اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ (190) وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ (191) فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ (193) الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ (194)﴾
نظر علامه طباطبايي دربارهٴ عبارت ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾
در دستور قتال مراحلي هست كه به بعضي از آن مراحل عنايت فرموديد. آيات تلاوتشده كه مورد بحث است فرمود با كساني بجنگيد كه آنها با شما سر نبرد دارند. سيدنا الاستاد(رضوان الله تعالي عليه) ميفرمودند اين ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ نه مفيد شرط است نه مفيد قيد احترازي؛ نه به اين معناست كه اگر آنها قتال كردند شما قتال بكنيد نظير آنچه درباره مسجدالحرام ذكر شده است كه ﴿فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ﴾ يعني اگر آنها شروع به قتال كردند شما هم شروع به قتال كنيد نظير اينكه درباره مسجدالحرام فرمود شما در حرم يا نزديك مسجدالحرام با آنها نجنگيد مگر اينكه آنها بجنگند [يعني] اگر آنها شروع به جنگ كردند شما دفاع كنيد گرچه در مسجدالحرام باشند، اين [عبارت ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾] نه در حد شرط است نظير آن آيه و نه در حد قيد احترازي است كه شما با كساني كه با شما مقاتله ميكنند بجنگيد كه اين احتراز باشد يعني كساني كه با شما مقاتله نميكنند با آنها مقاتله نكنيد فقط با كساني مقاتله كنيد كه با شما مقاتله ميكنند كه بخواهند كودكان و خردسالان و زنان را مستثنا كنند كه قيد، احتراز از آنها باشند، ميفرمايد اين هم نيست براي اينكه قيد احتراز در جايي است كه اين قتال دو فرد داشته باشد: يك فرد قتال با مردم يك فرد قتال با خردسالان و زنان و سالمندان تا ما بگوييم اين ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ قيد احترازي است براي اخراج قتال با خردسالان و سالمندان در حالي كه با آنها كسي قتال نميكند، اگر آنها از بين ميروند با قتل از بين ميروند نه با قتال. نميشود گفت ﴿قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ اين قيد براي اخراج و احتراز از «الذين لا يقاتلونكم» است چون «الذين لا يقاتلونكم» كالصبيان و النساء، آنها قتال ندارند تا اينكه اين قيد، قيد احترازي باشد آنها فقط قتل دارند.
بنابراين اين ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ طبق بيان ايشان نه مفيد شرط است نه قيد احترازي بلكه عنوان مشير است؛ مثل اين است كه فرموده باشد «و قاتلوا في سبيل الله الكفار و المشركين» منتها اين ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ كه وصف مشير است [و] متوجه كفار و مشركين است، اين عنوان مشير انتخاب شده است براي اينكه آن حماسه و غيرت را برانگيزد. نفرمود «قاتلوا في سبيل الله الكفار و المشركين» نظير ﴿جَاهِدِ الكُفَّارَ﴾[1] نفرمود، چرا؟ براي اينكه اين تأثيري كه در عبارت ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ هست اين تأثير در ﴿جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ﴾[2] نيست؛ در ﴿جَاهِدِ الكُفَّارَ﴾ تأثير ديگري هست كه به كفر آنها اشاره شد [و] در اينجا عنوان مشير و وصف مشيري كه حماسه و هيجان را برميانگيزاند ذكر شد يعني كساني كه با شما سر ستيز دارند شما را رنجاندند قبلاً از شما كشتند و قبلاً شما را تبعيد كردند با آنها نبرد كنيد كه اين مربوط به وصف گذشته است؛ ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾.
پاسخ به چند پرسش
پرسش ...
پاسخ: چرا ديگر؛ مقاتلين مثل مجاهدين، ملكه است.
پرسش ...
پاسخ: نه، مجاهدين يك وصف ملكه است؛ الآن اينها كه در جبههها هستند رزمندهاند ديگر، ما كه دعا ميكنيم براي روز حمله كه نيست، ميگوييم خدايا رزمندهها را پيروز كن يعني اينها وصفشان وصف ملكهاي است ولو الآن زمان حمله نيست؛ مقاتل به اين معناست، آنها هميشه اينچنين بودند. ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾؛ اين ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ عنوان مشير است به كفار و مشركين يعني با اينها بجنگيد.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه همه اين ضميرهاي بعدي به همين گروه برميگردد [و] ميفرمايد اينها كه قبلاً شما را تبعيد كردند با اينها بجنگيد ولو الآن جنگي با شما ندارند.
پرسش ...
پاسخ: اين مورد نزول است كه مخصص نيست، همه اين ضميرها به اين گروه برميگردد؛ ميفرمايد: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾؛ هر جا كه گير آورديد بكشيد. سخن از قتل است نه قتال؛ فرمود: ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ همان طوري كه اينها شما را بيرون كردند شما هم اينها را از جزيرة العرب بيرون كنيد، خب آن وقت ديگر جاي قتال نيست. اينكه فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ نه «قاتلوهم حيث قاتلوكم» فرمود هر جا گير آورديد بكشيد براي اينها تا آنجا كه ممكن بود سيزده سال اتمام حجت شده است و اينها بر مسلمين ستم روا داشتند بعد هم باز اتمام حجت شده است ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾[3] شد، ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[4] دامنگيرشان شد، از اين به بعد ديگر﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ نه «قاتلوهم ان قاتلوكم».
پرسش ...
پاسخ: بله توطئه ادامه دارد.
پرسش ...
پاسخ: نه، توطئه غير از شروع به حمله است نظير قصاص فردي ميگويند اگر كسي توطئه قتل كسي را دارد نميشود او را كشت براي اينكه قصاص فردي اين چنين نيست اما در تحكيم نظام اين طور است.
ضرورت اتمام حجت با مشركان پيش از نبرد و پرهيز از تعدي
﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا﴾؛ تعدي نكنيد يعني كساني كه در صدد نبرد و ستيز با شما نبودند و نيستند با آنها نجنگيد چه اينكه در سورهٴ «ممتحنه» آمده[5] كه آيهاش در بحث ديروز خوانده شد و در هنگام جنگ هم مُثله نكنيد و بدون دعوت و اتمام حجت شروع به نبرد نكنيد براي اينكه اگر جنگتان في سبيل الله است بايد اتمام حجت كنيد ارشاد كنيد هدايت كنيد اگر اينها اثر نكردند آنگاه دست به شمشير ببريد وگرنه ميشود جنگ آب و خاك. اگر جنگ براي اعلاي كلمه حق است پس بايد قبلاً استدلال كنيد دعوت كنيد هدايتشان كنيد اگر نپذيرفتند دست به شمشير ببريد و بدون دعوت و راهنمايي اگر جنگ كرديد ميشود جنگ كشورگشايي [و] اين ميشود تعدي؛ ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ﴾. در همين آيه كه خداي سبحان فرمود تعدي نكنيد در آيات بعد كه مربوط به همين بخش است فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾؛ دستور اعتدا داد ترخيص كرد، حالا واقعاً آن اعتداست يا از باب مشاكله ذكر شده است بايد جداگانه بحث بشود. در اين كريمه اعتدا نفي شده است نهي شده است فرمود: ﴿وَلاَ تَعْتَدُوا﴾؛ در مطلق حدود فرمود شما تعدي نكنيد. آن گاه درباره اين گروه بدون اسم ظاهر بلكه با ضمير چند مطلب را ذكر كرد فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾؛ اينها كه در صدد ستيز با اسلام و مسلمين بودند هر جا اينها را گير آورديد بكشيد؛ ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم﴾ چه اينكه آنها هم همين كار را ميكردند.
مسلمان نبودن محاربان جامعه اسلامي
پرسش ...
پاسخ: نه، آن نظير جنگهاي صفين و نهروان و امثال ذلك بودند كه مسلمان نبودند [بلكه] به حسب ظاهر مسلمان بودند، چون اگر كسي در مقابل حكومت اسلامي بايستد و قصد براندازي نظام اسلامي را داشته باشد كه ديگر مسلمان نيست لذا درباره مقاتلين با حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه «محاربوا علي(عليه السلام) كفرة و مخالفوه فسقة»[6] ـ اين متن تجريد است وازمرحوم خواجه نصير الدين طوسي ـ آنها كه به مخالفت با اميرالمؤمنين برخاستند آنها فاسقاند و آنها كه به محاربت حضرت امير برخاستند آنها كافرند چون پيامبر اكرم فرمود: «حربك حربي»[7].
فرمان الهي به نبرد همه جانبه با مشركان متخاصم
در آيهٴ سي و ششم سورهٴ توبه آمده است كه: ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾ يعني همان طوري كه آنها اگر هر جا دسترسي پيدا كردند با شما مقاتله ميكنند و [اگر] مقدورشان باشد در صدد براندازي اسلام و مسلميناند شما هم اين چنين باشيد. لازم نيست آنها بالفعل حمله كنند خوي آنها اين است؛ ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾ يعني همان طور كه سيره آنها و دأب آنها نبرد با شماست شما هم با آنها نبرد كنيد بعد فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ﴾؛ اين دعواي تقوا در نوع اين آيات آمده است.
فرمان الهي به اخراج مشركان از مكه و همت والاي مهاجرين صدر اسلام
فرمود: ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾؛ همان طوري كه آنها شما را از مكه بيرون كردند شما هم آنها را از مكه بيرون كنيد؛ آنها ميگفتند يا شرك يا تبعيد شما هم بگوييد يا اسلام يا تبعيد، آنها اگر اسلام بياورند ميتوانند در مكه بمانند و اگر مسلمان نشدند بايد مكه را ترك كنند. آنها ميگفتند شما يا اينكه مشرك بشويد و دست از اسلام برداريد يا اينكه از مكه بيرون برويد شما هم همين حرف را بزنيد منتها مسلمين آن همت و توفيق را داشتند كه بگويند ما از مكه خارج ميشويم و دست از دين برنميداريم، البته كار بسيار سنگيني بود كه كسي همه مايملك و زندگي خود را بگذارد و با دست تهي از شهري به شهر ديگر براي تكدي حاضر بشود نه براي كاريابي! يك وقت است كسي براي حفظ دين از جايي به جايي حركت ميكند ميگويد من ميروم و در آن شهر شروع به كارگري ميكنم [اما] يك وقت ميداند كه از اينجا كه بيرون رفت هيچ خبري از نان و آب نيست مگر از راه تكدي. اگر كسي حاضر شد براي حفظ دين به اين مشكل تن در دهد آن گاه خداي سبحان از اينها با عظمت ياد ميكند ﴿وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِينَ﴾[8] كه اين همه تجليل خداي سبحان از اين گروه به عمل آورده است.
اينها كه ميخواستند از مكه به مدينه بروند كه به اينها اجازه نقل اموال نميدادند به اينها اجازه فروش اموال غير منقول را نميدادند، ميگفتند با دست خالي از مكه به مدينه براي گدايي برويد آنها ميگفتند حاضريم، چون در مدينه كه كار نبود تأمين اينها از راه تكدي بود؛ برويد در صفه مسجد بخوابيد بدون كار، اين مهم است! اينكه ميبينيد قرآن هم از اينها با كمال عظمت ياد ميكند هم از مردم مدينه با كمال جلال و شكوه نام ميبرد كه ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾[9] براي همين است وگرنه كسي از شهري به شهر ديگر براي حفظ دين هم كه باشد ميرود و ميداند آنجا كه برود كار و زندگي است منتها قدري كمتر ولي كسي از شهري به شهر ديگر هجرت ميكند و همه اموالش (منقول و غير منقول) را براي خدا ميگذارد و ميداند وقتي به آن شهر منقول اليه رفت چارهاي جز صفهنشيني و تكدي نيست [و با اين حال] رفت اين مهم است. قرآن كريم ميفرمايد همان طوري كه اينها شما را تبعيد كردند گفتند يا شرك يا تبعيد شما هم بگوييد يا اسلام يا تبعيد اينها را بيرون كنيد.
هجرت مجاهدانه مهاجران صدر اسلام در پرتو وعده الهي
البته تنها عاملي كه مهاجرين صدر اسلام را مطمئن كرد كه تأمين ميشوند همان آيه مباركهٴ ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾[10] بود. آيه نازل شد كه جنبندهها دو قسماند: بعضي اهل پسانداز و ذخيرهاند بعضي اهل ذخيره نيستند، هر دابه و جنبندهاي كه اهل پسانداز و ذخيره نيست و روزي خود را قبل نميكند خدا او و ديگران را روزي ميدهد يعني همان طوري كه خدا مور را روزي ميدهد كه اهل پسانداز و ذخيره است بلبلها را هم تأمين ميكند كه اهل پسانداز و ذخيره نيستند. دابه و جنبنده يا مثل مور و موش و امثال ذلك، اهل طمع و ذخيره و پساندازند يا نظير بلبلها آزادانه زندگي ميكنند بدون ذخيره؛ آيه فرمود آن حيواني كه اهل پسانداز نيست را هم خدا تأمين كند چه اينكه آن حيواني هم كه اهل ذخيره و انبار كردن است را هم تأمين ميكند: ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا﴾[11]؛ فرمود مگر مورها سالانه محفوظاند و بلبلها و گنجشكها و كبوترها ميميرند مگر كبوترها و گنجشكها اهل پسانداز و ذخيرهاند (اينچنين نيست) فرمود شما مثل اين بلبلها حركت كنيد بدون كولواره، از مكه به مدينه بياييد ما تأمينتان ميكنيم، اينها آمدند چند صباحي را در صفه ماندند و تأمين شدند منتها اول ايمان و طمأنينه و ياد حق بود و بعد تأمين.
بيرحمي نبودن قتل و اخراج مشركان و رفع كامل فتنه با برنامه نهايي دين
آن گاه فرمود اينكه ما گفتيم مشركين را هر جا گرفتيد بكشيد و اگر شد تبعيدشان كنيد نگوييد اين خوي بيرحمي است براي اينكه آنها كار شديدتر و سختتر را بر اسلام و مسلمين روا داشتند. مبادا بگوييد اين دين رأفت و اين دين رحمت چطور دستور قساوت ميدهد، براي اينكه اين دين همان طوري كه براي حفظ حدود در موارد خاص ميگويد: ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[12] درباره اصل نظام هم ميفرمايد اينجا جاي رأفت و رحمت نيست. كاري كه آنها بر سر اسلام و مسلمين آوردند سنگينتر از كاري است كه الآن دارند تحمل ميكنند براي اينكه﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾؛ آشوب كردن اعتقادي، مردم را به شرك و كفر تشويق كردن و دعوت كردن و مردم را بين شرك و هجرت وادار كردن نظير «بين السلة و الذلة»[13] مخيّر و ميخكوب كردن، اين فتنه از قتل و تبعيد مهمتر است. ما اول كاري كه ميكنيم به عنوان جبران گذشته بايد كار شديد را انجام بدهيم كه مقداري جبران بشود بعد وقتي قدرت قويتر شد جلوي آن كار اشدّ را راساً بايد بگيريم [و] آنقدر بايد تلاش بكنيم تا اصلاً فتنهاي در كار نباشد نه اينكه الآن به همين اندازه اكتفا بكنيم (اين چنين نيست). الآن داريم در مقابل فتنه اينها جبران ميكنيم بعد برنامه درازمدتمان يا مرحله بعديمان اين است كه كاري بكنيم كه بحث فتنه ريشهاش بخشكد. الآن براي آن است كه آن فتنهاي كه اينها داشتند و اشدّ از قتل و تبعيد بود مقداري در برابر آن فتنه جبران بكنيم كه يك نحو قصاص نظامي است و اگر ـ به خواست خدا ـ قدرت پيدا كرديم بايد ريشه فتنه را كه ﴿أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ است خشك كنيم، اين است كه بعدها ميفرمايد: ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾. الآن براي مقابله با فتنه گذشته است، برنامه بعدي مقابله با فتنه نيست مقاصه با فتنه نيست بلكه مستقيماً ريشه فتنه را خشك كردن است (آن برنامه بعدي است).
﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ اين يك مطلب شاق و دشوار، ﴿وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ﴾ اين هم دو مطلب. حالا گفته نشود ديني كه بر اساس رأفت و رحمت است چگونه دستور حادّ ميدهد، ميفرمايد قلت: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾. فضلاً از تبعيد اين دو حكمي كه در اينجا ذكر شد يكي قتل است و ديگري تبعيد و اگر كسي بگويد چطور دين دستور قساوت ميدهد جوابش اين است كه فتنه آنها هم از قتل ما شديدتر است و هم از تبعيد ما؛ آنها ميگفتند دست از دين برداريد و ميكشتند ما ميگوييم دست از شرك برداريد و نجات پيدا كنيد پس فتنه آنها شديدتر از قتل و تبعيد ماست [و] ما فعلاً به عنوان تقاص داريم با فتنه گذشته آنها مبارزه ميكنيم كه اگر نيروهاي اسلامي قدرت بيشتر پيدا كردند آن گاه دستور ميآيد ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ ـ اين «كان» «كان»ي تامه است ـ با آنها بجنگيد كه اصلاً نتوانند كسي را به شرك تشويق كنند يا عليه اسلام سخن بگويند.
پرسش ...
پاسخ: وقتي اصل شرك رخت بربست و توحيد حاكم شد، ديگر همه فتنههاي فرعي برداشته ميشود
پرسش ...
پاسخ: آنها عليه مسلمين نيست آنها مسئله آب و خاك و امثال اينهاست براي اينكه آيه را با حفظ ايمان مطرح كرده فرمود: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾؛ اگر هر دو مؤمناند [و] در اثر اشتباهات و سوء تشخيص، مسائلي را محل اختلاف قرار دادند و به جنگ هم برخاستند [چون] هر دو مؤمناند شما بينشان اصلاح كنيد [و] اگر ديديد يكي از اين دو گروه به سمت بغي و ظلم رفت اينجا ديگر جاي اصلاح نيست اينجا جاي حمايت است. صدر آيه اين است كه ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾ اما ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الأُخْرَي﴾ [يعني اگر] براي شما مشخص شد يك عده حق دارند يك عده بيحقاند يك عده ظالماند يك عده مظلوم اينجا به فكر اصلاح نباشيد، چه چيزي را اصلاح كنيد؟! [ماجراي] ظالم و مظلوم كه صلحپذير نيست؛ فرمود اينجا جاي اصلاح نيست اينجا جاي حمايت است اينجا اِقساط است جاي قسط و عدل است و خدا مقسطين را دوست دارد، شما به جنگ آن باغيه برخيزيد.
اصلاح براي آن صدر است حمايت براي ذيل؛ فرمود: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾؛ اگر هر دو مؤمناند و هيچ كدام ظالم و ديگري مظلوم نيستند [بلكه] در اثر اشتباه در تشخيص، به جنگ يكديگر برخاستند شما بينشان صلح برقرار كنيد (اين يك مطلب). اگر ديديد اين چنين نيست كه هر دو حق بگويند و هيچ كدام قصد بغي و ظلم نداشته باشند [يعني] يك عده باغي و ظالماند و يك عده مظلوم، فرمود: ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الأُخْرَي﴾، اينجا ديگر جاي صلح و سازش نيست ﴿فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّي تَفِيءَ إِلَي أَمْرِ اللَّهِ﴾[14]؛ اگر ديديد يك عده ظالماند يك عده مظلوم، اينجا جاي صلح نيست؛ نگوييد كه خواهش ميكنيم صرف نظر كنيد حالا از شما يك عده كشتند ببخشيد، اينجا جاي «ببخشيد» نيست. اگر خواستيد ببخشيد از حق خودتان ببخشيد اگر كسي به شما ظلم كرد شما ببخشيد؛ ولي اگر خواستيد ميانجي باشيد اگر ديديد كه يك عده ظالماند و يك عده مظلوم نگوييد ببخشيد [بلكه] فوراً دست به شمشير ببريد: ﴿فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الأُخْرَي فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي﴾؛ با آن ظالمين بجنگيد تا تسليم بشوند: ﴿حَتَّي تَفِيءَ إِلَي أَمْرِ اللَّهِ﴾ و اگر خواستيد بين آنها صلح و صفا برقرار كنيد، بعد از اينكه آنها دست از ستم برميدارند بينشان صلح و صفا برقرار كنيد آنگاه ﴿وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾[15]. اين چنين نيست كه هر جا دعوا شده شما فوراً صلح كنيد، اگر ديديد كه هيچ كدام قصد بغي و تجاوز ندارند و در اثر سوء اشتباه و سوء تشخيص دارند به جان هم ميافتند صلح كنيد اما ديديد يكي ظالم است و ديگري مظلوم فوراً صلح كنيد اين روا نيست.
سرّ دستور اسلام به قتل و تبعيد مشركان
فرمود: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ كه اين جوابِ آن سؤال [است] يعني اگر كسي بگويد چرا اسلام دستور قتلي سرسختانه و تبعيدي بيرحمانه داد، جوابش اين است كه آنها فتنه كردند و سعي كردند شرك را بر اسلام پيروز كنند و اگر كسي مشرك شد هم دنيا را از دست ميدهد و هم آخرت را و فتنه به آن شرك، از قتل و تبعيد شديدتر است و ما دستورِ كار شديد را داديم در مقابل كار اشدّ اينها: ﴿وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾. البته بعدها كه مسلمين قدرت بيشتري پيدا كردند آنگاه آيهٴ 193 دستورش به ما ميرسد كه ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ كه بحثش ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد.
جواز دفاع در برابر مشركان در مسجد الحرام و ماههاي حرام
آن گاه ميفرمايد از نظر مكان جنگ، شما چون جنگتان براي آب و خاك نيست جنگتان «في سبيل الله» است حدود الهي را هميشه حفظ كنيد. بعضي از جاهاست كه مقدس و محترم است بعضي از زمانهاست كه از قداست خاص برخوردار است، شما هرگز در ماههاي حرام [و] در مكانهاي محترم شروع به جنگ نكنيد. معلوم ميشود اين جنبه دفاع ندارد چون اگر جنبه دفاع داشته باشد مسجدالحرام و غير مسجدالحرام يكسان است [و] اشهر حرم و غير اشهر حرم يكسان است؛ اينكه درباره خصوصِ مكان و درباره خصوصِ زمان ميگويد شما دفاع كنيد معلوم ميشود در غير اين دو مورد سخن از دفاع نيست، خب اگر اصل مسئله دفاعي ميبود يعني تا آنها حمله نكردند شما حمله نكنيد، خب چه مسجدالحرام چه غير مسجدالحرام چه اشهر حرم چه غير اشهر حرم؛ از اينكه اينها را استثنا ميكند معلوم ميشود سخن از جنگ ابتدايي است. ميفرمايد در مسجدالحرام شما شروع به جنگ نكنيد مگر اينكه آنها شروع بكنند، خب اگر جنگِ شما جنگ دفاعي باشد اين ديگر مسجدالحرام و غير مسجدالحرام يكسان است.
اينكه درباره خصوص مسجدالحرام ميفرمايد: ﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ﴾ معلوم ميشود گذشته مربوط به دفاع نيست، اين جنگ ابتدايي است؛ فرمود اگر خواستيد با اينها بجنگيد اين جنگتان هميشه هست ولي در خصوص مسجدالحرام كه به احترام كعبه، مسجد محترم است و به احترام كعبه و مسجد، مكه محترم است و به احترام كعبه و مسجد و مكه، حرم كه محدوده وسيعتر از مكه است محترم است، در محدوده حرم، حرمت كعبه را حفظ كنيد حرمت مسجدالحرام را حفظ كنيد و حرمت مطاف و قبله را حفظ كنيد و شروع به جنگ نكنيد ولي همه اين حرمتها براي اسلام است، حالا اگر آنها در خود مسجدالحرام آمدند با شما بجنگند كه اسلام را از بين ببرند، شما آنجا اسلحه را بگذاريد فرار بكنيد بگوييد ما اينجا با شما نميجنگيم، اين [صحيح] نيست. شما اين محدوده را به پاس احترام اسلام محترم ميشماريد، اگر اصل اسلام در خطر است اين چنين نيست كه حالا اگر در مسجدالحرام به شما حمله كردند شما فرار بكنيد برويد بيرونِ مسجد كه همان جا بجنگيد، خب اگر آنجا فرار كنيد يك عده را ميكشند يك عده را اسير ميگيرند اسلحه را غنيمت ميگيرند، اينكه نشد! شما حرمت مسجدالحرام را براي اسلام نگه ميداريد و مشركين اگر براي از بين بردن اسلام به شما حمله كردند ولو در مسجدالحرام، آنجا هم بكشيد.
﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾؛ اين مسئله چون در جاهليت و همچنين در صدر اسلام به عظمت جا افتاد لذا اين مسئله را سه بار تكرار كردند: يك بار به عنوان جمعبنديشده مفهوم و منطوق بار دوم به عنوان مفهوم و بار سوم به عنوان منطوق (سه بار اين مسئله در همين اين جملههاي كوتاه بازگو شد) فرمود: ﴿وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ﴾ اين با مفهوم و منطوق يكجا ذكر شد (با مفهومِ غايت)، آن گاه خود آن مفهوم را دوباره ذكر كرد فرمود: ﴿فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ﴾ كه اين را بالصراحه ذكر فرمود يعني اگر آنها با شما در مسجدالحرام به مقاتله برخاستند شما هم گرچه در مسجدالحرام است به مقاتله اينها برخيزيد، پس اين دو كه فرمود: ﴿فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ﴾ [و] سوم: ﴿فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ خب اگر دست برداشتند و در مسجدالحرام نجنگيدند خب شما هم نجنگيد؛ شما براي اسلام ميجنگيد و اسلام اينجا را محترم شمرده [پس] اينجا نجنگيد برويد بيرون بجنگيد. از اين سه جمله كه يكي جمع بين مفهوم و منطوق است يكي خصوص مفهوم است يكي خصوص منطوق، استفاده ميشود كه مسئله به هم زدن حرمت مسجدالحرام كار مهمي است و حفظ نگهداري حرمت مسجدالحرام هم كار مهمي است. آن گاه ميفرمايد وقتي ميشود مسجدالحرام را محترم نگه داشت كه اصل اسلام در خطر نباشد و اگر اصل اسلام در خطر بود شما در مسجدالحرام هم بجنگيد و اگر آنها قصد تجاوز در همان حدود حرم را نداشتند [و] به شما امر و نهي كردند، آنجا شما ديگر جنگ نكنيد. معلوم ميشود آن جنگهايي كه تا كنون سخنش به ميان آمده جنگهاي تهاجمي بود نه دفاعي چون اگر دفاعي باشد چه در مسجدالحرام چه غير مسجدالحرام چه در اشهر حرم چه غير اشهر حرم.
تكراري نبودن ﴿انتَهَوْا﴾ در آيات محل بحث و فرمان الهي به رفع كامل فتنه
﴿فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ چون دو ﴿انتَهَوْا﴾ هست يكي مربوط به قتال در مسجدالحرام است يكي مربوط به اصل قتال، لذا تكرار نيست به تعبير سيدنا الاستاد.
پرسش ...
پاسخ: نه اصل قتال آيه بعد است؛ ﴿فَإِنِ انتَهَوْا﴾ كه در آيهٴ 193 آمده مربوط به اصل قتال است نه ﴿إِنِ انتَهَوْ﴾، اين تكرار نيست. ﴿فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾؛ حالا كه قدرت پيدا كرديد و ميتوانيد اينها را سركوب كنيد به اين فكر نباشيد كه گذشته را جبران كنيد به اين فكر باشيد كه ريشه فتنه را بخشكانيد: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ كه اين «كان» «كان»ي تامّه است يعني «لاتوجد فتنة» ﴿وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ﴾؛ شما كاري كنيد كه ريشه فتنه بخشكد، اگر خشكانديد كه خوب پيروز شديد [و] اگر آنها قبلا از خشكاندن شما خشكيدند [و] تسليم شدند ديگر تعدي نكنيد. همِّتان اين باشد كه فتنه را از بين ببريد؛ قبلاً اينها فتنه كردند [و] با شرك بر شما تحميل كردند الآن بياييد جبران كنيد ولي الآن اينها اگر شما را بيرون كرديد اين چنين نيست كه اگر به حبشه يا غير حبشه رفتند دست از فتنه بردارند باز آنجا فتنه ميكنند مثل اينكه منافقين و كفاري كه از ايران گريختند در كشورهاي خارج دارند فتنه ميكنند.
حالا اگر ـ به لطف الهي ـ رزمندهها پيروز شدند و اسلام قدرت پيدا كرد [آيا] يعني در محدوده چهارديواري ايران بسته است يا فرمود به دنبال اينها برويد تا فتنه بخشكد؟ يا بخشكانيد يا بخشكند، اگر خشكيدند: ﴿فَإِنِ انتَهَوْا﴾ ديگر كافي است اگر نشد بخشكانيد. آن جمله هاي قبل مربوط به اين است كه اينها را بيرون كنيد، خب حالا اگر اينها را بيرون كرديد اينها در جاي ديگر رفتند چه كار ميكنند باز فتنه ميكنند ديگر.
پرسش ...
پاسخ: نه، آن قيد ميخواهد اين خطابات عام است. حالا مرحوم صاحب جواهر و اينها احتمال دادند [و] خود مرحوم صاحب جواهر فرمود «فيه تأمل» كه جهاد ابتدايي مخصوص معصوم باشد؛ حالا اگر قدرتي هست و عدهاي دارند فتنه ميكنند و مردم را عليه اسلام ميشورانند، نبايد ريشه فتنه را خشكاند؟!
«و الحمد لله و رب العالمين»
[1] . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.
[2] . سورهٴ تحريم، آيهٴ 9.
[3] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[4] . سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[5] . سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.
[6] . بحار الانوار، ج 32، ص 327.
[7] . بحار الانوار، ج 24، ص 261.
[8] . سورهٴ توبه، آيهٴ 100.
[9] . سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[10] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[11] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[12] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[13] . برگرفته از سخن امام حسين(عليه السلام): «الا و ان الدّعي ابْنَ الدّعي قد تَرَكَني بينَ السِّلَة و الذّلّة» بحار الانوار، ج 45، ص 83.
[14] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 9.
[15] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 9.