05 03 1985 2109710 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 18 (1363/12/14)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

رابطهٴ ايمان به وحي با ايمان به معاد

در تشريح تقواي اعتقادي، توحيد و نبوّت بيان شد [و] مسئله معاد مانده است كه يقين به آخرت ناظر به مسئله معاد است. و همان طوري كه ايمان به غيب همهٴ اين سه اصل را شامل مي‌شود، ايمان ﴿بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ﴾ هم شامل اين اصول خواهد شد؛ چه اينكه شامل فروع هم مي‌شود، زيرا اگر متّقي به وحي ايمان آورد (به آنچه بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد ايمان آورد)، يقيناً به مبدأ و معاد هم ايمان آورده است، زيرا از برجسته‌ترين چيزهايي كه بر انبيا نازل مي‌شود، اعتقاد به مبدأ و معاد است.

اهميت مسئلهٴ معاد در قرآن

ولي براي اهميت مسئله معاد، جريان قيامت را علي‌حده [جداگانه] ذكر فرمود: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾. ممكن است كسي موحّد باشد (از نظر توحيد ذاتي يا توحيد خالقي)؛ ولي معتقد به قيامت نباشد؛ چه اينكه وثنيّينِ حجاز اين‌چنين بودند؛ اينها گرچه توحيد عبادي يا توحيد ربوبي نداشتند (در ربوبيّت، مشرك بودند و در نتيجه در عبادت شرك مي‌ورزيدند) ولي توحيد خالقي داشتند؛ يعني معتقد بودند كلِّ اين نظام را خداي سبحان آفريد؛  اما به قيامت معتقد نبودند. اعتقاد به خدايي كه از انسان مسئوليت نخواهد، كاري است سهل [كه] مشركين هم آن را قبول دارند؛ يعني خدا را به عنوان خالق سماوات و ارض قبول دارند؛ امّا به عنوان اينكه حكيم و عادل است و روزي را براي بررسي پاداش و كيفر تنظيم مي‌كند قبول ندارند.

راز انكار قيامت

شبههٴ علمي و شهوت عملي

اعتقاد به مبدئي كه از انسان مسئوليت نخواهد سهل است، لذا مشركين به خدا معتقد بودند كه آسمانها و زمين را خدا آفريد؛ امّا به قيامت معتقد نبودند. و عدم اعتقاد به قيامت هم يا بر اساس شبههٴ علمي است يا بر اساس شهوت عملي كه قسمت مهمّش مسئله دوم است. شبههٴ علمي آن است كه چگونه خداي سبحان اين پراكنده‌ها را دوباره جمع مي‌كند و به اينها حيات مي‌بخشد؛ در حالي كه هر روز خداي سبحان در اين جهانِ طبيعت پراكنده‌ها را جمع مي‌كند و به آنها حيات نباتي يا حيواني يا انساني مي‌بخشد. اگر كسي به خدا معتقد بود، مسئلهٴ معاد براي او از نظر علم حلّ است. عمده آن شهوتِ عملي است؛ نه شبههٴ علمي كه اين دو امر را در اوّل سورهٴ «قيامت» خداي سبحان بيان فرمود؛ فرمود: شبههٴ اينها اين است كه مي‌گويند: ﴿أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ[1]؛ حرفشان اين است كه استخوانهاي فرسوده شده كه به صورت ذرّات در آمد چگونه خداي سبحان دوباره اينها را جمع مي‌كند؟

پاسخ به شبهه علمي مشركان درباره قيامت

جوابش اين است كه ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ[2]؛ نه تنها عظام را كه قسمت مهمّ بدن آنهاست ما دوباره به حال اوّل برمي‌گردانيم، بلكه آن خطوط ظريف سرانگشتان را هم به حالت اوّل برمي‌گردانيم. خدايي كه اوّلين بار اينها را آفريد، بار دوم بخواهد اينها را خلق كند سهل است. پس از نظر شبههٴ علمي مسئله‌اي در كار نيست، ﴿بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[3]؛ يعني انسان مي‌خواهد جلويش باز باشد؛ فجوري در پيش رو دارد، مي‌خواهد جلوي او را كسي نگيرد. شبههٴ علمي مانع اعتقاد به معاد نيست؛ براي اينكه آن خدايي كه از عدم به وجود آورد، پراكنده‌ها را هم جمع مي‌كند. آنچه مانع پذيرش قيامت است همان شهوت عملي است ﴿بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾؛ در پيش رويش راه براي فجور باز باشد.

اعتقاد به قيامت، تنها عامل بازدارندهٴ از گناه

تنها چيزي كه جلوي گناه را مي‌گيرد اعتقاد به قيامت است، اعتقاد به روز حساب است كه انسان را در بند مي‌كند؛ و الاّ اعتقاد به خدايي كه جهان را آفريد و كاري با آدم ندارد، اينكه جلوي آدم را نمي‌گيرد. مشركين حجاز معتقد بودند كه اين نظام را خدا آفريد و مرگ هم يعني نابودي [و] انسان با مرگ از بين مي‌رود؛ اگر كسي معتقد بود كه انسان را خدا آفريد و با مرگ هم نابود مي‌شود، او چيزي كه جلوي گناه او را بگيرد ندارد؛ تنها عاملي كه جلوي انسان را مي‌گيرد كه به فجور تن در ندهد، اعتقاد به قيامت است. و انبيا همان طوري كه مسئله اعتقاد به مبدأ را به عنوان تعليم وحي آوردند، اعتقاد به معاد را هم آوردند. اگر كسي به مبدأ معتقد بود، ممكن است به معاد معتقد نباشد؛ ولي اگر كسي به وحي و رسالت معتقد بود ممكن نيست به معاد معتقد نباشد، چون يكي از برجسته‌ترين رهاوردهاي انبيا مسئلهٴ معاد است؛ هيچ پيامبري نيامد مگر اينكه مردم را به قيامت آشنا كرده است.

شبهه منكران معاد و پاسخ خداوند به آنان

عدّ‌ه‌اي جهان‌بيني‌شان اين است كه انسان از ميلاد تا مرگ خلاصه مي‌شود و جهان طبيعت هم از آغاز حركت تا فرسودن و پوسيدن ختم مي‌شود و ديگر هيچ؛ يعني اشيا به سمت زوال دارند حركت مي‌كنند؛ هر چيزي كه حركت كرده است [و] سر از نطفهٴ هستي در آورد، به سوي عدم مي‌رود؛ يكي از آنها هم انسان است! (همهٴ اشيا كه در حال حركت‌‌اند، مي‌روند كه بپوسند و نابود بشوند و ديگر هيچ؛ انسان هم اين‌چنين است)، لذا مي‌گفتند كه ما در زمين گُم مي‌شويم[4]؛ يعني از بين مي‌رويم و جواب خداي سبحان اين است كه شما گُم نمي‌شويد؛ بدني داريد كه در خاك پراكنده است [و] حقيقتي داريد كه مأمورين ما آن حقيقت شما را قبض مي‌كنند (به نام قبض ارواح)، [پس] كسي در زمين گُم نمي‌شود؛ فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[5]؛ شما در زمين گُم نمي‌شويد، شما تَوفّي مي‌كنيد؛ (متوّفا مي‌شويد)؛ مأموران ما متوفّيان‌اند، شما را توفّي مي‌كنند. «توفّي» يعني اخذ تامّ؛ اگر كسي حقّ مطلب را خوب ادا كرد و چيزي از مطلب فرو نريخت مي‌گويند اين مطلب را «مستوفا» بيان كرد؛ اگر كسي حقِ خودش را كاملاً گرفت مي‌گويند حق خود را «استيفا» كرد؛ يعني كلِ حق را گرفت [و] چيزي نماند. در جواب منكرين معاد، خداي سبحان فرمود: شما در زمين فرو نمي‌رويد، مأمورين ما تمام حقيقتِ شما را توفّي مي‌كنند؛ ما متوفّي هستيم [و] شما متوفاييد؛ شما را قبض مي‌كنيم، از بين نمي‌رويد.

بنابراين شبههٴ علمي در كار نيست كه اينها منكر معاد شدند، [بلكه] عمده همان است كه در سورهٴ «قيامت» فرمود كه [اينها] شهوت عملي دارند؛ [فرمود:] انسان براي اينكه جلويش باز باشد منكر معاد است[6].

جهان‌بيني منكران معاد

اينها كه منكر معادند، جهان‌بيني‌شان اين است كه هر چيزي پديد آمده است كه نابود بشود و انسان هم همين اصل كلّي را دارد. قرآن كريم از اين گروه خبر داد [و] فرمود: «مبلغ علمشان همين است كه اينها بگويند انسان تا مرز مرگ است و ديگر هيچ؛ در آيات 29 و سي سورهٴ «نجم» خطاب به رسول خودش مي‌فرمايد؛ ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾؛ از اينها كه جز دنيا نمي‌خواهند اعراض كن (رو برگردان)، ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ همين مقدار مي‌دانند يعني تا مرگ را مي‌دانند (بعد از مرگ را نمي‌دانند) همين مقدار عالم‌اند. تمام دردها به خاطر فراموشي معاد است؛ وقتي جريان عذاب تبهكاران را در سورهٴ «ص» تشريح مي‌كند، مي‌فرمايد: عذاب شديدي كه دامنگيرشان شد براي فراموشي معاد است؛ [در] آيهٴ 26 سورهٴ «ص» فرمود: ﴿يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾.

تبيين «وجه الله» و فنا ناپذيري آن

پرسش ...

پاسخ: ﴿وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ﴾؛ حقيقت روح الهي و نفوس، جزء وجه‌الله است كه وجه‌الله فاني‌شدني نيست، آنچه وجه‌الله نيست فاني مي‌شود (و الاّ وجه‌الله فاني‌شدني نيست)؛ از اين طرف مي‌فرمايد: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ٭ وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ[7]؛ از آن طرف مي‌فرمايد: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[8]؛ پس هر چيزي كه شما مي‌نگريد يك بُعد غير وجه‌اللهي دارد چون از بين مي‌رود [و] يك بُعد وجه‌اللهي دارد كه ثابت است.

پرسش ...

پاسخ: گفتند: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ٭ وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ﴾، پس وجه‌الله باقي است، وجه‌الله هم كه در سراسر عالم ظهور دارد: ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾، پس وجه‌الله از بين نمي‌رود؛ چيزي معدوم نخواهد شد، [بلكه] اين خصوصيّتها و قراردادهاي اعتباري از بين مي‌رود.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اين شبههٴ علمي‌شان است، همين مقدار را مي‌دانند. و اين قابل جواب است براي آنكه آن خدايي كه «نبود» را «بود» كرد يقيناً مي‌تواند پراكنده‌ها را دوباره احيا كند، لذا در سورهٴ «قيامت» مي‌فرمايد: مانع اينها شبههٴ علمي نيست، ﴿بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[9]؛ و اگر خوب بينديشد اشكال علمي در معاد نيست؛ فقط او مي‌خواهد جلويش از نظر فجور باز باشد.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ سراسر جهان وجه‌الله است؛ چون چيزي نمي‌تواند وجه‌الله نباشد: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[10].

پرسش ...

پاسخ: اين سِمَتها، اين از آنِ من است، آن مقام از آنِ من است، من اين لقب را دارم من اين پُست را دارم؛ اينها قرارداد وهمي است، اينها وجه‌الله نيست [و] فاني مي‌شود؛ من داراي اين سِمَتم، مرا با اين لقب صدا بزنيد، من اين حيثيّت را دارم، اين تكاثر، تفاخر، زينت، اينها قرارداد اعتباري است.

پرسش ...

پاسخ: دنيا از آن جهت كه دنياست كه وجود خارجي ندارد [بلكه] يك وهم است، يك سراب است؛ سراب كه وجه‌الله نيست. در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ[11]؛ دنيا يعني اين، اينها كه وجه‌الله نيست. اگر آسمان است وجه‌الله است [اما] دنيا نيست؛ زمين وجه‌الله است، دريا و صحرا وجه‌الله است، اينها موجودات حقيقي‌اند، آيات الهي‌اند و موجودند؛ امّا اين از آنِ من است، آن مقام از آنِ من است، اين سِمَت از آنِ من است، من در جامعه محترمم، اينها وهم و قرارداد است، اينها وجه‌الله نيست؛ اينها لهو و لعب است، اينها الآن هم ازبين‌رفتني است.

مراد از آيهٴ ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ﴾

لذا اينكه فرمود: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ[12] نه يعني «كلّ من عليها يفني»؛ يا ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ[13] نه [يعني] «كلّ شي يهلك»؛ مشتق اگر دربارهٴ «ما انقضيٰ» محل اختلاف باشد كه مَجاز است يا حقيقت، نسبت به «ما يأتي» كه يقيناً مجاز است؛ ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ﴾ نه يعني بعداً يَهْلِك؛ هم‌اكنون هالك است؛ منتها يك انسان سراب‌بين خيال مي‌كند اينها يك چيزي است، مي‌گويد از آنِ من است [اما] وقتي كه بيدار شد، مي‌بيند كه نه؛ وهمي بود. يك مرتبه امام(دام ظلّه) در همان شبستانِ شرقي وقتي كه داشتند نصيحت مي‌كردند، مي‌فرمودند: «وقتي كه من مي‌آيم يك فاتحه سر قبر مرحوم آقاي بروجردي مي‌خوانم، بعد آن تابلو را مي‌بينم، مي‌بينم يك وقتي آقاي بروجردي بود و نه تنها ايران، هر جا كه سخن از شيعه بود رساله آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) بود، بعدش هم يك تابلو است، بعدش هم يك تشييع است و بعدش هم يك قبر. گفت: كسي اين منظره را ببيند و عوض نشود، بدا به حال او! گفت: اين منظره مرا تكان داد» در روزي كه مي‌خواستند نصيحت بكنند [اين را فرمودند]. اين وهم است كه انسان را گرفتار مي‌كند، اين الآن هالك است؛ نه بعداً هالك مي‌شود؛ ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ﴾ نه [يعني] «كلّ شيء يهلك بعداً»، ﴿كُلُّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ﴾ هم‌اكنون، ﴿إِلاَّ وَجْهَهُ﴾. آدمِ عاقل وجه‌الله را مي‌بيند، وجه‌الله كه بد نيست. زمين وجه‌الله است؛ امّا «از آن من است» اين وهم است؛ وقتي بيدار شد مي‌بيند خبري نيست.

فراموش كردن قيامت، عامل ابتلاي به عذاب

بنابراين آنچه باعث ابتلاي به عذاب است همان فراموشي قيامت است؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾، چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[14]؛ چون قيامت را فراموش كردند گرفتار عذاب شديد شدند (اينها يك عدّه). قرآن براي كسي كه قيامت را فراموش كرد اثر ندارد؛ فقط يك اتمام حجّت است: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[15]؛ قرآن براي كسي نور است كه قيامت را پذيرفته باشد: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾؛ ولي اگر كسي عالِم به قيامت باشد و آن شهوات جلوي علم را گرفته باشد [و] اين علم دفن‌شده باشد، علمِ دفن‌شده مثل همان علمي است كه لا‌به‌لاي كتاب مدفون است.

زنگار گناه، مانع تأثير علم به قيامت

آن علمي كه در لابه‌لاي كتاب مدفون است كه هرگز حافظ انسان نخواهد بود؛ علمي كه در زير غبارهاي شهوت دفن شده است: ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[16]، آن‌گاه از اين علم دفن‌شده چه كار برمي‌آيد؟! لذا در سورهٴ «جاثيه» فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ[17]؛ يعني با اينكه عالِم است گمراه است؛ علمي آموخته و زير غبار شهوت دفن شده، آن وقت از آن علم دفن‌شده كاري ساخته نيست. لذا در اين كريمه فرمود: «قرآن كسي را هدايت مي‌كند كه به آخرت يقين داشته باشد». يقين به آخرت با عملِ براي آخرت همراه است. اگر كسي آخرت براي او متيقّن است يعني يك علمِ جزمي است [و] فراموش نكرده آخرت را، البتّه قرآن براي او مؤثّر است [و] به خوبي از اين قرآن نور مي‌گيرد.

يقين، بالاترين درجهٴ تقواي الهي

پرسش ...

پاسخ: قهراً تقوا هم مراتبي خواهد داشت ديگر؛ يعني مرتبه يقين مرتبه «دهم» است، آن وقت تقواي درجهٴ «نه» پايين است و يقين كه در درجهٴ «ده» است از تقواي درجهٴ «نه» بالاتر است و اما تقواي درجهٴ «ده» همان يقين خواهد بود. چون يك تقواي عام است؛ يك تقواي خاص؛ يك تقواي اخصّ؛ اگر در بحث تقوا قبلاً گذشت كه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ[18] و گذشت كه ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ[19]، معلوم مي‌شود براي تقوا هم درجاتي است ديگر.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ يعني متّقيان عمومي؛ اهل يقين خيلي كم‌اند؛ چون چيزي كمتر از يقين خلق نشده است. در روايات دارد كه نه نعمتي بالاتر از يقين، خدا به كسي داد[20] و نه چيزي كمتر از يقين خلق شد[21]؛ هيچ نعمتي بالاتر از يقين خدا به كسي نداد و چيزي هم كمتر از يقين خلق نشده است. براي عظمتِ يقين است كه خداي سبحان در جريان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[22]؛ يعني ارائهٴ ملكوت، اهدافي دارد كه يكي از آن اهداف، متيقّن ‌شدن حضرت ابراهيم است.

بهره‌مندي از قرآن براي اهل يقين به قيامت

بنابراين قرآن براي كساني سودمند است كه اهل يقينِ به قيامت باشند (آخرت مورد تيقّن آنها باشد). اين معنا را هم در اوّل سورهٴ «بقره» ـ كه محل بحث است ـ فرمود [و] هم در پايان سورهٴ «بقره» در آن ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾؛ در آنجا عبارت اين بود كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[23] كه مسئلهٴ صيرورت به الله را هم آنجا ذكر كرد. باز در آيهٴ ﴿لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ[24] ـ كه قبلاً خوانده شد ـ آن هم مسئله ايمان به آخرت مطرح است.

نقش اعتقاد به قيامت در تهذيب انسان

خُب، تنها سرمايه‌اي كه جلوي تباهي انسان را مي‌گيرد اعتقاد به قيامت است؛ نه اعتقاد به خدا. خدايي در جهان هست و انسان را آفريد، آسمان و زمين را هم آفريد؛ امّا اگر خدا از انسان مسئوليّت نخواهد و انسان بعد از مرگ به حضور الله نرود، اين اعتقاد، در تهذيب جان آدم نقشي ندارد؛ تنها مسئله‌اي كه سازندهٴ انسان است در مسئله تهذيب، همين اعتقاد به قيامت است، لذا بت‌پرستان معتقد بودند كه عالَم خدايي دارد؛ امّا چون به قيامت معتقد نبودند به آن وضع در آمدند.

پرسش ...

پاسخ: براي اينكه مَحكمه را مطرح مي‌كند؛ مي‌فرمايد: آن كه امروز مي‌بيند فردا قاضيِ مَحكمه است. اگر انسان در مَشهدِ شاهدي باشد كه فردا زمام قضا به دست اوست، البتّه بايد بپرهيزد؛ و الاّ اگر فردايي نباشد، شهادتي نيست [و] اگر شهادتي باشد به معناي تحمّل است نه به معني ادا، چون مَحكمه‌اي نيست.

نقش «انذار» در تهذيب انسان، و بيان معناي «دنيا»

پرسش ...

پاسخ: نه؛ آخر قيامت تنها جهنّم كه ندارد؛ هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ[25] دارد، هم «جنّة اللقاء»؛ هم تبشير است، هم انذار، لذا با خوف و رجا بشر را تربيت مي‌كنند. ولي براي تودهٴ مردم اين‌چنين است [كه در تهذيب آنان انذار مؤثرتر است]، لذا خداي سبحان به عنوان «انذار» رسولش را معرّفي كرد؛ نفرمود «قم فبشّر» فرمود ﴿قُمْ فَأَنذِرْ[26]. مردم اگر با بشارت بخواهند تهذيب بشوند مي‌گويند كه خب، اگر ما تهذيب شديم فوايدي گيرمان مي‌آيد، ما آن فوايد را نمي‌خواهيم، اين فوايد نقد را چرا از دست بدهيم؟! ولي مسئله انذار است كه مي‌گويد: «كم من شهوة ساعه أورثت حزناً طويلاً»[27]. آنها كه در اثر شهوت عملي خواستند كه جلوي آنها باز باشد، آنها اين اعتقادِ به آخرت را فروختند (اعتقادِ به معاد را فروختند) و دنيا گرفتند؛ در همين سورهٴ «بقره» آيهٴ 86 مي‌فرمايد: ﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾؛ اينها آخرت را دادند، دنيا گرفتند. دنيا نه يعني زندگي‌كردن، روي زمين راه ‌رفتن، غذا خوردن (اينها كه دنيا نيست)، مسكن‌ داشتن، تجارت‌ كردن، زندگي‌ كردن، خوابيدن و خوردن، اينها كه دنيا نيست؛ اينها موجودات خارجي است و جزء آيات الهي است؛ دنيا چيست؟ دنيا همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» مشخص كرد كه فرمود: ﴿اعْلَمُوا أنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ[28]؛ من داراي اين مقامم، من بيش از او داراي مالم، اين مقدار من مال دارم، من علمم بيش از اوست، به من بيشتر احترام مي‌كنند، اين دنياست؛ اين «وهم» دنياست؛ اين «قرارداد» دنياست.

پرسش ...

پاسخ: اين بحثش قبلاً گذشت كه اين ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[29] به وجوهي تفسير شده است [كه] يا تقواي فطري فكري مراد است يا منظور ازديادِ هدايت است يا منظور هدايت به معناي ايصال به مطلوب است.

تأثير احتمال وجود قيامت در بازدارندگي از گناه

پرسش ...

پاسخ: بله؛ ﴿أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ[30]؛ يك عدّه هم دربارهٴ آنها به عنوان مظنّه تعبير شده است با تعبير حَسَن. اينها از خداي سبحان مي‌ترسند، براي اينكه ظنّ به قيامت دارند: ﴿أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ[31]؛ يعني اگر شما گمان هم مي‌داشتيد كه قيامت بود ـ چون «دفع ضرر محتمل» لازم است ـ دست به اين تباهي نمي‌زديد. همان احتجاجي كه امام صادق(سلام الله عليه) دارد كه در جريان طواف اطراف كعبه كه آن شخص اعتراض كرد كه چرا اطراف كعبه به دور اين احجار كه لا تضرّ ولا تنفع طواف مي‌كنند، حضرت كه براهيني اقامه كرد، در پايان فرمود: اگر قيامتي نباشد كه تو [اين‌گونه] مي‌گويي و دروغ است؛ نه ما ضرر كرديم و نه شما، [بلكه] ما و شما يكسانيم و اگر قيامتي باشد ـ چه اينكه حق است ـ شما چه مي‌گوييد. شما كه به اين حجّاج اعتراض مي‌كنيد كه چرا اطراف كعبه طواف مي‌كنند، اگر قيامتي نباشد خُب كسي نيست به اينها اعتراض كند كه چرا در دنيا طواف كرديد؛ ولي اگر قيامتي باشد ـ چه اينكه هست ـ تو چه جوابي داري[32]. احتمال قيامت هم كافي است كه انسان دست از تباهي بردارد. در اين آيهٴ 86 سورهٴ «بقره» فرمود: اينها كساني‌اند كه آخرت را دادند و دنيا گرفتند: ﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾ اينها كه معامله كردند، اعتقاد به آخرت را دادند و دنيا گرفتند، ديگر عذاب اينها تخفيف‌پذير نيست و كسي هم به نصرت اينها قيام نمي‌كند.

تأثير اعتقاد به آخرت در عدم وابستگي به دنيا

اعتقاد به آخرت نمي‌گذارد انسان دنيا بگيرد. اينكه در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه «فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدنيا»[33]، ناظر به اين بخش است؛ فرمود: براي دنيا فرزنداني است، براي آخرت فرزنداني است؛ شما بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد (فرزند دنيا نباشيد). معصومين اصلاً در دنيا زندگي نكردند و عدّه‌اي هم اصلاً از دنيا بيرون نرفتند؛ عدّه‌اي هم بِيْنابِيْن‌اند. كسي به حق زندگي مي‌كند و مي‌گويد: «و حالي في خدمتك سرمداً»[34]، اين دائماً در عبادت است، او كه در دنيا نيست.

تبيين معناي «دنيا»

دنيا نه يعني خوردن، خوابيدن، پوشيدن، درس [خواندن] و بحث كردن (اينكه دنيا نيست)، اگر همهٴ اينها لله باشد، مي‌شود آخرت. دنيا آن وهم و آن قرارداد است، آن است كه انسان وقتي بيدار شد مي‌بيند سراب بود، آن دنياست. لذا عدّه‌اي دائماً در دنيا زندگي مي‌كنند؛ عدّه‌اي اصلاً در دنيا نيستند و عدّ‌ه‌اي گاهي در دنيايند و گاهي در دنيا نيستند. اينكه حضرت امير(سلام الله عليه) در طي اين ساليان متمادي مي‌فرمود: «من دنيا را سه‌طلاقه كرده‌ام»: «يا دنيا يا دنيا اليك عنّي ابي تعرضت ام اليّ تشوَّقْتِ لا حان حينك هيهات غرّي غيري لا حاجة لي فيك قد طلّقتكِ ثلاثاً لارجعة فيها»[35]، [اينكه] دنيا را طلاق داد؛ يعني خوردن و خوابيدن را طلاق داد؟ يعني خلافت را طلاق داد؟ حكومت را طلاق داد؟ جنگ را طلاق داد؟ كشتن را طلاق داد؟ چه چيزي را طلاق داد؟ در بحبوحه حكومت فرمود: «من دنيا را طلاق دادم»؛ آن وقت هم كه باغداري مي‌كرد فرمود من دنيا را طلاق دادم[36]؛ آن وقتي هم كه فاتحانه وارد بصره شد فرمود: «من دنيا را طلاق دادم»[37]؛ در تمام اين حالات حضرت فرمود: «من دنيا را طلاق دادم». پس دنيا نه يعني درس ‌خواندن، بحث ‌كردن، جنگ ‌كردن، غذا ‌خوردن، خوابيدن، مباحثه‌ كردن، سخنراني ‌كردن (اينها كه دنيا نيست)، اگر گفتيم اين سخنرانيِ «من» در مردم اثر كرد، اين دنياست؛ [اگر گفتيم] «من» پيش مردم محترمم، اين دنياست و اگر سخن از آن است كه كلام خدا در مردم اثر كرد، اين آخرت است، (دنيا نيست). اگر انسان با جمع‌شدن دو نفر خوشحال شد، با رفتن دو نفر نگران شد، اين دنياست. حضرت امير فرمود: «من اصلاً در دنيا نيستم». نامه‌اي كه سيّدالشّهداء(سلام الله عليه) براي بعضيها از كربلا به مدينه نوشت [در آن] فرمود: «امّا بعد فكأن الدّنيا لم تكن و كأن الاخرة لم تزل و السّلام»[38] ـ اين يك نامهٴ كوتاهي است ـ فرمود: گويا اصلاً دنيايي نبود و هميشه آخرت بود؛ شما اصرار مي‌كنيد فلان‌ جا امن است [و] فلان جا ناامن يعني چه؟!

تقسيم سه‌گانه مردم نسبت به اقبال و ادبار به دنيا

بعضيها فقط در دنيا زندگي مي‌كنند؛ اين همان است كه خداي سبحان فرمود: كافر در دنياست و او اهل غرور است؛ كافر جز نيرنگ چيز ديگر نيست؛ اين تعبير در قرآن كريم هست كه «دنيا جز نيرنگ چيز ديگر نيست»[39] و يك عدّه‌ جز در دنيا در چيزي به سر نمي‌برند، آن [عدّه] كفّارند؛ عدّه‌اي اصلاً در دنيا نيستند [كه] آن معصومين‌اند و اولياي الهي [و] عدّه‌اي هم «لمَمَ» و گرفتار ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[40] [هستند]؛ گاهي اهل دنيايند، گاهي اهل آخرت. كفّار آخرت را فروختند و دنيا گرفتند: ﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[41] پس اصلاً در آخرت نيستند. عدّه‌اي هم دنيا را فروختند و آخرت گرفتند، چون عدّه‌اي دنيا را فروختند؛ آن كه مي‌گويد «من ديگر به تو مراجعه نمي‌كنم»، دنيا را فروخت، چون اگر جان و مالش را فروخت، ديگر نمي‌گويد مال «من» جان «من» (نمي‌گويد)؛ اگر ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ[42]، ديگر نمي‌گويد مقام «من»، چون «من» را فروخت؛ اگر «من» را فروخت، او دنيايي ندارد، پس همهٴ كارش در آخرت است: «و حالي في خدمتك سرمداً»[43]؛ اگر حال انسان در خدمت حق، سرمدي بود، او اصلاً در دنيا نيست، [بلكه] همواره در آخرت است. فتحصّل أنّ النّاس ثلاثه [پس به دست مي‌آيد كه مردم سه دسته‌اند]: عدّه‌اي آخرت را به دنيا فروختند، اينها جز در نيرنگ در عالَم ديگر به سر نمي‌برند، فقط در دنيا زندگي مي‌كنند؛ عدّه‌اي دنيا را به آخرت فروختند يعني «من» و «ما» هرچه كه به نام دنيا بود را فروختند، اينها فقط در آخرت زندگي مي‌كنند؛گروهي هم متوسّط‌اند كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[44] و اگر كسي دنيا را به آخرت فروخت (يعني دنيا را داد و آخرت گرفت)، او به كلّي از قرآن استفاده مي‌كند، هرچه قرآن بگويد او استفاده مي‌كند و آنهايي كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾، اينها به مقدار عمل صالح از قرآن استفاده مي‌كنند؛ امّا گروه سوم كه آخرت را دادند و دنيا را گرفتند، اينها اصلاً از قرآن طرفي نمي‌بندند ـ كه بحثش خواهد آمد ـ: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[45].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 3.

[2] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 4.

[3] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.

[4] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.

[5] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.

[6] ـ سورهٴ قيامت، آيه 5.

[7] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 26 و 27.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[9] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.

[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[11] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.

[12] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 26.

[13] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 88.

[14] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.

[15] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[16] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.

[17] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.

[18] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 16.

[19] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 102.

[20] ـ ر . ك: بحارالانوار، ج75، ص338؛ «...لم يعط بنو آدم افضل من اليقين...».

[21] ـ ر . ك: كافي، ج2، ص51؛ «...ما قسِمَ في الناس شيءٌ اقلّ من اليقين».

[22] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 285.

[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.

[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[26] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.

[27] ـ كافي، ج 2، ص 451.

[28] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.

[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[30] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 4.

[31] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 4.

[32] ـ ر . ك: الكافي، ج1، ص78.

[33] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 42.

[34] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.

[35] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 77.

[36] ـ ر . ك: بحارالانوار، ج40، ص328 و 329.

[37] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 77.

[38] ـ بحارالانوار، ج 45، ص 87.

[39] ـ ر . ك: سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 185.

[40] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[41] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.

[42] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 207.

[43] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.

[44] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[45] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق