اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلّهِ المَشْرِقُ وَالمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۱٤۲) وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا القِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ (۱٤۳)﴾
گزارش عيني و اعلام قبلي تغيير قبله
در جريان تحويل قبله از بيتالمقدس به كعبه مقدّماتي را قرآن كريم مطرح ميكند كه مقدمه أولي همان تمهيد كعبهسازي بود و عظمت كعبه بازگو ميكند، معماران كعبه را مشخص ميكنند و طهارت كعبه را ذكر ميكند و مانند آن تا عظمت كعبه در دلها مستقر بشود.
مقدمه ثاني آن است كه خداي سبحان به پيامبرش ميفرمايد به اينكه وضع قبله عوض خواهد شد يعني قبلهٴ كنوني كه بيتالمقدس است عوض ميشود و در هنگام تعويضِ قبله با اعتراض سفيهانهٴ سفها روبهرو خواهي شد، ولي جوابش را بدان و به آنها اعلام كن. اين اخبار به غيب براي آن است كه زمينه را براي تحمل رسول خدا [صلّي الله عليه و آله و سلّم] آسان كند. اگر يك حادثهٴ سنگين پيش بيايد راه چارهاش را انسان نداند تحمل آن حادثه سخت است ولي اگر قبلاً بداند كه حادثه سنگيني پيش ميآيد [و] عدهاي هم اعتراض ميكنند و جوابش را هم بداند تحمل آن حادثه آسان است لذا خداي سبحان قبل از جريان تغيير قبله رسولش را با خبر كرد، فرمود: يك چنين حادثهاي پيش ميآيد، سفها اعتراض سفيهانه ميكنند، جوابش هم اين است، به آنها اعلام بكن. از اين قبيل إخبار غيب و اعلام قبلي در كارهاي مهم در قرآن هست و سودمند هم هست.
ـ اخبار غيبي به عدم حضور منافقان و سست ايمانان در جبهيه
يكي از نمونهها در سورهٴ فتح اينچنين آمده است فرمود: آيهٴ 11 سورهٴ فتح اين است كه ﴿سَيَقُولُ لَكَ الٴمُخَلَّفُونَ مِنَ الأعٴرَابِ شَغَلَتٴنَا أَمٴوَالُنا وَأَهٴلُونَا فَاسٴتَغٴفِرٴ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلٴسِنَتِهِم مَا لَيٴسَ فِي قُلُوبِهِمٴ قُلٴ فَمَن يَمٴلِكُ لَكُم مِنَ اللَّهِ شَيٴئاً إِنٴ أَرَادَ بِكُمٴ ضَرّاً أَوٴ أَرَادَ بِكُمٴ نَفٴعَاً بَلٴ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعٴمَلُونَ خَبِيراً﴾؛ فرمود: وقتي شما از جبهه برگشتيد [و] به مدينه رسيديد آنها كه پشت جبهه ماندند مخلّف بودند، ﴿رَضوا بأن يكونوا مع الخوالف﴾[1]؛ خوششان آمد كه مثل زنان سالمند، و مثل مردان كهن سال، مثل أعرج و أعمي، مثل كودكان خردسال كه اهل حضور در جبهه نيستند [و] من الخوالف[2]اند، اينها هم كه متمكن بودند يا منافق بودند يا ضعيف الايمان بودند، ﴿رضوا بأن يكونوا مع الخوالف﴾[3]؛ به همين مقدار خوششان ميآيد كه با خوالف باشند، نه با مجاهدين، وقتي شما از جبهه برگشتيد [و] به شهر به مدينه رسيديد اينها كه مخلّفاند مثل خردسالان و أعرج و أعمي ماندند ميآيند عذرخواهي ميكنند، ميگويند: گرفتاريهاي مال و گرفتاريهاي زندگي نگذاشت [كه] ما به جبهه برويم براي ما طلب مغفرت كن. بدان اينها مؤمناً اين حرف را نميزنند اين يك دسيسه منافقانه است يا براساس ضعف ايمان است ميگويند: ﴿فاستغفر لنا﴾[4] ولي بدان كه اينها اهل جنگ و دفاع نيستند خوششان ميآيد كه با خوالف يكجا بسر ببرند. از رسول خدا توطئهٴ اينها را با خبر ميكند، ميفرمايد: وقتي شما از جبهه برگشتيد اينها كه خوالفاند و مخلّفاند و بازماندهاند به شما ميگويند: گرفتاريهاي مال و زندگي نگذاشت ما در جنگ شركت كنيم براي ما طلب مغفرت كن ﴿سيقول لك المخلفون من الاعراب شغلتنا أموالنا و أهلونا﴾[5]؛ زندگي، مال [و] فرزندِ ما، ما را مشغول كرد از اينكه ما جبهه حضور پيدا كنيم. ﴿فاستغفر لنا﴾. اينگونه از حوادث در قرآن كريم كم نيست و اعلام قبلي خداي سبحان نسبت به اين حوادث راهگشاست، هم پيغمبر با خبر ميشود و هم از توطئهها آگاه ميشود و هم جواب را ميفهمد اين ﴿سيقول لك المخلفون﴾ هم از اين قبيل است. آنگاه فرمود به اينكه جوابش را بدان كه جهات همه پيش خدا يكسان است منتها مصلحت را خدا ميداند كه براي چه امّتي در چه وقتي قبله را بيت المقدس قرار بدهد و براي چه امّتي در چه وقتي قبله را كعبه قرار بدهد و هر چه را خداي سبحان فرمود هدايت الهي است كه به صراط مستقيم راهنمايي ميكند:﴿يهدي من يشاء الي صراط مستقيم﴾ پس آنچه را كه خداي سبحان براي شما مقرر كرد به عنوان هدايت است و هدايت هم نعمت است.
وساطت امت اسلامي در فيض
آنگاه فرمود: ﴿و كذلك جعلناكم﴾ يعني «كما هديناكم إلي صراط مستقيم و أنعمنا عليكم بأن هديناكم الي صراط مستقيم جعلناكم امّةً وسطاً، أنعمنا عليكم نعمة اُخری» و آن نعمت اين است كه شما را امت وسط قرار داديم يعني بين پيغمبر و بين مردم شما رابطايد، بايد از پيغمبر دريافت كنيد به مردم برسانيد و مردم را هم به پيغمبر نزديك كنيد و سنّت و سيرت پيغمبر را هم به مردم نزديك كنيد و اين يك نعمتي است كه ما بر شما إنعام كرديم [و] شما را رابط بين پيغمبر و بين مردم قرار داديم: ﴿و كذلك جعلناكم أمةً وسطاً لتكونوا شهداء علی الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ ؛ وسط هستيد بين بالا و پايين، نه وسط هستيد بين يمين و يسار؛ وسط هستيد بين أعلی و أدني و خاصيت وساطت هم آن است كه از أعلی فيض دريافت كند به أدني برساند، دست أدني را بگيرد به أعلی نزديك كند و لطف أعلی را دريافت كند و به أدني هم برساند، شما امت وسطايد ﴿و كذلك جعلناكم امة وسطاً﴾ يعني وسط بين پيغمبر و بين مردم، نه وسط بين شرق و غرب، نه وسط در سلسلههاي افقي: ﴿امةً وسطاً لتكونوا شهداء علی النّاس و يكون الرّسول عليكم شهيداً﴾ .
شهادت بر اعمال
ـ معناي شهادت
اصل شهادت به معناي حضور و آگاهي [و] در قرآن كريم راجع به اينكه بر اعمال انسان عدهاي حضور دارند و آگاهي دارند و اعمال انسان را ميفهمند در دنيا كه ظرف تحمل حادثه است و در قيامت در محكمهٴ عدل إله كه ظرف أداي شهادت است. عدهاي به اين وصف متصفاند. اصل قيامت را خداي سبحان به عنوان اينكه روز قضا است معرفي كرد، فرمود: اين روز فصل است؛ در عين حال كه روز جمع است، روز فصل هم است و روز قضا هم هست كه ﴿و جيءَ بالنبيينَ و الشهداء و قُضِیَ بينهم بالحقّ﴾[6] كه روز قيامت روز فصل و روز داوري و روز قضاست. در قضا و حكم شهادت لازم است.
ـ شاهدان اعمال و ظرف تحمل و اداي شهادت
غير از اينكه ذات اقدس الهي به ﴿كل شيءٍ شهيد﴾[7] است، هم أنبيا شهدا هستند، هم أوليا شهدا هستند، هم ملائكه شهدا هستند، هم بزرگان بشر جزء شهدا هستند، هم اعضا و جوارح كه در محكمهٴ عدل إله اينها شهادت ميدهند. قيامت كه ظرف اداي شهادت است مسبوق است به دنيا كه ظرف تحمل شهادت است؛ شهادت در محكمه وقتي مسموع است كه شاهد در حين حادثه حضور داشته باشد و آن سانحه را تحمل كند و بفهمد، تا در محكمه «عن علمٍ» آنچه را فهميده ادا كند، اگر اداي شهادت مسبوق به تحمل حادثه و شهادت نباشد، مسموع نيست. اگر كسي در حين حادثه حضور نداشته و صحنه را نگاه نكرد و با خبر نشد، گفتار او در محكمه مسموع نيست؛ براي اينكه نديد [و] شهادت بايد «عن حسٍ» باشد.
كيفيت شهادت بر اعمال، اعتقاد و اخلاق
منتها در مسائل اعتقادي و اخلاقي كه امر محسوس نيست، شهادت او براساس شهود عارفانه است، نه شهادت «عن بصر»؛ براي اينكه عقيده را كه انسان در قيامت بايد شهادت بدهد كه در دنيا كه نميبيند؛ چون نيّتها و ارادهها را كه در قيامت بايد شهادت بدهد كه در دنيا نميبيند؛ چون نيّتها ديدني نيست، عقيدهها ديدني نيست، اخلاق و فضايل نفساني ديدني نيست، چون روح ديدني نيست.
پس يك شهادت به معناي بينش دروني است كه افراد خاص آن صحنه را ميبينند و در قيامت شهادت ميدهند يعني از ضماير انسانها با خبرند، از قلب انسان با خبرند، هرچه در جان انسان ميگذرد آنها ميبينند. چون در قيامت به نيّت محاسبه ميشود نه به بدنهٴ كار؛ زيرا بدنه كار مؤمن و منافق يكسان است [و] آنچه كه اساسِ فرق بين ايمان و نفاق است، نيّت و اراده است كه يك امر محسوس نيست و غير محسوس است پس آنها كه شاهداند و در قيامت شهادت ميدهند در دنيا از درون انسان بايد با خبر باشند. از قلب انسان، از نيّت انسان (هم در مسائل علمي و هم در مسائل عملي) بايد با خبر باشند. گذشته از اينكه اعمال انسان را هم بايد بينند از عقايد و اخلاق هم بايد با خبر باشند. تا در آن روز شهادت بدهند.
ـ قيامت، ظرف قيام و حضور شاهدان
خداي سبحان روز قيامت را كه روز فصل و روز قضا ميداند، روز حضور شهدا ميداند، ميفرمايد: شهدا حاضر ميشوند. وقتي از قيامت ياد ميكند، ميفرمايد: ﴿ يوم يقوم الأشهاد﴾[8]؛ شاهدان بر ميخيزند كه شهادت بدهند. اين را در سورهٴ هود آيهٴ هجده اينچنين بيان كرد، فرمود: ﴿و من أظلم ممّن افتري علي الله كذباً اولئك يعرضون علي ربّهم و يقول الأشهاد هؤلاء الذين كذبوا علی ربهم ألاٰ لعنة الله علي الظالمين﴾؛ فرمود: اين گروهي كه بر خدا دروغ بستند اينها در قيامت بر خدا عرضه ميشوند، وقتي اينها عرضه شدند شاهدان قيام ميكنند، أشهاد قيام ميكنند، آنهايي كه بايد شهادت بدهند برميخيزند.
عدم وجود كذب در قيامت
اينچنين نيست كه بدون اذن خداي سبحان برخيزند [و] حرف بزنند، اصولاً در آن روز أحدي بدون اذن خدا سخن نميگويد: ﴿يوم ... لا يتكلمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾[9]؛ نه بدون اذن خدا ميشود حرف زد و نه در آنجا حرف باطل راه دارد نظير دنيا نيست كه دار آزمون باشد، كذب ميسّر باشد. در قيامت اصلاً كذب راه ندارد، كسي نميتواند معصيت كند و اصولاً كذب يعني اخبار جدّي از يك امر غير واقع در قيامت ميسور نيست؛ چون همه در مشهدند الآن ما كه در اين مسجد هستيم پنكهاي در سقف مسجد كار نميكند، ممكن است كسي از اين مسجد وقتي بيرون رفت، يك خبر دروغي ولو به «هزل» بگويد كه پنكههاي سقف مسجد أعظم كار ميكرد، اما ما در حضور يكديگر نميتوانيم به يكديگر خبر بدهيم؛ چون همه ميبينيم، در مشهد و در محضر همه ماست كه اينجا پنكهاي نيست كه حركت كند. ولي در غياب ميشود اخبار كذب داد حالا يا هزلاً يا جداً و اما در حضور وقتي انسان اين صحنه را ميبيند اخبار كذب فرض ندارد در قيامت همه اسرار روشن است [و] آنجا اخبار كذب فرض ندارد. كسي نميتواند بگويد من در دنيا اينچنين ميكردم يا آنچنان ميگفتم وخبر كذب گزارش بدهد، ميسّر نيست.
ظهور ملكهٴ كذب مشركان در قيامت
و اگر يك عده مشركين به دروغ ميگويند: ﴿ما كنا مشركين﴾ اين براي همان است كه ملكهٴ اينها ظهور ميكند، عادت كردهاند بر خلاف گفتن، آنجا هم دارند خلاف ميگويند نه اينكه به اختيار دروغ بگويند؛ مثل آدم خوابيده كه طبق ملكات نفساني خود حرف ميزند و گرنه اختيار كذب در قيامت فرض ندارد؛ چون همه، همه را ميبينند (درون و بيرون همه مشخص است) همه در مشهد هماند. اخبار كذب در يوم الشهود فرض ندارد.
در قرآن كريم فرمود به اينكه احدي بدون اذن خدا حق سخن ندارد، وقتي هم كه هم سخن ميگويد بايد با اذن باشد آن هم درست بگويد: ﴿يوم ... لا يتكلمون الاّ من اذن له الرحمن﴾[10]؛ پس بدون اذن قدرت حرف نيست، آن حرفي هم كه است: ﴿وقال صواباً﴾[11]؛ بايد درست حرف بزند. در آن روز أشهاد قيام ميكنند يعني شاهدان قيام ميكنند، خب شاهدان به اذن حق قيام ميكنند بدون اذن حق كه قيامي ندارند و به اذن حق هم شهادت ميدهند؛ لذا فرمود: در آن روز ﴿و يقول الاشهاد هؤلاء الذين كذبوا علي ربهم الا لعنة الله علي الظالمين﴾[12].
نصرت أنبيا در دنيا و آخرت توسط خداي سبحان
در بعضي از سور هم فرمود به اينكه ﴿إنّا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحيٰوة الدنيا و يوم يقوم الأشهاد﴾[13]؛ فرمود: ما انبياء را چه در دنيا، چه در قيامت ياري ميكنيم: ﴿إنّا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحيٰوة الدّنيا و يوم يقوم الأشهاد﴾؛ ﴿انا لننصر رسلنا﴾ اين جمله اسميه با همهٴ تأكيد نشان ميدهد كه أنبيا هرگز شكست نميخورند. فرمود: ما يقيناً أنبيايمان را ياري ميكنيم، مؤمنان به أنبيا را هم در دنيا نصرت ميبخشيم (چه در دنيا چه در آخرت) در دنيا اينها پيروزند، دين اينها پيروز خواهد بود، در آخرت اينها پيروزند براي اينكه حرف اينها در محكمه مسموع است، سخن اينها در محكمهٴ قضا و عدل الهي مسموع است [و] ديگران محكوماند.
پس در قيامت سخن از شهادت است و در اداي شهادت، شهادت شاهداني مسموع است كه در دنيا كه ظرف تحمل است حضور داشته باشند و ببينند.
شاهدان بر اعمال
الف. رسول اكرم (صلي الله و عليه و آله و سلّم)
اما اين شاهدان چه كساني هستند؟ در درجه اول خود وجود مبارك رسول خدا[صلّي اللهعليه و آله و سلم] است كه خداي سبحان در چند جاي قرآن حضرت را به عنوان شاهد معرفي كرده است (چه در سورهٴ احزاب چه در آيات ديگر از سور) در سورهٴ احزاب آيهٴ 45 فرمود به اينكه ﴿يا أيّها النبي إنّا أرسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً ٭ و داعياً الی الله باذنه و سراجاً منيراً﴾؛ تو يك چراغ نور افكن قوي هستي براي مردم و تو شاهد هم هستي.
گسترده شهادت حضرت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم)
شاهد مطلقي؛ در اينجا نفرمود شاهد بر امتت، ﴿إنّا أرسلناك شاهداً﴾ يعني تا آنجا كه منطقهٴ رسالت توست، منطقهٴ شهادت تو هم هست. اگر ﴿وَ ما أرٴسلناك إلاّ كافةً للنّاس﴾[14]، «انّا ارسلناك للناس كافة شاهداً و مبشراز و نديراً»، اين اوصاف براي منطقه رسالت آن حضرت است نه اينكه شاهد بر خصوص امت اسلامي است تو شاهدي يعني تا آنجا كه شعاع رسالت توست، شعاع شهادت تو هم هست. آنها كه به تو ايمان آوردند نسبت به آنها هم شاهدي، آنها هم كه كفر ورزيدند نسبت به آنها هم شاهدي يعني رسالت تو سراج منير است، دعوت است، بشارت ميدهد، انذار دارد و شهادت همراه اوست: ﴿انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً ٭ و داعياً الي الله بإذنه و سراجاً منيراً﴾[15] تا كجا؟ تا آنجا كه بشر هست. تا چه زماني؟ الي يوم القيامه يعني تو در اين دو اصل كلّي و دائم شاهدي، رسالت تو هم كلي است نسبت به هر فرد از انسانها هم دائم است الي يوم القيامه اين كليّت و دوام دو اصلي است كه با رسالت حضرت در همه اين بحثها آمده، پس هر جا كه شعاع رسالت حضرت آنجا را روشن كرده اين اوصاف هم هست.
نكته: نور رب روشنگر عرصهٴ قيامت
پس يكي از برجستهترين شاهدها در در قيامت خود وجود مبارك حضرت است
آنگاه در سورهٴ زمر فرمود كه شاهدان فراواني هم هستند، آيهٴ 69 سورهٴ مباركهٴ زمر اين است كه ﴿و أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع الكتاب وجيء بالنبيين والشهداء وقضی بينهم بالحق و هم لا يظلمون﴾؛ وقتي بساط قيامت پهن شد و ديگر زمين قيامت با نور ربّ الارض روشن شد، نه با نور شمس و قمر چون بساط شمس و قمر پرچيده شد، فرمود به اينكه ﴿إذا الشّمس كوّرت﴾[16] بساط شمس ﴿و جمع الشمس و القمر﴾[17] شمس و قمر و ساير كواكب همه ممطمساند و مطموساند و تكوير شدهاند و سخن از نجوم سمايي نيست و اگر چيزي زمين را روشن ميكند فقط نور رب الارض است، نور ربّ الارض زمين را روشن ميكند ﴿و أشرقت الارض بنور ربّها﴾[18] كه يكي از مصاديقش هم هنگام ظهور حضرت وليعصر(سلام الله عليه) است[19].
قانون و شاهدان اعمال لازمهٴ حكم و قضاي به حق
﴿ووضع الكتاب و جيء بالنبيين والشهداء﴾؛ هم كتاب اعمال و هم كتاب قانون كه اعمال را برابر آن قانون ميسنجند، ميگويند: اين عمل خلاف است و اين عمل جرم است و تو اين عمل را كردي به شهادت شاهدها؛ در محكوم كردن بايد يك قانوني باشد و يك عملي باشد كه بر آن قانون عرضه بشود و گناه بودن آن عمل ثابت بشود، انتساب آن عمل هم به اين شخص از راه شهادت شاهد است. اينكه آن عمل مخالف با قانون است آن را بايد محكمهٴ علمي تشخيص بدهد و اينكه اين عمل را اين شخص انجام داده است بايد با بينه اثبات بشود (هم جرم بودن عمل نياز به قانون دارد، هم اينكه اين شخص مجرم است يعني اين عمل گناه به او انتساب دارد نياز به شهادت دارد) چون محكمه يك قانون ميخواهد و يك شهادت تا ثابت بشود كه اين عمل خلاف از اين شخص صادر شده است، لذا ميفرمايد به اينكه كتاب قانون را ميآورند كتاب اعمال را ميآورند و شهداء هم را ميآورند [و] آن وقت قاضي خداي سبحان است قاضي عدل كه ﴿ ربك احداً﴾[20] پس بنابراين در آنجا اينها مظلوم نخواهند بود ﴿وجيء بالنبيين و الشهداء و قضي بينهم بالحق و هم لا يظلمون﴾[21]، پس شهدائي هستند كه برجستهترين آنها وجود مبارك پيغمبر است.
پيامبر اكرم، (صلي الله و عليه و آله و سلّم) شهيد شهدا
در سورهٴ مباركه نساء ميفرمايد به اينكه هر أمتّي براي خود شهيدي دارد، از هر امتي ما شهيد ميآوريم: ﴿جئنا من كل أمة بشهيد و جئنا بك علي هولاء شهيداً ﴾[22] اين در قسمتهاي گوناگون قرآن است.
در سورهٴ نحل آيهٴ 84 اينچنين آمد ﴿و يوم نَبعث مّن كل امة شهيداً﴾؛ از هر امتي ما يك شاهد اعمال و عقائد و اخلاق را مبعوث ميكنيم كه او ديده باشد تا شهادت بدهد: ﴿و يوم نبعث من كل أمة شهيداً ثم لا يؤذن للّذين كفروا ولا هم يستعتبون﴾؛ آنجا سخن از عمل است سخن از عذر خواهي هم نيست، چون عذر خواهي يك مقدار از شرم انسان تبهكار ميكاهد. كسي كه عذر خواهي كرد مقداري از انفعال او كاهش مييابد. در قيامت جاي عذرخواهي هم نيست. اگر كسي بخواهد عذر خواهي كند به او اذن هم نميدهند: ﴿وَ لا يؤذن لهم فيعتذرون﴾[23] ، اگر هم انفعال است انفعال محض است اصلاً روز، روز رسوايي براي تبهكار است. اينچنين نيست كه اجازه اعتذار بدهند و از انفعال آنها كاهش يابد، اينچنين نيست، لذا فرمود: ﴿وَ يوم نبعث من كل أمّة شهيداً ثم لايؤذن للذين كفروا ولا هم يستعتبون﴾[24]
در همين سوره نحل آيهٴ 89 اينچنين است: ﴿و يوم نبعث في كل أمّة شهيداً عليهم من أنفسهم و جئنا بك شهيداً علي هؤلاء﴾؛ از هر امتي يك شهيدي را ما مبعوث ميكنيم كه عليه آنها شهادت ميدهد و تو شهيدِ شهدايي يعني نه تنها شهيد بر أمّت خودت هستي شهيد بر امّت خودت و بر امم پيشين و بر ائمّه و أنبياي پيشين [هستي]، تو شهيدِ شهدايي: ﴿و جئنا بك علي هؤلاء شهيداً﴾[25]؛ رسول خدا براساس مقام مهيمن بودني كه دارد كه كتابش مهيمن بر ساير كتب است و افضل أنبيا است، شهيد شهداست. هر چه اُمم كردهاند او ديد و شهادت ميدهد، هر چه انبياي پيشين هم آوردهاند او ميبيند و شهادت ميدهد.
شهادت پيامبر مايهٴ مباهات و فخر أنبياي الهي
پرسش...
پاسخ: شهادت أنبيا سرافرازي أنبياست؛ موساي كليم فخر ميكند كه خاتم أنبيا به نفع او شهادت داده است و ميبالد «و كفي بذلك فخراً»، عليه او كه شهادت نميدهد، چون همانطوري كه در دنيا مصدّق اوست درآخرت هم شهادت [به نفع] اوست، لذا صفوف أنبيا ميبالند كه خاتم أنبيا (عليه آلاف التحيّة والثّناء) به سود اينها شهادت ميدهد.
پرسش....
پاسخ: افتخار اين است كه انسان كاملي به سود اينها شهادت ميدهد. در بحثهاي قبل ملاحظه فرمودهايد كه در قيامت همه زير سؤالاند. در سورهٴ اعراف فرمود: ﴿فلنسئلَنَّ الذين أرسل اليهم و لنسئَلنَّ المرسلين﴾[26] منتها براي بعضيها خدا به عنوان سريع الحساب ظهوري ميكند كه حساب ده قرنهٴ نوح(سلام الله عليه) با يك لحظه حل است، نسبت به يك عدهاي هم چندين سال اينها را معطل ميكند كه فرمود: ﴿وقفوهم انّهم مسئولون﴾[27]؛ فرمود: اينها را نگه بداريد اينها زير سؤالاند. (حال چه زماني از اين محكمه بيرون بروند خداي سبحان ميداند) براي نوح (سلام الله عليه) كه رسالت او حداقل 950 سال بود و عمرش البته بيش از اين بود كه ﴿فلبث فيهم الف سنة إلاّ خمسين عاماً﴾[28] كه فرمود 950 سال رسالت داشت، همهٴ اين دوران افتخار آميز با يك لحظه حل است، خدا براي اينها سريع الحساب است [و] نسبت به عدهاي دستور ميدهد: ﴿وَقفوهم انهم مسئولون﴾؛ اينها را بازداشت كنيد و وقتي أنبيا ميبينند كه رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) به سود اينها شهادت ميدهد، اينها فخر ميكنند. بدا به حال كسي كه پيغمبر عليه او شهادت بدهد، چون آن شهادت هر گز رد نميشود و خوشا به حال كسي كه معصوم به سود او شهادت بدهد آن شهادت هم يقيناً مسموع است.
پرسش...
خداي سبحان، شاهد و حاكم قيامت
پاسخ: چون تثبيت مسئله است ديگر، اعضا و جوارح هم شهادت ميدهند، ملائكه شهادت ميدهد، أنبيا و أوليا شهادت ميدهند و فوق هم ذات اقدس الهي شاهد است؛ در بيانات مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «اتقوا معاصي الله في الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاكم»[29]؛ از گناه پنهاني بترسيد براي اينكه كسي كه امروز ميبيند، فردا قاضي همان است. اگر خود قاضي در صحنه حضور داشته باشد و به علم خود بخواهد حكم كند پس خلافي در حكم او نيست.
پرسش...
پاسخ: اين لسان، لسان اثبات است [و] لسان نفي كه نيست. فرمود: من مادامي كه بودم مراقب بودم وقتي هم كه رخت بر بستم تو مراقبي و تو شهيدي: ﴿و أنت علي كل شيء شهيد﴾[30] . اين لسان، لسان اثبات است [و] لسان نفي نيست كه شهادت أنبياي ديگر را نفي كند. اما اين آيهٴ سوره نحل ميفرمايد به اينكه هر امتي يك شهيدي دارد و تو شهيد همه هستي (شهيد شهداء خواهي بود) ﴿و يوم نبعث في كل امة شهيداً عليهم من أنفسهم و جئنا بك شهيداً علي هؤلاء﴾[31] يعني بر امم و بر أنبيا براي اينكه ﴿و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء و هدی و رحمةً و بُشریٰ للمسلمين﴾[32]
پرسش...
راز احاطه علمي پيامبر اكرم بر گذشته، حال و آينده
پاسخ: پيغمبر الآن هم كه هست بر نيّت و برقلوب براساس چه ديدي شهادت ميدهد؟ آنكه ميگويد: «تنام عينی و لا ينام قلبي»[33] ، قبل از ارتحال و بعد از ارتحال هم كه يكسان است، بعد از ارتحال هم ميبيند. چون عمده قلب است قلب كه نه ميخوابد نه ميميرد، وقتي قلب حضرت نخوابيد، موت هم كه يقيناً ندارد.
اگر كسي با قلب كار ميكند گذشته و حال و آينده مربوط به افق زمان است، مسئلهٴ روح، مسئلهٴ قلب، مسئله اراده و مسئله غيب فوق زمان است [و] اصلاً تاريخ برنميدارد، اينكه شما ميبينيد در معراج همه أنبيا به حضرت اقتدا كردند يا همه ملائكه در معراج در آسمانها به حضرت اقتدا كردند[34]، براي اينكه آنجا زمان برنميدارد. اينكه ميگويد: اولين پيغمبر من بودم[35] يا حضرت امير ميفرمايد قبل از اينكه آدم به مقامي برسد من به پيامبر ايمان آوردم[36] كه آن نشئه، نشئهٴ زمان نيست. قبل از اينكه زميني خلق بشود و آسماني خلق بشود و كرهٴ زمين به دور آفتاب بگردد [و] سال و ماه پيدا بشود اينها حضور داشتند. اصلاً نيت، اراده، قلب، عقل [و] روح اينچنين است. بنابراين او فوق زمان خواهد بود [و] وقتي فوق زمان شد گذشته و حال زير پوشش اوست.
پرسش...
پاسخ: آن ﴿ليس كمثله شيء﴾[37]، اينها علومشان فيضي و رشحهايست از علوم ذات اقدس الهي كه خداي سبحان به اينها اعطا ميكند وگرنه علم خداي سبحان عين خداي سبحان است و ﴿ليس كمثله شيء﴾
ـ امكان نيل غير امام معصوم به مقام شهادت بر مردم
آنگاه فرمود به اينكه شاهدان فراوان هستند كه شهادت ميدهند گذشته از اينكه دست و پاي انسان شهادت ميدهد، ملائكه هم شهادت ميدهند، انسانها هم شهادت ميدهند. انسانهايي [كه] كاملاً از درون ديگران با خبرند يعني الآن ما هر چه ميانديشيم و هر كاري ميكنيم يك عدهاي هستند [كه] كاملاً ميبينند. گذشته از أنبياء (عليهم السلام)، گذشته از ائمه(عليهم السلام) ممكن است أولياي خاصّي هم به اين مقام برسند، نظير شهداي كربلا، نظير آن خواص اصحاب ائمه (عليهم السلام)، نظير حارثة بن مالك و امثال ذلك. اينچنين نيست كه منحصر باشد به ائمه(عليهم السلام)، عصمت منحصر به كسي نيست. امامت، نبوت و رسالت منحصر است امامت بر همين مقدار ختم شده است ديگر كسي امام بعدي نخواهد بود (امام معصوم) ولي عصمت منحصر نيست. امام بايد معصوم باشد اما غير امام كسي نميتواند معصوم باشد؟ برهان عقلي اقامه نشد و دليلي نقلي هم بر خلافش نيست. ممكن است كساني كه امام نيستند مثل خود وجود مبارك زينب كبری(سلام الله عليها) يا عباس بن علي(سلام الله عليهما) اينها دليلي بر عدم عصمت اينها نيست و اگر هم اينها معصوم باشند به جايي هم آسيب نميرساند، چون امام بايد معصوم باشد؛ نه اينكه غير امام حق ندارد معصوم باشد يا به اين مقام نميرسد.
پرسش...
پاسخ: البته، ولي اصل عصمت امكان پذير است؛ مثل اينكه درجات امامت هم فرق ميكند، درجات نبوت هم فرق ميكند، اما امامت يك نصاب خاص دارد ولو نازلترين درجهاش باشد به احدي نميرسد. نبوت درجاتي دارد ولو نازلترين درجه باشد ديگر«لا نبي بعدي»[38] آمده و آن نازلترين درجه را هم بسته است. اما عصمت درجات دارد درجات وسطیٰ و نازله نصيب ديگران هم خواهد شد. عدهاي هستند كه الآن ممكن است باخبر باشند ما چه ميكنيم.
امكان مشاهده بهشت و جهنم براي صاحبان علم اليقين در دنيا
قرآن كريم هم خبر داد، فرمود كه اگر شما به راه بيفتيد و اهل علم اليقين بشويد، آنچه ميدانيد عمل بكنيد هم اكنون جهنّم را ميبينيد: ﴿كلا لو تعلمون علم اليقين ٭ لترون الجحيم ٭ ثم لترونّها عين اليقين ٭ ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم﴾[39]؛ فرمود: شما اگر به راه بيفتيد، الآن جهنّم را ميبينيد. نه اينكه بعداً در قيامت جهنّم را ميبينيد. خب، در قيامت جهنم را همه ميبينند؛ كفار و مشركين كه منكر جهنم بودند آنها هم ميگويند: ﴿ربّنا أبصرنا وسمعنا﴾[40]؛ آنها هم بعد از مرگ ميبينند. آيه نميگويد اگر شما علم اليقين داشتيد، بعد از مرگ ميبينيد، بعد از مرگ منكر و مخالف و مؤمن هر دو ميبينند، هر دو جهنم را ميبينند كافر هم ميگويد ﴿ربّنا ابصرنا و سمعنا﴾، اينكه فرمود: ﴿كلا لو تعلمون علم اليقين ٭ لترون الجحيم﴾[41] يعني اگر اهل علم و يقين بوديد و به راه افتاديد نظير حارثة بن مالك هم اكنون جهنم را ميبينيد اين راجع به جهنم. دربارهٴ بهشت و اهل بهشت و مقام بهشتيان هم فرمود به اينكه ﴿ إنَّ كتاب الأبرار لفي علّيين ٭ و ما أدريٰك ما علّيون ٭ كتاب مرقوم ٭ يشهده المقربون﴾[42]؛ پس مقربون كتاب ابرار، را جاي ابرار را مقام ابرار را، نامهٴ اعمال ابرار را ميبينند؛ پس اگر كسي به مقام ابرار رسيد، تازه زير پوشش شهود مقربين است يعني هر عقيدهاي هر خلقي هر نيت و ارادهاي دارد مقرّبين ميبينند، چه اينكه هر عملي هم دارد او ميبيند. خب، پس انسانهاي كامل در جهان هستند كه از نيّات ما با خبر باشند اگر ما بديم كه ميبينند، خوبيم كه مينگرند؛ پس هستند افرادي كه بينند وضع ما را و در قيامت هم شهادت بدهند.
حفظ آبروي انسان در پرتو پرده پوشي عيوب ديگران
پرسش ...
پاسخ: خداي سبحان اگر بخواهد آبروي كسي را حفظ كند، اجازه نميدهد آنها [ كسي اعمال او را] ببينند. حتي اجازه نميدهد ملائكهاي كه مأمورند كه اعمال ما را بنويسند، ببينند. حالا ما تا چه اندازه قدم برداريم و تا چه اندازه ما آبروي ديگران را حفظ بكنيم. اگر آن هنر در ما بود كه «ستار العيوب» بوديم [و] آبروي ديگران را حفظ كرديم همانهايي كه اصلاً مأمورند كه كارهاي ما را بنويسند، خداي متعال به آنها هم اجازه نميدهد كه ببينند اين فرازهاي نوراني دعاي كميل همين است كه عرض ميكنيم: خدايا! تو نگذاشتي كه ملائكه هم ببينند تو اجازه ندادي كه فرشتگان كه اصلاً مأمورند كه اعمال من را بنويسند و به تو گزارش دهند تو نگذاشتي كه اينها ببينند: «و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته»[43] اصلاً ملائكه آمدند، آنها را فرستادي كه اعمال ما را بنويسند اما بالأخره نگذاشتي كه ما پيش آنها خجالت بكشيم، بالأخره آنها ميفهمند ديگر، ما ولو نميبينيم [امّا] يك روزي ميبينيم كه آنها ما را ميديدند براي اينكه يك چنين رابطهاي بين ما و تو باشد، آبروي ما را حفظ كردي: «و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته»، حتي آنها آمدند و به آنها دستور دادي كه بيايند و بنويسند، ولي نگذاشتي. حالا تا انسان چه كند و خداي سبحان تا چه اندازه آبروي انسان را حفظ بكند! اگر ما توانستيم مظهر ستّار باشيم [و] آبروي ديگران را تا آنجا كه ممكن است حفظ بكنيم ( مگر ضرورت اقتضا بكند كه او ديگر اهل اين نباشد كه ما آبرويش را حفظ بكنيم يعني از ايمان بدر برود ـ معاذ الله ـ به كفر و نفاق سر دربياورد ولي ماداميكه در محدوده ايمان است و اسلام است ما موظف بر حفظ آبرو هستيم) اگر ما هم پردهدري كرديم يعني ديگر از خداي سبحان خواستيم خدايا ديگر بين ما و خودت هيچ حجابي را قرار نده آن يك مسئله ديگر است و إلاّ انسان مادامي كه ستّار باشد، خداي سبحان هم ستّار است.
ب ـ شاهدان ديگر بر اعمال
فرمود: در قيامت عدهاي شهادت خواهند داد، پس اولياي الهي هستند، ملائكه كه اصلاً آمدند كه بنويسند و بنگارند ﴿و انّ عليكم لحافظين ٭ كراماً كاتبين ٭ يعلمون ما تفعلون﴾[44]، اينها خب قهراً شهادت ميدهند، پس اينها شهادت ميدهند كه شهادت فرشتگان مفروغ عنه است، فرمود: اينها ﴿يعلمون ما تفعلون﴾، شهادت اعضا و جوارح هم مفروغ عنه است كه فرمود: ﴿لم شهدتم علينا قالوا أنطقنا الله الذي انطق كل شيء﴾[45]، پس شهادت اعضا و جوارح مشخص است، شهادت فرشتهها كه مأمور كتابت اعمالاند مشخص است، شهادت أنبيا مشخص است. شهادت اولياي الهي كه جزء مقرّبوناند و اعمال را ميبينند آن هم مشخص است و بالاتر از همه شهادت ذات اقدس الهي است كه آن هم مشخص است.
ـ راه عملي نيل به مقام شهادت
خب، اينها، همهٴ جنبهٴ شهادت پيغمبر(عليه آلاف التحيّة والثّناء) نسبت به ما داشت، ما اگر امّت وسط هستيم بايد ما هم شاهد باشيم بر تودهٴ مردم و خداي سبحان فرمود: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾[46]؛ شهادت پيغمبر را با مفروغ عنه است با اين شواهد، امّا شهادت ما بر ديگران چطور؟ ما چگونه شاهد باشيم؟ آيا ما ميتوانيم شاهد بر ديگران باشيم؟ اگر ميتوانيم راهش چيست؟ اين آيهٴ پاياني سورهٴ حج را ملاحظه فرماييد، تا چه راهي را به ما نشان ميدهد. آيهٴ 78 سورهٴ حج اينچنين است: ﴿و جاهدوا في الله حق جهاده هو أجٴتباكم و ما جعل عليكم في الدّين منحرج ملّة أبيكم ابراهيم هو سمّاكم المسلمين من قبل وفي هذا ليكون الرّسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء علي الناس﴾، اين تعبير قبلي كه ﴿ملّة ابيكم﴾ ظاهراً منصوب به«اغراء» است:[47] ﴿ملّة ابيكم﴾ يعني دين پدرتان را بگيريد، شما اگر خواستيد پسر كسي باشيد، چه پدري بهتر از ابراهيم خب، پسر آن پدر باشيد، اگر خواستيد نسل كسي باشيد، خب نسل ابراهيم باشيد، او كه براي فرزندانش دعا كرده، او شما را به عنوان پسري پذيرفته شما [هم] او را به عنوان پدر بپذيريد.
﴿ملّة ابيكم﴾ منصوب به «اغراء» است يعني «خذوا» ؛ دين پدرتان را بگيريد، بيراهه نرويد. ﴿ملّة ابيكم﴾ او ميخواهد شما را مشاهده كند. او ميخواهد شما را به جايي برساند كه ﴿شهداء علي الناس﴾ بشويد، ﴿ملة ابيكم ابراهيم هو سمّاكم المسلمين من قبل و في هذا ليكون الرسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء علي الناس﴾[48]؛ رسول بر شما شهيد باشد اين روشن است، اما شما بر مردم شهد باشيد راهش چيست؟ راهش اين است. فرمود: دين پدرتان را بگيريد، ﴿فأقيموا الصلاة و آتوا الزكوة﴾[49]؛ اين رابطه با خدا را حفظ بكنيد تا به اينجا برسيد.
پس انسان ميتواند به جايي برسد كه شاهد بر ديگران باشد نه تنها اعمال ظاهري آنها را با بصر ببيند، بلكه اعمال باطني آنها را هم با بصيرت ببيند.
پس انسان ميتواند شاهد بر ناس باشد و راهش هم اتباع ملت ابراهيم است و راهش هم اقامهٴ صلات و ايتاء زكات است كه تتمهاش به بحث بعد موكول ميشود.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 87.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 87.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 87
[4] ـ سوره فتح، آيهٴ 11.
[5] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 11.
[6] ـ سورهٴ زمر،آيهٴ 69.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 117.
[8] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 51.
[9] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.
[10] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.
[11] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.
[12] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 18.
[13] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 51.
[14] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[15] ـ سورهٴ احزاب، آيات 45 ـ 46.
[16] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.
[17] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 9.
[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 69.
[19] ـ ر . ك: بحار، ج 51، ص 71؛ ج52، ص 321؛ و ص 330؛ تفسير قمي، ج 2، ص 253.
[20] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[21] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 69.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 41.
[23] ـ سورهٴ مرسلات، آيهٴ 36.
[24] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 84.
[25] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 41.
[26] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 6.
[27] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
[28] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 14.
[29] ـ نهج البلاغة، حكمت 324.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 117.
[31] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 89.
[32] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 89.
[33] ـ بحار الانوار، ج 73، ص 189.
[34] ـ ر . ك: بحار، ج 79، ص 257؛ تفسير قمي، ج 2، ص 12؛ «... أممت الملائكة في السماء كما اُممت الأنبياء في بيت المقدس...».
[35] ـ ر .ك: عوالي اللآلي، ج 4، ص 121؛ مفتاح الفلاح، ص 41؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 214؛ «كنتُ نبياً و آدم بين الماء و الطين».
[36] ـ امالي شيخ مفيد، مجلس اوّل، ج 3، بحار، ج 6، ص 179؛ «صدقته و آدم بين الروح و الجسد».
[37] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 11.
[38] ـ كافي، ج 8، ص 107.
[39] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 ـ 8.
[40] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[41] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 ـ 6.
[42] ـ سورهٴ مطففين، آيات 18 ـ 21.
[43] ـ مفاتيحالجنان، دعاي كميل.
[44] ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 ـ 12.
[45] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[46] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
[47] ـ آگاه ساختن مخاطب به امراي پسنديده تا ملازم آن باشد (المعجم الوسيط)، ص 651 «غ ر ي».
[48] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.
[49] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 78.