اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(217)﴾
خلاصه مباحث گذشته درباره احباط
بحثي كه در ذيل اين آيه كريمه بود مسئله احباط بود، احباط از نظر بحث تفسيري غير از احباط از نظر مسئله كلامي است در كلام مسئله حبط و تكفير عنوان جدا و خاص دارد و حبط به آن معنايي كه در كتابهاي كلامي مطرح است غير از حبط به اين معناست كه در تفسير قرآن طرح ميشود و اين گرچه يك مسئله كلامي است كه اعمال به وسيله كفر باطل ميشود و اما اين غير از آن حبط و تكفيري است كه در علم كلام است. براي روشن شدن مسئله، اول بحثهاي تفسيري بيان خواهد شد آنگاه سخنان اهل كلام آنچه در كلامهاي شيعه و اهل سنت آمده است مطرح ميشود ضمن اينكه اين بحثهاي تفسيري را ملاحظه ميفرماييد آنچه در كتابهاي كلام مانند لوامع مانند تجريد و مانند آن آمده است خواه از اهل سنت خواه از اماميه ملاحظه بفرماييد تا در تتمه بحث كه به آن حبط و تكفير از نظر بحثهاي كلامي ميرسيم هم مسبوق به آن مطلب باشيد. آنچه در تفسير قرآن از نظر مسئله احباط مطرح است اين است كه اگر كسي كفر ورزيد يا كافر بود اين كافر از اعمال خود بهرهاي نميبرد؛ كفر باعث محروم شدن از اعمال است و اين هم در سه مرحله بحث ميشود؛ يك مرحله ناظر به اجر اخروي است درباره عبادات كافران نظير آن پرستشي كه براي بتها دارند. قسمت دوم تأثير اعمال كافران در توصليات، نظير خدمات اجتماعي و امثال ذلك؛ قسم سوم تأثير اعمال كافران در فراهم كردن زندگي مرفّه دنيايي است. اين سه بحث همسان هم نيستند بعضي روشناند بعضي مخفياند بعضي بينابيناند.
حبط عبادات كفار
بحث اول كه اعمال عبادي كافران هيچ اثري ندارد براي اينكه اين يقع باطلاً اين منحبط است نه نيازي به حبط داشته باشد اين كاري به ابطال ندارد نه حبط به معناي ابطال عمل نه حبطي كه در كتابهاي كلامي مطرح است كه سيئه، حسنه را از بين ميبرد براي اينكه اين عبادتهاي كافران يقع باطلاً اصلاً عمل نيست تا اينكه چيزي باعث حبط آن بشود اين همان تلاش و كوشش به دنبال سراب رفتن است كه بيراهه رفتن است و بياثر. اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[1] اين آيه و نظير اين آيه درباره عبادتهاي كافران خوب قابل توجيه و تطبيق است يعني هر گونه بتپرستي كه كافران دارند اين هباء منثور است[2]. اينكه بتپرستها ميگفتند ما بتها را عبادت ميكنيم براي اينكه اينها خودشان عندالله مقرباند و ما را هم عند الله مقرب كنند اين مثل تلاش براي پيدا كردن سراب است. اين كه گفتند بتها نزد خدا مقرباند ما بتها را عبادت ميكنيم تا شفعاء ما باشند ﴿عِندَ اللّهِ﴾ اين كار سراب هست. پس چه بر اساس ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[3] و چه بر اساس ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[4] هر گونه عبادتي كه وثنيين براي بتهايشان بكنند يا بودايي بكند اين يقع باطلاً، اين كاري به حبط بعدي ندارد كه چيزي او را بياثر ميكند و او را باطل ميكند بلكه اين يقع باطلاً.
تأثير كفر بر خدمات اجتماعي
آن خدمات اجتماعي كه سودش به ديگران ميرسد انجام ميدهند اين عمل فينفسه باطل نيست، حسن فعلي دارد بر خلاف قسم اول كه بتپرستي باشد در بتپرستي نه حسن فعلي هست نه حسن فاعلي نه بتپرست آدم خوبي است نه پرستش بت كار خوبي است، ولي خدمات به مردم حسن فعلي است اما حسن فاعلي نيست يعني احداث راه يا حفر قنات يا تأسيس مؤسسه عامالمنفعه و مانند آن كار خوبي است از صاحبكار بد، زيرا صاحبكار به خدا و قيامت معتقد نيست كار را براي خدا و براي پاداش قيامت نميكند ولي كار، كار حسن است. در قرآن كريم قسم اول را مثل سراب ميداند كه نه حسن فعلي دارد و نه حسن فاعلي. قسم دوم را كه حسن فعلي دارد گرچه سودش به ديگران ميرسد، اما صاحبكار از كارش بهره نميرد، براي اينكه در سراسر قرآن يا به طور تقييد يا به طور اطلاقي كه با دليل منفصل تقييد ميشود دو امر را در ثواب بردن شرط كرده است؛ يكي حسن فعلي [و] ديگري حسن فاعلي. هميشه سخن از عمل صالح مؤمنان است در هيچ جاي قرآن شما پيدا نميكنيد كه عمل صالح باعث اجر باشد، بلكه همواره اين عمل صالح كه حسن فعلي است مقيد به آن ايمان است كه حسن فاعلي است. هميشه قرآن سخن از اين دارد كه اگر كسي كار خوب كرد و به خدا معتقد بود پاداش دارد يا اين ايمان را اول ذكر ميكند و عمل صالح را بعد يا عمل صالح را اول ذكر ميكند و ايمان را بعد يا ميفرمايد: ﴿ وَالعَصْرِ ٭ إِنَّ الإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[5] يا ميفرمايد: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾[6] اين حسن فاعلي را يا اول ذكر ميكند، يا دوم ذكر ميكند با تنها حسن فعلي كسي به بهشت نميرود خود كارِ خير ممكن است گوشهاي از فوايد مادي را تأمين بكند يا احياناً ممكن است زمينه تخفيف عذاب را فراهم بكند، اما اين هرگز باعث بهشت رفتن نخواهد بود چون كافران همه يك دركه نيستند بعضي در دركات پايينترند بعضيها در دركات متوسط كه ﴿إِنَّ المُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[7] اين تخفيف عذاب نشانه آن نيست كه اين عمل صالح مقبول است، بلكه او كفر كمتري دارد معصيت كمتري كرده است. همه كافران در درك اسفل از نار نيستند همه در اسفل سافلين نيستند منافق است كه در اسفل سافلين است و آن كافري كه كفرش و اعمال طالحش از ديگران بيشتر است در اسفل سافلين است.
عدم آسايش كفار
آن مقام سوم و مسئله سوم كه آيا كافر در زندگي دنيا از اعمال خود بهرهاي ميبرد يا نه، اين اثباتش مثل مسئله اول و دوم آسان نيست [بلكه] يك مقدار توجيه ميخواهد كه آسايش انسان به طمأنينه دروني اوست نه به آرايش بيروني او. اگر اين مسئله حل بشود كه سعادت انسان و حيات طوبي در همان آرامش دل است نه زيبايي و آرايش بيرون، آنگاه روشن ميشود كافر همانطوري كه عبادات او سراب است يعني يقع باطلاً و همانطوري كه از خيراتش طرفي نميبندد، چون حسن فعلي دارد ولي حسن فاعلي ندارد در مقام سوم هم روشن خواهد شد كه كافر هرگز آسايش ندارد، آرامش ندارد گرچه آرايش دارد. قرآن كريم آرايش كافران را اثبات ميكند، ولي آرامش آنها را سلب ميكند وقتي اين بحثهاي تفسيري به لطف حق به پايان رسيد آنگاه به بحثهاي كلامي ميرسيم شما تجريد مرحوم خواجه و شروحي كه بر تجريد هست و همچنين لوامع مرحوم فاضل مقداد و امثال ذلك را مطالعه بفرماييد تا در بحثهاي كلامي ببينيم آنچه را متكلمان گفتند از كجا اين مسائل را تنظيم كردهاند، چون حبط در اصطلاح كلامي ظاهراً با حبطي كه در قرآن كريم آمده است يكسان نيست. آنچه در قرآن كريم است به معناي ديگري است و آنچه در كتابهاي كلامي است به اصطلاح و معناهاي ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن به اين معنا نيست كه واقعاً كافر در دنيا مرفه است يعني اگر كافر جهنمي كه در پيش دارد با وضعي كه فعلاً دارد بسنجد اين يك جهنم كمتري است اين يك شعله كمتري است نسبت به او و بهشت است و گرنه در دنيا هم در زحمت است.
پرسش:...
پاسخ: همه اينها مقيد است به ايمان، چون خود روايات معصومين (عليهم السلام) مثل آيات، روايات مقيده فراوان است كه از كافر چيزي پذيرفته نميشود. اين مطلقاتي كه دارد «من فعل كذا فله كذا» همه اينها مقيد به ايمان است گرچه خود اين «من فعل كذا» مطلق است و ثابت ميكند كه اين عمل انسان را به بهشت ميبرد ولي مقيد به ايمان است يا اينكه منظور از آن اجر مطلق است اعم از بهره دنيايي و بهره اخروي.
تبيين حبط اعمال در آيات قرآن
الف: حبط اعمال قائلان انبياء
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 22 اينچنين فرمود اينها كه انبيا را شهيد ميكنند، اينها كه آمران به معروف و ناهيان عن المنكر را شهيد ميكنند اينها كسانياند كه ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ﴾ اينها يا بتپرستاند يا جزء ملحدانند، اگر بتپرستاند كه خود اين پرستش بت، سراب است و اگر هم جزء ملحدانند و عبادتي ندارند همه كارهايي كه به حسب ظاهر خير است انجام دادند اين بياثر خواهد بود، نه بهره اخروي دارند نه بهره دنيايي. اما بهره اخروي ندارند فواضحٌ براي اينكه حسن فاعلي ندارند و اما بهره دنيوي ندارند براي اينكه اين كشتار انبيا (عليهم السلام) آنها را از بهرهبرداري از كارها در دنيا هم محروم كرده است.
ب: كفر ريشه نا آراميهاي دروني
پرسش: ...
پاسخ: اين همان مسئله ثالثه است كه بايد بين آرايش دنيايي و آرامش اينها فرق گذاشت يعني اين كافران ممكن است داراي قصر مجلل و فرشهاي خوب و اتومبيل خوب باشند و خانه آرايش يافته باشند، ولي آرامش ندارند با كريمه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾[8] كه بررسي بشود معلوم ميشود در درون كافر يك شعله هست و هرگز او نميآرمد، گرچه خود را بيارايد.
ج: ظهور خسران كافران در قيامت
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» سخن از حبط اعمال كافران در آيه پنج به اين صورت ذكر شده است كه ﴿وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخَاسِرِينَ﴾؛ اگر كسي به اصل ايمان كفر بورزد يعني به مبدأ و معاد و مانند آن كفر بورزد عمل او باطل خواهد بود و در آخرت هم معلوم ميشود كه سرمايه را باخت نه در آخرت سرمايه را ميبازد آخرت ظرف ظهور خسران است نه حدوث خسران، نه اينكه آنجا سرمايه را ببازد آنجا ميفهمد كه در دنيا سرمايه را باخته است ﴿وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخَاسِرِينَ﴾.
آيه 53 سوره «مائده» اين است كه ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلاَءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ﴾ قبلش همان آيهاي بود كه فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ﴾ در آيه بعد كه آيه 53 است فرمود كه ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ﴾ يعني «صاروا خاسرين».
د: خطر كفر و شرك براي انبياء
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مسئله حبط را فرمود اختصاصي به افراد عادي ندارد اگر ـ معاذاللهـ انبيا هم كفر بورزند اعمالشان باطل خواهد بود. آيه 88 سوره «انعام» اين است كه ﴿ذلِكَ هُدَي اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَاكانُوا يَعْمَلُونَ﴾ در سوره «زمر» هم به اين صورت آمده است كه ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[9] يعني ـ معاذاللهـ اگر شرك بورزيد همه اعمالتان باطل خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: در اين آياتي كه خوانده شد شرك بعد از ايمان است، اما اصل شرك باعث حبط عمل است اين چون درباره انبيا (عليهم السلام) است از آيه 83 به بعد كه جريان بسياري از انبيا را بازگو ميكند، آنگاه ميفرمايد: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ٭ ذلِكَ هُدَي اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَاكانُوا يَعْمَلُونَ﴾[10] با اينكه انبيا منزه از معصيتاند [و] معصوماند. اما خطر شرك به قدري زياد است كه اگر ـ معاذاللهـ دامنگير پيامبري هم بشود همه اعمال صالح او حبط خواهد بود. در سوره «زمر» هم به اين مضمون هست كه آمده است كه ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ و اين با جزم به عصمت هم سازگار است، چون قضيه شرطيه فقط دلالت بر تلازم مقدم و تالي دارد نه مستلزم تحقق مقدم است نه دلالت بر تحقق تالي دارد اين درباره خداي سبحان و توحيد الهي هست درباره فرشتهها هم هست درباره خداي سبحان فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[11] با اين كه جزم هست به وحدانيت حق معذلك فرمود اگر دو رب، عالم را اداره ميكردند عالم فاسد ميشد و از بين ميرفت درباره ملائكه با اينكه عصمت آنها را قرآن بالصراحه تنصيص كرده است كه فرمود: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾[12] مع ذلك در مقابل حرفهاي بتپرستها كه عدهاي از آنها ملائكه را ميپرستيدند و ميگفتند اين ملائكه ـ معاذاللهـ بناتالله هستند، قرآن فرمود: ﴿وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ﴾ اگر فرشتهاي بگويد من ربم و داعيه الوهيت داشته باشد ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[13]؛ او را به عذاب جهنم مبتلا ميكننم يعني همه اين موجودات كمالشان در عبوديت اينهاست و اگر فرشته هم دعواي ربوبيت كرد جهنم خواهد رفت با اينكه يقيناً فرشتهها معصوماند و يقيناً چنين داعيهاي نداشته و ندارند و نخواهند داشت، ولي اين با قضيه شرطيه منافاتي ندارد غرض آن است كه عصمت با اين تعبيري كه به نحو قضيه شرطيه است منافاتي ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حبط كلامي عبارت از آن است كه كاري كه انسان انجام ميدهد چه حسنه چه سيئه هر كدام كه بعد آمد ديگري را از بين ميبرد حسنه، سيئه را از بين ميبرد سيئه، حسنه را از بين ميبرد اختصاصي به سيئه ندارد. چندين قول در تفسير حبط كلامي هست كه هيچ كدام از آنها با حبط تفسيري هماهنگ نيست.
هـ: حبط اعمال نتيجه طبيعي كفر
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» وقتي سخن از حبط به ميان ميآيد در آيه 147 اينچنين ميفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُم﴾ آنگاه هر كدام از اين آيات، لطيفهاي دارند كه در آيات ديگر بالصراحه به آن لطيفه اشاره نشده است. آنچه در آيه 147 سوره مباركه «اعراف» يا همين آيه قرائت شده است اين است كه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني اين حبط يك كيفر بيگانهاي نيست، مثل اينكه به انساني كه بدون راهنما به دنبال سراب تلاش كرده و رفته و تمام توانش را از دست داده به او ميگويند نتيجه عملت همين است، كسي تو را معاقب نكرد تو بدون راهنما به دنبال سراب حركت كردي تمام سرمايهات را باختي دست و پايت شكست در اين راهها، نه پاي رفتن داري نه عطش برطرف شد كافران اينچنيناند؛ اينها در قيامت نه عطششان فروكش ميكند نه امكان تدارك هست، هم عطش هست هم سرمايه را باختند مثل كسي كه بدون راهنما به دنبال سراب رفت و تمام قدرت را از دست داد [ولي] عطش همچنان باقي است حال رفتن و تحصيل آب هم نيست. در اين كريمه فرمود ما كاري نكرديم نسبت به اينها، اينها جزاي عمل خودشان را ديدند يعني بيراهه رفتند الآن چيزي در دست آنها نيست ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نه «بما كانوا يعملون» اين بيبهرگي جزاي بيراهه رفتن است اين بينتيجگي جزاي دنبال سراب رفتن است. در دعاي ختم القرآن صحيفهسجاديه آنجا امام سجاد (سلام الله عليه) ميفرمايد خدايا! بر ما رحم كن آن وقتي كه «صارت الاعمالُ قلائد في الأعناق»[14]؛ خدايا بر ما رحم كن آن روزي كه عمل غل گردن ميشود در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» هم اين مضمون هست كه ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[15] اينكه ما عدهاي را غل به گردن ميكنيم عمل اينها غل گردن اينها شد، اين لسان كه لسان حصر است و حرف «باء» و امثال «باء» هم ندارد نشانه آن است كه خود عمل به صورت قل گردن در ميآيد هم عبارت روشن صحيفه سجاديه دلالت ميكند كه عمل قلاده گردن ميشود «و صارت الاعمال قلائد في الأعْناق» و هم عبارت اين آيه كريمهاي كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ بعد فرمود: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[16] دلالت خوبي دارد. اين آيه سوره «اعراف» به خوبي دلالت دارد بر اينكه حبط عمل كافران در حقيقت چيزي جز ظهور عمل اينها نيست فرمود: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُم هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[17].
و: كشف شدن اعمال كفار در قيامت
اگر در بعضي از سور نظير سوره «فرقان» آمده است كه ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[18] آن هم ناظر به همين است. فرمود ما آن روز جلو ميآييم و اعمال اينها را مانند ذرات پراكنده شده قرار ميدهيم، در حقيقت ما كار جديدي نكرديم ما به نسيم گفتيم بوز، ببينيم اينها چه دارند اينها ذرات پراكنده خاكستري داشتند كه با نسيم از بين رفت. در اين كريمه كه فرمود: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين همان آيه سوره «نور» را كه در بحث ديروز تلاوت شد تأييد ميكند كه ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[19].
پرسش:...
پاسخ: در قيامت كشف ميشود كه اينها داشتند سقوط ميكردند، نظير آنچه در سوره «حج» فرمود: ﴿وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾[20] فرمود كسي كه شرك بورزد مثل كسي است كه در يك فضاي باز بدون دستآويز رها بشود. اين دستآويزي ندارد بر خلاف كسي كه ايمان بياورد ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي﴾[21] مشركين هيچ دستآويزي ندارند آنها ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي﴾ كه ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ مشركين كسانياند كه در يك فضاي باز معلق ماندهاند.
پرسش:...
پاسخ: احياناً توهم ميشد كه جزا غير از عمل است، چون «باء» دارد در آن بحثها هم قبلاً آنچه را كه آياتي كه با كلمه «باء» ذكر ميشود با آن آياتي كه بدون كلمه «باء» ذكر ميشود اين دو طايفه مبسوطاً خوانده شد و جمعبندي شد كه عمل هست كه مجسم خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: مثل انسان تشنه كه بيراهه رفته است چيزي نمانده براي او، تمام توان را از دست داد سرش شكست دستش شكست پايش شكست اين همه راهي كه رفت خسته شد اين سرمايه را كه باخت عطش كه هست سرمايه را هم باخت حالا دارد ميسوزد انسان، تشنه كمال است. اگر كسي به جاي كوثر به دنبال سراب رفت آن عطشاش كه از بين نميرود دست و پاي او هم كه شكسته است.
ز: عدم بهره اُخروي از خدمات اجتماعي كفار
آيه هفده سوره «توبه» اين است كه ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ﴾ اين حسن فعلي دارد ولي حسن فاعلي ندارد، بر خلاف خضوع در برابر بت، خضوع در برابر بت نه حسن فعلي دارد نه حسن فاعلي، اما عمارة مسجدالحرام كليدداري حرم بازسازي و نوسازي كعبه و مسجدالحرام اينكه حسن فعلي دارد، آل سعود هيچ بهرهاي از اين در قيامت ندارد آل ابي سفيان هيچ بهرهاي از اين كار نداشتند فرمود كسي كه به خدا معتقد نيست حق ندارد مسجدالحرام را آباد كند حق ندارد يعني نه به اين معناست كه اين كار بد است كار، كار خوبي است ولي كار خوب از يك نفس خوب بايد نشأت بگيرد تا اثر داشته باشد، چه كاري بهتر از بازسازي و نوسازي مسجدالحرام است، مسجدالحرام ساختن كه بهتر از يك مسجد عادي ساختن است يا بهتر از يك بيمارستان ساختن است كه بهره اخروي از[22] ين كار نميبرند براي اينكه روح پليد به بهشت نميرود.
ح: شهادت عملي كفار به كفر
فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ يعني شهادت عملي ميدهند نه شهادت لفظي كه بگويند «نحن كافرون» كلب، شهادت عملي به درندگي ميدهد عدهاي كه در قيامت سراپاي هستي آنها شهادت به گناهشان ميدهد هم با زبان اعتراف دارند هم وقتي به صورت حيوان درنده درآمدند همه اعضا و جوراح آنها شهادت به گناه ميدهد، دو گونه شهادت است؛ يك شهادت لفظي است كه ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[23] [و] يك شهادت عملي است در ذيل آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[24] كه كه فريقين از حضرت نقل كردند كه عدهاي به صورت حيوانات درميآيند[25] اگر كسي به صورت يك مور در آمده است اين همه اعضا و جوارح او شهات ميدهد كه اين شخص در دنيا طماع و آزمند بود. اينكه فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾[26] اينها كه نيامدند در محكمه شهادت بدهند عليه خود كه، اين بتپرستي شهادت به كفر است آن جا كه اقرار دارند نميگويند اين شهادت است، ولي عملشان بر خلافش شهادت ميدهد اينها ميخواهند با مسجدسازي با بازسازي مسجدالحرام خود را به الله نزديك كنند اين بهانه، آن بتپرستي شهادت ميدهد كه اينها دروغ ميگويند يك انسان مشرك آن قبح فاعلي، شهادت ميدهد كه اين فعل حسن نيست، چون از فاعل قبيح نشأت گرفت.
پرسش:...
پاسخ: ملاحظه بفرماييد اينجا اين شهادت، شهادت حال و فعل است در قيامت دو نوع شهادت است يك شهادت اين است كه اعضا و جوارح حرف ميزنند صاحبان اين اعضا و جوارح به جلودشان ميگويند چرا عليه ما شهادت داديد؟ اينها ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[27] يك شهادتي است كه در ذيل آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[28] از آن استنباط ميشود آنجا كه حضرت فرمود عدهاي به صورت حيوان درميآيند[29] اگر كسي به صورت حيوان درآمد آيا تمام اعضا و جوارح اين حيوان شهادت به عمل او ميدهد يا نميدهد؟ اين يك شهادت عملي است.
پرس حسن فاعلي موجب بقاي عمل ش:...
پاسخ: خب پس كافران كه شهادت ميدهند شهادت عملي است اينها دارند مسجدالحرام را بازسازي ميكنند تعمير ميكنند به قصد اينكه مثلاً به الله نزديك بشوند خداي سبحان ميفرمايد آخه آن بتپرستي اينها كه شهادت به كفرشان ميدهد اين چگونه به الله نزديك ميشوند ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾.
حسن فاعلي موجب بقاي عمل
اينها اين كار را كه ميكنند بهرهاي نميبرند براي اينكه ﴿أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ﴾ حالا اگر يك كافري يك مشركي آمده بيمارستان ساخت بسيار خب ممكن است اين نام دنيايي ببرد كه يك كار وهمي است اما بهره اخروي نخواهد داشت بهره اخروي براي كسي است كه داراي فعل حسن باشد و خودش هم مؤمن باشد كه از حسن فاعلي برخوردار است لذا در آيه بعد فرمود: ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللّهَ فَعَسَي أُولئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ المُهْتَدِينَ﴾ آنگاه در كنار مرمت مسجدالحرام مسئله آب دادن به حاجيان را هم عنوان كرد كه ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي القَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[30] نوع اين موارد حسن فاعلي را ذكر ميكند در همين آيه كه قرائت شد ملاحظه ميفرماييد نفرمود سقايت حاجيان مثل جهاد نيست فرمود سقايت حاجيان مثل مجاهد نيست يعني ما جهاد نميخواهيم ما مجاهد ميخواهيم ما خير نميخواهيم ما يك آدم خيّر ميخواهيم يعني صرف بدنه عمل خوب باشد به درد نميخورد بايد روح خوب باشد تا از روح خوب كار خوب نشئت بگيرد لذا نفرمود: «أجعلتم سقاية الحاج كالايمان بالله» فرمود: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ كه فقط حسن فعلي است ﴿كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ كه هم حسن فعلي دارد هم حسن فاعلي نظم ادبي اقتضا ميكرد كه بفرمايد آيا سقايت حاج و عمارت مسجدالحرام مثل ايمان و جهاد است؟ در نوع موارد قرآن روي در نوع موارد قرآن روي شخص تكيه ميكند بحثهاي قبلي هم كه گذشت همين را تأييد ميكرد فرمود كه ﴿لَيْسَ البِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ وَلكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ﴾[31] نفرمود «و لكن البر الايمان بالله و اليوم الاخر» فرمود خوبي كسي است كه ايمان بياورد در تعريف خوبي خوبان را معرفي ميكند يعني صرف فعل كافي نيست ما افراد خوب ميخواهيم كه حسن فاعلي داشته باشند و حسن فعلي هم پيدا كنند در اين كريمه هم نفرمود: «أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كالايمان بالله و اليوم الاخر» فرمود: ﴿كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ﴾[32].
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[2] ـ ر . ك: سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[3] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[4] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[5] ـ سورهٴ عصر، آيات 1 ـ 3.
[6] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 40.
[7] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 145.
[8] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[9] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 65.
[10] ـ سورهٴ انعام، آيات 87 و 88.
[11] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.
[12] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[13] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 29.
[14] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 42.
[15] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.
[16] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 147.
[18] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[19] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[20] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 31.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[22] ـ ر . ك: سورهٴ توبه، آيهٴ 17.
[23] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[24] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 18.
[25] ـ مستدرك الوسائل، ج13، ص330 ؛ الكشاف، ج4، 687.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 17.
[27] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 21.
[28] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 18.
[29] . مستدرك الوسائل, ج13, ص330.
[30] ـ سورهٴ توبه، آيات 18 و 19.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[32] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 19.