اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مِبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَي زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) مَا كَانَ عَلَي النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيباً (39) مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً (40)﴾
نبش قبر حجربنعدي، محكوم عقل و نقل
قبل از ورود بحث تفسيري لازم است چند نكته درباره اين حوادث اخير مطرح بشود. اين حادثه تلخ نبش قبر اين صحابه بزرگوار حجربنعدي اين آثار مشئومي دارد كه نه عقل آن را ميپذيرد و نه نقل.
بقاي تشيّع و تسنن مديون فداكاريهاي علي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام)
اين آقايان اهل سنّت بايد توجه كنند كه اگر اميرالمؤمنين و اهل بيت مخصوصاً جريان كربلاي سالار شهيدان(عليهم السلام) نبودند نه تشيّع بود و نه تسنّن, اين آقايان سنّيها حياتشان را الآن بايد از بركت اهل بيت بدانند, چرا؟ براي اينكه بعد از اينكه معاويه روي كار آمد با آن دسيسههايي كه داشت كلاً خلافت اسلامي را به سلطنت تبديل كرد اگر تا آن روز ميگفتند «السلام عليك يا خليفة رسول الله» از آن به بعد شد «السلام عليك ايّها المَلك» يعني تو خواستي خلافت را به سلطنت تبديل بكني و كردي, خود معاويه هم گفت من كاري به نماز و روزهتان ندارم با مسائل سياسي مرتبطم بايد تابع ما باشيد اين كار معاويه. بعد از جريان تاريخي كربلاي سالار شهيدان(عليه السلام) و آوردن اهل بيت و آن سرهاي مطهّر و گذاشتن سر مطهّر سالار شهيدان(سلام الله عليه) در طشت در مجلس رسمي يزيد او آن شعر معروف يكي از ادباي عرب را خواند برخي از اشعار خود را هم ضميمه آن كرد گفت:
ليت اشياخي ببدر شهدوا٭٭٭ جزع الخزرج من وقع الأمل
لاهلوا و استهلوا فرحا٭٭٭ ثمّ قالوا يا يزيد لاتشل
قد قلنا القوم من ساداتهم٭٭٭ وعدلناه ببدر فاعتدل
لعبت هاشم بالملك فلا٭٭٭ خبرٌ جاء و لا وحيٌ نزل[1]
اين حرف با تشيّع درگير نيست اين حرف با اسلام درگير است ميگويد ـ معاذ الله ـ پيامبر بازي كرد وحياي نبود ديني نبود و سالار شهيدان با آن خون، اين فكر را از بين برد و دين را زنده كرد آن خطبههاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) آن سخنراني زينب كبرا عقيله بنيهاشم(سلام الله عليها) آن وضع خاصّ اهل بيت(عليهم السلام) اسلام را زنده كرد.
مخالفت حكام اموي با اصل اسلام و قرآن نه تشيّع
مطمئن باشيد كه اموي اينطور نبود كه با اهل بيت مخالف بودند اينها با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخالف بودند و وجود مبارك سالار شهيدان(سلام الله عليه) آمده قرآن را زنده كرده غدير را زنده كرده اهل سنّت در سايه غدير, سقيفهشان را هم نگهداشتند بنابراين اگر تحليل تاريخي بشود حقشناسي بشود آنها در كنار سفره كربلا نشستند.
مخالفت يزيد با غدير و سقيفه با هم
اينطور نبود كه حالا يزيد با غدير مخالف باشد با سقيفه موافق باشد وگرنه نميگفت ـ معاذ الله ـ پيامبر بازي كرد وحياي در كار نيست اينكه بالصراحه گفت:
لَعِبت هاشم بالْمُلك فلا ٭٭٭ خبر جاء و لا وحي نزل
اين با اسلام مخالف بود آن شُرب خمر علني در حضور همه مسئولان عاليرتبه اموي نشان ميدهد اين با دين كاري ندارد, دين را گذاشته كنار. بنابراين دستگاه اموي و به دنبالش مرواني، اينها با اسلام مخالف بودند نه با تشيّع.
اعلان پيروزي امام حسين(عليه السلام) توسط امام سجاد در دم دروازه شام
از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال كردند كه در اين صحنه پيكار چه كسي پيروز شد فرمود ما, «إذا أردت أن تعلم مَن غلب و دخل وقت الصلاة فأذّن ثمّ أقم»[2] اگر ميخواهي برايت روشن بشود در اين صحنه چه كسي پيروز شده هنگام نماز اذان و اقامه بگو, ببين نام چه كسي را ما زنده كرديم خب در اذان و اقامه نام پيامبر است و خداست و مبدأ و معاد است و نماز است و فلاح و صلاح, فرمود ما رفتيم اين نام را زنده كرديم برگشتيم ما پيروز شديم پس معلوم ميشود اينها براي احياي اسلام رفتند و شهيد دادند و اسير شدند و يزيد هم براي محو اسلام تلاش و كوشش كرده بود منتها اهل بيت(سلام الله عليهم اجمعين) حقيقت قرآن و حقيقت عترت را در سايه غدير ميدانستند آنها هم به بركت غدير در سايه غدير, سقيفه خودشان را حفظ كردند بنابراين اگر كربلا نبود و اهل بيت نبودند و اصحاب حضرت امير نبود اثري از دين نبود.
بهرهوري اهلسنّت از سفره كربلا در حفظ حيثيت خود
همه اهل سنّت در كنار سفره كربلا نشستند اينها حيثيّتشان, شرفشان, دينشان به اهل بيت وابسته است كدام يك از اينها در برابر حكومت اموي ايستادند گفتند اين حرفي كه تو ميزني كه «لَعِبت هاشم بالْمُلك» كفر است و اگر حكومت و خلافت الهي كه به سلطنت تبديل شد ادامه پيدا ميكرد چه كسي ميتوانست دوباره اسلام را احيا كند, پس بقاي تسنّن به بركت همان ولايت اهل بيت است اينها دينشان را در سايه كربلا دارند شرفشان را در سايه اصحاب ابيعبدالله دارند اين براي گذشته ما كه اصل ماست.
بيداري اسلامي خاورميانه مديون مكتب اهل بيت(عليهم السلام)
در جريان بيداري خاورميانه هم همينطور است الآن هم اينها مديون مكتب اهل بيتاند امام قيام كرد, مراجع دستور دادند, حوزهها قيام كردند, پيروان اهل بيت قيام كردند, كربلا كربلا قيام كرد و اين صدا در آمد انقلاب ايران را به ثمر نهايي رساند و نظام اسلامي را مستقر كرد بعد از مدتي خاورميانه بيدار شد بيداري خاورميانه هم محصول كربلاست اينها الآن شرفشان را, حريّتشان را, آزاديشان را به بركت اهل بيت دارند شما ديديد در جريان بختيار كه او راهپيمايي به عنوان حمايت از قانون اساسي راهاندازي كرد غالب آنها ساواكيها و ارتشيها و مزدوران آن روز بودند اينها با يك نظم نظامي كلّ خيابان را پر كردند خيال كردند با اين راهپيمايي قانون اساسي حامي سلطنت تثبيت ميشود چهارتا راهپيمايي در ظرف دو ماه انجام شد كار را يكسره كرد آن راهپمايي تاسوعا, عاشورا, اربعين, 28 صفر اين چهارتا راهپيمايي ميليوني بود شهر و روستاي ايران حركت كردند آنها ديدند كلّ ايران را مرگ بر شاه گرفته خب ما در كنار سفره اهل بيت هستيم شرف ما, حيثيت ما, عزّت ما, آبروي ما اين است اين چهارتا راهپيمايي كار را يكسره كرد همه اينها فرار كردند ما ديگر جنگ مسلحانه نداشتيم كسي را ترور نميكردند كسي را نميكشتند كسي جايي را منفجر نميكرد همين انفجار نور به تعبير امام(رضوان الله عليه) كار را يكسره كرد شما كه بيگانه نيستيد خودتان هم در اين راهپيماييها حضور داشتيد راهپيمايي كه كلّ ايران را حركت بدهد همين چهارتا بود اگر سالهاي بعد هم بود به مناسبت تاسوعا و عاشورا بود بالأخره, بنابراين انقلاب اسلامي در خود ايران به بركت اهل بيت و كربلا بود همين بيداري, خاورميانه را بيدار كرد.
امنيت و حيثيت و آزادي امروز اهل سنت مديون اهلبيت(عليهم السلام)
الآن هم حيثيتتان, شرفتان, آزاديتان به وسيله اهل بيت است اگر آمريكا امروز به دست شما سلاح داد فردا شما را دفن ميكند مگر بنلادن را او ترويج نكرد مگر به دست او سلاح نداد مگر او را نكشت و در دريا نينداخت اين القاعده هم همينطور است اين طالبان هم همينطور است اين سلفيها هم همين طورند اين تكفيريها هم همين طورند قدري به عقل بيايند الآن مراجع ما, رهبر ما, مسئولان ما, بزرگان ما, همه ما بالأخره اظهار تأسف ميكنيم از جريان حُجر و امثال حُجر و هيچكدام اجازه نميدهند كه برادران پيرو قرآن و عترت دست به سلاح ببرند خواسته آنها هم همين است ولي بالأخره عقلي, درايتي, شرفي, كرامتي هم در انسان وجود دارد ديروزتان كه مديون اهل بيت بوديد امروزتان هم كه مديون اهل بيت است وگرنه شما خواب بوديد «خفته را خفته كي كند بيدار»[3] يمن بيدارتان كرده يا عربستان, مصر بيدارتان كرده يا تونس, قطر بيدارتان كرده يا بحرين همه كه خواب بودند اين ايرانِ بهپا خاسته بيدار، شما را بيدار كرد, پس شرفِ ديروزتان براي كربلاست, شرف امروزتان براي كربلاست, ديگر چرا شما با اين كار مخالف هستيد.
ديني بودن دفاع مقدس و نقش آن در بيداري اسلامي
اينكه عرض ميكنيم شما عزيزان خودتان حضور داشتيد براي زن و بچههايتان بگوييد براي دبستانيها و دبيرستانيها بگوييد, بگوييد ما ديديم پنجاهتا پرچم بود ولي يك دانه پرچم سه رنگ نبود همه يا زهرا, يا حسين, يا اباالفضل, مگر نبود! آخر حسابي هم هست, شرفي هم هست, كرامتي هم هست, غيرتي هم هست ما در كنار اينها نشستيم و آن خاكريز اول و دوم را هم شما ديديد اينها را براي بچههايتان بگوييد اين نواري كه در خاكريز اول و خاكريز دوم ميگذاشتند كربلا كربلا, يا حسين يا حسين, ديگر مرز پرگهر نبود اين دين است كه به ما ميگويد كشورتان را حفظ بكنيد اين دين است كه به ما ميگويد معدنتان را حفظ بكنيد اين دين است كه به ما ميگويد يك وجب خاك را نگذاريد بيگانه بگيرد اين دين است كه به ما ميگويد مملكتتان را بايد حفظ كنيد شما اصل را رعايت كنيد. بنابراين وظيفه همه ما اين است كه براي بچههايمان بگوييم كه اگر پنجاهتا پرچم بود يك دانهاش سه رنگ نبود همهاش يا زهرا, يا حسين, يا اباالفضل, اگر نوار هم بود كه براي تقويت اين عزيزان ميگذاشتند آهنگش يا حسين يا حسين كربلا كربلا بود همين بيداري اسلامي ايران, خاورميانه را هم بيدار كرده.
برخلاف عقل بودن رفتار سلفيها
اين سلفيها اين تكفيريها اين طالبان اينها مقداري به هوش بيايند اين كار بر خلاف عقل است ريشه خودشان را خشك كردن است اين قبر دوباره ساخته ميشود مثل اينكه قبر مطهر عسكريين(سلام الله عليهما) را با جلال و شكوه ساختند چندين بار خراب بكنند باز مردم ميسازند اينها ماندگارند ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[4] اينها مشكل خودتان است نه اينكه براي كسي مشكل خلق كنيد ولي به فكر شرف و حيثيت خودتان هم باشيد.
دعوت وهابيها به تفكّر و تعقّل و شناخت دشمن واقعي
بنابراين اميدواريم كه اينها كه دست به سلاحاند عاقلانه فكر كنند بدانند چه كسي اينها را مسلح كرده يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد در جريان جنگ جمل كه پرچم جنگ را به دست پسرش ابنحنفيه داد فرمود: «اِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَي الْقَوْمِ»[5] تو تقريباً دورترين منطقه اسلامي را ببين و با سرباز روبهرويت بجنگ همه كه براي جنگ تو نيامدند مبادا كه بترسي اگر جمعيت زيادند آنها كه براي تو نيامدند هر كسي رقيبي دارد تو با اين سرباز روبهرو بجنگ ولي مواظب باش كه پيام نحس از حنجره دورترين نقطه يعني شام ميرسد وگرنه اينها را كسي تحريك نكرده مگر همان شاميها «اِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَي الْقَوْمِ» امروز هم به طالبان به سلفيها به تكفيريها به القاعده به همه اينها همان بيان نوراني حضرت امير گفته ميشود كه «ارموا بأبصاركم أقصي القوم» ببينيد اين صداي نحس از كجا درآمده چه كسي شما را تحريك كرده وگرنه ما برادران شيعه و سنّي در كشورهايمان ساليان متمادي با هم برادرانه زندگي ميكرديم ما نه انفجارهاي سيستان و بلوچستان را داشتيم نه انفجار عراق را داشتيم نه انفجار پاكستان و افغانستان و بنگلادش را داشتيم بالأخره روزي هم شما را ميكشند ميريزند دريا مثل بنلادن حواستان جمع باشد! پس دو كار را بايد اينها بكنند يكي تحليل تاريخي كه شرف ديروز و امروز شما براي اهل بيت است يكي هم اگر «اِرْموا بأبصاركم أَقْصَي الْقَوْمِ» كه چه كسي اينها را مسلح كرده و پايان كارشان جز مثل بنلادن چيز ديگر نيست كه اميدواريم ـ انشاءالله ـ عاقلانه فكر كنند.
نقش ازدواج پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مطلّقه زيد در زدودن سنّت جاهلي
اما آيه محلّ بحث كه آيه 37 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است بعضي از كارهاست كه با گفتن حل نميشود يك سنّت قديميِ ديرپاي ريشهداري بود كه پسرخوانده را پسر ميدانستند و اسلام كه داعي قداست داشت اگر اجازه ميداد كه كسي با همسر پسرخواندهاش بعد از طلاق, ازدواج كند اين را برنميتافتند با موعظه و سخنراني و بيان حكم هم حل نميشد در اينجا ذات اقدس الهي فرمود يك حادثه سنگيني است كه با آن كار بساط جاهليت در قسمت ازدواج برچيده ميشود و آن با گفتن حل نميشود من به شمايِ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتم كه اين مطلب را بگوييد كه همسر پسرخوانده بعد از طلاق براي خود شخص حلال است ميتواند با او ازدواج كند ولي شما براي اينكه پاسدار اسلام باشيد و ميترسيد كه آنها قبول نكنند اين را نميخواهيد علني كنيد از مردم براي حفظ اسلام هراس داريد ولي ما خودمان اين را ظاهر ميكنيم اين هيچ ارتباطي ندارد به آن حرف مجعول كه ـ معاذ الله ـ زيد آمد به محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي طلاق دادن حضرت فرمود: ﴿أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ﴾ همسرت را داشته باش طلاق نده خب گاهي ميبينيد در اثر ناسازگاري آن هم يك در هزارم چنين اتفاقي ميافتد بر خلاف عادت كردنهاي بد و زندگي پرتوقّع دوجانبه كه ـ معاذ الله ـ مستلزم پيدايش خطر طلاق است.
دليل جعلي بودن علاقهمندي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به همسر زيد
برخيها حالا اين را از كجا جعل كردند گفتند حضرت آن زن را ديد و ـ معاذ الله ـ به او علاقه پيدا كرد و اين علاقه را در دل خود نگه داشت و چون امر جبلّي و غريزي است عيب ندارد[6] خب اين در اثر نشناختن نبوت و وحي و رسالت است نشناختن مقام عصمت است دوري از قرآن كريم است قرآن درباره هر امري اول يك سدسازي كرده كه جايي نشت نكند بعد آب را روانه كرده درباره توحيد، محكمترين سدّي كه ساخت ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[7] اين ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ از محكمترين محكمات قرآن در بحث توحيد است كه اگر اوصافي براي خدا هست اگر افعالي براي خدا هست مبادا اوصاف و افعال خدا را شبيه اوصاف و افعال ديگران بدانيد ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ ـ اين هم نكره در سياق نفي است ـ كه مبادا فكر توحيديتان مشوب بشود. درباره نبوت هم سدسازي كرده اين سورهٴ «قلم» جزء عتايق سوَر است اين اوايل در مكه نازل شده با سوگند با جمله اسميه با تأكيد فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[8] اين در اوايل نازل شد خب با بودِ چنين محكمي از محكماتِ مسئله نبوت كسي بيايد يك خبر جعلي را گوش بدهد كه مثلاً حضرت ـ معاذ الله ـ به زنِ شوهردار نگاه كرده و دل بست خب اين خيلي از قرآن دور بودن است.
ناسازگاري خلق عظيم نبوي با انتساب جعلي
ما يک عظيم داريم كه قبلاً بحثش گذشت يك طويل و عريض و عميق هم داريم اگر چيزي را بگويند طولش زياد است ميگويند طويل, بگويند عرضش زياد است ميگويند عريض است, اگر عمق يا قطرش زياد باشد ميگويند عميق است اما همه جهات و جوانبش زياد باشد ميگويند عظيم است فرمود تو از هر جهت با عظمت و جلالتي، با جمله اسميه با سوگند قبلي خب وقتي ذات اقدس الهي روي عظمت خُلق پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينطور تأكيد دارد آن وقت انسان بيايد يك خبر جعلي را در تفسيرش ذكر بكند بگويد ـ معاذ الله ـ پيامبر او را ديده علاقه پيدا كرده منتها نميتوانست اظهار كند آن هم زنِ شوهردار؟!
انتساب اخبار جعلي به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثمره دوري از قرآن
ببينيد دوري از قرآن اين حرفها را هم ميآورد شما ميبينيد اگر قرآن در حوزهها رسمي بود بسياري از علوم زنده ميشد خب جزء فحول ما مرحوم آخوند خراساني است در عظمت علمي او كسي ترديد ندارد اين در فقه و اصول، فحل است اما مسئله جبر و تفويض جزء مسائل مياني فلسفي و كلامي است اوج مسائل فلسفي نيست اين همين دو قدم كه به مسئله جبر و تفويض رسيد فوراً ميگويد «قلم اينجا رسيد سر بشكست»[9] خب اگر مسئله تفسير در حوزهها رواج ميداشت بسياري از آيات مشعر به جبر, تفويض, «امرٌ بينالأمرين» و امثال اينهاست بالاتر از جبر و تفويض, قضا و قدر است, بالاتر از قضا و قدر, لوح و عرش و قلم و كرسي است بالاتر از اينها, واحديّت و احديّت است اگر تفسير زنده ميشد فلسفه زنده ميشد كلام زنده ميشد تاريخ زنده ميشد جغرافيا زنده ميشد اقتصاد زنده ميشد, مسئله جبر و تفويض زنده ميشد چون ممكن نيست طلبههاي فاضل پاي درس بنشينند ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[10] را سؤال نكنند كه آيا اين جبر است يا تفويض است به كمك روايات اين را حل نكنند اين نميشود, قضا و قدر همينطور است.
انزواي بعضي از كتب فقهي ثمره مهجوري قرآن در حوزهها
در اثر انزواي قرآن كريم فقه هم به انزوا رفته شما تا اين سالهاي اخير ديديد خيليها جهاد را بحث نميكردند امر به معروف را بحث نميكردند اين عروه مرحوم آقا سيّدمحمدكاظم فاقد بحث جهاد و امر به معروف است فاقد مسئله انفال است ريشه اقتصاد مملكت بر اساس انفال است اين معدنهاي بزرگ نفت و گاز، اينها كه معدني نيست كه به آن خمس تعلّق بگيرد شما ميگويي خمس به اينها تعلّق نميگيرد خيلي خوب, اينها انفال است خب بگوييد بالأخره بايد به دست چه كسي برسد اين مال امام چگونه بايد صرف امام بشود اين انفال كه براي امام است و خمس به آن تعلّق نميگيرد مِلك شخصي ندارد آيا به حوزهها ميرسد يا نميرسد در شئون امامت بايد صرف بشود يا نشود ثروت مملكت اينهاست درباره اينها اصلاً بحث نيست عروه مرحوم آقا سيدمحمدكاظم كه محور فتواي حوزههاي علميه نجف و قم و جاي ديگر بود اصلاً مسئله انفال را ندارد مسئله جهاد را ندارد امر به معروف را ندارد اين ديگر فقه پويا نيست يا برخي از فقهاي ما(رضوان الله عليهم) ديدند خطر در كار است گفتند حدود در زمان غيبت جاري نميشود خب در زمان غيبت, حكم رهاست يا قانون ژاپن و ژنو و سازمان بينالمللي بايد اجرا بشود چه چيزي بايد اجرا بشود برخيها حتي از متأخرين گفتند كه حدود الهي در زمان غيبت جاري نميشود بالأخره جلوي فساد را بايد گرفت يا نگرفت, برخي ميگفتند نماز جمعه در زمان غيبت حرام است خب آن شكوه و جلالي كه نماز جمعه دارد كه نمازهاي ديگر ندارد وقتي امام(رضوان الله عليه) با مراجع و مردم قيام كرد اين خيمه خوابيده را بلند كرد مردم ديدند كه اين همه چيز دارد هم امر به معروف دارد هم نهي از منكر دارد هم جهاد دارد هم نمازجمعه دارد هم انفال دارد همه چيز دارد همه چيز بود و خوابيده بود الآن شما ميبينيد آنجايي كه انقلاب كردند بخواهند مردم سراسر كشورشان را هفتهاي يك روز يكجا جمع كنند هيچ راهي ندارند ممكن است با تلاش و كوشش سالي يكي, دو بار بتوانند جمع بكنند اما مردم را در هر هفته يكجا بخواهند جمع بكنند هيچ راهي ندارند اما نماز جمعه چيزي است كه دستور رسمي دين است خب اين از بين رفته بود فتوا به حرمتش داده بودند خب اگر حدود در زمان غيبت جاري نشود نماز جمعه هم در زمان غيبت جاري نشود سخن از انفال كه به ميان نميآيد سخن از جهاد كه به ميان نميآيد سخن از امر به معروف كه به ميان نميآيد يك فقه منزوي است وقتي قرآن متروك باشد هم آن علوم عقلي متروك است هم بسياري از ابواب فقهي متروك است منتظرند كه حضرت ظهور بكند. اگر واقعاً روشن ميشد كه مسئله ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ جزء محكمات نبوت است [آن حرفها را نميزدند] مگر ذات اقدس الهي اينطور با عظمت براي حيثيت خُلقي انساني سرمايهگذاري ميكند آن هم در اوايل نزول آيات در مكه كه اين سورهٴ «قلم» جزء عتايق سور مكّي است خب ما با داشتن ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ در بحثهاي توحيدي كه لنگ نيستيم ما با داشتن مسئله ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ در مسئله وحي و نبوت كه منتظر نيستيم ببينيم فلان خبر جعلي چه ميگويد خب اگر دست انسان به بركت قرآن كريم باز باشد ديگر اين حرفها را گوش نميدهد.
تبيين مخالفت صريح قرآن با دلبستگي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به همسر زيد
از طرف ديگر خدا فرمود تو در دلت چيزي داري كه اظهار نميكني ما آن را اظهار ميكنيم خب كجا اظهار كرد كه تو مثلاً ـ معاذ الله ـ دلبسته به آن زن بودي اما آنكه خدا اظهار كرد فرمود وقتي آن شخص نصيحت شما را گوش نداد بالأخره نتوانستند با هماهنگي يكديگر زندگي كنند زيد همسر خودش را طلاق داد اينها كاملاً جدا شدند ما او را به ازدواج تو در آورديم ما خواستيم امرمان را روشن كنيم ﴿زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾ فرمود اين را ما ظاهر ميكنيم خب با ظاهر قرآن, آن قصه مخالف است با امّهات قرآن, آن قصه مخالف است كه وجود مبارك پيامبر ـ معاذ الله ـ همسر زيد را ديد و دل بست.
انزواي مباحث عقلي و كلامي ثمره مهجوري قرآن در حوزهها
اين دور بودن از قرآن است شما مسئله جبر و تفويض را به فيلسوف بدهيد به آساني حل ميكند خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) فرمود اينجا جاي قلمفرسايي است نه جاي شكستن سرِ قلم, چرا سرِ قلم شكست مگر ائمه نفرمودند: «لا جبر و لا تفويض بل أمرٌ بين الأمرين»[11] اين را فرمودند يا نفرمودند خب بنشينيم حل كنيم ضعيفتر از اين را «لا تنقض اليقين أبداً بالشك» را فرمودند الآن در اين پنجاه سال اخير دهها جلد كتاب درباره اين يك جمله نوشته شده «لا تنقض اليقين أبداً بالشك و إنّما تنقضه بيقين آخر»[12] اما «لا جبر و لا تفويض بل امرٌ بين الأمرين» يك مايه قوي ميخواهد ميگويند «قلم اينجا رسيد سر بشكست» امام كه باشد ميگويد اينجا جاي قلمفرسايي است چرا قلم اينجا رسيد سر بشكست ولي وقتي بحثهاي قرآني مطرح بشود قدم به قدم سخن از جبر و تفويض است ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ خب معلوم ميشود كه هدايت و اضلال به دست ديگري است.
ادله جعلي بودن انتساب ناروا به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش:... پاسخ: الآن خود رهبري فرمود مراجع فرمودند, خيلي فرق كرده رشته تخصّصي فلسفه پيدا شد كلام پيدا شد تفسير پيدا شد حديث پيدا شد اين رشتههاي تخصّصي همين است قبلاً كه اينها نبود. غرض اين است كه چون آن علم نيست اينها ميگويند ـ معاذ الله ـ وجود مبارك پيامبر آن زن را ديد خب اين عيب ندارد غريزه بشري است! همين؟! ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ پس چه شد! ما در هر موردي محكمات داريم در امامت محكمات داريم, در نبوت محكمات داريم, در معاد محكمات داريم, در توحيد محكمات داريم, در وحي محكمات داريم, اگر بحثي, روايتي, آيهاي ظاهرش با عصمت و جلال و عظمت آنها موافق نبود خب بايد توجيه بشود ببينيم سند آن چگونه است چه كسي آن حرف را زده اولاً آن تاريخ است نه روايت، بعد خود روايت را فرمودند بر قرآن كريم عرضه كنيد[13] فرمودند به نام ما دروغ جعل ميكنند[14] اما كسي نميتواند آيهاي جعل بكند و از طرفي هم با خود آيه سازگار نيست آيه ميفرمايد ما اين امر را ظاهر ميكنيم آنكه تو اِخفا ميكنيم ما ظاهر ميكنيم خب آنكه اخفا ميكند اگر ـ معاذ الله ـ دلبستگي به آن زن باشد كجا خدا ظاهر كرد اما آنكه ظاهر كرد اين است كه تو ميترسيدي كه مبادا حرفت را قبول نكنند ما آمديم بالصراحه گفتيم كه پسرخوانده, پسر نيست اگر همسر خودش را طلاق داد پدر ميتواند با او ازدواج كند پشت سر هم اين را تأكيد كرديم.
نفي پدري پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي غير فرزندان خود
بعد آيه جداگانه نازل شد كه پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) پدر كسي نيست پدر بچههاي خودش است از رجال شما كسي باشد كه پسر پيامبر باشد و پيامبر، پدر او باشد ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ﴾ نيست حالا حسن و حسين(عليهما السلام) يا ابراهيم، اينها نوجواناند يا كودكاند حساب ديگر است ولي مردي از مردهاي حجاز, مكه, مدينه و مانند آن كه پسر پيغمبر باشد نيست ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ﴾ اما حالا نساء چرا, صديقه كبرا هست صِبيان چرا، حسن و حسين(سلام الله عليهم اجمعين) هستند خب اين را پشت سر هم دارد خدا اظهار ميكند.
نابودي سنت جاهلي فرزندخواندگي با عمل رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
ميفرمايد اين را ما داريم اظهار ميكنيم ما اين كار را كرديم ﴿زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً﴾ يعني وقتي آنها طلاق دادند ﴿وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾ ما وقتي چيزي اراده كرديم يقيناً انجام ميگيرد ما خواستيم انجام بدهيم و انجام داديم ﴿مَا كَانَ عَلَي النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ﴾ براي اينكه به مردم بگويد شما درباره حرم امن نبوّت حرف نزنيد اين احكام الهي است ما براي اينكه سنّت جاهلي را از بين ببريم هيچ چارهاي نبود مگر اينكه با عمل, مسئله حل بشود پيامبر طبق دستور الهي اين كار را انجام داده است ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ﴾ سنّت الهي درباره انبياي قبلي اينطور است درباره نبي فعلي اينطور است ﴿وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً﴾.
علت هراس پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ازدواج با همسر مطلقه زيد
بعد فرمود رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) و ساير انبيا اين سِمت را دارند اينها در خشيت موحّدند ما نخواستيم بگوييم كه مثلاً ـ معاذ الله ـ پيامبر هراسي از خودش داشت هراسي اگر بود براي حفظ دين بود فكر ميكرد كه مبادا ـ معاذ الله ـ مردم نسبت به دين بدبين بشوند همه انبيا اينطورند منتها با حفظ مراتب ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ خوف قبلاً گذشت كه غير از خشيت است خب انسان از مار و عقرب ميترسد خودش را كنار ميكشد از سيل و آتش ميترسد خودش را كنار ميكشد اما خشيت ندارد خشيت يعني تأثّر قلبي با اعتقاد به تأثير ﴿وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيباً﴾ بعد آيه چهلم هم اين است كه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) پدر هيچ كدام از رجال شما نيست اما پدر نساء و صِبيان مثل حسنين(عليهما السلام) است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . اللهوف, ص180 و 181.
[2] . الامالي (شيخ طوسي), ص677.
[3] . گلستان سعدي, باب دوم, حكايت 37.
[4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.
[5] . نهجالبلاغه, خطبه 11.
[6] . ر.ك: روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم, ج11, ص204.
[7] . سورهٴ شوري, آيهٴ 11.
[8] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.
[9] . كفاية الاصول, ص68.
[10] . سورهٴ نحل, آيهٴ 93; سورهٴ فاطر, آيهٴ 8.
[11] . متشابه القرآن, ج1, ص193.
[12] . وسائل الشيعه, ج1, ص245.
[13] . تهذيب الاحکام، ج7، ص275.
[14] . الکافی، ج1، ص62.