أعوذ بالله من الشيّطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿الم (1) ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (2)﴾
عدم اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
اين كلمهٴ ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ به عرض رسيد كه در صدد حصر نيست كه اين قرآن تنها براي متّقيان هادي است و براي غيرمتّقي هادي نيست؛ زيرا خود قرآن به عنوان هدايت ناس معرّفي شد (اين كتاب هدايت است براي مطلقِ مردم)؛ چه اينكه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مطلق مردم را دعوت كرد، در بين مردمي كه دعوت شدند؛ هم مشركين بودند، هم اهل كتاب بودند؛ هم از مشركين عدّهاي دعوت را پذيرفتند و هدايت شدند، هم از اهل كتاب عدهاي دعوت را پذيرفتند و هدايت شدند؛ پس اينچنين نيست كه اين قرآن براي متّقين نازل شده باشد. هم نحوهٴ عمليِ دعوت پيامبر اين بود كه همه را دعوت ميكرد، [كه] عدهاي ميپذيرفتند و عدهاي هم نميپذيرفتند، هم خود قرآن كريم خود را به عنوان هدايت همه مردم ميداند.
شواهد همگاني بودن دعوت و هدايت قرآن
در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 185 اين است كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾؛ وقتي قرآن را معرفي ميكند، ميفرمايد: قرآن براي هدايت مردم است؛ چه متّقي، چه غيرمتّقي. وقتي هم كه در سورهٴ «ابراهيم» آيهٴ اوّل، سرّ نزول قرآن را تشريح ميكند، ميفرمايد: ﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾؛ فرمود: اين قرآن را براي تو نازل كرديم كه مردم را از ظلمتها به نور خارج كني؛ نه خصوص متّقيان را. وقتي هم كه عدهاي پذيرش دعوت را نفي ميكردند، ميگفتند «مگر بشر هم پيامبر ميشود» يا در اثر آن رسوبات جاهلي دعوت انبيا را نميپذيرفتند، لسان قرآن كريم اين است كه خداي سبحان وقتي اين مردم را دعوت ميكند يا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي اين مردم را دعوت ميكند، آنها در اثر سنّتهاي جاهلي دعوت را نميپذيرند. در سورهٴ «اسراء» آيهٴ 94 اين است ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلاَّ أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً﴾؛ آنها كه منكر نبوّت عامه بودند، وقتي دعوت الهي به طرف آنها ميرفت، آنها ميگفتند: بشر نميتواند پيامبر باشد. رسالت از آنِ فرشته است، مَلَك است كه ميتواند رسولالله باشد و نه انسان. معلوم ميشود همين مشركيني كه اين شبهه را داشتند و در اثر اين شبهه يا ديگر علل، دعوت را نميپذيرفتند، هدايت الهي به سراغ آنها ميرفت و رسول خدا[صلّي الله عليه وآله وسلّم] هم عملاً آنها را به پذيرش حق دعوت ميكرد؛ منتها آنها نميپذيرفتند: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلاَّ أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً﴾. و در سورهٴ «كهف» هم باز سخن از هدايت مردمي است كه «ناس» را خداي سبحان هدايت ميكند؛ آيهٴ 55 سورهٴ «كهف» اين است: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً﴾؛ اينها كه رسول خدا دعوتشان كرد [و]، هدايتشان كرد، هدايت الهي رفت به سراغ آنها ولي نپذيرفتند، مثل اينكه ميخواهند به سرنوشت سنّت پيشينيان مبتلا بشوند يا عذاب را از روبهرو ببينند ـ ﴿قُبُلاً﴾ يعني مقابلاً ـ عذاب را مقابل ببينند تا ايمان بياورند. معلوم ميشود اين مشركيني كه ايمان نميآوردند هدايت به سراغ آنها ميرفت و معذلك نميپذيرفتند. هم دعوت عمليِ رسول خدا اين بود كه به سراغ آنها ميرفت، آنها را دعوت ميكرد و هم لسان قرآن كريم اين است كه اين كتاب ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[1] است و شاهدش هم آن است كه عدّهٴ زيادي از مشركين دعوت را پذيرفتند و موحد شدند، عدهٴ زيادي هم از كفار و اهل كتاب دعوت را پذيرفتند و موحد شدند. پس هم اطلاقات و عموماتي در قرآن هست، هم سيرهٴ عملي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر دعوت همگان بود و هم پذيرش يك عدّه در تاريخ مطرح است كه عدّهاي از مشركين و كفّار اهل كتاب، دين را پذيرفتند و مؤمن شدند؛ پس قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است؛ اما اينكه فرمود:﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ براي آن است كه تنها اهل تقوايند كه از قرآن بهره ميبرند؛ ديگران بهره نميبرند.
پرسش ...
پاسخ: آنها هدايت پاداشي است؛ نه هدايت ابتدايي؛ مثلاً اصل هدايت را فرمود ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾؛ اما هدايت پاداشي كه خداي سبحان تكويناً به يك عدّه توفيق اعطا ميكند، اين از آنِ كساني است كه در راه خدا گام بردارند كه ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾.[2]
پرسش ...
پاسخ: اين اولين بار است، يكي از محتملات ممكن است اين باشد؛ ولي منظور آن است كه اصل هدايت تشريعي كه قرآن(به عنوان كتاب تشريعي) هدايت مردم است، اختصاص به متّقين ندارد.
در سورهٴ «لقمان» به جاي ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ تعبير اين است: ﴿الم ٭ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ٭ هُديً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ﴾[3]؛ با اينكه رسالت رسول خدا رحمت عالمين است و قرآن هم رحمت عالمين است و هدايت جهاني است، معذلك در اوّل سورهٴ «لقمان» ميفرمايد: ﴿هُديً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ﴾. معلوم ميشود كه اين لسان، لسان حصر نيست، وقتي لسان حصر نشد، ديگران هم سهمي دارند، آن گاه بايد اين آيهٴ را معنا كرد كه ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ يعني چه يا ﴿هُديً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ﴾ كه در اول سورهٴ «لقمان» است يعني چه؟ يكي از آن وجوه آن است كه گرچه قرآن همگان را دعوت ميكند؛ ولي متّقياناند كه از دعوت قرآن بهره ميبرند و استفاده ميكنند؛ ديگران عمداً استفاده نميكنند.
پرسش ...
پاسخ: اين [اگر] حصر باشد معنايش اين است كه قرآن براي يك عدّه نازل شده است، در حالي كه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[4] است و در حالي كه رسول خدا مشركين را هم دعوت ميكند يا مثلاً مسيحيها و اهل كتاب را دعوت ميكند. در همان سورهٴ «آل عمران» اينچنين آمده است؛ آيهٴ 64 سورهٴ «آلعمران» اين است: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً﴾؛ اهل كتاب را به توحيد دعوت ميكند، عدهاي هم ميپذيرند. اگر عدّهاي از مشركين دعوت را پذيرفتند [و] عدهاي از اهل كتاب دعوت را پذيرفتند، معلوم ميشود اين قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است؛ نه [اينكه] براي خصوص متّقيان نازل شده باشد.
پرسش ...
پاسخ: منظور آن است كه خداي سبحان همگان را پذيراي هدايت خلق كرده است؛ زيرا همه را با فطرت توحيد آفريد كه فرمود: اين فطرت تغييرپذير نيست: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[5]، پس همه را قابل هدايت خلق كرد و احدي هم نميتواند آن فطرت اوليه را تغيير دهد: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[6]. آن گاه تمام افراد كه با اين سرمايهٴ فطرت توحيدي خلق شدند، مأمور پذيرش رسالت رسول خدايند كه فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾. پس قابليت اصل پذيرش و هدايت براي همهٴ مردم است، از آن طرف هم، فيض هدايت براي همهٴ مردم است، در اين وسط آن كسي كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[7] شد، آن فطرت را خاموش نكرد و شكوفا كرد، حرف انبيا را گوش ميدهد و حركت ميكند و اگر كسي ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[8] شد، آن فطرت را خاموش كرد، توفيق توجه به حرف انبيا نصيبش نميشود و نميپذيرد.
فطريبودن پذيرش هدايت الهي
بنابراين دعوت عام است؛ چون قابليت عام است. هيچ كسي را خداي سبحان بدون سرمايهٴ پذيرش هدايت خلق نكرد؛ همه را با فطرت توحيدي خلق كرده است و همه را هم مسئول پذيرش هدايت قرار داد. اگر كسي آن نور را در درون خود روشن نگه داشت، ميپذيرد و اگر آن نور را خاموش كرد ميشود تاريك و كور، وقتي كور شد، خداي سبحان به رسولش ميفرمايد: ﴿مَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمَيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾[9]؛ تو كورها را هدايت نميكني، ما به اينها چراغ داديم، اينها عمداً اين چراغ را خاموش كردند، حالا كه وقتي چراغ را خاموش كردند تو را نميبينند؛ ميآيند جلوي تو، شخص تو را ميبينند، اما شخصيتت را نميبينند: ﴿تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾[10] ـ اين در پايان سورهٴ «اعراف» است ـ فرمود: اينها ميآيند نزد تو، تو را نگاه ميكنند اما كورند نظر دارند، ولي بصر ندارند؛ تو را به عنوان انساني [از] اهل حجاز ميبينند؛ اما به عنوان اينكه رسول خدا باشي نميبينند؛ ﴿تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: هدايت؛ هم به معناي ارائه طريق خواهد بود، هم ايصال [به] مطلوب. و ارائه طريقش همگاني است؛ ممكن نيست ارائه طريقش مخصوص به گروه خاص باشد. در آيهٴ 198 سورهٴ «اعراف» اينچنين است: ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي لاَيَسْمَعُوا﴾؛ تو اگر آنها را به هدايت دعوت كني گوش نميدهند، ﴿تَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾؛ تو ميبيني كه آنها اهل نظرند نه اهل بصر؛ اهل نگاهاند نه اهل ديدن. گاهي انساني كه چشمش ضعيف است هنگام استهلالِ قمر، وقتي پشت بام رفت، ميگويد: «نگاه كردم و نديدم»؛ «نظرت إلي القمر و لم أره»؛ نگاه كردم و نديدم، نظر هست ولي رؤيت نيست؛ نگاه هست ولي ديدن نيست. فرمود: اينها در محضر تو نشستهاند، تو را به عنوان اينكه يك انسان عرب و اهل حجازي مينگرند؛ اما به عنوان اينكه رسول خدايي نميبينند (آن ديد را ندارند)، لذا فرمود: ﴿وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمَيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾[11]؛ اينها كه كورند، تو آنها را هدايت نميكني. اگر كسي عمداً آن چراغ فطرت را به وسيلهٴ گناه خاموش كرد، ديگر راه را نميبيند.
پرسش ...
پاسخ: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[12]؛ نه معنايش اين است كه بعداً كسي نميتواند ديگر آن چراغ را دفن كند؛ چون ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[13]، ﴿دَسَّاهَا﴾؛ يعني آن فطرت مُلْهَمه را دفن كرده است. اگر انسان يك چيزي را در زمين دفن بكند؛ خاكها را كنار ببرد، اين را در زمين دفن بكند، روي آن خاك بريزد، ميگويند «دسيسه» [كرد]، «مدسوس» يعني مدفونِ تحت التّراب، ﴿أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[14]؛ يعني خاكها را كنار ببرد، دفن بكند و رويش خاك بريزد؛ دسيسهكردن هم يعني همين كه انسان يك مطلب باطلي را در خلال يك كارهاي حق دفن ميكند. اينها اگر خودشان را اينجا دفن كردند، اين نه به آن معناست كه خداي سبحان به آنها فطرت توحيدي نداد. و در قيامت هم اين دفنشدهها آشكار ميشود، آن روز ميفهمند بيراهه رفتهاند.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ اينطور نيست كه خداي سبحان كسي را بدون فطرت توحيدي خلق بكند، يا نه؛ ديگران نفشي داشته باشند كه انساني بر خلاف فطرت توحيدي خلق بشود؛ اينچنين نيست. فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾، اين ﴿فِطْرَتَ﴾ منصوب به آن فعل محذوف است؛ يعني «خذ» آن را بگير؛ مثل اينكه اشاره ميكنند الغزال الغزال، ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[15].
اختصاص اهل ايمان به بهرهمندي از دعوت همگاني فطرت و پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پس فطرتي كه پذيراي دعوت است همگاني است، رسولي هم كه رحمت حق است، «رَحمَةٌ لِلعَالَمِينَ»[16] است؛ منتها عدهاي كه آن فطرت را خاموش كردند ديگر توان ديد را ندارند؛ لذا در اواخر سورهٴ «اعراف» فرمود: اينها تو را نگاه ميكنند ولي نميبينند: ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ﴾[17]. بنابراين اگر كسي فطرت خود را فراموش نكرده باشد، اين دين راهنماي خوبي است؛ اگر خاموش كرد كه ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[18]. آن گاه مسئله هدايت را كه فرمود همگاني است، تنها يك گروه استفاده ميكنند؛ آنها كسانياند كه اين چراغ را خاموش نكردند و چراغ را روشن نگه داشتند؛ نه اينكه قرآن مخصوص اينها باشد، [بلكه] از قرآن كساني استفاده ميكنند كه اين چراغ را روشن نگه داشتند.
پرسش ...
پاسخ: تقوا مقامي از مقامات نيست، تقوا مقول به تشكيك است؛ با هر درجه از درجهٴ ايمان سازگار است؛ اوّلين درجهٴ هدايت با اوّلين درجهٴ تقوا همراه است. تقواي متوسط، هدايتِ متوسط دارد؛ تقواي اخص، هدايت اخص دارد. عليايّحال اين قرآن براي هدايت همهٴ مردم است؛ بهرهمندان اين قرآن فقط متّقياناند؛ نظير همان انذار است كه ديروز بحث شد.
پرسش ...
پاسخ: معمولاً تقوا در قرآن كريم در برابر مقامات ديگر نيست؛ بر خلاف محسنين، توّابين، منيبين و صادقين؛ اينها مقامات است؛ اما تقوا يك مقامي باشد در برابر ديگر مقامها، اينچنين نيست.
محفوفبودن متقيان به هدايت فطري و تشريعي و تبهكاران به ضلالت اختياري و كيفري
﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ [دربارهٴ ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾] بياني را سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارند، ببينيم آن بيان تامّ است يا نه؟ ميفرمايد: منظور از متّقين در اينجا همان متّقينِ فطري است و هر انساني كه از قرآن بهره برده است، محفوف به دو هدايت است: يك هدايت فطري و يك هدايت تشريعي به وسيله قرآن؛ چه اينكه هر انساني كه گرفتار ضلالت شده است، اين بيراهه رفتنش محفوف به دو ضلالت است: يكي آن ضلالت نفسي خودش و يكي هم ضلالت كيفري كه خداي سبحان او را گمراه كرده است. انساني كه گرفتار شده است و به مقصد نرسيده است، اين داراي دو ضلالت است: ضلالت اولي به سوء اختيار اوست كه عمداً بيراهه رفته است، ضلالت بعدي كيفري است كه دامنگير او شد؛ خداي سبحان فرمود: اگر كسي حرف انبيا را عمداً ناديده بگيرد و بيراهه برود ما او را گمراه ميكنيم كه ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[19] اما ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ﴾[20]؛ يعني كسي كه فَسَقَ و انحرف عن الطّريق، خداي سبحان او را به عنوان كيفر، گمراه ميكند. اين هم در بحثهاي قبل گذشت كه گمراهي، يك وصف وجودي نيست كه خداي سبحان به كسي بدهد، [بلكه] همين كه نعمت توفيق را به كسي نداد، فيض را امساك كرد، اين شخص ميشود گمراه؛ به شهادت ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[21]. پس هر كسي كه گمراه ميشود، آن گمراهي اولش به سوء اختيار خودش است، گمراهي دوم به عنوان كيفر دامنگيرش ميشود؛ پس تمام كارهاي او محفوف به ضلالتَين است. چه اينكه هر انسان تبهكاري به دو بيماري محفوف و پيچيده است: يك بيماريِ اول كه به سوء اختيار خودش است كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[22]؛ يك بيماريِ دوم به عنوان كيفر از طرف خداي سبحان دامنگيرش شده است كه ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[23] (اين ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ مرض اول است، ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ مرض ثاني است)؛ يا ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[24] ـ «زيغ» يعني انحراف ـ هر كسي كه منحرف است محفوف به دو انحراف است: يك انحراف اولي كه به سوء اختيار خودش است؛ يك انحراف ثانوي كه به عنوان كيفر دامنگيرش شده است. هر كسي كه در حجاب و پرده و ختم است كه چيزي نميفهمد، اين محفوف به دو حجاب و دو پوشش است: پوشش اول را خود روي چشمش گذاشت كه نبيند، پوشش دوم را خداي سبحان روي آن پوشش گذاشت، فرمود: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[25]؛ يك غشاوه و پردهاي جلوي چشمشان گذاشتند و جايي را نميبينند، آن گاه خداي سبحان اين گروه را دلمُهرشده ميكند؛ دلهاي اينها را مُهر ميكند كه هر انسان تبهكاري محفوف به دو مرض است، [محفوف] به دو ضلالت است، [محفوف] به دو حجاب است و مانند آن: اولي را با دست خود انجام ميدهد، دومي را به عنوان كيفر، خداي سبحان او را عقاب ميكند و ميگيرد. در مسئله هدايت هم اينچنين است؛ هر كسي كه راهي را طي ميكند محفوف به دو هدايت است [كه] اولي و دومي هر دو به عنايت الهي است. در مسئله ضلالت، اوّلي به سوء اختيار خود اشخاص است، دومي به عنوان ضلالتِ كيفري از طرف خدا دامنگيرشان ميشود؛ ولي دربارهٴ هدايت، هر كسي كه در مسير مستقيم حركت بكند محفوف به دو هدايت است [كه] هر دو هدايت را خداي سبحان داد؛ اگر فطرت است كه خدا داد؛ اگر ارائه طريق است كه خدا داد؛ اگر توفيقِ بعدي است به نام هدايت تكويني، آن [را] هم كه خدا داد. پس دو هدايتي كه براي مهتديان است و هر انسان روبهراهي محفوف به دو هدايت است، هر دو نعمت است و هر نعمت هم از خداست؛ چون ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[26]؛ ولي ضلالتها، اوّلي به سوء اختيار خود شخص است، ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[27] است؛ دومي به عنوان كيفر و مجازات از طرف خداي سبحان بر او تحميل شده است.
هدايت ابتدايي و پاداشي
اينكه در اين كريمه فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾، بعد از چند آيه هم فرمود: ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾[28]، آيا اين هدايت، همان هدايت اولي است يا غير از آن است؟ ايشان [علامه طباطبائي(رضون الله تعالي عليه)] ميفرمايد: غير از آن است؛ براي اينكه فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾، متّقين چه كسانياند؟ پنج صفت براي متّقين ذكر ميكند: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾[29]، اين پنج صفت را ميشمارد، بعد ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِم﴾ اين هدايت چه هدايتي است و آن هدايت اوّلي چه هدايتي است؟ اين ﴿أُولئِكَ﴾؛ يعني همين مهتدين، اشاره ميكند به همين هدايتشدهها، همين مهتدين «علي هداية من ربّ» هستند؛ يعني يك هدايت ثانيهاي نصيبشان شده است؛ نظير ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾[30]؛ ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ﴾[31] و مانند آن است. اينها كه راه را طي كردهاند، از يك هدايت جديدي برخوردارند كه اين هدايتِ پاداشي است كه اين هدايتِ ثانوي است؛ هر انساني كه راهي را طي ميكند از يك طرف آن هدايتِ اوّلي نصيبش شده است كه راه را تشخيص بدهد و طي كند،از طرف ديگر وقتي كه راه را طي ميكند هدايت پاداشي هم نصيبش ميشود كه هدايتي است روي هدايت. از همين گروه تعبير شده است به ﴿زَادَهُمْ هُديً﴾[32]، گاهي تعبير به ﴿زَادَهُمْ هُديً﴾ دارد؛ گاهي تعبير دارد به ﴿زِدْنَاهُمْ هُديً﴾[33]؛ هدايت اينها را زياد كرديم؛ يا ﴿آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾[34]؛ تقواي اينها را خدا به اينها داده است؛ هدايت اينها را خدا به اينها داده است، اين همان هدايت پاداشي است كه روي هدايت اوّليه ميآيد. پس اول اين است كه اين كتاب ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است _متّقين، يعني كساني كه داراي اين اوصاف پنجگانهاند_ آن گاه فرمود: ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾[35].
پرسش ...
پاسخ: بله؛ اين قرآن هدايت اين گروه است، آن گاه اين گروه، ﴿عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ هستند، اين دو تا هدايتها بايد غير از هم باشند. يك مطلب اين است كه متّقين كه اين پنج صفت را انجام ميدهند از كجا گرفتند (اين يك مطلب است)؛ مطلب ديگر اين است كه اين ﴿هُديً﴾ كه در ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است، با ﴿هُديً﴾ كه در ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ [هست] دو تا هدايت است، اين متّقين بين دو هدايت محفوفاند. اين هدايت، يك هدايت ثانيه است؛ آن هدايت، هدايت اوليه است.
ايشان ميفرمايند: چون ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ غير از ﴿أُولئِكَ عَلَي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ﴾ است، [به اين نحو كه] يكي قبل از شروع به اين اوصاف [است و] يكي بعد، معلوم ميشود كه افراد متّقي داراي دو هدايتاند: يك هدايت ابتدايي كه به وسيلهٴ آن هدايت ابتدايي آن اوصاف را انجام ميدهند، يك هدايت پاداشي كه ﴿زِدْنَاهُمْ هُديً﴾[36] خواهد بود؛ نظير ﴿يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾[37] خواهد بود، قهراً اين ﴿أُوْلئِكَ عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[38] غير از آن هدايتي است كه در درجهٴ اُوليٰ ذكر شده است؛ يعني بار اول ذكر شده است.
نقش فطرت توحيدي در هدايت
اين دو هدايت كه يكي هدايت اوّلي است و يكي هدايت ثانوي، آن هدايت اولي همان هدايت فطري است، اگر كسي اين فطرت را خاموش نكند، ميداند خدايي هست، قيامتي هست و بايد با خدا ارتباط بندگي داشت، با خلق خدا ارتباط احسان، ارتباطِ انفاق و امثال ذلك داشت؛ فطرت ميگويد كه خدايي هست، قيامتي هست، رابطهاي هست. در ضمن رواياتِ «فطرت»، مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل ميكند از امام(عليه السلام) كه شما بچهها را تا يك سال نزنيد؛ زيرا گريهٴ چهار ماههٴ اوّلِ بچه، شهادت به وحدانيت حق است؛ گريهٴ چهار ماههٴ دوم بچه، شهادت به رسالت[39] رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ گريهٴ چهار ماههٴ سوم بچه، دعا به پدر و مادر است[40]. گريهٴ او بر اساس شيطنت نيست، او حديثالعهد به عالم فطرت است؛ او ميفهمد چه ميكند؛ آن خواستهها را با اين لسان تبيين ميكند. اين موجودي كه به فطرت توحيدي خلق شد اوّلين توجهش خداست؛ براي اينكه فيض را از خداي سبحان دريافت بكند كمكم به فكر وساطت مياُفتد، بعد وقتي پدر و مادر را كم و بيش قيّم خود مينگرد، اينها را مجراي فيض ميداند. فطرت توحيدي با هر انساني هست؛ اينچنين نيست كه خداي سبحان كسي را بدون فطرت خلق كرده باشد. اگر كسي اين فطرتِ توحيدي را خاموش نكند [و] وارد صحنهٴ زندگي بشود، در برابر دين خضوع خواهد كرد [و] قرآن كاملاً ميتواند هادي او باشد.
پرسش ...
پاسخ: آن هم به فطرت توحيدي است، «حتي يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه»[41]؛ آن هم هست. قبل از اينكه تبليغ و تعليم پدر و مادر در آنها اثر كند آن فطرت توحيدي است، منتها او پدر و مادر واقعي خودش را طلب مغفرت ميكند؛ نظير آنچه دربارهٴ حضرت امير و حضرت رسول وارد شده است كه فرمودند: «أنا و عليّ أبوا هذه الأمة»[42]. اينچنين نيست كه بچههاي كافر بر فطرت غيرتوحيدي خلق شده باشند؛ چون «كلّ مولد يولد علي الفطرة حتي يكون أبواه يهوّدانه و ينصّرانه»[43].
«والحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[2] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.
[3] ـ سورهٴ لقمان، آيات 1 ـ 3
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[5] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[6] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[7] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 9.
[8] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[9] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 81.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.
[11] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 81.
[12] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[13] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[14] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 59.
[15] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[16] ـ ر . ك: سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.
[18] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[19] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 93.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 26.
[21] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[24] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 5.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.
[26] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[27] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيات 3 و 4.
[30] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.
[31] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 13.
[32] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 17.
[33] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 13.
[34] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 17.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[36] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 13.
[37] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.
[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 5.
[39] ـ در روايت، گريه چهار ماهه دوم بچه، صلوات بر پيامبر و خاندان مطهرش خوانده شده است..
[40] ـ توحيد شيخ صدوق، ص331.
[41] ـ بحارالانوار، ج 3، ص 281.
[42] ـ بحار الانوار، ج 16، ص 95.
[43] ـ بحار الانوار، ج 3، ص 281.