17 03 2013 2071423 شناسه:

تفسیر سوره سجده جلسه 6 (1391/12/27)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ فَلاَ تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُديً لِبَنِي إِسْرَائِيلَ (23) وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفونَ (25) أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلاَ يَسْمَعُونَ (26)

سخنان حکيمانه هدهد، ثمرهٴ تربيت الهی سليمان نبی

چند نكته مربوط به مطالب قبل مطرح بشود اوّلين نكته اينكه اگر هدهد كه يك پرنده است آن برهان دقيق عقلي را اقامه كرده است كه ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ[1] بعد گفت چرا اينها خدا را عبادت نمي‌كنند اين نه براي آن است كه هر پرنده‌اي در اين حدّ برهان عقلي تواناست يا هر پرنده‌اي را اگر كسي بخواهد تربيت كند او به اين حدّ برهان عقلي مي‌رسد كه براي خواصّ انسان‌هاست بلكه معجزه‌اي است از انسان كامل به نام سليمان(سلام الله عليه) كه خداوند درباره اين پدر و پسر يعني سليمان و داوود(سلام الله عليهما) فرمود ما زبان و منطق طير را به آنها آموختيم كه گفتند: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ[2] به كوه‌ها دستور داديم كه ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ[3] درباره داوود و مانند آن, پس اين‌چنين نيست كه هر پرنده‌اي بتواند اين‌قدر برهان عقلي اقامه كند يا آنها را با تربيت عادي بتوان به مرحله حكمت عاليه رساند البته اگر معجزه‌اي باشد وليّ خدا باشد اين كار مقدور است.

 

تفاوت نيروی ادراک حسی با ابزار آن

مطلب دوم درباره فرق بين اُذن و سمع و بين عين و بصر است گوش از اعضاي بدن است چشم از اعضاي بدن است كه خداوند اين بدن را با اين چشم و گوش و ساير جوارح مستوي‌الخِلقه خلق كرد اما روحي را كه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي[4] كه حقيقتي ذاتاً مجرّد ولي در مقام فعل نيازمند به ابزار است مقام ذات آن خب مجرّد است اما فعلِ آن ابزاري است آن مراحل نازلهٴ فعلِ نفس را مي‌گويند سمع, بصر, لمس, ذوق, شمّ و مانند آن. شامّه كار روح است در مرحله نازل, باصره كار روح است در مرحله نازل, سامعه كار روح است, ذائقه كار روح است, لامسه كار روح است روح در مرحله نازل بخواهد اين محسوسات را ادراك كند ابزاري لازم دارد اگر كسي به وسيله عامل تخديركننده اين مراحل ضعيفهٴ روح را تخدير كند آن اعضا را اگر قطعه قطعه كنند دركي نيست اين بيماري كه در اتاق عمل مي‌رود و اعضا و جوارح او را قطعه قطعه مي‌كنند درك نمي‌كند براي اينكه مرحله ضعيفهٴ روح, تخديرشده است يعني آن لامسه تخديرشده است وقتي لمس نباشد ادراك لمسي نباشد دست را اگر قطع كنند پا را اگر قطع كنند کسی ادراك نمي‌كند لذا بين گوش و شنوايي, بين چشم و بينايي كاملاً فرق است.

تبيين علمی بودن يقين تبهکاران در قيامت

مطلب ديگر درباره جهنمي‌هاست, جهنمي‌ها در قيامت يقين علمي پيدا مي‌كنند كه قيامت حق است خدا حق است جهنم حق است مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما يقين ايماني ندارند كه در ذيل آيه ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ آنجا گذشت كه هرگز اينها يقين ايماني نمي‌آورند ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ كه در آيه دوازده همين سورهٴ «سجده» گذشت نه يعني ما يقين ايماني داريم ايمان, امر تكليفي است انسان واجب است كه ايمان بياورد (يك) برابر ايمان, عمل صالح داشته باشد (دو) قيامت ظرف تكليف نيست ظرف جزاست انسان در قيامت يقين پيدا مي‌كند كه خدا هست و جهنم هست حساب و كتابي هست اما بخواهد باور كند يعني مؤمن بشود مقدور نيست اين جايش دنياست لذا يقيني كه در قيامت براي تبهكاران است يقين علمي است يقين علمي, امر ارادي نيست يعني بين نفس و يقين, اراده فاصله نيست اگر برهاني اقامه شد خب انسان كاملاً مي‌فهمد هرگز نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم اما مي‌تواند بگويد من باور ندارم بارها عنايت كرديد كه قضيه را عقد مي‌گويند براي اينكه بين موضوع و محمول به وسيله آن رابط گِره خورده است «تُسمّي القضية عقداً» که در کتابهای منطق اين مضمون را ملاحظه کرديد اين «زيدٌ قائم» را مي‌گويند عقد, قضيه عقد است زيرا به وسيله رابط بين موضوع و محمول گِره خورده است اما عقيده آن است كه عصارهٴ اين قضيه به جان شخص گره بخورد اين را مي‌گويند عقيده اين كار عقل عملي است كه متولّي انگيزه است نه عقل نظري كه مسئول انديشه است اين را انسان مي‌تواند باور نكند يعني با اينكه صد درصد براي او روشن شد كه زيد قائم است مي‌تواند باور نكند يعني مي‌تواند به جان خود گره نزند و عقيده پيدا نكند اينكه در قرآن فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[5] يعني آل‌فرعون يقين پيدا كردند كه حق با موساي كليم است وآنچه حضرت آورد معجزه است سحر نيست اما اين عقد علمي را اين قضيه علمي را به جان خودشان گره نزدند عقيده پيدا نكردند لذا با اينكه فهميدند صد درصد حق با موساي كليم است ولي باور نكردند لذا موساي كليم(سلام الله عليه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ[6] خب براي تو مسلّم شد كه اينها را خدا فرستاد اما باور نكرد اين مقدور انسان است چون ايمان, فعل انسان است فعل ارادي و اختياري است صد درصد اگر براي او ثابت شد كه اين مطلب درست است مي‌تواند باور نكند لذا در قيامت جا براي ايمان نيست علم‌اليقين هست شهود هم دارند اما بخواهند به جان خودشان گره بزنند اين‌طور نيست اين جايش دنياست.

تفاوت عامل انگيزه با عامل انديشه در وجود انسان

پرسش: استاد بالاٴخره عقل نظری و علم حصولی شرط لازم است.

پاسخ: بله اما كافي نيست در مثال‌هاي قبلي گفته شد ما نيرويي داريم كه مسئول كار است نيرويي داريم مسئول ادراك است ما همان‌طوري كه در ظاهر بدن چشم و گوشي داريم كه با اين چشم و گوش ادراك مي‌كنيم اين مار و عقرب را مي‌بينيم اما اگر بخواهيم نجات پيدا كنيم با چشم و گوش نجات پيدا نمي‌كنيم با دست و پا نجات پيدا مي‌كنيم با دست و پا يا دفاع مي‌كنيم يا فرار مي‌كنيم اگر دست و پاي كسي زنجيري شد و بسته شد اين علم, لازم بود ولي كافي نيست انسان صد درصد مي‌داند اين مار است مي‌داند اين عقرب است ولي چون نمي‌تواند فرار كند مسموم مي‌شود ديگر نمي‌شود به اين آقا گفت مگر نديدي, اشكال بر آن مستشكِل است نه بر اين شخص چون چشم كه فرار نمي‌كند نمي‌شود گفت مگر تو مار را نديدي خب بله مار را ديد اما آنكه فرار مي‌كند دست و پاست آنها بسته است اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «كَم من عقلٍ اٴسير تحت هوي اٴمير»[7] آ‌ن عقل عملي كه «عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[8] در جهاد نفس, در جهاد دروني به اسارت هوس و شهوت و غضب در آمد خب حالا هر چه شما برهان اقامه كنيد كه قيامت حق است او هم مي‌فهمد اما عقل نظري مسئول انديشه است نه مسئول ايمان كاري از او ساخته نيست آنكه بايد باور كند عقل عملي است كه «عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» آن به اسارت شهوت در آمده آن به اسارت غضب در آمده از عقل اسير كاري ساخته نيست.

پرسش:... پاسخ: يك متخصّص قلب وقتي دارد حاذقانه قلب را درمان مي‌كند رگ‌هاي ظريف دقيقِ اريقِ مويي همكار هم هستند تعامل فراواني بين اين رگ‌ها هست ولي يكی از اين رگ‌ها گرفته است رگ‌هايي كه پهلوي آن هستند سالم‌اند اين متخصّص قلب وقتي مي‌خواهد بشكافد و عمل كند مي‌‌گويد اين يكي مشكل دارد آنها هيچ مشكلي ندارند نبايد گفت كه اينها همكار هم‌اند بله كارها را با هم انجام مي‌دهند اما فعلاً اين يكي بسته است اين عقل نظري برهان اقامه شده يا با آيات و روايات يا با ادله عقلي فهميد فلان چيز حق است بسيار خوب, حالا مي‌خواهد به جان خود گره بزند با چه چيزي گره مي‌زند با فهم كه نمي‌شود گره زد با اراده مي‌شود گره زد آن قدرت اراده‌مند اسير شد «و كم من عقل اسير تحت هوي امير» لذا فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ با اينكه اينها صد درصد يقين دارند اما انكار مي‌كنند.

بنابراين چيزي صد درصد براي او روشن شد اما اين هيچ‌كاره است مثل اينكه صد درصد براي چشم روشن شد كه اينكه دارد مي‌آيد مار سمي است اما چشم هيچ‌كاره است چشم فقط مي‌فهمد با فهميدن كه نمي‌شود فرار كرد با فهميدن كه نمي‌شود سنگ زد آنكه سنگ مي‌زند دفاع مي‌كند فرار مي‌كند دست و پاست, دست و پا بسته است نمي‌شود به اين شخص گفت تو مگر نمي‌خواندي مگر نمي‌دانستي بله مي‌داند اما فهم كه مشكل را حل نمي‌كند فهم يك شرط لازم است نه شرط كافي, اينها كه الآن مبتلاي به موادّ مخدر هستند اينها مشكل علمي ندارند كسي نمي‌تواند به اينها موعظه بكند خطرات اعتياد را ذكر كند اينها بيش از همه, پيش از همه خطرات اعتياد را مي‌فهمند چون هر شب همان بيچاره است كه در كنار جدول داخل جدول با كارتن مي‌خوابد ديگر از اين بدتر چيست شما مي‌خواهيد چه چيزي را موعظه كنيد بگوييد آواره مي‌شويد كه او شده, بگويي كارتن‌خواب مي‌شوي كه شده, بگويی جدول‌خواب مي‌شوي كه شده اين مشكل علمي ندارد وقتي مي‌خواهد تصميم بگيرد آن اراده‌اش فلج است اراده‌اش به اسارت شهوت در آمده خب اگر اسير شد چگونه اراده مي‌كند شما مي‌خواهيد به او چيز بفهمانيد او كه بيشتر از همه پيشتر از همه اين خطرات را دارد احساس مي‌كند بخواهي بگويي تصميم بگير اين نيروي تصميم‌گيرنده او به اسارت در آمده.

در جهنم اين‌طور است كسي توان ايمان آوردن ندارد ايمان آوردن جايش دنياست در جهنم اگر اينها واقعاً مؤمن بشوند موحد بشوند كه مخلّد نيستند منتها حالا عمل صالح ندارند اگر كسي موحد باشد كه مخلّد در نار نيست بنابراين اين ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ كه در آيه دوازده سورهٴ «سجده» گذشت يعني ما يقين علمي داريم در بهشت كارهاي خوب اذكار خوب هست اما به عنوان ثواب بردن نيست در جهنم حرف‌هاي زشت و ناروا هست اما ديگر معصيت نيست آنجا ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[9] اما اين‌طور نيست كه بگويند اين معصيت كرده.

پرسش:... پاسخ: خب نبايد مخلَّد باشند ولي براي همين كفار خلود هست چون كسي كه موحد شد كه هرگز مخلّد در نار نيست اگر اينها واقعاً مؤمن شدند موحد شدند به وحي و نبوت و معاد و قيامت به همه چيز ايمان آوردند خب چنين آدمي يك موحّد فاسق است اين‌كه مخلّد نيست.

سرّ ثواب و عقاب نداشتن اذکار بهشتيان و فحاشی دوزخيان

در بهشت اذكاري هست اما نظير اذكار فرشته‌هاست ظهور ملكات ايماني دنياست اين‌طور نيست كه ثواب ببرند در دنيا اگر كسي گفت «سبحان الله», «الحمد لله» ثواب مي‌برد اما در بهشت وقتي بهشتي‌ها بر اساس ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[10] اين اذكار را دارند اين‌طور نيست كه نظير اذكار دنيا ثواب داشته باشند نه آن سبّ و لعني كه دوزخيان نسبت به هم دارند معصيت است ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ نه اين حمد و تسبيح بهشتي‌ها عمل صالح است که برای آنها ثواب ‌بنويسند آنجا دار تكليف نيست ظهور ملكات دنياست نظير فرشته‌ها كار مي‌كنند و مانند آن.

اشارهٴ بخش پايانی سوره «سجده» به معارف مطرح شده در صدر سوره

در صدر اين سورهٴ مباركهٴ «سجده» از وحي و نبوت و توحيد و معاد سخني به ميان آمده فرمود: ﴿تَنزِيلُ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيه مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ[11] بعد مسئله توحيد را ذكر فرمود, بعد در چند آيه بعد مسئله لقاءالله را مطرح كرد حالا از باب ردّ العجز الي الصدر در بخش پاياني اين سور‌ه به همان محتواي صدر سو‌ره اشاره فرمود, فرمود ما همان‌طوري كه به تو كتاب داديم به موساي كليم كتاب داديم.

سرّ طرح داستان موسای کليم در بخش پايانی سورهٴ «سجده»

سرّ طرح موساي كليم(سلام الله عليه) اين است كه اگر جريان حضرت عيسي(سلام الله عليه) را ذكر مي‌فرمود يهودي‌ها نمي‌پذيرفتند ولي مسيحي‌ها به جريان حضرت موسي و تورات موسي(عليه السلام) ايمان داشتند لذا در جريان حضرت موسي اين را يادآوري فرمود كه همه گروه‌ها را شامل بشود.

مراد از ترديد نکردن در لقاء، در بيان آيهٴ 23

فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ به او گفتيم كه در لقاءالله ترديد نكن به تو هم مي‌گوييم در لقاءالله ترديد نكن تا جامعه ايمانيِ آنها و شما همه بدانيد كه در لقاءالله ترديدي نيست گرچه عده‌اي ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ بودند كه در آيه ده همين سورهٴ مباركهٴ «سجده» گذشت فرمود: ﴿فَلاَ تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِن لِّقَائِهِ﴾ اين وجه را كه هم توسط علماي شيعه مثل مرحوم شيخ طوسي در تبيان يا امين‌الاسلام(رضوان الله عليهما) در مجمع‌البيان ذكر شده يا جناب فخررازي ذکر کرده آنها ناصواب است كه ﴿فَلاَ تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِن لِّقَائِهِ﴾ يعني لقاي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم), حضرت موسي(عليه السلام) را در معراج,[12] اينها مقداري از ظاهر آيه دور است.

بهرهمندان از علم الوراثه و علم الدراسه، هاديان امت يهود

فرمود آن كتابي را كه ما به موساي كليم داديم آن را هدايت بني‌اسرائيل قرار داديم قرآن را هم هدايت امت اسلامي قرار داديم اين كتاب را ﴿هُديً لِلنَّاسِ[13] ساختيم ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ يهودي‌ها دو گروه بودند عدهای ايمان نياوردند عده‌اي جزء خواص اهل كتاب بودند كه اينها ايمان آوردند صبرِ لازم اقسام سه گانه صبر را حفظ كردند به مقام يقين رسيدند اينها در اثر مَلكه صبر (يك) و در اثر مَلكه يقين به آيات الهي (دو) جزء هاديان امّت شدند كه مردم را به امر ما هدايت مي‌كنند اينها دو قسم‌اند بعضي‌ها كه علم‌الدراسه خواندند مبلّغان ديني‌اند معلّمان‌اند مصنّفاناند مدرّسان‌اند اينها مردم را به امر معروف و نهي از منكر هدايت مي‌كنند كه در بخش‌هايي از قرآن كريم راجع به امر به معروف و نهي از منكر همين گروه سخني به ميان آمده كه همه امت‌ها را شامل مي‌شود منتها آن خصيصه‌اي كه در امت رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در امم ديگر نيست در آيه 104 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» به اين صورت آمده است ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ﴾ كه ديگران هم همين را داشتند منتها خصيصه‌اي كه در امت اسلامي هست در امت‌هاي ديگر نبود چه اينكه در آيه 110 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» دارد ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اينكه فرمود ما در بين بني‌اسرائيل گروه خاصي را هدايت كرديم آ‌نها را به مقام امامت رسانديم كه به امر ما هدايت مي‌كنند آنها كه مراحل متوسط را دارند يعني از علم‌الدراسه برخوردارند اينها بر اساس امر به معروف, نهي از منكر طبق دستورات شريعت, مردم را هدايت مي‌كنند عده‌اي كه جزء خواص‌اند و اولياي الهي‌اند تحت ولايت ذات اقدس الهي هستند اينها ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيه 73 به اين صورت فرمود, بعد از اينكه مسئله اسحاق و يعقوب(سلام الله عليهما) را ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ اين ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ مي‌تواند هم امر به معروف و نهي از منكر و دستورات شريعت باشد هم ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ[14] باشد اينها معصوماني‌اند كه به امر تكويني ذات اقدس الهي يك عده را به مقصد مي‌رسانند ديگر ﴿يَهْدُونَ﴾ به معناي ارائه طريق نيست بلكه به معناي ايصال به مطلوب است پس دو گروه در بين بني‌اسرائيل حضور داشتند غير از تبهكاران, يك عده عالماني بودند كه بر اساس علم‌الدراسه مبلّغ دين شدند كتاب مي‌نوشتند سخنراني مي‌كردند مردم را بر اساس امر به معروف و نهي از منكر هدايت مي‌كردند يك عده هم انسان‌هاي كامل بودند كه بر اساس ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ با امر ملكوتي عده‌اي را به مقصد مي‌رساندند پس هدايت به امر الهي هم شامل علم‌الدراسه‌اي‌هاست هم شامل علم‌الوراثه‌اي‌ها لذا در آيه 73 سورهٴ «انبياء» فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾.

تبيين اقسام دوگانهٴ وحی

يك وقت است كه وحی به علم و حكم تعلّق مي‌گيرد مثل اينكه به انبياي صاحب شريعت وحي مي‌آيد كه فلان چيز واجب است فلان چيز حرام است و مانند آن, اينها وحي حكم است وحي علمي است كه وحي قانون است. يك وقت است كه در قلب انسان گرايشي پيدا مي‌شود كه فلان كار را بكن مثل اينكه به مادر موسي وحي فرستاد كه اين بچه را در صندوقچه بگذار و صندوقچه را بينداز به دريا اين مسئله علمي نيست اين مسئله ارادي است در علمِ او اثر نكرد در اراده او اثر كرد يعني عقل بالفعل او را فعال كرد آنجا كه محور تصميم, اراده, نيّت و عزم است را فعال كرد نه آنجا كه مدار تصور, تصديق و جزم است جزم راهي دارد عزم راهي دارد بينهما بونٌ بعيد در محور عزم و اراده و نيّت و قصد و تصميم مادر اثر گذاشت فرمود ما وحي فرستاديم به مادر موسي ﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ[15] اين وحي فعلي است بنابراين اين ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «سجده» محلّ بحث است هم مي‌تواند امر به معروف و نهي از منكر شريعت را شامل بشود كه ارائه طريق است هم امر تكويني را كه ايصال به مطلوب است و در آيه 73 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» مطرح شد شامل بشود ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ منشأ اينها هم صبر است و يقين.

حوادث تلخ و شيرين، آزمون خدای مدبر

ما يك حادثه كه پيش مي‌آيد فوراً يا گله مي‌كنيم يا صحنه را ترك مي‌كنيم منزوي مي‌شويم در حالي كه آن كارگزار دارد تدبير مي‌كند گاهي به اين وضع امتحان میكند گاهي به وضع ديگري امتحان میكند يك حادثه شيريني كه پيش آمد انسان از جا در مي‌آورد يك حادثه تلخ که پيش آمد انسان صحنه را رها مي‌كند ما در اين گردونه‌هاي سرّاء و ضرّاء داريم امتحان مي‌دهيم اين‌چنين نيست كه اگر حادثه تلخي براي ما پيش آمد مجاز باشيم كه صحنه را ترك كنيم اين صحنه, صحنه آزمون است فرمود ما افراد را آزمون مي‌كنيم جامعه را آزمون مي‌كنيم با سود و زيان با تلخي و شيريني.

تفاوت اختلاف قبلالعلم با اختلاف بعدالعلم

بعد فرمود اينها اختلافاتي دارند اختلاف دو قسم است يك اختلاف قبل‌ از علم است كه بارها ملاحظه فرموديد كه خير و رحمت و بركت است خب اين نظريه‌پردازي‌ها براي همين است افراد كه زيراكس هم و كپي هم و اينها كه نيستند هر كدام فكري دارند اين نظريه‌هاي مختلف زمينه رشد و تكامل و توليد علم است منشأ بركت است وقتي اين نظريه‌ها عرضه شد حق روشن شد از آن به بعد هر گونه اختلافي, اختلاف مذموم است وگرنه اختلافِ قبل‌العلم منشأ بركت است اختلاف بعدالعلم است كه منشأ خطر و عصيان و گمراهي‌هاي فراوان است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 213 اين بحثش مبسوطاً گذشت؛ آيه 213 سورهٴ «بقره» اين است كه ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ بالأخره مردم صاحب‌نظرند اختلاف‌نظر پيدا مي‌شود وحي آمده كه به اين اختلاف پايان ببخشد, اختلاف را خاتمه بدهد; وقتي وحي آمد به اختلاف‌ها پايان بخشيد معلوم شد حق چيست و با كيست از آن به بعد اگر كسي اختلاف كرد اختلاف مذموم است فرمود: ﴿لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيه﴾ اين اختلاف را مذمّت نكرد اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ﴾ بعد از روشن شدن، هر گونه اختلافي، اختلاف بَغي و ظلم و نارواست در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» هم مشابه اين مطلب آمده است كه اختلاف‌هاي قبل‌العلم چيز خوبي است اما اختلاف‌هاي بعدالعلم نارواست اگر كسي بعد از اينكه حق برايش روشن شد اختلاف كرد ديگر بيراهه رفته است سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» آيه هفده اين است كه درباره همين بني‌اسرائيل ﴿وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ﴾ بعد از اينكه روشن شد حق چيست ديگر اختلاف وجهي ندارد آن اختلاف مي‌شود بَغي و ظلم، در اين زمينه است كه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيه يَخْتَلِفونَ  ٭ أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلاَ يَسْمَعُونَ﴾.

هشدار الهی درباره عبرت گرفتن از سرانجام شوم ظالمان

بالأخره انسان يا بايد خردمدار و عقل‌محور و برهان‌انديش باشد يا بايد گوش شنوا داشته باشد كه جمع را شايد, فرمود خيلي‌ها به هلاكت رسيدند مرگ طبيعي, موعظه نيست مگر به معني عام اما زمين‌گير شدن, به هلاكت رسيدن, ويران شدن, نابود شدن اينها موعظه است فرمود مگر اينها نمي‌بينند كه خيلي‌ها را ما به هلاكت رسانديم اينها هم در سرزمين آنها دارند زندگي مي‌كنند خب اين بايد براي آنها موعظه باشد اگر بنا شد ظلم و قدرت و زور بماند خب براي ديگران هم مي‌ماند ﴿أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ﴾ كه اينها فعلاً ﴿يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ﴾ در بخش‌هاي ديگر گاهي به صورت متكلّم مع‌الغير گاهي به صورت فعل مغايب مي‌فرمايد ما آنها را هلاك كرديم شما را به جاي آنها نشانديم  ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ[16] (يك) و شايد خداوند آنها را هلاک کند و شما را جانشين آنها کند ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ[17] (دو) گاهي به صورت فعل مغايب التفات از تكلّم به غيبت از ذات اقدس الهي ياد مي‌كند فرمود شما را به جاي آنها مینشاند ببيند چه مي‌كنيد گاهي مي‌فرمايد ما شما را به جاي آنها نشانديم تا ببينيم چه مي‌كنيد اينكه فرمود: ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا[18] اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است اگر بگويند شما به جاي ظالمين نشسته‌ايد يعني اينجا قبلاً مقرّ حكومت ظالمين بود ما آنها را به هلاكت رسانديم چون ظالم بودند, شما به جاي آنها نشستيد مواظب باشيد اينكه فرمود: ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ اين ارشاد به آن علّت حكم است خواه به صورت متكلّم مع‌الغير بفرمايد: ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ يا به صورت فعل مغايب بفرمايد: ﴿فَيَنْظُرَ﴾ كه در دو آيه جداگانه ذكر فرمود براي همين است.

ضرورت بهرهگيری از براهين عقلی يا گوش فرادادن به پيشوايان عقلمدار

فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلاَ يَسْمَعُونَ﴾ بالأخره انسان يا بايد عاقل باشد يا گوش شنوا داشته باشد در قيامت اينها مي‌گويند: ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ[19] اگر ما گوش شنوا داشتيم مي‌فهميديم اهل بيت(عليهم السلام) چه فرمودند يا عقل‌مدار بوديم با برهان عقلي مي‌فهميديم كه چه خبر است به اين خطر مبتلا نمي‌شديم فرمود اينها نه تنها برهان عقلي ندارند گوش شنوا هم ندارند حالا اين چند آيه پاياني ـ‌ ان‌شاءالله ـ براي بحث فردا!

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نمل، آيهٴ 24.

[2] . سورهٴ نمل، آيهٴ 16.

[3] . سورهٴ سباٴ، آيهٴ 10.

[4] . سورهٴ حجر، آيهٴ 29؛ سورهٴ ص، آيهٴ 72.

[5] . سورهٴ نمل، آيهٴ 14.

[6] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.

[7] . نهج البلاغة، حکمت 211.

[8] . الکافی، ج1، ص11.

[9] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[10] . سورهٴ يونس، آيهٴ 10.

[11] . سورهٴ سجده، آيهٴ 2.

[12] . التبيان فی تفسير القرآن، ج 8، ص 307، مجمع البيان، ج 8، ص 520، التفسير الکبير، ج25، ص150.

[13] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[14] . سورهٴ يس، آيهٴ 82 .

[15] . سورهٴ طه، آيهٴ 39.

[16] . سورهٴ يونس، آيهٴ 14.

[17] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 129.

[18] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 45.

[19] . سورهٴ ملک، آيهٴ 10.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق