اعوذ بالله من الشيطاان الرجيم
بسم الله الرحمٰن الرحيم
﴿سلْ بَنِي إِسرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(۲۱۱) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(212)﴾
بحث در اين بود كه آنچه مانع انقياد و اطاعت عمومي است پيروي گامهاي شيطان است. آنگاه عامل اين پيروي و اطاعت را تزيين حيات دنيا مشخص كردند. فرمود چون حيات دنيا براي كافران زيبا ظهور كرده است اينها پيرو خطوات شيطاناند، قهراً آيات الهي را تكذيب ميكنند و نعمت الهي را هم انكار خواهند كرد. آنگاه بحث در اين بود كه اين حيات دنيا چيست كه فقط براي كافران زيباست و براي مؤمنان زيبا نيست.
طوايف مختلف آيات قرآن در مورد حيات دنيا
حيات دنيا در قرآن كريم به دو قسم تقسيم ميشود، آيات قرآن كريم كه درباره دنياست دو طايفه است؛ يك سلسله از آيات ناظر به حيات دنياست يعني اين حيات نزديك در مقابل حيات آخرت كه حيات دور است و احياناً از اين حيات دنيا به عنوان عالم شهادت ياد ميشود در مقابل حيات آخرت كه عالم غيب است. طايفه ثانيه آياتي هستند كه ناظر به آن عنواين اعتباري است، نه زندگي نزديك در مقابل زندگي دور يا زندگي مشهود در مقابل زندگي غيب، بلكه اين عنواين اعتباري و عنواين وهمي است.
طايفهٴ اول: مدح دنيا
طايفه اوليٰ آياتي است كه ميگويد ما انبيا را در دنيا معزز كرديم يا مؤمنان از خداي سبحان عزّت دنيا طلب ميكنند. نظير آنچه درباره ابراهيم (سلام الله عليه) وارد شد و كه ﴿ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴾[1] درباره مسيح (سلام الله عليه) آمده است كه ﴿ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ﴾[2] يا مؤمنان الهي كسانياند كه ميگويند: ﴿ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً ﴾[3] يا پيروان راستين موساي كليم (سلام الله عليه) ميگفتند: ﴿ وَاكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ ﴾[4] يا درباره مؤمنان با تقوا خدا وعده ميدهد كه ﴿ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ ﴾[5] يا يوسف صدّيق (سلام الله عليه) ميگويد: ﴿ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ﴾[6] اين گونه از آيات فراواني كه ناظر به حيات دنياست، دنيا به اين معنا خواهد بود يعني آن حيات نزديك در مقابل قيامت كه حيات دور است و از اين جهت از دنيا به عنوان عالم شهادت ياد ميشود در مقابل آخرت كه از او به عنوان جهان غيب ياد خواهد شد.
مدح دنيا در بعضي از روايات
در كنار اين طايفه از آيات، رواياتي هم به همين مضمون و محتوا آمده است. در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) و همچنين در بيانات رسول اكرم (صلي الله و عليه و آله و سلّم) اين چنين آمده است كه دنيا مزرعه آخرت است[7] يا دنيا متجر اولياي الهياست[8] يا حضرت امير از دنيا حمايت ميكند، ميفرمايد دنيا كه تو را فريب نداد بلكه تو فريب خوردي فرمود: «ما الدنيا غرَّتك ولكن بها اغتَرَرتَ»[9]؛ او فريب نداد شما فريب خورديد. فريب در صورتي است كه زشتي را نشان ندهد فقط زيبايي را نشان بدهد اين نيرنگ است. دنيا اين چنين نيست دنيا هر چه دارد ارائه ميدهد فرمود اگر دوران سلامت را نشان ميدهد بيماري بيماران را در بيمارستان به شما نشان داد، اگر حيات زندهها را نشان داد مرگ مردهها را در گورستان به شما نشان داد و اگر روز نصب صاحبمقامان را به شما نشان داد روز عزل آنها را هم به شما نشان داد و اگر روز عزت را به شما نشان داد روز ذلّت را هم به شما نشان داد، پس او اهل خيانت و نيرنگ نيست شما فريب خورديد اين بيان حضرت امير در نهجالبلاغه[10] ناظر به آن است كه اين حيات دنيا در مقابل آخرت اين حيات شهادت در مقابل غيب، حياتي است حق و صدق چون آيه الهي است مخلوق خداست. همانطوري كه آخرت زيباست، دنيا هم زيباست يعني اين نظام طبيعي نظام حق و صدق است، هيچ خلافي در او نيست. اگر دروغ بگويد و اگر نيرنگ داشته باشد اين دارالغرور است امّا اگر صادق باشد هر چه هست نشان بدهد اين كه دارغرور نيست، پس آنچه در نهجالبلاغه آمد يا در بيانات معصومين ديگر (سلام الله عليهم اجمعين) آمد كه دارند از دنيا حمايت ميكنند كه دنيا عالم فريب و نيرنگ نيست، ناظر به حيات دنياست يعني شهادت در برابر غيب. يعني زمين با مقتضيات او آسمان با مقتضيات او، نظام جمادات و نباتات و حيوانات و انسانها با مقتضيات آنها، اينها آيات الهياند حقاند صدقاند. نقصي در آنها نيست و اينها را خدا زيبا آفريد. فرمود به اينكه هر چه مصداق شيء است مخلوق خداست كه ﴿ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ ﴾[11] و هر چه را هم خدا آفريد زيبا آفريد ﴿ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴾[12] پس زمين مخلوق خداست و احسن است و در حدّ خودش، آسمان مخلوق خداست و احسن است در حدّ خودش و مانند آن.
طايفهٴ دوم: مذمت دنيا
طايفه ثانيه آيات و رواياتي هستند كه ميگويند دنيا جز فريب چيز ديگر نيست، جز غرور و نيرنگ چيز ديگر نيست معلوم ميشود اين طايفه ثانيه ناظر به نظام ارض و سما نيستند كه زمين نيرنگ است آسمان فريب است اين چنين نيست. دنيا يعني آن عناوين اعتباري. الآن باغي كه صدها كارگر مسلمان در آن باغ دارند كار ميكنند و يك مالك قوي و متكاثر صاحبباغ است آنها در اين باغ مرتب دارند كار ميكنند، امّا بهره را آن صاحبباغ ميبرد يعني آنها با اين گلها و با اين بوتهها و با اين درختها و با اين ميوهها صبح تا غروب در ارتباطاند ولي جز رنج و خستگي چيزي ندارند و امّا آنكه شايد سالي يكبار سري به باغ بزند او گرفتار دنياست، اينكه براي من است و من بايد از او بهره ببرم اين تعلق، دنياست نه متعلِّق. زمين دنيا نيست زمين آيت خداست درخت آيت خداست آسمان آيت خداست، امّا اين تعلق كه اين براي من است و از اين تعلق بهره سوء ميبرد اين دنياست و اين جز نيرنگ چيز ديگر نيست و آياتي كه اين قسمت را تبيين ميكند فراوان است.
طايفهٴ سوم: جمع بين آيات طايفهٴ اول و دوم
شاهد جمع چيست يعني به چه دليل ما آيات را به دو دسته تقسيم ميكنيم شاهد جمع اين آيات قرآني كدام است خود آيات قرآن، در بعضي از آيات قرآن خداي سبحان دنيا را معرفي ميكند ميفرمايد مَثل دنيا، مِثل آن است كه باراني بيايد با كمك مواد غذايي زمين آنجا سرسبز و خرّم بشود بعد يك خزاني هم پشتسرش بيايد او را پژمرده كند[13]، خُب اگر خدا بخواهد دنيا را معرفي كند و منظور از دنيا حيات دنيا يعني زندگي اين نشئه باشد اين مَثل كه جزئي از ممثل است. فرمود دنيا مثل آن است كه جايي باراني بيايد جايي را سبز و خرّم بكند بعد پژمرده شود خب، اصلاً خود باران جزء دنياست زمين جزء دنياست باغ و خرّمي باغ جزء دنياست اين كدام دنيا را دارد مَثل ميزند اگر منظور حيات دنيا و زندگي دنيا باشد اين مَثل كه جزء ممثَّل است، مثل اينكه شما الآن بخواهيد بگوييد اين مسجد اعظم مثل مسجدي است كه چندتا ستون داشته باشد اينكه خود ممثَّل است اينكه مَثل نشد. اينكه فرمود: ﴿ إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ ﴾ووقتي هم كه سبز و خرّم شد خزاني پيامد او بود و او را پژمرده كرد[14] يعني آن عناوين اعتباري اين مقام داشتن اين متكاثر بودن اين مال و اولاد داشتن اين من و ما گفتن، مثل آن است كه يك چند روزي سبز و خرّم باشد بعد خزان هم پشتسرش باشد، اين هم شاهد جمع. پس آيات سه طايفه شد. يك طايفه از آيات دنيا را به عنوان ظرف فضيلت مردان الهي ميداند روايات هم بشرح ايضاً كه متجر اولياي الهي است. طائفه ثانيه آياتي است كه دنيا را فقط فريب و نيرنگ ميداند به عنوان حصر و اين دو طايفه جمعش به همان است كه ياد شد و شاهد جمع، طايفه ثالثه از آيات قرآن كريم است.
نمونههايي از آيات هر دو طايفهٴ مذكور
امّا چون اين هر كدام از آن طايفه اوليٰ و ثانيه فراواناند نيازي به قرائت آن آيات نيست همين آيات تلاوت شده به عنوان شاهد كافي است. آنچه در سوره «آلعمران» هست فرمود: ﴿ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴾[15] يا در همين سوره مباركه «بقره» بحثش گذشت كه ﴿ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً ﴾[16] يا درباره ابراهيم (سلام الله عليه) خدا ميفرمايد كه ﴿آتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[17] يا پيروان موسيٰ گفتند: ﴿ وَاكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ ﴾[18] يا درباره متقيان فرمود: ﴿ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ﴾[19] يا درباره مردان با استقامت ميفرمايد: ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ٭ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ﴾[20] خب، اينها نشان ميدهد كه منظور از حيات دنيا نشئه شهادت در مقابل نشئه غيب است و اينكه يوسف صدّيق عرض ميكند خدايا! ﴿ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ﴾[21] نه يعني الآن كه من به تخت عزّت رسيدم تو وليّ مني، آن روزي هم كه در زندان يا در چاه بودم در تحت ولايت تو بودم ﴿ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ﴾ و آياتي كه مربوط به طايفه ثانيه است اين است كه، ميفرمايند كافران منافقان مشركان اينها كسانياند كه آخرت دادند و دنيا را خريدند. آن دنيايي كه تا آخرت ندهند نصيبشان نميشود، آن مذموم است وگرنه خانه كه دنيا نيست انسان كه خانه ميخرد كه دنيا آخرت نميدهد كه خانه بخرد كه بلكه دنيا ميدهد دنيا ميگيرد. كسي كه فرش ميخرد كه آخرت نميدهد كه دنيا بخرد كه، اين دنيا ميدهد دنيا ميگيرد مال ميدهد پول ميدهد فرش ميگيرد، پول ميدهد خانه ميخرد پول ميدهد لباس ميخرد اينكه دين نميدهد كه خانه بخرد كه.
مذموم بودن دنياي به دست آمده به بَهاي فروش دين
فرمود آنها كه دنيا خريدند دين دادند و دنيا گرفتند، معلوم ميشود آن لهو و لعب است آن تعلق است نه زمين، اگر يك تكه زميني كسي براي خانه مسكونياش خريد اينكه آخرت نداد و دنيا نخريد معلوم ميشود زمين دنيا نيست، لذا درباره آن گروه ميفرمايد: ﴿ أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ﴾[22] كه بحثش در همين سوره «بقره» گذشت. فرمود اينها آخرت دادند دنيا گرفتند، معلوم ميشود آن چيزي كه پولش دين است آن دنياي مذموم است كه تا انسان دين ندهد آن را نميگيرد، آن دنياي مذموم است و يك رزمنده وقتي به جنگ ميرود آن لهو و لعب را ميفروشد نه زمين و خانه را بفروشد. در قرآن ميفرمايد شرط جبهه رفتن يك چيز است ﴿ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ ﴾[23] همين يك شرط، نه سن مطرح است نه شهري و روستايي بودن مطرح است و مانند آن. فرمود شرط جنگ و جهاد عليه كفر يكي است و آن اين است كه دنيا را بفروشد و آخرت را بخرد خب دنيا را بفروشد يعني كسي كه به جنگ و جهاد ميرود خانهاش را بفروشد، فرشش را بفروشد يا اين من و ما را بفروشد. اين فروشها هم به دو قسم است يا دفع است يا رفع اگر نداشت كه «طوبيٰ له و حسن مآب» اگر داشت خود را بايد تخليه كند پس آنها ﴿ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ﴾[24] يعني آخرت و دين را دادند، اين من و ماي اعتباري را خريدند. يك مجاهد في سبيلالله اين من و ما را ميفروشد و آخرت را ميخرد، فرمود: ﴿ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ ﴾[25] دنيا را فروختند و آخرت را خريدند. خب، آنكه به جبهه ميرود مگر حتماً شهيد ميشود شايد فاتح برگردد ﴿ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ ﴾[26] نصيب اوست. خب، اگر رفت و غنيمت گرفت و با گرفتن غنائم جنگي متمكن شد چندتا تانك غنيمت گرفت باز هم دنيا را فروخت و آخرت را خريد؛ او اهل دنيا نيست بلكه اگر او فاتح بشود اهل آخرت است، شهيد بشود اهل آخرت است. معلوم ميشود آن دنيايي كه مذموم است اين تعلقات اعتباري و عناوين وهمي است. آنگاه آياتي كه ميفرمايد دنيا جز نيرنگ چيز ديگر نيست معنايش روشن خواهد شد.
پرسش...
ممدوحيت نظام كيهانيِ دنيا و مذموميتِ تعلق به عناوين اعتباريِ آن
پاسخ: پس آنچه مذموم است تعلق است آن كه ممدوح است خود نظام كيهاني است، آن كه ميگويد خدايا ﴿ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ﴾[27] ميگويد آن روزي كه هم ته چاه يا در زندان بودم تحت ولايت تو بودم، پس دنيا كه براي او جاي زيباست و او همانطوري كه در آخرت تحت ولايت الله است در دنيا هم تحت ولايت الله است اين من و ماي اعتباري نيست، منظور اين نشئهاي است در مقابل نشئه آخرت، خدايا در اين نشئه وليّ من تويي، در نشئه غيب هم تحت ولايت تو هستم، آن روزي هم كه زندان است حرفش همين است آن روزي هم كه ته چاه هست حرفش همين است.
پرسش...
پاسخ: غرض، دنيايي كه ما ميبينيم همان مثالي كه گفته شد اگر صد كارگر در باغ يك باغدار متملك كار كنند براي يكي رنج است براي يكي رفاه، اين دنيا كدام است؟ آن كه هميشه با اين گل و ميوه ارتباط دارد خود آن كارگر محروم است و آن كه بهره من و ما ميبرد مالك است؛ اين من و ما ميشود دنيا و نشانهاش هم اين آياتي است كه ميفرمايد اينها آخرت دادند و دنيا را گرفتند. خب، حالا اگر كسي كافر بود و فقير بود اين آخرت داد و دنيا گرفت و يك كسي مؤمن بود و متمكن، اين دنيا داد و دنيا گرفت نه اينكه آخرت داد و دنيا گرفت. دنيايي مذموم است كه ثمن آن دين باشد و اين دنيا را كافران ميخرند ثمنش را ميپردازند و همين دنيا را مجاهدان في سبيل الله طلاق ميدهند ميگويند: «قد طلقتك ثلاثاً»[28] آن كه فرمود: «قد طلقتك ثلاثاً» همان فرمود دنيا متجر اولياست[29]. خب، متجر را كه طلاق نميدهد كسي.
دفاع اميرالمؤمنين از دنيا در عين سه طلاقه كردن تعلقات دنيوي
استدلال حضرت در نهجالبلاغه اين است كه دنيا بسيار جاي خوبي است او اصلاً دروغ نميگويد[30] او اگر فقط سلامتها را نشان ميداد مرضها را پنهان ميكرد نيرنگ ميكرد، امّا اگر بيمارستانها و گورستان و تيمارستان را هم مثل جاي ديگر نشان انسان ميداد كه خيانت نكرده است. همين كه ميگويد «قد طلقتك ثلاثاً» همين دارد از دنيا دفاع ميكند، معلوم ميشود نشئه دنيا يعني اين حياتي كه با نظام كيهاني آميخته است انسان مدّتي زندگي ميكند بعد رخت برميبندد قوانيني در اينجا حاكم است انبيا و مرسليني ميآيند ديني ميآورند اين نشئه زيباست اين دنياي مذموم نيست و آن تعلقات و عناوين اعتباري كه من داراي اين مقام هستم اين مال براي من است منم كه ﴿ أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً ﴾[31] اين ميشود دنيا. اين را انسان تا دين ندهد نميخرد؛ ﴿ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ﴾[32] و يك انسان مجاهد دست از اين تعلقات ميشويد كه ﴿ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ ﴾[33] كسي كه به جنگ ميرود چه فاتح برگردد و با غنيمت به وطن بيايد چه شهيد بشود و جسد شريفش بيايد در هر دو حال دنيا را داد و آخرت گرفت، آن وقتي كه هم فاتحانه آمده و چندين برابر موجوديش غنيمت گرفته و آورده باز هم اهل آخرت است اهل دنيا نيست.
منحصر بودنِ دنياي مذموم در لهو و لعب
آياتي كه حصر ميكند مسأله دنيا را در لهو و لعب در قرآن كريم فراوان است كه ميفرمايد جز لهو و لعب چيز ديگر نيست؛ يكي همان آيهاي است كه در بحث ديروز قرائت شد. آيه سوره مباركه «حديد» است كه ﴿أنّما الحياة الدنيا لعبٌ و لهو و زينةٌ أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ ﴾[34] كه در پنج مرحله خلاصه ميكند براي اينكه انسان از دوران كودكي تا فرتوتي بالأخره به دام يكي از اين مراحل ميافتد، در هر مرتبهاي كه باشد گرفتار يكي از اين خيالهاست. انساني كه به دام افتاده به تعبير قرآن كريم از او به «مختال» ياد ميشود «مختال» يعني انسان خيالباف و خيالزده، كسي كه در حدّ خيال زندگي ميكند آن متخيل بالفعل است و عاقل بالقوّه. از او به عنوان «مختال» ياد ميكند و چون انسان خيالباف با خيال حركت ميكند فخر فروش هم هست، لذا در كنار مختال فخور هم آمده كه ﴿ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴾[35] يك انسان فخرفروش، خيالباف و خيالزده است. امّا اينكه ميگويد: «الهي كفيٰ بي عزا أن اكون لك عبداً»[36] او عاقل بالفعل است در قبال آن آياتي كه مسأله دنيا را در پنج مرحله خلاصه كرده است آياتي چه در سوره مباركه «انعام» چه در سوره مباركه «عنكبوت» دنيا را فقط لهو و لعب ميداند، منتها نه به وسعت و گسترش آيه سوره مباركه «حديد» بلكه مقداري جمعتر كه ميفرمايد دنيا جز لهو و لعب چيز ديگر نيست؛ ﴿ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ﴾
اين حصر است ﴿وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[37] خب، اين با همان آيهاي كه درباره متقيان مي فرمايد: ﴿ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ﴾[38] جمعش به همان است كه عرض شد. ميفرمايد دنيا جز بازيچه چيز ديگر نيست؛ ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
مَثَلِ دنيا از ديدگاه قرآن
در سوره مباركه «يونس» شاهد جمع خوبي است كه ميفرمايد مَثل دنيا، مِثل باراني است كه بيايد بعد خزاني را پشتسر دارد. آيه بيست و چهارم سوره «يونس» اين است كه ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾؛ فرمود دنيا مثل آن است كه باراني بيايد با كمك مواد غذاييِ زمين يك جا را سرسبز بكند بعد خزان برسد يا شب يا روز. خب، اگر منظور از اين دنياي مذموم همين نشئه باشد كه اتحاد مَثل و ممثَّل است و اين مَثل هم كه جزئي از دنياست. معلوم ميشود آن دنيايي كه ممثَّل است غير از اين دنيايي است كه مَثل است فرمود اين عناوين اعتباري، اين به اوج مقام رسيدن كه پسفردا عزل را هم به دنبال دارد كه يك امر موهوم است آن امر موهوم را به يك امر محسوس تشبيه كرد، فرمود مثل آن است كه باراني بيايد يكجا سرسبز و خرم بشود بعد خزان پشتسرش است. اين مثل همان بيان حضرت امير (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه است كه دنيا به روي هيچ كس لبخند نزد مگر اينكه يك روز نحس را هم براي او ذخيره كرده است اين در آخرهاي نهجالبلاغه هست. امروز اگر براي كسي تهنيت دارند پسفردا مرگ بر فلان كس هم به دنبال او هست حالا چه خوب چه بد، اين خاصيّت دنياست. فرمود دنيا به روي كسي نخنديد «الّا و قد خَبَاٴَ له الدّهرُ يومَ سوءٍ»[39]؛ يك روز مرگ بر فلان هم ذخيره كرده است اين خاصيّت دنياست. اين امر موهوم را اگر بخواهند معرفي كنند از باب تشبيه وهمي به حسي مَثل ذكر ميكنند وگرنه اگر كسي بگويد حياتِ دنيا مثل آن است كه آسماني داشته باشد و آفتابي داشته باشد زميني داشته باشد باراني داشته باشد و باران ببارد و يك جا سرسبز بشود بعد پاييز بيايد اينكه خود دنياست و اين مَثل تنها در سوره مباركه «يونس» نيست، در آيات و سور ديگر هم هست. فرمود جريان دنيا مثل آن است كه يك جايي سبز بشود بعد خزان. خب، اينكه خود دنياست اينكه مَثل نيست ﴿اِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ﴾[40] ضمن اينكه ميخواهد مَثل ذكر بكند همه اين ظريفكاريها را هم در اين كنار هست. وقتي سخن از متاعهاي دنياست، دنياپسند را و دنياپذير را با دام يكجا ذكر ميكند اين در بسياري از آيات قرآن است. فرمود مثل آن است كه يكجا باغ سرسبزي بشود و ميوههاي آن را مردم و دامها بخورند يعني آنكه گرفتار اين طبيعت است در حدّ همان دام است خلاصه
مزيّن نشدنِ انسان به زينتهاي خارج از جان خود
بعد هم زمين كه مزين شد ما به زينت ارض خاتمه خواهيم داد ﴿وازّيّنَت﴾ معلوم ميشود آنچه جداي از جان انسان است زينت انسان نيست اين برهان عقلي را قرآن مكرر تائيد ميكند خلاصه، چيزي كه بيرون از محدوده جان آدم است زيور آدم به حساب نميآيد؛ منتها هر چه نزديكتر باشد انسان بيشتر فريب ميخورد لباس خوبي دربر ميكند خيال كرده مزيّن شده، چون به بدن او چسبيده است حتي بدن زيبا را قرآن زينت انسان نميداند. اين بدني كه پس فردا رها ميشود كه زينت انسان نيست؛ هر چه جداي از جان آدم است معقول نيست زينت انسان باشد حتي بدن، چه رسد به لباس بدن چه رسد به انگشتر دست چه رسد به فرش زير پا چه رسد به سقف بالاي سر، لذا در نوع اين موارد خداي سبحان اين را به زمين نسبت ميدهد. فرمود: ﴿و ازّينّت﴾ منتها يك انسان مختال خيال ميكند كه اگر باغي دارد مزيّن شده است اين زينة الأرض را به حساب زينة الانسان ميآورد ﴿وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً﴾[41] در مقابل اين همين سوره مباركه «يونس» ميفرمايد ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون٭ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ٭ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ﴾[42]؛ اينها در دنيا بشارت دارند، در آخرت بشارت دارند و مانند آن.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 130.
[2] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 45.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[5] ـ سورهٴ يونس آيهٴ 64.
[6] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 101.
[7] . المحجة البيضاء، ج8، ص36.
[8] . نهج البلاغه، حكمت131.
02 نهج البلاغه، خطبهٴ 223.
[10] . نهج البلاغه، خطبه223؛«ما الذنيا غرَّتك ولكن بها اغتَرَرتَ».
[11] . سورهٴ رعد،آيهٴ16.
[12] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 7.
[13] . ر. ك: سورهٴ كهف، آيهٴ45.
[14] . سورهٴ كهف، آيه45.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 130.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[17] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 122.
[18] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[19] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 64.
[20] ـ سورهٴ فصلت، آيات 30 و 31.
[21] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 101.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.
[23] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.
[25] . سورهٴ نساء، آيهٴ74.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 52.
[27] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 101.
[28] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[29] . نهج البلاغه، حكمت131.
[30] . ر. ك: نهج البلاغه، خطبه223؛ «ما الدنيا غرَّتك ولكن بها اغتَرَت».
[31] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 34.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.
[33] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.
[34] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[35] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 18.
[36] ـ بحار الانوار، ج 74، ص 402.
[37] . سورهٴ انعام، آيهٴ32.
[38] . سورهٴ يونس، آيهٴ64.
[39] . نهج البلاغه، حكمت286.
[40] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 24.
[41] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 24.
[42] ـ سورهٴ يونس، آيات 62 ـ 64.