اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)﴾
خلود تبهكاران در دوزخ
ـ شبههٴ ابدي نبودن دوزخ و عذاب
مهمترين مطلبي كه در اين آيات كريمه طرح ميشود همان مسئله تجسم اعمال و خلود كفار است. مسئله اولي تا حدودي گذشت و زمينه مسئله ثانيه را هم تا حدودي فراهم كرد. آنچه كه در خلود مهم است چند امر است: اول اينكه.
[آيا] اصل جهنم و نار و اهل نار دائمياند يا اينكه بعد از مدتي بساط جهنم برچيده ميشود در نتيجه اهل نار هم از بين خواهند رفت و چيزي در قيامت نخواهد بود مگر بهشت و اهل بهشت؛ يا اينكه نه نار و اهل نار مخلّدند همان طوري كه بهشت و اهلش مخلّدند و مسئله زوال و نابودي همان طوري كه براي بهشتيان راه ندارد براي جهنم و جهنميها هم راه ندارد (اين مقام اول بحث)؛ مقام ثاني بحث اين است كه اگر جهنم مثل بهشت ابدي است، اگر اهل جهنم مثل اهل بهشت ابدياند و اگر سوخت و سوز در جهنم مثل عيش و نوش در بهشت ابدي است آيا اين سوختن بعد از يك مدت تبديل به عادت، عذب و انس ميشود[1] يا نه همان طوري كه اصل نار ابدي است و سوختن ابدي است، عذاب بودن هم ابدي است؟
اين دو مقام هم مخالف دارد و هم ادلّهٴ قابل توجه دارد. اگر در مقام اول ثابت شد كه جهنم مثل بهشت نيست تا ابدي باشد، آنگاه نوبت به مقام ثاني بحث نميرسد؛ ولي اگر در مقام اول ثابت شد كه جهنم مثل بهشت است، جهنميها هم مثل بهشتيها ابدي و مخلّدند و سوخت و سوز در جهنم هم دائمي است مثل عيش و نوش در بهشت، آنگاه نوبت به مقام ثاني بحث ميرسد كه آيا اين سوختن بعد از گذشتن از قرون به عنوان يك عادت ثانيه براي اينها لذتبخش است و اينها عادت ميكنند يا اينكه نه، اواخرِ سوختن هم مثل اوايلِ سوختن عذاب است [و] هرگز عذاب به عذب مبدّل نميشود؟ (اين دو مقام مهم است كه در مسئله خلود نار و خلود اهل نار مطرح است).
ـ شبهه ناسازگاري خلود با رحمت و عدل خداي سبحان
مهمترين شبههاي كه احياناً براي خلود ذكر ميشود اين است كه با رحمت خداي سبحان سازگار نيست يا با عدل خداي سبحان سازگار نيست و چون جزا وفاق عمل است و عمل منقطع است و محدود، نبايد كيفرش نامحدود باشد. اگر مسئله رحمت الهي حل شد و اگر مسئله عدل الهي حل شد و اگر معلوم شد كه همين چيزي كه عامل اشكال بود، همين عامل جواب است (يعني دليل اشكال همين دليل جواب است، يعني آنچه كه به عنوان اشكال ذكر شد همان به عنوان دليل براي دفع اشكال ذكر ميشود) ديگر شبههاي از اين جهت نيست كه خلود هست، آنگاه بايد به مقام ثاني بحث رسيد.
عدم سازگاري اصل تعذيب و قرنها عذاب با رحمت عاطفي
گاهي گفته ميشود كه خلود با رحمت حق سازگار نيست، خب اگر خلود با رحمت حق سازگار نيست اين دليل اخصِّ از مدعاست، براي اينكه اگر رحمت حق يك رحمت عاطفي تلقي شد، همان طوري كه خلود با رحمت سازگار نيست آن احقابي از عذاب هم با رحمت سازگار نيست. مگر چند قرن يك انسان را معذّب كردن با رحمت سازگار است يا اصل تعذيب مگر با رحمت سازگار است؟ بر فرض اين انسانهاي تبهكار، كفار و منافقين در برزخ رنج ديدند، چرا در قيامت كبرا گرفتار آن ﴿أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾[2] بشوند؟ اگر ساليان متمادي آل فرعون را بر آتش عرضه كنند: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً﴾[3] آنگاه ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾[4] دستور ميرسد: ﴿أَدْخِلُوا آل فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾[5]، خب چرا اين ساليان متمادي كه در برزخ معذَّب شدند كافي نباشد؟ اگر رحمت به معناي انفعال و عاطفه و رقّت قلب و امثال ذلك معنا بشود ـ كه نيست و اينها جزء صفات سلبيّه خداي سبحان است ـ اين دليل اخص از مدعاست؛ همان طوري كه با اصل خلود سازگار نيست با اصل تعذيب هم سازگار نيست.
ـ تبيين سازگاري عذاب با رحمت مطلق خداي سبحان
در حالي كه خداي سبحان هم خود را به عنوان اينكه از من رئوفتر احدي نيست معرفي ميكند و هم معرفي ميكند كه هيچ كسي مثل من عذاب نميكند [يعني] از او بر نميآيد كه مثل من عذاب كند: ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[6]، اين چه رحمتي است كه ميگويد: احدي مثل من عذاب نميكند؟ هر دو مطلب را خداي سبحان در قرآن كريم بيان كرده و برهان عقلي هر دو مطلب هم در كنار اين مدعا هست.
راز ارحمالراحمين بودن خداي سبحان
اما آن مطلب كه هيچ كسي و هيچ موجودي نه نسبت به خود، نه نسبت به ديگري از خداي سبحان رئوفتر نيست و او ارحمالراحمين است (بالقولالمطلق)؛ سرّش اين است كه اين رحمت يعني اعطاي كمال وجودي، يك كمال حقيقي است و اين رحمت؛ هم نيازمند به معرفت است، هم نيازمند به قدرت است، هم نيازمند به سخا و جود. اگر كسي نداند كه سعادت و كمال ديگري در چيست او نميتواند نسبت به او مهربان باشد، زيرا نميداند از چه راه به او خير برساند؛ يا اگر بداند كه كمال و سعادت ديگري در چيست ولي توان آن را نداشته باشد كه به او اين خير را برساند باز رحمت او رحمت بالفعل نيست؛ يا اگر عالم باشد و قادر باشد لكن آن جود و سخا در او نباشد كه اهل گذشت باشد باز رحمت او رحمت بالفعل نيست. تحقق يك رحمت بالفعل نياز دارد به اين امور سهگانه: اول علم؛ دوم قدرت؛ سوم سخا و جود. و چون رحمت به اين امور متّكي است، در هر جا اين امور قوي بود آن رحمت هم قوي است، در هر جا اين امور ضعيف بود آن رحمت هم ضعيف است، در هر جايي كه اين امور اصلاً نبود رحمت در آنجا اصلاً نيست. اگر كسي نداند كه كمال ديگري در چيست او نميتواند به ديگري رحمت بفرستد؛ يا اگر بداند ولي نتواند، توان ايصال رحمت ندارد؛ يا اگر بداند و بتواند ولي بخيل باشد و اهل جود و سخا نباشد او هم رئوف و رحيم بالفعل نيست، پس تحقق رحمت به اين امور سهگانه محتاج است. چون هيچ موجودي از نظر علم مثل خداي سبحان نيست و هيچ موجودي از نظر قدرت مثل خداي سبحان نيست و هيچ موجودي از نظر سخا و جود مثل خداي سبحان نيست، در نتيجه هيچ موجودي مثل خداي سبحان در رأفت و رحمت نخواهد بود. ممكن نيست كسي بگويد من به خودم، از خدا نسبت به خودم ارحمم، هيچ موجودي چه انسان و چه غير انسان نميتواند به خودش از خدا رئوفتر باشد. اگر هم كسي بخواهد به خودش خير برساند مصالحش را نميداند، بر فرض از مصالح و مفاسد خود آگاه باشد آن توان را ندارد، بر فرض آن قدرت را داشته باشد اهل نثار و گذشت و ايثار نيست، چون بسياري از ماها خيرمان را ميدانيم ولي چون ميدانيم اين كار دشوار است، ميتوانيم ولي نميكنيم؛ قدرت هست ولي آن جود و سخا نيست.
«جود حقيقي» در بيان اهلبيت(عليهم السلام)
جود و سخا تنها اين نيست كه انسان سفره پهن كند به كسي غذاي مادي بدهد، اول آن است كه انسان درباره خود سفره پهن كند. اين از بيانات نوراني حضرت امير است در نهجالبلاغه، فرمود: بخشنده باشيد (جواد باشيد) از بدنتان بكاهيد به جانتان بدهيد: «خذوا من اجسادكم فجودا بها علي انفسكم»[7]؛ اين مضمون در نهجالبلاغه هست. وقتي كسي از خوابش ميكاهد بر تهجّدش ميافزايد اين اهل جود و سخاست، كسي كه از تنبلياش ميكاهد بر كوشش علمياش ميافزايد او اهل سخاست، فرمود: اهل جود باشيد؛ از بدنتان مايه بگذاريد براي جانتان: «فجودا بها علي انفسكم» اين جود است. آنگاه معاني نازله هم دارد كه آن معاني نازله در مثل حاتم طاييهاست؛ آن كه به ديگري نان و آب ميدهد كه جواد نيست، آن كه به ديگري فرهنگ و علم ميدهد جواد است، لذا اين از بيانات رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) است كه فرمود: «اجود الأجواد الله»[8] آنگاه فرمود: «انا اجود بني آدم»[9] از من بخشندهتر احدي نيامده است، براي اينكه من سفرهاي پهن كردهام كه غذاي ارواح و نفوس همه انسانهاست؛ «انا اجود بني آدم» و در بين بشر از من بخشندهتر احدي نيست. خب اين جود حقيقي است، بعد جودهاي ظاهري هم درجاتي و مراتبي دارد؛ [ولي] اولين جود آن است.
ما بر فرض مصالحمان را بدانيم، بر فرض قادر بر تحصيل آن مصالح باشيم، آن جود و سخا در ما نيست كه از بدن مايه بگذاريم تا روح را پذيرايي كنيم. ما هميشه سعي ميكنيم از روح مايه بگذاريم و بدن را پذيرايي كنيم؛ اين سفره روح است كه براي بدن پهن است، كجا ما سعي كرديم سفره بدن را براي روح پهن كنيم؟ هميشه ميانديشيم كه چگونه بنوشيم و بخوريم، هميشه فكر ميكنيم كه چگونه بيارميم، تمام اين سفرهها را روح براي اين بدن پهن ميكند، يك وقت نشد كه بدن سفره پهن كند براي روح بگويد خيلي خب من هم نميخوابم، من هم تلاش ميكنم (من هم كوشش ميكنم). حضرت فرمود هميشه سفره از آن طرف پهن نباشد كه شما بنشينيد فكر كنيد بينديشيد كه چگونه مسائل رفاهي را تأمين كنيد كه اين بدن آسوده باشد يك مقدار هم از اين طرف سفره سخا پهن كنيد كه «خذوا من اجسادكم فجودوا بها علي انفسكم»[10]. خب پس جود حقيقي اين است.
اين هم كه مقدور ماها نيست يا بر فرض مقدورمان باشد نميكنيم، پس ما ممكن نيست نسبت به خودمان رئوف و مهربان باشيم [و] هر ستمي كه به ما ميرسد از دست خود ماست. پس خداي سبحان بالقولالمطلق ارحمالراحمين است؛ هيچ ممكن نيست موجودي نسبت به خودش يا نسبت به ديگري، از ذات اقدس الهي ارحم باشد (رحمت خدا اين است).
عظمت تعذيب بيبديل خداوند
آنگاه اين خدايي كه خود را به عنوان ارحمالراحمين (بالقولالمطلق) معرفي ميكند، ميگويد: من وقتي در قيامت كفار را تعذيب ميكنم، احدي مثل من عذاب نميكند يعني مقدورش نيست؛ اين را در پايان سورهٴ مباركهٴ «فجر» بيان كرد؛ فرمود: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[11]. همان طوري كه از نظر نعمت ما درست نميتوانيم درك كنيم كه در بهشت چه خبر است: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[12]، از نظر تعذيب هم نميتوانيم درك كنيم كه در جهنم چه خبر است، فقط اين مقدار را خدا به ما هشدار داد فرمود روزي خدا تبهكار را عذاب ميكند كه آن تعذيب مقدور احدي نيست و طوري تبهكار را در وثاق و بند قرار ميدهد كه احدي نميتواند اينچنين كسي را تعذيب كند ـ اين نكره در سياق نفي است ـ فرمود: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[13].
شاهد بر شدت تعذيب خداوند
همين خدايي كه ارحمالراحمين است، به تبهكار اجازه عذرخواهي هم نميدهد. يك وقت انسان تبهكار و معذَّب با اعتذار مقداري سبك ميشود (همين كه عذرخواهي كند)؛ [ولي] فرمود: ما در قيامت به تبهكار اجازه عذرخواهي هم نميدهيم: ﴿وَلاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[14]؛ به آنها اذن اعتذار داده نميشود. معمولاً بابهاي ثلاثي مجرد «فعل» است و باب افتعال «انفعال» كه آن قبول مطاوعه ميكند؛ مثل اينكه ميگويند: «كسرت فانكسر» يا «ادبته فتأدب» و مانند آن، افتعال و انفعال و تفعل اينها اينچنيناند؛ اما باب اعتذار به عكس است؛ از آن طرف فعل شروع ميشود قبولش را ثلاثي مجرد به عهده ميگيرد؛ ميگويند: «اعتذرت فعذر» يعني من عذر آوردم او قبول كرد. فرمود: اجازه اعتذار نميدهند تا ما عاذر باشيم ـ اين «عاذرٌ للمعتذر، لمن اعتذر» نشانه آن است كه فعل اول از معتذر شروع ميشود قبول فعل براي عاذر است ـ فرمود: ما به اينها اجازه اعتذار نميدهيم تا يك مقدار اينها سبك بشوند: ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾. بعد اگر خواستند التجا كنند چه؟ حالا اگر ناله كردند [و] گفتند ما را از جهنم بيرون بياور خداي سبحان درباره اين ناله چه ميگويد؟ در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 107 و 108 اين است كه كفار در جهنم ميگويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ آن وقت جوابي كه خداي سبحان ميدهد اين است كه ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا﴾ ـ خب «اخسأ» را به يك كلب ميگويند ـ خداي سبحان به اينها اجازه اعتذار نميدهد، اگر هم التجا كردند گفتند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا﴾، جوابش «اخسأ» است. خب اين با رحمت مطلقه ميسازد يا نميسازد؟ [آيا] رحمت خدا يعني يك امر انفعالي و رقّت قلب به اين معنا يا رحمت خدا همين است كه عمل را به صورت واقعياش مجسم كند؟ فرمود: ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾، اصلاً حرف نزنيد، همين خدا ميفرمايد: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[15] يعني اين كار هم وفق عمل آنهاست، چطور؟
وجه سازگاري تعذيب سختگيرانه با رحمت خداي سبحان
در همين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» دليلش را ذكر ميكند؛ ميفرمايد وقتي كه اينها اعتذار كردند (التجا كردند) خدا ميفرمايد: ﴿اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ [كه] ﴿وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ يعني با من سخن نگوييد، چرا؟ [چون] ﴿انه﴾ ـ اين ﴿انه﴾ استدلال است ـ ﴿إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ٭ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً﴾ اينها را مسخره كرديد، مسخّرتان كرديد ﴿ حَتّيٰ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ ٭ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾[16] و شما را هم به اين درد گرفتار كردم. پس رحمت خدا به معناي انفعال و سوزش و رقّت قلب نيست، رحمت خداي سبحان اين است كه هر مستعدّي را به كمال لايقش ميرساند؛ هر كسي هر چه كرد برابر آن استعداد، صورت افاضه ميكند، اين ميشود رحمت. همان طوري كه در مسائل تشريعي فرمود: در اجراي حدود الهي رئوف نباشيد ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[17]، در مسئله عذاب هم ميفرمايد: ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[18] با اينكه او بالقولالمطلق ارحمالراحمين است.
وسعت و سبقت رحمت بر غضب الهي
در رحمت مطلقه عذاب هست. نسبت به بهشت و بهشتيها كه سنجيده ميشود عذاب است، وگرنه خداي سبحان عذاب مطلق ندارد، آنچه كه در جهان هست رحمت مطلقه است؛ اين رحمت مطلقه برنامه تنظيم ميكند كه كجا جهنم باشد كجا بهشت. اينكه فرمود: «سبقت رحمته غضبه»[19] يعني غضب را رحمت هدايت ميكند، هر جا رحمت رفت غضب به دنبال آن ميرود؛ نه اينكه خط رحمت بيش از خط غضب است. يك رحمت خاصه است در مقابل غضب كه البته رحمت بيشتر است، گفتند كه بهشت ابواب ثمانيه دارد جهنم ابواب سبعه دارد[20] و از طرفي جهنم جزايي است وفاق و مطابقِ عمل؛ ولي بهشت پاداشي است بيش از عمل، در مسئله رحمت انسان يك كار خير بكند ده برابر يا بيش از ده برابر پاداش ميگيرد؛ ولي ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[21] و امثال ذلك، اين نشانه آن است كه رحمت خدا بيش از غضب خداست (اين يك مطلب)، مطلب ديگر آن است كه رحمت خدا سابق بر غضب اوست، يعني چه؟ يعني رحمت امام است و غضب امت او، غضب هر جا بخواهد ظهور كند بايد رحمت دستور بدهد. اين كدام رحمت است كه امام غضب است؟ آن رحمت مطلقه است؛ نه رحمت خاصه.
تقابل رحمت خاصه با غضب
رحمت خاصه در مقابل غضب است، لذا در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه جهنم اصلاً جاي رحمت نيست «دار ليس فيها رحمة»؛ هيچ رحمتي در جهنم نيست، اين در بيانات حضرت هست در نهجالبلاغه كه «قعرها بعيد و حرّها شديد و عذابها جديد دار ليس فيها رحمة»[22] اين غضب در مقابل رحمت است كه اينها مقابل هماند. اين رحمت خاصه مظهرش بهشت است آن غضب مظهرش جهنم. خدا رحمت خاصه دارد در مقابل غضب، يك رحمت مطلقه دارد كه آن رحمت مطلقه تعيين كننده جاي رحمت خاص و غضب مخصوص است. آن رحمت مطلقه مقابل ندارد؛ آن است كه فرمود: ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[23]؛ چيزي شيء باشد و مشمول رحمت نباشد نيست (آن رحمت مطلقه مقابل ندارد). اگر در قرآن كريم است: ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ اگر [در] دعاي كميل است: «برحمتك التي وسعت كل شيء» آن رحمت مطلقه است.
امارت شهوت و غضب و اسارت عقل و فطرت
پرسش ...
پاسخ: اين در مقام ثاني بحث روشن ميشود كه گرچه او به سمت كمال رفت؛ اما كمال شهوت است و كمال غضب، نقص عقل است و نقص فطرت. چون فطرت او به سمت توحيد گرايش داشت و اين فطرت خود را دفن كرده است و روي قبر فطرت خودش بساط عيش و نوش پهن كرده است [و] آن فطرت را از بين نبرد، همواره متأذّي، متحسّر و در عذاب است كه چرا صاحبخانه و آن صاحب اصلي دل كه فطرت است الآن در بند شد و اين قوا كه بايد خدمتگزار آن فطرت باشند الآن ميداندارند؛ «كم من عقل اسير تحت هوي أمير»[24] او در شهوت كامل شد و در غضب كامل شد، لذا به سمت كمال شهوت و غضب هم حركت ميكند و چون در سمت عقل به اسارت رفت، لذا معذّب است و براي او نقص است.
پرسش ...
پاسخ: چرا؟ محصول شهوت و غضب است؛ اين شخص شهوت و غضب را كامل كرد و نتيجه شهوت و غضبش همان جهنم شد كه دارند ميچشند. اين استعداد آن سمت را داشت و رسيد؛ ولي چون عقل و فطرت را به اسارت گرفت آنچه كه عذاب ميبيند عقل و فطرت اوست كه قوام اصلي اوست كه اين در مقام ثاني بحث بايد روشن بشود.
مهندسي آفرينش بر مبناي رحمت عامه خداي سبحان
بنابراين رحمت خداي سبحان دو قسم است. يك رحمت خاصه كه غضب مقابل آن است؛ يك رحمت مطلقه كه اصلاً مقابل ندارد. اينكه فرمودند: رحمت خدا سابق است بر غضب؛ يعني غضب، امتِ رحمت است؛ كجا جاي غضب است كجا جاي رحمت است بايد آن رحمت مطلقه دستور بدهد. رحمت مطلقه دستور ميدهد كه براي تبهكار بايد جهنم باشد؛ اين جهنم بودنِ كيفر براي تبهكاران طبق نقشه آن مهندس است به نام رحمت (آن رحمت مهندسي ميكند). آن خدايي كه رحمت او مطلقه است ميگويد كه اگر جهنم نباشد كيفري براي ظالمين نخواهد بود، آنگاه ظالم و عادل يكسان ميشوند و اين بر خلاف رحمت مطلقه است. ظالم بايد به عذاب، انتقام گرفته بشود كه انتقام گرفتن از ظالم گرچه براي خود ظالم عذاب است؛ ولي در كل نظام رحمت است. شما وقتي نقشه يك خانه را نگاه ميكنيد ميبينيد اين نقشه، نقشهٴ كاملي است، يك مهندس خوبي نقشه كشيد، چرا؟ براي اينكه همه لوازم اين خانه در اين نقشه آمده است؛ هم اتاق مطالعه و پذيرايي آمده است، هم كتابخانه و مخزن در آن روشن است، هم جاي خواب دارد و هم دستشويي؛ ولي وقتي انسان كنار كنيف ميرود آنجا متأذّي است، كنيف در برابر كتابخانه جاي بدي است و اما در كل نقشه جاي خوبي است. نار در برابر بهشت جاي بدي است؛ اما در كل عالم جاي خوبي است، براي اينكه اگر نار نباشد عادل و ظالم يكسان خواهند بود؛ ﴿أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾[25]، ﴿سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[26]. پس نقشه اين عالم به دست مهندس رحمت است يعني رحمت دارد نقشه ميكشد، اگر عذاب نباشد نقص است، لذا فرمود خداي سبحان اگر غضبي دارد، جايگاه غضب را آن رحمت مطلقه تعيين ميكند كه كجا غضب كند و كجا غضب نكند. مأموران غضب الهي هم مشخصاند، در بيانات حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه فرشته جهنم مسئولان جهنم همين كه عصباني شدند شعله پيدا ميشود، نظير مسئولان كورههاي كارخانهها نيستند كه يك مقدار مواد سوخت و سوز از خارج بياورند و آتش اين كارخانه را افزوده كنند، همين كه اين فرشته غضب كرد شعله بلند ميشود: ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[27]؛ هر وقت اين فرشته عصباني شد «النار حطم بعضها بعضاً»[28]؛ شعلهها روي هم ميافتند.
پرسش ...
پاسخ: با تجسم سازگار است؛ اينها همه نشانه تجسم است.
مبدأ فاعلي و مبدأ قابلي در تجسم اعمال
پرسش ...
پاسخ: خب آن مبدأ فاعلي است. در تجسم الآن مگر انسان يك بذري افشاند مجسم نميشود [و] به صورت خوشه در نميآيد؟ اما زارع حقيقي كيست؟ خود انسان بگويد من اين بذر را به صورت خوشه در آوردم يا اين بذرافشاني استعداد است [و] آن واهبالصور صورت اعطا ميكند؟ تجسم اعمال معنايش اين نيست كه جهنم در اختيار خود انسان است، تجسم اعمال معنايش اين است كه نصاب علت قابلي تمام است. آن كه به اين استعدادهاي تامّ صورت ميبخشد خداست. هر كسي بذري افشاند «كما تزرعُ تَحصُد»[29] هر كسي كشت كرد درو ميكند، قيامت هم يوم حصاد است. آنكه صورت به اين ماده افاضه ميكند، فعل به اين قابل عطا ميكند خداي سبحان است؛ نه تجسم اعمال به اين معنا باشد كه انسان وقتي كار را كرد جهنم را خودش ايجاد ميكند يا آتش جهنم را خودش ايجاد ميكند و مانند آن [كه] مبدأ فاعلي نخواهد، تجسم اعمال معنايش آن است كه انسان مبدأ قابلي است، به نصاب استعداد كه رسيد خداي سبحان به هر اندازه كه مستعدّ، استعداد داشته باشد به او فيض عطا ميكند؛ اگر حنظل بود فيض عطا ميكند، اگر سيب و گلابي بود هم فيض عطا ميكند. در همين بيان مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: هر وقت فرشته عصباني شد، نار «حطم بعضها بعضاً»[30] نشانه آن است كه مواد سوخت و سوز آنجا همان مظاهر قهر خداي سبحان خواهد بود.
عاطفي و انفعالي نبودن رحمت خداي سبحان
پس رحمت دارد نقشه ميكشد، نبايد گفت چون رحمت خدا بيش از غضب خداست پس بنابراين بساط جهنم بايد برچيده بشود (اين يك مطلب) و جهنم مظهر عدل خداست. ما در خداشناسي همان طوري كه يك مور خيال ميكند خدا دو شاخك دارد كه اين كمال است[31]، نبايد اين رأفت، رحمت، عاطفه و گرايش دل را كه يك وصف نفساني است براي خداي سبحان ثابت بكنيم، گاهي هم ميبينيد سيلي يا زلزلهاي آمده دهها نفر را كَاَن لم يكن كرده [كه] اين با رحمت مطلقه خدا سازگار است. خدايي كه طبق آن برهان قبل فرمود: از من رئوفتر احدي نيست، دارد كل عالم را اداره ميكند؛ [ولي] ما از يك گوشه عالم به يك مقدار عالم در يك تنگنا و محدوده نظر ميكنيم و تازه خيال ميكنيم رحمت خداي سبحان يك رحمت عاطفي است.
جلوهاي از سبقت مهر الهي بر قهر خداوند
بنابراين رحمت خداي سبحان عبارت از آن است كه هر موجودي به هر اندازه استعداد داشته باشد او را به كمال لايق ميرساند؛ ولي در قسمت خيرات افاضهاش چندين برابر است، در قسمت نقص و معاصي گاهي عفو ميكند، گاهي تخفيف ميدهد گاهي هم از باب ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[32] آن مستعدّ له را به مستعد ميدهد. اين دعاي معروف «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[33] از همان آيه قرآن كريم است كه فرمود: ما عدهاي را به عذاب گرفتار كرديم، اين ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[34] فرمود: ما بسياري از موارد از لغزشهاي انسانها ميگذريم، از بسياري از لغزشها هم ميگذريم، لغزشهاي بسياري از مردم را هم ناديده ميگيريم؛ [ولي] كمي از مردم را درباره كمي از گناهان گرفتار ميكنيم اين مقدار ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ است ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾؛ چه در دنيا چه در آخرت (و اين دعاي معروف «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير» از اين كريمه گرفته شده). وگرنه اگر خداي سبحان بخواهد با عدل رفتار كند كه ﴿لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا عَلَيهَا ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾[35] اگر خداي سبحان بخواهد در برابر ظلم ظالمين كيفر بدهد كه جنبندهاي روي زمين نميماند. اين خوبهاست كه شما ميبينيد وگرنه اكثري اين انسانها به طرف تباهي رفتند: ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[36]؛ ﴿يَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[37]؛ يا نمونهاش همين درندهخويي است كه شما از شرق و غرب ميبينيد. خب فرمود: اگر من بخواهم بشر را كيفر بدهم كه جنبندهاي روي زمين نميماند: ﴿لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَيٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾[38]؛ خدا اگر بخواهد با عدل رفتار كند كه جنبندهاي روي زمين نميماند (اين بشر است). لذا فرمود: ما از بسياري از افراد ميگذريم، در بسياري از مواقع ميگذريم، مع ذلك همين است. و اگر خدا رحمتش صادق است يعني نقشه عالم هستي را (چه دنيا، چه برزخ، چه قيامت) خداي رحيم به عهده دارد؛ نه خداي قهار، رحمت او مهندس عالم است: «يا من سبقت رحمته غضبه»[39].
و بسياري از ماها خود را به حساب نياورديم، اگر خود را به ميز محاسبه دعوت ميكرديم آنگاه معلوم ميشود كه ما چقدر بدهكاريم. تازه ما خود را جزء خوبان ميشماريم (به بركت اهلبيت)؛ اما اگر كسي واقعْ خود را بررسي كند ميبيند در بسياري از اعمالش چيزي براي خدا نميماند، هر جا بود خودمان را خواستيم؛ درس بود خودمان را خواستيم، بحث بود خودمان را خواستيم، علاقه خودمان را خواستيم، كمال خودمان را طلب كرديم و خيال كرديم كمال ما در همين است، اگر بررسي بكنيم معلوم ميشود كه ﴿لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَيٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾[40]
بنابراين رحمت خدا، يك رحمت عاطفي، انفعالي، رقّت قلب و امثال ذلك نيست. چون در برابر عمل خداي سبحان كيفر ميدهد، لذا ميفرمايد: ما به اينها اجازه عذرخواهي هم نميدهيم، زيرا آن صفت درندهخويي اينها (كه كلب حقيقياند) در قيامت ظهور ميكند ما هم در برابر كلب ميگوييم: «اخسأ»، ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَتُكَلِّمُونِ﴾[41]
مبدأ فاعلي جوشش آتش دروني تبهكاران
آنگاه اگر ثابت شد كه جهنم و عذاب جهنم محصول اعمال است؛ يعني انسان در آن عقايد، اخلاق و اعمالي كه دارد علت قابلي است و زمينه است و خداي سبحان اين علت قابلي را به مستعدّ له ميرساند و اگر ثابت شده است كه گناه واقعاً آتش است ـ نه سخن شعري يا تشبيه و استعاره باشد، خب آن كه چشم دارد ميبيند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَيٰ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[42] اين حقيقتاً آتش است نه مجاز تشبيه و استعاره در كار نيست حقيقتاً آتش است ـ و اگر ثابت شد گناه فرق نميكند؛ خواه گناه بدني باشد مثل مال يتيم[خوردن] و [مال] مردم خوردن، خواه گناه اعتقادي باشد مثل كفر و نفاق، خب اين گناه بدني به صورت آتش در ميآيد بدن را ميسوزاند [و] آن گناه اعتقادي به صورت آتش روحي در ميآيد: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَيٰ الأفْئِدَةِ﴾[43] خواهد شد كه آن را هم در سورهٴ مباركهٴ «همزه» به اين صورت بيان كرده است كه ﴿وَمَا أَدْرَيٰكَ مَا الْحُطَمَةُ ٭ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[44] ـ اين ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ غير از ﴿نَارُ جَهَنَّمَ﴾[45] است، غير از نارِ جحيم است، غير از سقر است، غير از ناري است كه ﴿تَلَظَّي﴾[46] و امثال ذلك ـ اين نار مستقيماً به الله استناد داده شد ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ خب موقد اين نار هم قهراً خداي سبحان است [و] چون او موقد است نارِ اوست، وقودش هم كه عقيده خود انسان است. خب درست است كبريت منفجر ميشود، اين مواد تي ان تي منفجر ميشود؛ ولي بالأخره يك كسي بايد اين را منفجر بكند يا نكند؟ اين سنگ چخماق آتشزاست؛ ولي يك كسي بايد به آن يك تلنگر بزند يا نزند؟ خود به خود منفجر ميشود يا بايد به چيزي برخورد كند؟ فرمود: اين عقيده ماده تي ان تي و ماده آتشزاست بسيار خوب، وقودِ نار انسان است بسيار خوب؛ اما موقد چه كسي است؟ فرمود: موقد خداست: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾، چه كسي موقد آن است؟ خدا موقد آن است، خود انسان تلاش كرد زحمت كشيد كوشيدـ با بدترين وضع شده ماده آتشزا، شد وقود.
اين بيان قبلاً هم شايد يكي، دو بار به عرضتان رسيد مرحوم علامه اميني(قدس الله نفسه الزكية) در كتاب شريف الغدير اين را نقل كردند كه در زمان كسي كه داعيه خلافت داشت (خلافت سوم) مردي آمد و سرِ يكي از كفار را از گوشه قبري برداشت و به او گفت كه شما بر آنيد كه كفار در قبر ميسوزند اين سر يك كافر است و اين سر سرد است (آتشي ندارد) اين كه ادعاي خلافت داشت ماند و چون مثل قبلي نبود كه «يا علي انت بمنزلة الكعبة»[47] اگر مشكلي داشت به حضور عليبنابيطالب(سلام الله عليه) برود، اين دستور داد كه حضرت را احضار كنند [و] حضرت را حاضر كردند، حضرت هم براي پاسخ به اين مسائل اعتقادي حضور پيدا كرد. وقتي حضرت حضور پيدا كرد عثمان به اين شخص گفت: «اعد المسألة»[48]؛ سؤالت را تكرار كن، در همان جمع در حضور اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين شخص سؤالش را تكرار كرد؛ گفت كه اگر كفار و منافقان در آتش و در جهنم ميسوزند و قبر هم مثلاً «حفرة من حفر النيران»[49] است و در بعد از مرگ كفار در آتشاند اين سرِ يكي از كافران است، اين سر چرا سرد است گرم نيست؟ ـ البته اين حديث با شرح بيان ميشود ـ حضرت فرمود كه زند و مسعار را حاضر كنيد ـ زند و مسعار همين چخماق [است] كه به هم ميزنند آتش ميجوشد ـ در حضور او اينها را به هم زد و از درون اين شعله جوشيد فرمود كه اگر شما به هر كدام از اين زند و مسعار ـ اينكه وسيله تسعير و افروختن است ـ دست بزنيد ميبينيد سرد است، از جاي ديگر هم آتش نياورديم ما، بالأخره كسي بايد باشد اينها را به هم بزند تا آتشش در بيايد يا نه؟ به اين شخص گفت: اين كافر ميسوزد؛ ولي يك دستي بايد به او برسد كه از درونش آتش بجوشد ـ آن دست زيد و عمرو نيست ـ درون سر اين شخص آتش است، تو خيال كردي در قبر هيزم است! خيال كردي آنجا هم مواد سوخت و سوز ديگر است! از درون اين آتش ميجوشد (يك)، دستي بايد به آن بخورد كه دست خداست (دو). آن وقت همه فهميدند كه مسئله قبر و عذاب قبر، آتش قبر، سوختن سر كفار و امثال ذلك از كجا شروع ميشود، اين از آن غرر روايات ماست كه مرحوم اميني(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الغدير از كتاب زين الفتي في شرح سورة هل اتي ظاهراً نقل ميكند. بنابراين اگر ﴿نَارُ اللَّهِ﴾[50] است و خود شخص وقود است يك موقدي لازم دارد، انسان قابل نار است؛ نه فاعلِ نار (انسان كه فاعل جهنم و خالق جهنم نيست). خود آتش چطور است؟ چه كسي صورت ناريه به حطب داد؟ اين شيء ميرود به سمت پذيرش صورت آتشي، آن خدايي كه مصورِ صور است (واهب صور است) به اين شيء صورت ناري داد، به يك چيزي هم صورت نوري. اگر گفته شد تجسم اعمال، اگر گفته شد وقود، يك مجسِّمي يك مصوري يك موقدي و امثال ذلك ميطلبد.
دعايي هم بكنيم، دعاها را هم با خلوص نيت عرض كنيم كه خداي سبحان به اجابت برساند. بارها به عرضتان رسيد كه دعا بدون صلوات بر محمد و آل محمد مستجاب نميشود، لذا خداي سبحان را قسم ميدهيم به حق محمد و آل محمد اول صلواتش را بر محمد و آل محمد نازل بفرمايد و به حق اين خاندان، اين عزيزان رزمنده ما را در سريعترين وقت به پيروزي نهايي برساند. نور اميد در دلهاي اينها بتاباند. قدمهاي اينها را استوارتر بفرمايد. ترس [از] اينها را در دلهاي دشمنان اينها القا بفرمايد. امدادهاي غيبي را نصيب امت و امام بفرمايد. نصرتهاي غيبي را به وسيله فرشتگان مأمور به نصر، نصيب رزمندگان غرب و جنوب و كربلاي پنج و شش و ساير كربلاها بفرمايد. و عزيزاني هم كه شربت شهادت نوشيدند با اولياي الهي محشور بفرمايد. اسرا و مفقودان را هم به خاندان عزيزشان برگرداند بحق محمد و آل محمد. «والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ گفتهاند: اهل آتش با پشتسرگذاشتن احقابي از عذاب آتش، داراي صورت ناري شده، به آن عادت ميكنند و با آن انس ميگيرند و عذاب براي آنها عذب و امري عادي ميشود.
ر . ك: الفتوحات المكية، ج 4، ص 402 ـ 403؛ فصوصالحكم، فص يونسي و شرح فصوص الحكم قيصري، ج 1، ص 433 ـ 436 (فص اسماعيلي).
[2] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.
[3] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.
[4] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.
[5] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.
[6] ـ سورهٴ فجر، آيات 25 ـ 26.
[7] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[8] ـ ارشادالقلوب، ج 1، ص 14.
[9] ـ ارشادالقلوب، ج 1، ص 14.
[10] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[11] ـ سورهٴ فجر، آيات 25 ـ 26.
[12] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.
[13] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.
[14] ـ سورهٴ فجر، آيات 25 ـ 26.
[15] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 26.
[16] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 110 ـ 111.
[17] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[18] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 25.
[19] ـ مفاتيحالجنان، دعاي جوشن كبير.
[20] ـ وسائلالشيعه، ج 3، ص 246؛ «فقال ... رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم): إنّ للجنة ثمانية ابواب و للنار سبعة ابواب ...».
[21] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[22] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 27.
[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[24] ـ نهجالبلاغه، حكمت 211.
[25] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 28.
[26] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 21.
[27] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.
[28] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[29] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 153.
[30] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[31] ـ بحارالانوار، ج 66، ص 293؛ «... ولعل النمل تتوهم أن لله تعالي زبانيتين فإن ذلك كمالها و يتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما».
[32] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[33] ـ اقبآل الاعمال، دعاي سحر.
[34] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 30.
[35] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 61.
[36] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 21.
[37] ـ سورهٴ آل عمران آيهٴ 112.
[38] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 45.
[39] ـ مفاتيحالجنان، دعاي جوشن كبير.
[40] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 45.
[41] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.
[42] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[43] ـ سورهٴ همزه، آيات 6 ـ 7.
[44] ـ سورهٴ همزه، آيات 5 ـ 6.
[45] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 81.
[46] ـ سورهٴ ليل، آيهٴ 14.
[47] ـ وسائل الشيعة، ج11، ص32.
[48] ـ الغدير، ج 8، ص 214.
[49] ـ بحارالانوار، ج 6، ص 215.
[50] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6.