17 03 1986 2924140 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 175(1364/12/26)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا المَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۹٤) وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (۹۵) وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَي حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ الفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ العَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (۹۶)﴾

دعاوي بني‌اسرائيل و لوازم آن

بني‌اسرائيل در برابر اين انكار و استكباري كه نشان دادند، به يك سلسله دعاوي خشك اكتفا كردند. سرّ اينكه به قرآن ايمان نياوردند آن است كه دين خود را بر حق مي‌دانستند و منكر نسخ بودند و مي‌گفتند: دين حق همان دين يهوديّت است و چون نسخ باطل است؛ پس ديني كه غير دين يهوديت باشد باطل است و هر كه غير يهودي بود يقيناً به بهشت نخواهد رفت و هر كه يهودي بود و به تورات مؤمن بود جزء اولياي الهي خواهد بود و چون بسياري از أنبيا از اين نژاد مبعوث شدند اگر كسي به آئين و سنّت اين نژاد معتقد باشد جزء اَبناء الله و اَحِباء الله هم خواهد بود. يك دعاوي داشتند و يك سلسله امور را هم به عنوان لازمهٴ اين دعاوي بَر آن بار مي‌كردند. و قرآن كريم هم در هر دو بخش با آنها به محاجّه پرداخت؛ هم درباره آن دعاوي هم دربارهٴ لازمهٴ آن دعاوي، امّا دعاوي آنها گاهي مي‌گفتند: ما اولياي الهي‌ايم، گاهي مي‌گفتند: اَحِباءِ الهي‌ايم، گاهي مي‌گفتند: اَبناءِ الهي‌ايم، بنوّت تشريفي. اينها دعاويي بود كه اين اوصاف را به خود نسبت مي‌دادند. داعيهٴ ولايت داشتند، سورهٴ مباركهٴ جمعه دربارهٴ داعيه ولايت اينها بحث مي‌كند كه ﴿قل يا أيها الذين هادوا إن زعمتم أنكم اولياء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾[1] هم داعيهٴ بنوّت داشتند، بنوّت تشريفي كه مي‌گفتند: ﴿نحن أبناء الله﴾[2]. هم داعيهٴ محبّت داشتند كه ما محبوبان الهي‌ايم و خدا محبّ ماست كه مي‌گفتند: ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾[3]؛ اينها دعاوي اهل كتاب بود، يهود و بني‌اسرائيل. روي اين دعاوي آثاري را هم بار مي‌كردند، مي‌گفتند: ﴿لن تمسَّنا النّار إلاّ أياماً معدودة﴾[4] و مي‌گفتند: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً او نصاريٰ﴾[5] و مي‌گفتند: آخرت فقط از آنِ ماست. روي آن دعاوي اين آثار را هم بار مي‌كردند.

قرآن كريم هم دعاوي اينها را نقل مي‌كند و مي‌فرمايد: اين دعاوي به برهان متّكي نيست، هم مي‌فرمايد: اگر اين دعاوي حق است، شما آثار اين دعاوي را هم بار كنيد نه اينكه دربارهٴ آن آثار فقط تمِنّي داشته باشيد. اگر اين دعاوي حق است بايد آثار اين دعاوي را بر اين ادّعاها بار كنيد، نه اينكه اثر را بر مؤثّر بار نكنيد فقط داعيهٴ آن مؤثر را داشته باشيد.

 

ـ دعوي ولايت بني‌اسرائيل

امّا دعاوي اينها يكي مسئلهٴ ولايت است كه در سورهٴ مباركهٴ جمعه اين داعيه را از اينها نقل فرمود، آيهٴ ششم سورهٴ جمعه اين است كه ﴿قل يا أيّها الّذين هادوا إن زعمتم أنّكم أولياء لله من دون الناس﴾[6] ـ امّا ﴿فتمنّوا الموت﴾[7] جزء بحث بعدي است ـ معلوم مي‌شود كه اينها ادّعا مي‌كردند ما جزء اولياء الله‌ايم. اين داعيه را در سورهٴ جمعه از ايشان نقل مي‌كند.

 

ـ دعوي محبت و بنوّت بني‌‌اسرائيل

و امّا مسئلهٴ بنوّت تشريفي و همچنين مسئلهٴ محبت را كه ما اَبناء خدا و اَحِباء خداييم؛ ﴿نحن أبناء الله وأحِبّاءه﴾(5) در سورهٴ مائده آيهٴ هجدهم اين است: ﴿وقالت اليهود والنصاريٰ نحن أبناء الله وأحِبّاؤه﴾، پس يك داعيهٴ ولايت است، دومي داعيه بنوّت تشريفي است، سومي داعيهٴ محبوب بودن است كه ما محبوبان الهي هستيم.

 

 

لوازم و آثار بار شدهٴ بني‌اسرائيل بر دعاوي سه‌گانه

روي اين دواعي سه‌گانه آثار هم بار مي‌كردند، اگر كسي وليّ الله شد، بهشت از آنِ اوست. اگر كسي محبوب خدا شد، از جهنّم مصون است. و اگر كسي جزء فرزندان تشريفي خداي سبحان بود، هرگز كسي مانند او در قيامت از بهشت برخوردار نيست، بهشت مخصوص آنهاست. اين آياتي كه ناظر به لوازم ولايت و محبّت و بنوّت است، بخشي از اينها در سورهٴ مباركهٴ بقره است، مقداري از آن هم در ساير سُوَر، آيهٴ ٨٠ همين سورهٴ مباركهٴ بقره كه بحثش قبلاً گذشت، ناظر به لازمهٴ آن دعاوي است، گفت: ﴿قالوا لن تسَّمنا النّار إلاّ أيّاماً معدودة﴾[8]؛ ما فقط چند روزي كه بعضي از نياكان ما به گوساله‌پرستي تن در دادند، به همان چند روز معذبيم و گرنه بعداً بهشت اَبد به انتظارماست. اين لازمهٴ ولايت و محبوب بودن است. چه اينكه باز در همين سورهٴ بقره آيهٴ ١١١ مي‌فرمايد كه ﴿وقالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾[9]؛ كسي به بهشت نمي‌رود، مگر اينكه يا يهودي باشد يا نصارا، يعني ماييم كه اولياي خداييم و غير اوليا كسي بهشت نمي‌رود، پس غير از ما كسي بهشت نمي‌رود. ماييم كه اَحِباء واَبناء الله‌ايم به غير از اَبناء الله و اَحِباء الله به بهشت نمي‌رود، پس غير از ما كسي به بهشت نمي‌رود. اين را به عنوان حصر ياد كردند، ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾[10]. چه اينكه در همين آيهٴ محل بحث سورهٴ بقره،يعني آيهٴ ٩٤ به بعد اين است كه خدا مي‌فرمايد: ﴿إن كانت لكم الدّار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس﴾ كه اين ناظر به لازمهٴ دعواست، شما ادّعاي ولايت كرديد و اين لازمهٴ دعوا را هم بر ادّعاتان مترتب كرديد گفتيد: آخرت فقط مال ماست، ﴿خالصةً﴾ مال ماست؛ نه مشوب به عذاب است، نه ديگري شريك ماست. فقط مال ماست آنهم خالص است. نظير دنيا نيست كه لذّتش مشوب به رنج باشد و نظير لذايذ دنيا نيست كه شركت پذير باشد، پس نه شركت است نه شائبه كارد. اينها لوازم دواعي سه‌گانهٴ اهل كتاب بود.

 

احتجاج قرآن كريم در برابر دعاوي بني‌اسرائيل

قرآن كريم هم دعاوي اينها را نقل مي‌كند و مي‌فرمايد: اين دعاوي وقتي برهاني نبود «أمنيّه» است، « أماني» است و هم روي جدال اَحسن مي‌فرمايد: اگر اين دعاوي حق است و شما لوازم اين داعيه‌هاي را بر اين دعاوي مترتّب مي‌كنيد، بايد به آن لوازم ديگر هم بپردازيد؛ چون به لوازمش ملتزم نيستيد معلوم مي‌شود داعيه‌تان حق نيست. آنگاه به آن انگيزهٴ اصيل مي‌پردازد كه محبّت دنياست، مي‌فرمايد به اينكه، اينكه شما گفتيد: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾[11] كه در آيهٴ ١١١ سورهٴ بقره است، مي‌فرمايد: ﴿تلك أمانيهم﴾[12]؛ اين «أمنيّه» است. وقتي ادّعا به برهان تكيه نكرد، مي‌شود آرزوي محض. ﴿قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين﴾[13]؛ اگر در اين دعوا صادقيد دليلتان را ارائه بدهيد. اينكه گفتيد: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾[14] برهان بر اين حرف اقامه كنيد، اين يك راه.

سؤال ...

جواب: جزء بني‌اسرائيلند، اصولاً بني‌اسراييل براي خود يك شرفِ [نژادي قائل است].

سؤال ...

جواب: اينها [يهود و نصاري] دو مذهبند، ولي يك نژاد. نژادشان بني‌اسراييل است و أنبيا هم از اين قبيله و نژاد برخاستند.

سؤال ...

جواب: آن يك اختلاف داخلي است كه با خودشان دارند. نه تنها اختلاف داخلي بين يهود و نصاري است، بلكه يك اختلاف داخلي‌تر بين خود يهوديها، بعضي‌ها با بعض و يك اختلاف داخلي بين مسيحيها، بعضهم با بعض است، كه اينها را در سورهٴ مائده بيان فرمود كه ﴿و ألقينا بينهم العداوة والبغضاء إلي يوم القيامة﴾[15]؛ فرمود: تا روز قيامت يهود طعم وحدت نمي‌چشد، يك اختلاف داخلي بين خود يهوديها هست. چه اينكه باز در همان سورهٴ مباركهٴ مائده دربارهٴ مسيحيها فرمود: ﴿فأغرينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة﴾[16]، بنابراين اين خصيصهٴ نژادپرستي بني‌اسرائيل وادارشان مي‌كرد كه بگويند: بهشت تنها از آن ماست. خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿تلك أمانيهم﴾[17]؛ اين امنيّه است. وقتي سخن با برهان آميخته نبود مي‌شود آرزوي محض، در همين سورهٴ بقره آيهٴ ٨٠ كه لازمهٴ دعوا را ذكر كردند گفتند به اينكه ﴿لن تمسّنا النّار إلاّ أيّاماً معدودة﴾[18] خدا مي‌فرمايد: ﴿قل أتَخذتم عند الله عهداً فلن يخلف الله عهده أم تقولون علي الله ما لاتعلمون﴾[19]، وقتي سخن مطابق با برهان نبود مي‌شود افترا، اينكه گفتيد: ما در قيامت از عذاب مصونيم، آيا تعهّدي از خدا دريافت كرديد يا نه؟ اگر تعهّد دريافت كرديد، ارائه بدهيد، اگر تعهّد نداريد افتراست. و در همان آيهٴ 18 سورهٴ مائده مي‌فرمايد به اينكه گرچه يهود و نصارا گفتند: ﴿نحن أبناء الله و أحِباؤه﴾[20] ولي تو در برابر اين داعيهٴ خشك بگو:﴿ قل فَلِمَ يعذّبكم بذنوبكم﴾[21]؛ شما اگر از محبّت الهي برخورداريد، محبوبيد؛ پس چرا معذّبيد؟ شما مانند ديگرانيد، اگر معصيت كرديد عقاب مي‌بينيد، مانند ديگرانيد هيچ تفاوتي هم با ديگران نداريد. ﴿قل فَلِمَ يعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممّن خلق﴾[22]، مثل ديگرانيد، مشييت در اختيارِ خداي سبحان است كه، چه كسي را مي‌بخشد و چه كسي را تعذيب مي‌كند و هر انساني در برابر كارش مسئول است، ﴿بل أنتم بشرٌ ممّن خلق يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء ولله ملك السَّموات والأرض و ما بينهما وإليه المصير﴾[23]، پس حكومت مطلقه از آن خداست شما هم بشري بيش نيستيد مانند ديگر بشرها، در برابر كارتان هم مسئوليد؛ نه اَبناء الله‌ايد نه اَحِبّاء الله.

و امّا آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ جمعه بيان فرمود كه آنها خواستند داعيهٴ ولايت بپرورانند كه ما اولياي الهي‌ايم و در اثر آن داعيهٴ ولايت پرهيز از جهنّم و نجات از جهنّم و رسيدن به بهشت را بر اين داعيهٴ خود مترتب كنند خداي سبحان مي‌فرمايد: شما اگر جزء اولياء الله‌ايد لازمهٴ اين ولايت هم بر آن بار كنيد، آيهٴ ششم سورهٴ جمعه اين است كه ﴿قل يا أيّها الّذين هادوا إن زعمتم أنكم أولياء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾[24]؛ مگر نه آن است كه وليّ علاقمند است وليّ خود را ببيند، مگر نه آن است كه محبوب علاقمند است محبّ را ببيند و بالعكس، و تنها راه لقا هم موت است، خب موت را بخواهيد. آن تلاش و كوششي كه امام رازي در تفسير دارد به اينكه «فإن قلت موت سخت است پس اين سختي را چگونه تحمل كنند» اين غفلت است براي اينكه اولياي الهي، موت براي اينها رنج نيست تا انسان بگويد گرچه ملاقات بعد از موت گواراست ولي تلخي مرگ مانع است.

 

مرگ از منظر اولياي الهي

مرگ براي اولياي الهي گواراست به منزلهٴ بو كردن ريحانهٴ است. هيچ لذّتي براي مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نيست، يعني نسبت به لذايذ دنيا. وگرنه لذايذي كه بعد الموت است البته اَلَذّ است. اوّلين لذّت بي‌شائبه‌اي كه مؤمن مي‌چشد، لذّت موت است. هيچ رنجي براي مؤمن در حال جان دادن نيست، فضلاً از فشار برزخ و مانند آن. اين در جوامع روايي ما آمده، مثل آن است كه يك دسته گل به يك انساني بدهند بگويند: استشمام كن، او بو مي‌كند و جان تسليم مي‌كند، او اصلاً رنج ندارد در هنگام مرگ. اگر كسي وليّ خداست بايد تمنّي اين حالت را داشته باشد، نه اينكه بعد ازموت به بهشت مي‌رسد ولي چون مرگ سخت است اينها نمي‌خواهند اين سختي را تحمّل كنند. مرگ براي اينها سخت نيست، مرگ اگر سخت است براي غير اولياي الهي سخت است، اينكه قرّت عين به مؤمن داده مي‌شود عند الموت، براي همين است. همهٴ دردهاي درمان ناپذير يك بيمار مالِ قبل از احتضار است وگرنه لحظهٴ احتضار كه فرا رسيد همهٴ آن دردها فراموش مي‌شود. انسان مادامي كه به بدن متوجّه است درد را احساس مي‌كند، چرا همين بيمار درحالت خواب درد را احساس ندارد؛ چون روح به اين بدن متوجّه نيست و اگر لحظهٴ احتضار فرا برسد توجه روح از اين بدن خيلي كم خواهد شد تا كم كم قطع علاقه كند، هر اندازه كه روح توجّهش را از بدن كم كرد كمتر درد احساس مي‌كند تا برسد به آن آخرين دقيقه‌اي كه بايد مفارقت كند و همهٴ دردهاي بيماري كه داراي بيماري صعب العلاج است مالِ قبل از احتضار است و گرنه در لحظهٴ احتضار اوست و جريان مرگ به بعد، اگر براي مرگ به بعد ذخيره كرده است اولين لحظهٴ گوارايي او شروع مي‌شود؛ لذا مي‌فرمود به اينكه اين مثل استشمام نسيم يك گل است.

بنابراين اگر كسي جزء اولياي الهي شد، نه تنها بعد از موت براي او گواراست، موت هم براي او گواراست. موت چون عبور است، موت يعني باز شدن دروازهٴ برزخ، انسان كه چهار عالَم ندارد يك دنيا، يك قبر، يك برزخ يك قيامت كه، بيش از سه عالم نيست، دنياست و برزخ است و قيامت.

و در روايات ما برزخ از قبر شروع مي‌شود[25]، نه اينكه قبر غير از برزخ باشد، انسان دنيا دارد برزخ دارد و آخرت قبر، عالم قبر همان عالم برزخ است، وقتي انسان مي‌ميرد يعني دريچهٴ آن رحمت به روي انسان باز مي‌شود و هيچ رنجي براي مؤمن نيست.

بنابراين اگر كسي جزء اولياي الهي شد خب لازمه‌اش آن است كه خواهان مرگ باشد، فرمود: ﴿فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين﴾.

سؤال ...

جواب: چون ولي خداست، ولايت معنايش آن است كه متعبّد باشد، زاهد باشد، مناجات كننده باشد، نه اينكه اگر كسي ولي الله شد بگويد: من ديگر راحتم از اين به بعد، نه نيايشي دارم نه عبادتي، ولي الله كسي است كه همهٴ نِعَم را از خدا داشته باشد و بخواهد و گرنه ذاتاً از خود چه دارد.

 

 

سؤال ...

جواب: بله مؤمني كه ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئاً﴾[26] البته فشار دارد، مثل همهٴ ماها، مثل اكثري ما. امّا كسي كه به حقّ مؤمن باشد چه فشاري دارد؟

 

خلاصهٴ احتجاج خداي سبحان

بنابراين خداي سبحان استدلال مي‌كند اوّل آن داعيه را ابطال مي‌كند، مي‌فرمايد: اين داعيه رأساً باطل است، ﴿قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين﴾[27] و ساير آيات. ثانياً مي‌فرمايد به اينكه نه تنها شما برهان نداريد بلكه دليل است بر اينكه شما با ديگران يكسانيد. هيچ ميزي هم نداريد ﴿بل أنتم بشر ممّن خلق﴾[28]، مثل ديگران يكسانيد، با ديگران يكسانيد. بار سوم مي‌فرمايد به اينكه اگر شما روي اين داعيهٴ باطل آثاري بار كرديد، گفتيد: ما چون جزء اولياي الهي هستيم از جهنّم مصونيم، بهشت منتظر ماست؛  پس روي اين داعيهٴ ولايت هم اثر بار كنيد ﴿فتمنّوا الموت﴾؛ خب چرا از مرگ گريزانيد؟ چرا با تمام تلاش چسبيديد به دنيا؟ لذا مي‌فرمايد به اينكه ﴿فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين﴾، در همين آيهٴ محل بحث سورهٴ بقره هم فرمود به اينكه ﴿قل إن كانت لكم الدار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين﴾؛ شما داعيهٴ عظيمي داريد مي‌گوييد: اوّلاً بهشت مال ماست ديگران بهشت نمي‌روند، احدي بهشت نمي‌رود و نعمتهاي آن عالم هم خالص است مشوب به رنج نيست، نظير لذتهاي دنيا نيست كه آميخته با عذاب باشد و يكي از بدترين مشوب بودن، آن است كه انسان از نعمت او قطع مي‌شود. در آنجا اين نعمت چون ﴿لا مقطوعة ولا ممنوعة﴾[29] قطع هم نمي‌شود، مشوب به انقطاع هم نيست. در دنيا اگر هم نِعَم مشوب به رنج نباشد، يعني بدون رنج يك گنجي نصيب انسان بشود، همين كه مي‌داند اين از دست دادني است و زوال پذير است، همين اطمينان به زوال در آينده باعث مشوبيّت اين رفاه هست. در آخرت اين مشوبيت هم نيست، چون جزم به بقاست، جزم به خلود است؛ لذا هيچ شائبه‌اي در نعمت‌هاي آخرت نيست، فرمود: اگر شما مي‌گوييد، در آخرت شما فعّال ما يشاء‌ايد و آخرت مال شماست و خالص هم هست، روي همان آن دعاوي باطل خودتان، پس اين اثر را هم بار كنيد، ﴿فتمنّوا الموت﴾. چه انساني حاضر نيست كه از عالم رنج به جهان ابد و رفاه ابد منتقل بشود؟ اما آنهايي كه واقعاً جزء اولياي الهي‌اند همان‌ها هستند كه در خطبهٴ مبارك امير(سلام الله عليه) آمده است كه «لو لا الأجل الذي كتب الله عليهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفة عين»[30]؛ آنهايي كه اولياي الهي‌اند مي‌گويند: «عجّل وفاتي»، نه يعني بر خلاف قضا و قدر يعني از طرف ما مانعي نيست.

 

 

 

سؤال ...

جواب: اين را هم فرمودند، براي اينكه انساني كه جزء وليّ خداست، ولايت را با اين امور بايد حفظ بكند با دعا، با نيايش، با بندگي، با خضوع بايد حفظ بكند. آنكه ولي بالذات است خداست، ﴿فالله هو الولي﴾[31]، ديگران اگر وليّند، ولايتشان در اثر عبادت، اين عبادت را بايد حفظ بكنند؛ مثل اينكه اگر كسي ادّعا كند كه اين شخصي كه نردبان گذاشت روي پله ده نردبان رفت، دستش به سقف مي‌رسد و سقف را مي‌بيند. كسي بگويد: خب اگر او واقعاً از ما بالاتر است دستش به سقف مي‌رسد، خب اين نردبان را رها كند. او با اين نردبان بالاست، او با اين نيايش و «أبكي» گفتن‌ها بالاست. انسان اين «اَبكي» گفتن را بگيرد كه ديگر او وليّ نخواهد بود. اگر امام وليّ است براي اينكه مي‌نالد و اگر كسي اهل نيايش و ناله نباشد كه ﴿ما يَعْبَؤا بكم ربّي لو لا دعاؤكم﴾[32]، بنابراين خداي سبحان مي‌فرمايد: اگر شما وليّ حقيد، محبوب حقّيد و روي آن محبّت و ولايت اثر بار كرديد گفتيد: آخرت مالِ ماست. خب اثر ولايت محبّتِ موت است، تمنّي موت كنيد، ﴿فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين﴾. آنگاه مي‌فرمايد به اينكه ﴿ولن يتمنّوه أبداً بما قدّمت أيديهم﴾ اين بني‌اسراييل، نه هيچ فردي از اينها و نه در هيچ وقت، اين كلّيت و دوام را در اين آيه بيان كرد، فرمود: هيچ كدام از اينها، در هيچ وقت تمنّي موت ندارند اين كلمهٴ ﴿ولن يتمنوه﴾ ناظر به كليّت است، آن كلمهٴ ﴿أبداً﴾ ناظر به دوام فرمود: هيچ كدام اينها، هرگز تمنّي مرگ ندارند. اين از آن اِخبار غيب قرآن كريم است ﴿ولن يتمنّوه أبداً﴾ چرا؟

گناه سبب ترس از مرگ

﴿بما قدّمت أيديهم﴾ كه بعضي از معاصي كه اينها مرتكب شدند قرآن شمرد؛ مسئلهٴ قتل انبيا بود، مسئلهٴ اتّخاذ عجل بود مسئلهٴ سفك دماء محرومين بود، مسئلهٴ تبعيد بي‌گناهان بود و مانند آن. فرمود: ﴿ولن يتمنّوه أبداً بما قدّمت أيديهم والله عليم بالظالمين﴾، خب انسان هر چه را كه انجام داد بعد از موت در كنار سفرهٴ همان‌ها مي‌نشيند، ﴿ما تقدّموا لأنفسكم من خير تجدوه عند الله﴾[33] امّا «ما تقدّموا لأنفسكم من شرٍّ» چي؟ آن هم «تجدوه»؟ منتها اين كريمه در صدد تشويق است، اينكه فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسكم من خير تجدوه عند الله﴾[34]، نه به اين معناست كه شر فراموش مي‌شود، شر هم اين چنين است و انسان بعد از موت فقط در كنار سفرهٴ عمل خود مي‌نشيند و لاغير، فرمود: ﴿بما قدّمت أيديهم﴾؛ آن كارهايي كه قبلاً كردند رفته پيشاپيش منتظر اينهاست كه اينها را بگيرد و بسوزاند، و اينها هرگز به سراغ آتش نمي‌روند، آنچه را كه قبلاً انجام دادند پيشاپيش اينها رفته است منتظر گرفتن اينهاست اينها هرگز حاضر نيستند تمنّي موت كنند به ملاقات آنها بروند ﴿بما قدّمت أيديهم﴾.

سؤال ...

جواب: آن هم براي حرص حيات است كه مي‌خواهند بمانند، نه براي اينكه مي‌خواهند آخرت را حفظ كنند.

سؤال ...

جواب: كجا كشته مي‌شوند؟

سؤال ...

جواب: آنها تا مي‌توانند نمي‌روند، اگر بدانند كه يك ساعت زنده‌اند حاضر نيستند؛ ولي مي‌دانند كه اگر جنگ بروند يك ساعت زنده‌اند و اگر جنگ نروند نيم ساعت زنده‌اند، از آن جهت براي آنها نيم ساعت هم فرق مي‌كند، از آن جهت به جبهه مي‌روند. ﴿و من أصدق من الله قيلاً﴾[35]؛ هيچ گوينده‌اي صادق‌تر از خداي سبحان نيست. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حيوة﴾؛ اينها از هر مشركي دنيازده‌تراند، از هر ملحدي دلبسته‌تر به دنيايند. فرمود: ﴿والله عليم بالظالمين﴾، اينها كه جدال اَحسن بود، آنها هم برهان بود.

 

منشأ گناهان و دعاوي باطل

آنگاه مي‌فرمايد به اينكه اينها در داعيه روانند، مرتّب داعيهٴ ولايت دارند، محبّت دارند، بنوّت دارند و مانند آن و ترتيب آثار بر اين دعاوي بي برهان هم قويّند، مي‌گويند: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾(25) و مانند آن. امّا در همهٴ موارد دروغ مي‌گويند و ظالمند و سرّش آن است كه از همهٴ مردم اينها دلباخته‌ترند به دنيا و چون دنيا محبّتش «رأس كلّ خطيئه» است و اين حرص حيات دنيا در اينها بيش از ديگران است، پس خطرات و سيئات اينها هم بيش از ديگران است. ﴿ولتجدنّهم﴾؛ اين را با حرف تأكيد ياد مي‌كند، با لام قسم ياد مي‌كند، حتماً، سوگند ياد مي‌كنم كه تو، حتماً اگر زندگي اهل كتاب را بررسي كني، مي‌بيني اين بني‌اسرائيل، از همهٴ مردم به دنيا علاقمند‌ترند. نفرمود: «ولتجدهم» يا «وتجدهم» يا «وهم كذا» فرمود: اين يك امر محسوس است، تو اگر بررسي كني تاريخ اسراييل را  قطعاً مي‌يابي كه اينها از همه به دنيا دلباخته‌ترند، ﴿ولتجدنّهم﴾ همان لام قسم، هم اين نون حرف تأكيد، ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حيوة﴾؛ از همهٴ مردم اينها دلباخته‌تر به دنيا هستند.

 

پستي حيات دنيا در بيان اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)

به كدام حيات؟ ﴿علي حيوةٍ﴾؛ اين تنوين تنكير براي تحقير است. هيچ زندگي پست‌تر از زندگي دنيا نيست. ﴿علي حيوٰةٍ﴾، همان بيان مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «من هوان الدنيا علي الله أنّه لايعصيٰ إلاّ فيها و لاينال ما عنده إلاّٰ بتركِها»[36]؛ فرمود: عالمَي از اين عالَم پست‌تر نيست، چون در هيچ عالَمي خدا معصيت نمي‌شود، مگر در دنيا و انسان اگر بخواهد به ما عند الله برسد هيچ چاره‌اي ندارد مگر اين‌كه اين پليد را ترك كند، «ولا ينال ما عنده إلاّ بتركها»[37]. اگر از اين عالم دنيا كسي بخواهد پايين تر برود به عدم مي‌رسد، ديگر از اين پست‌تر خدا جهاني را خلق نكرد، گاهي تعبير به دنيا دارد كه مؤنث است، گاهي تعبير به اَدنيٰ دارد كه مذكّر است، گاهي تعبير دارد ﴿عرض هذا الأدنيٰ﴾[38]؛ يعني اين دني‌ترين دني‌ها. لذا اين تنوين ﴿حيوٰةٍ﴾، تنوين تنكير و تنوين تحقير است. فرمود: اينها بر پست‌ترين حيات دلباخته‌تر از همه‌اند. ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حيوٰةٍ﴾؛ اين الجملهٴ اوليٰ براي آن است كه هم شدّت حرص اينها را بيان كند و هم حقارت متعلَّق حرص اينها را.

 

بدتر از مشركان

امّا جملهٴ بعد براي آن است كه بفرمايد، اينها از مشركين هم بدترند، مشركيني كه به قيامت و بهشت و جهنّم معتقد نيستند، بالآخره مي‌خواهند در دنيا بمانند؛ تمام تلاششان دنيا است و ديگر هيچ. امّا براي همين حرص يك محدوده‌اي قائلند، اينها از مشركين هم بدترند با اينكه به حسب ظاهر به جنّت و نار معتقدند و بهشت را مالِ خود مي‌دانند، مع ذلك از مشركي كه به بهشت معتقد نيست و مي‌گويد انسان با مرگ مثل يك درختي است كه بپوسد و خاك بشود و ديگر هيچ. اينها از مشركين هم حريص‌ترند. ﴿ولتجدنّهم أحرص النّاس علي حيٰوةٍ ومن الذين أشركوا﴾ در جملهٴ اوليٰ براي بيان اينكه متعلَّق حرص اينها حيات است، يعني پست‌ترين حيات. در جملهٴ دوم كه معطوف است، كلمهٴ دوم كه معطوف است، بيان آن است كه اينها از مشركين هم به دنيا دلباخته‌ترند، مشرك به خود حق مي‌دهد كه به دنيا دل ببندد براي اينكه بعد از مرگ براي او زوال محض است به حسب ظاهر، مي‌گويد: انسان با مرگ نابود مي‌شود، هرچه هست ﴿إن هي إلاّ حياتنا الدنيا﴾[39]؛ لذا براي همين دنيا تلاش مي‌كند. او به خود حق مي‌دهد كه حريص باشد براي حيات؛ چون با مرگ خود را نابود مي‌پندارد، گرچه نابود نخواهد شد. ولي اهل كتاب كه مرگ را طليعهٴ عالَم ديگر مي‌دانند، به بهشت و جهنّم معتقدند، آن هم خود را اهل بهشت مي‌پندارند، نبايد از مشركين به دنيا دلباخته‌تر باشند. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حيٰوةٍ و من الذين أشركوا﴾.

سؤال ...

جواب: چرا لام قسم هم مفيد تأكيد است.

سؤال ...

جواب: نه، لام قسم، قسم كه بي خود ذكر نمي‌شود، براي اهميت مطلب سوگند ياد مي‌شود.

سؤال ...

جواب: اگر روي آن كلمات قسم دربيايد، اگر لام حال هم باشد، باز مفيد تأكيد است. بنابراين فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حياة و من الذين أشركوا﴾؛ يعني اينها هم بر اين حيات حقير أحرص الناسند، هم از مشركيني كه به قيامت معتقد نيستند أحرصند.

سؤال ...

جواب: انگيزهٴ مازاد نمي‌خواهد،ـ محبّت مازاد مي‌خواهد. محبّت مازاد؟ خبث نفس. هر كسي خبيث‌تر است دلبسته‌تر و پليدتر مي‌شود؛ لذا قرآن كريم مي‌فرمايد به اينكه اينها بيش از همه مي‌خواهند در دنيا بمانند.

 

 

سؤال ...

جواب: نه مشرك اين‌طور نيست، مي‌فرمايد: شما آزمايش كه بكنيد مشرك اين‌طور نيست، مشرك براي خود يك حدي قائل است اينها در اثر سوء تربيت و غرور و مانند آن از مشركين هم به دنيا دلباخته‌ترند. آنگاه چون «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة»[40] و حرص اينها نسبت به دنيا بيش از ديگران است، خطر اينها هم بيشتر از ديگران است.

سؤال ...

جواب: نه، ﴿من أصدق من الله قيلاً﴾[41] اين سخن خداست، آزمايش خارجي هم كه نشان مي‌دهد، از صدر اسلام تا كنون اين ﴿لتجدنّهم﴾ يافت شده، الآن هم مي‌بينيد.

سؤال ...

جواب: نه، صهيونيزم خطرش از او بدتر است. او بالاخره «إن لم يكن لكم دين ... فكونوا أحراراً في دنياكم»[42].

سؤال ...

جواب: نه، أحرصيت مالِ اينهاست، فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علي حيوة ومن الذين أشركوا﴾؛ پس هم اَحرصند از همهٴ مردم و هم اَحرصند از خصوص مشركين.

 

آرزوي عمر هزار ساله

آنگاه مي‌فرمايد به اينكه ﴿يودّ أحدهم أن يعمّر ألف سنة﴾ اگر اين ﴿يودّ أحدهم﴾ مال مشركين باشد، يهوديها از مشركين كه علاقمندند هزار سال و ده قرن عمر كنند حريص‌ترند و اگر آن كلمه خبط شده باشد، يعني «و لتجدنّهم أحرص الناس من الذين أشركوا» باشد، آنگاه بيان حرص أهل كتاب را ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد كه ﴿يودّ أحدهم﴾ يكي از اينها يعني نوع اينها، اين‌گونه‌اند كه مي‌خواهند ده قرن بمانند. اگر اين كلمه ﴿الف﴾، ناظر به كثرت نباشد به اين معناست كه اينها مي‌خواهند ده قرن بمانند؛ ولي ظاهراً بالاترين و بسيط‌ترين عدد هزار است، چون از هزار ما بگذريم بايد تكرار كنيم بگوييم دو هزار، سه هزار، چهار هزار كمتر و بيشتر. عدد بسيط از اَلْف بيشتر نبود، مي‌گفتند به اينكه 1 تا 10 اينها واحدند، 100 است و 1000، از آن به بعد بايد تكرار بشود؛ لذا عدد اَلْف بالاترين عدد بسيط بود. اينكه قرآن فرمود: اينها مي‌خواهند هزار سال بمانند نه اينكه مي‌خواهند 1100 سال نمانند، 1200 سال نمانند، بالاترين رقمي كه بسيط است اين است، اين ناظر به كثرت است، يعني تا آن اندازه كه هوس بُرد دارد، اينها مي‌خواهند بمانند.

اگر اين ﴿يودّ أحدهم لو يعمّر ألف سنة﴾ وصف آن مشركين باشد، پس يهودي‌ها از مشركيني كه داراي اين صفتند به دنيا حريص‌ترند، و اگر وصف مشركين نباشد، آغاز جمله باشد، بيان شدّت حرص اينها نسبت به حيات دنياست. چرا اينها أحرص الناس علي حيات‌اند؟ براي اينكه مي‌خواهند هزار سال بمانند.

اين در تفسير طنطاوي اين تعبير هست كه در بين ايرانيان رايج بود كه در مراسم فروردين به يكديگر مي‌گفتند: «هزار سال بماني»، اين تعارف آرزوي خام به حجاز سرايت كرد، آنها هم در اين ديد و بازديدهاي مراسم عيد يا غير عيد مي‌گفتند: «عش الف نيروز»؛ يعني هزار نيروز كه معرب نوروز است، بماني[43]. در اين زمينه آيهٴ نازل شد به اينكه اگر هزار سال هم بمانند از عذاب دور نخواهند بود. ﴿يودّ أحدهم لو يعمّر ألف سنة﴾ چون ﴿يودّ﴾ آمده است ديگر اين ﴿لو﴾ آن معني تمنّي خود را شايد نداشته باشد، مي‌خواهند كه هزار سال بمانند؛ ولي مي‌فرمايد كه ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن يعمّر﴾؛ يعني اينكه علاقمند است ده قرن بماند، اين عمر طولاني او را از عذاب نجات نمي‌دهد. گاهي خداي سبحان دربارهٴ طول زمان سخن مي‌گويد، گاهي دربارهٴ شدّت زمين و شدت قصر و شدت كاخ و امثال ذلك، مي‌فرمايد: نه استحكام قصر شما را از مرگ نجات مي‌دهد، نه طولاني بودن عمر شما را از عذاب بعد از مرگ. ﴿يدرككم الموت ولو كنتم في بروج مشيّدة﴾[44]؛ چه در قصرهاي مستحكم بسر ببريد، مرگ سراغتان خواهد آمد و عذاب بعد از مرگ دامنگيرتان مي‌شود، چه ده قرن هم بمانيد ﴿وما هو﴾؛ يعني آن شخص ﴿بمزحزحه من العذاب أن يعمّر﴾ اين ﴿أن يعمّر﴾ وقتي تأويل مصدر رفت مي‌شود تعمير، يعني عمر طولاني. اين تعمير و عمر طولاني مزحزح و مبعّد نيست، «زَحزَحَه» يعني «بعّده» اين عمر طولاني آنها را از عذاب دور نمي‌كند، تعمير ده قرن باعث نجات آنها از عذاب نخواهد شد، ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن يعمّر والله بصير بما يعملون﴾.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 6.

[2]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.

[3]  ـ همان.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[5]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[6]  ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 6.

[7]  ـ همان.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[9]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[10]  ـ همان.

[11]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[12]  ـ همان.

[13]  ـ همان.

[14]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[15]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.

[16]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 14.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[18]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[19]  ـ همان.

[20]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.

[21]  ـ همان.

[22]  ـ همان.

[23]  ـ همان.

[24]  ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 6.

[25]  ـ بحار، ج 6، ص 159؛ خصال شيخ صدوق، ج 1، ص 120؛ «... ثم تلا ﴿و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون﴾ قال: هو القبر و إن لهم فيه لمعيشة ضنكا و الله إن القبر لروضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار...».

[26]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[27]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[28]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 18.

[29]  ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 33.

[30]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 193.

[31]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 9.

[32]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 77.

[33]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[34]  ـ همان.

[35]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[36]  ـ نهج البلاغة، حكمت 385.

[37]  ـ همان.

[38]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 169.

[39]  ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 29.

[40]  ـ كافي، ج 2، ص 120.

[41]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[42]  ـ لهوف، ص 119.

[43]  ـ تفسير طنطاوي، ج 1، ص 98.

[44]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 78.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق