05 10 1987 3414619 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 392(1366/07/13)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208) فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)﴾

راه‌هاي علميِ قرآن براي حلّ اختلاف مؤمنين

در اين كريمه خداي سبحان همه را به سلم و سازش دعوت كرده است بازگشت اين آيه نظير ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[1] خواهد بود يعني نسبت به يكديگر رؤف و مهربان باشيد و همانند آيه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ[2] خواهد بود. فرمود با هم در حِصن صلح و سازش قرار بگيريد براي اينكه اين مسئله را هم برهاني كند و هم با موعظه حسنه حل كند و هم جلوي مغالطه و اشتباه را بگيرد از جهات مختلف در اين زمينه قرآن كريم بحث كرد; هم برهان مسئله اتحاد و ضرورت اتفاق را ذكر كرد هم از راه موعظه انسانها را به اتحاد دعوت كرد و هم جلوي مغالطه را گرفت كه مبادا كسي به بهانه اتحاد و زندگي مسالمت‌آميز دست از امر به معروف و نهي از منكر و مانند آن بردارد, جلوي بهانه اين كارها را هم گرفت. امّا امر اول كه برهان مسئله است فرمود اختلاف دو قسم است: يا اختلاف علمي است يعني مبناي علمي دارد يا مبناي اين اختلاف هوس است و هوا, اختلاف علمي را قرآن كريم خوب تشريح كرد و ادله‌اي كه به گمان عدّه‌اي زمينه اختلاف را فراهم مي‌كند آنها را نقل و نقد كرد.

ردِّ ‌«‌برتريِ نژادي و عناوين اعتباري دنيوي» در قرآن

وقتي ادله علمي اختلاف را برطرف كرد آن‌گاه اميال و گرايشهاي به اختلاف را هم تحليل كرد و جواب داد. فرمود اگر امّت اسلامي بخواهند با هم مختلف باشند; يكي خود را برتر از ديگري بداند و ديگري را طرد كند اين يا به يك سلسله علل و عوامل طبيعي برمي‌گردد يا به يك سلسله علل و عوامل اعتباري; اگر به يك سلسله علل وعوامل طبيعي برگشت مثل قوميّتهاي گوناگون نژادهاي مختلف رنگهاي گوناگون لهجه‌ها و لغتهاي گوناگون اينها اختلاف دارند ولي هيچ كدام از اينها زمينه امتياز را فراهم نمي‌كند اينها يك شناسنامه طبيعي است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ اين اختلافهاي طبيعي يك شناسنامه عادي است كه با لهجه‌ها شناخته بشوند [و] با چهره‌‌ها شناخته بشوند و مانند آن و گرنه ريشه همه به يك پدر [و] به يك مادر آدم و حوّا (سلام الله عليهما) منتهي مي‌شود; پس اين گونه از اختلافها زمينه شناسايي است يك شناسنامه طبيعي است مايهٴ اختلاف نخواهد بود ﴿إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي﴾ پس ريشه همه شما يكي است ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ نه «لتفاخروا» اين چنين نيست. آنچه مايهٴ امتياز است آنكه زمينه وحدت را فراهم مي‌كند كه آن تقواست كه; ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[3] پس آنچه كه مختلف است زمينه تفاخر را فراهم نمي‌كند اين يك مطلب.

يا يك سلسله علل و عوامل اعتباري است نظير مقام، نظير پست، نظير مال و جاه و مانند آن كه اينها عناوين اعتباري است اينها را هم در بخش ديگر قرآن كريم فرمود به عنوان امتحان ما به افراد مي‌دهيم, جز امتحان چيز ديگر نيست; مقام و پست امتحان است يك تكليف و وظيفه است و زمينه افتخار نيست پس اگر فردي بخواهد خود را برتر از ديگران يا امتي بخواهد خود را برتر از امم ديگر بداند دليلي براي اين برتري و تفاخر وجود ندارد هيچ دليلي، در برابر خداي سبحان كه همه عبدند در پيشگاه محكمه عدل الهي كه همه به اعمالشان مجزي‌اند پس با مبدأ همه يكي و منتهاي همه يكي و هيچ ميزي به اين افراد نيست و اين علل و عوامل عادي و طبيعي هم زمينه فخر فراهم نخواهد كرد; پس دليلي ندارد كه كسي خود را برتر از ديگري بداند.

بي‌عقليِ اهل اختلاف و برتري جويان از ديدگاه قرآن

مي‌ماند مطلب دوم و آن اين است كه انسان از حس برتري جويي و اِعمال اين حس لذّت مي‌برد كه خود را برتر بداند; صفش را از صف ديگران جدا بداند. مي‌فرمايد اين هم يك لذّت كاذبه است مثل انساني كه در اثر اعتياد از سم لذّت مي‌برد اين يك لذّت كاذبه است وقتي لذّت كاذب شد الم و درد صادق هست. در بحثهاي قبل داشتيم كه ممكن نيست دو طرف نقيض هر دو باطل باشند الآن كسي كه به مواد سمّي معتاد شد چون دستگاه گوارش او با سم سازگار نيست او اگر از اين مواد مخدر لذّت مي‌برد يك لذّت كاذبه است, وقتي لذّت كاذب شد الم و درد صادق است پس اين شخص به سمت مرض و به سمت مرگ و هلاكت مي‌رود و نمي‌داند; خيال مي‌كند لذّت مي‌برد در حقيقت درد هست كه تحمل مي‌كند زير پوشش لذّت, اگر لذّت كاذب شد الم و درد صادق است. قرآن كريم مي‌فرمايد كه اگر اين راه را شما فهميديد كه دليل افتخار نيست ولي مي‌خواهيد اين راه را طي كنيد اين راه شيطان است و شيطنت با عقل سازگار نيست. كساني با هم اختلاف مي‌كنند كه عاقل نباشند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّي ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ[4]; اينها ابدانشان كنار هم است شما اينها را مجتمع و متحد مي‌پنداريد چون در يكجا نشسته‌اند يا [در] يكجا زندگي مي‌كنند مثلاً امّا ﴿وقُلُوبُهُمْ شَتَّي﴾; دلهاي اينها پراكنده است هركدام ايده و فكري دارند منشأ پراكندگي قلب هم بي‌عقلي اينهاست. اين را درباره يهوديها فرمود، فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّي ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ﴾; چون عاقل نيستند اختلاف دارند بنابراين ممكن نيست يك جامعه‌اي اهل عقل باشند و با هم اختلاف داشته باشند و ممكن نيست گروهي با هم اختلاف داشته باشند و اهل عقل باشند اين استدلال قرآن كريم است زيرا انسان يا با عقل نظري مي‌انديشد يا با عقل عملي عمل مي‌كند در مسأله عقل نظري قرآن تحليل كرد فرمود هيچ چيز مايع افتخار نيست مگر تقوا كه تقوا خود عامل تواضع است آن علل و عوامل طبيعي يا علل و عوامل اعتباري سند فخر نيست, پس اگر كسي خود را برتر بداند دليلي ندارد اين راجع به عقل نظري، درباره عقل عملي هم فرمود عقلي كه «عُبِدَ به الرحمان و اكتسب به الجنان»[5] نيست چون نيست اينها به جان هم مي‌افتند يكي خود را برتر از ديگري مي‌داند. پس اينها راههاي علمي حل اختلاف است.

راه‌هاي عَمَلي و مواعظ حسنهٴ قرآن براي حلّ اختلاف

راههاي عملي و موعظه حسنه اين است كه قرآن وقتي كه اوصاف مردان الهي را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اينها همان‌طوري كه از خدا طلب آمرزش مي‌كنند و از خدا بهشت مسئلت مي‌كنند, از خدا مي‌خواهند كه در دل اينها نسبت به هيچ مسلماني كينه‌اي نباشد; طرزي در يك روستا يا شهر زندگي كنند كه گويا آنجا بهشت است, وقتي خداوند اوصاف بهشتيان را تشريح مي‌كند مي‌فرمايد بهشتيان با هم اختلاف ندارند ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ[6]; هيچ كينه‌اي بين دلهاي بهشتيان نيست. بعد در سورهٴ «حشر» وقتي مردان الهي را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد ﴿وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا[7]; عرض مي‌فرمايد خدايا! ما و برادران ايماني ما را كه گوي سبقت ربوده‌اند همه را بيامرز، در دلهاي ما كينه‌اي نسبت به مردان با ايمان قرار مده; ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ يعني ديگران بايد بميرند فشارهاي برزخ را ببينند آن مشكلات صحنه قيامت را ببينند وقتي تطهير شدند و پاك شدند وارد بهشتي بشوند كه بين آنها اعضاي بهشتي اختلاف نيست. خدايا! همان نعمت بهشتيان را هم اكنون بما بده، كه ما يك زندگي خوبي داشته‌ باشيم و زندگي خوب در سايه وحدت است و ممكن نيست گروهي در يك جا با هماهنگي و انسجام زندگي بكنند و لذّت نبرند اين ممكن نيست.

ضرورت حفظ اتحاد اجتماعي در عين اختلافات فقهي

امّا آن برداشتها آنها را هم قرآن حل كرد فرمود برداشتها چون خطاب به مؤمنين است ممكن است برداشتهاي ايمانيتان و استدلال فقهيتان و مانند آن زمينه اختلاف را فراهم بكند. شما اگر اختلافي داريد ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ[8]; اگر به كتاب و سنّت مراجعه كنيد اين اختلافتان حل مي‌شود و ممكن نيست كسي قصد اصلاح داشته باشد و اختلافش حل نشود. درباره مسائل خانوادگي فرمود اگر زن و شوهر با هم اختلافي پيدا كردند و شقاقي بينشان راه يافت, حكمي از طرف زن و حكمي از طرف مرد بنشينند و داوري كنند ﴿إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا[9]; اگر آن همسرها يا اين داورها يا هر دو گروه واقعاً قصد اصلاح داشته باشند, توفيق اصلاح پيدا مي‌شود. ممكن نيست انسان با قلب پاك به محكمه كتاب و عترت برود [و] مسئله براي او حل نشود و اگر اختلاف نظر ماند, اختلاف نظر بعد از مراجعه مجدد باز همچنان ماند آن قدر اين اختلاف نظر مقدس است كه يكي مي‌تواند در نماز به ديگري اقتدا كند. اگر در نماز نظر يكي اين بود كه فلان آيه را بايد اين‌گونه خواند وگرنه نماز باطل است, ديگري گفت بايد ﴿مَلِِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ خواند وگرنه نماز باطل است يكي گفت حتماً بايد ﴿مالِكِ[10] خواند چون اينها اختلاف نظر دارند و مشربشان بر اساس اجتهاد است هر كدام عملش واقعاً يعني در حدّ اجتهاد صحيح است, يكي مي‌تواند حتي به ديگري اقتدا كند مگر آنجا كه علم وجداني به بطلان داشته باشد آن هم كه در مسائل فقهي بسيار بسيار كم است نوعاً استظهار از ادله است. خود بزرگان فقهي هم به اين نكته رسيدند كه اختلاف نظر موجب آن نمي‌شود كه يكي نتواند ديگري را اقتدا كند مگر در صورتي كه جزم به بطلان داشته باشيم. حالا اگر كسي در مسئله ايجاب و قبول در ايجاب كسي عربيّت را لازم دانست و ديگري عقد فارسي را كافي دانست در بيع مثلاً, چون علم وجداني به بطلان نيست بر اساس مسائل اجتهاد است, خيليها فتوا دادند كه يكي ممكن است ايجاب را بخواند به فارسي ديگري قبول را بخواند به عربي, پس اختلافات فقهي و مانند آن زمينه اختلاف در جامعه نخواهد بود, تا آن آخرين مرحله راه باز است, بنابراين هم قرآن از راه حكمت مسئله اتحاد را حل كرد هم از راه موعظه مسئله اتحاد را حل كرد و هم هشدار داد كه اگر كسي واقعاً اصلاح طلب باشد خدا توفيق مي‌دهد.

پرسش:...

تأكيد قرآن بر امر به معروف و نهي از منكر در عين تأكيد بر وحدت

پاسخ: اين آن مقام سوم بحث است كه امر به معروف است نهي از منكر هست. دعوت به سلم نبايد زمينه براي مصالحه در دين باشد [و] بهانه‌اي باشد براي بي‌تفاوت بودن يا زمينه‌اي باشد براي مداهنه كردن اتحاد در دين معنايش اين نيست كه شما امر به معروف نكنيد نهي از منكر نكنيد. اتحاد در دين معنايش آن است كه اگر شما حجت بالغه داشتيد موعظه‌اي انجام داديد و دين به آن شخص رسيده است از آن به بعد بخواهد تعدي كند شما به عنوان نهي از منكر مراحلي دارد كه تا آخرين مرتبه هم به اذن ولي مسلمين مي‌توانيد جلوي او را بگيريد; با نهي از منكر جلوي فساد او را مي‌گيريد دفعاً و اگر پنهان از چشم و قدرت شما دست به فساد زد با حدّ و تعزير جلوي فساد او را مي‌گيريد رفعاً. فرق نهي از منكر با تعزير اين است ممكن است در هردو زدن باشد يا احياناً آن زدني كه در نهي از منكر است شديدتر از زدني باشد كه در تعزير هست; منتها آن زدني كه در نهي از منكر است براي دفع گناه است كه گناه واقع نشود [ولي] تعزير براي رفع است شخص را تنبيه مي‌كنند كه چرا گناه كردي, در نهي از منكر بعد از بيان و موعظه و تهديد و انزجار قلبي نوبت به زدن كه رسيد به اذن ولي مسلمين او را مي‌زنند كه خلاف نكند و اگر دور از قدرت ناهيان از منكر دست به خلاف زد او را تعزير مي‌كنند كه چرا خلاف كردي. مع‌ذلك با اينكه دين دستور صلح و صفاي همه جانبه مي‌دهد اين را دستآويز براي افراد بي‌تفاوت نمي‌داند كه بگويند ما بايد با هم باشيم برادر باشيم متحد باشيم و مانند آن هم از اين طرف مي‌فرمايد: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ هم از آن طرف مي‌فرمايد ﴿ولتكن منكم امّة يدعون إلي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر[11] و مانند آن.

پرسش:... پاسخ: اگر اين بخواهد به عمل او اكتفا بكند در كار شخصي خودش اشكال مي‌كند, امّا يك نماز ميتي است او خوانده به فتواي اين آقا باطل است به فتواي آن آقا صحيح, كافي است مگر آنجا كه علم وجداني بر بطلان باشد و گرنه علم اجتهادي زمينه اين‌گونه از اختلافات را فراهم نمي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: حالا اگر كسي اين ادعيه معروف را در نماز, واجب نمي‌داند در نماز ميّت ديگري واجب مي‌داند و آن آقا مجتهد بود يا مقلد يك مجتهد ديگر بود كه بر اساس اصول متعارف به اجتهاد رسيده است و بر ميتي نماز خواند كافي است. ديگر اين نمي‌گويد كه من حتماً بايد نماز بخوانم چون به نظر من آن نماز باطل است.

پرسش:...

پاسخ: منظور آن است كه شما به همين اوايل اجتهاد و تقليد كتابهاي فقهي كه مرحوم سيّد مطرح كرده ملاحظه بفرماييد كه احد المجتهدين مي‌تواند به مجتهد ديگر اقتدا كند حتيٰ، غرض اين است كه هرگز مسائل فقهي زمينه به هم ريختن جامعه را فراهم نمي‌كند.

بررسي آيات ناظر بر راه حلّ‌هاي قرآن در مسأله

حالا آياتي كه درباره اين مقامات چندگانه كه به عرض رسيد مي‌خوانيم. آيه محل بحث اين بود كه ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ شيطان در مسائل علمي مغالطه مي‌كند, در مسائل عملي هم هوس انگيز است خلاصه. آنجا كه جاي تحليل مسائل است شبهاتي به ذهن او القا مي‌كند, از راه نظرات علمي زمينه اختلاف را فراهم مي‌كند. آنجا كه جاي عمل هست با وسوسه و انگيزش هوس انسان را به اختلاف وادار مي‌كند. فرمود: ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ اين ﴿إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ چون بحثش قبلاً گذشت و در همان آيه ١٦٩ همين سورهٴ مباركه بحثش گذشت فرمود: ﴿إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ امّا در زمينه اينكه ريشه‌هاي علمي اختلاف را بايد برطرف كرد همان آيه معروف كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ[12], پس هيچ سندي براي افتخار نخواهد بود. مي‌ماند مسائل مالي در مسائل مالي هم در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه نود و دوم اين است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَي مِنْ أُمَّةٍ﴾; تلاش شما با اين سوگندهاي كاذبانه و مانند آن اين است كه امّتي ارباي از يك امت ديگر باشند آن زمين برجسته را آن برجستگي زمين را مي‌گويند «ربوه» آن مال زائد را مي‌گويند «ربا» انسان اگر گردن فرازتر از ديگري بود اين ارباي از ديگري است برجستگي باطلي پيدا كرده است, پس ايشان مي‌فرمود شما با مال و ساير مسائل مادي مي‌خواهيد گردن فرازتر از ديگري باشيد يك سروگردن از ديگران بزرگتر باشيد بلندتر از ديگران باشيد شما به صورت يك تپه ماهوري در جامعه در آييد ديگران به صورت يك زمين پهن ﴿أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَي مِنْ أُمَّةٍ﴾; شما ربوه باشيد برجسته باشيد ديگران زمين پهن, اين كار را نكنيد چون اين سندي ندارد.

بهشتْ بودنِ جامعهٴ بدون اختلاف و داراي حكمت

درباره اينكه مردان الهي واقعاً مانند بهشتي فكر مي‌كنند اين را در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيه ده اين چنين فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤفٌ رَحِيمٌ﴾; اينها اصلاً دعايشان به حفظ وحدت است كه خدايا! مبادا كينه كسي در دل ما راه پيدا كند كه هم خود ما در عذاب اليم قرار بگيريم او را هم گرفتار عذاب بكنيم مردم هم بسوزند. اينكه درباره بهشتيان فرمود ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ[13] همين معناي بلندي كه در بهشت نصيب مومنان بهشتي است مؤمنان وارسته از مهاجر و انصار در صدر اسلام از خداي سبحان همين مقام را طلب مي‌كردند كه خدايا! طوري ما در جامعه زندگي كنيم كه كينه‌اي در بين ما نباشد, آن زندگي گواراست. در امالي مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) هست كه رسول خدا به امير المؤمنين (سلام الله عليهما) فرمود «انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[14] من شهر حكمتم و همين حكمت بهشت است و تو در اين بهشت هستي. جامعه اگر جامعه حكيم باشد در بهشت به سر مي‌برد چون ما هرچه مي‌چشيم از درون مي‌چشيم وگرنه مسائل بيروني خيلي مشكلي ايجاد نمي‌كند. درباره مطلب بعدي همين سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود يهوديها با هم نيستند آيه چهارده اين سوره ﴿لاَ يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُريً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّي﴾; فرمود شما اينها را متحد مي‌پنداريد ولي اين چنين نيستند ابدان اينها با هم كنار هم‌اند, ولي دلهاي اينها پراكنده‌اند براي اينكه ﴿ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ﴾; آدم غير عاقل دليلي ندارد كه با هم متحد باشند اين دليل آن است كه هرجا اختلاف هست عقل نيست براي اينكه انسان عاقل كه خود را به شعله نمي‌سوزاند كه, براي هيچ چيزي; ﴿ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ﴾ اگر در تحليل مسائل علمي اشتباه مي‌كند عقل نظري ندارد براي اينكه قرآن راه اختلاف را بسته است و اگر بعد از فهميدن دست از هوس بر‌نمي‌دارد آن راه عقل عملي را بسته است.

راه حلّ‌هاي قرآن در مورد اختلافاتِ علمي و خانوادگي

درباره اين اختلاف نظرها فرمود اختلاف نظر مقدس است حالا در بحثهاي نبوت به خواست خدا خواهيم آورد كه اختلاف نظر يك اختلاف محمودي است ولي اختلافي نيست كه جامعه را به هم بريزد. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 59 فرمود: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ﴾; اگر در يك چيزي اختلاف داريد خُب ﴿فُردُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾; اگر خدا و قيامت را قبول داريد به قرآن و عترت مراجعه كنيد, به قرآن و سنّت مراجعه كنيد [كه] اختلافتان حل مي‌شود به اين شرط كه از اول به سراغ قرآن و حديث نرويد كه خواسته خود را تثبيت كنيد [بلكه] از اول به اين قصد خدمت قرآن برويد كه قرآن مشكل شما را حل كند اين را درباره مسائل خانوادگي بيان كردند, درباره مسائل خانوادگي در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 35 اين است كه ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا﴾; اگر احتمال شقاق بين زن و شوهر داريد، يك شوراي داوري خانوادگي تشكيل دهيد. ﴿فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ﴾ داوري از طرف مرد﴿وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا﴾; داوري از طرف زن باشد، اينها به اسم داور يا شوراي داوري جلسه تشكيل بدهند كافي نيست بلكه ﴿إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا﴾; اگر واقعاً قصد اصلاح را داشته باشند آن زن و شوهر يا اين دو داور يا هر دو خدا بينشان اصلاح مي‌كند. يك وقت است انسان مي‌خواهد نظر خود را تثبيت كند و به سراغ قرآن و روايت مي‌رود اين از همان اول با فهم منحرف با قرآن برخورد مي‌كند اين‌چنين نيست.

تأثير حُبّ و بُغض در فهم و ديدگاه آدمي

گاهي محبّت يا عدوات طوري است كه جلوي ديد انسان را مي‌گيرد همان‌طوري كه «حبّك للشيء يعمي و يصم»[15], «بغضك للشيء» هم «يعمي و يصم» درباره هر دو اين تعبير آمده است; انسان واقعاً وقتي كه به چيزي علاقه داشته باشد عيب او را نمي‌بيند وقتي هم كه نسبت به چيزي عدوات داشته باشد زيبايي او را نمي‌بيند. اصلاً ما آن طوري كه خودمان هستيم خودمان را در آينه نمي‌بينيم براي اينكه هر كسي خود را با علاقه در آينه نگاه مي‌كند آن طوري كه هستيم نمي‌بينيم آن طوري كه ديگري ما را مي‌بيند و مي‌شناسد ما خودمان را در آينه نمي‌شناسيم براي اينكه ما با نظر علاقه خود را در آينه نگاه مي‌كنيم. اين است كه خيلي از كارهاي قبيح را انسان درباره خود عادي تلقي مي‌كند اين همان حبّ نفس است كه انسان شبانه روز چند مرتبه به آن فضيحت مبتلا مي‌شود و اين را قبيح نمي‌داند. مي‌گفتند رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) عند قضاي حاجت كه مي‌رفت عبا به سر مي‌كشيد مي‌گفت چگونه من اين خجالت را تحمل كنم اين در سيره حضرت است كه حيف انسان نيست, خجالت مي‌كشيد. خُب ماها از بس به خودمان علاقه‌منديم اين كار قبيح را شبانه روز چند بار انجام مي‌دهيم اصلاً احساس قبح و خجالت نمي‌كنيم, چون نمي‌دانيم كار قبيحي است. نه آن قبح را درك مي‌كنيم نه اين زيبايي را درست درك مي‌كنيم. فرمود شما آن طوري كه هستيد خودتان را كه نمي‌شناسيد با محبت خودتان را مي‌شناسيد. اگر اين محبت زياد شد جلوي ديد آن نقطه ضعفها را مي‌گيرد «حبّك للشيء يعمي و يصم»[16] بغض هم همين‌طور است اگر كسي با كسي عداوت داشت و دشمني داشت نقطه روشن او را كه نمي‌بيند كه, از همان اول كسي خواست به سراغ قرآن و عترت برود كه مشكل خودش را حل كند نه مشكل في ما بين را حل كند آن وقت از قرآن هم بد مي‌فهمد.

اقسام سه‌گانهٴ ‌«‌اتّحاد» در قرآن

مي‌ماند مطلب بعدي و آن اين است كه ما چندتا اتحاد در قرآن كريم داريم; يك اتحادي است در حوزه مؤمنان; يك اتحادي است در حوزه مسلمين; يك اتحادي است در حوزه انسانها، كه هر انساني با انسان برابر و برادر است. امّا آن اتحادي كه مربوط به مؤمنين است همين ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ است يا ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ[17] است و مانند آن، يك اتحادي است از حوزه ايمان به رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلّم) وسيع‌تر, نسبت به اصل موحدان است; آنها كه اصل خدا و نبوت عامه و قيامت را قبول دارند, كه الآن بيش از سه ميليارد بشر را اين مجموعه تشكيل مي‌دهند. اين همان است كه رسول خدا فرمود ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً[18] اين اتحاد موحدان عالم است, اتحاد فرزندان ابراهيم است, اتحاد مؤمنان به دين ابراهيم (سلام الله عليه) است. يك اتحاد سومي است كه اتحاد جوامع انساني است, خواه مسلمان خواه غير مسلمان, آن اتحاد جهان شمول را در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» اين چنين بيان فرمود آيه هشت سورهٴ «ممتحنه» است كه ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ اگر كسي كافر بود ولي آسيبي به مسلمانها و به جامعه اسلامي نرساند, ضرري نرساند [و] توطئه‌اي نكرد, خدا شما را نهي نمي‌كند از اينكه با آنها روابط داشته باشيد. يك رابطه مسالمت‌آميزي در حد شرايط انساني داشته باشيد, نسبت به آنها برّ و نيكي روا بداريد, نسبت به آنها مقسط باشيد عدل را رعايت كنيد ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[19] اين سه اتحاد است كه در قرآن كريم آمده است. از اين طرف مي‌فرمايد مسلماني اگر دست به تباهي زد با نهي از منكر جلوي او را بگيريد, از آن طرف فرمود كافري اگر كاري با شما نداشت توطئه عليه شما نكرد, خدا شما را نهي نمي‌كند از اينكه نسبت به او برّ و نيكي داشته باشيد, عملش را و دينش را مبغوض بداريد, اما رابطه مسالمت‌آميزتان همچنان محفوظ باشد. اين سه اتحاد است در سه بخش قرآن كريم.

دستور قرآن در مورد چگونگي برخورد با مؤمنين تجاوزگر

اگر در داخله مؤمنين كسي به بهانه اينكه من مؤمنم به جان ديگري افتاد ديگران را مسئول كرد قرآن كريم مسئول مي‌داند كه اين اختلاف را حل كنند. اول از راه دعوت و موعظه و نصيحت اگر روشن شد كه حق با كيست و باطل سهم كيست و آن گروه مبطل دست از بطلانشان برنداشتند اينجا فرمود شما حمايت كنيد, از مظلوم حمايت كنيد. در همين سورهٴ مباركهٴ «حجرات» فرمود: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾ اگر دو گروه اهل ايمان در اثر برداشتها يا در اثر تشخيصات باطل و مانند آن به جان هم افتادند شما بين آنها اصلاح كنيد. اگر اصلاح شدند كه بسيار خُب و اگر ديديد نه, يك گروه اهل فسادند و يك گروه اهل اصلاح‌اند, اين چنين نباشد كه شما فقط به موعظه اكتفا كنيد ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الْأُخْرَي﴾; اگر يك طائفه, طائفه باغيه بود و ظالم بود و ديگري مظلوم ﴿فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي﴾; آن طائفه باغيه و فئه باغيه را سرجايشان بنشانيد [و] با آنها مقاتله و مبارزه كنيد تا به امر الهي برگردند تا به قانون الهي تن در بدهند ﴿حَتَّي تَفِي‏ءَ﴾ يعني ترجع ﴿إِلَي أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ﴾; اگر تابع قوانين اسلامي شد, آن‌گاه ﴿فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ[20] صلح طلب نباشيد, عادل باشيد. يك وقت است مي‌گويند صلح كنيد حالا مظلوم كتك خورد بگذرد نه, اين چنين نباشيد. اينكه صلح محمود نيست, اصلاح به عدل كنيد يعني حق مظلوم را از ظالم بگيريد نه اينكه به مظلوم تحميل كنيد كه صرف نظر كن ﴿فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[21] پس ملاحظه فرموديد اينكه فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ جلوي هرگونه بهانه‌اي را هم گرفته است كه مبادا كسي به بهانه صلح و سلم دست به تجاوز بزند.

«والحمد لله رب العالمين»

«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

[1]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[2]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[3]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[4]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 14.

[5]  ـ ر.ك: الكافي، ج 1، ص 11.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.

[7]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 10.

[8]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.

[9]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 35.

[10] . سورهٴ فاتحه, آيهٴ 4.

[11]  ـ سورهٴ   آل عمران، آيهٴ 104.

[12]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[13]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.

[14]  ـ الامالي (شيخ صدوق)، ص 388.

[15]  ـ من لا يحضره الفقيه, ج4, ص380.

[16]  ـ شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 78.

[17]  ـ سورهٴ  حجرات، آيهٴ 10.

[18]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 64.

[19]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 195.

[20]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 9.

[21]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 9.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق