اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي القُرْبَي وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳)﴾
گزيدهٴ تفسير
در معرفي بنياسرائيل و هشدار به مسلمينِ سيرهٴ آنها، نعمي كه خداي سبحان بر آنها نازل كرد و كفراني كه اينها ورزيدند يكي پس از ديگري ذكر ميكند ميفرمايد: ما از اينها تعهد گرفتيم كه جز خدا أحدي را نپرستند و جز نيكي با خلق خدا عمل نكنند و جز گروه اندك همه از اين دستور انساني اعراض كردند. اين سه فراز را ذكر ميكند، امّا فراز اوّل اين است كه ما گفتيم: جز خدا احدي را نپرستيد، هرگونه شرك را ابطال كنيد، خواه شرك جلي، خواه شرك خفي، و نسبت به احدي هم بد روا نداريد، از محيط خانواده شروع كرده به محيط أرحام و محيط فاميلها و محيط مجاورت و جامعه. فراز سوم آن است كه همه شما به استثناء گروه اندك از اين فرمان اعراض كرديد آن هم اعراض مؤكّد، فرمود: ﴿تولّيتم ... و أنتم معرضون﴾ يعني ﴿تولّيتم﴾ در حال تولّي، اعراض كرديد در حال اعراض. اين حال، حال مؤكَّده است.
نفي مطلق شرك
امّا فراز اوّل كه فرمود: ﴿لاتعبدون﴾ اين جمله را با نفي ذكر كرد دلالت نفي بر نهي، قويتر از خود نهي است. گاهي با جملهٴ خبريه مؤداي انشاء بيان ميشود گاهي با خود جمله انشائيه، ميگويند اگر جملهٴ خبريه به داعي انشاء القاء بشود ادلّ بر حكم است تا جملهٴ انشائيه. اگر از كسي سؤال كردند اين حال در نماز پيش آمد ما چه كنيم؟ امام(سلام الله عليه) فرمود: «تعيدُ صلاتك» دلالت آن بر لزوم اعاده أقواي از دلالت «أعد صلاتك» است. گاهي انسان امر را به صورت جملهٴ خبريه ذكر ميكند. فرمود: ما تعهد گرفتيم كه نپرستيد، يعني نپرستيد. اينجا نهي با لفظ نفي بيان شده است ﴿لاتعبدون﴾ گرچه خبر است، ولي به داعي إنشا بيان شده است، يعني «لاتعبدوا» نپرستيد. منتها اين نهي به صورت نفي بيان شده است كه نميپرستيد جز خدا را، هم أصل عبادت ضروري است و هم معبود جز خدا نخواهد بود.
اهميت توحيد در ابعاد سهگانه
ممكن نيست كسي منكر عبادت باشد. حتي آن ملحدين، خود را بالاخره به جايي مرتبط ميكنند، اگر انسان محتاج است به جايي بايد تكيه كند كه حاجتش را رفع كند. اگر فهميد كه تكيه گاه رفع حاجت غني محض است ميشود موحّد و اگر نفهميد، بالاخره به غير خدا تكيه ميكند، خواه به صورت ثنوي، خواه به صورت وثني، خواه به صورت يك ماركسيست، علىٰ ايّ حال همين كه نيازش را به غير خدا ارجاع داد عبادت اوست فرمود: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ اين فراز را در بسياري از موارد خداي سبحان ذكر ميكند:
در سورهٴ مباركهٴ نساء آيهٴ ٣٦ اين است كه ﴿و اعبدوا الله ولاتشركوا به شيئاً﴾[1] انبياء كه آمدند اوّل به توحيد دعوت كردند، بعد به ساير مسائل اجتماعي.
گاهي نفي شرك را در كنار دعوت توحيد ذكر ميكنند تأكيداً مثل همين آيهٴ ٣٦ سورهٴ نساء كه فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشركوا به شيئاً﴾[2].
گاهي فقط امر را ذكر ميكنند مثل همين آيهٴ محل بحث كه ﴿لاتعبدون إلا الله﴾.
گاهي نهي را ذكر ميكنند مثل سورهٴ يس كه فرمود در آيهٴ ٦٠ سورهٴ يس فرمود: ﴿ألم أعهد إليكم يا بني ٰادم أن لاتعبدوا الشيطان إنه لكم عدوٌّ مبين﴾[3].
بنابراين اين سه امر در قرآن هست گاهي امر به توحيد وحده، گاهي نهي از شرك وحده، گاهي جمع بين امر به توحيد ونهي از شرك، گاهي ميفرمايد: ﴿لاتعبدون إلا الله﴾ كه امر به توحيد است، گاهي ميفرمايد: ﴿ألم اعهد إليكم يا بني ٰادم أن لاتعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوٌّ مبين﴾[4] كه نهي از شرك است، گاهي بين امر به توحيد و نهي از شرك جمع ميشود مثل آيهٴ سورهٴ نساء كه فرمود: ﴿واعبدوا الله ولاتشركوا به شيئاً﴾[5].
آنگاه مسئلهٴ عبادت تنها در عقيده نيست يك انسان موّحد در توحيد ربوبي همهٴ كارها را هم به دستور خدا انجام ميدهد، هم براي خدا انجام ميدهد، و هم نظم داخلي را به كيفيّت او انجام ميدهد يعني هر چه خدا گفت انجام ميدهد اين يك مطلب كه نظم فاعلي به خدا مرتبط است و هر جوري كه خدا گفت انجام ميدهد نه كم و نه زياد اين نظام داخلي عبادات است و هم براي لقاي خدا انجام ميدهد اين نظام غائي عبادات است، به دستور خدا، كيفيّتش به كيفيّت فرمان خدا، هدفش هم براي لقاي حق اين ميشود عبادت. آنگاه اگر اين به دستور خداي سبحان شد ديگر شرك راه ندارد.
ـ ابتلاي بيشتر مؤمنان به شرك
اينكه در سورهٴ مباركهٴ يوسف گفت: خيلي از مؤمنين مشركند، براي اينكه يكي از اين ابعاد سه گانه ناقص است، اينكه فرمود: ﴿و ما يؤمن أكثرهم بالله إلا وهم مشركون﴾[6] اكثر مؤمنين مشركند براي اين كه در يكي از اين امور هويٰ را راه ميدهند، بالاخره يا مبدأ فاعليشان يا مبدأ غائيشان يا نظام داخلي آنها لله نيست. لذا گاهي در كنار امر به توحيد نفي از شرك هم مطرح است كه تأكيد بشود. فرمود: ما از بنياسرائيل اين تعهد را گرفتيم يا با لسان وحي يا با لسان فطرت يا با برهان عقلي اين تعهّد را گرفتيم. از ديگران هم اين تعهّد را گرفتند، هر پيامبري كه آمده است اين مسائل را به مردم آموخت.
احسان به والدين، خويشاوندان، يتيمان و مساكين
آنگاه ميفرمايد به اينكه ﴿و بالوالدين إحساناً﴾ در اين كريمه چند أمر است و يك جملهٴ خبريه، اين ﴿و بالوالدين إحساناً وذي القربيٰ واليتاميٰ والمساكين﴾ يعني «و بالوالدين إحساناً وبذي القربىٰ إحساناً وباليتاميٰ إحساناً وبالمساكين إحساناً» آن فعلي كه مقدّر است يا «تحسنون» است كه مطابق با «تعبدون» باشد يا «أحسنوا» است كه مطابق با اوامر بعدي باشد كه ظاهراً اين تقدير اوليٰ است، چون همه مطالب بعدي امر است يعني «أحسنوا بالوالدين احساناً أحسنوا بذي القربيٰ احساناً أحسنوا باليتاميٰ احسانا، أحسنوا بالمساكين احساناً» وقتي نظام خانوادگي و همسايهها و أرحام تمام شدند نوبت به جامعه رسيد فرمود: ﴿وقولوا للناس حسناً﴾ يعني نسبت به خلق خدا محسن باش، نسبت به احدي بد روا ندار، كسي را فروگذار نكرد اوّل از خانواده شروع كرد بعد ارحام، بعد افراد بيسرپرست، بعد نيازمندان بعد تودهٴ مردم، كه اگر «أحسنوا» تقدير باشد با امرهايي كه بعداً در آيه مطرح است مثل ﴿قولوا﴾ و ﴿أقيموا الصلاة﴾ و ﴿اتو الزكاة﴾ انسب است چون سه امر بعدي است ولي اگر «تحسنون» در تقدير باشد فقط با آن ﴿لاتعبدون﴾ سازگار است.
ـ نيكي به والدين از حقوق بين المللي اسلام
اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿وبالوالدين إحساناً﴾ يك بحثي است كه آيا احسان به والدين واجب است يا عقوق والدين حرام است؟ در اينكه عقوق والدين حرام است و جزو معاصي كبيره است بحثي نيست، اما احسان به والدين هم واجب باشد مطلب جدايي است كه محلّ تأمل است ولي خداي سبحان اين را جزو حقوق بين المللي اسلام قرار داد فرمود: احترام به والدين جزو وظايف انساني است خواه آنها مسلمان باشند خواه نباشند البته يك محدودهٴ خاصي هم دارد، احترام به پدر و مادر مخصوص به دايرهٴ اسلامي نيست، اين نظير ارث نيست يا نظير صوم و صلاة نيست كه در يك محدودهٴ خاص باشد وظيفه مسلمين باشد، احترام به پدر و مادر واجب است پدر و مادر مشرك باشند يا غير مشرك، موحّد باشند يا غير موحّد. اين را در بعضي از سور، نظير سورهٴ لقمان يا ساير سور مشخص كرده است.
ـ اهميت احسان به والدين و أرحام
در سورهٴ لقمان آيهٴ ١3 به بعد اين است كه وقتي كلمات حكيمانه لقمان را نقل ميكند ميفرمايد كه لقمان به فرزندش اينچنين گفت: ﴿وإذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنيّ لاتشرك بالله إن الشرك لظلم عظيم﴾[7] بعد ميفرمايد: ﴿و وصّينا الإنسان بوالديه حمتله أُمه وهناً علي وهن﴾[8] كه اين بيان مستقيم خداي سبحان است فرمود: ﴿و وصّينا الإنسان بوالديه﴾[9] بعد احترام مادر را ذكر ميكند خصوص مادر را ﴿حمتله أُمّه وهناً علي وهن و فصاله في عامين﴾[10] خب وصيت كرديم كه انسان نسبت به پدر و مادر چه كند؟ ﴿أن اشكرلي و لوالديك﴾[11] احترام به پدر و مادر آنقدر مقدّس است كه در كنار احترام شكر خداي سبحان جاي دارد، ﴿أن اشكر لي و لوالديك﴾[12] با اينكه به بر حسب ظاهر، اين آيه صدرش موضوع بحث آيه را بيان كرد فرمود: ﴿و وصّينا الإنسان بوالديه﴾[13] پس بحث در آيه مربوط به احسان والدين خواهد بود ولي مع ذلك ﴿أن اشكر لي﴾[14] را ذكر ميكند، طليعهٴ آيه مثل عنوان بحث است وقتي طليعه آيه اين است كه ﴿و وصّينا الإنسان بوالديه﴾[15] يعني بحث در اين آيه درباره پدر و مادر است مع ذلك وقتي وارد حكم مسئله ميشود ميفرمايد: ﴿أن اشكرلي و لوالديك﴾[16] اگر خداي سبحان بخواهد به موضوعي اهميّت بدهد نام مبارك خود را در كنار آن موضوع ياد ميكند، مسئله أرحام هم اين چنين است براي اهيمت به ارحام، خداي سبحان نام مبارك خود را هم ذكر ميكند، درهمان اوائل سورهٴ نساء ميفرمايد: ﴿واتقو الله الذي تساءلون به والأرحام﴾[17] يعني از خدا و أرحام بپرهيزيد. اينكه نام مبارك خود را در كنار أرحام ياد كرده است براي بها دادن به صلهٴ رحم است. آيهٴ اوّل سورهٴ نساء اين است كه ﴿واتقوا الله الذي تساءلون به والأرحام﴾[18]؛ از خدا و ارحام بپرهيزيد، خب به حسب ظاهر آيه دربارهٴ آفرينش انسان و مسائل خانوادگي و مسئلهٴ رحامت و أمثال ذلك است و موضوع بحث آيهٴ سورهٴ نساء اين است كه ﴿يا أيّها الناس اتّقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس واحدة وخلق منها زوجها وبثّ منهما رجالاً كثيراً ونساءً﴾[19] تقواي الهي را در طليعهٴ آيه ذكر فرمود بعد دربارهٴ اهميت أرحام باز مسئله تقواي الهي را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿واتّقوا الله الّذي تساءلون به والأرحام إن الله كان عليكم رقيباً﴾[20].
ـ مرز اطاعت از والدين
اگر خداي سبحان بخواهد به چيزي بهاي بيشتري بدهد نام مبارك خود را در كنار او ذكر ميكند در اينجا فرمود به اينكه ـ در آيهٴ سورهٴ لقمان ـ فرمود: ﴿أن اشكرلي و لوالديك﴾[21] شكرگذار من باش براي اينكه من وليّ نعمتم، شكرگزار پدر و مادر باش براي اينكه آنها مجراي فيض خالقيتاند. اگر آنها نبودند تو به دنيا نميآمدي. از آن جهت كه مجراي فيضند ولاغير، نشانهاش آن است كه فرمود: اگر آنها يك مسيري ديگري داشتند كه تو را از راه من باز داشتند ديگر ارتباطت را قطع كن، ﴿وإن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما﴾[22] در صدر اسلام احياناً بعضي از جوانها كه اسلام قبول ميكردند، پدر و مادرشان در اثر آن شرك سنّتي اين بچه را مورد سرزنش قرار ميدادند ميگفتند: ما دست از تو بر نميداريم مگر اينكه دست از دين جديد بر داري، آنها هم به حضور رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) مراجعه ميكردند كه از طرفي شما ميگوييد ما احترام پدر و مادر را حفظ كنيم از طرفي مادر اصرار دارد كه ما دست از اسلام برداريم، اينگونه از آيات نازل ميشد كه ﴿وإن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما﴾[23] مرز اطاعت پدر و مادر محدود است اين از اصول كليه است كه رسول خدا(صلىٰ الله عليه وآله و سلّم) به عنوان جوامع كلم فرمود، اينكه فرمود: «أُوتيتُ جوامع الكلم»[24]؛ يعني خداي سبحان به من كلمات جامعه داد يعني قوانين كليه و اصول كلّي را به من آموخت كه از مهمترين جوامع كلم قرآن كريم است بقيه سخنان حضرت، أصول كليه است به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمود: اين كه كلمات حضرت را نميشود حفظ كرد و نهجالبلاغه و امثال ذلك را ميشود حفظ كرد براي آن است كه رسول خدا مرتب قاعده كلّي ميگفت، اين جوامع الكلم اين است قواعد كليه نظير يك سخنراني نيست كه مترتّل باشد ترتيل داشته باشد، توسّل داشته باشد، روان باشد، جملاتش به هم بسته باشد، تا آدم خوب بتواند حفظ كند هر جملهاي براي خودش يك اصل است، هر جملهاي يك قاعده كلي است، اين ميشود جوامع كلم كه بسياري از اينها در پايان من لايحضره الفقيه مرحوم ابن بابويه جمع شده است، در آنجا حضرت يكي از جوامع الكلمش اين است كه «لاطاعة لمخلوق في معصية الخالق»[25] هيچكس نميتواند بگويد من مأمور بودم و معذو يا رو در بايستي گير كردم هيچكس نميتواند براي اطاعت مخلوق خدا را معصيت كند. نوعاً رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلّم) به صورت قاعده است، يك بار ملاحظه بفرمائيد به عنوان قواعد كلي دارد ايراد ميكند كه هر كدامش «ينفتح منه ألف باب»، برخلاف سخنرانيهاي ديگر ائمه(ع) كه آنها مترتّل است، مترسّل است به منزلهٴ شرح آن متن است، اينكه فرمود: «لاطاعة لمخلوق في معصية الخالق»[26] يك قاعده كلي است در سراسر فقه ميشود به اين استدلال كرد هر جا امر داير شد بين اطاعت خدا و اطاعت خلق، اينجا سخن از اهمّ و مهم نيست أصلاً اطاعت خلق مادامي مشروع است كه به اطاعت خالق آسيب نرساند لاطاعة لمخلوق في معصية الخالق[27] آن كلمه جامعه از اين كريمه مستفاد است كه فرمود: ﴿وإن جاهداك﴾[28] كه اگر پدر و مادر اصرار كردند كه شرك بورزي ﴿فلا تطعهما﴾[29] از پدر و مادر اطاعت نكن خب، پس معلوم ميشود اينجا پدر و مادر هر دو مشركند و فرزند را وادار به شرك ميكنند و قرآن ميفرمايد به اين كه حرف پدر و مادري را كه مشركند گوش نده.
ـ اهميت حفظ خانواده از نظر اسلام
در همين زمينه ميفرمايد: ﴿وصاحبهما في الدنيا معروفاً﴾[30] يعني گرچه مشركند، در مسائل اعتقادي، حرفهاي آنها را گوش نده ولي بالاخره پدر است و بالاخره مادر است، در مسائل دنيايي با اينها خوش برخورد باش نياز اينها را برطرف كن با اينها برخورد انساني داشته باش، مشكلاتشان را حل كن، كاري دارند برايشان انجام بده در دنيا با اينها معروفانه برخورد كن، پس اين ميشود جزو قوانين بين المللي اسلام كه خانواده را اسلام آنچنان حفظ كرده است كه اعضاء هم متلاشي نشوند، فرمود: اين جزو حقوق بين المللي است مخصوص به اسلام نيست اين نظير ارث نيست كه اگر بخواهند طرفين از يكديگر ارث ببرند بايد مسلمان باشند يا أحدي الطرفين مسلمان باشد اين براي حفظ شيرازهٴ خانواده است كه فرمود: اگر هم پدر و مادر كافر بودند شما در مسائل دنيايي برخورد خوب داشته باشيد. وجوب نفقه است، در يك طرف برخورد احسان آميز است از طرف ديگر، حل مشكلات اينهاست از طرف سوم و مانند آن: ﴿وصاحبهما في الدّنيا معروفاً واتّبع سبيل من أناب إلي﴾[31]
خب، پس اهميّت احترام به پدر و مادر به جايي رسيد كه خداي سبحان هم نام خود را در كنار آنها ذكر ميكند و هم احترام آنها را حتي در صورت شرك لازم ميداند و اين را در موارد فراوان ذكر كرده است در سورهٴ مباركهٴ اسرا هم آيهٴ ٢٢ به بعد اين است ـ در سورهٴ اسراء از آيهٴ ٢٢ به بعد تقريباً تا آيهٴ ٣٨ مسائل را ذكر ميكند، مسائل فردي و اجتماعي و عبادي و امثال ذلك را ـ بعد ميفرمايد: اينها حكمت است كه من به شما آموختهام، ﴿ذلك ممّا أوحي اليك ربّك من الحكمة ولاتجعل مع الله إلهاً اخر﴾[32] در اين آيات، اوّل از توحيد شروع ميكند آخر هم به توحيد ختم ميشود آنگاه مسائل اجتماعي را طرح ميكند بعد ميفرمايد اينها حكمت است كه من به شما وحي فرستادم در طليعه اين حِكَم، اوّل مسئله توحيد را نقل ميكند ميفرمايد به اين كه ﴿وقضيٰ ربّك إلاّ تعبدوا إلا إيّاه﴾[33] كه اينجا نهي است ﴿وبالوالدين إحساناً﴾[34] و نحوه احسان هم اين است احترام به پدر و مادر در شرايط عادي سخت نيست، اما احترام به پدر و مادر در شرايطي كه اينها نيازمند به كمك هستند يعني زمينگير شدند آن وقت دشوار است، لذا خداي سبحان در سورهٴ لقمان ميگويد: آن وقت كه تو زمينگير بودي ﴿حملته أُمّه وهناً علي وهن﴾[35] او عهدهدار بود الآن كه اينها زمين گيرند تو عهدهدار باش. زمينگير بودن كودك را در سورهٴ لقمان بيان كرد، زمينگير بودن والدين را در سورهٴ اسرا ميفرمايد: يادت باشد آن وقتي كه ﴿حملته أُمّه وهناً علي وهنٍ﴾[36] در سورهٴ اسرا ميفرمايد به اينكه ﴿إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما أُفٍّ﴾[37] در حال عادي وقتي كه شادابند، سالمند، احترام به آنها آسان است امّا وقتي سالمند شدند نگهداري آنها آسان نيست، لذا فرمود: ﴿إما يبلغنّ عندك الكبر أحدهما أو كلاهما﴾[38] حالا يا هر دو يا يكي از اينها وقتي دوران سالمندي را پيش تو ميگذرانند، در آن وقت هم افّ نگو، با توجه به اينكه اين جزو حقوق بين المللي اسلام است ولو اينها مشرك هم باشند ﴿إما يبلغنّ عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما أُفّ فلا تنهرهما﴾[39] اينها را نران و نرنجان، نه تنها آزار نده بلكه ﴿وقل لهما قولاً كريماً﴾[40] گفتار كريمانه داشته باش طنز نگو، حرفي كه اينها را برنجاند نزن، و نه تنها در گفتار، كريمانه برخورد كن، بلكه نسبت به اينها خفض جناح كن.
ـ گسترانيدن بال احترام و فروتني در مقابل والدين
﴿واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة﴾[41] اين پر پهن كردن و خفض جناح گاهي به عنوان ترّحم است گاهي به عنوان احترام، خداي سبحان به رسولش)صلي الله عليه وآله وسلّم( فرمود: ﴿واخفض جناحك لمن اتبعّك من المؤمنين﴾[42]؛ تو نسبت به مؤمنين خفض جناح كن، يعني نسبت به اينها ترحّم كن، تو مانند آن پرواز كنندهاي هستي كه ميتواني تا اوج ﴿دني فتدلّى فكان قاب قوسين أو أدني﴾[43] پرواز كني، ولي تو اگر همواره در آسمانها باشي، در معراجها باشي، به فكر خودت باشي، امّت بيسرپرستاند تو پرپهن كن كه اين امّت زيربال تو پر در بياورند، ﴿واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنين﴾[44] اين كبوتر براي اينكه بچههاي خود را آئين پرواز ياد بدهد تا آنها پر در نياوردهاند آنها را زير بال خود ميگيرد بعد كه آنها بال و پر درآوردند، در حضور آنها پرواز ميكند تا آئين پر كشيدن را به بچهها بياموزاند وقتي آئين پركشيدن را آموخت آنها مستقل ميشوند، فرمود: تو مادر امّتي، اينها را زير پر بگير تو اگر هميشه در معراج باشي بالاخره اينها به كه اقتدا كنند ﴿واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنين﴾[45] اينها را ترحماً زير پر بگير كه اينها پر در بياورند اينها هم بتوانند پرواز كنند امّا به انسانهاي عادي ميگويد شما در آستانه پدر و مادر پر احترام بگسترانيد، پر مذلّت بگسترانيد نه پر ترّحم، به پدر و مادر احترام كنيد نه ترّحم، خود را در پيش آنها ذليل نشان بدهيد ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾[46] در پيشگاه آنها ذليلانه برخورد كنيد نه تنها كريمانه، كريمانه وظيفهاي است كه انسان با انسانهاي ديگر دارد در ساحت قدس پدر و مادر نه تنها كرامت است بلكه ذلّت هم هست اين يك ذلّت ممدوح است، فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾[47] آن وقتي كه كبوتر ميخواهد از كسي كه آئين پر كشيدن به او آموخت تشكّر كند چگونه پر مذلّت پهن ميكند در برابر پدر و مادر اينچنين باش. ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾[48] همين اين احياناً باعث انعطاف آنها خواهد شد.
سؤال ...
جواب: نه، آن عقيده را تحمل نميكند اين را به عنوان يك وظيفه بين المللي انجام ميدهد.
ـ آمرزش خواهي براي والدين
پس اينكه فرمود ﴿إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أُفّ ولاتنهرهما وقل لهما قولا كريماً﴾[49] به همين مقدار اكتفا نكرد بلكه فرمود: ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة﴾[50] نسبت به اينها ذليلانه احترام كن و براي اينها از خداي سبحان طلب مغفرت كن كه اگر بدند خوب بشوند و اگر خوبند ترفيع درجه نصيبشان بشود ﴿وقل ربّ أرحمهما كما ربيّاني صغيراً﴾[51] اين ﴿كما ربيّاني صغيراً﴾[52] يك هشداري است به خود انسان كه شما شاكر اين نعمت باشيد. نحوهٴ هستي تو از فيض وجود پدر و مادر محقق شد، اين مجراي فيض را گرامي بدارد، ﴿وقل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[53] يكي از بهترين دعاهاي مستجاب همين دعاي پدر و مادر است چون ممكن نيست خداي سبحان دستور دعا را بدهد و راه اجابت را ببندد اينكه ميفرمايد: بگو يعني من اجابت ميكنم نه يعني تو بگو ولي من ترتيب اثر نميدهم. همهٴ دعاها را خدا منشأ اثر قرار ميدهد، امّا نسبت به اين وقتي دستور خاص ميدهد ميفرمايد: اين دعا را بگو، يعني اين دعا مؤثر است، اين دعا مستجاب است نه به اين معناست كه شما دعا بكن من خواستم اجابت ميكنم خواستم اجابت نميكنم ﴿وقل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[54]
ـ احسان يا عدل؟
اين ﴿كما ربّياني صغيراً﴾[55] به انسان ميفهماند كه شما داريد شكر ميكنيد هرگز نميتوانيد احسان كنيد هر چند هم كه خدمت كنيد باز بدهكاريد، چون ﴿هل جزاء الإحسان إلا الإحسان﴾[56] اگر شما توانستيد احسان بكني جزاي احسان را به تو ميدهيم شما احسان نميكنيد، شما وقتي جزاي احسان را ميدهيد كه احسان بكنيد، احسان يعني خدمت بيسابقه اگر كسي نسبت به شما محبّت كرد شما معادل آن محبّت را روا داشتيد اينكه احسان نيست، شما بايد معادل محبت او را بكنيد كه دينتان را ادا كنيد اين تمام بشود ولي شما بالاخره احسان نكردهايد، شما عدل داشتيد نه احسان، وقتي جزاي احسان او را ميدهيد كه بعد از جبران كار او به معادل، دوباره از آغاز شروع كنيد يك محبت جديدي نسبت به او كنيد، كه بشود احسان، احسان يعني كار بيسابقه، آن كار بيسابقه نسبت به شما كرد، شما كار با سابقه ميكنيد اينكه احسان نيست. وقتي شما نسبت به او احسان ميكنيد كه معادل محبّت او را نسبت به او روا بداريد اوّلاً، وقتي كه معادل محبّت او را روا داشتيد از نو يك كار جديدي درباره او بكنيد ثانياً كه اين بشود احسان، آن وقت انسان دربارهٴ پدر و مادر چگونه ميتواند احسان كند، لذا در اينكريمه فرمود به اينكه شما به ياد اين صحنه باش آن وقتي كه صغير بودي اين تحمّل كرد، گفتند: فرزندي پدر را از راه دور براي زيارت مكّه مكرمه و كعبه مكرمه برد بر دوشش حمل كرد البته، آن وقت گفتند: تو حق پدر و مادر را ادا كردي. گفت: نه من اين كار را كردم در حالي كه او سالمند است و در قلبم اين است كه او زودتر بميرد و امّا او وقتي كه اين مشكلات را تحمّل ميكرد در قلبش اين بود كه هر لحظه من زنده بمانم و براي حيات من ميكوشيد من هرگز نسبت به او اين كار را نكردم، احسان نكردم چون او ميخواست من بمانم و من ميخواهم او زودتر راحت بشود و ما را هم راحت كند، اصولاً در دوران پيري يك چنين وضعي است گفت: من احسان او را پاداش ندادم. اين است كه خداي سبحان اين جمله را يادآور شده است خب اگر ما در دعا نگوئيم ﴿وارحمهما كما ربيّاني صغيراً﴾[57] خدايا آيا ميآمرزد يا نميآمرزد؟ خب يقيناً ميآمرزد اما اين يك هشداري است، براي ما ﴿كما ربيّاني صغيراً﴾[58] يعني تو بدهكاري بالاخره تو از صغر به بركت آنها به كبر رسيدي لذا اين جمله يادت نرود كه همواره مديون اينها هستي ﴿وقل ربّ ارحمهما كما ربّيٰاني صغيراً﴾[59]
آنگاه بسياري از مسائل اجتماعي ديگر را در همين سورهٴ مباركهٴ اسرا بيان ميكند بعد ميفرمايد: اينها حكمت است.
ـ عامل تعالي
اگر در سورهٴ مباركهٴ انعام هم وقتي ميخواهد وصاياي عمومي را ذكر كند سخن از توحيد و احترام به پدر و مادر است بر همين اساس است، آيهٴ ١٥١ سورهٴ انعام اين است كه: ﴿قل تعالوا أتل ما حرّم ربّكم عليكم ألاّتشركوا به شيئاً و بالوالدين إحساناً﴾[60]؛ فرمود: بيائيد بالا. در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه انبياء حرفشان اين است كه ﴿تعالوا﴾ يعني بيائيد بالا، نه «اليّ» پيش من بيا، اصولاً اين كلمه تعال و اليّ رايج بود در بين اعراب و الآن هم هست، اينها كه در سينههاي كوه خانه ميساختند و دامنه كوه كه يك دشت پهن بود جاي كشت بود آنجا را براي كشاورزي نگه ميداشتند الآن هم همينطور در روستاها مرسوم است بچهها وقتي روز ميشد از سينههاي كوه كه منزلها همانجا بود پائين ميآمدند در دشت مشغول كار و بازي بودند، شامگاه كه ميشد اولياء ميآمدند در اين صفهها به بچهها ميگفتند: تعالوا، تعالوا بيائيد بالا، تعال غير از إليّ است اگر دو نفر در يك سطح باشند ميگويند إليّ، پيش من بيا، اما يكي بالا باشد ديگري پائين ميگويد: تعال، انبياء بالا هستند مردم پائيناند ميگويند: بالا بيائيد، اصرار نداشته باشيد ما پائين بيائيم شما بالا بيائيد. بالا آمدن در توحيد است يعني مشركين شما پائينايد، در دره هستيد تعالوا بيائيد و موحّد باشيد تعالوا بيائيد بالا من بر شما تلاوت كنم اوّل توحيد را بعد احترام به پدر و مادر را.
احياناً گفته ميشود كه بعضي از سنن در جاهليت بود و اين سنن را اسلام امضاء كرده است، سنّتهاي خوبي هم بود، و اين سنّتهاي خوب جاهلي را اسلام امضاء كرده است نظير حرمت جار مجاورت، امان دادن اينها سنّتهاي خوبي بود در جاهليت و اسلام اين سنتهاي خوب را امضاء كرده است، درست است اينها سنّتهاي خوبي بود ولي اينها را از انبياء الهي گرفته بودند نه اينكه يك سنّت خوب جاهلي بود و اسلام آنها را امضاء كرد هر جا كار، خوبي است و حرف خوبي است محصول كار انبياء است، چون «الحجّة قبل الخلق»[61]؛ قبل از اينكه بشر به اين عالم بيايد پيغمبر آمد. هيچ جايي چه در شرق، چه در غرب، حرف خوب، منطق خوب، پيدا نميشود مگر اينكه به وحي ميرسد وگرنه بشر منهاي وحي همان درنده خوبي را دارد، اينچنين نيست كه اين سنّتها، سنّتهاي جاهلي بود و اسلام به اينها بها داد، و اينها را امضاء كرد. اينها سنّتهاي موروثي از انبياي پيشين(عليهم السلام) بودند كه كم و بيش در بين امم ماند و اسلام همانها را امضاء كرده است نه اينكه سنّت مال جاهليت بود منتهى چون سنّت خوب بود قرآن امضاء كرده است، مسئلهٴ جار و جوار، امان دادن، احترام به همسايه جزو سنن الهي است كه خدا به همه انبياء گفته است و اينهم كه ميفرمايد ﴿تعالوا أتل ما حرّم ربّكم عليكم﴾[62] اين هم گفتهاند جزو سنن الهي است كه خداي سبحان به همهٴ انبياء آموخت اوّل ﴿ألاّ تشركوا به شيئاً﴾[63] كه اين همان طوري كه ملاحظه ميفرمائيد نفي شرك است بر خلاف آيه محل بحث كه امير به توحيد است اين نفي شرك است بعد فرمود: ﴿وبالوالدين إحسانا﴾[64] اينها را كنار هم ذكر ميكند.
ـ پدران امت اسلامي
اگر چنانچه در آيه و روايت، مسئلهٴ احترام به پدر و مادر مطرح است، بعد رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «أنا وعليّ أبوا هذه الأُمّة»[65] آن وقت معلوم ميشود پدر حقيقي كيست، آن هم معلوم ميشود كه احترام به والدين يعني چه، آن وقت معلوم ميشود كه خفض جناح كردن يعني چه؟ آن وقت معلوم ميشود حرمت عقوق يعني چه؟ اگر كسي فرمان اينها را اطاعت نكرد عاق والدين حقيقي است «أنا وعليٌ أبوا هذه الأُمّة»[66] اينها واقعاً أبند وعقوق والدين، عقوق پدر و مادر نارواست مخصوصاً پدر و مادرهاي حقيقي كه اينهايند. پس همهٴ اين مسائلي كه مربوط به پدر است شامل اينها هم خواهد شد.
در آيهٴ محل بحث گذشته از اينكه مسئلهٴ احسان به والدين را مطرح ميكند كه خانواده نپاشد و متلاشي نشود مسئلهٴ ذي القربىٰ و يتامى و مساكين را هم مطرح ميكند كه اينها اگر خداي سبحان توفيق داد به بحث بعد موكول ميشود.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 36.
[2] ـ همان.
[3] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[4] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 36.
[6] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 106.
[7] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[8] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 14.
[9] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 14.
[10] ـ همان.
[11] ـ همان.
[12] ـ همان.
[13] ـ همان.
[14] ـ همان.
[15] ـ همان.
[16] ـ همان.
[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 1.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 1.
[19] ـ همان.
[20] ـ همان.
[21] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 14.
[22] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[23] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[24] ـ عوالي اللآلي، ج 4، ص 120.
[25] ـ من لا يحضر، ج 4، ص 381.
[26] ـ من لا يحضر، ج 4، ص 381.
[27] ـ همان.
[28] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[29] ـ همان.
[30] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[31] ـ همان.
[32] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.
[33] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 23.
[34] ـ همان.
[35] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 14.
[36] ـ همان.
[37] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 23.
[38] ـ همان.
[39] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 23.
[40] ـ همان.
[41] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 24.
[42] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 215.
[43] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.
[44] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 215.
[45] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 215.
[46] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 23.
[47] ـ همان.
[48] ـ همان.
[49] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 23.
[50] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[51] ـ همان.
[52] ـ همان.
[53] ـ همان.
[54] ـ همان.
[55] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[56] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 60.
[57] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[58] ـ همان.
[59] ـ همان.
[60] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[61] ـ كافي، ج 1، ص 177.
[62] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[63] ـ همان.
[64] ـ همان.
[65] ـ بحار، ج 16، ص 95.
[66] ـ همان.