اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا القِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ (۱٤۳)﴾
تغيير قبله صراط مستقيم هدايت الهي
در جريان تحويل قبله از بيتالمقدس به كعبه خداي سبحان فرمود كه اين يك صراط مستقيمي است كه هر كه را خداي سبحان بخواهد هدايت ميكند و شما را كه ما از بيت المقدس به كعبه منتقل كرديم (از نظر دستور قبلهاي) يك هدايتي بود كه بر شما روا داشتيم، در حقيقت، يك انعامي بود.
وساطت امت اسلامي
ـ طرفين امت وسط
آنگاه اين ﴿وكذلك﴾ مقابل آن «أنعمنا عليكم بالهداية» است يعني «هديناكم و كذلك جعلناكم» يعني «كما أنعمنا عليكم بأن هديناكم إلي صراط مستقيم كذلك جعلناكم أمّة وسطاً» از اينكه فرمود: شما را امت وسط قرار داديم (وسط بين طرفين است نه به حكم اينطرف باشد. نه حكم آنطرف؛ وسط طرفين لازم دارد) اگر چنانچه طرفين اين وسط در آيه نبود. ممكن بود وجوهي براي اين وسطيّت ذكر بشود در اينكه وسط طرفين لازم دارد حرفي در آن نيست، اما طرفين اين وسط چيست؟ اگر خود آيه بيان نميكرد ممكن بود وجوهي براي وسطيت ذكر بشود، اما ظاهر آيهٴ كريمه طرفين وسط را ذكر كرده است، فرمود: ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسولُ عليكم شهيداً﴾ ؛ پس شما وسطيد بين پيغمبر و بين مردم، ديگر آنچه را كه بعضي از مفسّران بيان كردهاند[1] كه وسط بين افراط و تفريط و امثال ذلك، استفاده آن معنا از اين آيه دشوار است. گرچه اگر اين جمله بعدي نبود ممكن بود وسط بر همان بين افراط و تفريط، بين گروه يهود و گروه مسيحي كه عدهاي به ماديت گرايش دارند و عدهاي به معنويت محضه گرايش دارند، تطبيق بشود احياناً، اما از خود آيه استفاده ميشود كه طرفين اين وسط يكي نبي است [و] ديگري هم ناسياند و اين امت مرحومه وسط است بين پيغمبر و بين مردم، فرمود: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ ، پس هم طرفين اين وسط مشخص شد، هم وساطت وسط مشخص شد كه وساطت وسط در چيست؟
ـ شهادت بر اعمال محور وساطت
واسطه بين پيغمبر و مردماند در چه چيز؟ هم وساطت مشخص شد و هم طرفين معين شد. طرفين وسط يكي پيغمبر است و ديگري مردم، وساطت هم در شهادت است يعني شما واسطهايد هم كار پيغمبر را ميبينيد و به سود او شهادت ميدهيد، هم كار مردم را ميبينيد و عليه آنها شهادت ميدهيد از اينكه امت شاهد نبوت و رسالت پيغمبر باشد در جريان غديرخم نمونهاش هست كه رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) در جريان غديرخم استشهاد كرد. فرمود: آيا شهادت نميدهيد كه من رسالتم را ايفا كردهام؟ عرض كردند: آري. استشهاد كرد. پس امّت واسطهاند بين نبي و ناس و وساطت آنها هم در محور شهادت است. هم شاهدند للنبي و هم شاهدند ﴿علي النّاس﴾.
پس طرفين اين وسط مشخص شد كه كيانند و محور اين وساطت هم مشخص شد كه چيست فرمود: ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا﴾ پس محور وساطت شهادت است.
در سورهٴ مباركهٴ حج همين معنا آمده منتها وساطت ياد نشده است، در آيهٴ 78 سورهٴ حج اين است كه فرمود: ﴿ملّة ابيكم ابراهيم هو سمّاكم المسلمين من قبل وفي هذا ليكون الرسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء علي الناس﴾؛ پيغمبر بر شما شاهد باشد و شما بر مردم شاهد باشيد. پس عنوان وسط گرچه در سورهٴ حج ذكر نشده است ولي خاصّيت وسط ذكر شده است. هم محور وساطت مشخص شد هم خاصّيت وسطيّت پس امت بين پيغمبر است و بين مردم است و «بين» بودن هم در محدوده شهادت است.
پرسش ...
پاسخ: از خاصّيت وسطيّت استفاده ميشود و انضمام جريان غدير خم و از روايات ديگر.
پرسش: پس ما بايد به روايات تمسك كنيم؟
پاسخ: البته، اما روايت مبين آيه است يعني آيه تاب اين را دارد [ان مطلب را در بَر دارد]، روايت اين را تشريح ميكند. ميفرمايد در قيامت شما كه امت مرحومه هستيد شهادت ميدهيد كه رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) به رسالت عمل كرده است نمونهاش هم جريان غدير خم است.
شاهدان بر اعمال
قبل از اينكه به تفسير ديگران بپردازيم اصل مسئله شهادت مطرح ميشود، آنگاه ببينيم هر فردي از افراد امت مرحومه شايستگي اين مقام را دارد كه شهيد باشد يا نه؟ يعني شاهد اعمال باشد يا نه؟ اصل شهادت را در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه انسان در محكمهْ عدل خدا كه حضور پيدا ميكند شاهداني كه اعمال او را در دنيا ضبط كرده بودند. در قيامت گواهي ميدهند كه قيامت ظرف اداي شهادت است دنيا طرف تحمل حادثه يعني در دنيا ميفهمند و در قيامت شهادت ميدهند.
ـ الف. خداي سبحان
اولين شاهد ذات اقدس الهي است كه به ﴿ كلّ شيءٍ شهيد﴾[2].
در جريان شهادت بر اعمال هم در آيهٴ 61 سورهٴ يونس اين چنين فرمود: ﴿و مَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ (اول آيه خطاب به رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) است بعد خطاب به امت؛ فرمود: تو در شأني نيستي و قرآني تلاوت نميكني و شما عملي انجام نميدهيد مگر اينكه در همان حيني كه ميخواهيد وارد عمل بشويد در مشهد ماييد، در محضر ماييد. نه تنها من شاهدم مأموران من هم شاهدند كه در اينگونه از موارد با صيغه متكلم مع الغير ياد ميشود. فرمود: همينكه ميخواهيد وارد كار بشويد در مشهد ماييد در محضر ماييد (خواه عمل بد، خواه عمل خوب) عمل خوب را ذكر كرد [و] عمل بد و خوب را بالاجمال ذكر كرد. عمل خوب را از اول به عنوان تلاوت قرآن ذكر كرد، بعد فرمود: ﴿ولا تعملون من عمل﴾[3] ؛ هيچ كاري را شما انجام نميدهيد، ﴿الاّ كنا عليكم شهوداً إِذْ تُفِيضُونَ فيه﴾؛ همين كه ميخواهيد وارد اين كار بشويد در مشهد ماييد، از اول تا آخر ما اين كار را ميبينيم. چيزي از محضر ما و از مشهد ما بيرون نيست. بعد هم به يك اصل كلي استدلال ميكند، ميفرمايد: ﴿و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرةٍ في الارض ولا في السماء ولا أصغر من ذلك ولا اكبر الا في كتاب مبين﴾؛ اگر هيچ چيز نيست كه عزوب و غروب داشته باشد از اين علم حق تعالی هر شيئي در هر نشئهاي در مشهد و محضر خداي سبحان است، كارهاي شما هم يكي از مصاديق همان شيء است كه در مشهد خداي سبحان است.
پس خدا كه به ﴿ كل شيءٍ شهيد﴾[4] است نسبت به اعمال انسان هم شاهد است.
ـ ب. فرشتگانِ مأمور الهي
ملائكه هم كه شاهدند. براي اينكه آنها اصلاً مأمورند؛ آنها را خداي سبحان اعزام ميكند كه اعمال ما را ضبط كنند، ميفرمايد به اينكه[5]؛ مأموران ما در حين انجام كار حضور دارند و همه را ضبط ميكنند يا ﴿و انّ عليكم لحافظين ٭ كراماً كاتبين﴾[6] و امثال ذلك.
پس ذات اقدس إلهي همهْ اعمال ما را ميبيند ملائكه هم اعمال ما را ميبيند.
ـ ج. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام)
ميماند جريان پيغمبر و ائمه (عليهم السلام)؛ جريان پيغمبر كه فرمود [از امامان معصوم] ﴿ليكون الرسول شهيداً عليكم﴾[7]، پس پيغمبر هم كار ما را ميبيند. ميماند مسئله ائمه؛ روايات فراواني [از امامان معصوم] وارد شده است كه منظور از اين امت وسط كه شاهدند[8]، ماييم. ماييم كه ميبينيم، اولاً خيليها از كار شما با خبر نيستند، بر فرض هم با خبر باشند در محكمهْ عدل الهي شهادت اينها مسموع نيست، براي اينكه اينها عادل نيستند اينها كساني كه در دنيا شهادتشان به يك دسته سبزي مقبول نيست آن وقت خداي سبحان اينها را در قيامت در ملاء عام به عنوان شاهد احضار ميكند؟! پس منظور از اين امت وسط كه شاهد اعمال همه انسانها هستند ائمه (عليهم السلام)اند.
پس تا اينجا مسلم شد كه ذات اقدس الهي همه اعمال را ما ميبيند، فرشتگان ميبينند و رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) ميبيند و ائمه (عليهم السلام) ميبينند.
ـ نكته: امكان نيل غير امام معصوم به مقام شهادت بر مردم
امّا اولياي الهي، صحابه خاص، شاگردان مخصوص ائمه(عليهم السلام) آنها هم ميبينند يا نه؟ دليلي بر خلاف نيست احياناً بعضي از اطلاقات ادلّه هم تأييد ميكند كه اولياي الهي هم ميبينند ما چه ميكنيم.
پرسش....
پاسخ: در خود روايات هم ميفرمايد: شيعيان ما شاهدند[9]؛ در خود روايات شاهدي هست كه آن شاگردان مخصوص اهل بيت(عليهم السلام) آنها هم ميفهمند كه ما چه ميكنيم.
ـ نكته: پيامبر (صلي الله و عليه و آله و سلم)، شهيدِ شهدا
در جريان اينكه رسول خدا (عليه آلاف التحيّة والثّناء) شاهد اعمال ماست آياتي در جلسه قبل ملاحظه فرموديد و آيهاي هم در سورهٴ مباركهٴ نساء است آيهٴ 41 كه ميفرمايد: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾؛ هر امتي يك شهيدي دارد (يك شاهد اعمالي دارد) كه در دنيا ميديد [كه] اينها چه ميكنند و در قيامت هم شهادت ميدهد و تو اي پيغمبر هم، شهيد بر همهاي (تو هم شهيد بر اممي هم شهيد بر انبيايي) هم ميبيني كه أمم چه ميكنند، هم ميبيني كه أنبيا چه ميكنند تو شهيد شهدايي [و] بر همهٴ آنها مهيمني و گواهي ميدهي.
همراهي سائق و شهيد با انسان در قيامت
در سورهٴ مباركهٴ ق فرمود: هر انساني با شاهد محشور ميشود. اصل شاهد را آنجا بيان كرد. آيهٴ 21 سورهٴ ق است كه ﴿وَ جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴾؛ مؤمنين را كه ميبرند در حقيقت با تجليل فرشتگان از اينها استقبال ميكنند اما ديگران را يك سائق و يك شهيد همراهي ميكنند. سائق كسي است كه از پشت ميراند غير از قائد كه از جلو رهبري ميكند. شهيد هم براي آنست كه در هر موطني كه او را خواستند مسئول قرار بدهند شهادت بدهد.
پس هر انساني اگر جزء «محضرين» باشد (و اگر جزء محضرين نباشد البته نه) كسي او را از پشت سر سوق ميدهد و شاهدي هم همراه او هست كه عليه او شهادت بدهد، پس اينچنين نيست كه انسان تنها برود يا بتواند جايي را انكار كند يا بتواند توقف كند: ﴿وَ جاءت كل نفس معها سائق و شهيد﴾[10]، اين شاهد دروني.
ـ د. اعضا و جوارح انسان
آن شاهد دروني كه همراه انسان است گذشته از آن ملكات و اعمال اعضاء و جوارح انسان هم هستند كه عليه انسان شهادت ميدهند اين را در سورهٴ مباركهٴ فصلت بيان فرمود، آيهٴ 20 و 21 فرمود: ﴿وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ٭ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ٭ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[11] ؛اين گروه كه به سمت آتش دعوت ميشوند اعضا و جوارح اينها عليه اينها شهادت ميدهد.
شهادت لفظي و عملي اعضا و جوارح در قيامت
اين شهادت گاهي شهادت لفظي است كه اين جملهْ ﴿لم شهدتم علينا قالوا أنطقنا الله﴾[12] اين [را] گواهي ميدهد يا شهادت عملي است و آن اين است كه اگر كسي به صورت حيوان محشور شد، كل اعضاي او عليه او شهادت ميدهد اگر شما سگي را ديديد خب، همهٴ اعضا و جوارح او شهادت ميدهد كه اين درنده است، گرگي را ديديد اينچنين است. اگر انساني يوم القيامه به صورت سگ يا به صورت گرگ درآمد، همهْ اعضا و جوارح او شهادت ميدهد كه در دنيا او درنده بود يا اگر انساني به صورت مور محشور شد. همهٴ اعضا و جوارح او شهادت عملي ميدهد كه او در دنيا انسان حريصي بود در آن مقطع كه ديگر نيازي به سؤال نيست، نيازي به شهادت لفظي هم نيست
در آنجا كه فرمود: ﴿فيومئذ لا يسئل عن ذنبه إنس ولا جان﴾[13] براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم﴾[14] ديگر همانطور كه نيازي به سؤال نيست، نيازي هم به شهادت نيست. در آن مقطع كه انسان به صورت خصيصههاي نفساني درآمد در آن مقطع نه جاي سؤال است نه جاي شهادت يعني نياز نيست. در سورهٴ مباركهٴ الرحمن كه فرمود: در آن مقطع ﴿لا يسئل عن ذنبه إنس ولا جان﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم﴾ كه آن ﴿يعرف المجرمون﴾ آيهٴ بعد است. خب، اگر كسي با سيما و علامت شناخته شد، ديگر جاي براي سؤال نيست. مثل اينكه فرمود: ﴿ينبَّؤا الانسان يومئذ بما قدّم و اُخّر﴾[15] ؛ فرمود: ما گزارش ميدهيم. انباء ميكنيم، به او گزارش ميدهيم كه تو در دنيا اين كارها را كردي ﴿ينبّوا الانسان يومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾[16].
بصيرت انسان بر نفس خويش
بعد فوراً استدراك فرمود كه ما چرا گزارش بدهيم: ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرة ٭ ولو القی معاذيره﴾[17]؛ حالا چه حاجت به گزارش؟ مگر خودش نميداند اين ﴿بل الانسان علی نفسه بصيرة ٭ ولو ألقي معاذيره﴾
اين جواب آن سؤال است كه اصلاً نيازي به انباء و گزارش نيست. حالا چرا ما گزارش بدهيم؟ او همهٴ گذشتهها و كردههاي خود را ميداند و لو اگر هم بخواند كارهاي خود را توجيه كند و عذر تراشي كند والقاي عذر كند، معذرت القا كند [و] ارائه بدهد، كافي نيست؛ چون همهٴ كارهاي خود را ﴿بصيرة﴾ است. اين تاء، تاء مبالغه است. مثل [تاء] علاّمه است و تاء ﴿بصيرة﴾ تأء تأنيث نيست ﴿علي نفسه بصيرة﴾ يعني آنقدر به كارهاي خود بينايي دارد كه از او به عنوان ﴿بصيرة﴾ ياد ميشود نه بصير؛ مثل علامّه نه علاّم. فرمود: به همه جزئيات كارش آگاه است چه احتياج كه ما گزارش بدهيم، گزارش براي جايي است كه كسي يادش رفته باشد، در بعضي از مقاطعي كه انسان يادش رفته است به او گزارش ميدهند، ولي اگر كل كارها مشهود انسان است، ديگر نيازي به گزارش نيست: ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرة ٭ ولو القي معاذيره﴾[18] در اينگونه از موارد نيازي به گزارش نيست، نيازي به سؤال نيست، نيازي به شهادت نيست؛ براي اينكه محصول آن ملكات نفساني بارز شده است. خب، اگر بارز شد، انسان طمّاع به صورت مور درآمد ديگر نه از او سؤال ميكنند كه چه كردي [و] نه شاهدي عليه او شهادت ميدهد كه او آزمند بود براي اينكه تمام وجود او شهادت ميدهد كه او در دنيا حرص ميورزيد. اين براي آن مقطع است. اعضا و جوارح هم دو گونه شهادت ميدهند: قبل از اينكه انسان به صورت ملكات نفساني مصوّر بشود، البته اعضا و جوارح ممكن است سخن بگويند، اما بعد از اينكه به صورت ملكات نفساني درآمده است ديگر همهٴ اعضا و جوارح او با زبان حال؛ نه با زبان مقال شهادت ميدهند
حشر به صورت شاكلهْ باطني
اين حديث را فريقين از رسول خدا (عليه آلاف التحيّة والثّناء) نقل كردهاند كه ﴿فتأتون افواجا﴾[19] ذيل آيهٴ ﴿فتأتون افواجاً﴾ هم مرحوم طبرسي در مجمع[20]، هم زمخشري در كشاف از رسول خدا نقل كرده كه عدهاي به صورتهاي حيوانات گوناگون محشور ميشوند. فرقههايي به صورتهاي گوناگون از حيوانات محشور ميشوند كه اقسام آن فِرَق در آن روايت شريف هست[21].
ـ نتيجه
پس ﴿وَ جٰاءَتْ كلّ نفس معها سائق و شهيد﴾[22] خداي سبحان كه ﴿و هو معكم اين ما كنتم﴾[23] شهيد است «لما مرّ» ملائكه كه موكلاند: ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[24] آنها كه شاهدند، اعضا و جوارح هم كه شاهد است، وجود مقدس رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] هم كه مهيمن بر انسانهاست شاهد است.
پرسش...
پاسخ: عرض كرديم كه اين مربوط به قبل از تصوّر انسان به صورت ملكات نفساني است، اين انطاق مربوط به قبل از تصوّر است، اگر مصوّر شد به صورت ملكات نفساني ديگر اين انطاق با زبان حال است نه با زبان مقال.
پرسش...
پاسخ: قيامت مشاهدي دارد، مواقفي دارد [كه] يكي پس از ديگري ظهور ميكند، لذا ميفرمايد به اينكه ﴿حتي اذا ما جاؤُها شهد عليهم سمعهم﴾[25] ، فرمود: ﴿وَ يوم يحشر أعداء الله الي النار فهم يوزعون ٭ حتّي اذا ما جاؤُها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم﴾[26] معلوم ميشود قبلاً نبود، وقتي به لبهٴ آتش رسيدند اعضا و جوارح شهادت ميدهند. مشاهدي دارد كه در بعضي از مشاهد جايي براي سؤال هست، در بعضي از مشاهد جا براي سؤال نيست مانند آن.
در بخشهاي ديگر خداي سبحان رسولش را به عنوان شاهد معرفي كرد، فرمود: ما اصلاً رسول را فرستاديم تا اينكه شاهدي باشد بر شما: ﴿وَ يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ كه آنجا ديگر سخن از شهادت امّت مطرح نيست فقط سخن از شهادت رسول خدا مطرح است.
ـ بازگشت به بحث: امكان نيل غير امام معصوم به مقام شهادت بر مردم
اما شهادت اولياي الهي، اين ممكن است از آن آيهاي كه در سورهٴ مطففين است و ميفرمايد: مقربين شاهدند، انسان استنباط كند كه هر كه به مقام قرب رسيده است، خواه معصومين (عليهم السّلام)، خواه شاگردان آنها كه به مقام قرب رسيدهاند و جزء مقرّبين شدند [شاهدند] در سورهٴ مباركهٴ مطففين آيهٴ 18 به بعد اين است: ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ يعني هر كاري كه ابرار ميكنند در جايي ثبت است بنام كتاب ابرار، اين كتاب ابرار در يك كتاب ديگري تثبيت شده است كه آن عليين است كه اين كتاب في كتاب است، اين محتوي در مخزن بالاتر است: ﴿ان كتاب الابرار لفي عليين﴾ ﴿عليين﴾ چيست؟ ﴿و ما أدراك ما عليون﴾؟ ﴿كتاب مرقوم﴾، معلوم ميشود كتابي در كتاب است، كتابي زير پوشش كتاب برتر است: ﴿و ما أدراك ما عليون ٭ كتاب مرقوم﴾ خب، اين ﴿كتاب مرقوم﴾ مشهود كسي هم هست كسي از آن كتاب خبر دارد يا ندارد؟ فرمود: آري ﴿يشهده المقربون﴾؛ مقربون از مخزن كتاب ابرار با خبرند يعني هر چه انسانهاي نيك انجام بدهند أهل قرب ميفهمند و چون اساس عمل به نيت است [و] كار را با نيت بايد سنجيد وگرنه بدنه كار بين نفاق و ايمان فرقي ندارد، معلوم ميشود از نيّتها و خصوصيتهاي روح و قلب انساني كه جزءِ ابرار است مقرّبين با خبرند. خب، اگر غير از ائمه (عليهم السلام) كسي به مقام مقرب بودن برسد، او هم ميتواند ببيند.
در سورهٴ مباركهٴ مزمّل خداي سبحان رسولش را به عنوان شهيدِ بر همه معرفي كرد آيهٴ 15 اين است كه ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾[27]: از اينكه ائمه (عليهم السلام) شاهدند سخني نيست براي اينكه جزء مقربيناند.
«امت وسط» در روايات
الف. اهل بيت (عليهم السلام)
اما منظور از اين آيهٴ ﴿جعلناكم امة وسطاً﴾ خصوص ائمه (عليهم السلام) است يا صحابهٴ مخصوص (شاگردان و اولياي الهي) هم احياناً مي توانند مشمول اين كريمه باشند؟ بايد به روايات مراجعه كرد در تفسير شريف نور الثقلين روايات فراواني است كه دلالت ميكند كه منظور از اين امت وسط أهل بيت عصمت و طهارت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) است. بعضي از اين روايات ممكن است بيضعف نباشد، ولي بعضي از روايت ديگر معتبر است و جمعاً قابل استناد است.
روايت اولي كه نقل ميكند از ابي بصير است كه از امام ششم (سلام الله عليه) نقل ميكند كه حضرت فرمود: «لتكونوا شهداء علي الناس» فرمود «نحن الشهداء علي الناس بما عندهم من الحلال والحرام و بما ضيعوا منه»[28]؛ چه مقدار حلال و حرام در دست اينهاست و چه مقدار در حلال و حرام تضييع كردند و ضايع نمودند همه را ما ميدانيم.
روايت دوم كه از اصول كافي نقل ميكند (از بريد عجلي نقل ميكند) كه امام ششم(سلام الله عليه) دربارهٴ آيهٴ ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس﴾ فرمود: «نحن الامةُ الوسطی و نحن شُهداء الله علي خلقه و حججهُ في أرضه»[29] كه ظاهرش حصر است.
روايت سوم از علي بن ابراهيم قمي نقل ميكند باز از بريد عجلي (جريان بريد و اينها را عرض بكنيم كه اينها چه شاگرداني بودند و چقدر مورد اعتماد ائمه (عليهم السلام) بودند و چگونه يك انسان ميتواند اينچنين مورد اعتماد ولي الله قرار بگيرد)، بريد عجلي به امام باقر(سلام الله عليه) عرض كرد كه اين ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ يعني چه حضرت فرمود: «نحن الأمة الوسطي، و نحن شهداء الله تبارك و تعالی علي خلقه و حججه في ارضه»[30]، اين دوتا روايت مبسوط است كه مرحوم مفسّر نور الثقلين ميفرمايد: ما مقدار حاجت را از اين دو روايت ذكر كرديم وگرنه اين دوتا روايت مبسوط است.
ـ ب. وساطت و شهادت شيعيان
روايت بعدي باز به اسناد همين بريد از امام باقر(سلام الله عليه) است كه حضرت ميفرمايد: «و لقد قضي الأمر أن لا يكون بين المؤمنين إختلاف و لذلك جعلهم شهداء علي الناس ليشهد محمد(صلّی الله عليه وآله و سلّم) علينا و لنشهد علي شيعتنا و ليشهد شيعتنا علي الناس»[31] خب، اين از آن غرر رواياتي است كه به شيعه بها ميدهد، فرمود: راه آنچنان باز است ولي طليعهاش آنست كه كسي با كسي اختلاف نكند، بغضا و كينهٴ كسي را در دل نداشته باشد: « قضی الأمر أن لا يكون بين المؤمنين اختلافٌ»، آنگاه فرمود به اينكه خداي سبحان ما را شهداي بر شيعيان قرار داد و شيعيان را شهداي بر مردم قرار داد؛ پس همانطوري كه ما امت وسطايم بين پيغمبر و ديگران؛ شيعيان ما امت وسطاند بين ما و ديگران، آنها هم ميتواند شاهد بر اعمال ديگران باشند، تا اينكه رسول خدا بر ما شاهد باشد و ما شاهد بر شيعيانمان باشيم و شيعيان ما شاهد بر ناس باشند
نقش كينه و عداوت در نابودي دين
اما آغاز سخن اين است كه «قضی الأمر أن لا يكون بين المؤمنين اختلاف» در نهج البلاغه اينچنين است كه حضرت امير[عليهالسلام] فرموده است كه «و لا تباغضوا فانها الحالقة»[32]؛ فرمود: بپرهيزيد از اختلاف و كينه توزي نسبت به يكديگر براي اينكه اين تيغ ميكند بعد فرمود اين بغضا و كينه و عداوات سر را تيغ نميكند «فإنها الحالقة للدين»[33]؛ اين دينتان را تيغ ميكند؛ آن وقت چيزي براي دين نميماند اگر اختلاف و بغضا در قلب دو نفر نسبت به يكديگر راه پيدا كرد _ معاذ الله _ هر دو ميكشند كه موقعيت خود را حفظ كنند، وقتي موقعيت خود را ميخواستند حفظ كنند از هر وسيلهاي مدد ميگيرند كائناً ما كان و اين اختلاف و كينه يك تيغي است تيز به دست هر دو است و هر روز هم اين ريشه دين را تيغ ميكنند، آن وقت چيزي براي دين نميرويد. اگر كسي سرش را در منا تيغ كرد. تا يك مدتي سرش مو ندارد، چه رسد به اينكه هر روز سرش را تيغ كند. اگر كسي گرفتار بغضاء و كينه بود، تيغ تيزي دست اوست [و] هر روز دارد دين را تيغ ميكند و چيزي براي دين نميرويد كه، فرمود: «فانها الحالقة للدين»[34]، اختلاف و بغضا و عداوت شخصي نسبت به شخص ديگر اين خطر را دارد.
فرمود: اول بايد از اختلاف پرهيز كرد تا بشويد شيعهْ ما، وقتي شديد بين ما و بين مردم قرار ميگيريد. ما بين پيغمبر و شماييم و شما بين ما و مردمايد. خب، اين بها ميدهد به شيعه.
پرسش...
پاسخ: شهادت نسبت به ائمه (عليهم السلام) شهادت صدق است [و] تأييد ميكند؛ لذا در قيامت اينها عرض بكنند: خدايا! پيغمبر به وعدهاش وفا كرد، به عهدش وفا كرد، امامان به عهدشان وفا كردند، مثل همان جريان غدير خم.
پرسش...
پاسخ: شهيد «للأئمّه» بودن غير از «علي الائمّه» بودن است آنجا با «علي» ذكر شده است.
پرسش...
پاسخ: شهادت ميدهند للنبي وللامام بالإمامة و الرسّالة.
شاهدروايي بر امكان نيل شاگردان ائمه(ع) به مقام شهادت بر مردم
اينكه عرض شد: شاگردان ائمه (عليهم السلام) احياناً به مقامات بالا راه مييابند، اين روايت يك روايت صحيحي است (به عنوان روايت صحيح نقل شده است) اين صحيحه است كه از امام ششم (سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: «بشّر المخبتين بالجنّة»[35] ؛ مخبتين را خداي سبحان در قرآن به بهشت بشارت داده است، منتها مصاديق مخبتين را امام ششم(سلام الله عليه) را اينجا بيان كرده است (بعضي از مصاديق را اينجا بيان كرده است) إخبات كمال خضوع است؛ طوري انسان در پيشگاه خداي سبحان خاضع باشد كه هر حادثهاي هرچه هم ناگوار باشد براي او پيش بيايد، سرش را بلند نكند؛ اين كمال خضوع را ميگويند اخبات؛ «بشر المخبتين بالجنّة»، آن مخبتين كيانند؟ بريد بن معاويه است، ابو بصير ليث بن البختري المرادي محمد بن مسلم است و زرارة (اسم اين چهار نفر را حضرت ميبرد) بعد ميفرمايد: «اربعةٌ نجباء امناء الله علي حلاله و حرامه لو لا هؤلاء انقطعت آثار النبوّة و اندرسّت»[36] ؛ اينها در روز خطر دين را ياري كردند و امين حلال و حرام الله بودند و آن روزي كه حكومت امويان و عباسيان عليه حوزههاي علميه در تلاش بودند. اينها با تلاش و كوشش آثار نبوت را حفظ كردند، هم خوب فهميدند، و هم خوب عمل كردند [و] هم امين خدا شدند در حلال او و حرام او، پس راه اخبات هم اين است: انسان عالم به احكام الهي بشود و امين خدا باشد در حلال و حرام. فرمود: اگر اينها نبودند آثار نبوت منقرض ميشد و مندرس ميشد؛ اينها مخبتيناند. خب، اينها شاگردان ائمهاند، اينها به اين مقام رسيدهاند كه حضرت فرمود: اينها مخبتيناند. براي مخبتين خداي سبحان در قرآن عظمتي قائل است و حضرت اسم اينها را ميبرد، فرمود: اگر اينها نبودند ديني نميماند. پس معلوم ميشود يك انسان عادي اگر درس و بحث را لله بخواند و آنچه فهميد لله عمل بكند راه براي او باز است كه امام بفرمايد او شاهد بر مردم باشد، بين ما و مردم باشد يعني تالي تلو امام باشد، معصوم اگر نيست تالي تلو معصوم باشد، خيلي از اين راهها براي او باز است. فرمود: شيعه ما اينچنين است «و ليشهد شيعتنا علي الناس»[37]
بازگشت به بحث: «امت وسط» در روايات
روايت بعدي را از مجمع البيان نقل ميكنند كه دارد: «الينا يرجع الغالی و بنا يلحق المقصر»[38] كه اين در روايات ديگر هم هست.
روايت بعدي را از قيس حلالي از امير المؤمنين (سلام الله عليه) نقل ميكند كه حضرت ميفرمايد: «إيّانا عنيٰ بقوله: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾»؛ منظور از اين امّت وسط ماييم؛ خداي سبحان كه فرمود: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾ ما را اراده كرده است: «إيّانا عنيٰ بقوله: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾ فرسول الله [عليه آلاف التحيّة والثّناء] شاهد علينا و نحن شهداء الله علي خلقه و حجّته في أرضه و نحن الّذين قال الله تعالي ﴿كذلك جعناكم امة وسطاً﴾»[39] روايت بعدي از تفسير عياشي از ابي بصير است كه ابي بصير ميگويد: «سمعت اباجعفر [عليهما الصلاة و عليهما السلام]» يعني امام باقر «يقول: نحن نمط الحجاز فقلت: و ما نمط الحجاز؟ قال أوسط الانماط»؛ همان «نمط حجاز» است كه «إنّ الله يقول: ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطا﴾ حضرت فرمود: «الينا يرجع الغالي و بنا يلحق المقصّر»[40] كه مضمون اين در همان زيارت مباركهٴ جامعه كبيره است كه كسي جلو بيفتد در خطر است، دنبال بيفتد در خطر است، مارق در خطر است، مُفرِط در خطر است، مفرِّط در خطر است و مانند آن «و اللازم لكم لاحقٌ»[41] و امثال ذلك. روايت بعدي كه از ابي بصير از امام ششم (سلام الله عليه) هست، فرمود: «﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾ قال: بما عندنا من الحلال والحرام و بما ضيعوا منه»[42]، آنچه كه پيش ماست بنام اصل، آنچه كه مردم تضييع كردند بنام فرع، ما شهادت ميدهيم.
ـ عدم ارادهْ توده مردم از «امت وسط»
باز روايت بعدي كه از امام ششم (سلام الله عليه) است، فرمود: ﴿و كذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾[43] حضرت فرمود: مبادا خيال كنيد همهٴ امت شهداي بر ناساند: «فان ظننت ان الله عنيٰ بهذه الآيه جميع أهل القبلة من الموحدين» ؛ اگر يك چنين گماني كردي بدان: «أفتري أنّ من لا تجوز شهادتُه في الدنيا علي صاع من تمر يطلب الله تعالي شهادتَه يوم القيامة»؛ در مردم كساني هستند كه اگر به يك من خرما شهادت بدهند. شهادت آنها مقبول نيست چون عادل نيستند. آن وقت يك چنين انساني شهادتش در يوم القيامة در مشهد همهْ انسانها مقبول است و خدا او را به عنوان شاهد احضارميكند: «أفتري أنّ من لا تجوز شهادتُه في الدنيا علي صاع من تمر يطلب الله شهادته يوم القيامه و تقبلها منه بحضرة جميع الأمم الماضية كلاّ لم يعن الله [سبحانه و تعالی] مثل هذا من خلقه»؛ هرگز منظور خداي سبحان از اين امت، تودهٴ مردم نيستند كه اينها شهداء باشند علي الناس آنگاه «يعني الأمة التي وجبت لها دعوة ابراهيم ﴿كنتم خير أمة أخرجت للناس﴾[44] و هم الأمة الوسطی و هم خير أمة اخرجت للناس»؛ نفرمود ماييم، فرمود: همه نيستند روايات ديگر كه فرمود: ماييم، از اينكه فرمود: ﴿خير أمة اخرجت للناس﴾[45] زمينه را باز ميكند براي معصومين و كسانيكه تالي تلو معصومين هستند.
در كتاب مناقب از امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: «﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾ قال: نحن هم»[46]. البته اينها ميتواند تطبيق باشد نه حصر، ولي آن برهاني كه امام صادق (سلام الله عليه) اقامه كرد يك برهان خوبي است، يك برهان تامي است كه هرگز خداي سبحان همه را به عنوان شاهد معرفي نميكند.
روايت بعدي كه حمران بن اعين از امام پنجم نقل كرد، فرمود به اينكه «إنّما انزل الله تعاليٰ و ﴿كذلك جعلناكم أمة وسطا﴾ يعني عدولاً ﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول شهيداً عليكم﴾ قال: ولا يكون شهداء علي الناس الاّ الائمة(عليهمالسلام) والرسل»؛ اين حصر است. اگر دليل ديگري دلالت كند كه غير ائمه هم ميتواند شاهد باشد اين ميشود حصر اضافي و قابل تقييد وگرنه به همان حصر حقيقي باقي است: «فأمّا الامّة فانّه غير جائز أن يستشهدها الله» تودهٴ مردم را كه خدا استشهاد نميكند. چرا؟ براي اينكه «و فيهم من لا تجوز شهادته في الدنيا علي حزمة بقل»[47] (بقل يعني سبزي حزمه يعني دسته)؛ فرمود: در مردم كساني هستند كه شهادت آنها به يك دسته سبزي مقبول نيست، خداي سبحان كه اينها را بهعنوان شهداي اعمال يوم القيامة معرفي نميكند پس منظور همه امّت نيست.
ـ نتيجه
اين روايات گرچه بعضيها خالي از ضعف نيست ولي بعضي معتبر است مجموع اين روايات دلالت ميكند كه منظور از اين امّت آن برجستگان هستند و اين هم مجاز نيست كه چطور أمت گفت و ائمه اراده كرد [همانگونه كه] خداي سبحان به بنياسرائيل ميفرمايد: ما شما را انبياء كرديم يعني در بين شما انبيائي هست. ما شما را ملوك قرار داديم يعني در بين شما ملوكي هست نه اينكه تك تك شما پيغمبريد تك تك شما ملكايد. اينچنين نيست. فرمود: ﴿و جعلكم ملوكاً﴾[48] يا شما را أنبياء قرار داديم يا بنياسرائيل ﴿اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم وَ انّي فضّلتكم علي العالمين﴾[49]؛ خب، كدام بنياسرائيل را خداي سبحان جزء مفضلين علي العالمين قرار داد همين سامري و اتباع سامري را يا بنياسرائيل را (آنهائي كه كه به موسيٰ كليم ايمان آوردند) اينكه فرمود: ﴿و أنّي فضلتكم علي العالمين﴾[50] كه فرد فرد بنياسرائيل نيست به نحو مجموع است خلاصه نه به نحو جميع. پس ﴿و كذلك جعلناكم امة وسطاً﴾ يعني در بين امّت اسلامي مرداني هستند كه بين پيغمبر و ناساند و شاهد بر اعمالاند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ تفسير المنار، ج 2، ص 4 ـ 5؛ الوسيط، ج 1، ص 224 ـ 225؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 98.
[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 117.
[3] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 61.
[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 117.
[5] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 80.
[6] ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 ـ 11.
[7] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.
[8] ـ كافي، ج 1، ص 191؛ ـ عن بريد العجليّ قال: قلت لأبي جعفر(عليهالسلام): قول الله تبارك و تعالي: ﴿وكذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس ويكون الرسول عليكم شهيداً﴾، قال: «نحن الأمّة الوسط ونحن شهداء الله تبارك و تعالي علي خلقه و حججه في أرضه...».
[9] ـ كافي، ج 1، ص 251؛ قال ابوجعفر الباقر(عليهالسلام): «... وايم الله لقد قضي الأمر أن لا يكون بين المؤمنين اختلاف ولذلك جعلهم شهداء علي الناس ليشهد محمّد (صلي الله عليه وآله وسلّم) علينا ولتشهد علي شيعتنا ولتشهد شيعتنا علي الناس؛ أبي الله عزّوجلّ أن يكون في حكمه اختلاف أو بين اهل علمه تناقض...».
[10] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 21.
[11] ـ سورهٴ فصلت، آيات 19 ـ 21.
[12] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[13] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.
[14] ـ سورهٴ الرّحمن، آيهٴ 41.
[15] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 13.
[16] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 12.
[17] ـ سورهٴ قيامت، آيات 14 ـ 15.
[18] ـ سورهٴ قيامت، آيات 14 ـ 15.
[19] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 18.
[20] ـ مجمع البيان، ج 10، ص 242.
[21] ـ ر.ك: تسنيم، ج 5، ص 148؛ نورالثقلين، ج 5، ص 493؛ تفسير صافي، ج 5، ص 275.
[22] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 21.
[23] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.
[25] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 20.
[26] ـ سورهٴ فصلت، آيات 19 ـ 20.
[27] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 21.
[28] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ص 401.
[29] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ح 402.
[30] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ح 403.
[31] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ح 404.
[32] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 86.
[33] ـ دعائم الاسلام، ج 2، ص 351.
[34] ـ دعائم الاسلام، ج 2، ص 351.
[35] ـ وسائل الشيعة، ج 27، ص 142.
[36] ـ وسائل الشيعة، ج 27، ص 142.
[37] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ح 404.
[38] ـ همان، ح 405؛ مجمع البيان، ج 1، ص 417.
[39] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134، ح 406؛ مجمع البيان، ج 1، ص 417.
[40] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 134 ـ 135، ح 407؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 63.
[41] ـ مفاتيح الجنان، زيارت جامعهٴ كبيره.
[42] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 135، ح 408.
[43] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 135، ح 409.
[44] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 110؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 135، ح 409.
[45] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 135، ح 410؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 179.
[46] ـ المناقب، ج 4، ص 179.
[47] ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 135، ح 411؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 179.
[48] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 20.
[49] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 47.
[50] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 47.