اثبات توحيد و معاد با استفاده از نظم آفرينش و اداره آن
فوايد فراوان كواكب و ذكر دو مورد آن در اين آيات
وجود اسرار غيبي در آسمان و احتمال ارتباط معراج پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با آن
سكوت آيه از تفاوت سنخيت وحي به انسان و آسمان
ديدگاه علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) به تمثيل بودن رمي شيطان و معنوي بودن طَرد آن
امكان پذيرش يكي از دو ديدگاه رجم شيطان با تبيين اصناف فرشتهها
بدون محذور بودن پذيرش حمل آيه رجم شيطان بر ظاهر
امكان قول به تمثيل بودن رجم شيطان
ايمان, زينت انسان نه موجودات آسماني و زميني
پيشبيني طرد شيطان مارد هنگام خلقت آسمان با كواكب
شباهت وجود كوهها در آرامش زمين با كواكب در آسمان
ويژگي شيطان مارد در جاسوسي و ناتواني او حتي در استراق سمع
دليل دال بر معترضه نبودن آيه ﴿لا يسمّعون....﴾
انتقال از تبيين نظم آفرينش به بحث معاد با ﴿فاستفتهم...﴾
فعل خدا بودن كارهاي الهي انسان به خلاف نفسي
ديني بودن همه علوم به دليل فعل خدا بودن همه كارها
تقسيم ديني بودن افعال به تعبّدي و توصّلي
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِياتِ ذِكْراً (3) إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7) لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ (13)﴾
اثبات توحيد و معاد با استفاده از نظم آفرينش و اداره آن
در آغاز اين سوره مباركه «صافات» كه در مكه نازل شد، بخشي از مسائل توحيد طرح ميشود و بخشي هم از مسائل معاد. بعد از سوگند به فرشتهها يا به آن اصناف ياد شده، فرمود پروردگار شما واحد است, چرا؟ براي اينكه «سماوات» و «أرض» و «ما بينهما» و مشارق, بطور منظم خلق شدند و بطور منظم اداره ميشوند, پس يك خالق و يك ناظم دارد؛ اگر اين موجودها به غير خود متّكي هستند، چه اينكه هستند و اگر داراي نظم رياضي دقيق می باشند، چه اينكه هستند و اگر خلق, خالق ميخواهد و نظم, ناظم ميخواهد؛ خالق و ناظم همه اينها خداي سبحان است «وَ لَا شَرِيكَ لَهُ».
بعد به مسئله معاد ميپردازد؛ در جريان معاد گاهي اول آن پاسخ را بازگو ميكنند، بعد شبهه را نقل ميكنند كه خودبهخود شبهه از بين برود; لذا گاهي ميفرمايد اين نظم دقيق عالم را كه به مراتب دشوارتر از اعاده ابدان انسانهاست ما آفريديم پس اعاده ابدان اينها كار سهل است، و گاهي سؤال و شبهه منكران معاد را اول ذكر ميكند ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ ٭ قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[1] خدايي كه ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً﴾[2] او نميتواند مُرده را زنده كند؟! در اين بخش اول آن قدرت برتر را ذكر ميكند و بعد ميفرمايد اعاده ابدان شما كه كار آساني است شما منكر چه چيزي هستيد و چه مشكلي داريد؟!
فوايد فراوان كواكب و ذكر دو مورد آن در اين آيات
﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ آنها كه «بِزينَةِ الْكَواكِبِ» خواندند؛ يعنی به اضافه خواندند و با تنوين نخواندند، آنها هم همين معنايي كه در بحث گذشته از آن استفاده شد, استفاده كردند؛ يعني خود اين كواكب «زينَةُ السَّماء» است. ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ﴾ كه اين زينت, كواكب است.
پرسش:کواکب فقط برای زينت است يا فايده ديگری هم دارد؟
پاسخ: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾ اين فايده دوم آن است. فوايد و اهداف فراواني براي اين كواكب ذكر ميشود در اينجا به دو عنصر محوري ذكر شده است: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ﴾, يك; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; اين دو فايده را در اين بخش از سوره ذكر ميكند، فوايد ديگر و اهداف ديگر را در سوَر ديگر ياد ميكند. ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾؛ حالا يا اين آسمان اول است يا نزديكترين آسمان به شما يا از نظر ديد شما آنچه را ميبينيد براي شما آسمان نزديك است، به هر وجهي كه باشد بالأخره اين آسمان به اين كواكب مزيّن است. ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾ به اين كواكب كه اين كواكب ميشود «زينة السماء»; پس «انا خلقنا الكواكب زينة», يك; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; اينها حافظ هستند و اينها رصد ميكنند؛ آن «صافات», آن «زاجرات», آن «تاليات» ـ فرشتگاني كه به آنها سوگند ياد شده ـ آنها به وسيله اين كواكب جلوي شياطين را ميگيرند.
وجود اسرار غيبي در آسمان و احتمال ارتباط معراج پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با آن
از بخشي از آيات يادشده برميآيد كه بسياري از اسرار غيبي در آسمانهاست؛ در سوره «اعراف» فرمود: درهاي آسمان به روي كفار هرگز باز نميشود معلوم ميشود غير از اين آسمان ظاهري كه علم نجوم با آن كار دارد، يك آسمان غيبي هم هست كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛[3] شايد جريان معراج با آن آسمانها كار داشته باشد كه درهاي آن آسمان به روي كفار باز نميشود فقط به روي مؤمنان باز ميشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ اين يك مطلب.
سكوت آيه از تفاوت سنخيت وحي به انسان و آسمان
﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ مطلب ديگر, آيا اين وحياي كه ذات اقدس الهي به مسئول هر آسمان سپرده است، از سنخ وحياي است كه به انبيا و اوليا و صدّيقين و صلحا و شهدا و امثال ذلك با حفظ درجات ميفرستد يا از سنخ ﴿وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً﴾[4] است؟ آيا آنها در حدّ زنبور عسل و امثال اينها هستند كه وحي اينچنيني داشته باشند يا نظير انسانهاي برتر هستند كه وحي آنچناني داشته باشند، فعلاً مسكوت است ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ اما آيه سوره مباركه «اعراف» به خوبي نشان ميدهد كه يك سلسله آسمانهاي غيبي هست که درهاي ورودي دارد و هرگز آن درها به روي كفار باز نميشود. از اينجا معلوم ميشود اين آسمانهايي كه اينها با سرنشين, بيسرنشين با سفينهها ميروند و ميآيند، اين آسماني نيست كه در سوره مباركه «اعراف» فرموده که درهايش به روي كفار باز نميشود، اينها يك اجرام ماديِ غير از آن سماي غيبي هستند.
ديدگاه علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) به تمثيل بودن رمي شيطان و معنوي بودن طَرد آن
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) همانطوري كه در بخشهاي ديگر ملاحظه فرموديد مطلبي دارند که ميفرمايند خداي سبحان, بعضي از مطالب را براي ما شفاف روشن كرد و فرمود اينها «بيّن» است[5] ﴿ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ﴾,[6] ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[7] و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مبيّن قرار داد فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[8] که اينها تفسير دارد و يك سلسله مطالبي است كه خدا فرمود اينها را ما به عنوان تمثيل ذكر ميكنيم ﴿تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[9] که در سوره مباركه «عنكبوت» است, گاهي هم ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾[10] دارد, گاهي ميفرمايد من درباره همه موضوعات مَثل زديم تا مردم روشن شوند، اين هم يك بخشي از آيات.
آيا جريان رَمي كردن و تيراندازي شيطان به وسيله شهابسنگها از سنخ تمثيلات قرآن است يا از سنخ حقايقي است كه ديگر تمثيل نيست؟ ايشان ميفرمايند احتمالاً اين ممكن است نظير آن آيات تمثيلي باشد؛[11] يعني همانطوري كه تيرانداز ماهر كه در كمين است، جلوي بيگانه را ميگيرد و نميگذارد نفوذ كند، فرشتههاي آسمان هم جلوي نفوذ شياطين را ميگيرند وگرنه شهابسنگي در كار نيست، تيري در كار نيست ،تيرزدني در كار نيست؛ همه اينها منع غيبي است. شهابسنگها سر جايش محفوظ است، اجرام سماوي سر جايش محفوظ است، اين شهابسنگ كجا نازل شد؟ كجا ميآيد؟ چه وقت هم ميآيد طبق اصول رياضي مشخص است، اما مربوط به شياطين نيست؛ اين يك احتمال, در برابر آن احتمالي كه ديگران به ظاهر حمل ميكنند.
پس تاكنون دو مطلب رأي هست: يكي اينكه اين شهابسنگها كه از اين كواكب نشأت ميگيرند، به منزله تيرهايي هستند كه جلوي شيطان را ميگيرند كه شيطان «مارد» بالا نرود و يك نظر اين است كه در آسمان اسرار غيبي هست, يك; فرشتههاي الهي حامل علوم غيبي هستند, دو; شياطين به آنها دسترسي ندارند, سه; اگر بخواهند به آنها دسترسي داشته باشند رجم ميشوند, چهار; همانطوري كه خداي سبحان فرمود رجم شديد، اما اينطور نيست كه تيري به شيطان زده باشد؛ همان طرد معنوي, همان طرد غيبي, همان طرد ملكوتي, رجم اوست. ما كه ميگوييم شيطان رجيم است، اينچنين نيست كه به حسب ظاهر سنگي به شيطان خورده يا تيري به شيطان خورده است. فرمود تو رجيمي که ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ﴾[12] همان طرد معنوي است. ايشان نظرشان اين است كه آن معنا كه غيبي است ممثّل شد, تمثيل شد به زبان رجمِ ظاهري, تيراندازي ظاهري و طرد ظاهري.
امكان پذيرش يكي از دو ديدگاه رجم شيطان با تبيين اصناف فرشتهها
پس دو نظر هست؛ اگر براي ما واقعاً اصناف فرشتهها روشن شود كه چه چيزي هست، آن وقت اين «أحد الوجهين» را به آساني انسان قبول ميكند, اما جريان ملائكه خيلي روشن نيست؛ ما بعضي از ملائكه داريم که يقيناً مجرّد و معصوم هستند، آنها كه حاملان عرش هستند، آن ملائكه كه وارد قلب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشوند، جبرئيل(سلام الله عليه) كه وحي را ميآورد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ﴾;[13] اين معلوم است كه مجرّد است و گاهي هم متمثّل ميشود؛ اما همانطور كه در بحثهاي قبل داشتيم «ملائكة الأرض» يا بعضي از «ملائكة السماء» و همچنين آنها كه وجود مبارك حضرت امير در خطبه اول نهجالبلاغه[14] دارد كه اينها اصلاً خواب ندارند، غذاي اينها تسبيح و ذكر خداست و دائماً در حال ذكر هستند, دائماً در حال عبادت هستند, هرگز غذا نميخورند, هرگز خواب ندارند, هرگز غفلت ندارند، اينها معلوم ميشود مجرّد می باشند؛ اما اگر ملائكهاي در آسمانها باشد، داراي ابدان لطيف و رقيق باشند و كار آنها هم در حدّ كارهاي انساني باشد؛ يعني علمي دارند, عبادتي دارند, زهدي دارند و مأموريتي دارند، اگر وجود اينها محال باشد انسان ميتواند اين آيات را بر تمثيل حمل كند، اما اگر چنين احتمالي نظير بعضي از «ملائكة الأرض» بود و ما اگر دليلي نداريم بر استحاله وجود چنين چيزي، شايد بتوان همين آيات را برابر ظاهرش معنا كرد؛ آنها «زاجرات» هستند, آنها به وسيله اين شهابسنگها اين شياطين را رجم ميكنند، براي اينكه آنجا اسرار غيب است. شيطان هم درست است كه جسم دارد، چون شيطان مجرّد به آن صورت نيست؛ جسم دارد, بدن دارد, جن است, مكلّف است و جهنم ميرود، اينكه فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ﴾[15] برای همين است؛ شيطان اينچنين است, جن اينچنين است. اينها با رجم, با سنگ, با تير و مانند آن آسيب ميبينند و آنها هم با فرشتهها ساليان متمادي بودند. در جريان سجده بر حضرت آدم(سلام الله عليه) نشان ميدهد كه شيطان ساليان متمادي همراه ملائكه بود و عبادت ميكرد.
بدون محذور بودن پذيرش حمل آيه رجم شيطان بر ظاهر
ما اگر دليلي بر استحاله چنين چيزهايي داشته باشيم حتماً اينها را يا توجيه ميكنيم يا بر تمثيل حمل ميكنيم، اما اگر احتمال دهيم كه اينها هم ميتوانند با ملائكه باشند, رفت و آمد داشته باشند, از آنها خبر بگيرند و به آنها خبر بدهند، چه اينكه شش هزار سال در جمع ملائكه بود و عبادت ميكرد اينكه ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[16] اين تغليباً نام ملائكه را برد، شيطان هم به سجده مأمور بود و اگر به سجده مأمور نبود كه ذات اقدس الهي نميفرمود: ﴿ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾،[17] پس معلوم ميشود موجودي به نام شيطان ميتواند در جمع فرشتهها باشد, با آنها رابطه داشته باشد, از آنها خبر بگيرد, اخبار آنها را بشنود و بعد اضافه و كم كند؛ اگر چنين چيزي ممكن باشد «كما يحتمل»، اين آيات را انسان اگر بر ظاهرش هم حمل كند اصلاً محذوري ندارد؛ اينها ميتوانند با ملائكهاي كه در آسمانها هستند رابطه داشته باشند، منتها بعد از رجم شدن, ارتباط مستقيم و گفتمان و اينها ندارند؛ ولي در حدّ استراق سمع و جاسوسي كردن و باخبر شدن غيبي ممكن است, اگر اين رجم نباشد ممكن است در جمع آنها بروند و از اخبار آنها باخبر شوند. كهانت كاهنان هم همينطور است، قرآن كريم بخشي از اينها را امضا كرد و فرمود آنچه انبيا(عليهم السلام) آوردند از سنخ كهانت نيست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطينُ﴾[18] شياطين اينها را نازل نكردند ﴿أُنَبِّئُكُمْ عَلي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ﴾[19] اين بخشها را قرآن امضا كرده؛ يعني شيطان دروغ را جعل ميكند, يك; اخبار دروغ را به كاهنان ميرساند, دو; ﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ﴾ «افك» يعني دروغ, يعني بافندگي, ترفند بيجا؛ گاهي انسان يك خبر تلخ گزندهٴ گدازنده جعل ميكند که با همين يك خبر ميشود كذّاب، كذّاب بالأخره يا صيغه مبالغه است يا حِرفه است که اين دوام عمل و شدّت عمل ميخواهد. يك وقت است كسي دروغ نميگفت، اما دفعتاً در معرض آفت شيطان قرار گرفت و يك دروغ مهم جعل كرد، اين دروغ مهم باعث ميشود كه او كذّاب است؛ اينکه جعفر كذّاب ميگويند؛ سرّ اتّصاف او به كذّاب بودن، همين دروغ داعيه جعل امامت است. غرض اين است كه گاهي ممكن است انسان يك دروغ بگويد، اينطور نيست كه دروغگوي رسمي باشد، فراوان دروغ گفته باشد، حرفه او اين باشد و مبالغه داشته باشد؛ ولي اين يك دروغ خيلي مهم است که او ميشود كذّاب, «افّاك» هم همينطور است. فرمود ميخواهيد بگويم شياطين بر چه كسي نازل ميشوند؟ بر هر «افّاك» و «اثيم»ي نازل ميشوند، همين كَهنه و امثال كَهنه. پس قرآن هم اجمالاً امضا كرده كه شياطين «في الجمله» دسترسي به اخبار غيب دارند يا نه, شكسته و بسته, كم و زياد از آن باخبر ميشوند، بعد جعل را هم روي آن اضافه ميكنند، كم و زياد ميكنند و تحريف ميكنند ﴿عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ﴾ كه ﴿يُلْقُونَ السَّمْعَ﴾[20] میشود و فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾[21] همه اين شبهات از شيطنت است كه شيطنت شيطان به اين است كه در دلهاي بعضيها اين شبهات را القا ميكند تا افراد ضعيف را از ايمان باز بدارد و آنها را سدّ راه پيشرفت تبليغي مبلّغان قرار دهد.
پرسش: شيطانی كه در آسمانها رفت و آمد داشت و با ملائكه رفت و آمد داشت، معلوم نيست كه اين آسمان ظاهري بوده، بايد يك آسمان ديگر باشد؟
پاسخ: آنكه اول گفته شد ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن آسمان غيب است كه اسرار الهي در آن هست اينكه هر كسي ميتواند برود و بيايد. الآن اينها را شيطان بزرگ هم رفت و آمد ميكند؛ اينكه اين شيطان بزرگ و امثال اينها رفت و آمد ميكنند، اينها خارج از بحث است، آن آسماني كه ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.[22] آن آسماني كه در سوره «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ و آن آسماني كه فرمود: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾ آن آسمان محور مسائل غيبي است. يك وقت است ميفرمايد: ﴿وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً﴾[23] منظور از اين «سماء» اين فضا و جو است، يك وقت ميفرمايد: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾[24] اين معلوم ميشود آن سمايي است كه به روي كفار باز نميشود، در آنجا اخبار غيبي است ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
امكان قول به تمثيل بودن رجم شيطان
بنابراين اگر شيطان چنين موجودي است كه با ملائكه رابطه داشته باشد و ساليان متمادي در جمع آنها باشد و اخبار آنها را بشنود، اگر چنين چيزي هست «كما يحتمل» ما اين آيات را بر ظاهرش حمل كنيم محذوري ندارد، ضمناً آن تمثيل هم ممكن است، چون خداي سبحان فرمود ما در بسياري از آيات مَثل زديم ﴿لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ﴾[25] يا ﴿ضَرَبْنا﴾[26] براي آنها ﴿مِنْ كُلِّ مَثَلٍ﴾ يا ﴿تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[27] اين هم ممكن است كه تمثيل باشد و هم ممكن است كه آسمان غيب باشد؛ اگر ما آسمان را به دو قسم تقسيم كرديم، يك آسمان ظاهري كه علم نجوم با آن سر و كار دارد كه همين طبقات چندگانه است و ستارههاي ثابت و سيّار و يك آسمان غيبي كه در سوره مباركه «اعراف» هست كه درهاي آن آسمان به روي كفار باز نميشود، اگر اين هست كه آن آسمان وحي ميگيرد، پس محتمل هست كه آن آسمان كه فرشتگاني هستند و حافظان بخش وحياني هستند، شيطان هم با ملائكه رابطه دارد ولو اينكه بعد از رجم در جمع آنها نميتواند برود؛ ولي ميتواند استراق سمع كند و آياتي كه دارد شياطين اخبار غيب را و دروغ را به «كَهنه» ميرسانند﴿أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ﴾، پس ميشود اينها را به ظاهر معنا كرد، اما اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾[28] معنايش اين نيست كه خودِ اين كوكبي كه چند برابر زمين است را ما رجم ميكنيم، اجزاي همين شهابسنگها از اين كواكب است، از جاي ديگر كه نيست.
ايمان, زينت انسان نه موجودات آسماني و زميني
پس ما اگر ﴿بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ بخوانيم، خيلي شفاف و روشن است كه «الكواكب», بدل زينت است يا عطف بيان زينت است، اگر «بزينةِ الكواكب» بخوانيم؛ يعنی به اضافه بخوانيم، حالا يا اضافه به مفعول است يا اضافه به فاعل آن را هم بزرگان اهل تفسير گفتند كه معنايش اين است كه خود اين كوكب «زينة السماء» است و در بحثهاي سوره مباركه «كهف» هم گذشت كه انسان اگر به جايي برسد كه مالك آسمانها هم شود، قرآن اين هشدار را به او ميدهد كه بر فرض آسمانها هم مِلك شما شود اين ستارهها, اين شمس و قمر زينت شما نيست، كلّ زمين را هم شما بگيريد «ما علي الأرض» زينت شما نيست؛ اگر برجي داري, خانهاي داري, فرشي داري اين «زينة الأرض» است؛ اگر باغ خوبي ساختي, خانه خوبي ساختي, قصري ساختي مواظب باش اين زينت تو نيست، بلکه آن زمين را مزيّن كردي! ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زينَةً لَها﴾[29] نه «لكم»؛ آسمان بروي, شمس و قمر را هم بخري اين زينت تو نيست زينت تو در سوره «حجرات» است كه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾؛[30] آنچه در دل شماست زينت شماست, آنچه در آسمان است زينت آسمان است, آنچه در زمين است زينت زمين است؛ بر فرض آسمان بروي و شمس و قمر را هم بخري خودت را مزيّن نكردي، اين بيان والاي قرآن كريم است. بنابراين اگر فرمود: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾ به اين دو وجه ذكر شده است.
پيشبيني طرد شيطان مارد هنگام خلقت آسمان با كواكب
مطلب ديگر اين است كه گاهي كاري را انجام ميدهند كه اين دو هدف همراه با آن است؛ مثل اينكه زمين را ميآفرينند براي فلان منظور, يك وقت هم چيزي در زمين ايجاد ميكنند كه اگر سالهاي بعد حادثهاي پيش آمد اين بتواند حافظ او باشد. در خلقت اوّلي آسمانها سخن از جن و رفتن به آسمانها و گرفتن اخبار غيب و آميختن با دروغ و القاي به «كَهنه» و اينها نبود, بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾؛ يعني ما ساختار عالم را اينچنين مهندسي كرديم كه بخش فعلي آن «زينة السماء» است, «زينة الأرض» است و زينت آن است؛ بخش ديگرش اين است كه اگر خطري بخواهد پيش بيايد اين ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾. در روز اول خلقت آسمانها كه ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾[31] آن روز شيطانی در كار باشد و به سراغ خبر غيبي برود و «كهنه»اي را فريب دهد نبود, بعدها که چنين خطری پيش آمده، ذات اقدس الهي از اول پيشبيني كرده است.
شباهت وجود كوهها در آرامش زمين با كواكب در آسمان
شايد كُره زمين هم وضعش همينطور باشد. روز اوّلي كه ذات اقدس الهي زمين را خلق كرده اين انفجار و آتشفشان و زمينلرزه و نوسات و سونامي و اينها نبود، بعداً در اثر يك سلسله حوادثي كه خود كُره زمين به همراه دارد اين زمينلرزهها و حركتهاي فراوان هست از اول پيشبيني كرده، فرمود ما اين كوهها را آفريديم ﴿وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ﴾[32] كه جلوي اضطراب و لرزه اينها را بگيرد. آيا از همان اول اگر كوه نبود زمين ميلرزيد؟ که اين «يُحتمل» يا اينكه نه, چون يك سلسله انفجارات و حرارتها و گازها و ساير مواد طبيعي در زمين پيدا ميشود و در درازمدت اين گازها و اين فشارها و اين «نار»ها ميخواهد آزاد شوند راه ندارند، يك حركت شديدي در زمين پيدا ميشود؟ اين كوهها را براي اينكه ـ وَتَد ـ زمين را ميخكوب كند و نلرزد آفريده كه فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ»[33] اگر اينچنين باشد جريان سلسله جبال كه حافظ زمين است شبيه جريان «كواكب» است كه حافظ اسرار غيبي است.
به هر تقدير اين مجموعه، اين بحث را تشكيل ميدهد؛ فرمود ما اين كار را كرديم: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾, يك; ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾, دو.
ويژگي شيطان مارد در جاسوسي و ناتواني او حتي در استراق سمع
شيطان «مارد» را گفتند شيطان خاصي است كه از همه اينها متمرّدتر است که يك شيطان ويژه است؛ هر كسي نميتواند اين كار را كند كه اخبار جاسوسي داشته باشد. در سوره مباركه «توبه» هم گذشت كه تمرّد كارِ انسان طغيانگر است كه ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ﴾؛[34] منافق مارد است، متمرّد است و تعبير قرآن كريم هم از منافقين همين متمرّدين است ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ﴾ يعني منافق, «مارد» و متمرّد است؛ اينها چنين هستند. فرمود ما اين كار را كرديم كه هيچ راهي به اسرار غيب پيدا نكنند؛ اينها ﴿لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾؛ در آن ملأ اعلا كه جاي فرشتههاي آگاه هست و مدبّرات امر هستند و دستور را از ما ميگيرند و بررسي ميكنند و اجرا ميكنند، در آن بررسي اين تدبيرات الهي كه به عهده اينهاست، شياطين نميتوانند «تَسمُّع» كنند, ﴿لا يَسَّمَّعُونَ﴾؛ يعني «لا يتسمّعون»؛ يعني نميتوانند اسماع كنند و نميتوانند گوش دهند، چرا؟ چون از هر راهي بخواهند بيايند تير به آنها ميرسند ﴿دُحُوراً﴾ که ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾[35] هم از همين قبيل است؛ ﴿دُحُوراً﴾ طرد ميكنند، اين ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ﴾ بعضيها خواستند بگويند استثناي منقطع است؛ ولي لازم نيست استثناي منقطع باشد، اين تبيين و توضيح است و اين به منزله «لكن» است، لكن اگر كسي بخواهد بالا بيايد ميخكوب و طرد ميشود ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ﴾ بخواهد چيزي اختطاف كند از اسرار غيب چيزي را بربايد ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ آن جَذبه آتش را ميگويند شهاب ـ شهاب قبسي كه وجود مبارك موساي كليم گفت اين است[36] ـ شهاب قبس ميآيد و به حيات اينها خاتمه ميدهد.
دليل دال بر معترضه نبودن آيه ﴿لا يسمّعون....﴾
اين آيات يك مجموعه است. بعد فرمود اين مهمتراست يا اينكه ما شما را دوباره خلق كنيم؟! برخيها خيال كردند كه اين ﴿لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾ جمله معترضه است؛ خير, اين جمله معترضه نيست، اين يك مجموعه است؛ ميفرمايد اوّلش اين است ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾ به چه چيزي؟ ﴿بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ بعد ﴿وَ حِفْظاً﴾؛ يعني «إنّا حفظنا السماء» را به وسيله «كواكب» و هيچ راهي براي نفوذ شيطان «مارد» نيست همه رصد ميكنند كه اينها را طرد كنند و اگر يك شيطان «مارد»ي بخواهد اخبار غيبي را آنجا استماع كند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾؛ اين مجموعه مشكلتر است يا شما كه قبلاً ما شما را خلق كرديم، روحتان سر جايش محفوظ است، اما بدنتان پراكنده است که ما بدنتان را ايجاد ميكنيم، كدامها مشكلتر است؟ از آنها استفتا بكن﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾.
بنابراين اينكه بعضيها خيال كردند ﴿لا يَسَّمَّعُونَ﴾ جمله معترضه است اين جمله معترضه نيست؛ اين مجموعه با جلال و شكوه را نقل ميكند.
انتقال از تبيين نظم آفرينش به بحث معاد با ﴿فاستفتهم...﴾
بعد ميفرمايد که از اينها استفتا بكن. استفتا گاهي درباره امر غيبي است؛ مثل اينكه در سوره مباركه «نساء» دارد ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ﴾[37] مسئله شرعي سؤال ميكنند, ارث خواهران, ارث برادران امّي, ابي, ابويني اينها را در «كَلاله»[38] از آنها استفتا ميكنند که اين حُكم غيبي است يا در جريان حضرت يوسف، تجربه حسّي که نشده تا انسان از آن «سبع بقرات»[39] خبر دهد؛ آن خبرهايي كه وجود مبارك يوسف داد از همان تعبير رؤيا بود كه امر حسّي نيست، اين ﴿يَسْتَفْتُونَكَ﴾ امر حسّي نيست، اينها جزء علوم غيبي است؛ ولي همين استفتا و اِفتا را در مسائل علمي خردمندانه هم به كار ميبرند؛ وقتي ملكه سبا، بعد از اينكه نامه حضرت سليمان به دست او رسيد به درباريانش گفت: ﴿أَفْتُوني في أَمْري﴾؛[40] فتوا دهيد، معلوم ميشود كارشناسان اگر نشستند نظر دادند و بررسي كردند و به نظر نهايي رسيدند، اين فتواي كارشناسيِ كارشناسانه است؛ در هر رشتهاي، چه پزشكي باشد و چه دامداري باشد اين ميشود فتوا.
فرمود از اينها استفتا كن كه كدام يك مشكلتر است؟ شما چه مشكلي داريد و چه نقدي درباره مسئله معاد داريد؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ اين عظمت و جلال و شكوهي كه ما به شما گفتيم، شما مهمتر هستيد يا اين؟! دوباره ما شما را خلق ميكنيم، شما چه مشكلي داريد؟! روحتان كه از بين نرفته و نميرود، اين بدنتان خاك شد ما دوباره جمع ميكنيم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾؛ ما «صافات» را, «زاجرات» را, «تاليات» را, «سماوات» را, ﴿زَيَّنَّا﴾, ﴿حِفْظاً﴾, ﴿الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾ را همه اينها را با اين جلال و شكوه خلق كرديم شما سنگينتر هستيد يا او؟ شما آسانتر هستيد يا او؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾. شما از يك مُشت گِل خلق شديد و روحتان كه از بين نرفته! بدنتان هم كه يك مُشت گِل است که دوباره جمع ميكنيم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ و در بخشهاي ديگر هم دارد ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا﴾[41] همه اينها را بيان فرمود. فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ﴾؛ «لازب» يعنی چسبنده، اين «باء» ميگويند اصلش ميم بود؛ «لازِم» و «لازب» هر دو در يك معنا شريك هستند، اين كار را ما انجام داديم.
فعل خدا بودن كارهاي الهي انسان به خلاف نفسي
درباره كارهايي كه ذات اقدس الهي نسبت به علم توحيدي و علم ديني دارد، فرمود بشر كاري كه ميكند دو قسم است: يك وقت دستورات ما را انجام ميدهد، بله اين كار به ما منسوب است؛ يك وقت برابر وهم و خيال خود و شهوت و غضب خود كار ميكند، اين براي خودش است و به ما مربوط نيست. اين را هم در سوره مباركه «نساء» مشخص فرمود و هم در سوره مباركه «اسراء». در سوره مباركه «اسراء» بعد از شمارش چندين گناه اعتقادي و اخلاقي و فقهي در آيه 38 سور مباركه اسراء ميفرمايد: ﴿كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾ اينها براي ما نيست. در سوره مباركه «نساء» هم فرمود: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾،[42] ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَا لِهٰؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾[43] فرمود گرچه ريشه همه كارها و آن اصل هستي از ذات اقدس الهي است ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ است؛ ولي سيّئه براي شماست و بالا نميرود، حسنه بالا ميرود و در جريان اِسناد هم شما ميبينيد در سوره مباركه «انفال» و امثال «انفال» رمياي كه مجاهدان انجام دادند خدا به خود اِسناد ميدهد, قتلي كه مجاهدان الهي انجام ميدهند، خدا به خود اسناد ميدهد؛ اما همين رمي و قتل را كفار انجام ميدهند و خدا به خودش اسناد نميدهد، اين ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمي﴾[44] براي وجود مبارك حضرت است, ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾ براي مجاهدان اسلام است. همين رمي را, همين قتل را كفار هم داشتند که اين ديگر به خود آنها بر میگردد. بنابراين فعل اگر الهي باشد، مربوط به ذات اقدس الهي است؛ اگر وهم و خيال باشد از نظر انديشه يا شهوت و غضب باشد از نظر انگيزه, براي خود انسان است.
ديني بودن همه علوم به دليل فعل خدا بودن همه كارها
اگر ما حسابها را بررسي كرديم چيزي در عالَم نميماند كه فعل خدا نباشد؛ اگر فعل خداست كلّ موجودي كه در آسمان هست, در زمين هست, در دريا هست در صحرا هست فعل خداست هر دانشمندي كه درباره گوشهاي از گوشههاي خلقت دارد بحث ميكند آن علم ميشود علم ديني. الآن اگر بگويند فلان دانشمند در حوزه سرگرم بررسي كارهاي امام صادق(سلام الله عليه) است که ما ميگوييم يقيناً اين علم, علم ديني است. اگر بگويند در دانشگاه فلان دانشمند, فلان استاد دارد كارِ خدا را درباره كيفيت پيدايش آسمان بررسي ميكند؛ حالا بررسي كار امام صادق ديني است، بررسي كار خدا ديني نيست؟! اصلاً اين فرض ندارد. اگر بررسي فعل هر كسي ديني بودن و غير ديني بودن را تأمين ميكند، بررسي فعل امام ديني است، چون از خداست؛ بررسي فعل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديني است، چون از خداست؛ آن وقت بررسي فعل خدا ديني نيست؟! فرض ندارد كه دانشمندي، البته الهي باشد درباره خلقت زمين و خلقت آسمان بحث كند؛ ولی علم ديني نباشد.
تقسيم ديني بودن افعال به تعبّدي و توصّلي
بله, ديني بودن همانطور كه در بحثهاي قبل هم داشتيم دو قسم است: بعضي تعبّدي و بعضي توصّلي است؛ الآن ما زكات بايد دهيم حتماً بايد قصد قربت كنيم, كفّاره بايد دهيم قصد قربت لازم نيست, اَداي دِين كنيم قصد قربت لازم نيست؛ بعضي واجب توصّلي است و بعضي واجب تعبّدي است. اگر چيزي ديني شد معنايش اين نيست كه حتماً قصد قربت در آن لازم است؛ اگر كسي بايد كفّاره دهد، كفّاره ميدهد؛ ديه بايد دهد، ديه میدهد؛ مگر ديه واجب نيست؟ ديه مثل زكات و خمس نيست كه قصد قربت بخواهد، ديه را بايد دهد. اگر ديه واجب است و دين گفته, يك واجب توصّلي است، اما بالأخره ديني است. زكات و خمس واجب است، اما يك واجب تعبّدي است؛ علوم ديني هم همينطور است, احكام ديني هم همينطور است.
غرض اين است كه در سوره مباركه «نساء» و همچنين سوره مباركه «اسراء» مشخص فرمود که بعضي از كارها، چون كارهاي نفساني است و كارهاي حرام است به خداي سبحان برنميگردد؛ كارهاي حلال, صدق و حق يا «بلاواسطه» يا «معالواسطه» به ذات اقدس الهي برميگردد و اين جملهاي كه برخيها خيال كردند اين جمله ﴿لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾ معترضه است، خير معترضه نيست؛ اين مجموعه را ذات اقدس الهي با آن نظم و هماهنگي كامل ذكر ميكند، بعد استفتا ميكند ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره يس, آيات78 و 79.
[2]. سوره يس, آيه80.
[3]. سوره اعراف, آيه40.
[4]. سوره نحل, آيه68.
[5]. تفسير الميزان، ج1، ص389.
[6]. سوره بقره, آيه159.
[7]. سوره بقره, آيه185.
[8]. سوره نحل, آيه44.
[9]. سوره عنکبوت, آيه43.
[10]. سوره کهف, آيه32؛ سوره يس, آيه13.
[11]. تفسير الميزان، ج17، ص124.
[12]. سوره ص, آيه78.
[13]. سوره شعراء, آيات193 و 194.
[14]. نهج البلاغه, خطبه1.
[15]. سوره ص, آيه85.
[16]. سوره بقره, آيه34؛ سوره اسراء, آيه61.
[17]. سوره اعراف, آيه12.
[18]. سوره شعراء, آيه210.
[19]. سوره شعراء, آيات221 و 222.
[20]. سوره شعراء, آيه223.
[21]. سوره انعام, آيه121.
[22]. سوره فصلت, آيه12.
[23]. سوره ق, آيه9.
[24]. سوره اسراء, آيه95.
[25]. سوره اسراء, آيه89.
[26]. سوره روم, آيه58؛ سوره زمر, آيه27.
[27]. سوره عنکبوت, آيه43.
[28]. سوره ملک, آيه5.
[29]. سوره کهف, آيه7.
[30]. سوره حجرات, آيه7.
[31]. سوره بقره, آيه29.
[32]. سوره انبياء, آيه31.
[33]. نهج البلاغه, خطبه1.
[34]. سوره توبه, آيه101.
[35]. سوره اسراء, آيه18.
[36]. سوره طه, آيه10؛ ﴿إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی﴾.
[37]. سوره نساء, آيه127.
[38]. «کلاله» در اصطلاح به برادر و خواهر متوفا اطلاق ميشود که از او ارث ميبرند. درباره کلاله دو آيه در قرآن وجود دارد: يکی آيه که در تابستان نازل شد که به «آيه کلاله صيفی» معروف است؛ يعنی آيه ۱۷۶ سوره نساء و يک آيه ديگر که در زمستان نازل شد و «آيه کلاله شتايي» نام گرفته که آيه دوازده سوره نساء است؛ ر.ک؛ تفسير الميزان، ج5، ص155.
[39]. سوره يوسف, آيه46؛ ﴿أَفْتِنا في سَبْعِ بَقَراتٍ﴾.
[40]. سوره نمل, آيه32.
[41]. سوره نازعات, آيه27.
[42]. سوره نساء, آيه79.
[43]. سوره نساء, آيه78.
[44]. سوره انفال, آيه17.