20 06 1987 3407636 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 372(1366/03/30)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمٰن الرحيم

﴿وَقَٰتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يقٰتلونكم وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تقٰتلوهم عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّيٰ يقٰتلوكم فِيهِ فَإِن قَٰتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَٰفِرِينَ (191) فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192) وَقَٰتِلُوهُمْ حَتَّيٰ لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَٰنَ إِلاّ عَلَيٰ الظٰلِمِينَ (193) الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَٰتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِين (194)﴾

مباحث سه‌گانه قرآن كريم پيرامون قتال

در جريان قتال چند بحث هست: بحث اول مقاطعي است كه قرآن كريم مسئله قتال را مطرح مي‌كند؛ بحث دوم آن است كه طرف قتال را قرآن كريم مشخص مي‌كند كه مسلمين با چه كسي بجنگند؛ مبحث سوم آن است كه آيا قتال به ابتدايي و دفاعي تقسيم مي‌شود يا همه قتالها دفاعي است. در مبحث اول ملاحظه فرموديد كه سير سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلّم) در سه مقطع خلاصه شد: اول صبر و تحمل اذيت مشركين؛ دوم دفاع [و] سوم جهاد ابتدايي. در مبحث دوم كه طرف قتال كيست گاهي طرف قتال مشركين مكّه‌اند گاهي مطلق اهل شرك‌اند گاهي مطلق كافران‌اند ولو اهل كتاب باشند. در مبحث سوم بحث مي‌شود كه اساس قتال بر دفاع است حتي آن جنگهاي ابتدايي هم وقتي تحليل مي‌شود به صورت دفاع در مي‌آيد.

آيات سورهٴ ‌«‌كافرون» و همچنين آيه سورهٴ ‌«احزاب‌» كه ﴿دَعْ أَذَاهُم[1] و همچنين آيه سورهٴ ‌«مزمّل‌» كه ﴿وَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً[2] اينها طوايفي از آيات بودند كه مسئله صبر و بردباري را در مقطع اوّل تبيين مي‌كردند؛ آيه سورهٴ ‌«حج‌» كه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[3] زمينه آيات دفاع را فراهم مي‌كند [و آيه] ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ[4] يا ﴿جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ[5] مسئله جهاد ابتدايي را بيان مي‌كنند؛ اينها طوايفي از آيات بودند كه مربوط به مبحث اول بود. در مبحث دوم كه با چه كسي بجنگند، گذشته از اينكه با مشركين مكّه مي‌جنگند، با مطلق اهل شرك مي‌جنگند بلكه با مطلق اهل كفر مي‌جنگند ولو اهل كتاب باشند. در اين زمينه هم چند طايفه از آيات است كه در طي بحثها يك مقدار از آنها قرائت شد يك مقدار هم ممكن است بعداً قرائت بشود كه اول با مشركين مكه بعد با مطلق اهل شرك بعد با مطلق اهل كفر. مبحث سوم كه مهم‌ترين مبحث است اين است كه آيا واقعاً جنگ تقسيم مي‌شود به جنگ ابتدايي و جنگ دفاعي يا همه جنگها از نظر قرآن كريم جنگهاي دفاعي است. گرچه به حسب ظاهر بعضي از آيات مسئله دفاع را مطرح مي‌كند و بعضي از آيات جنگ ابتدايي را ولي روح حاكم بر آيات جنگ آن است كه مطلقا جنگ جنبه دفاعي دارد.

 

دفاعي بودن تمامي نبردهاي اسلام

ـ حيات حقيقي و اهميت حق حيات در فرهنگ قرآن

بيان ذٰلك اين است كه قرآن كريم براي انسانها حقوقي قائل است، مهم‌ترين حقي كه براي انسان قائل است حق حيات است كه حق حيات از همه حقوق بالاتر است زيرا ساير حقوق در پرتو حق حيات محفوظ است پس هيچ حقي همانند حق حيات نيست؛ ولي حيات در فرهنگ قرآن غير از حيات در فرهنگ انسانهاي عادي است. آنها كه در حدّ يك نهال به سر مي‌برند كه جز تغذيه و نموّ و لباس تمييز در بر كردن هدفي ندارند داراي حيات گياهي‌اند يعني كسي كه تمام همّش آن است كه خوب غذا بخورد و خوب بنوشد و لباسهاي خوب در بر كند و خوب فربه بشود اين زنده است امّا در حدّ يك درخت در حدّ يك گياه. او اصولاً به فكر عواطف و احساسات نيست چه رسد به فكر علوم و معارف! او در حد يك حيات نباتي است يك شجرِ ناطق است و اگر در ماهيّت او كسي خواست سخن بگويد مي‌گويد: «جسمٌ نامٍ ناطقٌ» او جسمي است كه نموّ مي‌كند و حرف مي‌زند؛ همين! اينها را ديگران زنده مي‌دانند ولي قرآن اينها را زنده نمي‌داند.

از اينها بالاتر كساني‌اند كه گذشته از حيات نباتي داراي حيات حيواني‌اند يعني احساسات و عواطفي دارند حبّ و بغضي دارند شهوت و غضبي دارند جاه‌طلبي و مقام‌خواهي دارند به اين فكرها سرگرم هستند منتها راهنماي همه اين قواي علمي و عمليِ آنها وهم آنهاست و نه عقل عملي آنها؛ ديگران اين گونه از افراد را زنده مي‌پندارند و قرآن كريم اينها را در حدّ حيات حيواني مي‌شناسد كه فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[6]. محبتهاي اينها و عدواتهاي اينها با وهم تأمين مي‌شود نه با عقل و نه با شرع، بنابراين هر مقامي كه اينها مي‌طلبند و هر ارادت و كراهتي كه اينها در دل مي‌پرورانند بر محور وهم است نه بر محور عقل و بر مدار سنّتهاي قومي است و نه بر مدار سنّتهاي الهي؛ تعبير قرآن درباره اينها اين است كه ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و مانند آن.

گروه سوم كه گروه كمي‌اند كساني‌اند كه گذشته از حيات نباتي و حيات حيواني، همه اين شئون علمي و عملي را در سايه عقل نظر و عقل عمل و وحي آسماني تنظيم مي‌كنند [كه] اينها را قرآن زنده مي‌داند. وقتي خداوند از يك موحّد سخن مي‌گويد و موحّد را در مقابل كافر قرار مي‌دهد، وقتي كه مي‌خواهد بگويد موحّد و كافر، مي‌گويد زنده و كافر، معلوم مي‌شود كافر را خدا در مقابل زنده مي‌داند؛ كسي كه كافر است در فرهنگ قرآن مرده است. آيهٴ هفتاد سورهٴ مباركهٴ ‌«يس‌» اين است: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ القَوْلُ عَلَي الكَافِرِينَ﴾ يعني خداي سبحان به وسيله وحي، رسولش را اعزام كرد و فرستاد تا آنها كه زنده‌اند به وسيله پيغمبر هدايت بشوند و انذار بشوند و غضب خدا بر كافران روا بشود كه ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ القَوْلُ عَلَي الكَافِرِينَ﴾، پس انسان يا كافر است يا زنده، معلوم مي‌شود موحد زنده است و كافر مرده. نفرمود «لينذر من كان مؤمناً و يحق القول علي الكافرين» كه مؤمنين بهره مي‌برند و كافران بهره نمي‌برند، فرمود زنده‌ها بهره مي‌برند و كافران بهره نمي‌برند؛ تقابل بين زنده و كافر نشان مي‌دهد كه كافر مرده است. تعبيرات ديگر قرآن كريم هم اين است كه ﴿مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي القُبُور[7] و مانند آن؛ يعني آنها كه در قبر هستند تو نمي‌تواني [آنها را] اِسماع كني آنها در قبرِ طبيعت‌اند در قبرِ بدن‌اند و هم اكنون زنده به گورند و حرف تو در آنها اثر نمي‌كند.

پس حيات در فرهنگ قرآن كريم عبارت است از ايمان و اعتقاد به خدا و آشنايي به معارف و علوم الهي است. اگر موجودي از اين مرحله تنزل كرد حيات انساني ندارد گرچه ممكن است از حيات حيواني يا حيات گياهي برخوردار باشد.

پس مهم‌ترين حقي كه براي انسانها هست حق حيات است و حيات هم به توحيد و آشنايي به مبدأ و معاد است در بيانات اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آمده است كه «التوحيد حياة النفس»[8] ـ اين در غررالحكم و دررالكلم هست ـ حيات روح به اعتقاد به وحدانيت است، پس هيچ حقي بالاتر از حق حيات نيست و حق حيات هم عبارت از توحيد است و اگر كسي موحّد نبود مرده است (اين خلاصه يك بحث).

ـ نيل به حيات حقيقي، در پرتو تعاليم انبيا

اين حيات را چه كسي بايد بياورد؟ اين حيات را گرچه عقل زمينه‌اش را فراهم مي‌كند ولي عامل حيات‌بخش، همان وحي الهي است. انبيا به وسيله دريافت وحي عامل حيات‌بخش‌اند پيام حيات‌بخش دارند لذا قرآن كريم تعبيري كه درباره پيام انبيا دارد اين است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[9]، پس انبيا اين پيام حيات‌بخش را آوردند تا انسانها را زنده كنند و اين با فطرت انسانها همراه است و تغييرناپذير هم است چه اينكه آيهٴ سي‌ام سورهٴ «روم‌» هم اين مسئله را به عنوان فطرت الهي تبيين مي‌كند كه فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ﴾؛ اين ديني كه قيّم و قيوم و سرپرست انسانهاست و انسان اگر از اين دين استفاده نكند قيّمي ندارد [و] روي پاي خود نمي‌تواند بايستد، اين عامل حيات‌بخش است. پس توحيد، حيات انسانهاست و انسان موحّد زنده است و انسان مشرك مرده است.

ـ دفع و رفع حيات حقيقي انسان توسط كفار و مشركان

كاري كه انسان مشرك نسبت به جوامع بشري مي‌كند اين است كه اين حق حيات را سلب مي‌كند [و] نمي‌گذارد انسانها به حيات انساني برسند بلكه مي‌كوشد جوامع بشري در حدّ حيات گياهي‌ و يا زندگي حيواني خلاصه بشود، پس مشرك و كافر سعي و تلاشش بر اين است كه حيات انساني را از ديگران سلب بكند [يعني] آنها كه به اين حيات نرسيدند نرسند [و] آنها كه به اين حيات رسيده‌اند اين حيات را از اينها بگيرند. تعبيرات قرآن كريم اين است كه مشركين دو كار مي‌كنند: هم دفع حيات و هم رفع حيات؛ هم مي‌كوشند آنها كه زنده‌اند را از بين ببرند: ﴿وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ﴾ آن‌ گاه ﴿فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَيْلَةً وَاحِدَةً[10] در بخش ديگري فرمود: ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً[11] ـ اين رفع الحيات است ـ فرمود عدّه‌اي تلاش مي‌كنند با تبليغات سوء دين را از شما بگيرند و شما را مرتد كنند. در بخش ديگري از آيات قرآن كريم آمده است كه كوشش كفّار اين است كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه[12]؛ راه خدا را مي‌بندند. ‌«صدّ‌» با ‌حرف «صاد‌» يعني ‌«صرف‌»؛ ‌«صاد‌ّ» يعني ‌«صارف‌»، هم «يصرفون انفسهم عن الايمان» هم «ينصرفون بانفسهم» هم «يصرفون غيرَهم»؛ هم خودشان منصرف‌اند و هم صارفِ ديگران‌‌اند؛ از اينها قرآن كريم به عنوان ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ ياد مي‌كند كه اينها باعث انصراف‌اند نمي‌گذارند مردم به حيات انساني برسند. پس كار كافران و مشركان آن است كه حق حيات را از جوامع انساني بگيرند [يعني] آنها كه زنده‌اند آنها را بميرانند بالكفر [و] آنها كه مرده‌اند را نمي‌گذارند كه زنده بشوند.

ـ انبيا، مدافعان حقيقي حقوق بشر

در اين شرايط انبيا قيام مي‌كنند كه كافران حق حيات را از جوامع انساني سلب نكنند و چون [انبيا] نمي‌خواهند حق حيات به دست كافران سلب بشود در حقيقت انبيا مدافع حقوق بشرند. شما وقتي اين بشر را رها كنيد مهم‌ترين شخصيتهاي اينها وقتي كه در كنار هم مي‌نشينند، پست‌ترين و پليدترين كار را به عنوان حقوق بشر مي‌شمارند كه انسان از تلفظ نام آن شرم مي‌برد؛ آنها براي اين‌ گونه از اين بيماريها مي‌گويند عيب ندارد چون حقوق بشر بايد محفوظ بماند! بدترين پليدي و بيماري را در سايه حقوق بشر ترويج مي‌كنند! خب اگر بشر را رها كنيد اين چنين خواهند بود. انبيا در حقيقت مدافعان حقوق بشرند. بهترين حق، حق حيات است و ايمان و اعتقاد به خدا و وحي و رسالت و قيامت، حيات‌بخش است، كفّار و مشركين هم مرده‌اند هم نمي‌گذارند انسانها زنده بشوند و هم نمي‌گذارند انسانهاي زنده به حياتشان باقي بمانند لذا قرآن كريم در عين حال كه از جهاد ابتدايي سخن مي‌گويد ولي دفاع را به عنوان سايه‌افكن همه جنگها تبيين مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ[13] و مي‌فرمايد: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ[14].

وقتي به اين مقطع رسيديم معلوم مي‌شود كه همه جنگها چهره دفاعي دارد يعني انبيا آمده‌اند كه حقوق بشر را حفظ كنند، چيزي بر بشر تحميل نمي‌كنند. اگر به انسان تشنه‌اي آب حيات دادند ولو با اجبار آب حيات را در كام او فرو بردند، او ممكن است اول نفهمد ولي بعداً حق‌شناسي خواهد كرد؛ اينها مرده‌اند [و] به‌ وسيله اين آب حيات زنده مي‌شوند. اگر احياناً بعضي از جنگها به صورت جنگ ابتدايي تلقي مي‌شود اين در حقيقت نظير همان دفاعي است كه انسان در برابر بيماريهاي پيش‌بيني شده انجام مي‌دهد. هيچ فشاري از طرف انبيا بر جوامع بشر نيست. اگر كسي مي‌گويد من مي‌خواهم [مطلقا] آزاد باشم، او بين آزادي‌اي كه از قداست برخوردار است با حيات گياهي يا حيات حيواني كه از قداست محروم‌اند فرق نمي‌گذارد. مهم‌ترين مدافعان بشر و حقوق بشر همين انبيا هستند منتها قرآن كريم همان ‌طوري كه در بحث روز قبل به عرض رسيد مي‌فرمايد اگر دفاع پيام‌آوران الهي نباشد مراكز مذهب ويران مي‌شود و اگر مراكز مذاهب ويران شد فساد عالم‌گير مي‌شود. هر جامعه‌اي كه مراكز ديني‌اش حوزه‌هاي علمي‌اش دستگاههاي تبليغي و تعليمي‌اش و تحقيقي‌اش ضعيف است فساد در آن جامعه زياد است، لذا خداي سبحان اين دو آيه را كه بيان كرد اينها در طول هم‌اند نه در عرض هم و اين ريشه‌‌يابي مسئله فساد است؛ اين چنين نيست كه آيه ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ﴾ با ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ[15] در عرض هم باشند؛ بيگانه هم با تبليغات فرهنگي و هم با سلاح بُرنده مي‌كوشد كه مراكز مذهب را از بين ببرد. پس كل جنگهايي كه در اسلام هست جنگهاي دفاعي است.

ـ دفاع انبيا از حقوق بشر؛ در سايه ستيز با تبهكاران

اگر اين سه فصل و سه مبحث يكي پس از ديگري روشن شد آن ‌گاه نوبت به فصل چهارم و مبحث چهارم مي‌رسد كه اسلام يك دين آسماني است ‌[و] مخصوص به رسول خدا(صلي الله و عليه و آله و سلم) نيست كه فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ[16] و اگر اسلام حامي حقوق بشر است بايد انبياي ديگر هم مدافعان حقوق بشر مي‌بودند [پس] چرا انبياي ديگر ساكت بودند. جواب اين شبهه در فصل چهارم و در مبحث چهارم مطرح است كه هر پيغمبري كه آمده است بالأخره با شمشير بود؛ ما پيغمبري كه فقط در حدّ ارشاد و نصيحت و تصنيف و تدريس و تأليف و مسئله و سخنراني و سخنگويي و ادارهٴ جلسات خلاصه كرده باشند نداريم؛ حرف او حرفِ دفاع بود حالا يا اتفاق افتاد يا نيفتاد يا كم جنگ كردند يا زياد جنگ كردند يا شهيد شدند يا شهيد نشدند. ممكن نيست پيامبري حامل پيام الهي باشد [و] فقط در حدّ معجزه كارش را خلاصه كند. در فصل چهارم كه مبحث چهارم است اين روشن خواهد شد كه حرف همه انبيا حمايت از حقوق بشر و دفاع از مهم‌ترين حق كه حق حيات است خواهد بود. حالا اين آيات يكي پس از ديگري مي‌خوانيم تا هر كدام از اين آيات كه مربوط به هر يك از اين فصول سه يا چهارگانه است جاي خود را باز كند.

پرسش ...

پاسخ: يعني مهم‌ترين حق است؛ يك وقت است انسان از فرش و خانه‌اش دفاع مي‌كند يك وقت است از عرضش دفاع مي‌كند يك وقت است از مالش دفاع مي‌كند يك وقت است از حياتش دفاع مي‌كند. حيات هم سه قسم است: يك وقت از حيات گياهي يك وقت از حيات حيواني يك وقت از حيات انساني‌اش دفاع مي‌كند.

پرسش ...

پاسخ: همه جنگها به آن است براي اينكه اگر حق حيات به وسيله فطرت تأمين است، عدّه‌اي [كه] مي‌خواهند كفر و شرك را رواج بدهند در حقيقت با اين حق اوّلي مبارزه مي‌كنند و انبيا آمدند كه از اين حق اوّلي حمايت بكنند [تا] توحيد بماند، وقتي توحيد ماند، ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ[17] ظهور مي‌كند آن وقت كسي مزاحم كسي نخواهد بود.

خداوند، مدافع حقيقي و انسان، ابزار كار

آيات چندين طايفه است كه بعضي از آنها خواند شد و بعضي از آنها قرائت نشد و البته هر كدام از اين آيات به فصلي از اين فصول چهارگانه‌اي كه ياد شده است بر‌مي‌‌گردد. سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» وقتي جريان جالوت و طالوت را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ المُلْكَ وَالحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي العَالَمِينَ[18]؛ اگر دفاع نباشد [فساد زمين را فرا مي‌گيرد]. اينكه فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ اين همان مضمون ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ[19] را دارد اين يك اصل كلي است كه سايه‌افكن بر همه جنگهاي انبياست؛ نفرمود «ولولا دفع الناس» فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ يعني ديگران ابزار كارند [و] آن دافع و مدافع حقيقي الله است؛ اين همان لسان ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ كه حاكم بر سراسر جنگهاست. يك وقت است مي‌گويند اگر مردم دفاع نكنند: «لولا دفع الناس بعضهم بعضا» كه اين لسان در قرآن نيست اين همان جنگهاي غير الهي است؛ اگر كسي موحّد نباشد همه كارها را به خود نسبت مي‌دهد نظير جنگهاي غير الهي كه الآن در دنيا كم ‌و بيش هست يك وقت است كه انسان منتظر اعجاز وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) است كه رايگان دين ظهور كند اين مي‌شود: ‌«‌لولا دفع الله الناس»؛ اگر خدا دفع نكند [اما] نه ﴿بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾؛ «لولا دفع الله المفسدين‌» ‌«لولا دفع الله الكافرين‌» ‌«لولا دفع الله المشركين» و مانند آن.

ـ منتظران واقعي ولي‌ّ‌عصر(عليه السلام)

اينها كه منتظر ظهور ولي‌عصر(ارواحنا فداه) هستند و انتظار را هم به معناي سكوت تفسير مي‌كنند، خيال مي‌كنند كه حضرت كه آمده رايگان و مجّاني دين را ظاهر مي‌كند! همان بياني كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه مرحوم محدث قمي(رضوان الله عليه) در جلد دوم سفينةالبحار در ذيل لقب مبارك مهدي(ارواحنا فداه) اين حديث شريف را عنوان كرده است اين همان است كه خلاصه مضمون آن حديثي امام صادق(سلام الله عليه) در جلد دوم سفينة‌البحار ذيل تشريح لقب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل كرده اين است كه «لِيُعِدَّنَّ احدُكم لِخروج القائم ولو سهماً»[20]؛ فرمود بر يك يك شما لازم است كه قبل از ظهور آن حضرت آماده بشويد ولو با يك تير. خب اگر كسي بسيجي نباشد مي‌تواند بگويد من منتظر ظهور حضرت هستم؟! اگر كسي آموزش نظامي نبيند اگر كسي مسلّح نباشد كه نمي‌تواند منتظر ظهور حضرت باشد. انتظار در بخشهاي جنگي است؛ در نيروهاي نظامي و انتظامي بايد منتظران را پيدا كرد.

آزمايش انسان، سرّ فرمان به جهاد

در هيچ جاي قرآن شما نديديد كه خدا بفرمايد من رايگان دين را آباد مي‌كنم بعد شما مسجد بسازيد، همه جا اين است كه من با دست مردم دينم را ياري مي‌كنم. اينها آيات سايه‌افكن بر ساير آيات است: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ[21]. آيهٴ چهارم سورهٴ ٤٧ كه به نام رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلّم) است اين است كه فرمود: ﴿وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ فرمود اگر خدا مي‌خواست از كافران انتقام مي‌گرفت نظير جريان ابرهه ولي مي‌خواهد دين را با دست شما احيا كند. اگر خدا مي‌خواست از كافران انتصار و انتقام مي‌گرفت: ﴿وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ﴾ يعني ‌«‌لانْتَقَمَ» ﴿مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾؛ شما را مي‌خواهد بيازمايد. اين چنين نيست كه هر وقتي ظالمي خواست به دين حمله كند اين طير ابابيل بيايد اگر اين چنين بود كه: ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ[22] اگر اين چنين بود كه ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ[23] نبود، حالا اين جمع مُحلاّ به الف و لام مصاديقش چقدر است خدا مي‌داند! بالأخره فرمود نبيّين را افراد تبهكار كشتند.

علت بروز فساد در اثر غفلت از جهاد

پس اينكه فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ﴾ هم بيان آن است كه تمام جنگها چهره دفاعي دارد [و] در حقيقت مدافع حقوق بشرند كه مهم‌ترين حق، حق حيات است و هم بيانگر آن است كه رايگان دين زنده نخواهد شد [بلكه] به وسيله مؤمنين، كافرين از بين مي‌روند و اگر در آيه سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأَرْضُ[24]، در آيهٴ سورهٴ ‌«‌حج» مشخص فرمود كه چگونه زمين فاسد مي‌شود و چگونه تباهي زمين را فرا مي‌گيرد؛ آيهٴ چهل سورهٴ مباركهٴ ‌«حج‌» اين است: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾؛ اگر دفاع نباشد حوزه‌ها و مراكز ديني و تعليمي از بين مي‌رود، وقتي مراكز ديني و تعليمي از بين رفت زمين فاسد مي‌شود. هر جا سخن از تبليغ و تعليم باشد صلاح هست [و] هر جا بساط تبليغ و تعليم برچيده شد فساد جايگزين مي‌شود، پس آيه سورهٴ ‌«حج‌» با آيه سورهٴ «بقره‌» در طول هم هستند و آيه سورهٴ ‌«حج‌» بيان‌كننده ريشه آيه سورهٴ ‌«بقره‌» است يعني اگر در سورهٴ «بقره‌» فرمود اگر دفاع نبود فساد زمين را مي‌گرفت، در سورهٴ ‌«حج‌» فرمود اگر دفاع نبود مراكز مذهب از دست مردم رخت برمي‌بندد و جامعه‌اي كه مراكز مذهبي‌اش ويران باشد آن جامعه به تباهي تن در مي‌دهد [يعني] آن عقلي كه خواص را هدايت بكند از دست اينها مي‌رود و اينها به فساد تن در مي‌دهند.

حيات‌بخشي جهاد در راه حق

پس اصل، دفاع است ولو به صورت جنگ ابتدايي در بيايد. به همين مناسبت در سوره مباركهٴ ‌«انفال‌» از مسئله جهاد در هر شرايطي كه باشد به عنوان عامل حيات‌بخش ياد مي‌كند؛ آيه بيست و چهارم سورهٴ ‌«انفال‌» اين است كه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾. اين آيه در سياق آيات جهاد و قتال و دفاع نازل شده است؛ بعد از چند آيه كه مسلمين را به دفاع و جهاد تشويق مي‌كند آن ‌گاه مي‌فرمايد مسلمانها! پيامبر شما را به عامل حيات‌بخش دعوت مي‌كند، نگوييد دفاع و جنگ ما را از بين مي‌برد. همان‌ طوري كه در مسائل فردي قصاص، عامل حيات است: ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ[25]، در مسائل اجتماعي، جهاد و دفاع هم عامل حيات است كه ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾﴾. همه دعوات رسول خدا حيات‌بخش است چه نماز چه روزه چه حج و زكات امّا اين آيه در سياق آيات دفاع و جنگ است؛ چندين آيه درباره جنگ نازل شد آن‌ گاه مبادا كسي خيال كند كه جنگ باعث هلاكت است [كه فرمود:] ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ[26] (مبادا اين توهم در ذهن كسي رسوخ كند) خدا مي‌فرمايد به جبهه رفتن عامل حيات است همان ‌طوري كه دنياي كنوني نمي‌داند كه قصاص عامل حيات است، ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ﴾ را درست ادراك نمي‌كند و احياناً اجراي قصاص را بر خلاف حقوق بشر مي‌داند و مي‌گويد آن جاني كه دست به آدم‌كشي زد او مريض است بايد او را معالجه كرد نبايد قصاص كرد و قرآن كريم مي‌فرمايد: ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ[27]، درباره مسائل دفاعي هم بشرح ايضاً؛ درباره مسائل دفاعي اگر ديگران يك عدّه‌اي را آشوب‌طلب و مانند آن تلقي مي‌كنند براي اينكه نمي‌دانند كه ايمان، حيات است و مؤمن مي‌خواهد براي هميشه از حق حيات خود دفاع كند و براي اهميّت همين مسئله است كه در سياق آيات جهاد و دفاع مي‌فرمايد مؤمنين! اگر رسول خدا شما را به جبهه و جنگ دعوت كرده است اين شما را زنده مي‌كند، اگر پيروزيد كه طعم شيرين شرف را مي‌چشيد [و] اگر كشته شديد كه طعم گواراي شهادت كه ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ[28] را مي‌چشيد در هر دو حال زنده‌ايد [ولي] ديگران در هر دو حال مرده‌اند براي اينكه يا حيات گياهي دارند يا حيات حيواني و شما در هر دو حال زنده‌ايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾؛ شما را مي‌خواهد زنده كند.

معلوم مي‌شود كه مهم‌ترين حق، حق حيات است و حيات، حيات انساني است كه با توحيد و اعتقاد به معارف الهي تأمين مي‌شود [از طرفي] كفّار و مشركين و منافقين مزاحم حق حيات‌اند [و] انبيا عامل حيات‌بخش‌اند و مهم‌ترين عاملي كه حافظ حيات انسانهاست همان جهاد و دفاع است، قهراً همه جنگهاي اسلامي چهره دفاعي مي‌گيرند لذا چه در سورهٴ ‌«حج‌» و چه در سورهٴ ‌«بقره‌» از اصل جنگ به عنوان دفاع ياد كرده است. تتمه بحث براي روز بعد.

«و الحمدلله ربّ العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 48.

[2]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[3]  . سورهٴ حج، آيهٴ 39.

[4]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 36.

[5]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.

[6]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

[7]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 22.

[8]  . غرر الحكم و درر الكلم، ص 84، ح 1345.

[9]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[10]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 102.

[11]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 109.

[12]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 45.

[13]  . سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[14]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[15]  . سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[16]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[17]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[18]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[19]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[20]  . بحار الانوار، ج 52، ص 366.

[21]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[22]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 146.

[23]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 61.

[24]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.

[25]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 179.

[26]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 195.

[27]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 179.

[28]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 169.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق