اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ وَلاَ المُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الفَضْلِ العَظِيمِ (۱۰۵)﴾
هشدار خطر كافران
ضمن شمارش أوصاف نفساني بنياسرائيل، مسلمانها را هم از خطر بنياسرائيل و ساير اهل كتاب هشدار ميدهد. گاهي ميفرمايد: اينها دوست ندارند خيري به شما برسد، چه رسد نبوّت و وحي نصيب شما بشود. گاهي ميفرمايد: اينها نه تنها دوست ندارند خيري به شما برسد بلكه دوست دارند شما را گمراه كنند. گاهي ميفرمايد: نه تنها دوست دارند شما را گمراه كنند، بلكه دوست دارند شما را كافر كنند، مثل آنها بشويد كه هيچ مزيّتي بر آنها نداشته باشيد: لذا ميفرمايد: با اينها هيچگونه ارتباط دوستانه برقرار نكنيد.
بعد ضمن اينكه اين مسئله را از اهل كتاب نقل ميكند ميفرمايد: اين خصيصه براي كساني است كه از وحي الهي رو برگرداناند. خواه يهود و خواه نصارا، خواه مشركين؛ لذا در اين جهت بين اهل كتاب و مشركين فرقي نيست.
زمامدار رحمت و فضل
آنگاه ميفرمايد: كليد رحمت عامّه و خاصّه به دست خداي سبحان است. همانطوري كه سراسر جهان رحمت اوست و كليد سراسر رحمت به دست خداست، رحمت خاصهٴ خدا هم كليد مخصوصي دارد كه آن به دست خداست. آن را خدا به هر كه بخواهد ميدهد و خدا رحمت خاصهاش را تنها نصيب اهل ايمان و انسانهاي وارسته ميكند، چه آنها بخواهند. چه آنها نخواهند. اما مطلب اول كه همين آيه محل بحث است. فرمود: ﴿ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب ولا المشركين أن ينزَّل عليكم من خيرٍ من ربكم﴾؛ يعني چه اهل كتاب يعني يهودي و مسيحي، چون اختصاصي به يهوديها ندارد، فرمود: اهل كتاب خواه يهود، خواه نصارا و همچنين مشركين اينها دوست ندارند يك خيري به شما برسد. اين ﴿خير﴾ تنوينش تنكير است، براي آن است كه نازلترين خير را آنها نميخواهند به شما برسد، چه رسد به خير اسلام و رسالت و نبوت و ولايت و امامت و امثال ذلك: ﴿ما يودّ الذين كفروا﴾
اقسام كافران
آنگاه فرمود: كفّار دو قسماند: بعضي ﴿من اهل الكتاب﴾اند، بعضي هم ﴿مشركين﴾اند، كه اين ﴿ولا المشركين﴾ عطف بر ﴿اهل الكتاب﴾ است؛ يعني «ومن المشركين»، نه اينكه عطف بر ﴿الذين كفروا﴾ باشد، چون اگر عطف بر ﴿الذين﴾ باشد بايد مرفوع باشد بايد ميفرمود: «ما يودّ الذين كفروا من اهل الكتاب ولا المشركون» يعني؛ «ما يودّ الذين كفروا و ما يودّ المشركون» بلكه در اين اوصاف پليد مشركين و اهل كتاب همسان هماند. در موارد ديگر هم همينطور تقسيم شد، در اينجا مشركين عطف بر اهل كتاب است؛ نظير آنچه كه در آيهٴ اول سورهٴ بيّنه آمده كه فرمود: ﴿لم يكن الذين كفروا من أهل الكتاب والمشركين﴾[1]، منتها در آيه محل بحث «لا» تكرار شده است كه حرف نفي است وگرنه در آيهٴ اول سورهٴ بيّنه اين است كه ﴿لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكّين حتي تأتيهم البيّنة﴾[2] كه مشركين را با اهل كتاب يكجا عطف كرد، فرمود: اينها كافرند منتها بعضي اهل كتاباند، بعضي اهل كتاب نيستند.
پس امر اوّل اين شد كه آنها دوست ندارند خيري نصيب مسلمين بشود. گاهي تعبير از نفي خير ميگذرد به مودّت ضلال ميرسد كه اينها دوست دارند شما را گمراه كنند منتها طرفي نميبندند. آيهٴ 69 سورهٴ آلعمران اين است كه ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الكتاب لويضلّونَكم﴾[3]؛ اينها ميخواهند شما را گمراه كنند.
بررسي معناي واژهها«مودّت»«محبّت» «تمنّي»
فرق مودّت و محبّت آن است كه ميگويند: مودّت يك محبتي است آميخته با تمنّي، آن محبت آميخته با تمنّي را مودّت ميگويند و فرق مودّت و تمنّي اين است كه مودّت و محبّت به مفرد تعلّق ميگيرد، امّا تمنّي به جمله تعلق ميگيرد. نميگويند: من به زيد تمنّي دارم ميگويند: من محبّ زيدام يا نسبت به زيد مودّت دارم، اما تمنّي دارم اينچنين نيست، تمنّي به كار تعلّق ميگيرد.
ـ اوصاف نفساني بنياسرائيل و مشركان
فرمود: ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الكتاب لو يضلّونكم﴾[4] ولي ﴿و ما يضلّون إلا أنفسهم وما يشعرون﴾[5]، اين مرحلهٴ دوّم است كه نه تنها ميل ندارند خيري به شما برسد بلكه ميل دارند اين هدايت از شما گرفته بشود گمراه بشويد. منتها در آيات ديگر اين ضلالت تبيين شد كه نه يعني آنها به همين اندازه اكتفا كنند كه شما فاسق بشويد، بلكه ميخواهند كافر بشويد.
مراد از «من» در ﴿من اهل الكتاب﴾
همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيه 109 اين است كه ﴿ودّ كثيرٌ من أهل الكتاب لو يردُّونكم من بعد إيمانكم كفّاراً﴾[6]، اگر قبلاً فرمود: ﴿من اهل الكتاب﴾[7] اين ﴿من﴾ را توضيح داد كه نه يعني بعضِ قليل يا بعضِ مساوي بلكه بعضِ كثير، يعني كثير اهل كتاب اينطورند، نه اكثر يهوديها اينطورند، كثيري از يهوديها اينطورند، چون كثير بالاتر از أكثر است. در برابر أكثر كثير است، در برابر كثير قليل است. اگر گفتند: اكثر يهوديها اينچنيناند؛ يعني كثيرشان اينچنين نيستند. ولي اگر گفتند: كثيري از اهل كتاب اينطورند يعني قليلي از اهل كتاب اينطور نيستند، اين است كه در كتابهاي فقهي وقتي ميخواهند ترقّي كنند، ملاحظه ميفرماييد ميگويند: مسألهٴ اينچنين است الأشهر بل المشهور، سرّش اين است كه مشهور بالاتر از أشهر است، اگر گفتند: اين حكم أشهر است يعني مخالف اين مشهور است، ولي اين أشهر [است]؛ پس مخالف آن از حجيّت نيفتاد، ولي وقتي ميخواهند ترقّي كنند، ميگويند: حكم أشهرْ بين فقها اين است بل المشهور اين است. اگر گفتند: بل المشهور اين است يعني آن طرفش شاذِّ نادر است، مشهور بيشتر از أشهر است و بالاتر از أشهر، چون طرف مقابلش ميشود شاذِّ نادر. در اين موارد خداي سبحان گرچه فرمود: ﴿من أهل الكتاب﴾[8] ولي در آيهٴ 109 سورهٴ بقره ميفرمايد به اينكه كثيري از اينها اين چنيناند. و اين كثير آنطور نيست كه كثيرِ نفسي باشد، بلكه كثير نسبي است كثير نفسي مقابلش كثير هم است. يعني اينها هم زيادند آنها هم زياد، و اما كثير نسبي يعني مخالفين كثيرند. موافقين اندكند: ﴿ودّ كثيرٌ من اهل الكتاب لو يردُّونكم من بعد إيمانكم كفّاراً﴾[9]، پس نه تنها آنها ميخواهند شما گمراه بشويد در حد فسق بلكه ميخواهند گمراه بشويد در حد كفر.
حسد، منشأ مودّتهاي باطل اهل كتاب
و منشاء همهٴ اين مودّتهاي باطل اهل كتاب، حسد است فرمود: ﴿لو يردونكم من بعد ايمانكم كفاراً﴾[10] چرا؟ ﴿حسداً من عند أنفسهم﴾؛ اين حسد از آنِ يهوديهاست، مشركيني هم كه گرفتار اين مودّتاند در اثر حسد است، نميخواهند مسلمين ترقّي كنند: ﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾[11] اينطور نيست كه اينها در اشتباه باشند، حق براي اينها روشن شد ولي حسد نميگذارد اينها اين تمنّي را نداشته باشند.
سؤال ...
جواب: چون ﴿من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾ است. ما حق ميخواهيم. نه ما حق براي ما روشن شد كه حق براي ماست ﴿من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾. فرقِ اين است ما خير آنها را ميخواهيم، آنها شرّ ما را ميخواهند. فرق اين است كه حق براي ما روشن شد كه دينِ ما حقّ است و براي آنها هم روشن شد كه قرآن حق است؛ فرق اين است.
سؤال ...
جواب: چرا ﴿من أهل الكتاب أمّةٌ قائمة يتلون آيات الله﴾[12]؛ بعضي از اهل كتاب را قرآن ميستايد.
سؤال ...
جواب: چرا؛
يا اسلام آوردند يا اگر اسلام نياوردند دشمني با مسلمين ندارند؛ لذا از آنها قرآن به عظمت ياد ميكند؛ ﴿من أهل الكتاب أمّةٌ قائمةٌ يتلون آيات الله﴾[13] ما بعد از اينكه حق براي ما روشن شد خير خواه آنهاييم، آنها بعد از اينكه حق برايشان روشن شد كه اسلام حق است، شرخواه ما هستند [كه] منشأش حسادت است.
﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحق﴾[14].
آنگاه فرمود: ﴿فاعفوا واصفحوا حتي يأتي الله بأمره﴾[15]؛ شما فعلاً صبر كنيد تا ما دستور نبرد بدهيم، اينچنين نيست كه ما براي هميشه شما را امر به سكوت كنيم، فعلاً صبر كنيد تا دستور برسد: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتي يأتي الله بأمره إنّ الله علي كل شيءٍ قدير﴾[16]، آنگاه همين معنا را در ساير سور تبيين كرد فرمود به اينكه يهوديها كسانياند كه حاضرند به مشركين بها بدهند ولي به مسلمين اعتنا نكنند، آيه 51 سوره نساء اين است كه ﴿ألم تر إلي الذين أوتوا نصيباً من الكتاب يؤمنون بالجبت والطّاغوت ويقولون للذين كفروا هؤلاء أهدي من الذين ٰامنوا سبيلاً﴾[17] اين اهل كتاب با اينكه حقانيت قرآن برايشان روشن شد مع ذلك ميگويند: مشركين از مسلمين متمدّنترند: ﴿يؤمنون بالجبت والطاغوت ويقولون للذين كفروا﴾؛ درباره كفار و مشركين ميگويند كه ﴿هؤلاء أهدي من الذين ٰامنوا سبيلاً﴾؛ ميگويند: راه مشركين بهتر از راه مسلمين است، همين يهود. آنگاه درباره اين گروه خدا ميفرمايد: ﴿اولئك الذين لعنهم الله﴾[18] اين صغراي قياس، بعد كبراي قياس اين است كه ﴿و من يلعن الله فلن تجد له نصيرا﴾[19] اين كبراي قياس نتيجه آن است كه «فلن تجد لليهود نصيرا» براي اينكه فرمود: اينها را خدا لعنت كرد و هر كه را خدا لعنت كرد أحدي نصير او نيست؛ پس احدي نصير و ناصر اهل كتاب نخواهد بود: ﴿اولئك الذين لعنهم الله﴾ اين يك مقدمه، ﴿و من يلعن الله فلن تجد له نصيراً﴾ اين كبراي قياس؛ پس نتيجه اين است كه هيچ ناصر و نصيري براي اهل كتاب، اينهايي كه دشمنان اسلاماند نيست.
امّا درباره همينها كه خواهان كفر مسلمين بودند، آيهٴ 89 سورهٴ مباركهٴ نساء اين است كه ميفرمايد ـ بعضي از اين بحثها مربوط به يهوديهاست و اهل كتاب بعضي از اينها مربوط به مشركين است برخي از اينها هم مربوط به منافقين است كه در حكم مشركاند ـ آيه 89 سوره نساء اين است كه بعد از اينكه جريان منافقين را در آيهٴ قبل بيان كرد فرمود: ﴿ودّوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواءً﴾[20]؛ اين كفار و منافقان ميخواهند شما كافر باشيد و هيچ مزيّتي بر آنها نداشته باشيد، مساوي اينها باشيد: ﴿ودّوا لو تكفرون كما كفروا﴾؛ نه تنها تمنّيِ خام دارند بلكه مقدماتش را هم فراهم ميكنند، يعني درصدد كفر شمايند نه اينكه فقط يك آرزوي قلبي دارند. ميخواهند شما كافر باشيد، نه عملاً هم ترتيب أثرعملي ميدهند، تلاش و كوشش ميكنند كه دينتان را بگيرند: ﴿ودّوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواءً﴾؛ يعني شما و آنها همسان باشيد هيچ مزيتي بر آنها نداشته باشيد. آنگاه فرمود: ﴿فلا تتخذوا منهم أولياء حتّي يهاجروا في سبيل الله فإن تولَّوا فخذوهم و أقْتلوهم حيث و جدتموهم ولا تتخذّوا منهم وليّاً و لانصيراً﴾[21] كه اين اعلام نبرد است عليه كفار و مشركيني كه يهوديها از يك نظر مثل اينها هستند؛ چون اگر اهل كتاب دست از آن مودّت باطل بر ندارد، همسان مشرك باشد با او در يك جبهه جنگ ميكنند.
آنگاه خداي سبحان فرمود به اينكه مودّت باطل اينها نقشي ندارد؛ چون ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾.
اهميت مسئله، سرّ تكرار اسم مبارك «الله»
در همين آيه محل بحث كه فرمود ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾ دو بار كلمه مباركهٴ الله را تكرار كرد، با اينكه به حسب ظاهر اگر ضمير ميآورد در جمله دوّم كافي بود يعني اگر ميفرمود: ﴿والله يختص برحمته من يشاء و هو ذوالفضل العظيم﴾ كافي بود، امّا كلمهٴ مباركهٴ «الله» را كه اسم ظاهر است به جاي ضمير گذاشت، براي اهميت مسئله [است].
ـ نبوت و رسالت از مصاديق فضل عظيم
فرمود: ﴿و الله يختص برحمته من يشاء و الله ذوالفضل العظيم﴾، مسئلهٴ نبوت را خداي سبحان به عنوان فضل عظيم ياد ميكند در بعضي از موارد ميفرمايد: خدا رحمتش وسيع است امّا مسئله دين و نبوت و رسالت كه به ميان ميآيد ميفرمايد: خدا داراي فضل عظيم است، نه خدا داراي رحمت واسعه است چون هيچ رحمتي به عظمت رسالت و نبوت نيست. لذا اينجا سخن از فضل عظيم به ميان آمد چه اينكه به پيغمبر فرمود: ﴿و كان فضل الله عليك عظيماً﴾[22]
اقسام رحمت الهي
امّا اينكه فرمود: ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾؛ يعني يك رحمت عامه است كه ﴿و رحمتي وسعت كل شيءٍ﴾[23] كه فراگير است به سراغ همه ميرود، آن اصل رحمت هستي است، يك رحمت خاصه است كه به سراغ همه نميرود خداي سبحان كه مشيئتش حكيمانه است، افراد شايسته ولايق را وارد اين محدودهٴ رحمت خاصه ميكند. لذا گاهي ميفرمايد: ﴿يدخل من يشاء في رحمته﴾[24]، گاهي ميفرمايد: ﴿و الله يختص رحمته من يشاء﴾؛ اين رحمت، رحمتِ خاصه است وگرنه آن رحمتِ عامه كه فراگير است شامل هر موجودي است، فرمود: ﴿ورحمتي وسعت كل شيءٍ﴾[25]؛ چيزي نيست كه مصداق شيء باشد و مشمول رحمت نباشد. اگردر فراز دعاي كميل آمده است كه «برحمتك الّتي وسعت كلّ شيءِ»[26]؛ برابر آن كريمهاي است كه فرمود: ﴿ورحمتي وسعت كل شيء﴾؛ آن رحمت رحمتِ عامه است كه هم در جهنم هست، هم در بهشت، هم نصيب كافر ميشود، هم نصيب مؤمن كه اصل رحمت هستي است، امّا در عين حال كه فرمود: ﴿و رحمتي وسعت كل شيء﴾ فرمود: ﴿فَسَأَكتبهٰا للذين يتّقون﴾[27] اين رحمت خاصه است فرمود: آن رحمت عامّه فراگير است ولي يك رحمت مخصوص دارم كه مربوط به متقيان است، در اين كريمه هم فرمود: ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾؛ هر كه را خدا مصلحت بداند او را از رحمت خاصه برخوردار ميكند، اينكه فرمود: ﴿إن رحمت الله قريب من المحسنين﴾[28]؛ رحمت خاصه است، اينكه فرمود: ﴿يؤتي الحكمة من يشاء ومن يؤت الحكمةَ فقد أوتي خيراً كثيراً﴾[29]؛ رحمت خاصه است، نبوت و رسالت هم رحمت خاصه است و از برجستهترين مظاهر رحمت خاصه به شمار ميرود لذا فرمود: ﴿و الله يختص برحمته من يشاء﴾ در همين زمينه فرمود به اينكه تمنيّات باطل اينها نقشي ندارد چون رحمت خدا دست خودِ خداست و خداي سبحان هر كه را بخواهد از آن رحمت خاصّه برخوردار ميكند.
ـ علم و حكمت زمامدار فضل و رحمت الهي
در سورهٴ آلعمران آيهٴ 73 اين است كه، فرمود: يهوديها حرفشان اين بود، ميگفتند: ﴿ولا تؤمنوا إلاّ لمن تبع دينكم قل إن الْهدي هدي الله﴾[30] اصرار آنها اين بود كه ﴿أن يؤتي احدٌ مثل ما أُوتيتم أو يحاجُّوكم عند ربكم قل إنّ الفضل بيد الله يؤتيه من يشاء و الله واسعٌ عليم ٭ يختص برحمته من يشاء والله ذوالفضل العظيم﴾[31]؛ يعني گرچه رحمت خدا واسع است، گرچه فضل خدا فراوان است، امّا او عليم است ميداند به چه كسي بدهد، يك وقت يك رحمت خاصّهاي را به بلعم باعور ميدهد نظيرِ ﴿و اتل عليهم نبأ الذي اتيناه من آياتنا فانسلخ منها ...﴾[32] درميآيد فرمود: ما آيات خاصه را به او داديم، ما او را از آيات خاصه برخوردار كرديم، او از اين پوست به در آمد ظرفيت نداشت! گاهي خدا نمونه ذكر ميكند ميفرمايد: اگر ما رحمت خاصه را نصيب ديگران نميكنيم، براي آن است كه به بعضيها داديم به عنوان امتحان آنها سر از كفر درآوردند: ﴿و اتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها﴾ اين از اين پوست درآمده: ﴿فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين﴾[33]؛ لذا ميفرمايد: هر كه را خدا بخواهد از رحمت خاصه برخوردار ميكند و مشيت الهي هم روي علم اوست، فرمود: ﴿والله واسعٌ ...﴾ إما ﴿عليمٌ﴾[34] ميداند به چه كسي بدهد، درون افراد را ميشناسد. لذا بهترين راه براي يافتن رحمت خاصه تطهير قلب است، اگر انسان قلب را پاك كند، يقيناً فيض خدا ميتابد، اينچنين نيست كه او فيض نرساند، منتها او به قلبي فيض ميرساند كه غير او را نطلبد. اگر فرمود: ﴿من يشاء﴾؛ اين مشيتش را باعلم و حكمت همراه كرد فرمود: ﴿و الله واسعٌ﴾ اما ﴿عليم﴾ ميداند به چه كسي بدهد ﴿قل إن الفضل بيد الله يؤتيه من يشاء﴾ اما اين ﴿من يشاء﴾اش. مشيّتش عالمانه است: ﴿و الله واسعٌ ...﴾ امّا ﴿... عليمٌ﴾[35] ميداند به چه كسي بدهد. ﴿يختص برحمته من يشاء﴾ اگر قبلاً فرمود: ﴿يؤتيه من يشاء﴾[36]. بعداً هم فرمود: ﴿يختص برحمته من يشاء﴾[37] در اين وسط اين جمله نوراني را ذكر كرد كه ﴿واسعٌ عليمٌ﴾؛ يعني ميداند به چه كسي بدهد: ﴿و الله ذوالفضل العظيم﴾.
از اميرالمؤمنين و همچنين از امام باقر(سلام الله عليهما) رسيده است كه منظور از اين رحمت در آيه محل بحث نبوّت است[38] چون نبوّت گرچه مربوط به مسلمين نيست اما به بركت نبوّت خير نصيب مسلمين ميشود.
سؤال ...
جواب: به عنوان آزمايش ميدهد، تا ديگران تمناي بيجا نكنند، تا بدانند كه اگر به ديگران نميرسد براي آن است كه شايسته نيستند و اگر آن شخص، نظير بلعم اين آيهٴ الهي را گرفت اگر نگرفته بود؛ بهتر بود مثل علمِ بيعمل كه انسان نداند بهتر است؛ چون علم بيعمل حجتي است علي الانسان و اين حجت علي الانسان باعث ميشود انسان در جهنّم آن قدر باعث عذاب ديگران است كه از بوي او ديگران رنج ميبرند.
سؤال ...
جواب: نه؛ اگر ﴿من يشاء﴾ بود و ﴿عليم﴾ نبود، معلوم ميشود كه هر كسي را كه خودش ميخواهد. ولي اگر ﴿عليم﴾ در كنار ﴿من يشاء﴾ ذكر شد معلوم ميشود مشيّت او عالمانه است نه مشيت گزافي كه أشاعره بر آنند يعني بر اساس حكمت ميداند، اگر كه فرمود: هركه را بخواهد ميدهد يعني هركه را مصلحت بداند ميدهد.
ويژگي رحمت خاص الهي
ـ اختصاص فيضهاي معنوي به صالحان
آنگاه در بعضي از قسمتها فرمود به اينكه شما بر آنچه كه ما بر أنبيا و أوليا داديم حسد نورزيد؛ زيرا خدا داراي مُلك عظيم است و اين مُلك عظيم را به افراد صالح اعطا ميكند. درباره همين اهل كتاب فرمود: ﴿أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آلإبراهيم الكتاب والحكمة و آتيناهم ملكاً عظيماً﴾[39]: اينها يعني اهل كتاب روي حسد، تمنّيِ زوال نعمت اسلام را از مسلمين و امثال ذلك دارند، ولي خدا ميفرمايد: ما به فضلمان به آلابراهيم كتاب و حكمت دادهايم، به آلابراهيم ملك عظيم دادهايم، به سليمان سلطنت الهي داديم، به داود سلطنت الهي داديم و مانند آن، آنها به حق از اين نعمت استفاده كردند؛ پس خدا هر كه را بخواهد ميدهد و خواستن او هم روي علم و حكمت است، ميداند چه گروه يا چه شخصي صالح است.
سورهٴ مباركهٴ شوريٰ آيهٴ 8 فرمود به اينكه ﴿ولو شاء الله لجعلهم أمّةً واحدة ...﴾ إمّا ﴿... ولكن يدخل من يشاء في رحمته﴾[40]؛ يعني آن رحمت واسعه فراگير است، به سراغ همه ميرود ولي اين رحمت خاصه جاي معيّني دارد، خداي سبحان افراد معيني را وارد محدودهٴ رحمت خاصه ميكند، در رحمت خاصّه داخل ميكند، مثل اينكه ميفرمايد: «كلمة لا اله الا الله حصني فمن قالها دخل حصني و من دخل حصني أمن من عذابي»[41]؛ اين مأمن است جاي ديگر أمن نيست يا «ولاية علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي»[42] اين ولايت مأمن است يا آنكه امام هشتم(سلام الله عليه) ميفرمايد «و أنا من شروطها»[43]: يعني اين ولايت مأمن است.
ـ محرومان از مأمن رحمت الهي
خداي سبحان همه را در اين مأمن داخل نميكند. عدهاي كه لايقاند آنها را در اين مأمن داخل ميكند: ﴿لكن يدخل من يشاء في رحمته والظالمون ...﴾، آنها كه ديگر وارد اين مأمن نشدند بيرونِ دروازهٴ رحمتاند: ﴿... ما لهم من وليِّ ولانصيرٍ﴾[44]؛ نه احدي كار اينها را به عهده ميگيرد نه اينها آن توان را دارند كه كار خود را به عهده بگيرند، ديگري كمكشان باشد؛ بالاخره انسان يا وليّ ميخواهد يا ناصر. اگر خيلي ضعيف است ولي ميخواهد كه همهٴ كارهاي مولّي عليه را ولي به عهده بگيرد؛ مثل كودك خردسال، اگر يك مقداري رشد كرد بعضي از كارها را خود توانست به عهده بگيرد، ناصر ميخواهد. نصرت غير از ولايت است، اگر همه كارهاي انسان را ديگري به عهده گرفت، او ميشود ولي انسان و انسان ميشود مولّي عليه او، اگر مقداري از كارها را خود انسان به عهده گرفت تتمهاش را ديگري به انسان رساند، اينجا جاي نصرت است، آن ناصرِ انسان است نه وليّ انسان، فرمود: ظالمين كه بيرون دروازه رحمتاند نه ولي دارند نه نصير، اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ حديد فرمود: ﴿باطنه فيه الرّحمة ظاهره من قبله العذاب﴾[45].
ظهور رحمت و عذاب الهي در قيامت
اگر خداي سبحان عدهاي را در محدودهٴ أمن وارد كرد؛ مثل اينكه فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصني»[46]؛ بيرونِ قلعه عذاب است، درون قلعه رحمت است، همين معنا در قيامت ظهور ميكند به سوري كه ﴿باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾[47]؛ عدهاي كه در اين قلعهاند در أمانند، آنها كه بيرون قلعهاند در عذابند، وگرنه ديواري كه نيست، ديوار فلزي يا آجري يا سيماني كه نيست، عقيده قلعه است، ايمان قلعه است، كسي كه در قلعه ايمان و عقيده باشد [در] امان است، كسي كه بيرون از قلعه اعتقاد و ايمان باشد، در امان نيست. همين معناي «كلمة لا اله الا الله حصني»[48] يا «ولاية علي بن ابيطالب(عليه السلام) حصني»[49] يا «بشروطها وأنا من شروطها»[50] كه به صورت قلعهٴ امن درآمده است در قيامت به صورت يك ديوار و به صورت يك سور ترسيم ميشود؛ چون اعمال به آن صورت مجسّم ميشوند، همانطوري كه صراط يعني صراط مستقيم در دنيا به صورت يك پل در قيامت ميآيد كه روايت آمده است: «هما صراطان: صراطٌ في الدنيا صراطٌ في الاخرة فأمّا الصراط في الدنيا فهو الامام المفترض الطاعة من عرفه في الدنيا و اقتدي بهداه مرّ علي الصراط الذي هو جسر جهنم في الآخرة ...»[51] آنجا كه ديگر با فلز و با آجر پل نميسازند كه، پل صراط كه ديگر از چوب و سنگ نيست، پل صراط همين ايمان است، حضرت فرمود: صراط دو قسم است اين روايت را در اين جوامع روايي در باب صراط ملاحظه بفرماييد، حضرت فرمود: صراط دوتاست در دنيا عبارت از دين، در آخرت پل است، جهنم زير و دو طرف آتش است. پلي روي جهنم است منتها اين پل با ايمان ساخته ميشود، نه با سنگ و گل، جهنمي هست دو طرفش و زيرش شعله است رويش هم پل است. اين پل همان دين است در دنيا دين داشتن از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است در آخرت از جهنم گذشتن از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است[52].
سؤال ...
جواب: نه؛ تمثيل است فرمود: حقيقتاً پل هست. چه اينكه حقيقتاً دين هست، دين كنايه نيست دين داشتن سخت است؛ لذا بعضي از مفسرين هشدار داد فرمود: كساني كه مبتلا به حسدند بايد بدانند آن وصف پليد مشركان و يهوديها را دارند در خود احيا ميكنند. اين هست. كسي بخواهد متديّن باشد و از ترقّي ديگران لذّت ببرد و رنجور نشود از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است اگر اين صفت در ما بود كه هيچ مسألهاي ما در اين كشور نداشتيم هر جا شما ببينيد متأسفانه سخن از اختلاف است براي حسد است، اگر ما بدانيم: ﴿والله يختص برحمته من يشاء﴾؛ بدانيم اگر ديگري خدا به او علم داد كمال داد، قدرت داد، حيثيّت داد، ما اگر راضي باشيم خدا به ما هم ميدهد يا لا اقل ثوابش را به ما ميدهد، نه ما ميسوزيم نه او را از كارش باز ميداريم، راحتيم هيچ مشكلي پيش نميآيد.
دين داشتن از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است. در دنيا بسيار سخت است. در آخرت هم بسيار سخت، اگر كسي در دنيا متديّن واقعي بود، در قيامت از اين پل صراط كالبرق الخاطف ميگذرد. براي او كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر نيست براي او يك پلي است بسيار باز و روشن، يك پل اتوباني است. براي مثل ماها از موباريكتر و از شمشير تيزتر است، براي آنها «كالبرق الخاطف»[53] است در روايت دارد: پل صراط نسبت به مؤمنيني كه اهل تقوا هستند خيلي وسيع است آنها به آساني ميگذرند اينطور نيست كه از مو باريكتر باشد براي ماها كه دين داشتنمان دشوار است اين چنين است؛ پس اگر كسي وارد اين قلعه أمن شد. درونش راحت است و اگر كسي بيرون قلعه ايستاد، آتش است؛ چون توحيد اگر حصن است اين حصن، اين برج و بارو كه از سيمان و فولاد ساخته نشد. فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصني»[54] نه تشبيه و كنايه است، بلكه حقيقت است، نه از سيمان و سنگ ساخته شد. انسان مؤمن در أمان الهي است، همين معنا در قيامت به صورت سور مجسّم ميشود؛ چون اعمال مجسّم ميشود؛ ﴿فضرب بينهم بسورٍ له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾[55]، شيعيان، كساني كه أهل ارتباط با خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام)اند، در باطناند. ديگران بيرون دروازهٴ حصناند؛ لذا فرمود: ﴿يدخل من يشاء في رحمته﴾[56]؛ كسي كه شايسته باشد، نه اينكه فقط يك گروه خاص را خدا ارائه طريق كرده باشد، آن هدايت تشريعي كه هدايت جهاني است در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان با جهانيان سخن ميگويد به عنوان ﴿يا ايها الناس﴾[57] خطاب ميكند و قرآن را هم براي هدايت اولين و آخرين فرستاد امّا كسي كه بهره ميبرد كم است. «والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بينه، آيهٴ 1
[2] ـ همان.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 69.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 69.
[5] ـ همان.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 109.
[7] ـ همان.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 109.
[9] ـ همان.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 109.
[11] ـ همان.
[12] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 113.
[13] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 113.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 9.
[15] ـ همان.
[16] ـ همان.
[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 51.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 52.
[19] ـ همان.
[20] ـ سورهٴ نساء، آْيه 89.
[21] ـ سورهٴ نساء، آْيه 89.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[24] ـ سوره انسان، آيهٴ 31.
[25] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[26] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 56.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
[30] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 72.
[31] ـ سورهٴ آلعمران، آيات 73 ـ 74.
[32] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.
[33] ـ همان.
[34] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 73.
[35] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 73.
[36] ـ همان.
[37] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 74.
[38] ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 179؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 115«انّ المراد برحمته هذا النبوّة».
[39] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 54.
[40] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 54.
[41] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 127.
[42] ـ بحار الانوار، ج 39، ص 246.
[43] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 123.
[44] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 123.
[45] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 13.
[46] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 127.
[47] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 13.
[48] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 127.
[49] ـ همان، ج 39، ص 246.
[50] ـ همان، ج 49، ص 123.
[51] ـ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 21.
[52] ـ تفسير قمي، ج 1، ص 29«عن سعدان بن مسلم عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: سئلته عن الصراط، فقال: «هو أدقّ من الشَعر و أحدُّ من السيف».
[53] ـ ر . ك: وسائل الشيعة، ج 8، ص 94 و 307 و 37.
[54] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 127.
[55] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 13.
[56] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 31.
[57] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.