اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)﴾
تبيين نظام ارزشي توسط خداي سبحان
بعد از جريان تغيير قبله از بيتالمقدس به كعبه اعتراض عدهاي از اهل كتاب متوجه مسلمين شد كه شما از بِرّ و نيكي محروم شديد. چون برّ و نيكي را خداي سبحان بايد معين كند كه چه ِبرّ است و چه اثم, لذا فرمود برّ تنها توجه به بيتالمقدس نيست بلكه اساس و ريشه برّ عقايد است كه به دنبالش اخلاق و اعمال صالحه را در بر دارد. در اينكه مسائل ارزشي را هم خدا بايد معين كند آياتي شاهد اين مسئله بود. به استثناي آن اصول ابتدايي را كه عقل ميفهمد, بقيه مسائل را كه قابل شمارش نيست آن را بايد خداي سبحان معين كند كه چه حسن است و چه حسن نيست [يا] چه ِبرّ و خير است و چه بِرّ و خير نيست مثلاً در آيهٴ 114 سوره «نساء» جريان نجوا و زيرگوشي گفتن و امثال ذلك را مطرح ميكند ميفرمايد: ﴿لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ﴾; در يك جلسهاي عدهاي با هم مناجات و نجوا كنند, زيرگوشي سخن بگويند خير نيست; مگر اينكه به صدقه امر كنند يا به معروف امر كنند يا دربارهٴ اصلاح بين چند نفر امر و بحث كنند و مانند آن. پس در اينجا عهدهدار بيان اينكه چه خير است و چه شرّ خداي سبحان است, فرمود آن گونه از نجواها خير نيست; چه اينكه عدهاي در مسائل تشكيل خانواده و مسائل ازدواج فكر ميكردند كه همين كه شخص آزاد بود اين بهتر از بنده است, در حالي كه قرآن كريم ميفرمايد: ﴿وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ﴾ [يا] ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾ در همين سوره مباركه «بقره» است كه بحثش خواهد آمد. آيه 221 سوره «بقره» كه فرمود: ﴿وَلاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا﴾; در انتخاب همسر مواظب باشيد كه همسرتان باايمان باشد ﴿وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ﴾; اگر زني كنيز بود و باايمان, بهتر از زني [است] كه مؤمنه نباشد ولو آزاد, چون معيار ارزش به ايمان است و عناوين ديگر عامل پيدايش ارزش نيست. آنگاه فرمود: ﴿وَلاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا﴾; اگر خواستيد به مرد همسر بدهيد, دختر يا خواهر را خواستيد به كسي به عنوان همسري واگذار كنيد بدانيد كه او مشرك نباشد (مشركين را همسر ندهيد تا ايمان بياورند). آنگاه فرمود: ﴿وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ﴾; يك انسان مؤمن اگر هم بنده باشد بهتر از آزاد است, گرچه [آن آزاد] شما را به شگفت بياورد يعني برخورداري او از جمال و مال معجِب باشد (عبد مؤمن بهتر از انسان مشرك است). و اين را انسانهاي عادي درك نميكنند; چه اينكه در موارد ديگر آنچه كه به نام بِرّ و نيك است ميشمارد و بعد ميفرمايد عدهاي در زشتي و تباهي به سر ميبرند و فكر ميكنند اين بِرّ و حسن است و نيك; در سوره «كهف» آيه 104 اينچنين است كه ﴿الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[1]; اينها كه بيراهه ميروند [و] هدفي ندارند اينها محصول كارشان گم است, هر كاري كه انجام بدهند نه در دنيا بهره ميبرند نه در آخرت و اينها خيال ميكنند [كه] دارند كار حسن انجام ميدهند. كار اينها قبيح است و حسن نيست و اينها فكر ميكنند كه دارند كار خير انجام ميدهند: ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾. بنابراين تعيين اينكه چه چيزي بِرّ است و چه چيزي بِرّ نيست و چه كسي از بِرّ برخوردار است و چه كسي از بِرّ و نيكي محروم, اين را خداي سبحان به عهده دارد.
قصور عقل از تشخيص برّ و نياز دائمي آن به شرع
اگر در آن امور عقل استقلالي داشت كه بيان شرع تأييد عقل است و اگر در آن امور عقل استقلال نداشت (كه آن امور فراواناند) شرع مبتكر اين مسئله است. پس شارع بايد بگويد چه چيزي بِرّ است و چه چيزي بِرّ نيست, آنگاه بگويد كه ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[2]. اينچنين نيست كه بِرّ را به خود عقل واگذار كند يا امر عرفي باشد بعد بگويد: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي﴾ [بلكه] اول بِرّ را معنا كرد, حدود و ثغورش را مشخص كرد بعد فرمود: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ﴾. اينچنين نيست كه معناي بِرّ را به عرف واگذار كرده باشد تا عرفي كه كار فاسد ميكند: ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾, هر كس بگويد خدا ما را به بِرّ دعوت كرد و اين هم بِرّ است, بلكه قرآن كريم حدود بِرّ و حسن را مشخص كرد فرمود چه چيزي بِرّ است و چه چيزي بِرّ نيست.
اهل كتاب, فاقد اركان برّ
آنگاه فرمود: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ﴾. و اهل كتاب كه با تحويل قبله بر مسلمين طعن وارد ميكردند, قرآن كريم ضمن اينكه دارد مسلمين را تأييد ميكند طعن طاعنان را هم دارد طرد ميكند; ميفرمايد آنها كه به شما طعن ميزنند بايد بدانند كه فاقد اركان بِرّ و نيكياند; زيرا بِرّ در ايمان به مبدأ, معاد, فرشتگان, كتاب آسماني و انبياست ـ كه تشريح شد آنها نسبت به اين ايمان درستي ندارند ـ و از نظر مالي بِرّ در ايتاي مال به «ذويالقربي», «يتاميٰ», «مساكين», «ابنالسبيل», «سائلين» و در راه آزادكردن بندههاست كه آنها كُمِيْتشان در مسائل مالي لنگ است. بِرّ در اقامه نماز و ايتاي زكات است كه آنها هنوز به نمازِ درست دست نيافتند براي اينكه بايد به سمت كعبه نماز بخوانند; [ولي] به سمت قبله منسوخه نماز ميخوانند و بايد زكات بپردازند در حالي كه گرفتار بخلاند و ميگويند: ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾[3] و مانند آن.
ـ وفاي ابرار به عهدهاي خود
بعد ميرسيم به مسئله وفاي به عهد كه اين جزء مسائل فقهي و اخلاقي است: ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ﴾ يعني ابرار كسانياند كه به عهدشان وفا كنند ﴿إِذَا عَاهَدُوا﴾. هم عهد خدا را وفا كنند هم عهدي كه با يكديگر بستهاند وفا كنند: ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾. در آن اولين جلسهاي كه در شرح كوتاه اين آيه سخن به ميان آمد, آيه سوره مباركه «احزاب» به عنوان صدق عهد ياد شده است; آيه 23 سوره «احزاب» همين آيه معروف است كه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾; اينها تعهد كردند كه در روز لزوم و ضرورت صحنه را ترك نكنند و به اين عهدشان احترام گذاشتند, صادقانه با اين عهد برخورد كردند و دِيْنشان را ادا كردند. «نحب» يعني نذر, شيئي كه از راه نذر بر انسان لازم ميشود. ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾.
ـ عهدشكني اهل كتاب
و اما اهل كتاب مرتباً عهد كردند و عهدشان را نقض كردند; در بسياري از موارد آمده است كه ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[4] كتاب آسماني كه عهدالله است اين را پشت سر انداختند. خب اينها كه كتاب آسماني را پشت سر انداختند پس به ابرار راه ندارند و نقض عهد كردند. در همين سوره مباركه «بقره» از نقض عهد آنها سخني به ميان آمده است [يا] در موارد ديگر دارد كه ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ﴾[5] درباره همين اهل كتاب. البته عدهاي از نيكان بنياسرائيل به مقامي رسيدهاند كه خدا ميفرمايد ما آنها را به مقاماتي رسانديم ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾[6] و اما درباره اين طاعنان اينچنين ميفرمايد كه اينها نقض عهد كردند. آيه 97 به بعد سوره مباركه بقره درباره همين اهل كتاب است كه ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾; بِرّ و نيكي در اعتقاد به ملائكه است كه يكي از آنها جبرئيل (سلام الله عليه) است و اينها با جبرئيل (سلام الله عليه) عداوت دارند كه چرا مثلاً وحي را بر يك عالم اسرائيلي نازل نكرده است! بعد ميفرمايد: ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ﴾[7] آنگاه در آيه صد ميفرمايد: ﴿أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ خب اينها معروف به نقض عهدند, اگر كسي به عهد وفا نميكند كه بِرّ ونيكي نصيب او نخواهد شد. پس ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ بلكه يكي از اركان بر همان وفاي به عهد است كه شماها نداريد. در همين سوره مباركه «بقره» جريان نقض عهد هم مطرح شد كه مشركين ناقضين عهدند كه ﴿يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ﴾[8], ﴿الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ﴾[9] و مانند آن.
ـ محروميّت اهلك تاب از صبر و بردباري
مطلب ديگر كه درباره صبر و بردباري است اينها اهل صبر و بردباري نبودند, براي اينكه همينها در آن بيابان به موساي كريم عرض كردند كه ﴿لَنْ نَصْبِرَ عَلَي طَعَامٍ وَاحِدٍ﴾[10]; شما هر روز به ما «مَنّ» و «سلويٰ» ميدهيد ﴿لَنْ نَصْبِرَ عَلَي طَعَامٍ وَاحِدٍ﴾, كه موساي كليم را به ستوه آوردند فرمود شما اگر به فكر خوراكي خواستيد قيام بكنيد كه شايسته مبارزه نبوديد: ﴿أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَي بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ﴾[11]; برويد اينجا يك آبادي نزديك است هر چه ميخواهيد بخوريد. خب اينها كه از صبر محروماند يعني از مهمترين اركان بِرّ و نيكي محروماند, چگونه ميتوانند به مسلمين بگويند شما از بِرّ محروم شديد؟ چون يكي از مهمترين اركان بِرّ همين صبر و بردباري است.
برخورداري مؤمنانِ اهل كتاب از صبر و بردباري
پرسش: ...
پاسخ: بله آنها استثنا شده است كه فرمود آنها را به مقاماتي رسانديم ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾[12].
پرسش: ...
پاسخ: ﴿بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا﴾[13]. اما آنها كه ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ و آيات حُسنا نصيبشان شد آنها طعني وارد نكردند [بلكه] آنها اگر در زمان رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) ميبودند ميپذيرفتند آنها همانهايي بودند كه ايمان آوردند, اين گروه همانهايي بودند كه ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[14]; وقتي آيات الهي بر آنها تلاوت ميشد اشك شوق از چشمانشان ميريخت. اينها آن گونه از يهوديها و مسيحيها بودند كه فوراً تصديق كردند و خداي سبحان حساب آنها را از ديگر بنياسرائيل جدا كرد فرمود: ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾[15]. لذا درباره آنها فرمود ما آنها را به آن مقامات برتر رسانديم ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾; ولي درباره اين طاعنان ميگويد كه شما اگر توليه وجه به سمت مشرق و مغرب را بِرّ ميدانيد, بايد آگاه باشيد كه يكي از اركان بِرّ صبر و بردباري است و شما صابر و بردبار نبوديد.
صبر ابرار
﴿وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ﴾ اين ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ را گفتند كه يك امر زودگذر است (احياني است) لذا از آن به عنوان حين ياد شده است چون آن روز خطر استدامه ندارد; اما «بأساء» و «ضرّاء» [اين طور نيست], ممكن است انسان به يك ضرر [يا] به يك بيماري در درازمدت هم مبتلا بشود يا به فقري در درازمدت مبتلا بشود اما بأس كه آن جنگ و شدت تألّم است آن احياني است. ﴿وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾.
بهرهمندي ابرار از كرامت الهي
فرمود اينها صادقاند, اينها متقياند ـ كه بر صدق و تقواي اينها صحه گذاشت ـ آنگاه هر كرامتي كه براي صادقان و متقيان ذكر ميشود نصيب اينها خواهد بود. اگر فرمود: «فانَّ الله مع الصادقين»[16] با اينهاست ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[17] با اينهاست ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[18]; اينها محبوب خدا هستند ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾[19]; معيّت خاصه خدا با اينهاست, اگر قرآن هدايت متقيان است: ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[20] اينها از قرآن بهره ميبرند و مانند آن.
يك وقت است خداي سبحان دستور ميدهد كه اگر اين كار را كرديد به تقوا ميرسيد, اين وعده است; يك وقت خدا معرفي ميكند ميگويد كساني كه واجد اين شرايطاند صادقاند و متقي; يعني همه آن بركاتي كه براي صادقين و متقين مقرر شده است براي اينها هست.
ـ ترجّي نيل به تقوا قبل از امتثال و عمل
گاهي ميگويد شما روزه بگيريد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[21] [كه] اين براي قبل از عمل است, حالا اگر كسي عمل كرد چه؟ آنجا ديگر جاي «لعلّ» نيست, جاي ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾ است. گاهي دستور ميدهد كه فلان كار را انجام بدهيد براي اينكه به صدق راه يابيد, حالا اگر كسي امتثال كرد آنجا ديگر جاي «لعلّ» نيست, [جاي] ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا﴾ است. در همين سوره مباركهٴ «بقره» ـ كه بحثش گذشت ـ آيه 21 فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾; شما و گذشتگانتان را خدا آفريد, خدا را عبادت كنيد تا به تقوا برسيد خب اين قبل از امتثال است. در اين آيه محل بحث همه به صورت فعل ماضي ياد شد: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾ كه مسائل اعتقادي را با فعل ماضي ياد كرد, مسائل مالي را هم با فعل ماضي ياد كرد: ﴿وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ﴾ مسائل عبادي را هم با فعل ماضي ياد كرد: ﴿وَأَقَامَ الصَّلاَةَ﴾ مسائل اخلاقي را هم به عنوان اسمي كه دلالت بر استمرار دارد ياد كرد نه به عنوان فعل, فرمود: ﴿الْمُوفُونَ﴾ يا ﴿وَالصَّابِرِينَ﴾ اينها را با اسم ياد كرد يا با صفت مشبهه ياد كرد كه دلالت بر استمرار و دوام دارد و اگر كسي از نظر اعتقاد, اخلاق و اعمال داراي اين ملكات شد آنگاه خدا بر صدق و تقواي اينها صحه ميگذارد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾ و. اما آيه 21 سوره مباركه «بقره» فرمود شما عبادت بكنيد تا به تقوا برسيد: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾; يا درباره روزهگرفتن ميفرمايد: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾[22]; روزه بگيريد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾. آيه 183 همين سوره مباركه «بقره» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ و آيه بعدش هم اين است كه ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ يا [در آيه بعدي ميفرمايد:] ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ و مانند آن. اگر قبل از عمل است حكمش ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ و امثال ذلك است.
ـ تقوا و صدق, پيامد جزمي امتثال و عمل
اما اگر بعد از عمل است حكمش بالجزم اين است كه اينها صادقاند و متقي. عدهاي گفتند [ما ايمان داريم]; ولي چون قلبشان با زبانشان مطابق نبود خداي سبحان فرمود شما مؤمن نيستيد نگوييد ما مؤمنيم; در سوره «حجرات» پرده برداشت (آيه چهارده سوره حجرات اين است) فرمود: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾ براي اينكه ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لاَ يَلِتْكُم مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾. درباره اينها كه ادعا داشتند خداي سبحان نفي كرد; اما آنها كه امتثال كردند خداي تعالي بر ايمان آنها صحه گذاشت; مثل همان آيه پانزده سوره «حجرات» كه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ [كه] با فعل ماضي ياد كرد ﴿ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا﴾; اين ايمانشان با جزم همراه بود (شك برنداشت) و ايمانشان با عمل صالح آميخته بود كه ﴿وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾. چه اينكه در سوره مباركه «انفال» وقتي پنج وصف ممتاز را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾[23] مؤمنين حقيقي اينهايند; آيه دوم به بعد سوره «انفال» اين است كه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ٭ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ يعني اول ايمان هست و در هنگام تلاوت قرآن مزيد ايمان هست, توكل هست, اقامه نماز هست, انفاق في سبيل الله هست ـ اين اوصاف پنجگانه كه بعضي به تشريع برميگردد مثل صلات و انفاق [و] بعضي به تكوين برميگردد مثل توكل ـ اگر كسي واجد اين كمالات نفساني بود: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾.
ـ حالات مختلف اولياي خدا
پرسش: ...
پاسخ: در سوره مباركه «رعد» كه قبلاً بحثش گذشت با اين آيهاي كه ﴿إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ با آيه سوره مباركه «زمر» كه ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[24] اين سه آيه هماهنگ شد كه اين هراس در چه وقت است و آن طمأنينه و آرامش در چه وقت است (اين قشعريره و لرزش بدن در چه وقت است و آن طمأنينه در چه وقت است). قرآن كريم هم قشعريره و لرزش را كمال ميداند هم طمأنينه و آرامش را كمال ميداند, لذا معصومين (سلام الله عليهم) در هنگام نماز «ترتعد فرائصه»[25] [كه] اين ارتعاد دوپهلو همان ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است و همان «اقشعرت جلودهم» است; ولي وقتي وارد دالان عبادي شدند مطمئناند طوري كه اگر تير از پايشان در بياورند احساس نميكنند. يك مرحله, مرحله ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است كه با آغاز [آيه 23] سوره «زمر» سازگار است كه ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾, مرحله بعدي [آيه 23 سورهٴ «زمر»] ﴿ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ است كه با آيه سوره رعد سازگار است: ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[26]. بنابراين اگر امتثال شد, خداي سبحان بر ايمان و تقواي اينها صحه ميگذارد و ميفرمايد: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾[27] مؤمنين حقيقي اينهايند, در اين آيه محل بحث هم فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾.
صدق در عقيده, اخلاق و عمل
صدق گاهي در خصوص گفتار است اين همان صدق در قبال كذب مصطلح است لذا در كتابهاي روايي و اخلاقي, صدق را به عنوان وصف سخن و به عنوان شرط مُحدِّث ذكر ميكنند, «صدق الحديث» و «اداء الامانة» را كنار هم ذكر ميكنند[28]. صدق را به حديث اضافه ميكنند ميگويند اگر خواستيد سخن بگوييد صادق باشيد و اما صدقي كه در اين آيه آمده است چون اصلاً سخن از حديث و گفتار نيامده معلوم ميشود صدق كامل و صدق جامع است; نه فقط صدق در مقام گفتن. صدق حديث گوشهاي از مصاديق اين صدق است. ايمان اگر در قلب است بايد صادق باشد; اخلاق بايد صادق باشد; اعمال هم بايد صادق باشد. مثل اينها كه تعهد سپردند در روز خطر صحنه را ترك نكنند [و] رفتند به ميدان; حالا يا شهيد شدند يا در خط مقدم ميجنگند, خدا ميفرمايد: ﴿صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾[29]. معلوم ميشود صدق اختصاصي به حديث ندارد كه انسان [در] موقع حرفزدن صادقانه سخن بگويد, [بلكه] اين صدقِ حديث گوشهاي از آن صدقِ جامع است.
ـ گوينده بيعمل, مغضوب خداي سبحان
در سوره مباركه «صف» هم وقتي ميخواهد محبوبان الهي را بازگو كند معرفي كند ميفرمايد كساني محبوب خدا هستند كه مثل بنيان مرصوص در مقابل دشمن بايستند و كساني مبغوض الهياند كه بگويند و عمل نكنند. چون اين سوره «صف» گذشته از اينكه در حقيقت سوره جنگ است, سوره تعيين معيار دوستي و دشمني خداست كه چه كساني محبوب خدا هستند و چه كساني محبوب خدا نيستند. فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ﴾[30], خب اين چون حدّ مشخصش بيان شده است اگر كسي «لا يقاتل في سبيل الله كانه بنيان مرصوص» محبوب خدا نيست, خب حالا مبغوض خداست يا نه؟ فرمود مبغوض خدا هم است, چرا؟ براي اينكه ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[31]. آيه دوم سوره «صف» اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾; چرا كاري كه نميكنيد ميگوييد؟ و اين مقت بزرگ است (مقت يعني غضب). خب اگر محبت خدا مشخص شد غضبش هم مشخص است. در اين سورهٴ مباركهٴاي كه اصولاً سوره جنگ و سوره پيروزي ظفرمندانه است ـ [كه ميفرمايد:] چه مسلمين چه غيرمسلمين هر كسي در برابر باطل مبارزه كند پيروز ميشود ـ وقتي محبت خدا و محبوبان الهي را مشخص فرمود آنگاه ممقوتان الهي را مشخص ميكند. فرمود غضب خدا نسبت به كسي است كه بگويد و عمل نكند, ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾; چرا كاري كه نميكنيد ميگوييد؟ اين مربوط به نفاق نيست; نفاق آن است كه چيزي كه معتقد نيست ميگويد; ولي اين مسلمان ضعيفالايمان معتقد است ولي چيزي كه نميكند ميگويد. لذا مسئله نفاق را با «يا ايها الذين آمنوا» شروع نميكنند به منافق كه نميگويند «يا ايها الذين آمنوا», [بلكه با او] با ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[32] سخن ميگويند يا [با] ﴿يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾[33] سخن ميگويند. اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ به مؤمنين ضعيفالايمان خطاب ميكند ميگويد چرا چيزي كه نميكنيد ميگوييد: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[34]. آنگاه فرمود: ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ اين يك مقت زيادي است يك غضب مهمي است كه انسان بگويد و نكند و چيزي كه انجام نميدهد بگويد: ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[35].
ـ مراد از صدق در آيهٴ شريفه
بنابراين اين صدق و كذبي كه در اين آيه محل بحث هست جامع آن صدق حديث است, آن صدق حديث يكي از آن موارد است. آن صدق حديث مسئله وعد و امثال ذلك را شامل نميشود شامل انشائيات نخواهد شد براي اينكه انشائيات نه صادق است نه كاذب; اما صدق به معناي وسيع, گذشته از اينكه شامل عقايد [و] شامل اخلاق است, شامل گفتارهاي انشائي هم است. آن صدق در قبال كذب كه يك امر مصطلح است شامل عقايد نميشود شامل اخلاق نميشود شامل گفتارهاي انشائي نميشود, [فقط] شامل گفتارهاي اخباري است (اخبار يا صدق است يا كذب). آن صدق مصطلح است كه در حديث ذكر ميشود به نام «صدق الحديث»[36] و اما اين صدقي كه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾[37] اين كاري به «صدق الحديث» ندارد, صدق عهد يعني به عهد وفاكردن, صدق وعد [يعني] به وعد وفاكردن. [اينكه ميگويند] اسماعيل صادقالوعد است[38], مگر وعده خبر است كه او صادق باشد؟ يعني آن وعدهاي كه داد عمل ميكند. اصطلاحاً وعده را كه نميگويند صادق يا كاذب, انسان يا تخلف ميكند يا نميكند, صدق و كذب صفت خبر است و وصف مخبر; ولي نه انشا را صدق و كذب ميگيرد نه منشئ صادق و كاذب است, در حالي كه فرمود اسماعيل صادقالوعد است [كه اين يعني] وعدهاي كه داد به وعدهاش احترام ميگذارد. پس اين آيه محل بحث كه فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا﴾ آن صدق مصطلح در قبال كذبِ حديث نيست, يك صدق جامع است. و اگر كسي در اعمالش صادق نباشد ممقوت عندالله است (يعني مغضوب عندالله است). اين سوره «صف» هم دوستان خدا را مشخص كرد هم دشمنان خدا را; يعني آنها كه محبوبان خدا هستند و آنها كه مغضوبان و ممقوتان الهياند. در موارد ديگر هم باز بر اين صدق تكيه كرد و صحه گذاشت; فرمود اينها صادقاند اينها متقياند و مانند آن.
نمونهاي از نقض عهد بنياسرائيل
يكي از موارد نقض همين بنياسرائيل كه مناسب بود در مسئله صبر بازگو بشود همان جرياني است كه در سورهٴ مباركهٴ «طـٰه» خداي سبحان از زبان موساي كليم (سلام الله عليه) نقل ميكند كه وقتي موسي از طور با تورات برگشت به اينها فرمود چرا صبر نكرديد؟ ما كه نقض عهد نكرديم ما كه خلف عهد نكرديم شما چرا خلف عهد كرديد به دنبال سامري راه افتاديد و گوسالهپرست شديد: ﴿أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ﴾[39]. پس ما خلف عهد نكرديم مدتي هم طول نكشيد; [ولي] شما دست از دين الهي برداشتيد به دنبال سامري راه افتاديد. خب اين گروه نميتوانند به مسلمين بگويند كه شما بِرّ و نيكي نداريد, البته اين [جريان كه ذكر كرديم] مربوط بود به آن بخش ﴿وَالصَّابِرِينَ﴾.
بحث روايي
يكي دو حديث تبركاً از صدق و تقوا بخوانيم كه تتمه اين بحث باشد. چون اين آيه مباركه جامع نوع خيرات است كه از رسول خدا (صلّي الله عليه و آلهو سلّم) رسيده است اگر كسي به اين آيه عمل كند: «فقد استكمل الايمان»[40] (كه در آن روز اول اين حديث شريف از رسول خدا نقل شد).
ـ بيان تمام برّ و اثم توسط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
درباره تقوا كمتر كتابي است كه بحث نكرده باشد در كتاب ايمان و كفر اصول كافي (يعني جلد دوم) بابي است به نام «باب الطاعة و التقوي», در اين باب امام باقر (سلام الله عليه) نقل ميكند كه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجةالوداع اينچنين فرمود: «يا ايها الناس و الله ما من شيء يقربكم من الجنة و يباعدكم من النار الا و قد امرتكم به و ما من شيء يقربكم من النار و يباعدكم من الجنة الا و قد نهيتكم عنه»[41] يعني آنچه بِرّ و اثم است من گفتم. آنوقت اگر خدا فرمود: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ﴾[42] مشخص شد, اگر فرمود: ﴿لاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[43] مشخص شد, چون هر چه بِرّ بود [و] هر چه فجور بود ما گفتيم.
ـ توصيه به تقوامداري
«ألاٰ و أن الروح الامين نفث في روعى» ـ «روع» همان نفس را ميگويند از آن جهت كه با قلب در ارتباط است ـ روح امين كه فرشتهاي [است] كه حامل وحي است و امين است; نه عمداً كم و زياد ميكند, نه سهواً كم و زياد ميكند بلكه اين فرشته مطلقا در كارش امين است, در قلب من دميد كه «انه لن تموت نفس حتي تستكمل رزقها»; هيچ كس نميميرد تا روزياش را استكمال كند (تا روزي او به او نرسد نميميرد). آنگاه فرمود: «فاتقوا الله و اجملوا في الطلب»[44]; از خدا بپرهيزيد يعني وقايه بگيريد, همينطور نميشود به ملاقات الله رفت. «اتقوا» يعني «اتخذوا الوقاية». همينطور با دست خالي ميخواهيد برويد پيش خدا؟! اينطور كه نيست. «اتقاء» يعني «اخذ الوقايه». بالأخره شما يك سفر ميخواهيد يا نميخواهيد؟ مگر او «شديدالبطش»[45] نيست؟ [مگر] «شديدالانتقام»[46] نيست؟ همينطور با دست خالي ميخواهيد برويد به ملاقات حق كه ممكن نيست, يك سپر بگيريد. «اتقاء» يعني اتخاذ وقايه, «فاتقوا الله» يعني «فاتخذوا وقاية عند لقاء الله».
ـ رعايت جمال در مقام طلب
«و اجملوا في الطلب و لا يحمل احدكم استبطاء شىء من الرزق ان يطلبه بغير حله فانه لا يدرك ما عند الله الا بطاعته»[47] فرمود در طلب و كوشش, جميل باشيد چون خداي سبحان جميل است و جميل را دوست دارد (در طلب, جميل باشيد). طلب حلال جميل است. و كساني كه كار و پيشه آنها طلب علم است و طالبان علماند, در طلب علوم الهي بايد جمال را رعايت كنند. اميرالمومنين (سلام الله عليه) وقتي جمال انسان را معرفي ميكند ميفرمايد: «جمال الرجال في عقولهم»[48]; يك انسان عاقل جميل است. اينكه فرمود در طلب جمال را رعايت كنيد. يعني عقل را رعايت كنيد يك انسان عاقل باجمال است و يك انسان غير عاقل جمال ندارد «ولو اعجبكم». «عقول النساء في جمالهن و جمال الرجال في عقولهم»[49]. اگر كسي عقلش در جمال بود او جزء اشباه الرجال است و لا رجال[50]. «و أجملوا في الطلب»[51] فرمود اگر روزي شما دير رسيد اين دير رسيدن وادارتان نكند كه معاذ الله از راه حرام استفاده كنيد اين مطالب مهم را در مواضع مهم حضرت بيان ميكرد و گاهي به جبرئيل نسبت ميداد كه هماكنون در قلب من رسيد و مانند آن.
ـ كيفيت ورود به بهشت صابران در طاعت و معصيت
حديث چهارم همين باب آن است كه وقتي قيامت قيام كرد عدهاي برميخيزند و درِ بهشت را ميزنند ـ آن هم براي احترام چون در بهشت هرگز بسته نيست (هميشه باز است), اين كوبيدن در براي تكريم است و احترام. جهنمي كه اصلاً قدرت حركت ندارد و براي بهشتيان هم كه همواره در باز است: ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾[52] اما اين تكريم [كردن فرد] وارد است كه دقالباب ميكند ـ «فيقال لهم من انتم فيقولون نحن اهل الصبر فيقال لهم علي ما صبرتم فيقولون كنا نصبر علي طاعة الله و نصبر عن معاصى الله فيقول الله عزوجل صدقوا». همين خدايي كه امروز ميفرمايد ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا﴾, آن روز با اينها سخن ميگويد يعني طوري كه اينها ميشنوند كه «صدقوا ادخلوهم الجنة»[53].
ـ تقوا مبناي پذيرش و كثرت عمل
و درباره تقوا حديث بعدي [اين] است كه «كان اميرالمومنين [صلوات الله عليه] يقول لا يقلّ عمل مع تقوي و كيف يقل ما يتقبل»[54] ـ اين «كان اميرالمومنين يقول» يعني اين بيان را مكرّر ميفرمود ـ فرمود عملي كه با تقواست كم نيست, زيرا عملِ با تقوا مقبول حق است و چيزي كه مقبول است كم نيست. روايات ديگري هم در همين باب هست و در باب صدق هم رواياتي است كه ملاحظه ميفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[3] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 47.
[4] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 13.
[6] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 98.
[8] . سورهٴ انفال, آيهٴ 56.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[12] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.
[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 83.
[15] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 113.
[16] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 205.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.
[18] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 4.
[19] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 128.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
[23] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23.
[25] ـ بحارالانوار، ج 17، ص 31.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[27] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 4.
[28] . ر.ك: كافي, ج2, ص56.
[29] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 23.
[30] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.
[31] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 3.
[32] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[33] ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 1.
[34] . سورهٴ صف، آيهٴ 2.
[35] . سورهٴ صف، آيهٴ 2.
[36] . كافي, ج2, ص56.
[37] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 3.
[38] . ر.ك: سورهٴ مريم, آيهٴ 54.
[39] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 86.
[40] ـ بحارالانوار، ج 66، ص 346.
[41] ـ كافي، ج 2، ص 74.
[42] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[43] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[44] ـ كافي، ج 2، ص 74.
[45] . بحارالأنوار, ج91, ص372.
[46] . همان, ج83, ص340.
[47] ـ كافي، ج 2، ص 74.
[48] ـ بحارالانوار، ج 1، ص 82.
[49] ـ بحارالانوار، ج 1، ص 82.
[50] . ر.ك: نهجالبلاغه, خطبهٴ 27.
[51] ـ كافي، ج 2، ص 74.
[52] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 50.
[53] ـ كافي، ج 2، ص 75.
[54] ـ كافي، ج 2، ص 75.