اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (۱٤٤)﴾
اهتمام رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به تغيير قبله
بعد از اينكه زمينهٴ تحوّل قبله از بيتالمقدس به كعبه فراهم شد يعني اخبارات غيبي را خداي سبحان به وجود مبارك پيغمبرش رساند و عظمت تحويل قبله را هم بيان كرد كه اين يك امتحان عظيم است مگر بر كساني كه اهل هدايت باشند كه تحمّلش آسان است آنگاه فرمود: ﴿قد نري تقلب وجهك في السماء﴾ يعني من حالت انتظاري كه شما داريد ميبينم؛ما ميبينيم كه تو منتظر آمدن وحي هستي دستور الهي عوض بشود [و] قبله از بيت المقدس به سمتي متوجّه بشود كه تو ميپسندي. ﴿قد نري تقلب وجهك في السماء﴾؛ اين حالت گويا چندين شبانه روز ادامه داشت كه خداي سبحان از او به فعل مضارع ياد كرد، فرمود: ما ميبينيم؛ نه اينكه ما ديديم. معلوم ميشود اين حال همچنان ادامه داشت و معلوم ميشود وجود مبارك رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) منتظر نزول وحي بود و اين حال مكرّر براي حضرت ادامه داشت به آسمان نگاه ميكرد كه از آن طرف وحي نازل بشود. ﴿قد نري تقلب وجهك في السماء﴾ و آن تقلب وجه هم براي آمدن وحي است دربارهٴ قبله به شهادت اين جمله كه فرمود: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾، آن جملهٴ اولىٰ مشخص نميكند كه «تقلب وجه في السماء» براي نزول وحي دربارهٴ چه مطلبي است امّا اين جملهٴ بعد مشخص ميكند كه اين انتظار وحي براي آن بود كه دربارهٴ تعيين قبله وحي جديدي نازل بشود. ﴿قد نري تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾ يعني ما به اين انتظار شما پاسخ مثبت
ميدهيم؛ دستوري دربارهٴ قبله خواهد آمد و قبلهٴ شما به سمتي متوجّه ميشود كه شما بپسنديد.
آزردگي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از طعنهٴ يهوديان
اينكه فرمود: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾؛ نه به اين معناست كه از قبلهٴ گذشته شما ناراضي هستيد و نه به اين معناست [كه] اين رضاي شما رضاي نفساني است. چرا؟ براي اينكه خداي سبحان در آيهٴ قبل فرمود: اين مسئلهٴ قبله گرچه يك آزمون بزرگ است ولي نسبت به افرادي كه هدايت شدهاند دشوار نيست. ﴿وان كانت لكبيرةً الاّ علي الذين هدي الله﴾[1] و وجود مبارك پيغمبر از كاملترين مصاديق هدايت است و انسان مهتدي است، پس مسئلهٴ قبله براي شخص پيغمبر دشوار نبود. پيغمبر بهتر از هر انساني عبد صالح است و مطيع وحي است. و دستور وحي را بيش از همه احترام ميكند و امتثال ميكند. پس مسئلهٴ قبله براي شخص پيغمبر دشوار نبود؛ نه از بيت المقدس نگران بود، نه خيلي دلبسته به كعبه بود. او عبد صالح است و قلبش متيّم به حبّ خداست و مطيع خداست پس اگر مسئلهاي در بين هست، مربوط به شخص پيغمبر يا هواي نفساني و امثال ذلك نيست، مگر آنجايي كه حساب اسلام در بين باشد و اگر جايي حساب اسلام در بين بود، رسول خدا متأثر است و در جريان طعني كه بنياسرائيل ميزدند، پاي اسلام و حساب اسلام در كار بود. طعني كه بنياسرائيل (يهوديها) ميزدند، ميگفتند به اينكه مسلمين در قبله تابع ما هستند، ديني كه اساسش و ستونش نماز است و قبلهاي ميخواهد آنها در قبله مستقل نيستند تابع ما هستند. اين طعن بر اسلام بر پيغمبر اكرم [صلّي الله عليه و آله و سلم] ناگوار بود. منتظر بود قبلهاي بيايد كه اين طعن در او نباشد فتحصّل اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾ نه به اين معناست كه قبلهٴ قبلي مرضي شما نبود. چرا؟ براي اينكه در همان آيهٴ قبل فرمود: ﴿و إن كانت لكبيرة الاّ علي الذين هدي الله﴾[2] و وجود مبارك رسول اكرم [صلّي الله عليه و آله و سلّم] از كاملترين مصاديق هدايت شدگان است. و اين هم كه فرمود: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾؛ نه به اين معناست كه شما را برميگردانيم به يك قبلهاي كه مورد پسند شخص شما باشد. چون آنچه كه مورد پسند شخص رسول خداست، فرمان الهي است. كسي كه حبيب خداست چيزي جز دستور خدا نميپذيرد. پس آنچه كه پسند پيغمبر است همان دين خداست. اگر دين خدا مورد پسند پيغمبر است، پس او رضاي نفسي ندارد. آنگاه امر سوّم آن است كه رضايي كه در اينجا مطرح است بايد به اصل اسلام برگردد. يعني قبلهاي كه تو براي اسلام ميپسندي، آن قبله را ما براي تو مقرّر ميكنيم كه حساب شخص و حساب قوم و امثال ذلك مطرح نيست. آنچه كه مطرح هست اسلام است: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾ للاسلام؛ زيرا يهوديها بر اسلام طعن ميزدند و بر مسلمين از جهت دين اسلاميشان طعن ميزدند كه اينها داراي قبله نيستند و مطيع ما هستند.
ـ پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كاملترين مصداق مهتدي
نشانهٴ اينكه خداي سبحان رسول را به عنوان بهترين و كاملترين انسانهاي هدايت شده معرفي كرد، همان است كه در آيهٴ سوّم سورهٴ مباركهٴ يس اين چنين آمده:﴿إنكّ لمن المرسلين ٭ علي صراطٍ مستقيم﴾[3]؛ تو بر متن صراط مستقيمي. ديگران بايد به سمت تو حركت كنند. يا در آيهٴ 43 سورهٴ زخرف به وجود مبارك پيغمبر خطاب ميكند ﴿فاسْتمسك بالذي أوحِيَ إليك إنّك علي صراطِ مستقيم﴾[4] يعني آنچه كه به طرف شما وحي فرستاده شده محكم او را بگير؛ چون تو تحقيقاً بر صراط مستقيمي.
پس رسول خدا [صلّي الله عليه و آله و سلّم] بر صراط مستقيم است عقلاً و نقلاً، در آيهٴ قبل خداي سبحان فرمود: مسئلهٴ قبله براي انسانهايي كه هدايت شدهاند سنگين نيست و بزرگ نيست، يك امر عادي است. پس رسول خدا در جريان قبله مسئلهٴ شخصي نداشت كه الآن بي صبرانه منتظر دستور تغيير قبله باشد، لذا در مدت سيزده سالي كه در مكّه مشرف بودند و تشريف داشتند به سمت بيت المقدس نماز ميخواندند، گرچه كعبه را هم روبهرو قرار ميدادند، امّا قبلهٴ رسمي بيت المقدس بود [و] او حرفي نداشت. در اوائل هجرت هم حرفي نداشت، امّا وقتي اين شايعه فراوان شد يعني يهوديها طعن زدند، گفتند: اسلام و مسلمين در قبله تابع ما هستند. تحمّل اين طعن بر اسلام بر پيغمبر سخت بود، لذا فرمود: ﴿فلنولينك قبلة ترضٰاها﴾
ـ «تقلب وجه»، نيايش حالي پيامبر جهت تغيير قبله
پرسش...
پاسخ: اگر خداي سبحان ابقا ميكرد، رسول خدا هم اين طعن را لله تحمل ميكرد، امّا بيصبرانه منتظر دستوري است كه جلوي طعن طاعنان را هم بگيرد، به خداي سبحان زباني چيزي عرض نكرد ولي همان تقلّب وجهش سؤالِ حال بود. عرض كرد: خدايا! مشرق و مغرب كه براي توست، همهٴ جهات هم كه براي توست، حكم هم كه در اختيار توست، يك حكمي دستور بدهيد كه از اين طعن محفوظ باشيم. از طعن بر اسلام محفوظ باشيم؛ نه از طعن بر شخص. چون قرآن خداي سبحان فرمود: مسئلهٴ قبله امر سنگين است ﴿إلاّ علي الذين هدي الله﴾[5]، پس نسبت به مهتديان مسئلهاي نيست و وجود مبارك پيغمبر هم از كاملترين مصاديق إهتدا است؛ براي اينكه خداوند فرمود: ﴿انك علي صراط مستقيم﴾[6] پس قبله بر پيغمبر مسئلهاي نبود ولي تحمل طعن بدانديشان براي پيغمبر مسئله بود. لذا خداي سبحان فرمود: ﴿فلنولينك قبلة ترضٰاها﴾
پرسش ....
پاسخ: قبلهاي كه تو راضي باشي؛ قبلهاي كه اگر از يك طعني به طعن ديگر برگردد كه مشكل حلّ نميشود. اگر قبله به سمتي ميشد كه مسيحيها طعن ميزدند، باز هم حل نميشد. بايد نه تنها از طعن بدانديشان يهود نجات پيدا كرد از طعن زبان درازان غير مسلمان، انسان نجات پيدا كند، لذا فرمود: ما قبلهاي كه تو براي اسلام بپسندي و مصون از آسيب طعن باشد قرار ميدهيم: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾.
عدم سنخ قرآن به قرآن در تغيير قبله
مطلب بعدي آن است كه اگر جريان قبله به عنوان سنخ مطرح است نه سنخ قرآن (نه اينكه حكمي از احكام قرآن نسخ شده است) بلكه سنّت به قرآن نسخ شد؛ نه قرآن به قرآن نسخ شد؛
زيرا اصل مسئلهٴ قبله بودن بيت المقدس با سنّت ثابت شد، نه با قرآن. يعني آيهاي نازل نشد كه شما در نماز به سمت بيت المقدس رو بياوريد تا با اين آيهٴ دوّم آن حكم آيهٴ اول نسخ شده باشد. اگر مسئلهٴ قبله از باب نسخ است گرچه روح نسخ به تخصيص أزماني برميگردد، امّا اين «نسخ السنّة بالقرآن» است؛ نه «نسخ القرآن بالقرآن» نميشود به جريان قبله استدلال كرد كه در قرآن نسخ واقع شده است؛ اين آيه ناسخ است، نه منسوخ. حكم قبلهاي كه قبلاً به وسيلهٴ سنّت به بيت المقدس متوجه بود، آن حكمي كه با سنّت ثابت شد با قرآن نسخ شد. نه اينكه حكمي كه قبلاً با قرآن ثابت شده باشد، هم اكنون با قرآن نسخ شده باشد؛ زيرا مسئلهٴ قبله بودن بيت المقدس با سنّت ثابت شد، نه با قرآن.
رضايت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در گرو رضاي خداي سبحان
فرمود: ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾ و اصولاً انسان كاملي كه به مقام رضا رسيده است و از خدا راضي است و خدا از او راضي، اين رضاي او رضاي نفسي يا قومي نيست. خداي سبحان دربارهٴ انسانهاي وارسته ميفرمايد: ﴿رَضِيَ الله عنهم و رَضُوا عنه﴾[7]؛ اگر خدا از اينها راضي است و اينها از خدا راضياند، معلوم ميشود همهٴ شئون اينها خداپسند است و اينها مسئلهٴ شخص و نژاد را مطرح نميكنند كه براي شخص گاهي راضي باشند، براي نژاد گاهي ناراضي باشند و مانند آن.
پس رضاي پيغمبر رضاي خداست: «رضي الله رضانا أهل البيت»[8] پس چيزي را پيغمبر مسئلت كرد كه خدا ميخواست؛ نه اينكه چيزي را پيغمبر مسئلت كند كه براساس خصوصيّتهاي شخصي باشد، بعد خداي سبحان براساس خصوصيّتهاي شخصي او هم اجابت كند. اين چنين نيست، بلكه آن تقلّب وجه هم بإذن الله هست؛ زيرا انساني كه جز رضاي خدا چيزي نميطلبد: «رضي الله رضانا أهل البيت» شعار اين خاندان است، او قبلهاي را ميپسندد كه خدا بپسندد. و خدا قبلهاي ميپسندد كه از طعن طاعنان مصون باشد. فرمود:﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها﴾.
لزوم متوجه بودن همهٴ مقاديم بدن به طرف قبله
نحوهٴ تحويل قبله به خواست خدا با رواياتي كه در مسئله است خوانده ميشود اما الآن در خصوص اين آيه ملاحظه ميفرماييد كه خداي سبحان دستور داد، فرمود: ﴿فولِ وجهك شطر المسجد الحرام﴾ يعني صورت را به جانب مسجد الحرام متوجّه كن. منظور از «وجه» مقاديم بدن است؛ نه تنها صورت. نه يعني فقط رو را به مسجد الحرام برگردان. اينكه ميگويند: رو به قبله نشست يا رو به مسجد نشست يعني همهٴ مقاديم بدن به سمت قبله يا مسجد است؛ نه اينكه فقط رو به سمت مسجد است و مقاديم بدن سمت ديگر اين يا كنايه است يا نه «وجه» يعني نفس؛ خودت را به سمت مسجد متوجّه كن.﴿فول وجهك﴾ نه يعني«صورتك» بلكه مقاديم بدن را به سمت مسجد الحرام متوجه كن.
پس و الوجه در خصوص آيه يعني مقاديم بدن، لذا آنها كه رو به قبله در نماز ميايستند، انگشتهاي پاهاي آنها متوجّه قبله نيست بعضي از بزرگان احتياط كردند.[9] اينچنين نيست كه كسي بتواند رو به قبله بايستد و پاهاي او باز باشد به طوري كه انگشتهاي پا به سمت قبله نباشد، اين را احتياط كردند [و] گفتند: بي اشكال نيست. بايد طوري انسان بايستد كه انگشتهاي پا هم به سمت قبله باشد: كه كل مقاديم بدن به سمت قبله باشد: ﴿فولّ وجهك شطر المسجد الحرام﴾
ـ « مقاديم بدن» مراد از وجه در صورت عدم وجود قرينه
پرسش....
پاسخ: روايات ممكن است خصوصيّات بهتري را بيان كند، امّا اگر گفتند: شما رو به اين سمت بايست (رو به اين سمت بكن) رو به اين سمت بكن.
پرسش...
پاسخ: بله «رو» در فارسي همان «وجه» در عربي؛ است اگر گفتند رو به اين سمت كن، عرف چه ميفهمد؟ يعني اينچنين بكن به اين را كه نميفهمد
اگر قرينه داشتيم ما نظير «وجه» در برابريد در برابر «رأس»، اين حكم ديگر است، مثل وضو كه وجه در برابر سر است، وجه در برابر يد هست و امثال ذلك كه حكم مسح براي سر است، حكم غسل براي صورت است و مانند آن. اگر عضوي در مقابل عضوي قرار گرفت آنجا وجه در مقابل سر هست، آنجا وجه در مقابل يد هست و امثال ذلك. امّا اگر درعرف گفتند كه رو به آن سمت بايست. عرف چه ميفهمد؟ يعني صورت را به آن سمت بكن «مقاديم بدن» به هر سمتي شد شد؟ يا يك تعبير عرفي است.
پرسش...
پاسخ: نه يك معناي عرفي است؛ بله معناي عرفي است. الآن وقتي عرف بخواهد امتثال كند، اگر مولا به عبد گفت: رو به اين سمت بايست. گفت رو؛ همان تعبيري كه در عربي «وجه» ميشود همان تعبير در فارسي «رو» است. ديگر در فارسي نميگويند كه سر تا با به اين سمت بايست كه، ميگويند: رو به اين سمت بايست. سخن از رو است، عرف ميفهمد يعني مقاديم بدن به اين سمت بايست، مگر اينكه يك جايي وجه در مقابل سر يا بدن يا دست قرار بگيرد. نظير مسئلهٴ وضو.
اما اينكه فرمود: ﴿وجهك﴾ براي اينكه در جملهٴ بعدي دارد ﴿وجوهكم﴾؛ چون اوّل خطاب به رسول اكرم [صلّي الله عليه و آله و سلّم] است، بعد خطاب به مؤمنين وگرنه سخن از روست. به ما ميگويند: رويت را به اين سمت بكن. دربارهٴ مؤمنين هم فرمود رويتان را به اين سمت بكنيد. تعبير فارسي و عرفي ما هم اين چنين است.
منتها روايات خصوصيّت ديگر را بيان كرده است و اگر بفرمايد: «فول للوجه» باز هم يعني ﴿وجهك﴾ «فولوا الوجوه» يعني ﴿وجوهكم﴾ ﴿فلنولينك قبلةً ترضٰاها فولّ وجهك شطر المسجد الحرام﴾
تفاوت بين استقبال و قبله
ـ كعبه قبلهٴ اسلام
اين «شطر» را گفتند به معناي «جزء» و گفتند به معناي «نحو و جهت» و مانند آن. قبله كعبه است، مسجد الحرام قبله نيست. اينكه احياناً گفته ميشود كعبه قبله است براي كسي كه در مسجد الحرام است و مسجد الحرام قبله است براي كسي كه در مكّه است و مكّه قبله است براي كسي كه در حرم است كه محدودهٴ حرم بيش از محدودهٴ شهر مكه است و حرم قبله است براي كسي كه دور است.[10] اين توجيه است، سخني است ناصواب. وگرنه آنچه كه در حيات و ممات ما قبلهٴ ماست كعبه است. «و الكعبة قبلتي»[11]؛ نه «المسجد الحرام قبلتي» يا «الحرم قبلتي»؛ آنچه قبله است كه زندگي و مرگ ما با او در ارتباط مستقيم است كعبه است. ما در نمازها بايد به سمت كعبه متوجّه باشيم؛ هنگام احتضار به سمت كعبه؛ هنگام دفن موتها به سمت كعبه؛ هنگام ذبح به سمت كعبه. در بسياري از موارد به سمت كعبه بودن واجب و مستحب است. در بعضي از موارد به سمت كعبه بودن يا پشت به كعبه بودن حرام است. كار ما شبانه روز در ارتباط با كعبه است. نوع كارهاي ما يا كاري است كه رو به كعبه واجب است يا كاري است كه رو به كعبه مستحب است يا كاري است كه رو به كعبه و پشت به كعبه حرام. آنچه كه مسلمين با او ارتباط ديني دارند كعبه است و آنچه كه در دعاها و تلقينها به ما آموختند كه بگوييم اين است كه ﴿و الكعبة قبلتي﴾[12]؛ نه « و المسجد الحرام قبلتي» مسجد الحرام كه قبله نيست؛ حرم كه قبله نيست.
ـ توسعهٴ شعاع استقبال به قبله
ولي مسئله استقبال با قبله بايد از هم جدا بشود؛ كعبه قبله است ولي كسي كه در مسجد الحرام است، در هنگام استقبال به خود بدنهٴ كعبه و جرم مشهودِ كعبه مراجعه ميكند و مستقبل اوست و كساني كه دورند به كعبه استقبال ميكنند منتها استقبال به كعبه براي كساني كه دورند يك شعاع وسيعي دارد، الآن همهٴ كساني كه در اين منطقهٴ وسيع زندگي ميكنند، در يك صف جماعت دو هزار يا سه هزار نفره كه بخواهند نماز بخوانند همه به سمت كعبه متوجّهاند در حالي كه اگر ما خطوط موازي ما رسم بكنيم يقيناً از كعبه بيروناند و اشكالي كردند گفتند اگر امام جماعتي در جلو باشد صف طولاني باشد اين شخص كه در آخر ايستاده است يقين دارد كه نماز او باطل است؛ براي اينكه يا امامش از قبله منحرف است يا خودش. امّا جواب اين توهم آن است كه استقبال يك شيء عن بُعدٍ جهت وسيعي دارد. صدق، صدق عرفي است؛ نه صدق رياضي، نه يعني شما بايد جايي بايستيد كه اگر ما يك خطي بكشيم به عين كعبه بخورد. بايد عرفاً صدق كند شما مستقبِل كعبهايد، صدق عرفيِ استقبال وسيع است؛ نه قبله وسيع باشد. قبله همان بُعد خاص است كه كعبه و اين خانهٴ مبارك در او هست و لا غير. مسجد قبله نيست حتّي حجر اسماعيل كه مطاف است قبله نيست. اگر كسي به سمت حجر اسماعيل نماز بخواند، نمازش باطل است، گرچه حجر اسماعيل جزء مطاف است، ولي در قبله داخل نيست. قبله فقط كعبه است ولا غير امّا استقبالِ كعبه مصاديق فراوان دارد كه در فاصلهٴ دور استقبال صادق است ولو به شعاع وسيع؛ نه اينكه براي افراد دور حرم قبله باشد يا مكّه قبله باشد يا مسجد الحرام قبله باشد، اين چنين نيست.
مراد از استقبال به كعبه، استقبال عرفي؛ نه رياضي
آنچه كه قبله است كعبه است و لا غير و استقبال كعبه مصاديقي دارد كه براي انسانهاي دور مصاديق بيشتري دارد، جهات و شعاع بيشتري را در برميگيرد. لذا فرمود: شما كه در مدينه هستيد بخواهيد به كعبه رو كنيد همين كه به سمت مسجد الحرام رو كرديد صدق ميكند حقيقتاً كه به سمت كعبه رو آوريد؛ نه اينكه به صدق مجازي اكتفا بكنند. صدق، صدق حقيقي است استقبال، استقبال حقيقي است، منتها استقبال حقيقي در محدودهٴ عرف؛ نه استقبال هندسي. بله اگر استقبال هندسي مراد باشد اگر يك صف طولاني دوهزار نفره ما داشتيم و امام جماعت وسط بود آنها كه در اواخر اين صف قرار دارند علم اجمالي دارند كه نمازشان باطل است براي اينكه يا امامشان رو به قبله نيست يا خودشان رو به قبله نيستند؛ زيرا اگر خطوطي از زير پاي اينها رسم بكنند يكيشان يا هر دو از كعبه بيرون است. چون استقبال هندسي مراد نيست. استقبال حقيقي لدي العرف مراد است؛ استقبال حقيقي لدي العرف به اين است كه انسان به اين سمت رو بياورد، لذا اگر استقبال حقيقي لدي العرف مشخص شد، بخواهد كمترين انحراف پيدا كند نماز او باطل است. اگر استقبال حقيقي در محدودهٴ عرف مشخص شد، اگر بخواهد از آن استقبال حقيقي كه در محدودهٴ عرف تعيين شده است كمي انحراف پيدا كند، عمداً نمازش باطل است
ـ بررسي احتمال جزء بودن مراد از «شطر»
امّا اينكه فرمود: ﴿فول وجهك شطر المسجد الحرام﴾ براي آن است كه توجّه به اين جهت در حقيقت توجّه به كعبه است؛ نه اينكه مسجد الحرام قبله باشد. اِمّا بعضيها اين چنين فرمودند كه «شطر» به معناي ناحيه و جهت نيست به معناي«بعض» است و چون مسجد الحرام وسيع است و كعبه بعض مسجد الحرام به شمار ميآيد و جزئي از مسجد الحرام محسوب ميشود منظور آن است كه ﴿فول وجهك﴾ به جزء مسجد الحرام يعني به كعبه. ممكن است اين معنا هم مراد باشد ولي خب اگر اين بود تعبير به كعبه ميكرد؛ چون دربارهٴ كعبه خداي سبحان به عظمت اين خانه را ستود: ﴿إنّ اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركاً﴾[13] بعد هم فرمود: ﴿جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس﴾[14] و امثال ذلك يا تعبير به بيت الحرام ميكرد به جاي مسجد الحرام يا تعبير به كعبه ميكرد و مانند آن خيلي آن نكاتي كه گفتند كه طبق آن نكات خدا تعبير به كعبه نكرد، نكات قانع كنندهاي نيست. خب به جاي مسجد الحرام ميفرمود: « البيت الحرام»، البيت الحرام كه معروف در قرآن است و خداي سبحان هم از كعبه به عنوان «بيتالحرام» ياد كرده است. فرمود: ﴿جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس﴾[15] هم از او به عنوان كعبه ياد كرد هم به عنوان بيت الحرام ياد كرد. ﴿ولا آمين البيت الحرام﴾[16]؛ از كعبه به عنوان بيت الحرام ياد كرد.
پرسش....
پاسخ: نه آنهايي هم كه گفتند: مسجد الحرام قبله براي افراد دور است، گفتند: مسجد الحرام براي افراد نزديك قبله نيست. آنها بين قبله و استقبال خلط كردند؛ قبله وسيع نيست، استقبال صدقش وسيع است.
پرسش.....
پاسخ: چون خطاب به رسول اكرم است(عليه آلاف التحية و الثناء) و همچنين خطاب بعدي به مؤمنين است و در هنگام نزول آيه اين بزرگان در مدينه بودند كه دور بود از اين جهت فرمودند به اينكه به مسجد الحرام رو كن.
پرسش...
پاسخ: نه، آنچه كه در روايات هست اين است كه به ما گفتند: «و الكعبة قبلتي»[17]
پرسش...
پاسخ: بله اين براي آن است كه استقبال صادق است؛ نه اينكه مسجد الحرام قبله است. خود كعبه قبله است به ما گفتهاند: «و الكعبة قبلتي»؛ در حيات و ممات ما هم كعبه قبله است، امّا استقبال وسيع است نه قبله.
تلازم و عدم جدايي قرآن و عترت
پرسش:
پاسخ: آخر حكم فقهي كه تنها به احدي الثقلين نميشود اعتماد كرد كه «إنّي تارك فيكم الثقلين»[18] بسيار خب، ما اگر هم يك وقتي داريم آيه را معنا ميكنيم، حتماً زير پوشش روايت هست منتها حالا گاهي روايت را به صراحه ذكر ميكنيم و گاهي ذكر نميكنيم و الاّ ممكن نيست ما يك آيه را به عنوان أحدي الثقلين بتوانيم معنا كنيم، فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» همواره همينطور است. ما همواره اينها دو چشماند كه يك نور دارند. مثل اينكه انسان با دو چشمش يكي را ميبيند. قرآن و عترت دو چشماند كه انسان را به يك نور هدايت ميكنند. منتها گاهي روايات بالصراحه ذكر ميشود گاهي ذكر نميشود، و الاّ ممكن نيست ما به خودمان اجازه بدهيم آيهاي را معنا كنيم مغفولاً عن الرواية،
نكته: عدم وسعت قبله و توسعهٴ شعاع استقبال به قبله
در همين جا كه مسئلهٴ قبله است و حكم فقهي است اساس بر اين است كه «و الكعبة قبلتي»[19]؛ نه اينكه قبله وسيع است، استقبال وسيع است، يعني اگر يك جرمي را از دور انسان بخواهد مستقبِل باشد صدق استقبالِ عرفي از يك شيئي در دور، منطقهٴ وسيعي دارد؛ نه اينكه قبله وسيع است. الآن اگر گفتند شما رو به آن ستاره بايستيد. الآن هم اين چنين است، گفتند شما ستارهٴ جُدي را روبهرويتان قرار بدهيد يا ستارهٴ جدي را در بعضي از افقها «خلف المنكب الايُمن» قرار بدهيد، اين گاهي ممكن است انسان از رو خطوط هندسي ممكن است از او بگذرد، اما همين كه صدق عرفي ميكند كه او «خلف المنكب الايمن» است كافي است.
عموميت حكم قبله
﴿فول وجهك شطر المسجد الحرام و حيثُ ما كنتم فولوا وجوهكم شطره﴾ اين خطاب اول به رسول خداست(عليه آلاف التحية و الثناء) بعد به آن مسلمين و ساير مؤمنيني كه در مدينه بودند. بعد به نحو عام؛ فرمود: هر جا هستيد به سمت مسجد الحرام رو كنيد: ﴿فولوا وجوهكم شطره﴾، اما چرا اول به پيغمبر خطاب كرد بعد به مؤمنين؟ اين بايد طبق جريان روايات به خواست خدا حل بشود.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
[3] ـ سورهٴ يس، آيات 3 ـ 4.
[4] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 43.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
[6] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 43.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 119.
[8] ـ بحار الانوار، ج 44، ص 366.
[9] ـ العروة الوثقي، ج 1، ص 412.
[10] ـ ر.ك : وسائل الشيعه، ج 4، ص 303ـ 305
[11] ـ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 286.
[12] ـ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 286.
[13] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 96.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[16] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[17] ـ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 286.
[18] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 225.
[19] ـ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 286.