08 10 1986 3230818 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 252(1365/07/16)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (۱٤۶) الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ (۱٤۷) وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (۱٤۸) وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱٤۹)﴾

 

قبله نشان كيان دين

در عظمت قبله همين بس كه مسلمين به عنوان «أهل القبلة» معروف‌اند، همان طوري كه به عنوان «أهل القرآن» معروف‌اند. گرچه شرط صحت صلات واجب استقبال كعبه است و در رديف ساير شرايط به شمار آمده است، ولي از اهميت خاصي برخوردار است كه نشانهٴ يك ملّت همان أهل قبله بودن آنهاست؛ گاهي مي‌گويند: اينها «اهل القرآن»اند و گاهي مي‌گويند: اينها «اهل القبله»‌اند [و] اين نشانهٴ كيان يك دين است. قهراً با ساير شرايط و اجزاي عبادي فرق مي‌كند. اينكه ملاحظه مي‌فرماييد در مسئله قبله، پنج مورد تقريباً با فاصلهٴ كوتاه مسئله تكرار شد، كمتر موردي در قرآن كريم به اين عظمت برخورد شده است كه در يك صفحه مثلاً در كنار هم، پنج بار مسئله قبله كه حتماً بايد به سمت كعبه رو كنيد، تكرار شده باشد كه الآن اين موارد پنجگانه به عرض مي‌رسد.

چون مسئله قبله مهم بود، آن قبلهٴ قبلي را هم به عنوان يك آزمون مهم اعلام كرد، فرمود: ﴿وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللّهُ[1]؛ ما اگر به مردم حجاز بگوييم: شما به سمت بيت المقدس رو بياوريد اين يك آزمون عظيم است، يك امتحان بزرگ است و هر كسي از عهدهٴ اين امتحان موفق بيرون نمي‌آيد؛ چون مسئله قبله مهم است كه مسلمين به عنوان «أهل القبله» معروف‌اند و در يك صفحه تقريباً در كنار هم پنج بار سخن قبله مطرح شد، لذا قرآن كريم مي‌فرمايد به اينكه قبله مثل ساير شرايط و اجزا نيست كه مسيحيها و ‌يهوديها دست از قبله خودشان بردارند، به قبلهٴ شما رو كنند و قبله شما را بپذيرند؛ زيرا پذيرش قبله شما به منزلهٴ پذيرش أصل دين شماست. گرچه قبله به عنوان شرطي از شرايط نماز ذكر مي‌شود، اما اين‌طور نيست كه [مثلاً] لباس مصلّي يك شرايط خاص دارد، قبله هم در حد يك لباس مصلّي باشد (اين‌طور نيست)، لذا قبلاً هم در آيهٴ 145 كه بحثش گذشت، فرمود: ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ﴾؛ اگر معجزات فراوان هم بياوريد، آنها قلبه تو را نمي‌پذيرند؛ چون پذيرش قبلهٴ شما به منزلهٴ پذيرش دين شماست و شما به عنوان «اهل القبله» معروفيد. اين علامت و نشانهٴ كيان دين شماست، لذا هر معجزه‌اي هم كه ارائه بدهي آنها نمي‌پذيرند.

 

ـ دستور به عدم پيروي پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از قبلهٴ اهل كتاب

﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ[2]؛ چه اينكه تو هم هرگز نمي‌پذيري و نبايد بپذيري: زيرا اگر بخواهي قبلهٴ آنها را بپذيري يعني از يك امر منسوخ پيروي [مي]كني، تو هم قبلهٴ آنها را نمي‌پذيري. اين تقريباً از يك نظر با اهل كتاب همان حرفي را مي‌زند كه با كافران و مشركان آن حرف را در ميان گذاشت. در سورهٴ مبارك جحد يعني كافرون[3] فرمود: ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ[4]؛ اين را در مكه به مشركين كه دينشان و ثنيّت و بت‌پرستي بود بيان كرد، فرمود: شما هم نمي‌پذيريد، من هم كه نبايد بپذيرم. الآن به اهل كتاب همان حرفي را مي‌زند كه در مكه با مشركان در ميان گذاشت، فرمود: شما كه نمي‌پذيريد، من هم كه نبايد بپذيرم. الآن به اهل كتاب مي‌فرمايد به اينكه ﴿ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ﴾؛ تو كه نبايد از قبلهٴ آنها اطاعت كني و تابع قبلهٴ آنها باشي.

 

تعصب اهل كتاب دربارهٴ قبله

آنها هم بر اساس تعصبي كه دارند، ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ[5]؛ چون پذيرش قبله به منزلهٴ پذيرش اصل دين است، لذا فرمود به اينكه عده‌اي از اهل كتاب با اينكه مي‌دانند اين حق است نمي‌پذيرند، چه اينكه با اينكه رسالت تو را كاملاً مي‌شناسند نمي پذيرند. مسائل جزئي را احياناً ممكن است تن در بدهند و آنچنان عناد نورزند، امّا آنچه كه مربوط به اصل اسلام است هرگز نمي‌پذيرند [و] قبله از اين قبيل است، لذا فرمود: ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ﴾.

 

كتمان و انكار حق توسط اهل كتاب

ـ شناخت رسول خدا توسط اهل كتاب

بعد هم فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ ؛ همان‌طوري كه رسالت پيغمبر را نمي‌پذيرند قبله را هم نمي‌پذيرند؛ چون قبله گرچه جزء فروع دين به شمار مي‌آيد [و] جزء شرايط نماز است، ولي نشانهٴ كيان دين است مثل رسالت پيغمبر، لذا فرمود به اينكه رسالت تو هم بر اينها مسلّم است و تو را هم به خوبي مي‌شناسند، امّا ايمان نمي‌آورند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾؛ وجود مبارك پيغمبر را آن‌طوري مي‌شناسند كه پسرشان را مي‌شناسند. يعني در شناخت آنها نظير شناخت حسّي شكي نيست. همان‌طوري كه پدر پسر خود را بطور حسّي مي‌شناسد، آنها هم وجود مبارك پيغمبر را اين چنين مي‌شناسند؛ براي اينكه همه خصوصيات حضرت در كتاب آسماني آنها آمده است در سورهٴ انعام فرمود به اينكه ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ[6]، نمي‌شود گفت به اينكه اين ﴿يَعْرِفُونَ﴾ به كتاب برمي‌گردد يعني قرآن را يا اسلام را و مانند آن؛ براي اينكه تشبيه كرد [و] فرمود: اينها همان‌طوري كه پسرشان را مي‌شناسند، اين را مي‌شناسند. معلوم مي‌شود اين ضمير به رسول برمي‌گردد يعني رسول خدا را آن‌چنان مي‌شناسند كه پسرشان را مي‌شناسند، نه اينكه دين خدا را آن‌طور مي‌شناسند يا قرآن را آن‌طور مي‌شناسند يا وحي را آن‌طور مي‌شناسند كه پسرشان را مي‌شناسند. وگرنه آن تنظير معقول به محسوس است اما اين تنظير محسوس به محسوس است.

 

راز شناخت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم)

و سرّ اينكه وجود مبارك پيغمبر را مي‌شناسند آن است كه در كتاب آسماني اينها به خوبي نام مبارك پيغمبر آمده، خصوصيات شخصي حضرت آمده و سيرهٴ شخصيت او هم آمده است. در سورهٴ مباركه اعراف آيهٴ 157 اين چنين فرمود: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِى التَّورَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ[7]؛ فرمود: اينها خصوصيات پيغمبر را در تورات يافتند، نحوهٴ برنامه‌ريزي حضرت در كتابشان آمده، مشخصاتش آمده، لذا حضرت را همان طوري كه پسرشان يا برادرشان را مي‌شناسند همانطور حضرت را مي‌شناسند.

 

ـ راز ايمان نياوردن برخي از اهل كتاب

اما ايمان نمي‌آورند براي تعصب و هواي جاهلي، فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾ منتها بعضي ايمان مي‌آورند، بعضي ايمان نمي‌آورند. امّا آنها كه ايمان نمي‌آورند دربارهٴ آنها فرمود: ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾.

 

ايمان آوردن برخي از منصفان اهل كتاب

اين طور نيست كه همه انكار كنند، گروهي از اينها انكار مي‌كنند. چون دربارهٴ اهل كتاب فرمود: همه يكسان نيستند. در سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران آيهٴ 113 فرمود: همه اهل كتاب يكسان نيستند: ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ٭ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِى الْخَيْرَاتِ وَأُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾.

پس بعضي از اهل كتاب از تعصّب مصونند و ايمان مي‌آورند، امّا ﴿.. وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾، پس اين چنين نيست كه همهٴ اهل كتاب گرفتار تعصب باشند و قرآن كريم هم حكم هر كسي را و هر قومي را به حساب همان شخص و قوم ذكر مي‌كند، لذا در سورهٴ آل‌عمران فرمود: اهل كتاب همهٴ آنها يكسان نيستند، بعضي مؤمن‌اند به خدا و قيامت ايمان مي‌آورند.

در همين آيهٴ محل بحث سورهٴ بقره فرمود: بعضي از اهل كتاب گرفتار كتمان‌اند [و] با اينكه حق براي آنها روشن شد نمي‌پذيرند: ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾؛ اين كتمان هم بر اساس جاهليت اينهاست.

 

راز تعبير از علم به حق

آن‌گاه فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾، گاهي مي‌فرمايد: علم از طرف خدا آمده، گاهي مي‌فرمايد: حق از طرف خدا آمده [است]؛ چون اين علم علم حقيقي است [و] علمي نيست كه تو به او رسيده باشي [كه] بشود علم حصولي و كسبي، بلكه علمي است كه نصيب تو شد و به تو رسيد، مي‌شود علم شهودي و وحي. گاهي تعبير مي‌كند [و] مي‌فرمايد كه ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ[8] يعني علمي كه بعداً به تو رسيده است، بعد از اين علم بخواهي تابع هواي آنها باشي مي‌شوي ظالم؛ چون بينش آنها بينش هوا پرست است [و] پيروي هوا پرستان ظلم است. در اين زمينه فرمود: بعد از علمي كه نصيب تو شد. معلوم مي‌شود اين علمي است كه مي‌آيد؛ نه علمي است كه انسان او را فراهم بكند؛ نظير علوم كسبي نيست كه انسان به سراغش برود. اين وحي الهي است كه نازل مي‌شود، فرمود: ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ[9]؛ علمي كه نصيب تو شد، علمي كه پيش تو آمد؛ نه علمي كه تو پيش او رفتي. انسانهاي عادي درس مي‌خوانند نزد علم مي‌روند [و] عالم مي‌شوند، ولي أنبيا علم به سراغ آنها مي‌آيد، لذا از اين حقّ گاهي به عنوان ﴿مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾، ياد مي‌كند، گاهي به عنوان ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ ياد مي‌كند تا حضرت را تثبيت كند و پيروان حضرت را هم تحكيم كند. البته همه نعم از خداست: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةً فَمِنَ اللَّهِ[10]، اما وقتي علمهاي عادي با علمهاي أنبيا بررسي مي‌شود اين چنين است كه عادت بر آن است كه اگر كسي رنج ببرد، از اين علوم عادي استفاده مي‌كند، اما عادت بر اين نيست و ممكن نيست كسي رنج ببرد، كوشش كند، زحمت بكشد [و] نبوّت به چنگ بياورد: نبوّت و رسالت موهبت الهي است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[11]. فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾.

 

اختيار انسان در انتخاب راه

آن‌گاه براي اينكه هم گذشته را به آينده مرتبط كند، هم مسئلهٴ قبله را براي بار چهارم و پنجم تثبيت كند و هم رسول خدا [صلّي الله عليه وآله وسلّم] و مسلمين را در مسئله قبله متصلب‌تر كند، فرمود: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾؛ هر كسي يك خطِّ مشي را انتخاب مي‌كند. انتخاب خطِّ مشي به عهدهٴ خود انسان است، هر كسي يك جهتي دارد. انتخاب جهت به عهدهٴ انسان است، امّا آن كسي كه انسان را در جهت مي‌برد خداست. فرمود: شما راه را انتخاب بكن، ما كاري به انتخاب تو نداريم، فقط كاري كه داريم راه خير و شرّ را بيان بكنيم؛ راه بهشت و جهنم را بيان بكنيم: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ[12]؛ ما راه را نشان مي‌دهيم: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[13]، هر كس هر راهي را بخواهد انتخاب بكند ما وسيله در اختيارش مي‌گذاريم. اين چنين نيست كه اگر كسي راه خوب را انتخاب كرد خدا وسيله ندهد يا راه بد را انتخاب كرد خدا وسيله ندهد (اين چنين نيست). فرمود: انتخاب راه به عهدهٴ شماست، امّا تهيه وسايل و تداركات براي ماست. ما به عنوان آزمون، هم به بدان امكانات مي‌دهيم، هم به خوبان.

 

ـ بهرهمندي افراد صالح و ناصالح از امدادِ الهي

در سورهٴ مباركهٴ اسراء فرمود: ﴿كُلاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ[14]؛ فرمود: همه را ما مدد مي‌كنيم؛ ما هيچ كسي را به اجبار وادار انتخاب راه نمي‌كنيم و راه هيچ كسي را هم نمي‌بنديم. ﴿كُلاً نُّمِدُّ﴾ يعني بعد از اينكه فرمود: مردم دو قسمند: بعضي اهل دنيايند، بعضي اهل آخرتند؛ بعضي ﴿ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا[15]، بعضي﴿يُرِيدُ حَرْثَ الآخِرَةِ[16]، بعضي عاجله مي‌طلبند، بعضي آخرت مي‌طلبند، آن‌گاه به عنوان اصل كلّي فرمود: ﴿كُلاً نُّمِدُّ﴾ ، يعني كل واحد من الفريقين را ما مدد مي‌كنيم: ﴿كُلاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ[17]، هم بدان را، هم نيكان را ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً[18]؛ اين چنين نيست كه اگر كسي راه خوب را طي كرد امكانات و تداركات براي او فراهم نكنيم [و] براي بدان تدارك فراهم كنيم يا بالعكس (اين چنين نيست). هر كسي در اين عالم هر راهي را انتخاب بكند، ما وسيله‌اش را فراهم مي‌كنيم تا آزاد باشد هم در انتخاب راه، هم در طي راه. نه تنها وسيله‌اش را فراهم مي‌كنيم كارش را هم آسان مي‌كنيم: ﴿ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ[19]؛ فرمود: شما راه را انتخاب بكنيد بقيه آسان كردنش به عهدهٴ ماست. ما كارمان تسهيل راه است و تعيين راه، امّا انتخاب راه به عهدهٴ شماست. ما راه را مشخص مي‌كنيم؛ راه جهنم كدام است، راه بهشت كدام است، اگر كسي خواست جهنم برود، راه [به] جهنم رفتنش را ما فراهم مي‌كنيم [و] به آساني [به] جهنم مي‌رود خواست [به] بهشت برود، راه [به] بهشت رفتن را نشانش مي‌دهيم [و] تداركات را فراهم مي‌كنيم كه به آساني به بهشت برود.

 

ـ آسان سازي راه توسط خداي سبحان

اين اصل كلي را بيان كرد كه ﴿ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ[20]، بعد اين سبيل را و تيسير سبيل را باز كرد، فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي[21]؛ مي‌بينيد بعضيها در انجام كارهاي خير خيلي موفق‌اند [و] به آساني كار خير را انجام مي‌دهند. انجام كارهاي خير براي آنها سهل است.

﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي[22]؛ بعضيها مثل آب خوردن گناه مي‌كنند، براي آنها گناه كردن خيلي آسان است. بعضيها مثل آب خوردن نماز شب مي‌خوانند، براي آنها خيلي آسان است، تا راه را انسان چگونه انتخاب بكند و چگونه راه را طي كند، فرمود: اگر كسي به راه افتاد، ما بقيه را آسان مي‌كنيم. بعضي خيلي سهل المئونه كارهاي واجب، مستحبات، خيرات، مبرّات انجام مي‌دهند [و] بعضي خيلي سهل المئونه به طرف معاصي قدم برمي‌دارند، فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي ٭ وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾.

 

ـ انبياي الهي مشمول لطف آسانسازي راه

آنهايي كه براي «يسريٰ» مشخص‌اند، آنها أنبيايند و خداي سبحان آنها را أسوهٴ انسانها قرار داد. موساي كليم عرض كرد: ﴿وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي[23] [و] خداي سبحان به پيغمبر فرمود: ﴿وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَي[24]، اينها را مشخص كرد [و] به عنوان أسوه معين كرد.

 

فرشتگان و شياطين تحت ولايت خداي سبحان

به ما فرمود: جهت را انتخاب بكن، آن زمامدار شما را مي‌برد. شما جهت را انتخاب بكن، هدفت مشخص باشد كه كجايي هستي [و] به كدام سمت مي‌خواهي بروي، مولي خداست: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾، امّا خدا مولّي است، انتخاب جهت به عهدهٴ انسان است. دربارهٴ تبه‌كاراني كه پيرو شيطان‌اند، فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ[25]؛ فرمود: كسي كه به دنبال شيطنت شياطين است مأموران ما زمام او را مي‌گيرند، اين قدر مي‌كشند تا به جهنم ببرند. اگر كسي راه را انتخاب كرد، وسيلهٴ رفتن فراوان است. اين چنين نيست كه وسيلهٴ رفتن فقط به طرف بهشت باشد، مثل كسي كه در روز جمعه هم وسيلهٴ نماز جمعه براي او هست، هم وسيله مراكز فساد. هر راهي را خواست انتخاب بكند، وسيله هست فرمود: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾، گاهي واو با تاء عوض جمع مي‌شود، مثل «وعده»، «وصله»، گاهي نه آن واو را برمي‌دارند آن تاء به جاي واو محذوف است، مثل «صله»، «عده» و امثال ذلك. «جهت» از اين قبيل است، «وجهة» از آن قبيل، در هر حال فرمود: هر كس يك راهي دارد و جهتي در پيش دارد. جهت را انتخاب بكند ما مولّي هستيم، او در تحت ولايت ماست راه خوب را انتخاب كرد، فرشتگان ما، مأموران ما او را به خوبي به مقصد مي‌رسانند. راه بد را انتخاب كرد، شياطين انس و جن كه مظهر مضلّ‌اند و مأموران ما هستند مثل كلب معلّم (نظير سگهاي تربيت شده) كه موظف‌اند [كه] چه كسي را بگيرند و چه كسي را نگيرند، به سراغ او مي‌روند و تا جهنم او را هم هدايت مي‌كنند.

پس ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾.

 

توصيه به سرعت و سبقت گرفتن در كارهاي نيك

خب، همين‌طور تعيين تكليف نكرده به ما اعلام خطر كرد؛ فرمود: نه، ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾، امّا شما بكوشيد ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾؛ بكوشيد راههاي بد را ترك كنيد [و] راههاي خوب را شناسايي كنيد، هر جا خير است، در هر جا هستيد، در هر كسوتي هستيد راه خير باز است، لذا ﴿الْخَيْرَاتِ﴾، را با جمع محلاّ به الف و لام  ذكر كرد. هيچ كسي ممكن نيست در يك رشته‌اي باشد [و] بگويد اينجا جاي خير نيست. هر كسي در هر رشته [و] در هر پيشه‌اي و شغلي كه دارد، راه خير به چهره او باز است، البته بعضي بيشتر [و] بعضي كمتر. فرمود: انتخاب راه به عهدهٴ شماست، امّا ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ راههاي خير فراوان است، كم نيست. و شما، نه تنها راه خير را شناسايي كنيد، نه تنها سالك راه خير باشيد، نه تنها اين راه را با سرعت ادامه بدهيد، بلكه بكوشيد در كارهاي خير برنده بشويد [و] سبقت بگيريد كه سَبَق ببريد؛ اين همت قرآن است. در عين حال كه هشدار داد و اعلام خطر كرد، فرمود: راههاي خير فراوان است استباق كنيد، سبقت بگيريد تا سَبَق يعني آن جايزه‌اي كه به برندهها مي‌دهند نصيب شما بشود. استباق كنيد، اُخذ سبق كنيد، سبقت بگيريد جلو بيفتيد تا سُبْقه و سَبَق كه جايزه است نصيب شما بشود. خب، جايزه‌اي كه به انسان مي‌دهند چيست؟ خيراست خيرات جايزه است فضيلت جايزه است تقوا جايزه است، عدالت جايزه است. بكوشيد كه عدل را جايزه بدهند، بكوشيد كه تقوا را جايزه بدهند.

پس اين چنين نيست كه فقط راه خير را شناسايي كنيد و نرويد يا آنچنان نيست كه در طي اين راه آرام آرام قدم برداريد؛ چون اگر كسي بخواهد سبقت بگيرد جلو بيفتد جايزه بگيرد، بايد بدود. سرعت تازه زمينه است براي سبقت.

 

ـ عدم وجود تزاحم بين سالكان در مسائل معنوي

در خيلي از موارد مي‌گويند: سرعت نگيريد؛ براي اينكه جا جاي تزاحم است، شما در مسائل مادي، در مقامهاي مادي در پستهاي مادي ديديد همهٴ رهبران دين دستور مي‌دهند كه يك قدري دقيق باشيد، يك قدري رعايت كنيد، خيلي نتازيد. حسد هست، مشكلات هست [و] رهزنها فراوانند. گفته‌اند، آرام برويد، امّا در مسائل معنوي گفته‌اند: وقتي وارد اين بيابان شديد تا توانستيد بدويد. چون اينجا مزاحمت نيست، همه دارند مي‌دوند. در اين راه انبيا هستند، اوليا هستند، شهدا هستند، صديقين هستند ﴿وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً[26]؛ كسي مزاحم كسي نيست، جاي حسد نيست. آن‌كه جلو رفت مي‌گويد: خدايا! توفيق بده آنها كه نرسيدند بيايند! آنها كه دنبال‌اند مي‌گويند: خدايا! آنها كه جلوترند توفيق بده بهتر بدوند! اين خاصيت راه خير است، چون همه به نفع همه دعا مي‌كنند. اين چنين نيست كه در راه خير قدم برداشتن با زحمت همراه باشد، خوبان كه با هم معارض نيستند، خوبان همان‌هايي هستند كه حرفشان اين است: ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا[27]، همانهايي هستند كه خدا دربارهٴ اينها مي‌فرمايد: وقتي كه بهشت رفتند كساني هستند كه ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ[28]، لذا خداي سبحان دستور سرعت مي‌دهد تا حدي كه سبقت بگيريد. و سبقت گرفتن در فضايل، نه تنها بد نيست [بلكه] خوب هم است. چون انسان متواضع را متواضع‌تر مي‌كند. آن سبقتي كه كِبر مي‌آورد بد است. يا آن سبقتي كه بر كبر مي‌افزايد بد است، امّا آن جلو افتادني كه انسان را خاكسار مي‌كند، خوب است شما در تواضع جلو بيفتيد. در تقوا جلو بيفتيد، انسان وقتي در تواضع جلو افتاد سبقت او محبوب است، همه دوستش دارند؛ چون متواضع‌تر است خاكسارتر است. فروتن‌تر است، لذا فرمود: راه خير را شناسايي كنيد برويد و‌بدويد و پيشي بگيريد؛ استباق كنيد و اگر كسي سرعت نگرفت كه نمي‌تواند سبقت بگيرد، لذا گاهي دستور سرعت مي‌دهد: ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ[29]؛ بدويد سرعت بگيريد. سرعت صفت حركت است بر خلاف عجله كه صفت متحرك است، عجله صفت متحرك است [و] سرعت صفت حركت است و يك صفت ممدوحي هم است.

 

ـ شيطان رهزن اوايل طريق بندگي

فرمود: اين راه، راه بازي است، چون راه خير است و جلوي شما مدّ البصر باز است و هيچ مزاحمي هم در اين راه نيست. چون راهزن شيطان است، شما شيطنت را پشت سر گذاشتيد. در اوايل راه اين شيطان كمين كرد كه بگيرد، گفت: ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ[30]، وقتي انسان از عقبهٴ شيطنت گذشت، از اين زنجير بسته گذشت، بقيه راه باز است، شيطاني نيست و همهٴ سالكان هم به نفع هم دعا مي‌كنند، به نفع هم قدم برمي‌دارند. لذا فرمود: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾ ، خيليها دارند مي‌دوند، شما به طرف خير بدويد.

پرسش ...

پاسخ: نه، اگر ما بگوييم: ﴿هُوَ مُوَلّيها﴾ مي‌شود تكرار، ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾ اگر اين ﴿هو﴾ را ما به «كل» برگردانيم، مي‌شود تكرار يعني هر كسي جهتي دارد كه همان شخص همان راه را مي‌رود.

پرسش ...

پاسخ: نه، اين براي آن است كه با آيات ديگر هم مطابق در بيايد و با آيات قبله‌اي كه محل بحث است مطابق دربيايد، فرمود كه ﴿قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا[31]؛ فرمود: ما مولّي هستيم يك قبله خدا پسند به تو خواهيم داد، خود را مولّي معرفي كرده است براي اينكه با آيات ديگر مطابق در بيايد، تكرار نشود و با گذشته هم سازگار باشد اين ﴿هو﴾ را به ذات أقدس الهي برگردانديم.

 

ـ بازگشت خوبان و بدان بسوي خداي سبحان

﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾، آن‌گاه فرمود: اين سبقت براي آن است كه جلو بروند و جلو بيفتند و اين جلو افتادن هم ممدوح است هيچ ضرري هم ندارد؛ نه براي شما، نه براي همراهانتان؛ چون همراهانتان رفقاي خوبي‌اند و اين چنين نيست كه اگر كار خيري از كسي در گوشه و كنار عالم صادر شده است از زير پوشش علم نامحدود خداوند سبحان بدر برود (اين طور نيست). فرمود: ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً﴾ ؛ هر جاي عالم باشيد خدا شما را مي‌آورد. اين هشداري هم است كه اگر هر راهي را انتخاب بكنيد بالأخره به آنجا برمي‌گرديد: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾؛ هر كسي يك راهي دارد . امّا بدانيد بالأخره سرانجام اين راهها به سوي خداست. اگر راه بد [را انتخاب] كرد كه به جهنم مي‌رود [و] مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[32]، اگر خوب [را انتخاب] كرد كه در بهشت را به چهره‌اش باز مي‌كنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ[33]، جهنميها هم به لقاي خدا رفتند [و] گفتند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[34]، منتها جلال الهي را ديدند، بهشتيان هم به لقاي حق رفتند منتها جمال الهي‌را ديدند، هيچ انساني ممكن نيست كه خلاصه به خدا برنگردد. فرمود: شما هر جا باشيد پيش ماييد: ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً﴾، چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾.

 

اجتماع و فراهم آمدن ياران امام زمان(عليهالسلام)

رواياتي در ضمن اين جمله مباركه هست كه ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً﴾، ناظر به اصحاب حضرت حجت(سلام الله عليه) است.[35] آنها اصحابي كه گفتند: 313 نفر اگر واجد شرايط بودند، حضرت ظهور مي‌كند، اين 313 تن در هر گوشه عالم باشند، خداي سبحان اينها را جمع مي‌كند تا حضرت بتواند حكومت جهان‌شمولش را تشكيل بدهد، 313 يار و ياوري كه حدّاقل مثل امام [خميني] هستند، وليّ عصر چنين افرادي مي‌خواهد كه بتوانند دنيا را اصلاح كنند، نه تنها يك منطقه را. اگر اصحاب اين چنين پيدا كردند، آن وقت حضرت ظهور مي‌كند. روايات فراواني است البته از باب تطبيق است نه تفسير. منافاتي هم ندارد كه آن معناي اول به آن وسعتش باشد. اين معاني تطبيقي هم محفوظ بماند، فرمود: ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَى‏ءٍ قَدِيرٌ﴾.

 

اهميت مسئله تغيير قبله

براي اهميت مسئلهٴ قبله تا كنون دو بار تكرار شد، سه بار الان ذكر مي‌شود. همان آيه 144 ملاحظه فرموديد كه دوبار خداي سبحان مسئله قبله را مطرح كرد. فرمود: ﴿قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾، اين را به پيغمبر فرمود. بعد به مسلمين جداگانه خطاب كرد، فرمود: ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ[36]، باز در آيه‌اي كه در پيش داريم يعني آيه 149 به بعد سه بار همين مطلب را بازگو مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾، آيهٴ بعد مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ اين بار چهارم، ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾ اين بار پنجم يعني اگر مسافرت هم كرديد به بيت المقدس هم رفتيد در درون بيت المقدس هم خواستيد نماز بخوانيد، رو به كعبه كنيد. اين  ﴿حَيْثُ خَرَجْتَ﴾، ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ﴾، يعني اگر به طرف شام هم مسافرت كرديد، به قسمت شمال غربي هم مسافرت كرديد، [به] بيت المقدس هم رفتيد باز به سمت كعبه نماز بخوانيد؛ براي اينكه ﴿وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ ، اين ديگر قابل نسخ نيست اصرار دارد [كه] هر جا رفتيد به هر جا مسافرت كرديد، در حضر و در سفر، در دور و نزديك ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ﴾ و ﴿حَيْثُ خَرَجْتَ﴾ ، اگر هم به شام رفتيد، اگر هم بيت المقدس رفتيد بايد به طرف كعبه نماز بخوانيد.          «و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 [1] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 143.

 [2] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 145.

[3]  ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 106؛ سورة الجحد و هي قل يا ايها الكافرون...».

 [4] ـ سورهٴ كافرون، آيات 1 ـ 6..

 [5] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 145.

 [6] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 20.

 [7] ـ سورهٴ اعراف ، آيهٴ 157.

 [8] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 145.

 [9] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 145.

 [10] ـ سورهٴ نحل ، آيهٴ 53.

 [11] ـ سورهٴ انعام ، آيهٴ 124.

 [12] ـ سورهٴ كهف ، آيهٴ 29.

 [13] ـ سورهٴ بلد ، آيهٴ 10.

 [14] ـ سورهٴ إسراء ، آيهٴ 20.

 [15] ـ سورهٴ شوري ، آيهٴ 20.

 [16] ـ سورهٴ شوري ، آيهٴ 20.

 [17] ـ سورهٴ إسراء ، آيهٴ 20.

 [18] ـ سورهٴ إسراء ، آيهٴ 20.

 [19] ـ سورهٴ عبس ، آيهٴ 20.

 [20] ـ سورهٴ عبس ، آيهٴ 20.

 [21] ـ سورهٴ ليل ، آيات 5 ـ 7.

 [22] ـ سورهٴ ليل ، آيات 8 ـ 10.

 [23] ـ سورهٴ طه ، آيهٴ 26.

 [24] ـ سورهٴ اعلي ، آيهٴ 8.

 [25] ـ سورهٴ حج ، آيهٴ 4.

 [26] ـ سورهٴ نساء ، آيهٴ 69.

 [27] ـ سورهٴ حشر ، آيهٴ 10.

 [28] ـ سورهٴ اعراف ، آيهٴ 43.

 [29] ـ سورهٴ آل عمران ، آيهٴ 133.

 [30] ـ سورهٴ اعراف ، آيهٴ 16.

 [31] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 144.

 [32] ـ سورهٴ سجدة ، آيهٴ 12.

 [33] ـ سورهٴ زمر ، آيهٴ 73.

 [34] ـ سورهٴ سجدة ، آيهٴ 12.

[35]  ـ ر.ك: كافي، ج 8، ص 313؛ بحارالانوا، ج 51، ص 58؛ بحارالانوار، ج 52، ص 286.

 [36] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 144.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق