23 11 1986 3256997 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 272(1365/09/02)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(۱۵۵) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ(۱۵۶) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ المُهْتَدُونَ(۱۵۷)

منطق غيرموحدان در برابر حوادث

آنها كه از عهده امتحانات الهي موفق بيرون مي‌آيند‌، از آنها به عنوان صابر ياد شده است كه اين صابرين به عنوان ملكه است و وصف مستمر [مي باشد]. در مقابل صابرين گروهي‌اند كه اگر نعمتي به آنها برسد، خود را وليِّ نعمت مي‌شمارند يا اگر نقمتي به آنها برسد، فوراً گرفتار انحراف فكري خواهند شد كه ﴿إن أصابَتهَ فتنة انقَلَبَ علي وَجهِه﴾[1]. نمونه‌هايي از هر دو گروه را در آيات فراواني ملاحظه فرموديد. بعضي از آياتي كه دلالت مي‌كند تبهكاران در برابر نعمت، خود را مستحق مي‌پندارند و خود را وليِّ نعمت مي‌شمارند، همان است كه در سورهٴ اعراف و همچنين سورهٴ كهف بيان شده [است].

 

ـ تندادن به خرافات

در سورهٴ اعراف آيهٴ 131 اين است كه ﴿فإذا جاءتهم الحسنة قالوا لنا هذه و إن تصبهم سيئة يطَّيَّروا بموسيٰ و من معه ألا إنّما طائرهم عند الله ولكنّ أكثرهم لا يعلمون﴾؛ اگر نيكي و خير به آنها برسد، خود را شايسته اين خير مي‌پنداشتند، مي‌گفتند: اين مالِ ماست و در اثر لياقت و استحقاق ما نصيب ما شده است و اگر سيئه‌اي به اينها  اصابت كند، به عنوان تطير و بدقدمي و شئامت، موساي كليم (سلام الله عليه) و همراهان او را به بدقدمي متهم مي‌كنند. بدقدمي جزء خرافات است (شانس بد و شانس خوب) جزء اوهام و خرافات است. اگر كسي به قضا و قدر معتقد نبود و به خداي سبحان معتقد نبود، قهراً به خرافات تن در مي‌دهد. تطير و طيره و امثال ذلك جزء اوهام و خرافاتي است كه كفّاره دارد و در روايات هم  آمده است كه «كفارة الطيره التوكل»[2]. اگر كسي در قلبش اين حادثه خطور كرد كه فلان شخص بدقدم است يا فلان حادثه مشئوم بود و باعث بدي بود و مانند آن، بايد از اين خاطره كفاره بدهد و كفارهٴ خاطرهٴ طيره و مانند آن، توكل بر خداي سبحان است. آل فرعون به جاي اينكه حسنه و سيئه را آزمون الهي بدانند، هنگام برخورد حسنه آن را به خود نسبت مي‌دادند و هنگام برخورد سيئه آن را به عنوان طيره به موساي كليم [عليه السلام] و همراهانش نسبت مي‌دادند، غافل از اينكه هر دو آزمون الهي است.

 

ـ پندار باطل غيرموحدان

در سورهٴ مباركهٴ كهف هم، جريان دو مردي را نقل مي‌كند كه يكي متمكّن بود و از نعمتهاي فراوان كشاورزي برخوردار بود و ديگري تهيدست؛ آن كه از نعمتهاي فراوان كشاورزي برخوردار بود وقتي وارد باغ سرسبز و خرّمش مي‌شد مي‌گفت كه ﴿ما أظن الساعة قائمةً و لئن رُدِدت إليٰ ربّي لأجدنَّ خيراً منها منقلبا[3]؛ قيامتي ـ معاذ الله ـ نيست و اگر قيامتي باشد و انسانها بعد از دنيا حيات مجدد داشته باشند، همان طوري كه من در دنيا از اين نعم برخوردار بودم، در آخرت هم از اين نعم برخوردارم. غافل از اينكه اين نعم دنيوي يا امتحان الهي است يا عذاب الهي است كه فرمود: ﴿وَ لا تعجبك اموالهم و اولادهم انما يريد الله أن يعذِّبهم بها في الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون﴾[4]، در هر حال يا امتحان است يا بلا، كه ﴿أنّما أموالكم و أولادكم فتنة﴾[5]. نمونه‌هاي ديگر را هم در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد.

 

نتيجه بحث

پس انسانها دو قسم‌اند: يك عده در برابر اين حوادث مي‌دانند همه امتحان الهي است [لذا] در هنگام رويدادهاي ملايم شاكرند و در هنگام حوادث ناگوار صابرند؛ عده‌اي كه موحّد نيستند در هنگام حوادث ملايم مي‌گويند: اين از ماست، آن گاه فرح و فخور خواهند بود و در هنگام رويداد حوادث ناملايم كفران مي‌ورزند. و آيه كريمه فرمود: صابرين را بشارت بدهيد؛ آنهايي كه اين حوادث را به عنوان امتحان الهي مي‌دانند و از عهده اين امتحان هم به خوبي برمي‌آيند كه فرمود: ﴿وَ بَشَّرِ الصّابرين﴾.

 

نكات آيه

آن گاه چند مطلب مطرح است:

 

ـ وجود ملكه صبر در صابران

يكي اينكه اين صابرين وقتي كه در آيه معنا شدند به عنوان صاحبان يك ملكه و يك وصف مستقر معنا شدند؛ نه يك وصف حال.

 

ـ بهرهمندي صابران از بشارت الهي

مطلب بعدي آن است كه اين گروهي كه صابرند از بشارت الهي برخوردارند. بشارت الهي مخصوص بهشت و

نجات از جهنم در آخرت نيست، هم نعم دنيايي را شامل مي‌شود، هم نعم اخروي را؛ خيلي از نعم است كه به عنوان بشارت خداي سبحان مرحمت مي‌كند. آن ملكات فاضله را به عنوان نعمت خداي سبحان در دنيا اعطا مي‌كند. بخشي از آنها البته مربوط به آخرت است.

 

ـ مهتديبودن صابران

مطلب بعدي آن است كه صلوات خدا و رحمت خدا توضيح داده شود كه به چه معيار و چه معنا خواهد بود و آخرين مطلب آن است كه خداي سبحان اهتداي صابرين را امضا مي‌كند كه صابر مهتدي است؛ چون در بعضي از قسمتها خدا وعده داد، فرمود: اگر اطاعت كرديد، مهتدي مي‌شويد. در اين آيه راجع به صابرين صحه گذاشت فرمود: اينها مهتدي‌اند.

 

وصف مستمر صابران

اما آن مطلب اول كه فرمود: ﴿وَ بَشّرِ الصّابرين ٭ الذين إذا أصابتهم مصيبة﴾، صابرين را كه معنا كرد؛ گذشته از اينكه صابر در اينجا صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل و ملكه را در بر دارد [و] گذشته از آن، خداي سبحان به عنوان يك وصف مستمر معنا كرد، اين تعبير «اذا كان كذا، كذا» نشانه از تلازم مقدم و تالي است. در نوع مواردي كه قرآن كريم مي‌فرمايد « اذا كان كذا، كذا» يعني يك تلازم مستمري بين امر اول و امر ثاني است؛ مثلاً مردان باتقوا را كه معرفي مي‌كند - در آيهٴ 201 سورهٴ اعراف – فرمود: مردان متقي كساني‌اند كه ﴿ان الذين اتقوا اذا مِسّهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون﴾؛ اين ﴿اذا﴾ در اين گونه از موارد سورِ موجبه كليه است نظير « كلما». اگر يك وقتي گفتند « اذا طلعت الشمس فالنهار موجود» در عرف بيش از قضيه مهمله از آن استفاده نمي‌شود كه در حكم قضيه جزئيه است و اما در اين گونه از تعبيرات قرآن كريم به عنوان موجبه كليه از آن استفاده مي‌شود يعني هر وقت كه وسوسه‌ها به سراغ مردان باتقوا رفتند، آنها بيدار مي‌شوند. متقي كسي است كه هر وقت گرفتار وسوسه شد، بيدار شد و جبران كرد: ﴿إنّ الّذين أتّقوا إذا مسَّهم طائفٌ من الشيطان تَذَكَّروُا﴾[6] يعني « كلَّما مسَّهم طائفٌ من الشيطان تَذَكَّروا»؛ نه اينكه در بعضي از اوقات متذكرند [و] در بعضي از اوقات تحت وسوسه شيطان‌اند، وگرنه آن كه تقوا نشد [و] آن ملكه تقوا نيست!

پرسش...

پاسخ: صفت مشبهه اوزاني دارد، بحث در معنا نيست، بحث در وزن است. صفت مشبهه كه اوزاني دارد، گاهي بر وزن فاعل است، گاهي بر وزن مفعول است، گاهي بر وزن فعيل است، گاهي بر وزن فَعْل است.

پرسش ...

پاسخ: آن معروفش است؛ چون اينها سماعي‌اند، قياسي كه نيستند.

پرسش ...

پاسخ: اين بحث در اصول بايد توجه مي‌شد؛ ﴿ان جاءكم فاسق بنبا﴾[7]؛ فاسق، در اصول توجه كرديد كه يك وقت يعني فسق‌دارنده يا كسي كه ملكهٴ فسق دارد، آنجا اين بحث مطرح شد.

پرسش ...

پاسخ: صفت مشبهه، گاهي بر وزن فاعل است، گاهي بر وزن فعيل است.

پرسش ...

پاسخ: نه [اينجا] صحبت در اين نيست كه اسم فاعل به معني صفت مشبهه باشد؛ اسم فاعل، مقابل صفت مشبهه است. صفت مشبهه كه دلالت بر ثبات و استمرار دارد، اوزان گوناگون دارد: يكي از وزنهايش فعيل است، يكي از وزنهايش فاعل است، يكي از وزنهايش هم فَعَل و مانند آن. محمود صفت مشبهه است ﴿عسي أن يبعثك ربُّك مقاماً محموداً﴾[8]؛ نه اسم مفعول. آنجايي كه ملكه و استمرار را مي‌فهماند صفت مشبهه است.

پرسش ...

پاسخ: اگر ماده اقتضا بكند كه هيئتِ اسم فاعل، پس مخالف با ماده است!

پرسش ...

پاسخ: نه، اين هيئت است كه مفيد دوام است، صَـبَـرَ؛ صبر كرد. در يك حادثه اگر صبر بكند، مي‌گويند: صبر كرد؛ در يك حادثه اگر بيتابي كرد، مي‌گويند: جَزَعَ.

پرسش ...

پاسخ: نه، گاهي انسان جزوع است، گاهي صبور. در يك حادثه اگر انسان تحمل كرد، مي‌گويند؛ صَبَرَ في هذه الواقعه [ولي] اگر در همه حوادث اين ملكه را داشت، مي‌گويند: صابر است كه اين صفت براي او ثابت است و مستمر؛ اين مي‌شود ملكه، اين مي‌شود صفت مُشْبِهِه ﴿نه صفت مشبَّهه﴾ اينكه فرمود: ﴿إذا مسَّهم طائفٌ من الشيطان تَذَكَّروُا فإذا هم مبصرون﴾[9]، معناي استمراري دارد.

 

ـ ملكه راسخهٴ عبادالرحمان

سورهٴٴ مباركهٴ فرقان هم اين‌چنين است؛ بسياري از آياتش نشانهٴ همان دوام و استمرار است. ﴿عبادالرحمٰن﴾ را كه معنا مي‌كند [و] اوصاف آنها را ذكر مي‌كند؛ آيهٴ 63 به بعد سورهٴ فرقان اين است كه ﴿و عباد الرحمن الذين يمشون عَلَي الأرضِ هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً﴾ يعني ملكه آنها اين طور است: نه اينكه در يكجا در هنگام برخورد با جاهل سخن سلام و  صواب بگويند، در هنگام برخورد با جاهل در جاي ديگر سخن خطا بگويند؛ اين طور نيست. ملكه راسخهٴ «عباد الرحمن» اين است كه در هر برخوردي عاقلانه مسئله را حل مي‌كنند: ﴿وَ اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً﴾ و همچنين از لحاظ مسائل اقتصادي و كمك مالي و انفاق اين چنين‌اند كه ﴿إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواماً﴾[10]؛ نه اينكه گاهي بين اسراف و تبذيرند، گاهي گرفتار اسراف‌اند، گاهي گرفتار تبذير. آن كه گاهي بين اسراف و  تبذير است و گاهي مبتلا به اسراف و گاهي مبتلا به تقتير، او جزء «عباد الرحمن» نيست و همچنين در همين سورهٴ وقتي برخورد آنها را با مسائل لغو ياد مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿و إذا مرّوا باللغو مرّوا كراماً﴾[11] يعني در هر جا كه به لغو برخورد كردند، كريمانه برخورد مي‌كنند. در جمع مبتلايان به لغو حضور پيدا نمي‌كنند و آن مبتلاها را هم كريمانه هدايت مي‌كنند. در همهٴ اين موارد از اين «اذا» تلازم مقدم و تالي استفاده مي‌شود تقريباً.

پس اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿إذا أصابتهم مصيبة قالوا إنّا لله﴾ يعني همواره اين‌چنين‌اند، اين برايشان ملكه شد.

 

فخامت پاداش صابران

آن‌گاه خداي سبحان درباره اينها بشارت داد، فرمود: ﴿و بَشّرِ الصابرين﴾ همان طوري كه حذف متعلَّق از نظر اهميت دلالت بر فخامت متعلق مي‌كند، كه بحثش قبلاً گذشت، دلالت بر عموم هم مي‌كند، ندارد به اينكه صابرين را بشارت بده كه در آخرت از نعم الهي برخوردارند؛ بلكه هم در آخرت، هم در دنيا.

 

ـ عزم الأمور بودن صبر

در دنيا هم خداي سبحان به افراد صابر فضايل فراواني مي‌دهد؛ چون صبر جزء عزم الأمور است يعني جزء

كارهايي است كه انسان اگر بخواهد اين كار را انجام بدهد بايد اول تصميم بگيرد، هيچ كاري بدون تصميم و عزم و اراده حاصل نخواهد شد، منتها بعضي از كارها را مي‌گويند جزء عزم الامور است يعني « مما ينبغي أو يجب أن يُعزمَ عليه» يعني اگر كسي بخواهد صبر كند. اين نظير رفتن خانه زيد و عمرو نيست كه با يك اراده عادي حل بشود انسان بايد بنشيند عاقبت‌انديشي كند و مصمم بشود، بگويد من در اين حادثه جزع نمي‌كنم بعد صبر كند اين جزء عزم الأمور است يعني بدون تصميم نمي‌شود، هيچ كاري بدون تصميم و بدون اراده نخواهد شد. كار ارادي مسبوق به اراده است، انسان هم اگر بخواهد كوچك‌ترين حرف بزند بايد اراده كند؛ بخواهد دستش را هم حركت دهد بايد اراده كند، اما اين‌چنين نيست كه از آنها به عنوان «عزم الأمور» ياد بكنند. «عزم الامور» يعني اموري كه اگر بخواهد محقق بشود بايد صاحبش تصميم بگيرد، جزم پيدا كند و در لابه‌لاي اين اراده وهن راه پيدا نكند، او بشود مصمَّم تا اين كار را انجام بدهد. آن سنگي كه در آن خُلَل و فُرَجي نيست آن سنگ مستحكم را مي‌گويند: صخرهٴ صمّاء. آن دوستي كه در دوستي او خللي نيست، مي‌گويند: دوستِ صميمي. صميم آن درونْ پر است؛ انساني كه بخواهد مصمّم بشود بايد در محدودهْ اراده او، بي ميلي، انزجار، كراهت [و] ترديد راه پيدا نكند، تا اين محدوده درونْ پر نشد، نمي‌گويند تصميم، آن اراده‌اي كه به اندك حادثه‌اي عوض مي‌شود، آن تصميم نيست، پر نيست؛ لذا خداي سبحان فرمود: صبر جزء عزم‌الامور است يا لقمان وقتي به فرزندش وصيت مي‌كند آيهٴ 17 سورهٴ لقمان مي‌فرمايد: صابر باش ﴿يا بني أقم الصلاة وأْمُرْ بالمعروف و انْهَ عن المنكر واصبر علي ما أَصٰابك إنَّ ذلك من عزم الامور﴾؛ صبر نظير كارهاي عادي نيست كه انسان بدون تصميم بتواند، صبر كند؛ چون هر لحظه انسان بايد زمام نفس را بكشد كه مبادا از يك طرف شك، از يك طرف  ترديد، از يك طرف كراهت، از يك طرف انزجار، از يك طرف وهن راه پيدا كند و اين مركز تصميم گيري را موهون كند، فرمود: ﴿ان ذلك من عزم الامور﴾[12] خب اگر چنانچه كسي مصمم شد و مهم‌ترين عمل هم كه اراده و عزم است براي او پيدا شد، خداي سبحان يك چنين انساني را بشارت مي‌دهد، فرمود: ﴿و بَشِّر الصّابرين﴾؛ صابر كسي است كه جزء « عزم الامور»ها را محقق كرد.

پرسش.................

پاسخ: آن حديث شريف را هم مرحوم فيض (رضوان الله عليه) نقل كرد به عنوان تطبيق است يكي از مصاديق بارزهش زمان حضور حضرت (سلام الله عليه) است،[13] اما اين مربوط به مسائل جنگ است و در صدر اسلام اين توطئه [آماده سازي]  است براي اينكه رزمنده به ميدان كه مي‌رود بداند كه با مشكلات روبروست. آن هم يكي از مصاديق اين آيه مباركه است.

 

بهره مندي صابران از صلوات مستمر الهي

آن‌گاه خداي سبحان فرمود به اينكه اگر كسي ملكهٴ صبر را داشت به او بشارت بدهيد. بشارت خداي سبحان هم، هم مربوط به دنيا هم مربوط به آخرت است. آن‌گاه فرمود به اينكه  بشارتش به اين است كه ما مي‌گوييم: ﴿اولٰئك عليهم صلواتٌ من ربهم و رحمةٌ و اولٰئك هم المهتدون﴾[14].

خدايِ متعال درباره مؤمنين فرمود: بر مومنين صلوات مي‌فرستد. در سورهٴ مباركهٴ احزاب فرمود: خدا و ملائكه بر شما صلوات مي‌فرستند تا شما را نوراني كنند، اما دربارهْ صابرين به عنوان جملهٴ اسميه تثبيت كرد ‍[و] فرمود: صلوات الهي دائماً بر صابرين تنزّل مي‌كند.

 

ـ اثر صلوات الهي

در سورهٴ احزاب آيهٴ 43 اين است كه ﴿ هو الّذي يُصَلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات الي النّور و كان بالمؤمنين رحيماً﴾[15] البته فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد، اما تدريج. از فعل جز تدريج، چيزي استفاده نمي‌شود، آن اسم است كه دلالت بر ثبات دارد. فرمود: خداي سبحان بر شما مؤمنين صلوات مي‌فرستد، ملائكه خدا هم بر شما صلوات مي‌فرستند، تا شما را نوراني كنند، تا شما را از اين تيرگي بيرون بياورند و از ظلمت برهانند.

 

ـ انحصار اثر صلوات در مؤمنان از خداي سبحان

اگر ملائكه صلوات مي‌فرستند، در حقيقت به فرمان خداست و اگر كاري هم از اين صلوات ملائكه ساخته است، به امر خداست؛ لذا در هنگام جزا، فعل را مفرد آورد فرمود به اينكه خدا و ملائكه بر شما صلوات مي‌فرستند، تا خدا شما را نوراني كند: ﴿هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الي النور و كان بالمؤمنين رحيماً﴾[16] كه اين رحمتِ خاصه است.

 

نورانيت صابران

ولي درباره صابرين فرمود (به عنوان جمله اسميه) ﴿اولٰئك عليهم صلواتٌ من ربهم﴾[17] يعني بر صابرين خداي سبحان صلوات فراواني و كرامتهاي فراواني تنزل مي‌كند. خب، پس صلوات براي نوراني كردن است. اگر صلوات براي نوراني كردن است و خداي سبحان بر صابرين صلوات مي‌فرستد يعني صابرين نوراني خواهند بود، ديگر فرض ندارد صلوات براي نوراني كردن باشد و خداي سبحان بر صابرين صلوات بفرستد و افراد صابر نوراني نباشند. ﴿طوبي لهم وحسن مآب﴾[18]، ﴿اولئك عليهم صلواتٌ من ربهم﴾؛ اگر كسي واقعا صابر شد نوري در درون او هست:

﴿اولئك عليهم صلواتٌ من ربهم و رحمةٌ﴾ اين رحمت، يك رحمت خاصه است در برابر آن صلوات.

پرسش ...

پاسخ: اين يا دفع است يا رفع، يا براي آن است كه مبتلا به ظلمت نشوند؛ نظير اولياي الهي كه ﴿الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور﴾[19] كه نسبت به اولياي الهي دفع است. نسبت به افرادي كه ظلمات صغير دارند ولي ايمانشان صحيح است. اعتقادشان صحيح است، از معاصي كبيره پرهيز مي‌كنند [و] احياناً به صغاير مبتلا هستند، نسبت به آنها رفع است. دربارهْ اينها هم همين‌طور است

 

ـ صلوات، فيض خاص

پرسش...

پاسخ: صلوات از ناحيه خداي سبحان كرامت است؛ فيض خاص را مي‌گويند صلوات، آن روشني كه انسان در درون خود احساس مي‌كند صلوات الهي است وگرنه لفظ در كار نيست «انّما كلامه سبحانه فعلٌ منه»[20] همين كه انسان در دل خودش يك صفايي احساس مي‌كند كه نسبت به اطاعت و امتثال فرمان خدا علاقه دارد، نسبت به گناه انزجار دارد، از جهنم مي‌ترسد، به بهشت دل مي‌بندد، به سخنان اهل بيت دل مي‌بندد، وقتي سخنان اهل بيت را مي‌شنود قلبش باز مي‌شود، اينها را به عنوان مواليان الهي در جان خود جا داده است، اين نورانيت است، اينها بركات همان صلوات است وگرنه گفتار خدا همان فعل خداست. اين رحمتي كه در كنار صلوات آمده است يك رحمت خاصه است.

 

رحمت عام و رحمت خاص خداوند

گرچه خداي سبحان رحمتش فراگير است و كل جهان امكان را در بر گرفته است كه فرمود: ﴿و رحمتي وسعت كل شيء﴾[21]

و به استناد همين جملهٴ كريمه قرآن كه ﴿و رحمتي وسعت كل شيء﴾ در دعاي كميل آمده است كه «و برحمتك التى وسعت كل شىء»[22]، امّا اين رحمتي كه براي مؤمن است يك رحمت خاصه است؛ چون همان آيه‌اي كه دلالت بر وسعت رحمت حق دارد كه فرمود: ﴿ورحمتي وسعت كلَّ شيء﴾ در كنارش فرمود: ﴿فسأكتبها للذين يتّقون﴾[23] يعني غير از آن رحمت فراگير كه همه جا را پوشانده، يك رحمت خاصه است كه ازآن مؤمنين و افراد با تقواست. در اين آيه كريمه هم كه فرمود: ﴿و رحمةٌ﴾ يعني رحمت خاصه غير از آن رحمت  عامه‌اي كه ﴿وسعت كل شيء﴾، در اين دعاي كميل هم مي‌گوييم: خدايا! تو كه آن‌چنان قدرت داري كه رحمتت فراگير است (همه جا را گرفته) تو را به آن رحمت مطلقه‌ات سوگند كه ما را از رحمتِ خاصه‌ات برخوردار كن وگرنه آن رحمت مطلقه در جنهم هم هست، با اينكه جهنم طبق بيانات حضرت امير (سلام الله عليه): «دار ليس فيها رحمة»[24] هيچ رحمتي در؛ جهنم نيست. اين رحمتي كه در جنهم نيست رحمت خاصه است وگرنه رحمت عامه، فراگير است [و] جهنم را هم گرفته؛ چون جهنم در كل نظامٰ رحمت است. اينجا كه فرمود: ﴿اولئك عليهم صلواتٌ من ربهم و رحمةٌ﴾ يك رحمت خاصه‌اي است در برابر كرامت قبلي. آن صلوات براي نوراني كردن است و اين رحمت براي پاداش دادن به انسانهاي نوراني [است].

 

ـ پيدايش سكينت و آرامش در پرتو صلوات انسان كامل

آن‌گاه خداي سبحان مطلب سوم را در اين جمله اخير ذكر مي‌كند

 صلوات رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باعث تسكين و پيدايش سكينه و سكونتِ در نفس است كه فرمود: ﴿وَصلّ عليهم إنّ صلاٰتك سكن لهم﴾[25]؛ اينكه مي‌بينيد يك كسي قلبش آرميده است با اينكه حوادث زياد است، هيچ تپشي در قلب او نيست اين به بركت صلوات وجود مبارك پيغمبر است. فرمود: ﴿خذ من أموالهم صدقة تُطَهِّرهم و تزكيهم بها و صلّ عليهم إنّ صلاٰتك سكن لهم﴾ الآن هم ولي عصر (ارواحنا فداه) بر مؤمنين صلوات مي‌فرستد. اينكه شما مي‌بينيد همه خطرها هست يك عده اصلاً مثل اينكه در اين كشور خطري نيست، آرميده‌اند به بركت همان دعاهاست. فرمود: صلات انسان كامل باعث آرامش دلهاست: ﴿ان صلاٰتك سكن لهم﴾ نه يعني تو بگو «اللهم صلّ علي زيد»، اين لفظ كافي نيست، تشكر، دعا مسئله ديگر است تو مجراي فيض باش تو واسطه باش كه بر قلب اينها سكينت و وقار تنزل كند. صلوات پيغمبر اين اثر را دارد. لازم نيست در حضور انسان بگويد. هم اكنون هم حضرت حجت (سلام الله عليه) بر مؤمنين صلوات مي‌فرستد. اينكه مي‌بينيد عده‌اي تا بوي خطر به مشامشان رسيد، [قلبشان] مي‌طپند عده‌اي در خط مقدم جبهه آرام‌اند به بركت همان صلوات است، ﴿وَصلّ عليهم ان صلاٰتك سكن لهم﴾[26]. عده‌اي خطر را از راه دور كه احساس كنند، الآن مي‌طپند و به فكر ذخيره‌ [كردن] اند [و] عده‌اي در خط مقدم خطرند، براي آنها بي تفاوت است. اين نشانهٴ آن است كه يك عده‌اي واقعاً آرام‌اند، يك عده‌اي واقعاً مضطرب‌اند آنهايي كه آرام‌اند به بركت صلوات اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه فرمود: ﴿ان صلاٰتك سكن لهم﴾؛ باعث نزول سكينت و  آرامش براي اينها خواهد بود.

پرسش ...

پاسخ: نه از تعليل استفاده مي كنيم آيه [ 103، سورهٴ توبه] دربارهٴ زكات است.

پرسش ...

پاسخ: دليل عام است؛ علت هم معمِّم است، هم مخصص. آن مدعا اين است ﴿صلّ عليهم﴾ دليل چيست؟ ﴿إنّ صلاٰتك سكن لهم﴾؛ اصولاً صلوات پيغمبر باعث سكينت است، حالا اگر درباره جهاد بود كه افضل از زكات است، آن هم همين‌طور است.

پرسش ...

پاسخ: جامعشان يكي است، اما انحاي گوناگون دارد. مشترك لفظي نيست، جامعشان يكي است درجاتشان گوناگون است.

 

هدايت برتر صابران

آن‌گاه فرمود: ﴿و اولٰئك هم المهتدون﴾، اين ﴿و اولئك هم المهتدون﴾ امضاست يعني اينها واقعاً  هدايت شده‌اند كه اهتدا و هدايت نظير اقتدار و قدرت باهم فرق دارند. در بعضي از موارد است كه زيادي مباني بر آن كثرت معنا دلالت مي‌كند؛ مثل قرب و اقتراب، قدرت و اقتدار، خب مقتدر قوي‌تر از قادر است، مقترب نزديك‌تر از قارب است، مهتدي هدايت شده‌تر از مهدي است. هدايت با اهتدا فرق دارد؛ نظير قدرت و اقتدار، و قرب و اقتراب. در اين كريمه فرمود: اينها كه صابرند در موارد امتحان، ﴿اولئك هم المهتدون﴾ يعني ما به اينها وعده داديم، فرمود كه به اينها گفتيم: اگر شما مطيع خدا و پيغمبر باشيد، مهتدي مي‌شويد، ولي دربارهٴ صابرين اينها كه ازعهدهٴ امتحان به در آمدند ما بر اهتداي آنها صحه گذاشتيم، گفتيم؛ ﴿وَاولئك هم المهتدون﴾.

در سورهٴ نور اصل وعده را ذكر كرد آيهٴ 54 سورهٴ نور اين است كه ﴿قل اطيعوا الله و أطيعوا الرسول فإن تُولّوا فإنّما عليه ما حمّل و عليكم ما حمّلتم و إن تطيعوه تهتدوا﴾؛ اگر شما مطيع پيغمبر باشيد، به اهتدا مي‌رسيد نه يعني هدايت مي‌شويد، خب انسان تا هدايت نشود كه حرف خدا و پيغمبر را گوش نمي‌دهد و همين اطاعت مصداق هدايت است در اين كريمه آن هدايتِ برتر را مي‌گويد، مي‌فرمايد: اگر شما مطيع پيغمبر بوديد، مهتدي خواهيد شد. حالا يا به معناي ايصال مطلوب است يا هدايت تكويني است، علي‌اي حال هدايت تشريعي و هدايت ابتدايي نيست؛ چون اگر كسي به هدايت تشريعي و هدايت ابتدايي مهتدي نباشد كه مطيع نيست، فرمود اگر خدا و پيغمبر را اطاعت كرديد مهتدي خواهيد شد، ولي در اين آيه محل بحث به آن وعده وفا كرده انجاز كرده صحه گذاشت، فرمود: ﴿وَاولئك هم المهتدون﴾[27]؛ مثل اينكه در سورهٴ انعام آيهٴ 82، دربارهٴ اهتدايِ بعضي هم صحه گذاشت [و] فرمود: ﴿الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظلم أولٰئك لهم الأمن و هم مهتدون﴾؛ آنها كه مؤمن شدند و دامنهٴ ايمانشان را به ستم آلوده نكردند و در أمن بودند، و ديگران هم از آنها در امان بودند اينها از أمن الهي برخوردارند و اينها هستند كه مهتدي‌اند.

تفاوتي كه آيهٴ محل بحث با آيه سورهٴ انعام دارد اين است كه در آيهٴ محل بحث كلمهٴ « الف و لام» هم آمده كه فرمود: ﴿واولئك هم المهتدون﴾ كه نشانه از كمال اهتداست.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 11.

[2]  ـ كافي، ج 8، ص 198.

[3]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 36.

[4]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 85.

[5]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 28.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 201.

[7]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.

[8]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 79.

[9]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 201.

[10]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 67.

[11]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.

[12]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[13]  ـ ر.ك: بحار الانوار، ج 52، ص 202 ـ 203

[14]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 157.

[15]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[16]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 157.

[18]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 29.

[19]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.

[20]  ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 186.

[21]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[22]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[23]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.

[24]  ـ نهج البلاغه، نامه 27.

[25]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.

[26]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.

[27]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 157.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق