اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ (214)﴾
امتحانهاي امت اسلامي
از اين كريمه، استفاده ميشود كه مؤمنين آينده دردناكي داشتهاند كه خدا فرمود صرف گفتن اينكه ما مؤمنيم و امتثال دستورات عبادي و مانند آن نصاب تام براي ورود در بهشت نيست. هنوز جريان امم گذشته براي شما پيش نيامد، از اين كلمه ﴿(لَمّا﴾ استفاده ميشود كه شما در اوايل راهيد؛ به پايان راه نرسيديد، نظير اينكه فرمود: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا﴾ خدا فرمود: ﴿قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم﴾[1] اين ﴿لَمَّا﴾ براي آن است كه انتظار ورود ايمان در دل هست كه بعداً بايد ايمان وارد قلب بشود، از اين تعبير ﴿وَلَمَّا يَأْتِكُم﴾ معلوم ميشود كه در آينده يك جريان سهمناكي به عنوان آزمون دامنگير امت اسلامي ميشود چه اينكه جنگ احزاب يا غير احزاب پيش آمد و اين صحنه در خارج محقق شد. آنگاه فرمود تا امتحاني همانند امتحان امتهاي گذشته پيش نيايد و شما از عهده امتحان برنياييد وارد بهشت نخواهيد شد؛ ﴿وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا﴾ از اينكه فرمود تا اين امتحان نشود كسي وارد بهشت نميشود، معلوم ميشود كه آنها در اين امتحان موفق شدند يعني با مشاهده خطر فقط به خدا پناهنده شدند گفتند: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾.
بودن انگيزه سؤال به استبطاء و استبعاد
از اين كلمهاي كه در جواب آمده است ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ استفاده نميشود كه اين سؤال هم جنبه استبطاء و استبعاد دارد كه بگويند چرا اجابت به بطئ كشيد؟ چرا دور شد؟ چون در خود سؤال كلمه «مَتَي» آمد و از زمان نصرت سؤال شده است جواب هم مطابق اين سؤال نازل شد كه ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ اينكه فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ براي آن است كه در سؤال از زمان نزول نصرت، سخن به ميان آمد نه اينكه كيفيت سؤال و منشأ سؤال استبطاء باشد تا اشكال بشود كه رسول كه نميگويد دير شد. يك وقت است انسان در كمال ادب از مولا سؤال ميكند شما چه زماني اين لطف را اعمال ميكنيد يك وقت است در كمال بي ادبي به كسي پرخاش ميكند ميگويد تا چه زمان؟ اين سؤال دو نحوه است ولي در هر دو حال سؤال از زمان است به عنوان متي اين «مَتَي» در عربي همان معنايي را دارد كه «چه زمان» در فارسي آن معنا را دارد، «چه زمان» سؤال از زمان است، مثل كجا سؤال از مكان است هم، كجا مركب است در حقيقت و هم «چه زمان»، مثل اينكه «متي» سؤال از زمان است چون در متن سؤال مسئله زمان اخذ شده است در جواب هم فرمود ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ نه اينكه چون خدا فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ ما ميفهميم انگيزه سؤال هم استبطاء و استبعاد بوده است تا اين با ادب رسالت سازگار نباشد، ممكن است ديگران انگيزه سؤالشان استبعاد، استبطاء و مانند آن باشد و خود را طلبكار بدانند و بگويند بُطئ و دوري در جواب پيدا شد، اما رسول خدا سؤالش استدعا است نه استبطاء و نه استبعاد، نميگويد دير شد در همهٴ حال ميگويند شما چه زماني به ما لطف ميكنيد اين «چه زمان» با انگيزه نيايش و استدعا انجام ميگيرد نه استبطاء. نشانهاش آن است كه منظور از اين رسول يقيناً رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست براي اينكه اين آيه دارد جريان امم گذشته را بازگو ميكند به مؤمنين صدر اسلام خطاب ميكند تا جريان امم گذشته را شما نيازماييد بهشت نميرويد، پس يقيناً منظور رسول اكرم نيست انبياي سلف است.
استقامت انبياء سلف
انبياي سلف آن نمونههاي بارزشان وجود مبارك ابراهيم (سلام الله عليه) وجود مبارك موسي (سلام الله عليه) و امثال ذلك است و هيچ خطري هم دردناكتر از خطري كه براي اين بزرگان پيش آمد نبود يكي به آتش افروخته تهديد شد يكي هم بين آب و آتش گير كرد. ببينيد آن كه به آتش تهديد شد حرفش چه بود آن هم كه بين آب و آتش گير كرد حرفش چه بود. ابراهيم خليل به آتش قطعي تهديد شد دستور صادر شد كه ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُم﴾[2]؛ ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُم﴾ اين دستور قطعي بود آنها هم ﴿فَالقُوهُ فِي الجَحِيمِ﴾[3] «جحيم» با حاي جيمي غير از جهنم با هاي هوز است، «جهنم» آن چاه عميق را ميگويد «بئر جهنام» آن چاه عميق است كه آن «بئر عميق» را ميگويند «جهنام» و «جهنم» آن آتش انبوه و قطور است. فرمود كه آن گروه درباره ابراهيم خليل (سلام الله عليه) اينچنين دستور گرفتند گفتند: ﴿فَالقُوهُ فِي الجَحِيمِ﴾؛ او را به قعر يك چاه حفر شده نينداختند، در بستر زمين آتش انبوهي افروختند كه اين جحيم شد بعد گفتند: (فالقوه في الجحيم) خب، در برابر اين تهديد قطعي او اصلاً نلرزيد سخن او هم نه تنها التجاي به غير خدا نبود از ذات اقدس الهي هم نصرت نخواست گفت «حَسبي من سؤالي علمُهُ بحالي»[4] خب، اين كدام رسول است كه ميلرزد؟ پس درباره ابراهيم خليل كه اينچنين بود درباره موساي كليم (سلام الله عليه) وقتي شبانه با اين بنياسرائيل حركت كردند و نزديك نيل رسيدند جلو درياي روان بود، پشتسر هم ستاد مسلح آل فرعون. بنياسرائيل گفتند ما بين دو خطر گير كرديم اينجا جاي اضطراب است. در اين حال موساي كليم (سلام الله عليه) با ضرس قاطع اينها را ردع كرد فرمود: ﴿كَلاّ﴾ اين چه حرفي است ميزنيد، دريا را چه كسي آفريد؟ آن شمشيري كه به دست آل فرعون است او را چه كسي آفريد؟ ﴿ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ خب، كدام خطر از آن حالتي كه بين آب و آتش انسان گير بكند و گروهي هم همراه او باشند بدتر است ممكن است. ديگران بلرزند اما اين با ضرس قاطع با حرف ردع با جمله اسميه با حرف تأكيد ميگويد: ﴿كَلاّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[5] پس انبياي سلف هر كه بود استقامت از او نقل شد، پس اينكه فرمود: ﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ اگر رسول در اين گفتار با امتش شريك است، رسول به عنوان استدعا عرض ميكند ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ آنها كه مؤمن راستيناند آنها هم به عنوان استدعا عرض ميكنند و آنها كه مقداري ضعيف الايمان هستند ممكن است به عنوان استبطاء، استبعاد و امثال ذلك بگويند خدايا دير شد، چه زماني ما را ياري ميكني. آن آيات را كه ملاحظه ميفرماييد. بخشي از آن آيات در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» است بخشي هم در ساير سور در سوره مباركه «انبياء» در جريان ابراهيم خليل (سلام الله عليه) فرمود: ﴿ أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ قَالُوا حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ﴾[6] چه اينكه دربخش ديگر هم باز تهديد به سوزاندن است و سخن از تحمل ابراهيم خليل (سلام الله عليه). در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» جريان موساي كليم به اين صورت ياد ميشود كه ﴿فَلَمَّا تَرَاءَي الجَمْعَانِ﴾ يعني گروه موسي و آل فرعون وقتي در نزديكي نيل برخورد كردند ﴿قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾[7]؛ آنها گفتند ما دستگير ميشويم براي اينكه راهي براي رفتن نيست خب، جلو درياست ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ٭ قَالَ كَلاّ﴾ هرگز آنها به ما نميرسند ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[8] خب، كجا زلزله بود ﴿قَالَ كَلاّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» كه جريان حضرت ابراهيم را نقل ميكند آيه بيست و چهارم اين است: ﴿فَمَا كَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ﴾ او را بين شمشير و آتش مخير كنيد؛ ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[9] تا آيه بيست و چهارم كه فرمود: ﴿فَمَا كَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾.
محفوظ ماندن مكتب انبياء الهي
بنابراين طبق آن دستهبندي آياتي كه در روز قبل به عرض رسيد چند طايفه از آيات است، اگر احياناً نصرتي انبيا طلب ميكنند يا شك ميكنند كه به آنها نصرت ميرسد يا نه اين نصرت براي بدن آنهاست نه براي دين ومكتب آنها. درباره دين و مكتب يقين دارند كه منصورند؛ ﴿كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[10] ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ المَنْصُورُونَ﴾[11] و مانند آن. اين وعده قطعي خداست از آن طرف هم آيات فراواني دارد كه انبيا را كشتند ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[12]؛ ﴿يَقْتُلُونَ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[13]؛ ﴿قَتْلِهِمُ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[14] اين سه آيه نشان ميدهد كه بسياري از انبيا شربت شهادت نوشيدند با اينكه چه در سوره «مجادله» چه در ديگر سور خدا وعده قطعي داد؛ فرمود من انبيا را ياري ميكنم؛ ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ﴾[15] اين نه به آن معناست كه اينها شهيد نميشوند يعني دين اينها مكتب اينها هرگز آسيب نميبيند، گرچه اينها شهيد ميشوند. پس درباره بدن اينها البته گاهي نصرت هست گاهي مصلحت هم در شهادت اينهاست، شهيد ميشوند. درباره دين اينها و مكتب اينها يقيناً پيروزند اگر گاهي سخن از نصرتخواهي است يا تزلزل است، ممكن است ناظر به نصرت بدن باشد كه اينها نميدانند در اين حال سالم ميمانند يا نه ولي دين را يقيناً ميدانند كه محفوظ ميشود، پس اگر در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» اينچنين بيان كرد كه انبيا از نصرت نااميد شدهاند اين ناظر به نصرتهاي بدني خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ گاهي نصرت دين در شهادت است «فيا سيوف خُذيني»[16].
پرسش:...
پاسخ: در آن قسمت جوابش هم روشن است، دين محفوظ است و هرگز آسيب نميبينيد ﴿لاَ يَأْتِيهِ البَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِه﴾[17] فرمود همانطوري كه با دهن نميشود نور آفتاب را خاموش كرد، با تلاش و كوشش اينها هم نور دين خاموش نميشود اينكه فرمود: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِم﴾[18] آنها كه نميخواستند كه دين را فوت كنند كه، آنها تا دندان مسلح بودند خواستند دين را از بين ببرند اين از باب تشبيه معقول به محسوس است. فرمود همانطوري كه با فوت دهن، نور آفتاب خاموش نميشود با تلاش و كوشش اين اربابان اسلحه دين هم خاموش نميشود ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِم﴾ آنها «بأيديهم و أرجهلم و رماحهم و سيوفهم و أسنّتهم» آمده بودند، نه با افواههم ولي اين از باب تشبيه معقول به محسوس فرمود تمام اين سلاحهاي سرد و گرم اينها مثل فوت دهن است در برابر آفتاب و ما دينمان را حفظ ميكنيم. در سوره «يوسف» فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِين﴾[19]؛ اينكه فرمود حوادث به قدري سهمگين است كه انبيا نااميد شدند نه يعني انبيا از نصرت دين حق نااميد شدند آنان كه يقين داشتند دين پيروز است. خدا به رسولش با تعبيرات گوناگون فرمود دين محفوظ است حالا يا تو شهيد ميشوي يا ميماني ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ البَلاغُ وَعَلَيْنَا الحِسَابُ﴾[20]؛ اين مضمون با تعبيرات گوناگون در چند آيه قرآن است. فرمود تو كارت را انجام بده مگر دين تنها به شناسنامه تو بسته است، تو يك چند روزي بيشتر نيستي دين عالمي است تو بعد از شهادت ميبيني دين پيروزتر شد اينطور نيست كه انسان كه بميرد از صحنه خارج بشود تازه ميفهمد نتايج كارش يكي پس از ديگري ظهور ميكند فرمود: ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ البَلاغُ وَعَلَيْنَا الحِسَابُ﴾[21]؛ تو كارت را بكن ما به مقصد ميرسانيم درباره انبيا هم اينچنين است فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ﴾[22] اين از آن آيات بسيار پيچيده قرآن كريم است منتها، پيچيدگياش براي آن است كه ما روشنبين نيستيم وگرنه قرآن سراسر نور است در نور ابهام و تيرگي نيست، هر جا ما به يك مشكلي برخورد كرديم يقين داشته باشيم كه در آنجا روشن نيستيم [و] بينش نداريم وگرنه قرآن نور است و در نور هيچ ابهام و تيرگي و تاريكي و امثال ذلك راه ندارد. اين آيه هم از آن آياتي است كه خيلي بايد دقيق بود تا اين نور را ديد، چندين وجه برايش ذكر كردند ملاحظه ميفرماييد كه بسياري از آن وجوه مخدوش است و بعضي از آن وجوه را سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) ميفرمايد اين تازه احسنالاقوالي است كه انتخاب كردهاند؛ خودشان رأي مستقيمي در زمينه اين آيه ندادند كه اين آيه به چه معناست فرمود: «هذا أحسن ما أوردوه في الآية من المعاني»[23] اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ﴾ يعني زمينه طوري بود كه انبيا از آمدن نصر ظاهري نا اميد شدند ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا﴾[24] اين فاعل ﴿ظَنُّوا﴾ اين ضمير ﴿ظَنُّوا﴾ را به مردم برگرداندند، مردم و آن امتها گمان كردند كه انبيا ـ معاذاللهـ مكذوب شدند. مكذوب، هم به خبر گفته ميشود هم به مستمع خبر دروغين، اگر انسان خبر كذبي به كسي رساند آن مستمع، مكذوب است يعني به او خبر دروغ رسيد.
اينكه در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) است در آن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان كه آسمان را نگاه ميكرد ميفرمايد: «ما كَذبتُ وَلا كُذّبت و إنّها الليلة التي وعدت»[25] از همين باب است فرمود امشب همان شب است نه من دروغ ميگويم؛ «ما كَذبتُ وَلا كُذّبت»؛ نه خبر دروغ به من رسيد آنكه ميگويد به من خبر داد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. امشب همان شب است، منتها اينها آن قدرت را دارند چه يقين داشته باشند به اينها آسيب نميرسد امتثال ميكنند مثل جريان «ليلةالمبيت»، چه يقين داشته باشند به اينها آسيب ميرسد شركت ميكنند مثل ليلة 21 ماه مبارك رمضان، اين را ميگويند عبد محض مقام تسليم آن است كه در هر دو حال يكنواخت است هرگز آن شهادت طلبي را القاء فيالتهلكة نميداند به هر حال فرمود: «ما كَذبتُ وَلا كُذّبت»؛ يعني نه من دروغ ميگويم نه آنكه اين جريان را گزارش داد دروغ ميگفت كه من خبر دروغ از او شنيده باشم «كذب الرجل» يعني به او خبر دروغ رسيد. در اينجا امت خيال كردند كه انبيا مكذوب بودند يعني خبر دروغ به آنها رسيد، آنها كذب مخبري ندارند ولي كذب خبري داشتند. انبيا كه خبر دادند درباره نصرت، اين خبر را از جاي ديگر گرفتند كه آن گزارشگر به دروغ به اينها خبر داد ﴿ظَنُّوا﴾ يعني مردم گمان كردند كه انبيا مكذوب شدند اين بهترين وجهي است كه نقل كردند. چندين وجه در اين آيه گفته شد يكي از آن وجوه ميتواند اين باشد كه اگر اين يأس را به معناي ظاهري بگيريم يعني اينها از نصرت بدن نااميد شدند، ولي نسبت به نصرت دينشان جزم داشتند كه دين منصور است ولي از اينكه به آنها نصرت ميرسد و آنها شهيد نميشوند نااميد شدند براي اينكه همه نشانههاي پيروزي دشمن و شكست آنها به چشم ميخورد در اين حال ما اينها را ياري كرديم.
نتيجه بحث از آيات مطرح شده
پس آيات چند طايفه بود؛ يك طايفه از آيات به طور وعده قطعي فرمود انبيا و اوليا و ستاد و سپاه ما پيروزند؛ ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الغَالِبُونَ﴾[26]؛ طايفه ديگر آياتي بود كه از شهادت انبيا، مقتول شدن انبيا خبر داد از آن طرف ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[27] را هم در بر دارد. شاهد جمع هم طايفه ثالثه از آيات بود كه ميتوانست شهادت بدهد كه آنچه مربوط به نصرت قطعي است راجع به شخصيت حقوقي انبياست يعني دين اينهاست و مكتب آنها و اين قتل و كشتار هم درباره بدن اينهاست، اينها گاهي با شهادت گاهي با راههاي ديگر دينشان را ياري ميكنند. آنگاه اين كه در سوره «يوسف» فرمود انبيا از نصرت نااميد شدند[28] نه نصرت درباره دين، چون دين الهي يكي است و نور است و هرگز خاموششدني نيست و اگر از نصرت نااميد شدند نصرت بدني است و اين ضرر هم ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سياق بله، سياق براي اينكه محفوظ بماند همه اين اسم ظاهر و اين اسم ضماير ﴿ظَنُّوا﴾، ﴿أَنَّهُمْ﴾، ﴿كُذِبُوا﴾[29] اين هر سه ضمير جمع بايد به رسل برگردد تا وحدت سياق محفوظ باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ مظنه كه گاهي قبل از يأس است، چون يأس مرحله شديده ظن است ولي منظور آن است كه وحدت سياق يك مطلب است، شواهد عقلي كه قرينه لبي متصله است با شواهد نقلي كه آيات و قرائن منفصله است آنها شايد راهنمايي بكند كه ضمير به ديگران برميگردد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن وقت هم تابعاند اين كه دعا ميكنند چون مولي فرمود: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم﴾[30] لذا همه اين فرازها در اين دعاها هست از آن طرف عرض ميكنند كه خدايا ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ العَالَمِين﴾[31] (يك)، در دعاهاي امام سجاد (سلام الله عليه) هست كه «يا نعيمي و جنتي يا دنياي و آخرتي يا ارحم الراحمين»[32] يعني من از تو جدا نخواهم بود، منتها خدا فرمود اين را اطاعت بكنيد ميگويد چشم هزارها مصلحت در اين دعاست اينها هم اطاعت ميكنند وگرنه اينچنين نيست كه اينها اصرار داشته باشند؛ اصرار داشته باشند كه حضرت نميفرمود من فقط براي اين حاضرم كفار را ببينم كه شهادت در كام من شيرين است اگر علاقه به شهادت نبود هرگز من حاضر نبودم اين كافران را ببينم[33].
پرسش:...
پاسخ: آن هم يك مرحله از تسليم است اين ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم﴾[34] همه شرايط زندگيتان را از ما بخواهيد هم يك مرتبه از تسليم است، خاصيت تسليم اين است كه در همه شروط تابع باشند.
پرسش:...
پاسخ: در مرتبه اعلي ميگويند حسبه بالاتر از حسبه، خدا ميفرمايد: ﴿حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ﴾[35] درباره حضرت ابراهيم خود ابراهيم عرض كرد: «حَسبي من سؤالي علمُهُ بحالي»[36] درباره رسول اكرم (صلياللهعليه و آله و سلم) خدا به او فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ﴾ اين بالاتر از اوست، اما رسول خدا همانطوري كه در مرحله ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي القُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[37] آن مقام عظيم را داراست، در مقام ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ﴾[38] هم مثل ساير ناس اين مقامها را هم داراست، ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم﴾ را بايد امتثال كند هم ﴿حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾ را دريافت ميكند اين است كه آنها موظفاند دعا بكنند، چون دعا عبادت است «الدعاء مخ العبادة»[39] هم خودش عبادت است هم جنبه تعليمي دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در اين آيهاي كه محل بحث است سخن از يأس نيست آنجا كه سخن از يأس است سخن از دعا نيست، در يأس سوره «يوسف» است كه فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ﴾[40] اما اينجا كه دعا ميكنند ميگويند: ﴿مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ سخن از يأس نيست، ميفرمايد: ﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّه﴾ اما اينكه گفته شد زلزله هست، اين زلزله و تزلزل راجع به مسائل رواني، راجع به مسائل ديني راجع به وعده الهي و امثال ذلك نيست هرچه كه به اصل دين برميگردد هرچه كه به عنوان وعده الهي برميگردد اينها جازم و قاطع بودند چون ﴿عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي﴾[41] و آنچه به نشئه طبيعت و دنيا برميگردد، احياناً ممكن است اينها تنگ حوصلگي و خستگي نشان بدهند، لذا خداي سبحان در همان اوايل وحي به رسولش فرمود: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[42] مع ذلك فرمود ما ميدانيم تو دلتنگ ميشوي از برخود جاهلانه اين تبهكاران و امثال ذلك خب، اين ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾ كه در عتايق سور آمده است يعني در سوره «شرح» آمد كه در مكه نازل شد و در اوايل بعثت نازل شد، با آنچه در آيات ديگر آمده است كه فرمود: ﴿لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ﴾[43] بايد جمع بشود.
منافات داشتن شرح صدر با ضيق صدر
خب شرح صدر كه با ضيق صدر سازگار نيست فرمود قلبت باز است، اولاً تا قلب باز نشود ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾[44] را نميتواند تحمل كند، مطلب بلند در ظرف وسيع جا ميگيرد وگرنه آن مطالب بلند كه در حوصله كم نميگنجد، آن معارف بلند در صدر مشروح جا ميگيرد. آنگاه نسبت به عالم طبيعت تنگحوصلگي دارد انسان نميتواند حرف چهارتا جاهل را گاهي گوش بدهد و اما آن ارتباطات عميق را ميتواند درك كند، لذا در سوره «شرح» فرمود: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَوَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ٭ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ٭ فَإِنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْراً﴾[45] و در سوره «حجر» از ضيق صدر آن حضرت سخن به ميان آمد كه تو دلتنگ ميشوي كه ما ميدانيم آنچه را كه اينها ميگويند قلبت را تنگ ميكند. آيه 97 سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ﴾ اين در مدينه نازل شد يا لااقل بعد از سوره «شرح» نازل شد، خب، وقتي اول يك سلسله اصول كلي نازل ميشود بعد اين گونه از آيات، پيداست كه اين گونه از آيات مزاحم با آن اصول كلي نيست مثل اينكه اول خدا به رسولش ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[46] بعد سوره «عبس» نازل ميشود خب، ما يقين داريم ضمير عبس به رسول برنميگردد براي اينكه قبلاً خدا فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ بعد اگر ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾[47] نازل شد ديگر كسي جاي احتمال اين نيست كه ﴿عَبَسَ﴾ ضميرش به رسول برگردد، اينچنين نبود كه در اوايل امر خدا به رسولش بفرمايد: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي﴾ كم كم او را موعظه كند، نصيحت كند به آداب الهي مؤدب كند بعد بفرمايد ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[48] اينچنين نيست. اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ خيلي قبل نازل شد، قبل از «عبس» نازل شد. خب، اگر اين اصل كلي قبلاً نازل شد آن اصل كلي شاهد نيست كه اين ضمير مشكوك المرجع به رسول برنميگردد اينجا هم ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[49] قبل از اين سوره «حجر» نازل شد در سوره «حجر» كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ﴾[50]؛ ما ميدانيم كه تو از برخورد جاهلانه اينها دلتنگ ميشوي نه يعني آن دلتنگي كه با شرح صدر منافات داشته باشد. نسبت به اصل اسلام اصل مسئوليت اصل انجام وظايف و مانند آن دلسرد يا دلتنگ بشوي [بلكه] از اينها خسته ميشوي خب، اين يك امر طبيعي است مثل اينكه انسان اگر يك مدتي آب نخورد تشنه ميشود انسان اگر چنانچه رنج نبرد كه صبر روي او اجري ندارد. فرمود اينها دردآور است، منتها تو تحمل ميكني و اما نه يك ضيق صدري كه با آن شرح صدر سازگار نباشد.
پرسش:...
پاسخ: آن يك سخنراني اگر كسي بخواهد بكند ميگويد «تو خواه از سخنم پند گير خواه ملال» من حرفم را زدم [اما] اين ميخواهد دست اين مردهها را بگيرد زنده كند، لذا واقعاً غصه ميخورد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ منظور اين است كه او واقعاً غصه ميخورد فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[51]، ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً﴾[52] در چند جاي قرآن خدا به پيغمبر فرمود تو داري جان ميدهي خب نپذيرفتند، نپذيرفتند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر حسرت هست، حسرت ضيق صدر است فرمود: ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ﴾[53] «بخع نفسك» يعني جان داد قالب تهي كرد، فرمود مثل اينكه داري جان ميدهي خب، قبول نكردند، نكردند. اين خودش هدايت مردم است كه مردم بدانيد اين رهبر شما ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّم﴾[54] و مانند آن. فرمود اين دارد جان ميدهد تا شما را زنده كند خب، اگر كسي مأمور باشد كه سخنراني كند ميگويد «تو خواه از سخنم پند گير خواه ملال» اما اگر كسي واقعاً مأمور احياست، ميداند كه اينها عمداً دارند به جهنم ميروند. آنطور سوخته ميشوند خب، غصه ميخورد. غرض اين غصه خوردنها با آن شرح صدر منافات ندارد ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ ٭ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ﴾[55] آيات ديگري هم باز در همين زمينه هست كه از ضيق صدر آنها سخن به ميان آمده است كه آنها گاهي دلتنگ ميشوند، ولي در هر حال دعا ميكنند دعا هست دعا هم عبادت است و مصلحت با خداست هر وقتي هم خداي سبحان مصلحت بداند آن دعا را مستجاب ميكند يا نه، يك چيز ديگري كه براي داعي خير است به او مرحمت ميكند. مثل جريان نوح (سلام الله عليه) ساليان متمادي رنج برد و قوم او، او را تكذيب كردند دعاي نوح اين بود: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ٭ فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِر﴾ آيه نه و ده سوره «قمر» ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِر﴾ يعني اينها دارند بر من غالب ميشوند، دارند من را از بين ميبرند تو من را ياري كن. خب، نه يعني دين من را از بين ميبرند دين را كه يقين دارد پيروز است، اما فرمود اينها دارند شخص مرا از بين ميبرند و قهراً ممكن است مكتب تو يك چند صباحي ديرتر ظهور كند، خدا هم نصرتش را فرستاد كه فرمود: ﴿فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ﴾[56].
بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾ اين كلمه «قريب» دليل نيست كه سؤال از اين است كه چرا دير شد، ممكن است سؤال از زمان باشد اما «قريب»، انسان وقتش مشخص نيست كه مثلاً چقدر را قريب ميگويند. در جريان قوم لوط خدا بامداد فردا را به عنوان «قريب» ياد كرده است. آيه 81 سوره «هود» اين است كه ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْل﴾؛ پاسي از شب كه گذشت اين بچههايت را و اهلت را اسرا كن «أسر» همان سير در شب است كه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً﴾[57] «أسري» يعني در شب برد اين كه فرمود: ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْل﴾ يعني پاسي از شب كه گذشت با اهلت حركت كن ﴿وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾؛ مگر همسرت كه با شما نبايد بيايد ﴿إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُم﴾؛ هرچه كه دامنگير اين قومت ميشود دامنگير همسرت هم خواهد شد براي اينكه او به تو ايمان نياورد. آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾[58] علي اي حال تا بامداد است يا شامگاه است يا راه ديگري است فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.
[2] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.
[3] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 97.
[4] ـ بحارالانوار، ج68، ص156.
[5] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.
[6] ـ سورهٴ انبياءٴ آيات 67 و 68.
[7] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 61.
[8] ـ سورهٴ شعراء، آيات 61 و 62.
[9] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 16.
[10] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.
[11] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 172.
[12] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 21.
[13] ـ سورهٴ آل عمران، آيه ٴ112.
[14] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 181.
[15] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 173.
[16] ـ اعيان الشيعة، ج1، ص581 .
[17] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.
[18] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[19] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[20] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 40.
[21] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 40.
[22] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[23] ـ الميزان، ج11، ص280.
[24] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[25] ـ خصائص الأئمة، ص63 .
[26] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 173.
[27] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 146.
[28] ـ ر . ك: سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[29] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[30] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 60.
[31] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 162.
[32] ـ بحارالانوار، ج91، ص148 ؛ مفاتيح الجنان، مناجاة المريدين (در عبارت بحارالانوار: «يا أرحم الراحمين» نيامده است).
[33] ـ نهجالبلاغه، نامه 35.
[34] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 60.
[35] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 64.
[36] ـ بحارالانوار، ج68، ص156.
[37] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[38] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.
[39] ـ بحار الانوار، ج90، ص300.
[40] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 110.
[41] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 57.
[42] ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 1.
[43] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 97.
[44] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 5.
[45] ـ سورهٴ شرح، آيات 1 ـ 6.
[46] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
[47] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 1.
[48] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
[49] ـ سورهٴ شرح، آيهٴ 1.
[50] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 97.
[51] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.
[52] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.
[53] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 3.
[54] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128.
[55] ـ سورهٴ حجر، آيات 97 و 98.
[56] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 11.
[57] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 1.
[58] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 81.