19 10 2013 1963996 شناسه:

تفسیر سوره سبأ جلسه 18 (1392/07/27)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (48) قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ (49) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَي نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50)﴾

موعظه جهانی خداوند به تفکر در آيات قرآن

در بخش پاياني سوره مباركه «سبأ» يك موعظه جهاني دارد فرمود هر كس در علم و خرد و حقانيّت محتواي اين كتاب شك دارد قربة الي الله فكر كند اگر در محتواي اين كتاب غير از برهان و غير از عقل و عدل چيز ديگر نديد بپذيرد, نه اين كتاب, افسون و فسانه در آن هست نه آورندهٴ اين كتاب, ساحر و شاعر و كاهن و امثال اينهاست, نه اهداف باطلي اينها را تعقيب مي‌كند الآن هر كدام شما بخواهيد درباره حقانيّت اين كتاب فكر كنيد اين مورد ترغيب الهي است خدا دعوت كرده است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ﴾ اين يك اصل است.

سرّ دعوت الهی به تفکر انفرادی در مسائل علمی

در مسائل اجتماعي سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[1] است كه كار است ولي در مسائل علمي يك نفر حداكثر دو نفر چون آن جمعيت و آن بلوا و آن آراي فراوان، يك بيان نوراني حضرت امير دارد كه آنها را امضا نمي‌كند فرمود: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَابُ»[2] اين از بيانات نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه. فرمود وقتي يك مطلب مورد سؤال باشد آراي گوناگوني ارائه شود جواب‌هاي متعدّدي گفته شود آنچه صواب است مخفي مي‌ماند; لذا انسان براي اينكه متفكّرانه و خوب نتيجه بگيرد اگر متفكّر باشد, يا تنها خودش فكر بكند يا با كسي كه صاحب‌نظر است دوتايي فكر كنند در مسائل اجتماعي چه نماز جمعه, چه نماز جماعت, چه حج و مانند آن سخن از ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ است اما در مسائل علمي, پژوهشي, تحقيق, انسان اوّل تنها يا با هم‌فكرش بحث بكند آن‌وقت نتيجه اين بحث را ممكن است در همايشي ارائه كند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ﴾ آن يك كلمه و اصل اين است كه ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ يا ﴿مَثْنَي﴾ دو به دو, يا ﴿فُرَادَي﴾ يك به يك.

محوريت عقل و عدل در قرآن دال بر عاقل و عادل بودن آورنده آن

﴿ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ﴾ اين كتاب, حيّ است الي يوم القيامه, شما درباره قرآن فكر كنيد بعد معلوم مي‌شود كه اين قرآن كه محور عقل و عدل است آورندهٴ او هم عاقل و عادل خواهد بود ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ﴾ البته اگر كسي موحّدانه بخواهد قيام كند يعني براي رضاي خدا نه اينكه پيش‌داوري و پيش‌فرض داشته باشد آن پيش‌داوري را بخواهد بر قرآن تحميل كند اين‌طور نيست اگر كسي به دنبال تحقيق است در برابر حق خاضع باشد بر اساس اين نيّت و عنوان درباره معارف قرآن فكر كند آ‌ن مسئله نبوت و معاد را هم نتيجه مي‌گيرد.

تبيين جامعيت قرآن

    پرسش ...

پاسخ: بله خب وقتي كه دين باشد دين آثار حيات را دارد اگر قرآن ما را دعوت مي‌كند به حقانيّت, به عدل, به پرهيز از ظلم, ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ[3] دعوت مي‌كند به جهاد اصغر و اوسط و اكبر اين مي‌شود سياست, دعوت مي‌كند به تقوا مي‌شود مسئله اخلاق, دعوت مي‌كند به حقوق مي‌شود مسائل حقوقي چون همه چيز در قرآن كريم هست.

جايگاه روايی تفکر در معارف الهی

     پرسش: اين ﴿ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا﴾ جزء آن موعظه است يعني آن ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾.

پاسخ: بله من موعظه مي‌كنم كه قيام كنيد برنامه شما اين باشد. يك بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است از ائمه ديگر(عليهم السلام) هم نقل شده است «ليست العبادة كثرة الصيام و الصلاة و إنّما العبادة كثرة التفكّر في أمر الله»[4] درباره اباذر(رضوان الله عليه) كه از عبادت او سخن به ميان مي‌آمد در روايات هست كه «كان أكثر عبادة أبي‌ذر رحمة الله عليه خصلتين التفكّر و الاعتبار»[5] اگر تفكّر درباره خدا و معارف الهي به نصاب برسد حقانيّت دين و حقانيّت علوم وحياني و معاد ثابت خواهد شد.

عدم تنافی بين آيات متفاوت دال بر اجر رسالت

بعد مي‌فرمايد در جريان اجر اينجا چند مطلب است يك انسان عاقل ـ چون خداي سبحان حضرتش را از هر گونه تهمت‌هاي بي‌عقلي منزّه دانست ـ بر اساس عقل حركت مي‌كند البته عقلي الهي كه فوق عقول ماست اين انسان اين همه تلاش و كوششي كه مي‌كند لابد هدفي دارد بي‌اجر نخواهد بود در بخش‌هاي ابتدايي مي‌فرمايد اجر من مودّت اهل بيت من است در بخش‌هاي ديگر مي‌فرمايد من اجري از شما نمي‌خواهم اين آيات هرگز منافي هم نيستند اينكه مي‌فرمايد من اجري از شما نمي‌خواهم معنايش اين نيست كه من اجر ندارم كه تا با آيه ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ﴾ مباين باشد. آيه‌اي كه مي‌گويد: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ﴾ يعني از شما چيزي نمي‌خواهم نه اينكه من اجري ندارم, پس آيه‌اي كه مي‌گويد: ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ﴾ با آيه‌اي كه مي‌گويد: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ﴾ يا ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ منافات ندارم يعني از شما چيزي نمي‌خواهم از خدا مي‌خواهم. آنچه در سوره «شوري» آمده است كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي[6] با ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ كه در سوره «سبأ» آمده اينها منافي هم نيستند تا يكي ناسخ ديگري باشد در آنجا فرمود من از شما هيچ چيزي نمي‌خواهم مگر مودّت اهل بيت من, سرّش اين است كه پيام الهي از صدر تا ساقه بايد دوام داشته باشد اين از بيانات نوراني خداي سبحان است كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا﴾.

استمرار پيام و پيامآوران الهی سرّ تقاضای پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر مودّت اهل بيت (عليهم السلام)

﴿وَصَّلْنَا﴾ يعني حرف ما تمام نشد, حرف ما تمام نمي‌شود حرف ما ادامه دارد ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ[7] براي جوامع بشري از آغاز تا انجام ما گفته‌هاي متّصل و مستمر داريم اين يك اصل, خب گفته‌هاي خدا و قول خدا كه مستمر و متّصل است سخنگوي متّصل و مستمر هم مي‌خواهد حالا آن سخنگو يا نبي است يا وصيّ نبي است حرف خدا را چه كسي بايد به مردم برساند شما حالا قول متّصل داريد اما قائل مستمر نداريد؟! اينكه نمي‌شود. فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا[8] اين اصل دوم است ﴿تَتْرَا﴾ همان متواتر است مثل تقوا, تقوا اين تاء جزء كلمه نيست اصلش «وَقَيَ» است اين اصلش «وقوا» بود آن هم «وترا» بود وتر وتر كه جمع بشود مي‌شود متواتر, خبرهاي واحد, تك تك وقتي جمع شد مي‌شود متواتر. فرمود سخنگويان ما هم متواترند براي اينكه حرف من قطع نمي‌شود خب اگر حرف خدا قطع نمي‌شود سخنگويان خدا هم نبايد قطع شوند اين دو اصل جزء اصول جاودانه وحي الهي است كه ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ يك اصل, ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ اين هم اصل ديگر, حالا رسيد به ختمي نبوّت(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آيا اين قول, قطع شد؟ نه, سخنگو قطع شد؟ نه, اين قرآن قطع نشد.

دعای امام سجاد (عليه السلام) در تبيين جايگاه امامت در استمرار پيام قرآن

شما در اين دعاي ختم قرآن كه در صحيفه سجاديه هست ملاحظه بفرماييد ببينيد كه شأن امام نسبت به قرآن چيست وجود مبارك امام سجاد در آنجا عرض مي‌كند خدايا ما مي‌خواهيم كاري بكنيم كه از كوه‌ها ساخته نيست يك وقت است كسي قرآن را همين‌طور عادي معنا مي‌كند, تفسير مي‌كند, ترجمه مي‌كند خب اين كار آساني است عرض كرد خدايا ما مي‌خواهيم كاري بكنيم كه از كوه‌ها ساخته نيست شما فرموديد: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ[9] كوه نمي‌تواند ولي ما مي‌خواهيم بكنيم پس معلوم مي‌شود قرآن يك چيز ديگر است, تفسير قرآن يك چيز ديگر است, علم قرآن يك چيز ديگر است اين دعاي رسمي وجود مبارك امام سجاد است عرض كرد قرآن كتابي است كه خودت فرمودي كوه از عهده‌اش برنمي‌آيد ولي ما مي‌خواهيم اين كار را بكنيم ما بالاتر از كوهيم در تبيين اين مطلب, سه اصل را ذكر مي‌كند: اصل اول آن است كه قرآن را به صورت قانون اساسي, جوامع‌الكلم بر قلب مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل كرد (يك) تبيين قرآن را هم از علوم وحياني نصيب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كردي براي اينكه فرمودي: ﴿أنْزَلْنَا إلَيْكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[10] تو بايد براي مردم بيان كني (دو) سوم اينكه آن تفسير و تفصيلش را هم از راه وحي و نبوّت پيغمبر و به بركت آن حضرت به ما الهام كردي, ما از آن راه سومي كه تفسير قرآن را به ما الهام كردي مي‌توانيم باري را ببريم كه كوه نمي‌تواند ببرد[11] حالا ترشّحاتش, فيوضات نازله‌اش بهره عالمان دين مي‌شود يك مطلب ديگر است, قطراتي به حوزه‌ها مي‌رسد مطلبي ديگر است, بنابراين نه سخن خدا قطع مي‌شود نه سخنگويان الهي قطع مي‌شوند.

واقعه غدير، استمراربخش پيامآوران الهی

الآن كه ما در آستانه غدير هستيم بايد اين معنا براي ما روشن بشود كه وجود مبارك حضرت امير و اهل بيت(عليهم السلام) سخنگويان الهي هستند لذا وجود مبارك پيغمبر فرمود: ﴿لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ درست است بعداً كتابي نمي‌آيد, درست است بعد پيغمبري نمي‌آيد اما علوم قرآن الي يوم القيامه الهامي است, سخنگويان الهي هم الي يوم القيامه هستند تا برسد به وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) كه بعد از او ديگر جهان منقرض مي‌شود. بنابراين مسئله امامت و مودّت در قربا براي آن است كه آن دو اصل قرآني را خوب تبيين كند ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ از يك سو, ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ از سوي ديگر. فرمود نه سخن ما قطع مي‌شود نه سخنگويان ما پايان‌پذير هستند هم سخنگو داريم الي يوم القيامه هم سخن تازه, سخن ما تازه است; ﴿وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ نه يعني حرف‌هاي قبلي را تكرار مي‌كنيم, بلكه يعني هميشه حرف تازه داريم هميشه سخنگوي تازه داريم اين معناي مودّت فی القربی است آن وقت معناي غدير و عظمت غدير و جشن غدير با آن جلال و شكوه خودش بهتر روشن مي‌شود, بنابراين فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾.

تبيين سودآور بودن اجر رسالت برای فرد و جامعه اسلامی

در بخش‌هاي ديگر فرمود اين مودّت در قربا در حقيقت بيان خداست به ما برنمي‌گردد ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ فرمود آنچه ما از شما خواستيم به سود شماست. در بخش‌هاي نهايي فرمود هم كار شما اجر دارد هم كار من اجر دارد, هم من اجرم را از خدا مي‌گيرم هم شما اجرتان را از خدا مي‌گيريد اين‌طور نيست كه شما كارتان بي‌اجر باشد خب خداي سبحان اجر شما را خواهد داد اجر من را هم خواهد داد.

ترغيب و تشويق بودن تعبير اجر، بيع و شراء در قرآن

در بخش ديگر فرمود اين بحث‌ها, بحث‌هاي تشويقي است تعبير بيع و شراء, ترغيبي است, تعبير اجر, تشويقي است بيع و شراء اين است كه انسان كالايي را به ديگري بفروشد درباره ما كه عوض و معوّض هر دو براي اوست چه چيزي را داريم بفروشيم اگر «لا أملك لنفسي ضرّاً و لا نفعاً و لا موتاً و لا حيٰوةً و لا نشوراً»[12] چه چيزي داريم به او بفروشيم؟! براي خود كار بكنيم و از او مُزد بگيريم؟! آخر يا آدم اجير مي‌شود يا اجاره مي‌دهد يا عين را كرايه مي‌دهد؟! بالأخره براي مستأجر كار مي‌كند اگر ما هيچ كاري براي خدا نكرديم چگونه از او اجر بگيريم تعبير اجاره و اجر, تعبير بيع و شراء ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ﴾,[13] ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ[14] همه ترغيبي و تشويقي است.

همراهی با سخنگويان الهی مزد رسالت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

بنابراين فتحصّل آنچه در سوره مباركه «شوريٰ» آمده با آنچه در سوره مباركه «سبأ» هست منافاتي ندارند تا كسي بگويد يكي مكّي است ديگري مدني, يكي ناسخ ديگري است در آنجا فرمود مودّت في القربيٰ را شما بايد حفظ بكنيد براي اينكه اينها سخنگويان الهي‌اند از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) نقل شده است كه هر چه ما به شما گفتيم از ما سؤال كنيد كه كجاي قرآن ثبت است[15] منتها سؤال‌كننده كم بود و هر وقت سؤال مي‌كردند كه شما اين مطلبي را كه فرموديد كجاي قرآن است بيان مي‌كردند كه از فلان آيه ما اين مطلب را استفاده مي‌كنيم. پس قول خدا مستمر است الي يوم القيامه, سخنگويان الهي مستمرّند الي يوم القيامه.

بشارت بودن مودّت قربا به استمرار سخنگويان الهی

لذا فرمود شما بايد با سخنگويان الهي باشيد اين مُزد من است همان‌طوري كه وجود مبارك مسيح بشارت داد كه پيامبري خواهد آمد من هم بشارت مي‌دهم كه علي و اولاد علي خواهند آمد اينها مودّت در قرباست معلوم مي‌شود قربايي هست كه مودّت آن, اجر رسالت است اين يك تبشير است كه اينها قطع نمي‌شود اين سلسله منقرض نخواهد شد الي يوم القيامه كلام الهي هست, سخنگويان الهي هم هستند.

کلام علی(عليه السلام) به مشروط بودن بهرهوری از قرآن به وجود سخنگوی آنها  

وجود مبارك حضرت امير در نهج‌البلاغه دارد كه اين قرآن «فاستنطقوه» با آن حرف بزنيد «و لن ينطقَ» آن با شما حرف نمي‌زند «ولكنّ اُخبركُم عنه»[16] من سخنگوي قرآنم. اين حرف‌هاي تفسيري رايج را به بركت اين خاندان انسان ياد مي‌گيرد فرمود اين قرآن, كلام خداست (يك) «فاستنطقوه» آن را به حرف در بياوريد (دو) «و لا ينطق» با شما حرف نمي‌زند (سه) «و لكنّ اُخبركم عنه» (چهار) من سخنگوي قرآنم. سخنگوي قرآن بايد باشد.

تبيين علت مشروط بودن بهرهوری قرآن به سخنگويان معصوم

قول الهي در اين قرآن هست اينكه درباره قرآن گفته شد «اقرأ و ارقَ»[17] و بارها عنايت كرديد كه خداي سبحان كه فرمود من اين كتاب را نازل كردم نه يعني انداختم بلكه نازل كردم يعني آويختم همين است خب اگر قرآن آويخته است يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست ما, بين دست ما با دست بي‌دستيِ ازلي, لا يتناهي علوم هست اين كه قرآن را نينداخت به زمين آ‌‌ن‌طوري كه باران را نازل كرد قرآن را آويخت به زمين آن‌طوري كه حبل متين را مي‌آويزانند خب حبل متين را بگيريم و بالا برويم ما چقدر مي‌توانيم با اين طناب بالا برويم ما به اندازه همان قد كوتاه خودمان مي‌توانيم بالا برويم بقيه را از كجا مي‌فهميم خب كسي بايد باشد كه لدي اللّهي باشد, دستش تا آن بالا برسد مثل درخت خرمايي كه از دست ما تا لدي الله ميوه دارد خب كسي بايد باشد كه دستش تا آنجا برسد بچيند به ما بدهد, اگر قرآن ـ معاذ الله ـ مثل باران نازل شده بود يعني به زمين انداخته شده بود همين بود كه دست ماست اما حبل متين است و آويخته است در همان جريان اينكه «إنّي تارك فيكم الثقلين» فرمود اين قرآن «طرفه بيد الله و طرف بأيديكم»[18] فرمود اين طناب, ناگسستني است يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما خب ما بخواهيم تا به دستِ بي‌دستي الهي برسيم اين كار ما نيست بنابراين كسي بايد باشد كه دستش برسد به ما بگويد يا نه, در هر عصر و مصري نياز ما چيست, از قرآن چه چيزي مي‌فهميم كسي بايد باشد كه دستش برسد «دست ما كوتاه و خرما بر نَخيل»[19] آن هم نخيلي كه تا لدي الله است لذا وجود مبارك حضرت فرمود من هيچ اجري از شما نمي‌خواهم مگر اينكه با كساني باشيد كه دستشان مي‌رسد به اين شاخه ميوه‌اش را مي‌چينند به شما مي‌دهند.

چگونگی برخورداری پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين از پاداش الهی

بعد فرمود آن اجري كه من از شما خواستم ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ خود من هم كه گفتم: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ بعد مي‌گويم: ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ﴾ هم من اجر دارم هم شما اجر داريد من از شما چيزي نمي‌خواهم شما از ما فيض مي‌بريد ولي ما از شما چيزي نمي‌خواهيم اباحنيفه در كنار امام صادق(سلام الله عليه) غذايي تناول كردند بعد از غذا حضرت به خدا عرض كرد: «الحمد لله ربّ العالمين اللهمّ هذا منك و من رسولك» اباحنيفه گفت چرا پيغمبر را شريك خدا قرار دادي, فرمود مگر خدا در قرآن نفرمود: ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ[20] اينها مجراي فيض‌ هستند اين اِغنا را خدا به خودش و پيغمبرش نسبت داد فرمود خدا مردم را بي‌نياز كرد پيغمبر خدا مردم را بي‌نياز كرد پيغمبر خدا كه ـ معاذ الله ـ در برابر خدا نيست اين غنا را از ذات اقدس الهي مي‌گيرد به مردم مي‌دهد ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ در قرآن دارد ﴿أَغْنَي وَأَقْنَي[21] قُنيه يعني سرمايه, غِنا يعني بي‌نيازي, هر دو را خدا به خودش اِسناد داد كه خدا هم مُغني است يعني غنا و بي‌نيازي مي‌دهد هم مُقني است قُنيه مي‌دهد قُنيه يعني سرمايه, اينها ـ معاذ الله ـ بيرون از اين حبل متين نيستند از اين حبل متين مي‌گيرند چون تا دستِ بي‌دستي خدا هست بعد به ما مي‌دهند بنابراين فرمود من اجر مي‌خواهم منتها از خدا مي‌خواهم شما هم اجرتان محفوظ است منتها شما بايد عنايت كنيد كه براي خودتان كار مي‌كنيد از خدا اجر مي‌گيريد.

اخبار الهی به حفظ دين توسط ديگران در صورت ناسپاسی

بعد هم فرمود خدا بي‌نياز است دينش را حفظ مي‌كند شما نشد ديگري ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[22] شما هم حواستان جمع باشد نگوييد ما حافظان دين هستيم او دست از دينش برنمي‌دارد شما سعي كنيد كه اين فيض نصيب شما بشود ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ بنابراين انسان بايد شاكر باشد كه در حوزه‌ها شركت كرده جزء سربازان وجود مبارك وليّ عصر است و دارد اين معارف را متوجه مي‌شود و به جامعه منتقل مي‌كند.

تصريح به همراهی با سخنگويان قرآن از ابتدای رسالت

     پرسش: اينكه سوره «شوري» آن آيه‌اش مدني است و اينجا مکی است نمیتواند ...

پاسخ: منافاتي ندارد در اينجا فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ قبلاً هم ممكن است گفته باشد يا خود حضرت در سخنانش گفته باشد چون خيلي از چيزهاست كه قبلاً بيان مي‌شد بعد تفصيلاً به صورت قانون اساسي ذكر مي‌شد. فرمود اين كار را انجام بدهيد در همان جريان يوم انذار كه ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[23] از همان آغاز, جريان ولايت و خلافت حضرت امير مطرح بود كه اينها خليفهٴ من هستند, وصيّ من هستند, جانشين من هستند بايد با آنها رابطه داشته باشيد از همان اول وحي, سخن از ولايت علي و اولاد علي بود حالا به صورت تصريح در سوره مباركه «شوري» آمده است. فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ﴾ نه اينكه بي‌اجر باشم از شما چيزي نمي‌خواهم ولي اجرم بر خداست چه اينكه خدا به شما هم اجر خواهد داد ﴿وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ﴾ هم گذشت كه او شهادت مي‌دهد به رسالت من.

تبيين معنای «قذف» در آيات مختلف به نعمت و نقمت

بعد چون مسئله احتجاج است كلمه ﴿قُل﴾ در اين سوره مباركه «سبأ» مثل سوره مباركه «انعام» مكرّر ذكر شد ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ قَذْف يعني رَمْي كردن, گاهي در نعمت است مثل «العلم نورٌ يقذفه الله في قلب مَن يشاء»[24] يا «الايمان نورٌ يقذفه الله في قلب مَن يشاء» گاهي به صورت عذاب است مثل ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ در سوره مباركه «احزاب» گذشت كه ﴿وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ﴾ آنها را از آن كاخ‌هايشان به پايين انداخت ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ[25] قذف كردن يعني در دل انداختن, گاهي طمأنينه و نورانيّت است گاهي هراس و ظلمت و امثال ذلك است گاهي نعمت است گاهي نقمت, گاهي در قلب يك مؤمن نورانيّت ايمان را قذف مي‌كند, گاهي در قلب كافر هراس را قذف مي‌كند, گاهي در جنگ حق و باطل, حق را قذف مي‌كند به صورت تير به مغز باطل مي‌رساند باطل را سرشكسته مي‌كند در مناظرات علمي گاهي حق را در قلب كسي القا مي‌كند او با گفتن يا نوشتن, باطل را مغزكوب مي‌كند كه در سوره «انبياء» فرمود: ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ[26] فرمود ما باطل را مغزكوب مي‌كنيم يعني حق را مثل تير قذف مي‌كنيم به مغز باطل مي‌رسد دِماغ و مغز باطل را مي‌كوبد و باطل از بين مي‌رود وقتي از بين رفت و مُرد حرفي براي گفتن ندارد.

از بين رفتن باطلهای کهنه و نو با استقرار نظام الهی

لذا در آيه بعد مي‌فرمايد: ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾ نظام الهي كه مستقر شد نه جا براي باطل‌هاي كهنه است نه جا براي باطل‌هاي تازه. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي وارد مكه شدند و مكه را فتح كردند در آنجا همين آيه را خواندند و بت‌ها را ريختند دور[27] ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ وقتي حق آمد نه مجالي و جايي براي باطل‌هاي قبلي است نه جايي براي باطل‌هاي جديد بَدأ يعني ابتدا ﴿وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾ يعني نه باطل ابتدايي نه باطل عودي, نه آن عادات و سنن باطل گذشته بايد برگردد نه باطل‌هاي جديدي بايد خودش را نشان بدهد اگر حق, باطل را مغزكوب كرد و آن را از بين برد جا براي باطل نيست چون مُرد و اگر ـ خداي ناكرده ـ باطلي چه باطل كهنه چه باطل جديد در نظامي راه پيدا كرد معلوم مي‌شود حق كاملاً نيامده و چون او ﴿عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾ است مي‌داند كه حق را چگونه الغا بكند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سوره آل‌عمران, آيه 103.

[2] . نهج‌البلاغه, حكمت 243.

[3] . سوره بقره, آيه 279.

[4] . تحف‌العقول, ص442 و 488.

[5] . الخصال, ج1, ص42.

[6] . سوره شوري, آيه 23.

[7] . سوره قصص, آيه 51.

[8] . سوره مؤمنون, آيه 44.

[9] . سوره حشر, آيه 21.

[10] . سوره نحل, آيه 44.

[11] . الصحيفة السجادية, دعاي 42; «اللهمّ انّك أنزلته علي نبيّك... فوقَ من لم يُطِقَ حملَه».

[12] . مهج الدعوات, ص181.

[13] . سوره توبه, آيه 111.

[14] . سوره توبه, آيه 111.

[15] . الكافي, ج1, ص60.

[16] . نهج‌البلاغه, خطبه 158.

[17] . الكافي, ج2, ص606.

[18] . الامالي (شيخ مفيد), ص135.

[19] . ديوان حافظ, غزل 308.

[20] . (سوره توبه, آيه 74) كنزالفوائد, ج2, ص36.

[21] . سوره نجم, آيه 48.

[22] . سوره محمد, آيه 38.

[23] . سوره شعراء, آيه 214.

[24] . مصباح الشريعه, ص16.

[25] . سوره احزاب, آيه 26.

[26] . سوره انبياء, آيه 18.

[27] . الامالي (شيخ طوسي), ص336 و 337.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق