اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۱۰٤)﴾
داستان هاروت و ماروت در تفسير صافي
در آن بحث قبل لابد ملاحظه فرموديد مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي بعد از اينكه روايات فريقين را نقل كرده است و بيان فرمودند به اينكه اين روايتهايي كه دلالت ميكند بر عصيان فرشتگان، هم مخالف عقل است، هم مخالف با قرآن و هم مخالف با روايتهاي ديگري است كه عصمت ملائكه را در خصوص اين مسئله هم تثبيت ميكند، ميفرمايند: چون روايتهايي كه قابل اخذ نيست بايد تأويل كرد يا طرح، احتمال اينكه منظور از اين ملكين، يعني هاروت و ماروت، يك امر قابل تأويل باشد و اين رمز باشد هست؛ لذا به عنوان تأويل و حلّ بعضي از رموز، مسائلي را ذكر كرد كه لابد ملاحظه فرموديد و در پايان هم دارند كه اين كافي براي حلّ همهٴ رموز نيست[1].
بنابراين روايتي كه مخالف با عقل است مخالف با خود قرآن است حجّت نيست و علمش به اهلش موكول است كه بر فرض اينكه اين روايات صادر شده باشد، علمش را بايد به خود اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ارجاع داد و گفت: ما اين روايات را متوجّه نميشويم.
خطابهاي قرآن
اما اين كريمهاي كه محل بحث است، اين است كه فرمود: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾، خداي سبحان سه نحوه خطاب در قرآن كريم دارد:
ـ الف. خطابهاي شخصي
يك نحوه خطابهاي شخصي است كه با انبيا و مرسلين دارد؛ نظير ﴿يا داود﴾[2] ﴿يا عيسيٰ﴾[3] ﴿يا أيّها النبي﴾[4]، و ﴿يا أيّها الرسول﴾[5] و امثال ذلك، اينها خطابات اختصاصي است كه خداي سبحان با اشخاص معين، مثل انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) دارد.
ـ ب. خطابهاي نوعي
غير از خطابهاي شخصي، خطابهاي نوعي است كه خطابهاي نوعي قرآن كريم را به سه قسمت تقسيم كردهاند:
1) خطابهاي عمومي و جهاني
اوّل خطابهاي عمومي و جهاني؛ نظير ﴿يا أيّها الناس﴾[6]، چون قرآن براي هدايت همهٴ انسانهاست، فرمود: ﴿للعالمين نذيراِ﴾[7]؛ اين كتاب براي جهانيان نازل شده است. ﴿ما أرسلناك إلاّ كافة للناس﴾[8]؛ براي همه مردم عالم، رسول خدا رسالت دارد؛ لذا خداي سبحان براي اينكه همه مردم را مخاطب قرار بدهد، به زبان عام سخن ميگويد، ميفرمايد: ﴿يا ايّها الناس﴾، ﴿يا أيّها الناس إتقوا ربّكم إنّ زلزلة السّاعة شئٌ عظيم﴾[9] و امثال ذلك.
2) خطابهاي عمومي نوع اهل توحيد
بعد از اين خطاب عمومي يك خطاب ديگري است كه عموميتش و شمولش كمتر است، خطاب ميكند خداي سبحان به نوع اهل توحيد؛ مثل ﴿يا أيّها الذين أوتوا الكتاب﴾[10] ﴿يا أهل الكتاب﴾[11] ﴿يا بنيإسرائيل﴾[12] امثال ذلك كه اين خطاب به يك ملّت خاص است، آنها كه داراي كتاب آسمانيند.
3) خطابهاي عمومي ويژه مسلمانها
از اين خطاب خاصّتر، خطابي است كه به خصوص مسلمين و مؤمنين به قرآن كريم دارد، فرمود: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾[13].
پس خطابهاي عمومي خداي سبحان سه قسم است: اول متوجّه همه انسانها است؛ نظير ﴿يا أيّها الناس﴾[14]، بعد خطابهايي است كه ناظر به اهل كتاب است؛ مثل ﴿يا أهل الكتاب﴾[15]، ﴿يا بنيإسرائيل﴾[16] و مانند آن، بعد درباره خصوص اهل ايمان است.
خطابهاي نوعي در سورهٴ بقره
در سورهٴ مباركهٴ بقره اين سه نحوه ندا و سه نحو خطاب، به نحو ترتيب رعايت شده است؛ اوّلين باري كه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره، سخن از خطاب خدا به ميان آمد، غير از آن خطابهاي شخصي ﴿يا ٰادم﴾[17] و امثال ذلك، همان آيهٴ ٢١ سورهٴ بقره بود كه فرمود: ﴿يا أيّها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم والذين من قبلكم﴾[18] كه خطاب به همه انسانهاست، بعداً در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ ٤٠ خطاب به بني اسرائيل فرمود: ﴿يا بنيإسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم﴾[19] الآن در اين آيهٴ محل بحث، يعني آيهٴ ١٠٤ سورهٴ بقره ميفرمايد: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ كه خطاب به مؤمنين است. اولين باري كه در سورهٴ مباركهٴ بقره خطاب به مؤمنين شده، همين آيه است. گرچه سورهٴ بقره در مدينه نازل شد، جزء [سور] مدني است، اما از نظر ترتيب طبيعي، در همين سوره بين اين سه امر ترتيب رعايت شده است: اول خطاب به عام، بعد خطاب به اهل كتاب، بعد خطاب به خصوص مؤمنين.
والاترين خطاب و مخاطب
دربارهٴ ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ روايتي هست كه هيچ جا خداي سبحان نفرمود: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ مگر اينكه در رأسش علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) هست[20]، اين نه به آن معناست كه هر جا خداي سبحان فرمود: ﴿يا أيّها الّذين ٰامنوا﴾ شامل حضرت امير ميشود، براي اينكه در خصوص اين مسئله حضرت امير و امثال حضرت امير منزّه از آن بودند كه حرفي بزنند و خداي سبحان آنها را نهي كند.
اوّليت رتبي و زماني ايمانِ اميرمؤمنان علي(عليه السلام)
اگر در روايتي آمد كه هيچ جا ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ نيست، مگر اينكه «و علي رأسها و أميرها»[21](سلام الله عليه)؛ يعني هر جا سخن از مؤمنين است، اولين مؤمن و عاليترين مؤمن و آغاز همهٴ مؤمنين علي(سلام الله عليه) است؛ چون ديگران هر چه دارند از بركت وِلاي او دارند، نه اينكه هرجا آيهاي نازل شد، عنوان آيه ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ بود، شامل همه ميشود و اولين كسي كه آيه شاملش ميشود، حضرت امير باشد، نه، يعني اولين مؤمن حضرت امير(سلام الله عليه) است و اين اوّليت هم نه تنها اوّليت زماني است، بلكه اوّليت وجودي و رتبي و مانند آن است. اينكه جزء مفاخر اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين هست كه او قبل از همه مسلمان شد و خودش در خطبهٴ [131] ميفرمايد به اينكه قبل از من جز رسول خدا، أحدي نماز نخواند[22] كه حتي نشان ميدهد كه حضرت قبل از خديجه هم مسلمان شد، اين اوّليت، اوّليت زماني نيست، تا كسي زودتر نوبت بگيرد و مسلمان بشود، يعني خيليها ميخواستند فكر كنند و حقّانيت اسلام را بفهمند، ولي من قبل از همه، حقّانيت اسلام را فهميدم. صرف اينكه كسي يك عملي را قبل از ديگران به قبليّت زماني انجام داد كه فخري نيست، يك كاري است كه همه ميفهمند و همه ميخواهند انجام بدهند، ديگري اتفاقاً زودتر رسيد و اين كار را انجام داد، صرف سبق زماني دليل فخر نيست، اينكه حضرت ميفرمايد: «أنّي أوّل الناس ايماناً و اسلاماً»[23]، «لم يسبقني إلاٰ رسول الله بالصلاة»[24](عليه آلاف التحية والثناء)؛ يعني دين تازهاي كه تشخيص حقيقت او بسيار كار دشواري بود، انسان بايد پا روي همه سنّتهاي كهن بگذارد و بايد يك مكتب جديدي را بپذيرد، خيلي مطالعه و تدبّر ميخواهد، تا اصل مسئله حل بشود اولاً و در خيلي شهامت ميخواهد كه انسان سنّت كشي كند و همهٴ آثار جاهلي را زير پا بگذارد ثانياً و خيلي شجاعت ميخواهد كه همهٴ خطرها را استقبال كند ثالثاً و اين من بودم. اين است كه «أوّل الناس ... إسلاماً» جزء مفاخر علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) است و فخر ماست، نه اينكه يك اوّليت زماني باشد، اوّليت زماني، جز يك سبق تاريخي، بار ديگر ندارد؛ امّا در اينجا همهٴ تحقيقات بايد به عمل بيايد تا انسان بفهمد اسلام حق است، بعد از اينكه فهميد حق است، همهٴ تصميمها را بايد روي پذيرش اين حق پياده كند بعد از اينكه فهميد كه بايد ايمان آورد، همهٴ خطرات آينده را هم بايد تحمّل كند. يك وقتي اگر به او گفتند كه بايد جاي رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) بخوابي و چهل شمشير دار مسلحانه حمله كنند، بايد بپذيري.
بيان مرحوم كاشف الغطاء در شجاعت اميرمؤمنان علي(عليه السلام)
مرحوم كاشف الغطاء(رضوان الله عليه) ميفرمايد كه حضرت امير أشجع از حسين بن علي(سلام الله عليهما) بود، براي اينكه او در ميدان جنگ بود، شمشير به دست بود، عدهاي را كشت[25]؛ البته هم شربت شهادت نوشيد، گرچه 30 هزار نفر بودند، ولي او شمشير داشت بالاخره، ميدان نبرد بود، اما يك انساني صاف در بستر پيغمبر بخوابد و چهل وحشيِ مسلّح به او حمله كنند و او هيچ احساس هراس نكند، اين است كه مرحوم كاشف الغطاء ميفرمايد:حضرت امير از حسين بن علي(سلام الله عليهما) هم اشجع بود، اين خطرات را كسي تحمل كند نشانهٴ سبق وجودي اوست؛ پس اگر در روايات آمده هيچ جا ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ نيامده مگر اينكه سرآغاز علي بن ابيطالب است، نه يعني محتواي آيه شامل همه ميشود و اولين كسي كه آيه شاملش ميشود، حضرت علي(ع) است. نه، اولين مؤمن و برجستهترين اهل ايمان علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) است.
سؤال ...
جواب: نه، ممكن است به مقام ظهور نرسيده، اگر به حسينبنعلي(سلام الله عليهما) ميگفتند: به جاي پيغمبر بخواب ميخوابيد، ولي به مقام ظهور نرسيده، همهٴ ائمّه(عليهم السلام) در آن كمالات عاليه برابرند، اما ظهور بيدا نكرده، چه اينكه دربارهٴ اوّلين امام و دربارهٴ آخرين امام(عليهما الصلاة و عليهما السلام) يك مزايايي ظهور كرده. ظهور غير از أصل آن امتياز وجودي است و اگر براي آن حضرت هم ظهور ميكرد همينطور بود.
سؤال ...
جواب: خب اگر آب نداشت هم، حضرت تحمل ميكرد.
سؤال ...
جواب: نه در اصل شجاعت است، فرمايش مرحوم كاشف الغطاء اين است كه حسينبنعلي(سلام الله عليهما) مسلّحانه ميجنگيد، گرچه آنها زياد بودند و امّا حضرت امير(عليه السلام) بي سلاح آماده بود براي همهٴ ضربات. علي ايّ حال همه «من نورٍ واحد»اند ولي در مقام خارج ظهور نكرد.
سؤال ...
جواب: سبق زماني يك ارزش زماني دارد، نه ارزش ذاتي؛ يعني اگر ديگران با هم تشخيص دادند، منتها اين زودتر آمد. اين زودتر آمد يعني چه؟ يعني ديگري هم ميتوانست بيايد منتها ديگري در راه گير كرده.
سؤال ...
جواب: خب، سبق زماني، پس معلوم ميشود كه آن ايمانش قويتر و تحقيقش قويتر است كه جلوتر ايمان آورد؛ چون ميدانست هر كه جلوتر ايمان بياورد، خطر دارد؛ مثل خط مقدّم جبهه، خط مقدم جبهه به معناي سبق زماني نيست، به معناي سبق مكاني نيست، اين نظير صف اوّل نماز جماعت نيست كه هر كس كه زودتر بيايد جا بگيرد، اين خط مقدّم است. خط مقدم را قرآن رويش تكيه كرده فرمود: ﴿الصابرين في البأساء والضرّاء و حين البأس﴾[26] اين ﴿حين البأس﴾ مال خط مقدم است.
اينچنين نيست كه يك كسي بگويد: خب ما همه رفتيم، در مسجد نماز جماعت خوانديم، يكي از آنها اتّفاقاً رفته صف جلو، البته صف جلو، أفضل هست، منتها اين آقا زودتر آمده جا گرفته، و آن كه ميرود خط مقدم، يعني خطر بيشتري را ميپذيرد، خب البته ايمانش بيشتر است ديگر، تنها سبق زماني يا سبق مكاني نيست.
ادب گفتگو با پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلّم)
ـ فرهنگ و ادب گفتگوي مسلمانها با پيامبر
در اين كريمه فرمود: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾. ادب محاورهٴ با رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) را قرآن آموخت. يك سلسله آداب مربوط به فرهنگ خود مسلمين است، يك سلسله آداب براي آن است كه بيگانه سوء استفاده نكند، اما آن سلسله آدابي كه مربوط به فرهنگ خود مسلمين است، ميفرمايد: وقتي حضور پيغمبر رفتيد، اين يك فرد عادي نيست، مواظب باشيد آهسته حرف بزنيد، صدايتان را بلندتر از صداي پيغمبر نكنيد، در حضور پيغمبر با صداي بلند حرف نزنيد، مشاجره نكنيد، نه با يك ديگر بحث و مشاجرهتان دربگيرد كه صداي بلند داشته باشيد، نه در هنگام سؤال و جواب صداي خود را بلندتر از صداي پيغمبر بكنيد، اينها يك سلسله آدابي است كه در سورهٴ مباركهٴ حجرات بيان فرمود؛ آيهٴ دوم سورهٴ حجرات اين است كه ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا لاترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي و لاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أن تحبط أعمالكم و أنتم لاتشعرون﴾[27]؛ مواظب باشيد وجود مباركش يك انسان عادي نيست صدايتان بلندتر از صداي پيغمبر نباشد، در حضور او هم كه نشستهايد صداي بلند نداشته باشيد. الآن هم كه كسي وارد حرم مطهر حضرت شد، خواست زيارت نامهاي بخواند عرض ادب كند، شايسته است آهسته عرض ادب كند نه با صداي بلند: ﴿لاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعضٍ﴾ براي اينكه مبادا اعمالتان با اين جسارت و رعايت نكردن ادب مخضر آن حضرت حبط بشود و از بين برود.
آنگاه فضيلتي براي كساني كه رعايت ادب محضر حضرت ميكردند ذكر فرمود كه ﴿إنّ الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله أولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقويٰ لهم مغفرةٌ و أجرٌ عظيم﴾[28]؛ بعد هم فرمود: ﴿إنّ الذين ينادونك من وراء الحجرات أكثرهم لايعقلون﴾[29]؛ آنها از دور صدا ميزنند صحيح نيست، صبر كنند شما كارتان تمام بشود از منزل كه بيرون رفتيد مشكلاتشان را با شما در ميان بگذارند. اين راجع به آدابي است كه مربوط به خود مسلمين است.
ـ جلوگيري از سوء استفادهٴ بيگانگان
اما در اين آيهٴ محل بحث فرمود به اينكه ﴿يا أيها الذين ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ شما در گفتارتان نگوييد ما را مراعات كنيد؛ ﴿راعنا﴾ نگوييد، بگوييد: ﴿انظرنا﴾.
تبيين معناي ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾
اين ﴿انظرنا﴾ همان معناي ﴿راعنا﴾ را ميفهماند، شما ميخواهيد بگوييد كه مراعات حال ما را بكنيد، يعني آهسته تر بگوييد كه ما بفهميم، يا با تأنّي سخن بگوييد كه كلمات شما را ما يادداشت كنيم يا بفهميم، در تفهيم و تعليم حال ما را مراعات بفرماييد. منظور شما اين است اين منظور را به لفظ ﴿راعنا﴾ نگوييد، به لفظ ﴿انظرنا﴾ بگوييد. ﴿انظرنا﴾؛ يعني منتظر ما باشيد كه ما هم به دنبال بيان شما بفهميم. فهم ما، لنگان لنگان به دنبال بيان شما بيايد شما بيانتان تند باشد ما هم فهممان كند، به هم نميرسيم. منتظر ما باشيد: ﴿انظرنا﴾ يعني «وانتظرنا» منتظر باش تا ما برسيم يا ﴿انظرنا﴾ يعني نظر لطف و محبّت نسبت به ما روا بدار كه ما بهتر بفهميم؛ علي ايّ حال شما كه ميخواهيد با پيغمبر اين سخن را در ميان بگذاريد كه حضرتش مراعات حال شما را بكند بگوييد: ﴿انظرنا﴾، نگوييد ﴿راعنا﴾ چرا؟
معناي ﴿راعنا﴾ در لغت عبري و سوء استفادهٴ بنياسرائيل
چون ﴿راعنا﴾ در لغت عبري به اصطلاح اهل كتاب و عبري زبانها يك سبّ و شتم است. آنها راع را بر انسان شَرور حمل ميكردند، انسان خبيث و پليد را ميگفتند راع، آن متكلّم مع الغير هم كه كنارش اضافه بشود يعني تو در بين ما (معاذالله) خبيث و شريري به كسي كه ميخواستند اهانت كنند ميگفتند: راعنا يعني تو شرير مايي.
قبلاً اهل كتاب اين بنياسرائيل و اين يهود آن خبث دورنيشان را اعمال ميكردند، مخفيانه به حضرت اين سبّ را روا ميداشتند بعد وقتي مسلمين به پيغمبر عرض ميكردند: ﴿راعنا﴾ يهوديها بهانهٴ خوبي به دست آوردند، گفتند: ما همان فحش را به زبان خود مسلمانها به پيغمبر ميگوييم، ما كه ميخواهيم بگوييم: تو شريري (معاذالله)، الآن به زبان خود مسلمانها ميگوييم. ميگوييم: راعنا، در اين زمينه بود كه خداي سبحان به مسلمين فرمود: شما نگوييد ﴿راعنا﴾، بگوييد: ﴿انظرنا﴾ كه بيگانه بهانهاي نداشته باشد. گرچه شما قصد هتك نداريد، ولي بيگانه از اين تعبير شما سوء استفاده ميكند، گرچه راعنايي كه شما ميگوييد همان انظرنايي است كه بايد بگوييد، ولي از ﴿انظرنا﴾ بيگانه سوء استفاده نميكند از ﴿راعنا﴾ سوء استفاده ميكند
تشابه ﴿انظرونا﴾ در سورهٴ حديد با ﴿انظرنا﴾ در آيهٴ مورد بحث
﴿يا ايّها الذين ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ اين ﴿انظرنا﴾ مشابه همان است كه در سورهٴ مباركهٴ حديد آمد كه منافقان در روز قيامت به مؤمنان ميگويند: شما منتظر ما باشيد كه ما از شما نور بگيريم، آيهٴ سيزدهم سورهٴ حديد اين است كه ﴿يوم يقول المنافقون والمنافقات للذين ٰامنوا انظرونا نقتبس من نوركم﴾[30]، ﴿انظرونا﴾؛ يعني برگرديد به ما نگاه كنيد كه ما از نورتان اقتباس كنيم، يا ﴿انظرونا﴾؛ يعني «انتظرونا»؛ منتظر ما باشيد كه ما در پرتو نور شما اين راه را طي كنيم. اين معنا از ﴿انظرونا﴾ استفاده ميشود، ﴿ٰامنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا﴾[31] پس اين ﴿انظرونا﴾ يعني منتظر ما باشيد كه ما برسيم. شما هم در اين كريمه دارد به پيغمبر بگوييد ﴿انظرنا﴾ يعني منتظر ما باش كه ما هم برسيم و بفهميم.
بنياسرائيل و تحريف كلمات مسلمانها
سرّ اين جريان در سورهٴ مباركهٴ نساء آيهٴ 46 آمده است، فرمود: ﴿من الذين هادوا يحرّفون الكلم عن مواضعه﴾[32]؛ بعضي از يهوديها كارشان تحريف كلمات الهي است حرف را از جاي خود عوض ميكنند، يا نه، نه تنها تورات و انجيل را تحريف ميكنند بلكه كلمات مسلمانها را هم تحريف ميكنند، مسلمين اگر به پيغمبرشان ميگويند: ﴿راعنا﴾؛ يعني مراعات حال ما را بكن، آنها همين ﴿راعنا﴾ را كه عربي است، به عبري بيان ميكنند و از او شتم و سبّ اراده ميكنند، اين تحريف كلم مسلمانهاست، نه تحريف كلم كتاب آسمانيشان: ﴿من الذين هادوا يحرّفون الكلم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غيرمسمع و راعنا لياً بألسنتهم و طعناً في الدين﴾[33]
عصيان بنياسرائيل
فرمود: اينها به پيغمبر كه رسيدند ميگويند: ﴿سمعنا﴾ امّا در درون خودشان ميگويند: ﴿و عصينا﴾ به جاي اينكه بگويند: ﴿سمعنا و أطعنا﴾[34] ميگويند: ﴿سمعنا و عصينا﴾ اينكه ميگويند: سمعاً و طاعتاً؛ يعني سمعنا سمعاً و أطعنا إطاعتاً، اين سمعاً و طاعتاً، مفعول مطلق آن فعلهاي محذوف است. بايد در برابر رسول خدا گفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ سمعاً و طاعتاً اينها ميگفتند: ﴿سمعنا و عصينا﴾؛ يعني شنيديم ولي قبول نداريم، نه اينكه در حضور پيغمبر ميگفتند: ﴿سمعنا و عصينا﴾ در حضور ميگفتند: ﴿سمعنا﴾ و در باطن ميگفتند: ﴿عصينا﴾؛ يا نه در كمال جسارت ظاهراً هم ميگفتند كه ﴿سمعنا و عصينا﴾ بعد ميگفتند: ﴿واسمع غير مسمعٍ﴾؛ بشنو كه نميشنوي و شنوا نيستي، يعني (معاذالله) اگر ما خواستيم به كسي اهانت كنيم كه تو حرف ما را نميفهمي، ميگوييم: ﴿اسمع غير مسمع﴾ ؛ يعني بايد بشنوي، ولي كسي نيست تو را اسماع كند.
دلْمردگان مدفون در گورستان طبيعت
خداي سبحان به پيغمبر فرمود: ﴿و ما أنت بمسمع من في القبور﴾[35]؛ تو كه مردهها را إسماع نميكني، مرده كه سميع نيست. فرمود: تو «مسمع من في القبور» نيستي. آنهايي كه در قبر دفن شدهاند، تو قدرت اسماع نداري؛ نه يعني تو به مردهها حرف نميفهماني چون مردهها كه كاملاً حرف ميفهمند، همين تلقين را مردهها به خوبي گوش ميدهند؛ لذا حضرت در آن بالاي قليب [چاه] بدر، وقتي اين جملهها را فرمود، به يكي از كساني كه از حضرت سؤال كرد: شما با مردههاي چاه سخن ميگوييد؟ فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم»[36]؛ اين طور نيست كه شما حرف مرا بشنويد و آنها نشنوند، من به اينها گفتم كه «وجدت ما وعدني ربي حقّاً»[37]؛ شما «هل وجدتم ما وعدكم ربّكم حقّاً»[38]؛ شما كه الآن وارد برزخ شديد، ديديد خدا آن وعيدي كه داد حق بود، اين حرفها را حضرت در بالاي كشتههايي كه در جنگ بدر آنها را در يك چاه و قليب انداختند، فرمود. خب، پس حضرت من في القبور را اسماع ميكند، اما خداي سبحان ميفرمايد به اينكه اينها كه مردهاند و در قبر طبيعت و دنيا دفن شدهاند كه حرف تو را گوش نميدهند. رسول الله(عليه آلاف التحية والثناء) هم كه در كنار قبرستان مجلس سخنراني نداشت، در حضور مردم حرف ميزد، خدا هم فرمود اينها مردهاند، مرده در طبيعت و دنيا دفن شد، تو كه با دفن شدهها نميتواني سخن بگويي و حرف دنيا را به گوش آنها برساني: ﴿و ما اَنت بمسمع من في القبور﴾[39]؛ لذا فرمود: ﴿لينذر من كان حيّاً و يحقّ القول عليٰ الكافرين﴾[40]؛ كافر غير حيّ خواهد بود. پس كسي كه مرده است، حرف را نميشنود آن مسمَع نيست، انسان نميتواند حرف را به او اسماع كند، پس اگر شنونده حرف نفهمد، ميگويند: تو مسمَع نيستي، اين يك نحوه تحقيري است، يك نحوه توهين است. فرمود: اينها حرفها را به پيغمبر ميگويند و ميگويند: ﴿و اسمع غير مسمع﴾[41]؛ يعني بشنو لا أسمعك الله، خدا تو را شنوا نكند يعني تو مسمع نيستي، شنوا نيستي اين يك. سبّ و تحقير و توهيني بود. فرمود: يهوديها حرفشان نسبت به رسول خدا(عليه آلاف التحية والسلام) اين بود، كه ميگفتند: ﴿سمعنا و عصينا واسمع غير مسمع﴾[42] و گذشته از اين ميگفتند: ﴿و راعنا﴾[43]، اين ﴿راعنا﴾ را كه ميگفتند، نه يعني واقعاً مراعات حال ما را بكن.
دهن كجي و طعن در دين
اين ﴿لياً بألسنتهم و طعناً في الدين﴾[44] بود، خواستند آن بيادبي را دهن پيچي كنند، دهن كجي كنند؛ يك پارچه پيچيده را ميگويند «لو» است و ملْويّ، ﴿ليّاً بألسنتهم﴾[45]، ميخواهند دهن كجي و دهن پيچي كنند به پيغمبر، ميگويند: ﴿راعنا﴾ آن تعبيرات را هم دارند ﴿ليّاً بألسنتهم﴾[46]، همان ﴿يلوون ألسنتهم﴾[47]ايست كه در بعضي از قسمتهاي ديگر قرآن كريم آمده ﴿و طعناً في الدين﴾[48] پس يهود از گفتن ﴿راعنا﴾، مثل آن گفتن ﴿سمعنا و عصينا﴾، مثل گفتن ﴿واسمع غير مسمع﴾ نظري جز ليّ به لسان و طعن در دين نداشت. اين چنين نبود كه واقعاً يهوديها به پيغمبر بگويند: ﴿راعنا﴾؛ يعني مراعات حال ما را بكن، همانطوري كه آن دو جمله تحقير بود. اين كلمهٴ سوّم هم تحقير است، آن جمله اوّل كه ﴿سمعنا و عصينا﴾ اين توهين بود، ﴿واسمع غير مسمع﴾ اين تحقير بود، ﴿راعنا﴾ هم بشرح ايضاً، اين تحقير و توهين است. هر سه به عنوان ﴿ليّاً بألسنتهم و طعناً في الدين﴾ بود. خداي سبحان ميفرمايد: اينها اهل تحريفتد، دهن كجي دارند، دهن پيچي دارند، بد دهناند؛ شما مسلمانها بهانه به دست اينها ندهيد. شما كه ميگوييد: ﴿سمعنا و اطعنا﴾، آنها ميگويند: ﴿سمعنا و عصينا﴾ شما ميگوييد: ﴿واسمع﴾ آنها ميگويند: ﴿واسمع و غير مسمع﴾ اينها قابل جبران است؛ اما شما ميگوييد: ﴿راعنا﴾ اين ﴿راعنا﴾ در عبري فحش است، نگوييد اين را، آنها از اين ﴿راعنا﴾ سوء استفاده ميكنند، شما به جاي ﴿راعنا﴾ بگوييد: ﴿انظرنا﴾، ﴿و لو أنّهم قالوا سمعنا و أطعنا﴾[49] يعني اگر يهود به جاي ﴿سمعنا و عصينا﴾ ميگفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ و به جاي ﴿واسمع غير مسمع﴾ ميگفت: ﴿واسمع﴾، ديگر غير مسمع را نميگفت و به جاي ﴿راعنا﴾ ميگفت: ﴿و انظرنا﴾، ﴿لكان خيراً لهم و أقوم﴾[50]؛ براي اينها خير بود و باعث قيام و قوام اينها بود، هم ليّ به السنه نداشتند، هم طعن در دين نداشتند. ﴿لكان خيراً لهم و أقوم و لكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤمنون إلاّ قليلا﴾[51]، اين ﴿لا يؤمنون إلاّ قليلاً﴾ مشابهش قبلاً گذشت يعني قليلي از اينها ايمان ميآورند، نه اينكه اينها كم ايمان ميآورند؛ چون ايمان كم و زياد ندارد، درجات ايمان محفوظ است، اما اصل ايمان يك امر حقيقي است كه آن نصابش بايد محقق بشود اين ﴿فلا يؤمنون إلّا قليلا﴾ مشابهش قبلاً گذشت يعني «فلا يؤمنون منهم إلا قليلاً منهم»
رهنمود عام آيه
و امّا اينكه فرمود: شما بهانه به دست ديگران ندهيد، براي آن است كه خواه شما سوء قصد داشته باشيد، خواه سوء قصد نداشته باشيد، بيگانه از اين كار استفاده ميكند.
عناوين و امور قصدي و انتزاعي
عناويني كه احياناً باعث هتك حرمت اسلام يا مسلمين است، چند قسم است: بعضي از عناوين قصدي است، بعضي از عناوين قصدي نيست، چه انسان قصد بكند، چه انسان قصد نكند از او اهانت انتزاع ميشود، توهين و تحقير، نظير تكريم و تعظيم عنوان قصدي است. انسان، كسي در برابر ديگري بلند ميشود، اگر به قصد تعظيم و تكريم يك مسلمان و يك مؤمن بلند شود، خب عبادت است. اگر به قصد تحقير بلند شود، اهانت است و معصيت؛ اين امري است قصدي. گاهي از يك كار اهانت انتزاع ميشود و لو انسان نداند و قصد نكند؛ مثل اينكه اگر كسي خواست ميخي به ديوار بكوبد ـ معاذ الله ـ پنج يا شش قرآن را زير پا بگذارد، بگويد: من قصدي جز كوبيدن ميخ ندارم و از اين چند جلد كتاب آسماني به عنوان يك صندلي دارم استفاده ميكنم، گرچه او قصد تحقير ندارد اما از همين كار اهانت انتزاع ميشود، چه انسان قصد داشته باشد، چه نداشته باشد، اينكه تزّين به طلا در دندانها فرق ميگذارند، سرّش اين است كه ميگويند: اگر كسي به قصد زينت دندانش را طلايي كرد، اشكال دارد. اگر به قصد زينت نبود، اشكال ندارد كه بعضيها فرق گذاشتهاند اگر دندان جلو و دندان دنبال بود، فرق دارد. اگر يك كسي به قصد تزيين اين كار ا نكرد، به قصد استحكام اين كار را كرد، اما از اين كار زينت انتزاع ميشود، بعضيها شبهه كردهاند چه انسان بخواهد، چه نخواهد. بعضي از كارها چه انسان بخواهد، چه انسان نخواهد، از او عنوان انتزاع ميشود.
اين است كه خداي سبحان فرمود شما كه ميگوييد: ﴿راعنا﴾ منظورتان مراعات است و جمله عربي است، ولي از همين كار بيگانه سوء استفاده ميكند، شما اين جمله را نگوييد.
نمونهاي از دقت محققين مجلس خبرگان در تدوين قانون اساسي
مشابه اين عمل در تدوين قانون اساسي آمده در آن اصل اوّل قانون اساسي كه خواستهاند تنظيم كنند كه نظام جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايهٴ لا إله إلاّ الله، عدهاي كه گرايش التقاطي داشتند، ميگفتند: شما بگوييد بر نظام بينش توحيدي، بر نظام توحيد (همان وقتي بود كه سخن از ارتش بيطبقه توحيدي و امثال ذلك مطرح بود) كلمهٴ توحيدي، كلمهٴ خيري است، نه كلمه شرّ؛ امّا آن روز منافق ازاين كلمهٴ توحيدي همان مرام ماركسيستي و التقاطي را ميخواست استفاده كند؛ يعني يكساني، يعني بيطبقهاي، نه موّحد بودن نسبت به الله. اصراري داشتند كه شما حتماً قانون اساسي را اينچنين تنظيم كنيد، بگوييد: نظامي است توحيدي. لذا نوع محققين آن مجلس خبرگان اول فهميدند اين خطر از كجاست، گفتند: نظام جمهوري اسلامي نظامي است بر پايهٴ ايمان به خداي يكتا در پرانتز (لا اله إلا الله)؛ يعني بر پايه لا اله إلا الله استوار است، نفي هرگونه طاغوت و پذيرش همان خدايي كه فطرت او را ميپذيرد؛ نه اينكه اين كلمهٴ توحيد يك كلمه ناقصي باشد، اما آن بيگانه از اين كلمه آن روز قصد سوء استفاده داشت، پيشنهادها و پيش نويسهاي قانون اساسي آنها را اگر ملاحظه فرماييد، اصراري بود كه كلمهٴ توحيد رويش باشد، كه نظامي است توحيدي. همان وقتي كه ميگفتند: ارتش خلقي بيطبقهٴ توحيدي بايد تشكيل بشود.
ـ لزوم پرهيز از دادن بهانهٴ دهنكجي و اهانت به دست دشمن
اين است كه خداي سبحان به عنوان يك اصل كلّي اين را مطرح كرد، الآن سخن از ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾ نيست كه حالا ما حتماً بايد بگوييم: ﴿راعنا﴾ اگر الآن رفتيم حضور حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) رسيديم بايد بگوييم: ﴿راعنا﴾ نگوييم: ﴿انظرنا﴾، الآن اين بساطها نيست اما قرآن به ما نمونه نشان داد، نه اينكه اين يك امر قضيه واقعهٴ امر شخصي، باشد و الآن تلاوتش براي ما مانده، اين نمونه بود، اين ذكر تمثيل است نه تعيين، و اگر اين تعيين باشد، يعني فقط در خصوص همين يك كلمه، اگر بيگانه خواست سوء استفاده كند، شما بگوييد: ﴿انظرنا﴾ نگوييد: ﴿راعنا﴾، كلمات ديگر يا كارهاي ديگر عيب ندارد، اينچنين نيست. اين به عنوان مثال ذكر شد، نه به عنوان تعيين؛ اين نظير زكات نيست كه بفرمايند: در اين نه چيز است، نه بيش از اين، يا به هشت مصرف ميرسد، نه بيش از اين. آنها تعيين است، هر چيزي نصابي دارد، حدي دارد؛ نظير وضو حدي دارد، مسحتان و غسلتان، حدّي دارد، تعيين است و تحديد است و قابل تخلف نيست؛ اما اينگونه از موارد تمثيل است يعني ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا﴾ هشيار باشيد، هر وقت كفار يا اهل كتاب خواستند از كار شما سوء استفاده كنند بهانه به دست ديگران ندهيد، الفاظتان را عوض كنيد، كارتان را عوض كنيد، اگر كاري را ميشود به چند جور انجام داد يك جورش به ديگران بهانه ميدهد، نكنيد آن كار را. يك مطلب را ميشود به چند لفظ گفت، ولي با يك لفظ اگر بيان كنيد ديگري سوء استفاده ميكند به الفاظ ديگر اگر بيان كنيد، محذوري ندارد؛ آن لفظ بيمحذور را بگوييد، نه اينكه تمام همّ آيه اين باشد كه ﴿راعنا﴾ نگوييد، ﴿انظرنا﴾ بگوييد وگرنه لازمهاش اين است كه الآن فقط تلاوتش براي ما مانده نه عمل به او ما امروز اگر خواستيم به اين كريمه عمل كنيم بايد بگوييم: اين دورانش گذشت، يا قرآن «حيّ لايموت»[52]، قرآن كتاب حيّ لايموت است و كلام حي لا يموت؛ حيّ لايموت. بنابراين الآن هم اين آيهٴ به ما ميفرمايد: مؤمنين بهانه به دست بيگانگان ندهيد: ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾ بعد فرمود: ﴿واسمعوا﴾؛ اين حرف را بشنويد.
كيفر دردناك الهي
﴿و للكافرين عذابٌ أليم﴾؛ اگر كسي نشنيد، كفر عملي دارد، اينجا كسي كه شنيد ميشود مؤمن، كسي كه نشنيد ميشود كافر. اين كفر، كفر عملي است، فرمود: ﴿واسمعوا وللكافرين عذابٌ أليم﴾؛ يعني «إن لم تسمعوا فلكم عذابٌ أليم» نه اينكه شما بشنويد و خدا كافرين را جهنم ميبرد، بعد لازمهاش اين است صدر و ذيل آيه به هم مرتبط نباشد، فرمود: ﴿واسمعوا﴾ و اگر نشنيديد، ميشود كفر عملي و براي كافر عذاب اليم است؛ پس براي شما عذاب اليم است. اين يك صغرا و كبراست به عنوان قياس منطقي: ﴿واسمعوا﴾ چرا؟ براي اينكه «إن لم تسمعوا تصيروا كفاراً و للكافرين عذابٌ أليم»؛ منتها اين كفر، كفر عملي است ﴿واسمعوا وللكافرين عذابٌ أليم﴾.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ تفسير صافي، ج 1، ص 156.
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 55.
[4] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 64.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 41.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[7] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[8] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[9] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 47.
[11] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 65.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[15] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 65.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[20] ـ بحار الانوار، ج 35، ص 350؛ «ما انزل الله آية و فيها ﴿يا ايها الذين آمنوا﴾ إلاّ و عليٌّ رأسها و أميرها».
[21] ـ همان.
[22] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 131؛ اين بيان حضرت در خطبهٴ قاصعه نيست بلكه در خطبه 131 ميباشد.
[23] ـ بحار، ج 31، ص 433.
[24] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 131.
[25] ـ كشف الغطاء، ص 383، كتاب الجهاد، المبحث الثاني.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[27] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 2.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 3.
[29] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 4.
[30] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 13.
[31] ـ همان.
[32] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[33] ـ همان.
[34] ـ همان.
[35] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 22.
[36] ـ بحار، ج 19، ص 346.
[37] ـ المناقب، ج 1، ص 60.
[38] ـ المناقب، ج 1، ص 60.
[39] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 22.
[40] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 70.
[41] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[42] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[43] ـ همان.
[44] ـ همان.
[45] ـ همان.
[46] ـ همان.
[47] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 78.
[48] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[49] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.
[50] ـ همان.
[51] ـ همان.
[52] ـ تفسير عياشي، ج 2، ص 204 ـ 205«ان القرآن حيّ لا يموت».