24 03 1987 3347637 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 341(1366/01/04)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)﴾

راههاي رسيدن به تقوا

خداي سبحان دستوراتي درباره تقوا داد؛ گاهي به صورت امر، گاهي به صورت فعل ماضي و مضارع، گاهي فرمان داد كه متقي باشيد، گاهي براي متقيان درجاتي ذكر كرد و فرمود: بهشت آماده متقيان است كه ﴿أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ[1] ولي راههاي تقوا را هم مشخص كرد؛ هم تقواي سياسي را در مسئله قصاص و مانند آن مشخص كرد، هم تقواي مالي را درباره وصيت به ثلث و مانند آن بيان كرد كه فرمود: ﴿حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ[2] و هم تقواي عبادي را در مسئله روزه و مانند آن ذكر كرد كه فرمود: روزه بگيريد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ (اين دو مطلب).

پس مطلب اول اينكه امر به تقوا كرد و فضايل متقيان را ذكر كرد و بهشت را براي متقيان آماده كرد. امر دوم اين است كه راههاي گوناگون تقوا را ذكر كرد.

 

ـ سرّ تعبير به ‌«‌لعلّ» در رسيدن به تقوا

امر سوم اين است كه در طليعه كار با لعل ياد مي‌‌كند مي‌فرمايد: اين كار را انجام بدهيد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ چه درباره قصاص فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[3] چه درباره روزه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾. كار وقتي شروع مي‌شود به اميد نتيجه است. شايد اين صاحب‌كار در بين راه مانده است، عمل را انجام نداد يا عمل را مخلوط كرد. اگر عمل انجام نگرفت يا مشوب به غير خلوص شد، اين به مقصد نمي‌رسد، لذا در اوايل عمل سخن از لعل است ولي وقتي صاحبِ عمل با اخلاص آن عمل را انجام داد، ديگر حكم جزمي به تقوا صادر مي‌شود؛ نظير همان آيه 177 كه جامع‌ترين آيه است از نظر مسائل اخلاقي كه فرمود: ﴿لَيْسَ البِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ[4] بعد وقتي فرمود: ﴿لكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ[5] و همه اينها را به صورت فعل ماضي ياد كرد كه نشانه انجام‌دادن اين كارهاست، آن‌گاه فرمود: ﴿وَأُولئِكَ هُمُ المُتَّقُونَ﴾. پس سرّ اينكه گاهي مي‌فرمايد: ﴿أُولئِكَ هُمُ المُتَّقُون[6] گاهي مي‌فرمايد: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ اين مطلب است. (اين امر سوم).

پرسش ...

پاسخ: بله، اين براي كسي كه شروع به عمل مي‌كنند مي‌گويند اگر اين راه را برويد شايد به مقصد برسيد؛ نه يعني ترديد در ايصال است، ترديد در تطرق و رفتن است؛ شايد در بين راه مانديد، اين كار را بكنيد شايد به مقصد برسيد ولي اگر كسي آگاهي كامل دارد مي‌گويد: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً[7] يا ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ[8] در بيان تلازم جا براي لعل نيست و اما در بيان بهره‌برداري سالكين جا براي لعل هست و آنهايي هم كه اين راه را طي كردند باز جا براي لعل نيست. اينكه در قرآن كريم در بعضي از موارد به صورت جزم بيان مي‌كند مي‌گويد: ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجا[9] اين تلازم است و آنهايي هم كه اين راه را طي كردند به طور جزم حكم مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿أُولئِكَ هُمُ المُتَّقُونَ﴾ اما آنهايي كه سالك اين راه‌اند (تازه دارند اين راه را طي مي‌كنند) مي‌گويند اين راه را طي كنيد بلكه به تقوا برسيد. خب، خيليها در راه مي‌مانند.

پرسش ...

پاسخ: نه درباره تك‌تك اينها هم دارد؛ منظور آن است كه اين تقوايِ درباره خود صوم كه تقواي درباره قصاص يا مسائل ديگر را رعايت نمي‌كند؛ اين از باب تناسبِ حكم و موضوع پيداست كه تقواي نسبي است و تقواي حيثي است ولي درباره اين تقواي نسبي هم با لعل تعبير مي‌كند. آن پيداست تقواي مطلق نيست.

ـ ناظر به مقام فعل بودن تعبير به ‌«‌لعلّ»

پرسش ...

پاسخ: درباره خداي سبحان كه فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ[10] گاهي هم مي‌فرمايد: ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ[11]؛ شما آنچه در نهان داريد بالأخره ما يك روزي آشكار مي‌كنيم. به فرشته‌ها هم فرمود كه ما مي‌دانستيم ﴿مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُون﴾؛ آنچه در نهان شماها بود آن را مي‌دانستيم.

اما اين لعل و ليت در مقام فعل است [و] اين فعل از آن جهت كه فعل است تا محقَق نشود در حد شايد است، وقتي محقَق شد مي‌شود بايد. در حدي كه ماهم اگر بخواهيم از آن به عنوان قضيه ممكنه تعبير مي‌كنيم آنجا جاي ليت و لعل است ولي وقتي كه محقَق شد ضرورت بشرط المحمول پيدا كرد جاي حتماً است، جاي شايد نيست [و] جاي بايد است.

مقصود از ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾

امر چهارم اين است كه اين ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ در صدد بيان حكم تكليفي است كه وجوب است اما اينكه فرمود: ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ اگر اين ايام معدوده غير از ماه مبارك رمضان باشد كه بعضيها احتمال دادند[12] لازمه‌اش آن است كه دو صوم وجوب داشته باشد يكي صوم ماه مبارك رمضان، يكي هم صوم آن ايام معدوده كه حالا ماهي سه روز است و مانند آن و بعد لازمه‌اش آن است كه اين نسخ شده باشد و اما چون چنين چيزي نيست و قبلاً هم ايامي واجب نبود [و] تنها ايامي كه روزه‌اش واجب است ماه مبارك رمضان است، بنابراين اين ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ كه جمله اولاي آيه بعد است مبيّن همين ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ است كه جمله اولاي همين آيه محل بحث است. گرچه زمخشري در كشاف و احياناً ديگران احتمال دادند كه دو ايام روزه‌اش واجب باشد: يكي ايام ماه مبارك رمضان، يكي هم آن ماهي سه روز منتها آن ماهي سه روز بر رسول خدا واجب است[13]؛ نظير تهجد كه بر آن حضرت واجب است، ماهي سه روز بر آن حضرت واجب است؛ نه بر امت. و اما لسان آيه درباره امت است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾ بر فرض هم ثابت شده باشد كه ماهي سه روز روزه‌گرفتن بر رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) واجب است بالاختصاص؛ نظير نماز شب، باز با ظاهر آيه سازگار نيست؛ چون ظاهر آيه ناظر به همه انسانهاست و احكام همه مكلفين را دارد بيان مي‌كند. بنابراين اين ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ كه به طور مطلق ذكر شد تفسير مي‌شود و تبيين مي‌شود به ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ كه در صدر آيه بعد است: ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾.

حكم روزهٴ مريض و مسافر

عمده اين نكته فقهي است و آن اين است كه فرمود: ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ كه مريض و مسافر مستثنايند. چون اصل بحث درباره وجوب روزه بود مريض و مسافر از وجوب صوم معاف‌اند؛ نه از صحت صوم. چرا روزه مسافر صحيح نباشد و چرا روزه مسافر حرام باشد؟ پس اگر به ظاهر آيه بخواهيم استدلال كنيم ظاهر آيه آن است كه روزه ماه مبارك رمضان بر همگان واجب است مگر بر مريض و مسافر. خب، استثناي از وجوب لازمه‌اش نفي وجوب است؛ نه نفي صحت و از اين آيه هم بيش از اين استفاده نمي‌شود كه مسافربودن و سالم‌بودن اينها شرط وجوب است؛ نه شرط صحت. مرض و سفر مانع وجوب است؛ نه مانع صحت. درحالي كه در كتب فقهي گذشته از اينكه مرض و سفر مانع از وجوب شمرده شده‌اند، مانع از صحت هم شمرده شده‌اند. وقتي در كتابهاي فقهي دو بحث را مطرح مي‌كنند: يكي شرايط صحت صوم، يكي هم شرايط وجوب صوم مي‌بينيم كه مرض و سفر در هر دو باب نام برده مي‌شوند؛ مثلاً بلوغ شرط وجوب است ولي شرط صحت نيست، اما سفر گذشته از اينكه شرط وجوب است، شرط صحت هم است. سلامت گذشته از اينكه شرط وجوب است، شرط صحت هم است. بعضي از امور شرط وجوب است مثل بلوغ تا بالغ نباشد روزه بر او واجب نيست ولي ايمان شرط صحت است؛ نه شرط وجوب. بلوغ شرط صحت نيست، شرط وجوب است يعني اگر كسي بالغ نبود خب روزه بر او واجب نيست ولي صحيح است. اگر كسي مومن نبود گرچه روزه بر او واجب است ولي روزه از او صحيح نيست. اينها باهم فرق مي‌كنند كه يكي شرط صحت است در بعضي از موارد شرط صحت است؛ نظير ايمان؛ نظير سفر؛ نظير سلامت و مانند آن. بعضي از امور شرط وجوب‌اند؛ نه شرط صحت؛ مثل بلوغ كه شرط وجوب است ولي شرط صحت نيست و مانند آن.

خب ظاهر اين آيه آن است كه مريض و مسافر روزه بر آنها واجب نيست. از ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ استثنا شده‌اند؛ نه از صحت صوم. در حالي كه در فقه يكي از شرايط صحت روزه‌گرفتن سلامت از مرض و همچنين حاضر بودن است و نه‌تنها صحيح نيست بلكه اگر مريض يا مسافر روزه بگيرند حرام است و كافي نيست و بايد قضا به جا بياورند.

پرسش ...

پاسخ: حالا عنوان ضرر علي حده است عنوان مرض و عنوان سفر استثنا شده‌اند اينها استثناي از ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾اند نه استثناي از «الصوم جنة». پس اطلاقات «الصوم جنة» كه تشويق به روزه‌گرفتن است شامل همه مي‌شود و اين آيه فقط در حال مرض و در حال سفر تكليف وجوبي را برداشت.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب، حالا اگر اين ايام كسي مريض و مسافر بود، روزه بر او واجب نيست، آيا وزان سفر و وزان مرض نظير ايام عادت است كه حكم كلاًّ برداشته شد يا الي بدل برداشته شد؟ مي‌فرمايند: نه الي بدل برداشته شد. يعني اگر كسي اين ايام را نگرفت قضا بايد به جا بياورد.

پرسش ...

پاسخ: چون صدر و ذيل درباره تكليف است [و] درباره صحت نيست. چون اصل بحث در وجوب صوم است؛ نه صحت صوم. ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ مگر در حال سفر و مرض. خب، مسافر و مريض چه كند؟ ايام ديگر روزه بگيرد. خب، حالا اگر يك مسافري روزه گرفت چرا حرام باشد و چرا صحيح نباشد؟ اين را بايد از ادله ديگر استفاده كرد.

ـ روايات بيانگو نفي صحت روزهٴ مريض و مسافر

اين مسئله كه مريض و مسافر روزه بر آنها واجب نيست به خوبي از اين آيات استفاده مي‌شود؛ زيرا اصل آيه درباره وجوب روزه‌گرفتن است بعد مريض و مسافر استثنا شد. لكن در آيه بعد اين‌چنين فرمود، فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾ اما ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ[14] اين زمينه ظهور را باز مي‌كند، براي اينكه در موقع تشريع خداي سبحان اين‌چنين تشريع كرد كه اگر كسي مريض و مسافر بود در ماه مبارك رمضان روزه نگيرد و اگر سالم بود و حاضر بود روزه بگيرد. اين زمينه ظهور را در تشريع باز مي‌كند آن‌گاه روايات اين معنا را تشريح مي‌كنند و تبيين مي‌كنند. (در چند نوبت) اولاً وجوب را برمي‌دارند، بعد صحت را برمي‌دارند، بعد حرمت را مي‌گذارند، بعد وجوب قضا را حتي در حالي كه انسانِ مريض يا مسافر روزه بگيرد وضع مي‌كنند. اين امور چهارگانه از روايات به خوبي استفاده مي‌شود وگرنه از آيه حداكثر اين استفاده مي‌شود كه مريض و مسافر در ايام ديگر روزه بگيرند. اصل وجوب قضا براي مريض و مسافر از آيه استفاده مي‌شود، اما اينكه اگر مريضي روزه گرفت اصلاً صحيح نيست. بر فرض اينكه روزه بگيرد گذشته از اينكه صحيح نيست عمل محرّمي را هم مرتكب شد و با اينكه روزه گرفت و رنج را بر خود تحميل كرد دوباره بايد قضا به جا بياورد اينها را از روايات بايد استفاده كرد؛ چه اينكه اين مرض يا سفر مطلق است.

سفر و مرضِ مجوّز افطار

البته اينكه فرمود: مريض يا مسافر آن‌چنان اطلاقي هم ندارد كه بعضي از افراطيها يا بعضي از تفريطيهاي اهل سنت هم مبتلا شدند. زمخشري و ديگران نقل مي‌كنند كه كسي [ابن سيرين] در ماه مبارك رمضان داشت غذا مي‌خورد گفتند: چرا روزه نگرفتي؟ گفت: براي اينكه انگشتم درد مي‌كند[15]. خب اين وجعَ اصبع لغتاً مرض است اما آيه كه اين را شامل نمي‌شود اينها جزء افراطيها بودند گفتند: خدا در قرآن فرمود: مريض نبايد روزه بگيرد. اين هم مرض است من از بيمارستان آمدم براي اينكه اينجا را پانسمان كردم. نه به آن حد [و] نه به اين حدي كه در مقابلش ديگري گفته كه اگر مرض قابل تحمل است و روزه توان‌فرسا نيست انسان در حال مرض هم بايد روزه بگيرد. خب، اينكه مي‌شود حرج. نه به آن اندازه كه افراط باشد [و] نه به اين اندازه كه تفريط باشد. البته مرض يك حد متعارفي دارد كه آن حد متعارف در بعضي از نصوص ما اشاره شده است و بر اساس همان اشاره هم فقه ما فتوا مي‌دهد[16]. اگر كسي به وسيله روزه‌گرفتن مريض بشود يا به وسيله روزه‌گرفتن بيماري او تشديد بشود يا معالجه او طول بكشد يا به سختي انجام بپذيرد، در همه اين موارد روزه‌گرفتن بر او واجب نيست و در سفر هم اين‌چنين است.

پس نه مرض به آن اطلاق است [و] نه سفر به آن اطلاق. براي سفر يك مشخصات است كه انسان در حال روزه بايد مسافر باشد اگر شب سفر كرد ولي روز مسافر نبود (در وطن يا در محل اقامه خود بود) گرچه در ماه مبارك رمضان سفر كرد ولي در حال روزه سفر نكرد و حد مشخصي هم دارد كه بايد مثلاً هشت فرسخ باشد ‌«مسيرةُ يومٍ» باشد و ساير قيودي كه درباره سفر هست بيان خواهد شد به خواست خداي سبحان.

بحث روايي

الآن ما بعضي از رواياتي كه در خصوص مسئله صوم است بخوانيم كه يك قسمتِ از آنها درباره اصل فضيلت روزه‌گرفتن است، يك قسمت آنها درباره بيان احكام چهارگانه سفر كه نه‌تنها بر مسافر واجب نيست بلكه صحيح نيست، نفي وجوب شد، بعد نفي صحت شد، بعد اثبات حرمت شد، بعد اثبات قضا؛ يعني اگر مسافر روزه بگيرد، نه تنها روزه او صحيح نيست بلكه معصيت كرد و بايد هم قضا به جا بياورد. نفي وجوب و نفي صحت دو حكم سلبي است؛ اثبات حرمت و اثبات قضا هم دو حكم ايجابي است.

پرسش ...

پاسخ: نه ممكن است از نظر سهولت فرق بكند ولي آن تعبد است چون اينها كه علت نيست حالا اينهايي هم كه مي‌خوانيم حكمتهايي براي روزه‌گرفتن ذكر كردند و حكمتهايي براي اينكه مسافر نبايد روزه بگيرد ذكر كردند؛ اينها كه علت نيست تا انسان بگويد الآن كه مسافرت دشوار نيست پس ما نبايد افطار كنيم.

روايات روزه چند قسم است: يك قسم در تتمه بحث قبل است كه فضيلت روزه را ذكر مي‌كند كه بعضي از رواياتش گرچه همه روايات نور است ‌«كلامكم نور‌»[17] اما بعضيها جزء غرر روايات است.

ـ قدرت روح و ارادهٴ مؤمن

روايت 28 همان باب اول از ابواب صوم مندوب اين روايت بود كه در پايان بحث قبل خوانديم كه امام باقر(سلام الله عليه) از آباي كرامش(عليهم السلام) نقل مي‌كند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ان قوّة المومن فى قلبه»[18] اين بر همان مبناي اصالت روح و قدرت اراده است كه بدن تابع است و روح اصل و اگر اراده نيرومند شد بدن احساس ضعف نمي‌كند؛ چه اينكه امام ششم(سلام الله عليه) فرمود: «ما ضعف بدن عما قويت عليه النية»[19]؛ يعني اگر اراده قوي شد و نيت نيرومند شد، بدن احساس ضعف نمي‌كند.

اينكه فرمود: ﴿لاَ تَهِنُو﴾ خطاب به مؤمنين كرد [كه] شما وهن به خود راه ندهيد؛ براي اينكه ايمان عامل نيرومندي است «ان قوة المومن في قلبه الا ترون انكم تجدونه ضعيف البدن نحيف الجسم و هو يقوم اللّيل و يصوم النهار»[20]. اين در روايات نماز شب هم به مناسبت قيام ليل مطرح است، در روايات صوم هم به مناسبت «ويصوم النهار» ذكر مي‌شود.

ـ روزه، يكي از مصاديق صبر

در باب دوم از ابواب صوم، امام ششم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ[21]؛ يكي از بارزترين مصاديق صبر روزه‌گرفتن است. به ما خداي سبحان فرمود: بگوييد ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[22] اما راه استعانت را هم آموخت فرمود: همين كه بگوييد خدايا به ما كمك بكن اين يك استعانت لفظي است. استعانت حقيقي روزه‌گرفتن است. كسي كه روزه مي‌گيرد مي‌گويد خدايا! كمكت را نصيب ما بكن [و] ما هم كمكش مي‌كنيم. روزه‌گرفتن، استعانتِ عملي است. حضرت امام صادق(سلام الله عليه) در تفسير آيه كريمه ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ﴾ فرمود: «الصبر الصيام»؛ اين تطبيق است؛ نه تفسير. نه اينكه مفهوم صبر در مفهوم صوم استعمال شد. يكي از مصاديق صبر روزه‌گرفتن است. آن‌گاه فرمود: «اذا نزلت بالرجل النازلة و الشديدة فليصم»[23]؛ چون خدا مستعان است ديگر [و] ما هم كه موظفيم استعانت كنيم درحال عادي انسان فكر مي‌كند نيازي به معين ندارد و در حال خطر محتاج به معين است. خب، ما در حال خطر كه مي‌خواهيم استعانت كنيم چگونه استعانت كنيم؟ فرمود: اگر مشكلي براي شما پيش آمد روزه بگيريد. اين روزه‌گرفتن استعانت‌كردن است و خداي سبحان معين هر مستعين است: «اذا نزلت بالرجل النازلة و الشديدة فليصم فان الله عزوجل يقول ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ﴾ يعني الصيام»[24]؛ اينكه فرمود: شما استعانت كنيد به اين معنا نيست كه شما از من كمك بخواهيد ولي من كمك نمي‌كنم. اين‌طور نيست اينكه فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ[25]؛ يعني شما بخوانيد من اجابت كنم؛ نه اينكه شما بخوانيد من مي‌خواهم اجابت مي‌كنم، نخواستم اجابت نمي‌كنم. اين‌طور نيست. او گرچه مختار است ولي خودش وعده داد ديگر ممكن نيست به ما بگويد كه شما كمك بخواهيد ولي من نمي‌كنم اينكه. فرمود: استعانت كنيد يعني اگر بخواهيد از كمك من برخوردار بشويد راه استعانت اين است.

ـ وسعت رزق در پرتو روزه

روايت دوم هم از ابي‌الحسن موسيٰ(عليه السلام) است كه راوي به حضرت عرض مي‌كند: «شكوت اليه ضيق يدي»؛ من تنگدستي‌ام را به امام كاظم(سلام الله عليه) شكايت كردم، حضرت فرمود: «صم و تصدق»[26]؛ روزه بگيرد [و] صدقه بده، تنگدستي‌ات برطرف مي‌شود. اين همان است كه در روايات آمده «تاجروا الله بالصدقة»[27] اگر خواستيد از تنگدستي به درآييد با خدا تجارت كنيد از راه صدقه‌دادن در راه رضاي خدا

اينها روايات باب دوم است.

ـ روزه بهترين راه براي رسيدن به باطن عالم

 در باب سوم اين حديث شريف هست كه اين حديث را مرحوم صاحب‌وسائل از مرحوم شيخ مفيد نقل مي‌كند (از مقنعه مرحوم مفيد نقل مي‌كند) مي‌گويد كه امام ششم(سلام الله عليه) از آباي كرامش نقل كرد كه «قال رسول الله [(صلي الله عليه و آله و سلم)]: طوبي لمن ظمئَ أو جاع لله! اولئك الذين يشبعون يوم القيامة. طوبي للمساكين بالصبر! اولئك الذين يرون ملكوتَ السماوات»[28]؛ فرمود: آن شجره طوبا يا حيات طيب و طوبا براي كسي است كه در راه خدا گرسنه و تشنه بماند. اين اختصاصي به روزه ندارد يكي از مصاديقش صوم است البته، اين‌كه در جبهه در سنگر، غير سنگر، در راه تبليغ، در راه خدمت به مردم گرسنگي و تشنگي مي‌بيند. اين را شامل مي‌شود. گرچه در باب روزه ذكر كردند اما روايت اختصاصي به روزه ندارد. هر كسي گرسنه بشود لله يا تشنه بشود لله اين از آن حيات طوبا برخوردار است و اينها كساني‌اند كه در قيامت گرسنه نمي‌مانند: «طوبي للمساكين بالصبر! اولئك الذين يرون ملكوت السماوات». خب، اگر كسي خواست تابع سنت ابراهيم(سلام الله عليه) باشد كه خداي سبحان فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ[29] يكي از بهترين راههاي رسيدن به باطن عالم و مشاهده ملكوت، روزه‌گرفتن است.

نكوهش شكمبارگي

اصولاً كم‌خوردن و معتدل‌خوردن يكي از بهترين راههاست براي كسي كه بخواهد در مسير كمال حركت كند؛ چه اينكه بدخوري و پرخوري هم از بدترين موانع است. اينكه متمكنين نوعاً زودتر مريض مي‌شوند و زودتر از ديگران مي‌ميرند براي اينكه وسايل رفاهي دارند و به دستورات اسلامي آشنا نيستند اين است كه هم زودتر مريض مي‌شوند و هم زودتر مي‌ميرند و اينكه نوع متدينين بهتر زندگي مي‌كنند [و] كمتر مريض مي‌شوند و ديرتر مي‌ميرند و عمر پربركت دارند براي همين است كه به اين دستورات آشنا هستند؛ چون چيزي بدتر از پرخوري نيست.[30]

فرمود: «اولئك الذين يرون ملكوت السموات»، در خيلي از موارد است كه انسان راه را گم مي‌كند، نمي‌داند وظيفه‌اش چيست. خب، اگر بداند كه راه تشخيص وظيفه، يك مقدار كم‌خوري است، يك مقدار تهذيب نفس است. درس و بحث يك گوشه مسئله را حل مي‌كند. انسان چقدر مطلب را با كتاب مي‌فهمد. ممكن نيست كسي با خواندن و درس و بحث به آن نورانيت علم برسد؛ نورانيت علم يك امر ماوراي طبيعي است يك امر مجرد است؛ اين درس و بحث يك امر مادي است يك الفاظ و نقوش و حروف و امواج و آهنگ است. اينها كه آن نور را ايجاد نمي‌كند، اينها البته مقدمات خوبي است اما علم با درس و بحث ممكن نيست حاصل بشود. يك امر مادي باعث پيدايش يك امر مجرد بشود؟! اين جزء محالات عقليه است. معلم حقيقي نه گوينده است نه كتاب‌نويس است نه استاد است؛ اينها كه معلم نيستند استادِ مصطلح اين يك امواجي را از دهني به گوشي منتقل مي‌كند همين، اينكه علم نيست اينكه فرمود: شما يك مقدار صابر باشيد، يك مقدار كمتر بخوريد، يك مقدار از پرخوري و بدخوري دست برداريد، تا محتاج به غذا نشديد غذا نخوريد، تا يك مقداري هنوز مانده سير بشويد دست از غذا برداريد براي اين است كه انسان يك مقدار درست بتواند تفكر كند. اين جرياني كه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كشكول از عنوان بصري نقل كردند، مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در بحار نقل كرد[31] بر فرض هم از نظر سند قوي نباشد بالأخره يك راهگشاي خوبي است براي طالبان علوم كه انسان چگونه غذا بخورد، چه مقدار درس بخواند، چقدر غذا بخورد كه به درس‌خواندنش آسيب نرساند؛ نه آن قدر تفريط كند كه به مزاجش آسيب برساند، نه آن مقدار پرخوري كند و سورچراني كند كه به آن ملكوت‌بيني او آسيب برساند. فرمود: «اولئك الذين يرون ملكوت السماوات»[32]. اين بيان با آن رواياتي كه مي‌گويد شما روزه بگيريد تا دردِ فقرِ فقرا را بفهميد، خب خيلي باهم فرق مي‌كنند.

ـ نازل‌ترين درجه روزه

رواياتي هم ما به اين مضمون داريم كه خداي سبحان روزه‌گرفتن را واجب كرده است براي اينكه اغنيا از درد فقرا باخبر بشوند. اين نازل‌ترين درجه روزه است اولاً. چرا مسلمان نبايد باخبر باشد كه حتماً با فشار روزه باخبر بشود؟ اما وقتي منافع روزه را ذكر مي‌كنند مي‌بينيد سر از ملكوت درمي‌آورد. خب، آن با اينكه مي‌گويد شما روزه بگير براي اينكه يك مقدار گرسنه بماني از ديگران باخبر باشي با اينكه مي‌گويند ببين آنچه را كه ابراهيم خليل ديد، خيلي فرق مي‌كند. فرمود: روزه بگير براي اينكه ملكوت آسمانها را ببيني. از آن طرف مي‌گويند: روزه بگير براي اينكه از فقر فقرا باخبر باشي. خب حالا چرا ما بايد اينجا در اين حد باشيم كه با فشار روزه‌گرفتن بفهميم كسي فقير است. اين مربوط به نازل‌ترين درجه روزه است، آنها مربوط به درجات وسطا و درجه عاليه است. اينكه فرمود: «الصوم لي» ناظر به همينهاست كه ملكوت را مي‌بينند؛ نه آنها كه در اثر روزه‌گرفتن تازه مي‌فهمند گرسنگي چيز بدي است، به فكر گرسنه‌ها باشيد. او فقط حداكثر اينكه جهنم نرود يا وارد بهشتي بشود كه ﴿تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ[33] به او كه ‌«جنة اللقاء‌» نمي‌بخشند

 

ـ راز تشريع روزه

اين كتاب شريف وسائل ابواب وجوب صوم، باب اول رواياتي است كه منافع روزه‌گرفتن را ذكر مي‌كند به عنوان علت صيام.

كمك به نيازمندان در پرتو چشيدن طعم فقر و گرسنگي

از امام ششم(سلام الله عليه) هشام بن حكم سؤال كرد كه چرا خدا روزه‌گرفتن را واجب كرد؟ فرمود: «انما فرض الله الصيام ليستوي به الغني و الفقير»؛ در اين عبادت فقير و غني يكسان‌اند، اين نظير حج نيست. «و ذلك ان الغني لم يكن ليجد مس الجوع فيرحم الفقير»؛ او كه درد گرسنگي را نمي‌چشد كسي كه توانگر است، روزه بر او واجب شد كه درد گرسنگي را بچشد تا اينكه به سراغ فقرا برود. «لأن الغني كلما اراد شيئا قدر عليه فاراد الله تعالي أن يسوي بين خلقه و أن يذيق الغني مس الجوع و الألم ليرّق علي الضعيف و يرحم الجائع»[34]. خداي سبحان با اين عمل خواست او طعم تلخ گرسنگي را بچشد به فكر گرسنه‌ها باشد تا رقّت كند. خب، اين نازل‌ترين درجه روزه‌گرفتن است. از آن طرف مي‌گويد: روزه بگير تا باطن عالم را ببيني؛ از اين طرف مي‌گويد: روزه بگير تا ظاهر عالَم را بفهمي. خب، آن‌كه تاكنون از ظاهر عالَم باخبر نيست، او راه به ملكوت ندارد. اين تازه فقط بايد از ظاهر عالَم باخبر بشود. اين كه به ملكوت راه پيدا نمي‌كند.

 

تعديل شهوات در پرتو روزه

روايت دوم هم همين است منتها يك مقدار از اين قوي‌تر از امام هشتم(سلام الله عليه) سؤال شده است كه علت روزه‌گرفتن چيست؟ فرمود: «لعرفان مس الجوع و العطش ليكون العبد ذليلا مستكينا مأجوراً محتسباً صابرا»[35]؛ اين يك اوج ديگري دارد؛ چون انسان سير در پيشگاه خدا آن ذلت را ندارد. انسان گرسنه است كه پي به ذلتش مي‌برد، پي به مسكنتش مي‌برد. خب، اين سطحش بالاتر از آن حكم است كه قبلاً بيان شد «وَيكون ذلك دليلا له علي شدائد الآخرة مع ما فيه من الانكسار له عن الشهوات واعظا له في العاجل دليلاً علي الآجل ليعلم شدة مبلغ ذلك من اهل الفقر و المسكنة في الدنيا و الآخرة»[36]. ذيلاً هم به آن نكته اشاره كرد فرمود: تا از رنج فقرا باخبر بشود ولي قسمت مهم اين است كه اينكه خدا فرمود: روزه بگيريد براي اينكه باتقوا باشيد؛ منشأ فجور كه در مقابل تقواست ‌«شهوت‌» است و ‌«غضب‌» اين روزه‌گرفتن اين قوا را تعديل مي‌كند. آن غضب هم در حقيقت ابزار دست شهوت است. اكثري انسانها حيوان شهوي‌اند. اين قوه غضب آن‌چنان اصالت ندارد قوه غضب در حد دفاع خلق شده است منتها اكثري انسانها گرفتار شهوي‌اند؛ ‌«حيوانٌ ناطق مائل‌»، اين غضب براي آن است كه اگر كسي خواست به مشتهيات اينها حمله كند دفاع كنند يا براي تأمين خاطره مشتهيات به كسي حمله كنند و خردمندان اين غضب را دارند كه جلوي فرزانگي اينها را كسي نگيرد. اين‌طور نيست كه اين شهوت و غضب در اكثر مردم در يك درجه باشد. شهوت در اختيار غضب نيست، خدمتگزار غضب نيست. غضب است كه خدمتگزار شهوت است. اكثري اين‌چنين‌اند. مي‌خواهند داشته باشند و اگر كسي مانع جمع و تكاثر آنها شد پرخاش مي‌كنند. مي‌خواهند غرايز را اطفا كنند [و] اگر كسي مانع اطفاي غرايز شد، آن‌گاه پرخاش مي‌كنند. غضب براي شهوت است و روزه‌گرفتن شهوت را تعديل مي‌كند. بنابراين انسان بيجا عصباني نخواهد شد، غضبان نخواهد شد. شهوت تنها شكم نيست كه با روزه‌گرفتن حل مي‌شود همه انحاي شهوت را قرآن كريم به وسيله روزه‌گرفتن حل مي‌كند. امام هشتم(سلام الله عليه) فرمود: روزه عامل شكستن شهوت است. كسي شهوت حرف‌زدن دارد، كسي شهوت مقام دارد، كسي شهوت غذاخوردن دارد، كسي شهوتهاي ديگر دارد، اين روزه آنها را تعديل مي‌كند. آن‌گاه ديگر سخن بيجا نمي‌گويد غضب به وسيله شهوت پرخاش مي‌كند. اين‌چنين نيست كه بيخود انسان عصباني بشود. اول انسان به سراغ كاري مي‌رود وقتي به مانع برخورد كرد پرخاش مي‌كند. اين‌چنين نيست كه انسان طبعاً به سراغ درنده‌خويي برود. البته بعضيها اين‌چنين‌اند، وقتي درنده شدند. يك وقت است شما گرگ را بررسي مي‌كنيد؛ اين گرگ مي‌رود كه بدرد. نمي‌رود كه شكار كند. يك وقت شما يك حيوان ديگر را بررسي مي‌كنيد؛ اين حيوان ديگر مي‌رود كه شكار كند اگر مزاحمي پيدا كرد، آن‌گاه حمله مي‌كند. اما گرگ نمي‌رود كه شكار كند؛ گرگ مي‌رود كه بدرد لذا وقتي به يك رمه حمله كرد همه را پاره مي‌كند؛ نه براي خوردن خود لذا حيوان مفترس است. اكثري حيوان مائل‌اند و مشتهي‌اند؛ گرگ حيوان مفترس است؛ يعني خوي او درندگي است او از دريدن لذت مي‌برد. در حقيقت شهوت او در دريدن اوست، او براي ارضاي شهوت مي‌درد و شايد اصلاً محتاج به غذا هم نباشد و همه اين گوسفندها را مي‌درد و كنار مي‌رود و اگر هم گرسنه باشد مقداري استفاده مي‌كند اين است كه روزه‌گرفتن براي تعديل شهوت است قهراً قوه غضب را هم مهار خواهد كرد. تتمه روايت ـ ان‌شاءالله ـ به بحث بعد [مي‌ماند].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 90.

[2]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 180.

[3]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 179.

[4]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

[5]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

[7]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.

[8]  . سورهٴ طلاق، آيات 2 ـ 3.

[9]  . سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

[10]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.

[11]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 72.

[12]  . جامع البيان، مج 2، ص 173 ـ 174.

[13]  . الكشاف، ج 1، ص 225.

[14]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[15]  . الكشاف، ج 1، ص 225؛ التفسير الكبير، مج 3، ج 5، ص 80.

[16]  . جواهر الكلام، ج 16، ص 332 ـ 345.

[17]  . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.

[18]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 404.

[19]  . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 400.

[20]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 404.

[21]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 45.

[22]  . سورهٴ فاتحه، آيهٴ 5.

[23]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 408.

[24]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 408.

[25]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 186.

[26]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 408.

[27]  . شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 101.

[28]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 410.

[29]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[30]  . بحار الانوار، ج 63، ص 330؛ المقدام‌بن‌معديكرب قال: سمعت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يقول: ما مَلاَء آدميٌّ وعاءً شراً من بطن.

[31]  . بحار الانوار، ج 1، ص 224 ـ 226.

[32]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 410.

[33]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[34]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 7.

[35]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 8.

[36]  . وسائل الشيعه، ج 10، ص 8.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق