اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾
توهم تباين بين آيات نزول قرآن
ظاهر اين آيه ـ در عين حال كه ظرف روزهگرفتن را مشخص ميكند ـ اين است كه ماه مبارك رمضان ظرف نزول قرآن كريم هم است. اين معنا كه ظاهرش آن است همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد چون با تاريخ مسلّم سازگار نيست و با ظواهر خود قرآن كريم هم سازگار نيست, مفسرين را وادار كرده است كه وجوهي را براي اين آيه مباركه ذكر بكنند كه با ساير آيات و همچنين با تاريخ مسلم منافات نداشته باشد.
ـ شاهدي ديگر بر نزول تدريجي قرآن مفصَّل
يكي از مسلّميات اين است كه قرآن كريم تدريجاً نازل شده است. شواهدي از خود قرآن هم بر اين مسئله دلالت كرد و دلالت ميكرد و يكي از آن شواهد همين آيه محل بحث است. خود اين آيه دلالت ميكند بر اينكه قرآن كريم همهاش يكجا نازل نشد; براي اينكه اين آيه سورهٴ مباركهٴ بقره ميفرمايد: روزهگرفتن بر شما در ماه مبارك رمضان واجب است. ماه مبارك رمضان ماهي است كه در آن قرآن نازل شده است. خب, همين جزء آيات قرآني است. خود اين آيه چه وقت نازل شد؟ اگر اين آيه جزء قرآن است و اين آيه دارد خبر ميدهد ميگويد ماه مبارك رمضان در آن قرآن نازل شده است, معلوم ميشود بعضي از قرآن قبل از خود همين آيه آمده است. همين آيه دليل است بر اينكه همه قرآن يكجا نازل نشد; زيرا اينكه انشا نيست اين اخبار است خبر ميدهد كه در ماه مبارك رمضان قرآن نازل شده است ـ به عنوان فعل ماضي هم خبر ميدهد ـ مثل همين آيه﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[1] خود ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ دليل اين است بر اينكه همه قرآن در شب قدر نازل نشد; براي اينكه اين﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ﴾ خبر است از گذشته دارد خبر ميدهد مگر انسان چند مجاز را تحمل كند و تأويل ببرد وگرنه ظاهر﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ اين است كه همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل نشد; زيرا يكي از آيات قرآني همين سوره است و همين آيه است كه با فعل ماضي دارد خبر ميدهد. اين آيه اگر با فعل ماضي سخن ميگويد معنايش آن است كه ما قبلاً قرآن را در ليلهٴ قدر نازل كردهايم كه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾; يعني قبلاً يك سلسله از آيات نازل شده است و در شب قدر هم نازل شد و ما الآن داريم خبر ميدهيم كه ما قرآن را در ليله قدر نازل كرديم. پس همين آياتي كه دلالت ميكنند بر اينكه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد يا در ليله قدر نازل شد, همين آيات دلالت ميكند بر اينكه همهٴ قرآن نازل نشد. گذشته از بررسي خود مسائل ديني اينچنين است. خب, اگر همه قرآن يكجا نازل شده بود دستور جهاد و دفاع هم با دستور نماز و روزه يكجا نازل ميشد, در حالي كه درباره نماز اينچنين است كه در اوايل بعثت نماز بود و اما دستور جهاد بعد از سيزده سال آمده است كه﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[2].
منظور آن است كه از خود قرآن هم به خوبي استفاده ميشود كه همه قرآن يكجا نازل نشد گذشته از آن شواهد ديگر از خود قرآن و گذشته از تاريخ مسلّم, همين آيهاي كه ميگويد قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, همين آيه دلالت ميكند بر اينكه همه قرآن نازل نشد; زيرا اين آيه دارد خبر ميدهد به صورت فعل ماضي كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد. خب, همين آيه هم كه جزء قرآن است اين آيه كه يقيناً در ماه مبارك رمضان نازل نشد; براي اينكه اين دارد خبر ميدهد. اين آيه كه همراه ساير آيات نازل نشد يا آيهاي كه ميگويد: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[3] اين آيه كه همراه ساير آيات در ليله قدر نازل نشد اين دارد خبر ميدهد و اين هم كه جزء آيات قرآني است. پس همان آياتي هم كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, همين آيات هم دلالت ميكند بر اينكه همه قرآن نازل نشد, گذشته از شواهد قرآني ديگر و گذشته از تاريخ مسلّم.
پاسخ علامه طباطبايي(قدس سره)
اين معنا باعث شد كه مفسرين توجيه بكنند كه قرآني كه در طي بيست يا 23 سال نازل شده است چگونه خدا ميفرمايد قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد! چندين وجه به عنوان راه حل ذكر كردهاند كه يكي از آن وجوه بياني بود كه سيدناالاستاد (رضوان الله عليه) داشت.
ـ قرآن واجد در نحو وجود
خلاصه فرمايش ايشان اين است كه از خود قرآن كريم برميآيد كه قرآن داراي دو درجه است: داراي دو نحوه وجود است در يك نحوه «امالكتاب» نام دارد, «لوح محفوظ» نام دارد و مانند آن; در نحو ديگر هم همين كتابي است كه انسانها در حضور و خدمت آن هستند و داراي سور و آيات عديده است. پس اين دو نحو وجود براي قرآن است اين مسئله مقام اول بحث بود و اين مقام اول را با شواهد فراواني از خود قرآن اثبات كردند چون بهترين معرّف قرآن, خود قرآن است. طبق بيان ايشان ميفرمايند: ممكن نيست قرآن تبيانِ كل شيء باشد, همه آنچه كه در تأمين سعادتهاي انسان مؤثر است قرآن بيان بكند اما وضع خودش را روشن نكند. ديگر ممكن نيست اين كتاب تبيانِ كل شيء باشد اما تبيان خود نباشد, وضع خودش را روشن نكند يا ممكن نيست اين كتاب نسبت به معارف ديگر نور باشد و نسبت به خود نور نباشد. در حالي كه خداي سبحان قرآن را به عنوان نور معرفي كرد. در نور ديگر نقطه مبهم و لغز و معما و تاريك و امثال ذلك نيست. اگر يك كتابي مطلبي داشته باشد كه قابل فهم نباشد پيچيده باشد معما باشد تعميه شده باشد, او نور نيست. اين مسئله را هم بايد با خود قرآن كريم در ميان گذاشت وقتي به قرآن مراجعه ميكنيم ميبينيم كه دو وجود براي خود قرآن كريم اثبات ميشود: يكي امالكتاب است و يكي همين كتابي است كه به صورت عربي در آمده كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[4]; يعني اين يك وجودي دارد كه عربي است و مفصل و همين كتاب در امالكتاب وجو دارد آنجا علي حكيم است; نه عربي مبين. پس مقام اول اين است كه قرآن داراي دو نحو وجود است.
ـ نزول دفعيِ وجودِ بسيط قرآن
مقام ثاني بحث اين است كه آن آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن دفعتاً نازل شد متوجه آن وجود بسيط دفعي آن است, آن آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن تدريجاً نازل شد آن متوجه وجود تفصيلي آن است كه داراي سور گوناگون و آيات فراوان است و به صورت عربي هم است (اين مقام ثاني بحث).
مقام ثالث بحث به عنوان شاهد جمع ذكر ميشود. مقام ثاني يك ادعاست, مقام ثالث شاهد اين دعواست. مقام اول را با خود آيات قرآن اثبات كردند اين دليلش در كنار دعوا ذكر شده است. مقام ثاني ادعاست [و] مقام ثالث هم شاهد اين دعواست.
در مقام ثاني بحث ميفرمايند آياتي كه دلالت ميكنند بر اينكه قرآن دفعتاً نازل شده است, اين متوجه به آن وجود جمعي قرآن كريم است يعني آنكه در امالكتاب است دفعتاً نازل شد, آنكه در لوح محفوظ است دفعتاً نازل شد, آنكه علي حكيم است دفعتاً نازل شد, آنكه محكم است دفعتاً نازل شد و مانند آن و آنكه عربي مبين است و آنكه مفصل است و آنكه سور و آياتش از هم جدا, اين در طي بيست يا 23 سال نازل شده است.
ـ شاهد قرآني بر ادعاي علامه طباطبايي(قدس سره)
شاهد اين دعوا اين است كه از بعضي از آيات قرآن كريم استفاده ميشود وقتي جبرئيل (سلام الله عليها) آيات را بر رسول خدا وجه تسميه كتاب خدا به قرآن و فرقان
عرضه ميكرد, رسول خدا سابقه علمي داشت (اين مطلب را قبلاً ميدانست) از آيه سورهٴ «طه» و همچنين سورهٴ «القيامه» اين معنا استفاده ميشود. در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه 114 اينچنين ميفرمايد: ﴿فَتَعَالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[5]; فرمود: قبل از اينكه وحي تمام بشود شما عجله نكنيد به خواندن; مثل اينكه شما يك مطلبي را بيان ميكنيد ديگري هم قبلاً اين مطلب را مطالعه كرده قبل از اينكه حرف شما تمام بشود يا اشكال ميكند يا تأييد. شما ميگوييد صبر كنيد من حرفم تمام بشود. اشكال و تأييد را حالا بگذاريد براي بعد. خداي سبحان ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾[6]; قضا يعني انجام داد يُقضٰي يعني به پايان ميرسد. وقتي با اين كلمه تأويل به مصدر رفت اينچنين خواهد شد كه «و لا تعجل بالقرآن من قبل قضائه»; يعني قبل از اينكه وحي و قرآن تمام بشود, عجله نكن. صبر بكن به پايان برسد آنگاه تلاوت بكن آنگاه بازگو كن و مانند آن. خب, اگر همه آيات قرآن كريم به تدريج نازل ميشد و اصلا وجود مبارك پيغمبر سابقه علمي نميداشت اين تعبير روا نبود كه خدا بفرمايد عجله نكنم, بگذار ما حرفمان را بزنيم. عجله نكن, بگذار حرف تمام بشود. اين نشانه آن است كه وجود مبارك پيغمبر قبل از اينكه به طور تفصيل آيات و سور را دريافت كند سابقه علمي داشت.
پرسش ... پاسخ: آن اجمال است و اين تفصيل. تفصيل و اجمال يك فرقي دارند لابد ديگر چون كسي كه سابقه علمي دارد به او ميگويند عجله نكن اما كسي كه اصلاً سابقه علمي ندارد كه مستمع محض است. اين فرقش با اجمال و تفصيل است.
آيه شانزده سورهٴ مباركهٴ قيامه اين است كه فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[7]; فرمود: قبل از اينكه ما قرائت بكنيم ما جمعآوري بكنيم به تو گزارش بدهيم تو زبانت را حركت نده. بدون اجازه ما زبانت را حركت نده. بگذار ما جمعآوري بكنيم اول ما قرائت بكنيم بعد تو تلاوت بكن: ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[8] يعني به همين قرآن.
وجه تسميه كتاب خدا به قرآن و فرقان
﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[9]; براي اينكه جمع قرآن و قرائت قرآن به عهده ماست, ما وقتي جمعآوري كرديم و قرائت كرديم به تو ابلاغ كرديم از آن به بعد تو قرائت كن: ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ چون قرأ يعني جمع و قرآن را از اين جهت قرآن ميگويند كه جامع است و مجموع, در مقابل فرقان. قرآن را از آن جهت فرقان ميگويند كه داراي فصول گوناگون و سور گوناگون و آيات فراوان است و از آن جهت قرآن ميگويند كه يك حقيقت بسيط است و جمع است, يك واحد مجموعِ منسجم است.
اين آيه هم نشان ميدهد كه وجود مبارك رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سابقه علمي داشت. اين آيات و نظير اين آيات چه اينكه بعضي از روايات هم همين سابقه علمي داشتن پيغمبر را تأييد ميكنند ميشود شاهد مدعا كه آن جمع ديگر يك جمع تبرعي نخواهد بود.
ـ نتيجه بحث
فتحصل كه قرآن دو مرتبه وجودي دارد (اين مقام اول) آياتي كه ميگويد قرآن دفعتاً نازل شد ناظر به آن وجودِ مقام جمعي است. آياتي كه ميگويد قرآن تدريجاً نازل شد ناظر به آن وجود تدريجي است (اين مقام ثاني) شاهد اين جمع هم آيه سوره طه و آيه سوره قيامه است كه وجود مبارك پيغمبر سابقه علمي داشت.
پرسش ... پاسخ: بله, اگر آن وجود اجمالي نبود اصلاً نميدانست. اين وجود تفصيلي مسبوق به آن وجود اجمالي است و آن وجود اجمالي مسبوق به عدم است لذا خداي سبحان به رسولش فرمود كه ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[10] و امثال ذلك.
پرسش ... پاسخ: بله, براي اينكه همه علوم را مثل اينكه يك ملكه اجتهاد را خداي سبحان به يك فقيهي يكجا اعطا بكند, بعد به او بگويد كه ما چيزي به تو داديم كه هادي مردم است. اين درست است آنوقت آن فقيه مجتهد از اين ملكه اجتهاد استفاده ميكند و فوراً شروع ميكند به جواب استفتا دادن. اين ملكه اجتهاد يك ملكه علمي است كه هادٍ للناس; هم براي خود فقيه هدايت است, و هم براي نزديكان فقيه هدايت است و هم براي هر كس از او سؤال بكنند منتها اهتدا تدريجي است وگرنه اين شيء كه نازل شده است يك امري است كه هادي بالفعل است. از طرف او نقصي نيست و اگر صبر و انتظاري هست براي اهتداست بر خلاف اينكه ما بگوييم قرآن را خدا نازل كرده است يعني آورده به آسمان چهارم كه آن روايت هم خواهد آمد.
پرسش ... پاسخ: چرا؟ معارف را به خود پيغمبر داد كه نسبت به حضرتش هادي بالفعل است نسبت به حضرت امير (سلام الله عليه) كه اول مسلمان است هادي بالفعل است [نسبت به] ديگراني هم كه در جوار حضرت بودند مثل خديجه (سلام الله عليها) هادي بالفعل است. درباره جعفر و زيد هم كه نقل كردند هادي بالفعل است بعداً هر كس سؤال بكند جواب ميآيد يا هر حادثهاي پيش بيايد يكي از آنها تدريجاً ظهور ميكند. يك وقت است كه انسان به يك مجتهد ميگويد چيزي كه هادي مردم است ما به تو داديم يعني اين ملكه اجتهاد اين صلاحيت را دارد. يك وقت است ميگويند كه چيزي كه هادي مردم است ما در آسمان نازل كرديم. خب, آن كاري با زمين ندارد اصلاً نسبت به يك نفر هم بالفعل نيست.
پرسش ... پاسخ: منتظر تفصيل بود چون خداي سبحان فرمود: آنچه بايد اجمال را به تفصيل تبديل كند آن هم وحي است, چون نقل به معنا كه نبايد بشود بايد نقل به لفظ باشد. خصيصه قرآن كريم اين است كه همانطوري كه معارف و معاني از وحي است, الفاظش هم از وحي است. فرمود: قبل از اينكه ما آن معنا را به صورت الفاظ عربي دربياوريم ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾[11], تو عجله نكن. اگر نظير يك ملكه اجتهاد باشد در تمام جهت كه نقل به معنا كردنش و تعبيرِ از آن ملكه به الفاظ به اختيار پيغمبر بود, بله اين ديگر جا نداشت حضرت منتظر وحي باشد اما چون لفظاً و معناً اين كتاب وحي است, اينچنين نيست كه پيغمبر نقل به معنا كرده باشد يعني معاني را يافته و الفاظ را خود ساخته باشد, اينچنين نيست لذا الفاظ معجزه است; چون لفظاً معناً وحي است اين الفاظ را به وسيله وحي خداي سبحان بايد تبيين كند. اين خلاصه بيان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه).
نقد نظريه علامه طباطبايي(قدس سره)
شبههاي كه بر اين فرمايش عميق است آن است كه گرچه براي قرآن كريم دو نحو وجود است; چه اينكه آيات هم اثبات ميكند, گرچه آن نحوهٴ بسيطش امالكتاب است و منزّه از تدريج است و آن نشئهاي كه عربي مبين است تدريجي است و مفصّل است اما همين آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن دفعتاً نازل شد ـ همين آيات ـ دلالت بر كثرت هم دارد.
ـ شب قدر، شب تفصيل؛ نه إحكام
اين آيات يك مقدار در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است, يك مقدار در سوره «دخان», يك مقدار در سوره «قدر». آنچه كه در سوره «بقره» است گويا نيست فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ اين گويا نيست اما آيه سوره «دخان» و آيه سوره «قدر» به خوبي دلالت ميكند كه اين ظرف ظرفِ كثرت است آيه سوره «دخان» اين است كه ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ٭ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[12]; يعني شبي كه هر امر محكم و متقن مفصل ميشود, ما آن شب به تو قرآن داديم; يعني ظرفي كه هر محكمي مفصل ميشود هر بسيطي تكثير ميشود هر دفعي تدريجي ميشود ما آن شب به تو قرآن داديم يعني آن شب كه شب قدر و اندازه است به تو اندازهشده و اندازهگرفته داديم نه به تو يك وجود مجرد امالكتاب كه اندازهاي در او نيست اگر فقط آيه سورهٴ مباركهٴ بقره بود مطلب تام بود يعني ميشد اين را شاهد جمع قرار بدهيم چون در سوره بقره دارد كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ آنوقت كدام قرآن قرآني كه امالكتاب است و وجود بسيط است و لوح محفوظ است ممكن است وجود مبارك پيغمبر در شب قدر به آن وجود لوح محفوظ راه پيدا كند اين درست است اما آيه سوره دخان ميگويد: شبي ما قرآن را نازل كرديم كه هر محكمي مفصل ميشود و شما هم كه در اول سوره هود پذيرفتيد ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾[13] يعني مقام محكم قبل است و مقام مفصّل بعد و شب قدر شب تفصيل است نه شب اِحكام شب تفريق است نه شب جمع شب فرقان است نه شب قرآن شما اگر بخواهيد اين آيات را بر آن امالكتاب حمل بكنيد كه با ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[14] سازگار نيست اين اول سوره هود كه ايشان هم استدلال كردند فرمودند شاهد خوبي است بر اينكه قرآن داراي دو مرتبه است خود همان اول سوره هود ميفرمايد: ﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾[15] كه فرمودند: مقام اِحكام قرآن غير از مقام تفصيل قرآن است اين درست است اما آيه سوره دخان ميگويد: قرآن در شبي نازل شده است كه هر امر محكمي مفصل ميشود خب يعني شب تفصيل ما آن امر محكم را بر تو نازل كرديم شب كثرت ما آن امر وحدت را بر تو نازل كرديم شب تدريج آن امر بسيط و دفعي را نازل كرديم اينكه سازگار نيست فرمود: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾ يعني هر امر بستهاي در آن شب باز ميشود هر اِحكامي آن شب تفصيل پيدا ميكند و مانند آن.
ـ سوره قدر، مؤيّد شب تفصيل بودن ليلة القدر
چه اينكه سورهٴ مباركهٴ قدر هم همين معنا را دلالت دارد فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[16] قدر و قَدَر يعني اندازه حالا يا مطلقِ اندازه يا اندازههاي مشخص اين هندسه معرَّب اندزه و مخفّف اندازه است[17] خود هندسه عربي نيست اين عربيشده و معرَّب را مبدأ قرار دادند آن وقت صيغي از آن مشتق كردند كه يكي مهندس است مهندس از هندسه رباعي مجردي مشتق است كه معرَّب اندزه است اين را هم قاموس دارد هم از بعضي از بزرگان ديني ما نقل شده است هم در لغت و هم در غير لغت در روايت هم خداي سبحان به عنوان مهندس معرفي شده است[18] كه او مهندس اين نظام است هر چيزي را با هندسه و اندزه و اندازه آفريده است: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[19] خب قبل از اينكه به قَدَر و اندازه برسد اول بسيط بود فرمود: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[20]; يعني در مخزن ما كه هست آنجا اندازهاي ندارد ولي ما براي افراد به اندازه معين ـ حسابشده ـ نازل ميكنيم; مثل اينكه يك ملكه اجتهاد براي يك فقيه جامعالشرايط يك وجود نوري است, در ملكه اجتهاد هيچ فرقي بين عبادات و معاملات عقود و ايقائات, احكام و سياسات و امثال ذلك نيست وقتي از او استفتا بشود كه نماز جمعه حكمش چيست؟ ميگويد واجب است. وقتي از او استفتا بشود كه حكم قتل خطئي يا شبه عمدي چيست؟ ميگويد ديه است. وقتي استفتا شد اين دو مسئله از هم جدا ميشود وگرنه در مقام ملكه اجتهاد كه يك مقام بسيط نوري است كه بين اين جوابها فرقي نيست خداي سبحان ميفرمايد: همه اشيا در مخزن الهي وجود بسيط و مجرد دارند, آنجا قدر و قَدَر نيست. از آن مرحله كه نازل ميشود اندازه است. شما هر اندازه سؤال كرديد ما هم جواب ميدهيم. اگر سؤال كرديد آيا ماء قليل منفعل ميشود يا نه؟ او جواب ميدهد كه منفعل ميشود. اگر سؤال كرديد ماء كر با ملاقات منفعل ميشود يا نه؟ او جواب ميدهد كه منفعل نميشود. اين منفعل ميشود يا منفعل نميشود در هنگام جوابِ سؤالها از هم جدايند وگرنه در ملكه اجتهاد و ملكه نوريِ مجتهد كه از هم جدا نيستند. فرمود: در مخزن الهي همه اين معارف و حقايق بدون امتياز وجود دارد; وقتي خواستيم از خزينه غيب تنزل بدهيم به سائلين اعطا كنيم آنگاه جاي هندسه است مهندس پايينتر از مخزن وجود دارد در مخزن جا براي هندسه و اندازه و مهندسي نيست پايينتر از مخزن وجود دارند اينها خب شبي كه خدا فرمود شب اندازهگيري است شبي كه خدا ميفرمايد شب مهندسبودن ماست خب در شبي كه خدا مهندس است آن شب بااندازه سخن ميگويد نه بياندازه شب هندسه شب تفصيل است نه شب اجمال شب اندازهگيري شب تدريج است نه شب دفعي پس اگر بگوييم ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[21] يعني وجود مبارك پيغمبر آن امالكتاب را كه يك امر بسيط و دفعي است و فوق اندازه و هندسه است دريافت كرد اين با خود آيه قدر و اندازه سازگار نيست نه با آيهٴ سوره دخان سازگار است و نه با آيه سوره قدر زيرا در آيه سوره دخان به خوبي روشن كرد فرمود: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[22] يعني در شبي كه خدا هر امر بستهاي را باز ميكند و مفصل بيان ميكند در آن شب ما به تو قرآن داديم يعني قرآنِ باز يعني قرآن مفصل نه قرآن محكم و همچنين ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ هم همين معنا را دلالت ميكند مؤيد ديگر هم اين است كه در همين سورهٴ مباركهٴ قدر ميفرمايد كه فرشتگان مقدرات و امور مشخص هر كسي را به او خواهند داد كه ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾[23] خب ﴿كُلُّ أَمْرٍ﴾ نشانه كثرت و نشانه تفصيل است يعني همه مقدرات را البته همه مقدرات را ميآورند و به دست ولي و صاحب آن زمان مثل حضرت حجت (سلام الله عليه) تقديم ميكنند.
پرسش ... پاسخ: چرا «انزلنا» در بحث ديروز گذشت كه اعم از تنزيل است نه مقابل تنزيل انزال هم دفعي و تدريجي هر دو را شامل ميشود تنزيل معمولاً در تدريجيات گفته ميشود اما اگر كسي بخواهد به استناد همين آيات اينها را جمع بكند خود اين آيات ميگويد كه ما در شبي كه خدا اندازهگيري ميكند انزال كرديم چون انزال اعم از تنزيل است نه در مقابل تنزيل كه ايشان فرمودند: انزال دفعي است تنزيل تدريجي اينچنين راغب معنا نكرده بلكه راغب اينچنين معنا كرده كه تنزيل تدريجي است انزال اعم از تدريج و دفع است خدا ميفرمايد: ما قرآن را در شبي نازل كرديم كه همه كارها را مفصلاً بيان ميكنيم اين اصلاً سازگار نيست كه بفرمايد من قرآن را يكجا نازل كردم در شبي كه كارها را با هندسه و اندازه بيان ميكنيم اين يك شبهه
پرسش ... پاسخ: بسيار خوب پس خودش امتيازي ندارد پس خودش محكم است نه مفصل در حالي كه خدا ميفرمايد: ما شبي قرآن را نازل كرديم كه هر محكمي مفصل ميشود كه ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[24] يعني ايشان ميفرمايند كه در ليله قدر﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ﴾[25] نازل شد در طي 23 سال ﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ فصلت شد در حالي كه آيات سوره دخان و سوره قدر ميگويد: قرآن را ما در شبي نازل كرديم كه ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾ هر امر حكيم و محكمي باز ميشود
پرسش ... پاسخ: هر امر حكيمي ايشان ميفرمايند: قرآن امر حكيم است خدا هم ميفرمايد: هر امر حكيمي درآن شب باز ميشود ايشان ميفرمايد بسته آمده اينچنين نيست
پس معلوم ميشود كه در شب قدر نميشود گفت كه قرآن نازل شده است چون شب قدر شب تفصيل است و چون پيغمبر منتظر تفصيل بود معلوم ميشود كه شب قدر تفصيل نازل نشده در حالي كه اگر شب قدر نازل شده بايد مفصل باشد.
ـ عدم امكان نزولِ وجود بسيط قرآن به عالم كثرت
شبهه بعدي آن است كه قرآن كريم دو مرتبه وجود دارد دو وجود دارد يك وجود بسيط است يك وجود تدريجي اين تامّ است آن مجرد و منزه از كثرت است اين مادي است و همراه با كثرت اين بيان تامّ است اما آيا آن وجود بسيط آن با انزال يا تنزيل به پيغمبر ميرسد يا با تلقي آن اگر بسيط است كه پايين نميآيد اگر پايين بيايد كه بسيط نيست امالكتاب اگر پايين بيايد ديگر امالكتاب نيست ميشود قرآنِ مفصّل آن وجود بسيط اگر از لوح محفوظ تنزل كند ديگر كتاب مكنون نيست قرآن كريم است كتاب مكنون نيست آن وجود بسيط را بايد به حضورش رفت به لقايش رفت و او را ملاقات كرد اين همان است كه خدا فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[26] يعني تو به ملاقات قرآن ميآيي با آن برخورد ميكني به لقاء القرآن ميرسي آن كه نازل نميشود تو بايد صعود كني تو بايد بالا بيايي به ملاقات قرآن برسي ما هم آن را پايين ميآوريم به سمع تو ميرسانيم به قلب تو نازل ميكنيم آنكه ما پايين ميآوريم ميشود قرآن شش هزار و خرده آيهاي كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[27] آنكه تو بالا ميآيي و دريافت ميكني ﴿لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ آن همان امالكتاب است و لوح محفوظ است و امثال ذلك آن را بايد رفت و مشاهده كرد آنكه پايين نميآيد پايينآمدن با بساطت سازگار نيست شيئي كه بسيط است پايين نميآيد چون آخر پايينآمدن نظير اين نيست كه كسي از طبقه بالا بيايد به طبقه پايين كه همان آقا باشد كه شما وقتي از ملكه اجتهاد مدد گرفتيد مطلب را تنزل داديد نظير مرحوم صاحب جواهر كه آن ملكه اجتهاد را تنزل داد شد چهل جلد كتاب معناي تنزلدادن به نحو تجلي است نه تجافي اين مثل كتابي نيست كه از بالاي قفسه بيايد پايين قفسه كه يك وقت اين كتاب وقتي در قسمت بالاي قفسه هست اين را آدم پايين ميآورد اين نزول نزولِ تجافي است مثل اينكه باران پايين ميآيد اين قطرات باران وقتي بالاست پايين نيست وقتي هم كه پايين آمده ديگر بالا وجود ندارد اين را ميگويند نزول تجافي يعني جا خاليكردن قرآن كه يك كتاب چاپشده نيست كه در لوح محفوظ باشد خدا به جبرئيل بدهد بگويد اين كتاب را ببر پايين كه اين معناي تنزيل قرآن كه نيست اين را البته خود سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) يادمان دادند كه معناي تنزيل قرآن معناي انزال قرآن مثل آن است كه يك فقيه جامعالشرايطي از ملكه اجتهاد خود مطلب را تنزل ميدهد در لباس لفظ درميآورد كه قابل خواندن و نوشتن و شنيدن است اگر كسي يك مطلب عقلي را به صورت يك سخن بيان كرد يا به صورت يك مقاله نوشت اين تنزل آن مطلب عقلي است منتها تنزلش به نحو تجلي است نه [به] نحو تجافي نه مثل اينكه باران جا خالي ميكند از بالا به پايين ميآيد بلكه مثل اينكه مطلب عقلي از عاقله به سطح كتاب تنزل ميكند خب اگر يك وجودي بسيط و مجرد شد آنكه تنزل ندارد ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[28] يعني امالكتاب را ما در شب قدر نازل كرديم؟ امالكتاب كه نازلكردني نيست امالكتاب را وقتي به پيغمبر ياد ميدهند كه بشود ﴿دَنَا فَتَدَلَّي ٭فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾[29] از آن به بعد ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[30] آنجا كه رسيد نشانش ميدهند پيغمبر را بالا ميبرند تا امالكتاب را ببيند نه اينكه امالكتاب را پايين ميآورند تا پيغمبر بشنود اگر پايين آوردند كه ديگر امالكتاب نيست ميشود قرآن ميشود همين سورههاي مفصل و آيات مفصل ميشود مرحله نازله بنابراين نه امالكتاب با انزال و تنزيل سازگار است و نه ليله قدر ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾[31] و مانند آن سازگار است اين دو شبهه يكي مربوط به خود آيات سوره دخان و سوره قدر است يكي به اينكه آن وجود بسيط اصلاً قابل تنزيل و قابل انزال نيست بلكه اين شخص است كه بايد صعود كند و برود البته همه اين شبهات هم باز قابل حل است.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[2] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 39.
[3] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[4] ـ سورهٴ زخرف، آيات 3 ـ 4.
[5] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.
[6] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.
[7] ـ سورهٴ قيامت، آيات 16 ـ 17.
[8] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 16.
[9] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 18.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
[11] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 3.
[12] ـ سورهٴ دخان، آيات 3 ـ 4.
[13] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.
[14] ـ سورهٴ دخان، ايهٴ 4.
[15] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.
[16] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[17] . الصحاح, ج2, ص992, «هندس».
[18] . الكافي, ج1, ص158.
[19] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.
[20] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.
[21] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[22] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 4.
[23] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 4.
[25] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.
[26] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[27] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[28] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[29] ـ سورهٴ نجم، آّيات 8 ـ 9.
[30] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 10.
[31] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 4.