07 05 2013 2070790 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 19 (1392/02/17)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً (44) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً (45) وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً (46) وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً (47) وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً (48)

علت مخاطب شدن پيامبر در چند جاي سوره به «يا ايها النبي»

سورهٴ مباركهٴ «احزاب» چون در مدينه نازل شد و مقدمات تأسيس نظام اسلامي از يك سو و تبيين فقه و حقوق و اخلاق اسلامي از سوي ديگر به عهده سوَر مدني است لذا در اين سور‌ه چند جا از وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ[1] ياد مي‌كند و احكام خاص را هم مطرح مي‌كند.

دليل ذكر نام «زيد» در قرآن كريم

جريان ذكر اسم زيد براي آن است كه اين يك مسئله روز شد مرتب منافقين و كفار وسيله اذيت حضرت را فراهم مي‌كردند لذا نام زيد در قرآن كريم آمده است كه فرمود: ﴿فَلَمَّا قَضَي زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَراً[2] اسم زيد را آورد براي اينكه بهانه و دسيسه و وسيله كفار و منافقين را بگيرد.

تبيين وظيفه انبيا به ابلاغ احكام

 بعد يك اصل كلي را براي سلسله انبيا كه جزء احكام نبوّت عامه است مطرح فرمود, فرمود شما هم مطابق همين اصل كلي عمل كنيد شما موظفيد كه احكام الهي را ابلاغ كنيد اگر احياناً هراس داريد كه مردم نپذيرند آن تتميمش به عنايت الهي است نظير ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[3] اينجا هم فرمود شما اين حكم را به مردم بازگو كنيد كه پسرخوانده, پسر نيست و همسرِ او هم همسرِ پسر انسان نيست حرمت ازدواج, محرميّت, جريان ارث هيچ كدام از اينها درباره پسرخوانده يا دخترخوانده جاري نيست اين حكم را ذات اقدس الهي تنظيم كرد و شما اين حكم را ابلاغ كنيد و از اعتراض مردم نهراسيد اينها گرفتار سنّت جاهلي‌اند.

دليل امر شدن پيامبر به اقتداي از وحي نه به انبيا

 بعد فرمود اصلاً سلسله انبيا قاعده‌شان اين است انبيا در خشيت موحّدند ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيباً[4] شما هم مشمول همين قاعده كلي نبوّتيد نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ﴾ بعد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[5] نه «بهم اقتده» به انبيا اقتدا نكن اما به آن وحي الهي كه براي همه انبيا آمده است اقتدا بكن ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده» اينجا هم مسئله توحيد در خشيت كه مطرح شد بازگشتش به اين است كه ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده» انبيا وظيفه‌شان اين‌طور است كه احكام الهي را فرا مي‌گيرند به مردم ابلاغ مي‌كنند و هراس هم ندارند پس آنچه را شما هراس داريد بدانيد كه خدا تتميم مي‌كند,

علت مفرد آوردن فعل در﴿وَتَخْشَي النَّاسَ﴾ و جمع آوردن در ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ ...﴾

لذا در آيه 37 همين سورهٴ «احزاب» آنجا فعل را مفرد آورد فرمود: ﴿وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ﴾ چون آنجا خطاب به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اينجا هم براي سلسله انبياست كه جمع آورد فرمود انبيا اصولاً از غير خدا خشيت ندارند شما هم كه از سلسله انبيا(عليهم السلام) هستيد نبايد از غير خدا خشيت داشته باشيد اين سرّ اينكه آنجا فعل مفرد است و اينجا جمع.

سِرّ ذكر سيره انبيا در آيهٴ ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ﴾

 سرّ ذكر سيره انبيا براي آن است كه آن خطّ مستقيم وحياني را بيان كند همان‌طوري كه آيه نود سورهٴ «انعام» نفرمود به انبيا اقتدا كن بلكه فرمود به راه انبيا كه راه الهي است اقتدا كن اينجا هم كه توحيد خشيت را مطرح مي‌كند عصاره‌اش اين است كه راه انبيا كه راه وحياني است بايد قُدوه شما باشد.

لزوم آشنايي مؤمنين به سيره نبوي و تبعيت آن

 همان‌طوري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آن اصول و اخلاق و آداب الهي آشنا شدند مؤمنان هم به تبعيّت آن حضرت بايد به امور الهي آشنا بشوند چون هر انساني هر لحظه در معرض آسيب و گزند است اين وسوسه, انسان را رها نمي‌كند آن ابليس كه از درون وسوسه مي‌كند شياطين انس هم كه از بيرون آسيب مي‌رسانند لذا فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ خيلي به ياد خدا باشيد البته ذكر زباني رقيق‌ترين و نازل‌ترين ذكر است لذا كمترين ثواب را دارد ذُكر الهي كه ياد قلبي خداست آن بهترين ثواب را دارد.

معناي اخلاص در حديث «من قال لا اله الا الله مخلصاً»

 شما اين روايات نوراني كه مرحوم صدوق در توحيد نقل كرد آنجا ملاحظه فرموديد كه فرمود: «مَن قال لا اله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه أن تحجزه لا اله الاّ الله عمّا حرّم الله عزّ و جلّ»[6] فرمود اگر كسي مخلِصاً اين كلمه را بگويد اهل بهشت است بعد در ذيل حديث, خود حضرت اخلاص را معنا كرده فرمود اخلاص اين كلمه اين است كه اين كلمه مانع گناه او باشد «مَن قال لا اله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه أن تحجزه لا اله الاّ الله عمّا حرّم الله عزّ و جلّ» آ‌ن وقت اين مي‌شود ذُكر و ياد قلبي, نام لساني يك درجه ثواب دارد ياد قلبي چندين درجه.

تبيين مصاديق ذكر و ياد خدا

مطلب ديگر اينكه ياد خدا تنها به همان صورت ذهني نيست هر عمل خيري كه قربة الي الله باشد ياد خداست نماز, روزه, حج, عمره, صدقه, احسان, صِله رحم, رعايت پدر و مادر, حقّ همسايه‌ها, حقّ جامعه اسلامي, رعايت فقرا, رعايت نظام همه اينها ذكرالله است اگر كسي براي رضاي خدا دارد نظامش را حفظ مي‌كند مردم را تأمين مي‌كند همسايه‌ها را رسيدگي مي‌كند فقرا و بي‌سرپرستان را تأمين مي‌كند اين ذكرالله است پس اعمال و عبادات, ذكرالله است اعم از عباديّات و توصليّاتي كه به قصد قربت انجام مي‌شود ملاحظه بفرماييد كه در جريان نماز فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي[7] و در سورهٴ «جمعه» تشويق به نماز جمعه را به عنوان تشويق به ذكر خدا ياد كرده است كه ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ[8] نه «فاسعوا اليها» با اينكه اسم ظاهر قبلاً ذكر شد اگر مي‌فرمود «اليها» كافي بود از نماز جمعه به عنوان ذكرالله ياد مي‌كند يا از اصلِ صلات به عنوان «ذكري» ياد مي‌كند خب همين فضيلتي كه براي نماز است براي زكات هم است ملاحظه فرموديد اين روايت نوراني كه درباره نماز وارد شده كه «الصلاة قربان كلّ تقي»[9] درباره زكات هم آمده است[10] يعني هر انسان باتقوايي اگر بخواهد به خدا نزديك شود قربة الي الله كار بكند مقرَّب عند الله باشد قربانيِ او, وسيله تقرّب او زكات است پس ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ مصاديق فراواني دارد كثرتِ عددي از يك سو, تكثّر صنفي از سوي ديگر همه اينها مشمول كثرت ياد خداست جريان تسبيح هم زيرمجموعه ذكر است ذكر تسبيح بعد از ذكر از باب ذكر خاص بعد از عام است.

سرّ مراجعه انسان به ذات اقدس ربوبي

 براي اينكه انسان وقتي ذات اقدس الهي را از هر نقصي منزّه دانست به او مراجعه مي‌كند به دو دليل براي اينكه نقص خودش را مي‌يابد خب همه ما فقر و نياز خودمان را احساس مي‌كنيم به كسي بايد مراجعه كند كه اين دو صفت را داشته باشد يك: او خودش هيچ حاجتي نداشته باشد دو: به ما گفته باشد حاجتت را از من هم بخواه خب هر دو را ذات اقدس الهي دارد فرمود شما ﴿الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ[11] هستيد, ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ[12] خب اگر خدا ﴿غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[13] است كه است و به ما فرمود كه هر چه نياز داريد از خدا بخواهيد و فرمود: ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ[14] پس وجهي ندارد ما از او چيزي نخواهيم پس ﴿سَبِّحُوهُ﴾ تسبيح بكنيد او را تقديس كنيد او از حاجت منزّه است (يك) از خُلف وعده منزّه است (دو) پس بهتر است كه به سراغ او برويم (سه) ﴿وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾.

دلالت آيهٴ ﴿سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ بر لزوم ذكر دائمي انسان

مطلب بعدي آن است كه ما در تعبيرات محاورات ادبي و عرفي هم مي‌گوييم اول و آخر وقتي گفتيم اول و آخر يعني اين وسط هم داخل است اگر گفتيم اول و آخر جمعيت, اول و آخر محفل يعني وسط هم داخل است اگر گفتند صبح و شام يعني وسط روز هم داخل است اينكه فرمود: ﴿وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ تعبيرات عرفي ما هم همين‌طور است مي‌گوييم صبح و شام اين صبح و شام يعني وسط روز هم مندرج تحت اين زمان است ﴿وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ بنابراين هم از نظر زمان هم از نظر كيفيت و عدد ما موظّفيم زياد به ياد حق باشيم براي اينكه مرتب در معرض وسوسه و آسيب شيطانيم اين‌طور نيست كه او يك وقت خسته بشود و بيكار باشد و رها كند تعطيلي در كار شيطنت نيست.

پرسش: اينكه پيامبر فرمود: «ذكر عليّ عبادة».[15]

پاسخ: اين هم از مصاديق ذكر است ولايت اين‌طور است امامت اين‌طور است و نظر به حضرت امير عبادت است چون ذكر به معناي لفظ نيست هر كاري كه انسان را متوجه نام خدا بكند عبادت است.

تسبيحات حضرت زهرا(سلام الله عليها) از مصاديق بارز ذكر كثير

پرسش: تسبيحات حضرت زهرا(سلام الله عليها) از مصاديق...

پاسخ: آن ذكرِ كامل است جزء بهترين تعقيبات نماز هم همين است.

پرسش: در ذيل ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ آمده كه تسبيحات حضرت زهرا(سلام الله عليها) مصداق ذكر كثير است.

پاسخ: بله يكي از مصاديق روشن ذكر كثير است اين تفسير مفهومي نيست تطبيق مصداقي است از بارزترين مصاديق ذكر كثير همين تسبيح نوراني حضرت است.

﴿وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ يعني مرتب بامداد و شامگاه به ياد خدا باشيد.

چگونگي اخراج از ظلمت به نور مؤمنين تحت ولايت الله

در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در همان آيةالكرسي فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هدف ولايت هم اين بود كه ﴿يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[16] آنجا فرمود مؤمنين تحت ولايت الله‌اند و خداي سبحان مولّي‌عليه خود را از ظلمت‌ها به نور خارج مي‌كند براي افراد عادي اين اخراج به عنوان رفع است و براي اوحديّ از اهل ايمان به عنوان دفع است افرادي كه ـ خداي ناكرده ـ آلوده شدند خدا اينها را از ظلمت گناه به نور توبه و طاعت منتقل مي‌كند اين لطف الهي است كساني كه برتر از عصيان‌اند خدا آنها را اخراج مي‌كند از ظلمت به نور يعني دفع است يعني نمي‌گذارد كه اينها وارد ظلمت بشوند اين هم يك تعبير عادي است وقتي به كسي بگويند فلان محفل, فلان همايش يا فلان كنفرانس يا فلان گردهمايي مخصوص مثلاً فلان دانشمندان رشته خاصّ پزشكي است خب اگر كسي اهل آن رشته نباشد مي‌گويند نرو, بيرون مي‌كنند اين بيرون مي‌كنند معنايش اين نيست كه به شما اجازه مي‌دهند كه برويد داخل بعد بيرونتان مي‌كنند معنايش اين است كه راه نمي‌دهند اين اخراج گاهي رفع است گاهي دفع, نسبت به افراد عادي كه مبتلا شدند خدا توفيق توبه نصيبشان مي‌كند اينها را از ظلمت بيرون مي‌آورد اين مي‌شود اخراجِ رفعي, درباره اوحديّ از مؤمنان كه الحمدلله آلوده نشدند اين اخراج دفعي است نه رفع يعني نمي‌گذارد اينها آلوده بشوند. در آن آيه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ حالا راه اخراج چيست اين آيه سورهٴ «احزاب» مشخص مي‌كند كه راه اخراج از ظلمت به نور چيست.

بررسي چگونگي صلوات الهي در قلوب مؤمنين

 فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ خداي سبحان آن تصليه آن رحمت خاص را نصيب شما مي‌كند آن رحمت تشريعي را كه نصيب همه كرده است ولي اين گرايش اين علاقه اين كوشش [چيز ديگر است] مي‌بينيد بعضي‌ها همين كه اول وقت مي‌شود براي نماز اول وقت بي‌تاب‌اند بعضي‌ها متأسفانه مي‌بينيد با اينكه دارند اذان مي‌گويند اينها مرتب اطراف حرم دارند مي‌گردند مشغول بيع و شراء هستند نماز مي‌خوانند اما آن حساسيّت را ندارند. اين گرايش اين طپش اين علاقه كه من با خداي خودم در اولين فرصت گفتگو كنم اين يك نورانيّتي است در قلب هر كسي نيست, اگر اين نورانيّت پيدا شد بداند اين صلوات الهي است و همچنين درباره ساير كارها فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾.

تفاوت صلوات خداوند بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين

در جريان تصليه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با جلال و شكوه بر پيغمبر تصليه دارد در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» وقتي تصليه بر پيغمبر را ياد مي‌كند با جلال و شكوه ياد مي‌كند همين آيه معروف كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً[17] در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» با اجلال و تكريم بر پيغمبر صلوات مي‌فرستد مستحضريد كه اگر شخصيت بزرگي بخواهد از مهمان تازه‌وارد آن شهر احترام به عمل بياورد با همه همراهان يا علما به ديدار او مي‌روند اما اگر يك فرد عادي باشد ممكن است تنها خودش به ديدار او برود ديگران هم جداگانه به ديدار او بروند در تصليه بر مؤمنين همين كار را كرده فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين جمله تمام مي‌شود ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ يعني ﴿مَلاَئِكَتُهُ﴾ هم «يصلّون عليكم» اينها با هم نيستند اما در آن آيه‌اي كه معروف به تصليه به حضرت است فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ﴾ اينها با هم اين كار را مي‌كنند خب خيلي فرق است بين آن آيه و اين آيه محلّ بحث. به هر تقدير اگر براي آنهاست كه دفع است اگر براي مؤمنين است كه رفع است اين تصليه و صلوات و رحمت ويژه الهي همان حالت‌هاي نوراني است كه براي انسان پيدا مي‌شود انسان طوري است كه از لغزش‌ها متنفّر است از كارهاي حرام بيزار است وقتي پيشنهاد خلاف به او مي‌دهند مي‌بينند بدنش مي‌لرزد اهل اين كار نيست معلوم مي‌شود اين يك عنايت الهي است كه غير از آن هدايت عامّه نصيب او شده از اين فرصت بايد حدّاكثر استفاده را كرد.

چگونگي برخورد خداوند نسبت به مؤمنين در دنيا و آخرت

اگر كسي مؤمن باشد خدا در دنيا نسبت به او يك برخورد خاص دارد (يك) بعد از دنيا هم نسبت به او يك برخورد ويژه دارد (دو) در دنيا اين گرايش‌ها و اين علاقه‌ها و اين محبت‌ها و اين فرصت‌ها را در اختيار او قرار مي‌دهد بعد از مرگ هم با سلامت هستند درست است هنگام مردن فشار هست يا در طليعه قبر و برزخ فشار هست يا در ساهره قيامت فشار هست صحنه‌اي است كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَاُمِّهِ وَأبِيه﴾ اما در همه اين موارد كه يوم‌‌اللقاء است او راحت راحت است ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ﴾ پس اين در كمال سلامت به سر مي‌برد. پس در دنيا براي مؤمن اين خصيصه هست كه ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ (يك) و ملائكه او هم «يصلّون عليكم» (دو) بعد از مرگ هم ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ﴾.

تبيين چگونگي ملاقات انسان با خداوند در قيامت

در مسئله ملاقات وقتي گفته مي‌شود انسان به لقاءالله مي‌رود ـ معاذ الله ـ سخن از ديدن نيست آيه‌اي كه دارد ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[18] نفرمود عيون و ابصار فرمود وجوه ناظر است آن چهره هستي ناظر است انسان با وجه كه نمي‌بيند با چشم مي‌بيند و چون خدا ديدني نيست لقاي الهي لقاي بصري و امثال ذلك نيست بلكه با تمام هويّت شخص اين فيض نصيب او مي‌شود گاهي از آن به وجوه ياد مي‌كند گاهي هم نام وجوه را هم نمي‌برد آن روز تمام هويّت انسان, فيض خدا و رحمت الهي را ملاقات مي‌كند خب پس در دنيا ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ است ﴿لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ كه ظلمات جمع است و با الف و لام ذكر شده نور هم مفرد است گرچه با الف و لام ذكر شده و حقيقت نور يكي است ظلمت‌ها, پراكندگي و راه‌هاي معاصي فراوان است.

علت تصريح اسم ظاهر به جاي ضمير در آيهٴ ﴿وَكَانَ بِالمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾

بعد اين «كان» كه مفيد استمرار است درباره مؤمنين, دليل اين تصليه است ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ اين رحمت هم رحمت خاصّه است وگرنه آن ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ كه براي همه هست آن هدايت عامه كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ[19] براي همه هست اگر مي‌فرمود «و كان بكم رحيما» ضمير مي‌آورد مطلب حاصل بود اما براي اينكه علتِ اين تصليه را ذكر بكند اسم ظاهر آورده فرمود: ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ چون تاكنون دو ضمير جمع مذكر سالم را به عنوان مخاطب ذكر فرمود, فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ (يك) ﴿لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ (دو) خب سومي را اگر مي‌فرمود «و كان بكم رحيما» كه نزديك‌تر و آسان‌تر بود اما وقتي مي‌فرمايد: ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ نشان آن است كه شما مادامي كه مؤمن هستيد از اين فضايل بهره مي‌بريد و سبب رحمت ويژه همان ايمان مؤمنين است اين براي دنيا.

سلام ملائكه بر مؤمنين در حال قبض روح و لذّت آن

بعد از دنيا هم ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ﴾ انسان در حال احتضار تمام مجاري ادراكي‌اش بسته مي‌شود يعني حتي نزديك‌ترين ارحامش را كه فرزندان او هستند نمي‌شناسد لكن فرشته‌هاي رحمت و اولياي الهي را كه مي‌آيند در كنار او را مي‌بيند. در قرآن كريم فرمود يك عدّه در حال رحلت اگر طيّبين باشد ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ[20] فرشته‌ها با سلام وارد مي‌شوند با سلام عرض ارادت مي‌كنند با سلام قبض روح مي‌كنند هيچ لذّتي براي مؤمن در تمام عمر به اندازه لذّت جان دادن نيست چنين فضيلتي است با اينكه اين براي بسياري از افراد اين داء عضال است او در كمال راحتي اصلاً يادش نيست كه زن و بچه داشت وقتي يادش نباشد كه نگران نيست اين لذت براي او هست ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ در بخشي يا حال احتضار يا حال ورود به برزخ يا حال ورود به بهشت دارد ﴿يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ با اين احترام, خب اينها سلام الهي را مي‌رسانند به اذن خودشان كه سخن نمي‌گويند پس ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ﴾.

تفاوت مرگ مؤمنين و تبهكاران

پرسش:... پاسخ: به الله ديگر, چون اين ﴿هُوَ﴾ كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي﴾ براي الله است ﴿لِيُخْرِجَكُم﴾ الله است ﴿كَانَ﴾ الله است ﴿رَحِيماً﴾ الله است ﴿يَلْقَوْنَهُ﴾ هم به همان الله برمي‌گردد.

پرسش:... پاسخ: نه, مَلك‌الموت هم به اذن اوست چون تمام ضماير قبلي به الله برمي‌گردد. درباره ملك‌الموت [و فرشتگان تحت امر او] آن آيه بود كه ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾, آنجا ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ هم دارد چه اينكه درباره كساني كه تبهكارانه مي‌ميرند ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ[21] هم همين است دو جاي قرآن دارد كه فرشته‌ها هنگام قبض روح تبهكاران مُشت به پشت اينها مي‌زنند سيلي به صورت اينها مي‌زنند[22] همين است كساني كه ﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ[23] اينها كساني‌اند كه ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾, بنابراين تمام آن ضماير قبلي به خود ذات اقدس الهي برمي‌گشت اين هم به او برمي‌گردد ﴿يَومَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ﴾, ﴿أَعَدَّ﴾ هم باز به الله برمي‌گردد خداي سبحان براي مؤمنين در دنيا كه اين تصليه و اخراج از ظلمات را تأمين كرده است براي آنها در قيامت اجر كريم آماده كرد.

پرسش: بعضي از اهل معنا گفتند: «رخش ببينم و تسليم وي كنم»[24] اين چه ديدني است؟

پاسخ: نه ديگر, اينجا آرزوست اين جمله‌ها چه فارسي چه عربي اينها دعاست به منزله انشاست نه به منزله خبر يعني فيضش را ببينم هر جا سخن از لقاء است به فيض الهي و به وجه‌الله برمي‌گردد فرمود: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾.[25]

اجلال و تكريم بودن آماده‌سازي بهشت براي مؤمنين

در مسئله اِعداد و آماده كردن يك وقت است كسي مهمان دارد چون مي‌داند وقتي مهمان آمده است ديگر فرصت آماده كردن ندارد اين للعجز قبلاً آماده مي‌كند اما چگونه ذات اقدس الهي قبل از ورود مهمان‌ها اينها را آماده مي‌كند مي‌گويند اِعداد گاهي للعجز است گاهي للإجلال و التكريم نه تجليل, تجليل مي‌گويند «جَلَّل الفرس» يعني «سَتره بالجلّ» در دعاها هم هرگز تجليل به معناي اكرام نيامده «جلّلني بسترك»[26] يعني به آن چيزي كه انسان را مي‌پوشاند ما را با آن بپوشان اما «أجلَّ» يعني اجلال كرد, گرامي داشت اينكه مي‌گويند همايش تجليل اين تام نيست همايش اجلال و تكريم به هر تقدير براي اجلال و تكريم, نعمت‌هايي كه بايد به بهشتي‌ها عطا بكنند را آماده كنند پس اگر فرمود: ﴿وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً﴾ همين است ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ[27] هم همين است ﴿أُزْلِفَتِ﴾ يعني «اعدّت» بهشت براي مردان باتقوا آماده است اين نه براي آن است كه ـ معاذ الله ـ انسان وقتي وارد شد خدا از تسريع در كار عاجز است بلكه اين نشانه گراميداشت و انتظار صحيح ورود بهشتي‌هاست. اين تربيت‌هايي بود كه خداي سبحان نسبت به مؤمنين روا داشت چون اصلِ سورهٴ با ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ شروع شده است آغاز سورهٴ احزاب اين است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ كه پيشنهادهاي گوناگوني مي‌دادند كه مطابق با نظام اسلامي نبود.

تبيين اطلاق شاهد اعمال امت بودن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

چند بار در همين سورهٴ مباركهٴ احزاب همان‌طور كه ملاحظه فرموديد با ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ خداي سبحان با پيامبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن مي‌گويد هم اجلال و تكريمِ آن حضرت را مي‌رساند هم عنايت آن حضرت به امت را مي‌رساند هم وظيفه را در پيشگاه آن حضرت بيان مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ﴾ با اين اوصاف, برخي از اينها به كمالات روحي و علميِ تو برمي‌گردد بعضي از اينها به رهبري‌هاي تو برمي‌گردد ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً﴾ در دنيا مي‌بيني و در آخرت شهادت مي‌دهي كه دنيا ظرف تحمل حادثه است كه مي‌گويند تحمل شهادت كه شاهد آن است كه در حين واقعه حضور داشته باشد و ببيند, قيامت در محكمه الهي ظرف اداي شهادت است آ‌نچه را شاهد در حين حادثه ديد در صحنه قضا و داوري ادا مي‌كند وجود مبارك حضرت هم در دنيا شاهد است كاملاً مي‌بيند هم در صحنه داوري شهادت را ادا مي‌كند كه ﴿إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً[28] كه حضرت شهيدِ شهدا هم خواهد بود نه تنها شهيد امّت است شهيد انبيا و شهيد امم و آنچه بر اين مجموعه مي‌گذرد او شهيد شهدا هم هست آن مي‌شود محكمه شهادت كه ظرف اداي شهادت است. فرمود ما بالقول المطلق تو را شاهد قرار داديم اين آيه نوراني سورهٴ مباركهٴ توبه هم كه فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ[29] آن ﴿رَسُولُهُ﴾ كه مي‌بيند يعني شاهد است امروز شاهد است دارند مي‌بينند و فردا شهادت مي‌دهند پس شاهد به اين معناست. براي ترغيب آن فضايل تو بايد مبشّر باشي براي ترهيب از رذايل كه رهبت و بي‌رغبتي و خوف ايجاد كني بايد مُنذِر باشي كه مي‌گوييم ﴿قُمْ فَأَنذِرْ[30] و مانند آن.

لزوم اذن ويژه پيامبر در دعوت مردم به لقاي الهي

اما گذشته از شهادت, گذشته از تبشير, گذشته از انذار بايد اينها را كنار سفره ما دعوت كني اينجاست كه اذن ويژه مي‌خواهد خب اگر كسي ديگران را به كنار سفره خاصّ يك صاحب‌خانه دعوت مي‌كند بايد به اذن او باشد اگر اين ﴿بِإِذْنِهِ﴾ به همه آن اوصاف قبلي برگشت كه خب فهو المطلوب, اگر برنگشت مخصوص ﴿دَاعِياً﴾ بود براي اينكه دعوت, اذن مي‌خواهد خب چون نمي‌شود كه انسان به خانه كسي دعوت بكند و از صاحب‌خانه اذن نداشته باشد اما تبليغ كردن, سخنراني كردن, شاهد اعمال آنها بودن اين با خود رسالت سازگار است اما كسي را بخواهند به لقاي خدا دعوت كنند كنار سفره الهي و ميزباني الهي دعوت كنند خب اين بايد اذن داشته باشند.

بررسي تأكيدي بودن اذن نه ويژه بودن آن

ولي ظاهراً اين ﴿بِإِذْنِهِ﴾ به همه اينها برمي‌گردد گرچه ﴿أَرْسَلْنَاكَ﴾ خودش كافي است اما تأكيداً ﴿بِإِذْنِهِ﴾ آمده كه محفوف است به ارسال از آغاز و به اذن در انجام; ﴿وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ﴾. گاهي مي‌فرمايد به اذن خدا, گاهي مي‌فرمايد: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي[31] ديگر اينجا جاي اذن نيست كه باذن الله بگويد براي اينكه خود خدا فرمود بگو, وقتي خدا فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ ديگر لازم نيست بگويد باذن الله همين كه به من فرمود بگو, اين اذن است اگر در آن آيه كلمه اذن نيامده براي اينكه در صدر آيه تصريح دارد كه خدا فرمود بگو, يعني اين حرف, حرف من است كه تو داري مي‌گويي ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾ اما اگر اين ﴿بِإِذْنِهِ﴾ به همه برگردد كما هو الحق ديگر خصيصه‌اي براي دعوت نمي‌ماند هم اوّلش فرمود ما فرستاديم هم در پايانش مي‌فرمايد اين كاري كه تو انجام مي‌دهي به اذن خداست.

سراج منير بودن پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) و دوري وهابيت از آن

﴿وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾ اين سراج منير ديگر سخن از اذن نيست يك ملكه تكويني است فضيلتي است ما روشن كرديم كساني كه با تو در ارتباط‌اند با نور در ارتباط‌اند اين وهابيت و امثال ذلك واقعاً بيراهه مي‌روند بارها به عرضتان رسيد الآن ما صدها كار را با شمس و قمر انجام مي‌دهيم خب ـ معاذ الله ـ مگر ما شمس‌پرستيم اين نور را حالا دادند دارند استفاده مي‌كنيم و مي‌دانيم خدا به اينها داده خب علي و اولاد علي(عليهم السلام) كه هزارها بار از شمس و قمر بالاترند انسان اگر از آنها نور بگيرد فيض بگيرد اين مشكلي دارد چطور شما درباره آفتاب اين حرف را نمي‌زنيد يعني ما كارها را با آفتاب هماهنگ نمي‌كنيم خودمان را در برابر آفتاب قرار نمي‌دهيم نمي‌گوييم ما خانه‌مان رو به آفتاب باشد اين مزرعه و مرتعمان رو به آفتاب باشد خب همين است اينها كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ تعقيبشان مي‌كند و اهل بيت كه براي هميشه به اذن خدا در دنيا و آخرت باقي‌اند بنابراين اينها واقعاً از مسئله توحيد بي‌خبرند و نمي‌دانند شيعه اگر به اهل بيت ارادتمند است و از آنها فيض مي‌گيرد براي اينكه خدا به اينها كمال داده فرمود تو چراغي ما تو را چراغ قرار داديم خودش هم مي‌فرمايد من هم از حسينم حسين هم از من است[32] اينها سراج منيرند خب اگر انسان از سراج منير علم بگيرد, معنويت بگيرد, كمال بگيرد اين مشكل دارد؟! فرمود ما تو را به اين فيض رسانديم ﴿سِرَاجاً مُّنِيراً﴾.

امر به بشارت بر مؤمنين و شمول فضل الهي بر آنان

حالا كه اين‌چنين است ﴿وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ بعضي از موارد است كه تبشير و انذار كنار هم است مثل همين آيه 45 و بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ نساء كه فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ برخي از آيات كه در سياق رحمت الهي است مثل اينكه فرمود: ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ ديگر سخن از انذار نيست فرمود گرچه تو مبشّر و منذري اما ﴿وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً﴾ اگر كسي واقعاً مؤمن باشد نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد فضل الهي فراوان است خب اگر خدا از چيزي به عنوان فضل با بزرگي ياد مي‌كند فرمود فضلِ كبير است ديگر انسان نگران هيچ چيزي نبايد باشد مخصوصاً حوزويان و كساني كه درصدد تحصيل علوم الهي‌اند.

اخبار به بي‌اثر شدن دسيسه‌هاي كفار و منافقين با توكل

بعد بخشي از همان آيه‌اي كه در اول سورهٴ مباركهٴ احزاب آمده اينجا آمده از خطر منافقان و كفار باخبر كرد فرمود پيشنهادهاي اينها, راه‌حل‌هاي اينها, دسيسه‌هاي اينها, وسوسه‌هاي اينها هيچ كدام اثر نمي‌كند ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ﴾ تو درباره پسرخوانده يك سنّت باطل جاهلي بود برداشتي حالا ممكن است آنها حرف‌هاي تندي بزن اين اذيت اينها را رها بكن در مسائل جنگ احزاب و خندق و اينها هم ممكن است مسائل سياسي و نظامي داشته باشند اذيت اينها را رها بكن ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلاً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ احزاب, آيات 1, 28, 45, 50 و 59.

[2] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 37.

[3] . سورهٴ مائده, آيهٴ 67.

[4] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 39.

[5] . سورهٴ انعام, آيات 89 و 90.

[6] . التوحيد (شيخ صدوق), ص28.

[7] . سورهٴ طه, آيهٴ 14.

[8] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 9.

[9] . الكافي, ج3, ص265; نهج‌البلاغه, حكمت 136.

[10] . الكافي, ج5, ص37; نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[11] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 15.

[12] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.

[13] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 97.

[14] . سورهٴ روم, آيهٴ 6.

[15] . الاختصاص (شيخ مفيد), ص224.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 257.

[17] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 56.

[18] . سورهٴ قيامت, آيات 22 و 23.

[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[20] . سورهٴ نحل, آيهٴ 32.

[21] . سورهٴ محمد, آيهٴ 27.

[22] . سورهٴ انفال, آيهٴ 50; سورهٴ محمد, آيهٴ 27.

[23] . سورهٴ نساء, آيهٴ 97; سورهٴ نحل, آيهٴ 28.

[24] . ديوان حافظ, غزل 351.

[25] . سورهٴ بقره, آيهٴ 115.

[26] . الامالي (شيخ صدوق), ص219.

[27] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 90; سورهٴ ق, آيهٴ 31.

[28] . سورهٴ نساء, آيهٴ 41.

[29] . سورهٴ توبه, آيهٴ 105.

[30] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 2.

[31] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 108.

[32] . الارشاد (شيخ مفيد), ج2, ص127.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق