اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ (3) وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (6) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ (7)﴾
اوصاف مذكور در آيات محلّ بحث, دال بر ضرورت حمد
سوره مباركه «فاطر» با حمد الهي شروع شد گرچه در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين است لكن چون مصدّر به حمد است معلوم ميشود كه بسياري از اين اوصافي كه در آيات بعد آمده براي تبيين ضرورت حمد است گرچه دليل توحيد هم است ولي حدّ وسط برهانِ حمد است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ﴾[1] همانطوري كه فاطر و جاعل و خالق و رازق (اين اسماي حسنا) دليل بر توحيدند ولي حدود وسطا هستند براي برهان حمد, آنچه حدّ وسط برهان حمد است ميتواند حدّ وسط برهان توحيد هم باشد, اگر گفته شد كه فاطر و جاعل و نيز خالق و رازق حدود وسطا هستند براي محمود بودن حقتعالي, براي آن است كه اين سوره با حمد الهي شروع شد.
اطلاق قدرت الهي, دال بر عدم توانايي بر تغيير ارسال و امساك آن
مطلب بعدي آن است كه در پايان آيه اول, قدرت مطلقه خدا را ذكر فرمود كه ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ در آيه دوم, اثر اين قدرت مطلق را ذكر ميكند ميفرمايد چون قدرت ذات اقدس الهي مطلق است چيزي را كه او امساك بكند كسي نميتواند ارسال بكند, چيزي را كه او ارسال بكند كسي نميتواند امساك بكند, اگر فرمود اگر فتح كرد و ارسال كرد كسي نميتواند در برابر فتح او امساك كند يا اگر امساك كرد كسي نميتواند در برابر امساك او ارسال كند براي اينكه او قدرت مطلق است و آن قدرت مطلقه با عزيز و حكيم تتميم شده است.
امساك و ارسال تحت پوشش رحمت رحمانيه مطلقه خدا
مطلب بعدي آن است كه آنچه مدبّر اصلي اين عالَم است رحمت رحمانيه و رحمت مطلقه است كه ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[2] آن رحمت مطلقه كه دارد تدبير ميكند گاهي امساك ميكند گاهي ارسال, گاهي ميدهد گاهي نميدهد, گاهي كم ميدهد گاهي زياد ميدهد اين امساك و ارسال هر دو زير پوشش رحمت مطلقهاند.
قابل فرض نبودن تعطيل عالم از فيض خدا
رحمت مطلقه, تعطيلبردار نيست كه ما بگوييم خدا بود و معطّل، اين فرض ندارد كه در مرحله بعد فيض شروع شده, اگر كسي توانست در عدم محض, فاصله بين خالق و خلقش را تصور بكند او آزاد است ولي فرض ندارد در عدم محض بگوييم خدا بود بعد مدتي صبر كرد خب مدت, زمان و مانند آن فيض اوست بگوييم فعلاً مصلحت نيست بعداً مصلحت است خودِ فعلاً و مصلحت, فعل اوست فعلاً مفسده دارد خب فعلاً و مفسده همه موجودند و فعل او هستند. فرض ندارد كه تعطيل محض باشد اگر كسي توانست فرض بكند در انتخاب آزاد است چون در عدم محض نه معيّت فرض دارد نه تقدّم فرض دارد نه تأخّر فرض دارد, بنابراين تعطيل عالَم از فيض خدا اين فرض ندارد همانطوري كه فيض خدا ابدي است و كسي كه وارد بهشت شد براي ابد ميماند قيامت براي ابد هست اينطور نيست كه قيامت و بهشت محدودهاي داشته باشند و بعد از مدتي از بين بروند ابدي هستند منتها ابدي بالعرض, آن ابدي بالعرض به ابدي بالذّات متّكي است اگر فيض خدا مثل ارواح انبيا, ارواح اوليا اينها هم ازلي بالعرض باشند چون به ازلي بالذّات متّكي هستند هيچ محذوري ندارد. اصل تعطيل عالَم فرض ندارد, اگر كسي توانست فرض بكند خب در انتخاب راه آزاد است. تعطيلِ عالَم, تعطيل فيض فرض ندارد.
فرض داشتن امساك فيض و مطابق رحمت بودن آن
اما امساك فيض فرض دارد خدايي كه دارد تدبير ميكند به بعضيها ميدهد به بعضيها نميدهد. شرح اين از بيان نوراني حضرت ابيابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق در كتاب شريف توحيد از وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) روايت ميكند كه از آن حضرت سؤال كردند جواد يعني چه؟ فرمود اگر منظورتان از جواد در جهان امكاني است مثلاً انسانِ جواد كيست؟ آنكه حقوق واجب را اَدا بكند او جواد است اگر كسي حقوق واجب را ادا كرده است مسائل مالياش را ادا كرد تكاليفش را انجام داد «هو الجواد» اما اگر منظورتان درباره ذات اقدس الهي است كه از اسماي فعليه خدا اين است كه او جواد است «فهو الجواد إن أعطي و هو الجواد إن مَنَع»[3] او اگر بدهد جود است ندهد هم جود است زيرا آنجا كه نميدهد مصلحت است آآنجا كه نميدهد حكمت است آنجا كه نميدهد آزمون الهي است كه حكمت است پس يك وقت خدا دارد تدبير ميكند تدبير عالَم, افاضه عالم با رحمت رحمانيه اوست آن رحمت رحمانيه گاهي اقتضا ميكند امساك فيض را, گاهي مقتضي ارسال فيض است «فهو الجواد إن أعطيٰ و هو الجواد إن مَنَع» يك وقت ـ معاذ الله ـ دستبسته است تعطيل است كاري انجام نميدهد چنين چيزي فرض ندارد.
مهندسی رحمانيت مطلقه قبل از ارسال و امساك فيض
بنابراين اين امساك و ارسالي كه در اين آيه دوم است به رهبري رحمانيت مطلقه است رحمانيت مطلقه نقشه ميكشد پيشاپيش، در بعضي از موارد ارسال است در بعضي از موارد امساك است هر دو زيرمجموعه رحمت رحمانيهاند آنجا كه ارسال است رحمت رحمانيه است آنجا كه امساك است آنجا هم رحمت رحمانيه است.
تبيين چگونگي سبقت رحمت الهي بر غضب او
لذا رحمت رحمانيه تعطيلبردار نيست «سبقت رحمته غضبه»[4] اين هم بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه در صحيفه عرض كرد «أنت الّذي تَسعي رحمته أمام غضبه»[5] اي خدايي كه رحمت او پيش از غضب او نه بيش, پيش از غضب او محقّق ميشود نقشه ميكشد مهندسي ميكند راهنمايي ميكند بعد غضب سازماندهي ميشود «أنت الّذي تَسعي رحمته أمام غضبه» هر جا خدا خواست غضب بكند پيشاپيش رحمت ميرود ترسيم ميكند كه چگونه غضب بشوند چقدر غضب بشوند كه با رحمت الهي هماهنگ باشد.
نعمت بودن وجود جهنم در هندسه جهان خلقت
پرسش ...
پاسخ: آن براي معرفت است نه براي عمل; در بخش عمل راهش همين است كه «أنت الّذي تسعي رحمته أمام غضبه» لذا در سوره مباركه «الرحمن» كه اصلاً شمارش نعمتهاي الهي است و اقرار گرفتن است نعمتهاي خدا را ميشمارد اين نعمتها را كه شمرد ميفرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ به كدام يك از آلاء و نعمتهاي الهي شما باور نداريد يكي از آن نعمتهاي الهي جهنم است ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[6] جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است اين به به سوره مباركه «الرحمن» است يعني كلّ اين نظام وقتي كه انسان بخواهد اين نظام را ترسيم كند به به بگويد, نظامي كه جهنم نداشته باشد نظام ناقصي است خب اين همه ظلم و كفر و آدمكشي و ترور و اينها هست يك حساب و كتابي در عالم نباشد خب همانطوري كه ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ﴾,[7] ﴿يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾,[8] ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[9] درباره تك تك اين نعمتها ميفرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ آنجا كه فرمود: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ﴾[10] فرمود: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾; ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ به به چه جاي خوبي است وقتي انسان جهنم را تنها ميبيند بله خب جاي عذاب است ولي در نقشه عالَم، جهنم را ميبيند ميگويد بسيار جاي خوبي است براي اينكه بالأخره تبهكار بايد كيفر ببيند يا نبيند اين همه آدمكشيها بالأخره بايد روزي كيفر داده بشوند يا نشوند; لذا در كلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جاي بسيار خوبي است و آن كسي كه جهنم و بهشت را در جاي خود قرار داد همان كسي است كه «تسعي رحمته امام غضبه».
مديريت رحمت مطلقه عالم با اعطا و امساك
فتحصّل كه رحمت مطلقه تعطيل ندارد (يك) رحمت مطلقه گاهي جود است به صورت اثبات, گاهي جود است به صورت نفي (دو) اين جود اثباتي و جود نفياي به صورت ارسال و امساك در آمده, گاهي ارسال فيض است گاهي امساك فيض, اگر پدري, مادري به نوجوانش كه اصرار ميكند و با گريه از او موتور طلب میكند اين اگر به او موتور بدهد رحمت نيست, اين اگر به او موتور بدهد جود و بخشش نيست اگر به او ندهد جود و بخشش است چون مصلحت او نيست و هلاكت او را در بردارد «انّ مِن عبادي مَن لا يصلحه الاّ»[11] كذا و كذا, بنابراين امساك در فيض معنا ندارد امساك رحمت مطلقه معنا ندارد اما همان رحمت مطلقه كه دارد تدبير ميكند گاهي عطا ميكند گاهي نميكند اين نحوه مديريت است.
پرسش: با توجه به قرينه غضب, اين رحمت, رحمت رحيميه نيست؟
پاسخ: نه, براي اين شخصي كه عذاب براي اوست ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ اين رحمت رحيميه نيست اين رحمت رحمانيه است در برابر رحمت رحيميه قرار دارد نه زيرمجموعه رحمت رحيميه باشد.
پرسش: اگر فيض خدا ازلي باشد تعدّد قدما نيست؟
پاسخ: نه, پس براي چه بالعرض گفته شد, فيض خدا ابدي است تعدّد قدما لازم نيست ابدي بالعرض يعني بالعرض يعني فيض اوست.
پرسش: حالا اگر ابدی باشد؟
پاسخ: ابدي و ازلي فرق ندارد ابدي بالعرض با ازلي بالعرض هر دو فيض اوست تابع اوست, سايه اوست, ظلّ اوست, مگر ابدي بالعرض چيزي از خود دارد ﴿عَبْداً مَّمْلُوكاً لَا يَقْدِرُ عَلَي شَيْءٍ﴾[12] ازلي بالعرض هم همينطور است تعطيل فيض فرض ندارد كه بگوييم معطّل بود, عدم محض جلو و دنبال ندارد نه چيزي با خداست براي اينكه چيزي در عالَم نيست عدم محض است, مثلاً بگوييم مدتي تعطيل بود بعد فيض شد خب مدّت, فيض اوست بگوييم اينجا فيض ندارد قدري صبر كرده خب يك قدري, بُعد ميخواهد, فاصله ميخواهد, درجه ميخواهد, مرتبه ميخواهد اين فاصله يا درجه است يا مرتبه است يا زمان و زمين است بالأخره يك چيزي هست اگر هست, فيض اوست. فرض ندارد كه تعطيل محض شده باشد تعطيل محض فرض ندارد حالا اگر كسي توانست فرض بكند آزاد است.
ترغيب به ذكر خدا بعد از بيان اوصاف كمالي او
بعد از اينكه حكمت نظري تمام شد نوبت به حكمت عملي ميرسد حكمت عملي اين است كه حالا كه معلوم شد او فاطر است او جاعل است او رازق است او خالق است به ياد نعمتهاي او باشيد, اين به ياد نعمتهاي او باشيد ترغيب به ذكر و فكر و شكر، اينها حكمت عملي است يعني كارهاست, اوصاف است, عقايد است, اخلاق است كه انسان بايد انجام بدهد ﴿يَا أَيُّهَا النَّاس اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾[13] اينها كساني هستند كه يا «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنّة» خدا را عبادت ميكنند گاهي برتر از اينها نميفرمايد به ياد نعمت من باشيد ميفرمايد: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[14] آن ديگر سخن از «خوفاً من النار» و «شوقاً الي الجنّة» نيست اين همان بيان نوراني اهل بيت(عليهم السلام) است كه هم از حضرت امير آمده است هم از امام صادق(سلام الله عليهما) كه عدهاي حبّاً عبادت ميكنند, شكراً عبادت ميكنند نه «خوفاً من النار» نه «شوقاً الي الجنّة»[15] اگر آنها به ياد باشند به ياد مُنعماند ديگران كه اوساط اهل ايماناند به ياد نعمتهاي منعماند پس ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ براي اوساط اهل ايمان است ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ براي اوحدي اهل ايمان است ولي بالأخره فرمود خالق اوست, رازق اوست, به ياد خلقت او و به ياد نعمت او باشيد و در همين راه صرف كنيد.
عدم تعارض خروج انسان غير حامد از انسانيت با حمد بهائم
در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود اگر كسي حمد نكند از حدّ انسانيت خارج ميشود به حدّ بهيميت[16] درست است بهيمه هم حمد ميكند, پايينتر از بهيمه, گياه هم حمد ميكند, پايينتر از گياه, جماد هم حمد ميكند بر اساس آيه سوره مباركه «اسراء» كه ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] اما بهيمه حمد حيواني ميكند نه حمد انساني, حمد انساني اين است كه «صرف كلّ نعمة في موضعها» براي حيوان موضع ندارد او غصب و حلال و حرام ندارد او علف سبز را ميخورد حالا چه حلال چه حرام; اينچنين نيست كه حالا اگر كسي باغ سبزي را نشان حماري داد اين حمار بگويد براي صاحب من نيست اينطور نيست براي او علفِ سبز, غذاست چه حلال چه حرام; كسي كه حلال و حرام ندارد آن حمد انساني را ندارد گرچه حمد تكويني حيواني را دارد از حيوان پَستتر بشود حمد گياه و نبات را دارد.
مأموريت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به صبر مثل ساير انبيا بر عدم پذيرش كلام او
فرمود اين درباره توحيد است و محمود بودن خدا, اعتقاد به توحيد يك بحث است, حمد خدا يك بحث ديگر است بعد از بيان حكمت نظري كه غير از خدا احدي نيست ما را به حكمت عملي دعوت كردند كه اعتقاد از يك سو, تخلّق از سوي ديگر, عمل از سوي سوم, بعد نوبت به رسالت ميرسد ميفرمايد: ﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ﴾ اگر اينها حرف تو را كه پيامبري نپذيرفتند قبلاً هم همين طور بود اينطور نبود كه هر پيامبري که بيايد فوراً حرف او را قبول بكنند آنها هم صبر كردند تو هم ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾,[18] ﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ﴾ آنها با بردباري حل كردند اينكه در قرآن فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ كذا و كذا, نام انبيا را ميبرند بعد فقط نام مبارك حضرت يونس را كه ميبرند فرمود: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[19] براي همين است ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾,[20] ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾,[21] ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ كذا و كذا همين است اما فرمود: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل يونس نباش كه مسئوليت را موقتاً ترك كني.
معاد ظرف ظهور بطلان مدعيان منكر دعوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
در همه موارد سخن از تأسّي به سيرهاي است كه انبيا به آن سيره موفق بودند نه تأسّي به خود انبيا ﴿فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ﴾ ولي اينچنين نيست كه هر كسي در عالَم هر حرفي بزند بالأخره اين مكتبهاي گوناگون, آراي گوناگون, انديشههاي گوناگون روزي حق و باطلش روشن ميشود اين از متقنترين ادله معاد است براي اينكه ميبينيد اين مكتبها و ملل و نِحَل فراواناند همه اينها مدّعياند كه حق با آنهاست بالأخره جايي بايد باشد, روزي بايد باشد كه روشن بشود حق با چه كسي است اگر چنين روزي نباشد كه عالَم لغو و باطل است حالا گذشته از آن مسائل عملي كه عدهاي ظلم ميكنند بايد به كيفرشان برسند عدهاي عادلاند بايد به پاداششان راه يابند مسائل حق و باطل مكتبها هم بالأخره بايد تكليفش روشن بشود روزي بالأخره بايد بيايد معلوم بشود اين هفتاد و دو ملت حق با كدام يك از اينهاست فرمود بالأخره روزي ميرسد كه مرجع امور است حق روشن ميشود (يك) و آنها كه پيروان حق بودند بهشتياند (دو) آنها كه منكران حق بودند يا مدبران از حق بودند دوزخياند (سه).
مأموريت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به پيروي از مكتب هدايتي انبياي گذشته نه خود آنها
پرسش: بر اساس اتحاد عامل و معمول تأسّي به سيره انبيا يعني تأسّي به خود انبيا؟
پاسخ: نه, عامل و عمل غير از آن عقيده است اين مكتبي است كه انبيا مطابق آن مكتب عمل كردند تو هم برابر آن مكتب عمل بكن لذا فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[22] نه «بهم اقتده» اصلِ دين را خدا نازل كرد به انبيا آموخت اين هدايت الهي است, انبيا به اين هدايت آشنا شدند و عمل كردند اصلِ دين, حق است «مما لا ريب فيه» اين برنامه انبياست تو هم به همين برنامه عمل بكن نه به آنها اقتدا بكن ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده». در آيه پنج فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾.
هشدار قرآن به دو مانع يادآوري قيامت
بعد از اينكه فرمود به ذكر و فكر و شكر نعمتهاي الهي باشيد و خوب بينديشيد, موحّد باشيد, حامد باشيد و به دستور رهبران الهي عمل كنيد فرمود وَعد الهي حق است قيامت حق است دو چيز شما را از قيامت باز ميدارد: يكي سرگرمي اين دنياي با زرق و برق, دوم آن دشمن سوگند ياد كرده كه در تلاش و كوشش براي فريب شماست.
شبهه علمي و شهوت عملي, ابزار فريبندگي شيطان
البته او مهمترين ابزاري كه دارد همين ابزار دنياست لكن شبهات علمي او هم سر جاي خودش محفوظ است آن شبهات علميِ او از سنخ فريبا بودن دنيا نيست او كه ـ معاذ الله ـ شبهه علمي ايجاد ميكند براي اينكه فريب بدهد از سنخ شهوت و غضب نيست كه انسان را با دنيا فريب بدهد آن راه ديگري دارد او از هر دو راه استفاده ميكند.
اِخبار قرآن به دشمني شيطان با انسان و ضرورت پرهيز از او
فرمود حيات دنيا شما را فريب ندهد (يك) آن غَرور, كسي كه مغروركننده است فريبدهنده است فريبكار است يعني شيطان، شما را نفريبد (دو) برهان مسئله هم در آيه شش است كه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ﴾ يعني همين غَرور ﴿لَكُمْ عَدُوٌّ﴾ او دشمنِ سوگند يادكرده شماست شما هم او را به عنوان دشمن بشناسيد و لاغير ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ تلاش و كوشش او اين است كه پيروان خود را با خود مستقيماً به جهنم ببرد ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ﴾ تا همه اينها جزء اصحاب آتش افروخته باشند.
نوآوري دين در تبيين دو مغالطه پيشِ روي انسان
دو مطلب است كه براي همه ما مهم است كه در بحث ديروز اشاره شد اين دو مطلب حرفهاي نوي انبياست از سنخ مغالطات علمي نيست كه اين سيزده قسم مغالطهاي كه چهار هزار سال رواج دارد چند قسماش مغالطه لفظي و چند قسماش مغالطه معنوي است كه در كتابهاي منطق خوانديد اين مغالطات در بحثهاي انديشه و معرفت هست اما يك نوع مغالطه است كه فقط اين را انبيا بيان كردند جاي ديگر نيست.
مغالطه اول: بيان علي(عليه السلام) به نفوذ شيطان و تخليه هويتي او
آن اين است كه شيطان گاهي در انسان نفوذ ميكند تنها شستشوي مغزي نيست شستشوي هويّتي است ما را ميگيرد كجا ميبرد روشن نيست در قبضه خودش نگه ميدارد كلّ اين درون را از هويّت انساني ما خالي ميكند (يك) خودش با ابزار و جنودش وارد حيثيت ما ميشوند (دو) ما ميشويم انساننما (سه) شيطانِ واقعي (چهار) و خودمان را گُم ميكنيم خيال ميكنيم ما, ما هستيم (پنج) اين حرف, تازه است يعني فصل مقوِّم ما ابليس ميشود اگر سؤال بكني «هذا الرجل من هو» نميشود گفت «حيوان ناطق» يا «انسان» اين را نميشود گفت; بلكه «ابليس». اين شياطينالانس تشبيه نيست اينكه در قرآن كريم آمده ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾[23] تشبيه نيست. اين خطبه نوراني قبلاً هم چند بار خوانده شد خطبه هفتم نهجالبلاغه است. در برابر قُرب نوافل كه مستحضريد خداي سبحان طبق آن روايتي كه فريقين نقل كردند فرمود بنده من به وسيله نوافل به من نزديك ميشود تا از مُحب بودن به محبوب بودن منتقل بشود من محبّ او بشوم او محبوب من بشود, در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفت ذات, در فصل سوم يعني مقام فعل «كنت سمعه كنت بصره كنت لسانه كنت يده كنت رِجله»[24] مجاري ادراكي و فعليِ او را در آن حديث شريف تبيين كرد. مشابه آن قُرب نوافل كه خدا در مقام فعل, سمع و بصر انسان ميشود اين بيان نوراني حضرت امير است در خطبه هفتم بعضي از بزرگان ما يعني مرحوم آيت الله [سيد عبدالله] شيرازي(رضوان الله عليه) بيت با بركت ايشان خدمت مهمّي به نهجالبلاغه كردند تمام نهجالبلاغه را يكجا جمع كردند چون مستحضريد كه مرحوم سيد رضي اين جملههاي با فصاحت و بلاغت هر نامه يا خطبه را ذكر كرده خطبهاي كه مثلاً سه صفحه بود ايشان يك صفحهاش را نقل كرده براي اينكه آن جملههاي آهنگين و با فصاحتتر و با بلاغتتر بيشتر را انتخاب كرده، گذشته از اينكه نكاتی را هم رعايت كرده. در خطبه هفت وجود مبارك حضرت امير اينچنين ميفرمايد, ميفرمايد: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً» برخي از پيروان شيطان ميبينند هر چه شيطان ميگويد انجام ميدهند يعني آنچه وسوسههاي دورني است «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً» تعامل متقابلي است بين شيطان و اين مردم, اينها تحت ولايت شيطان هستند (يك) شيطان هم اينها را دام خود, شريك خود قرار داد, حبل خود قرار داد (دو) وقتي كه با وسوسه وارد حريم قلب اينها شد صبر كرد چه وقت قلب اينها باز ميشود كه وارد درون دل بشود, وقتي وارد درون دل شد آنجا لانه ميكند, وقتي لانه كرد «فَبَاضَ» تخمگذاري ميكند بيضه و تخم ميگذارد اين بيضهها و تخمها را ميپروراند «وَ فَرَّخَ» فَرْخ يعني جوجه, در مقتل سيّدالشهداء(سلام الله عليه) هست كه وقتي سيّدالشهداء آمد كنار قبر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد «أنا الحسين بن فاطمه فَرْخُك وابن فَرْخَتِك»[25] همين است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ» در درون اينها تخمگذاري كرده اين تخمها را پرورانده شده جوجه, اينكه ميبينيد در هنگام نماز مرتب خاطرات ميآيد و ميرود مثل جوجههايي كه وارد اتاق شدند مرتب پر ميكِشند آدم نميتواند اينها را آرام كند همين است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» اين دابّهها در درون دل او با تدرّج, رفت و آمد فراوان دارند «وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ» حالا از درون به بيرون آمدند از راه چشم و گوش و دست و پا، همه اينها دارند در محدوده هويّت او ميلولند.
شيطانِ انسی شدن، ثمره تخليه هويتي انسان و بيان نمونهاي از آن
آن وقت اين شخص وقتي نگاه ميكند با نگاه شيطاني نگاه ميكند «فَنَظَر» شيطان «بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اينها حرف ميزند با چشم اينها نگاه ميكند «فَرَكِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَيَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرَكَهُ الشَّيْطانُ في سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَي لِسَانِهِ» اين تمام مجاري ادراكي اين را گرفته اينها تشبيه نيست اگر قرآن فرمود يك عدّه ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ هستند يعني اين شستشوي هويّتي است نه مغزي, آن هويّتش را ذخيره كرده كجا برده معلوم نيست كلّ هستي او را شيطان پر كرده حالا آنكه حرف ميزند شيطان است اينكه در آن خطبه همّام يعني خطبه 193 نهجالبلاغه كه حضرت فرمود: «هكذا تَصنَعُ المواعِظ» آن شخص اعتراض بيادبانه كرده كه اگر موعظه اثر ميكند پس چرا در شما اثر نكرد فرمود: «نَفَثَ الشيطان علي لِسانك» اين شيطان است كه در زبان تو حرف زده است.
مغالطهآميز بودن وجود انسان تحت ولايت شيطان
اين يك مغالطه است يعني اين شخص انسان نيست خيال ميكند انسان است ديگران خيال ميكنند انسان است ولي واقعاً انسان نيست فريب او را ميخورند يك دانشمند در مغالطه, فريب موضوع و محمول ناآشنا را ميخورد ديگران در بحثهاي اجتماعي فريب اين شخص را ميخورند اين واقعاً حيوان است, واقعاً ابليس است (يك).
مغالطه دوم: جدّي پنداشتن بازي دنيا
مطلب ديگر و مغالطه ديگر اين است كه ما مجاز را حقيقت ميدانيم, بالعرض را بالذّات ميدانيم, بالتّبع را بالاصاله ميدانيم اين هم حرف انبياست در جاي ديگر خبري از اين حرف نيست و آن اين است كه دنيا بالأخره زميني هست, آسماني هست, زندگي هست, زمين آيت حق است, آسمان آيت حق است, موجودات زميني آيات حقاند, موجودات آسماني آيات حقاند همه حقاند، آب حق است, هوا حق است, زمين حق است, معدن حق است اينها نعمتهاي الهياند كه خداي سبحان اينها را آفريد اما حالا من بايد اين كار را بكنم نه شما, من بايد جلو بيفتم نه شما, من بايد به اين لقب و نام, شهرت پيدا كنم نه شما, اين واقعيت ندارد اين ميشود دنيا, دنيا همين است اين بازيچه است ما خيال ميكنيم درس و بحث ما, زندگي ما براي اين است كه به اين عناوين برسيم به ما ميگويند عظما, به ما ميگويند كذا, ما جلو بيفتيم, نام ما را, عكس ما را, اين ميشود دنيا, وگرنه زمين، دنيا نيست آسمان دنيا نيست فرمود اينها آيات الهياند ما خيال ميكنيم اينها واقعيت دارند اينها مجازند نه حقيقت و ما اين مجاز را حقيقت ميپنداريم تمام تلاش و كوشش ما براي اين است اين هم يك مغالطه است مثل اينكه يك انسان حكيم وقتي به بازي بازيگران نگاه ميكند ميگويد بازي چيز خوبي است ورزش است تأمين سلامت است اما حالا سرمايه سنگين را براي ورزش صرف كردن, تمام عمر را براي بازي صرف كردن, بددهني كردن, فحش دادن, دعوا كردن, بازي را حقيقت پنداشتن است خب بازي كه ارزش اين را ندارد اصلاً ورزش براي اين است كه آدم نشاط پيدا كند ورزش كه اصل نيست ورزش براي تأمين سلامتي و نشاط است مجاز است آدم اين مجاز را حقيقت حساب بكند ميشود مغالطه.
تبيين مغالطهآميز بودن مقاطع پنجگانه زندگي دنيا
در قرآن فرمود شما اين پنج مقطع را كه حساب ميكنيد اين پنج مقطع: اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول همهاش بازي است اين پنج مقطع را در سوره مباركه «حديد» فرمود, فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[26] نوجواني يك نحو, جواني يك نو, ميانسالي يك نحو, شيخوخيت يك نحو فرتوتيت يك نحو, همين! در آيه بيست سوره مباركه «حديد» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ﴾ (يك) ﴿وَلَهْوٌ﴾ (دو) ﴿وَزِينَةٌ﴾ (سه) ﴿وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ﴾ (چهار) ﴿وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ (پنج) انسان در دوران كهنسالي نه ميتواند خوب غذا بخورد, نه ميتواند خوب بيارايد, نه ميتواند خوب در جامعه سخنراني بكند همه اينها از او گرفته شد فقط ميگويد اين مقدار مال دارم, اين مقدار نوه دارم, اين مقدار شئون داشتم يا دارم اين ميشود تكاثر كه دوران فرتوتي است دوران شيخوخيت هم تكاثر است من بايد جلو بيفتم, اين بازيها, دوران نوجواني و جواني هم كه معلوم است به تفاخر و به خوردن و به آشاميدن و به اجوفين رسيدن و اينهاست. اين مراحل پنجگانه نشان ميدهد كه بازي است و اگر در بخشي از آيات ديگر، پنج مرحله نبود دو مرحله بود اين منافات ندارد كه اين مراحل پنجگانه همه زير پوشش اين دو مرحلهاند در سوره مباركه «عنكبوت» آيه 64 به جاي اينكه بفرمايد دنيا پنج مرحله است ميفرمايد بيش از دو رنگ نيست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ همهاش بازي است يا بازي توپ و فوتبال است يا بازي القاب و بازي عناوين و اينگونه از امور. در سوره مباركه «انعام» هم مشابه همين بيان را دارد كه آنجا هم فرمود جز بازي چيز ديگري نيست يعني آيه 32 سوره مباركه «انعام» اين است كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ در سوره 47 هم كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا هم به لهو و لعب حصر كرده, [27] بنابراين ما پنج مرحله نداريم اول و وسط و آخر, اين بازي است.
توبيخ علي(عليه السلام) بر انسان فريبخورده مذمّتكننده دنيا
اگر كسي بازي را حقيقت بپندارد گرفتار مغالطه شد وگرنه در يكي از خطبههاي نهجالبلاغه هست كسي در محضر حضرت امير(سلام الله عليه) دنيا را مذمّت كرده حضرت فرمود: «أيّها الذامّ لدنيا»[28] اي كسي كه دنيا را مذمّت كردي جايي بهتر از دنيا نيست اين متجر اولياست همه اوليا و انبيا و شهدا و صلحا و صدّيقين در همين دنيا به مقام رسيدند كجا را داري مذمّت ميكني؟! او بد نكرده او بيمارستان را به تو نشان داد, تيمارستان را به تو نشان داد, آسايشگاه را هم به تو نشان داد, قبرستان را هم به تو نشان داد او خلاف نكرده او فريب نداده تو فريب خوردي او چه كار بايد بكند كه نكرده او اينچنين نيست كه تيمارستان را نشان نداده باشد, قبرستان را نشان نداده باشد, بيمارستان را نشان نداده باشد فقط بازار و پارك را نشان داده باشد او تو را فريب نداده تو فريب خوردي, ميماند آن غَرور آن شيطان.
هشدار قرآن به آشتيناپذيري شيطان با انسان
فرمود شيطان دشمن شماست دشمن تكبُعدي، اينكه فرمود دشمن تكبُعدي است سرّش اين است بالأخره انسان دشمنهايي دارد قابل مصالحه است اگر حيوان باشد, بالأخره ميبينيد گرگها, پلنگها ببرها حتي در خانهها تربيت ميشوند بالأخره مقداري با بعضي آشنا ميشوند كاري با آدم ندارند اما تنها دشمن دوستيناپذير، شيطان است فرمود با او ميخواهي چه كار بكني با او فقط جنگ, اگر بخواهي صلح بكني او تو را به بند ميكشد با هم به جهنم ميرويد او اينچنين نيست كه اگر صلح كردي كاري به تو نداشته باشد اين از هر ماري بدتر است شما ديديد خيليها هستند با مار زندگي كردند الآن هم دارند زندگي ميكنند, با عقرب زندگي ميكنند مگر نيست مگر در اين رسانهها نميبينيد با مار زندگي ميكنند, با عقرب زندگي ميكنند, با پلنگ زندگي ميكنند, با يوزپلنگ زندگي ميكنند اما با شيطان نميشود زندگي كرد فرمود تنها دشمن سوگند ياد كرده شما اين است فقط بايد با او بجنگيد كمي كه نَرم بشويد كنار بياييد آرام بشويد او بيشتر حمله ميكند لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ تنها هدف او همين است اگر او دسترسي داشته باشد يكسر شما را با خودش ميبرد ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا﴾ با ﴿إِنَّمَا﴾ ذكر كرده يك دشمن آشتيناپذير هم اوست ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره فاطر, آيه 1.
[2] . سوره اعراف, آيه 156.
[3] . الكافي, ج4, ص38 و 39; التوحيد (شيخ صدوق), ص373.
[4] . مصباح المتهجد, ص442 و 696.
[5] . الصحيفة السجادية, دعاي 16.
[6] . سوره الرحمن, آيات 43 ـ 45.
[7] . سوره الرحمن, آيه 14.
[8] . سوره الرحمن, آيه 22.
[9] . سوره الرحمن, آيه 29.
[10] . سوره الرحمن, آيه 35.
[11] . الامالي (شيخ طوسي), ص166.
[12] . سوره نحل, آيه 75.
[13] . سوره بقره, آيات 40, 47 و 122.
[14] . سوره بقره, آيه 152.
[15] . ر.ك: الكافي, ج2, ص84; ر.ك نهجالبلاغه, حكمت 237.
[16] . الصحيفة السجادية, دعاي 1; «وكانوا كذلك لخرجوا مِن حدود الانسانيّة إلي حدّ البهيمية.»
[17] . سوره اسراء, آيه 44.
[18] . سوره احقاف, آيه 35.
[19] . سوره قلم, آيه 48.
[20] . سوره مريم, آيه 41.
[21] . سوره مريم, آيه 51.
[22] . سوره انعام, آيه 90.
[23] . سوره انعام, آيه 112.
[24] . ر.ك: الكافي, ج2, ص352; ر.ك: المحاسن (برقي), ج1, ص291; ر.ك: الصحيح (بخاري), ج7, ص190.
[25] . بحارالأنوار, ج44, ص327.
[26] . سوره حديد, آيه 20.
[27] . سوره محمد, آيه 36.
[28] . نهجالبلاغه, حكمت 131.