28 01 1986 2171834 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 153(1364/11/08)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۶۲)

ايمان و عمل صالح، تنها راه نجات و عدم تأثير عناوين مكتبيدر سعادت انسان

يكي از نمونه‌هاي صراط مستقيمِ اسلام آن است. كه هم از افراط بر كنار است، هم از تفريط. و هيچ بهايي براي غير صراط مستقيم قائل نيست. دربارهٴ بني‌اسراييلي كه تن به آن بت‌پرستي دادند خداي سبحان فرمود: ﴿ضربت عليهم الذلّة والمسكنة﴾[1] امّا راه اميد و بازگشت را به روي اينها باز كرد فرمود: اگر كسي يهودي بود ولي مؤمن شد به خدا و قيامت و عمل صالح كرد خوف و حزني ندارد. آن ذلّت از او گرفته مي‌شود چه اين‌كه اگر كسي مسلمان بود صرف اين اسلام او را مغرور نكند. هم دربارهٴ بني‌اسراييل راه اميد را باز كرد هم دربارهٴ غير بني‌اسراييل راه غرور را بست، فرمود: مدار سعادت و محفوظ شدن از خوف و حزن هيچ يك از اين نامها نيست، نه يك شخص يهودي به جرم يهوديّت از سعادت أبد محروم مي‌شود نه يك مسلمان به بهانهٴ اسلام از انجام وظايف شرعي معاف است.

لذا فرمود: ﴿إنّ الذين آمنوا والذين هادوا﴾ اين گروه دوّم ﴿والنصارىٰ والصابئين﴾ اين گروه سوم و چهارم، هر كسي كه داراي اين اصول و عمل صالح باشد، اهل نجات است. قهراً اين جمله مي‌شود مبتدا و خبر و خود اين جمله در محل رفع است تا خبر براي اِنَّ باشد كه ﴿من آمن بالله واليوم آخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم ولاخوف عليهم ولاهم يحزنون﴾ نه اين‌كه اين ﴿مَنْ آمن﴾ بدل باشد براي اين ﴿والذين هادوا﴾ به بعد كه سياق بهم بخورد سياق ﴿إنّ الذين آمنوا و الذين هادوا والنصارىٰ والصابئين﴾ يكي است اگر اين ﴿من ٰامن﴾ بخواهد بدل باشد بايد بدل باشد براي همه، براي اسم انّ نه خصوص ﴿والذين هادوا﴾ و اگر بدل شد آن اشكالي كه قائلين به بدليّت ﴿من ٰامن﴾ را وادار كرد كه اين ﴿مَنْ﴾ را بدل بگيرند حل نمي‌شود اينها فكر مي‌كردند كه ﴿إنّ الذين آمنوا﴾ خب كسي كه مؤمن است چرا ديگر تكرار شد كه ﴿مَن آمن بالله﴾ بايد بگويد: «إنّ الذين آمنوا فلهم أجرهم عند ربّهم» ديگر نبايد ﴿مَنْ ٰامن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً﴾ تكرار بشود ناچار اين ﴿من ٰامن﴾ را بدل گرفته‌اند براي ﴿والذين هادوا﴾ آن وقت اين جملهٴ چهار ضلعي را كه وحدت سياق دارد تفكيك كردند گفته‌اند اين ﴿مَنْ آمن﴾ بدل است براي ﴿والذين هادوا﴾ براي اين‌كه اين ناهماهنگي پيش نيايد و اين وحدت سياق محفوظ بماند جمله ﴿مَنْ آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم﴾ مبتدا و خبر خواهد بود و اين جمله در محل رفع است تا خبر براي إنّ باشد.

آنگاه فرمود به اين‌كه اگر كسي يهودي شد آن ذلّت و مسكنت براي او ابدي نيست، راه بازگشتش باز است. و اگر كسي مؤمن شد به صرف اين ايمان فريب نخورد. قرآن كريم دربارهٴ مؤمنيني كه به اين ايمان ظاهريشان اكتفا كردند هشدار مي‌دهد، چه مؤمنيني كه به اين ايمان ظاهري اكتفا كردند و واقعاً كافرند مثل منافق، چه آنهايي كه مؤمن فاسقند يا ضعيف الايمانند به آنها هم هشدار مي‌دهد. دربارهٴ منافقين آيهٴ ٨ همين سورهٴ بقره قبلاً بحثش گذشت كه فرمود: ﴿ومن الناس من يقول آمنّا بالله و باليوم الآخر﴾[2]؛ مي‌گويند: ما به خدا و قيامت مؤمنيم، امّا ﴿وما هم بمؤمنين﴾[3] به اين گروه هم قرآن مي‌فرمايد: اگر كسي مؤمن راستين به خدا و قيامت باشد و عمل صالح كند اهل نجات است يا دربارهٴ رباخواران مي‌فرمايد: به اين‌كه شما تتمهٴ ربا را ترك كنيد، آن سنّت‌هاي جاهلي را پشت سر بگذاريد اگر واقعاً مؤمن هستيد، ديگر ربا نگيريد آيهٴ ٢٧٨ همين سورهٴ مباركهٴ بقره اينچنين است كه ﴿يا أيّها الذين آمنوا إتّقوا الله وذَروا ما بقي من الرّبا إن كنتم مؤمنين﴾[4] صدر آيه و ذيل آيه خطاب به مؤمنين است مي‌فرمايد: مؤمنين! خب ترك كنيد ربا را، اين كه به مؤمن دستور ترك ربا مي‌دهد معلوم مي‌شود او يك مؤمن اسمي است مي‌فرمايد: ﴿يا أيّها الذين آمنوا اتّقوا الله و ذَروا ما بقي من الرّبا﴾[5] آن ربا را كه در جاهيليت مي‌گرفتيد الآن تركش كنيد، اگر مؤمنيد. يعني شما نگوييد صرف اين ايمان ما را به بهشت مي‌برد اين ايمان بدون عمل صالح فريبتان ندهد. اين‌كه انسان نبايد به اسم فريب بخورد محل ابتلاي همهٴ فرق است اين‌كه فرمود: ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[6] اين را بعد از تقطيع امم فرمود: فرمود: ﴿إنّ هذه أمتكم امّةً واحدة﴾[7] شما نيستيد مگر امت واحدة بعد فرمود: ﴿فتقطعوا أمرهم﴾[8] تقطيع كردند، هر كسي به يك گروهي مرتبط شد، به نام خاصي منسوب شد، آنگاه هر حزب و هر گروهي خود را اهل نجات مي‌داند. فرمود: ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[9] اين‌كه فرمود: ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[10] يك امري است كه بايد رويش صحّه گذاشت يا يك امري نيست كه رويش صحّه گذاشت فرمود: اينچنين نيست كه فرح هر حزبي صحيح باشد. مسلمين يك حزب، يهوديها يك حزب، مسيحي‌ها يك حزب، صابئين يك حزب، اينچنين نيست. بلكه همهٴ اين گروهها يك اصل كلّي بر اين‌ها حاكم است ﴿من آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم﴾ پس اينچنين نيست كه ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[11] باشد و خود را اهل سعادت بدانند يهوديها بگويند ﴿لن يدخلَ الجنة إلاّ من كان هوداً﴾[12] و مسيحي‌ها بگويند لن يدخل الجنة إلاّ من كان نصارىٰ مسلمين بگويند «لن يدخل الجنة إلاّ من كان مسلماً» اين‌كه قرآن كريم به احزاب گوناگون در برابر اُمم فرمود حزب اسلامي، حزب يهودي، حزب صابئين حزب نصارا، اينچنين تقطيع كرديد روا نيست همهٴ أنبيا آمدند يك حرف را گفتند منتها هر پيغمبري گذشتگان را تصديق كرد زمينه را براي آينده فراهم كرد و آخرين أنبيا عيساي مسيح(سلام الله عليه) بود كه جريان گذشتگان را تصديق كرد و بشارت داد به خاتم أنبيا(عليهم آلاف التّحيه والثناء)، لذا فرمود: آن فرح، فرح كاذب است، اين‌كه ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[13] هر گروهي به مرام خود خوشحال است، اين فرح، فرح كاذب است و اين را در سورهٴ مباركهٴ بقره در همين سوره مبسوطاً بيان كرد كه كار با تمنّي نيست. چه اين‌كه در سورهٔ نساء، آيهٔ 162 به بعد اينچنين فرمود: ﴿والّذين آمنوا وعملوا الصّالحاتِ سَنُدخلهم جنّاتٍ تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً وعدالله حقاً و من أصْدق من الله قيلاً﴾[14] آنگاه فرمود: ﴿ليس بأمانيّكم ولا أمانيّ أهلِ الكتاب﴾[15] سعادت به أُمنيّه نيست، كار با أماني و تمنّيات شما حاصل نمي‌شود، با أماني و تمنّيات اهل كتاب هم حاصل نمي‌شود. تمنّي شما اين است كه چون مسلمانيد اهل بهشتيد و تمنّي آنها اين است كه چون يهودي‌اند. اهل بهشتند، اينچنين نيست ﴿ليس بأمانيّكم ولاأمانيّ أهل الكتاب﴾[16] اين اهل الكتاب، جامع يهوديت است و مسيحيت است و صابئين است و مجوس.اگر آنها اهل كتاب باشند چه اين‌كه ظاهراً اهل كتاب هستند صابئين خود را به يحياي شهيد(سلام الله عليه) منسوب مي‌دانند و تلفيقي از همان مذهب نصرانيت است. اينها را نمي‌شود به حساب بت‌پرست آورد، چون خداي سبحان همهٴ اين‌ها را در برابر بت‌پرست‌ها ذكر كرد در سورهٔ حج كه بحثش در جلسهٴ قبل گذشت آيهٔ ١٧ سورهٴ حج اين بود كه مجوس و صابئين را در برابر مشركين قرار داد فرمود: ﴿إنّ الذين آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارىٰ والمجوس والّذين أشركوا إنّ الله يفصل بينهم يوم القيامة﴾[17] صابئين جزو بت‌پرست‌ها نيستند و گرنه جزو مشركين بودند. از اين‌كه خداي سبحان فرمود: چه مسلمان، چه اهل كتاب معلوم مي‌شود همهٴ آن فِرَق چهارگانه مرادند يعني يهوديها، مسيحيها، مجوسيها، صابئين. فرمود: كار با تمنّى نيست ﴿ليس بأمانيّكم ولا أمانيّ أهل الكتاب﴾[18] كسي بگويد من چون مسلمانم أهل بهشتم خب آيهٴ سورهٴ بقره فرمود: اگر مسلماني ربا نگير!، فرمود: كار با نام حل نمي‌شود ﴿ليس بأمانيّكم ولا أمانيّ أهلِ الكتاب من يعملْ سوءاً يجز به﴾[19] اين دربارهٴ بُعد سلبي قضيه است، اين آيه محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ مائده در باب بُعد اثباتي قضيه است در آيهٴ سورهٴ نساء مي‌فرمايد: هر كه بد كرد كيفر مي‌بيند چه مسلمان، چه غير مسلمان. در آيهٴ محل بحث سورهٴ بقره و سورهٴ نساء و سورهٴ مائده مي‌فرمايد هر كه خوب كرد پاداش مي‌بيند چه مسلمان و چه غير مسلمان. پس كار با ايمان و عمل صالح است با نام حل نمي‌شود عمده آن است كه به چه ايمان بياورند و عمل صالح كدام است.

 

معيار ايمان و عمل صالح

بحث در مرحله بعد اين است كه ايمان به چه بياورند و عمل صالح به چيست؟ امّا بحث مقام اوّل اين است كه عامل سعادت چيست؟ قهراً بحث در دو مقام خواهد بود مقام اوّل اين است كه عامل سعادت چيست؟ مقام  دوم آن است كه وقتي ثابت شد عامل سعادت، ايمان و عمل صالح است ايمان به چي و كدام عمل، عمل صالح است؟ پس در مقام اوّل فرمود: نام و حزب و سنّت خاص و امثال ذلك، عامل سعادت نيست؛ چه مسلمان، چه صابئين، چه مسيحيان، چه يهوديان هر كسي بخواهد سعادتمند بشود بايد مؤمن شود و كارش خوب، يعني يك حسن فاعلي داشته باشد آدم خوبي باشد و يك حسن فعلي داشته باشد كار خوب انجام بدهد. چون ايمان به عقيده بر مي‌گردد انساني كه داراي اعتقادات صالح است مي‌شود فاعلِ حَسَن، يعني انساني كه خوب است و كسي كه داراي عمل صالح است كار او حسن است، پس عامل نجات، حُسن فاعلي است و حُسن فعلي. اين خلاصهٴ مقام اوّل، امّا در مقام ثاني بحث اين است كه به چه ايمان بياورند؟ آيا الآن به تورات و انجيل ايمان آوردن كافي است يا گذشته از ايمان به تورات و انجيل غير محرّف بايد به قرآن ايمان بياورند. آيا صرف اعتقاد به موسيٰ و عيسي(عليهما‌ السلام) كافي است يا بايد به خاتم انبيا(عليه آلاف التّحية والثناء) هم بالضرورة ايمان بياورند؟ و عمل صالح چيست؟ آيا به دستور تورات و انجيل عمل كردن، عمل صالح است؟ يا عمل صالح آن است كه به دستور قرآن عمل بشود اين مقام ثاني است. بنابراين، در همهٴ اين مطالب چه در بُعد اثباتي قضيه چه در بُعد سلبي قضيه خداي سبحان بين همه امم يك حكم يكسان دارد، مي‌فرمايد: هر كه بد كرد عقاب مي‌بيند چه مسلمان، چه غير مسلمان. هر كس خوب كرد پاداش مي‌بيند چه مسلمان چه غير مسلمان. بديها را و خوبيها را يك مقدارش را عقل مي‌گويد، مثل اين‌كه ظلم بد است و دروغ بد است و تجاوز بد است و خيانت بد است و مانند آن، يك مقدار مهمش را بايد وحي بگويد كه چگونه نماز بخوانند، چگونه روزه بگيرند و مانند آن. لذا فرمود: ﴿ليس بأمانيّكم ولا أمانّي أهل الكتاب من يعمل سوءً ايجز به﴾[20] صدر آيه اين است كه كار به امانيّ و تمنيّات حل نمي‌شود، آن وقت ذهن سؤال مي‌كند كار پس با چي حل مي‌شود؟ چه كار كنيم كه نجات پيدا كنيم؟ فرمود: بد نكنيد؟ بد چيست؟ آن را قرآن مشخص كرد كه چي بد است و چي خوب است. كلياتش را مشخص كرد و جزئياتش را هم فرمود: ﴿ما آتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا﴾[21] هم اوامر را وهم نواهي را امتثال كنيد، پس ﴿من يعمل سوءاً يجز به ولايجد له من دون الله وليّاً ولانصيراً﴾[22].

 

ـ كيفر، پيامد سود فعلي و پاداش، پيامد حُسن فعلي و حسن فاعلي

 آنگاه بُعد اثباتي قضيه را هم ذكر فرمود: ﴿ومن يعمل من الصّالحات من ذَكَرٍ أو أُنثيٰ و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنّة ولايظلمون نقيراً﴾[23] فرمود: اگر كسي كار بد كرد، چه خودش آدم خوبي باشد چه آدم بد كيفر مي‌بيند. ولي اگر كار خوب كرد و خودش آدم خوبي بود پاداش مي‌بيند، لذا در آيه اولىٰ فقط به سوء فعلي اكتفا كرد در آيهٴ ثانيه حسن فعلي و حسن فاعلي را به هم ضميمه كرد. بيان ذلك اين است كه معصيت، آدم را به جهنّم ببرد چه معصيت كار مسلمان باشد چه غير مسلمان، لذا شما در هيچ جاي قرآن ملاحظه نمي‌فرمائيد در مسائل كيفري، حسن فاعلي يا سوء فاعلي را تقييد كرده باشد، نمي‌گويد: اگر كسي بد كرد و آدم بدي بود جهنّم مي‌رود مي‌گويد اگر كسي بد كرد جهنّم مي‌رود، خواه آدم خوب باشد مثل مسلمان فاسق،ـ خواه آدم بد باشد مثل كافر. ﴿جزاء سيئة سيئة مثلها﴾[24] ﴿من يعمل سوءاً يجز به﴾[25] سواء كان مسلماً أو كافراً، اين اطلاق آيه ناظر به آن است كه بدي، كيفرش جهنّم است. خواه آن انساني كه بد كرد يعني سوء فعلي داشت، سوء فاعلي هم داشته باشد يا نه آدم بدي هم باشد يا نه، مي‌خواهد مؤمن باشد مي‌خواهد كافر همين كه گناه كرد عذاب مي‌بيند ولي در مسائل بهشت و پاداش هميشه حسن فعلي را با حسن فاعلي مقيّد مي‌كند، شما نداريد جايي كه خدا بفرمايد: هر كه كار خوب كرد بهشت مي‌رود. هميشه حسن فعلي را با حسن فاعلي مقيد مي‌كند مي‌گويد: اگر كسي كار خوب كرد و به خدا و قيامت معتقد بود بهشت مي‌رود، ممكن است كسي كار خوب بكند و به خدا و قيامت معتقد نباشد و خداي سبحان جزاي دنيايي اِو را هم حفظ بكند در دنيا به او پاداش بدهد ولي او اهل بهشت نيست، ممكن نيست كافر بهشت برود. كسي كه كارش براي خدا نيست به بهشت نخواهد رفت اين يقيني است، اگر كاري خوب كرد البته پاداش دنيايي دارد يا تخفيف عذاب در جهنّم هست و مانند آن. لذا بين اين دو آيه ملاحظه مي‌فرماييد كه فرق شده در آيه اوّل فرمود: ﴿من يعمل سوءًا يجز به﴾[26] در آيهٴ دوم نفرمود: «ومن يعمل من الصّالحات من ذَكَرٍ أو أُنثىٰ فأولئك يدخلون الجنة» بلكه  يك قيدي هم آورد و فرمود: ﴿وهو مؤمنٌ﴾[27] يعني اگر كسي كار خوب كرد و به خدا و قيامت معتقد بود، او بهشت مي‌رود. سورهٴ نساء آيهٴ ١٢٤ فرمود: ﴿ومن يعمل من الصّالحات من ذَكَرٍٍ أو أُنثىٰ و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة ولايظلمون نقيراً﴾[28] آن اندك چيزي كه يك پرنده با منقارش مي‌گيرد آن را مي‌گويند نقير، فرمود: خداي سبحان به اندازهٴ يك ذره‌اي كه يك پرنده با منقارش مي‌گيرد، به نام نقير، به احدي ستم نمي‌كند.

ـ اصالت روح و فرعيت بدن

الف. عدم تأثير ذكورت و انوثت در حقيقت انساني

 اما اين‌كه فرمود: ﴿من ذكرٍ أو أُنثىٰ﴾ شايد در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان نمي‌خواهد بگويد كه زن و مرد مساويند، مي‌خواهد بگويد: زن و مردي نيست، چون آنكه كار انجام مي‌دهد انسان است و انسان بما أنّه انسانٌ نه مذكّر است نه مؤنث، در حقيقت انسانيت نه ذكورت دخيل است نه أنوثت، مذكر و مؤنث كه دو نوع نيستند كه دو صنف از يك نوع هستند. اگر چيزي صنف شد يعني از حقيقت و ذات بيرون است اينها جزو مصنفات هستند نه منوعات، بنابراين، در حقيقت انساني، ذكورت و اُنوثت دخيل نيست حقيقت انسان نه مذكر است نه مؤنث اين بدن است كه يا اينچنين است يا آنچنان لذا مي‌فرمايد: خواه زن، خواه مرد نه اين كه زن و مردي هست و با هم مساويند، مي‌فرمايد شما خواه اسمش را زن بگذاريد خواه اسمش مرد، اين معتقد و كسي كه عمل صالح انجام مي‌دهد خواه بدنش اينچنين خواه بدنش آنچنان بي‌تفاوت است نه اينكه زني هست و مردي هست و با هم مساويند، اينها صنف هستند، آنكه كار انجام مي‌دهد خود نوع است، آن صورت نوعي است كه كار انجام مي‌دهد آن انسان است كه كار مي‌كند انسان نه مذكر است نه مؤنث، انسان يك حيوان ناطق است كسي است كه داراي نفس مجرّده است.

سؤال ...

جواب: نه اين بحثها را ملاحظه بفرمائيد و آن بحثهاي اصطلاحي را در بحثهاي تفسيري نكشانيد. مي‌فرمايد: به اين كه چه زن، چه مرد، اينها صنف هستند آنكه كار انجام مي‌دهد انسان است انسان نه مذكر است نه مؤنث.

سؤال ...

جواب: نه، شما دقت كنيد، بايد حرف روي اصول باشد امّا نبايد اصطلاحات را مخلوط كرد فرمود: انسان، انسان، نه زن است نه مرد.

سؤال ...

جواب: آن دخيل نيست، پس بنابراين ناظر به عدم تفاوت است. يعني خواه اين خواه او، نه اين‌ها با هم مساويند.

سؤال ...

جواب: بله، منظور آيه اين است كه خلاصه حقيقت انسان اگر مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است خواه صورتش اينچنين خواه صورتش آنچنان، مثل اين‌كه مي‌فرمايد: سواءٌ كان أبيض أو أسود. اينچنين است مگر ابيض و اسود عمل مي‌كنند برخلاف غرب كه مي‌گويد بين زن و مرد تفاوتي نيست او حقيقت انسان را در اين پيكر مي‌داند و مي‌گويد: انسان كه پيكر است و بس، زن و مرد يكسان است، ولي قرآن مي‌گويد: حقيقت انسان جان آدمي است جان آدمي نه مذكّر است نه مؤنث. اين‌كه مي‌فرمايد چه مذكّر، چه مؤنّث مثل اين‌ است كه بفرمايد: خواهي سفيد جامه و خواهي سياه باش. اين ترجمه همان است كه «خلق الله الجنة لمن أطاع و احسن ولو كان عبداً حبشّياً»[29]، سياه جامه باشد اينكه فرمود: خواه سفيد، خواه سياه يعني خواه بدن اينچنين خواه بدن آنچنان، مگر سياه و سفيد كار مي‌كنند. انسان كار مي‌كند و انسان نه سفيد است نه سياه.

ب. نگاه عرشي مكتب اسلام به زن

اين مكتب خيلي عرشي و عالي است، اين زن را بُرد به مقامي كه اصلاً مرد و زن در آنجا راهي ندارند برخلاف غرب كه مي‌گويد حقيقت انسان همين پيكر است، اين پيكر دو جور است هر دو با هم برابرند و قرآن مي‌گويد اصلاً تفاوت نيست، اصلاً نام نيست براي اين‌كه آنكه كار مي‌كند انسان است انسان نه مرد است نه زن، انسان يك روح مجردي دارد، يك حقيقت زنده‌اي دارد، مثل اين‌كه بفرمايد: چه سفيد، چه سياه.

 بنابراين، شما جايي پيدا نمي‌كنيد كه خداي سبحان بفرمايد هر كار خوب كند، بهشت مي‌رود، هميشه مقيد است حسن فعلي به حسن فاعلي چه در سورهٴ نحل، چه در همين سورهٴ نساء در آنجا فرمود: ﴿من عمل صالحاً من ذكر أو أُنثىٰ و هو مؤمن فلنحيينّه حياةًً طيبّة﴾[30]

 

 

سؤال ...

جواب:

ج. زن و شأن اجرا

آن در كارهاي اجرائي است وگرنه در مسائل معنوي و مقامات ولايت هرگز بين زن و مرد فرق نيست در شأن فاطمه(عليها سلام) مي‌بينيد كه اين حديث شريف وارد شده است كه: اگر علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) نبود آدم و من دونه همسر او نبود[31]. آدم و من دونه، اين در فضيلت فاطمه(عليها سلام) در جوامع روايي ملاحظه مي‌فرماييد. اين زن است كه از بسياري از انبيا گذشته است. بنابراين، انسان است كه كامل مي‌شود، انسان نه مذكر است نه مؤنث. در كمالات عقلي نه ذكورت شرط است و نه انوثت، مانع. اين در كارهاي اجرايي است كه البته بعضي از كارها مال زن است و بعضي از كارها مال مرد، گفته‌اند جهاد مال مرد است، قضا مال مرد است و امثال ذلك اين كارهاي اجرايي است شما مي‌بينيد در مرجعيت ذكورت را شرط كردند ولي در اجتهاد و فقاهت كه ذكورت را شرط نكردند، مرجعيت يك كار اجرايي است اما اجتهاد و فقاهت عدالت، عصمت، ولايت كليه اينها مقامات انساني است و اينها هيچ كدام نه مشروط به ذكورت هستند و نه ممنوع به انوثت هستند.

 

 

سؤال ...

جواب: منظور آن است كه در آيه اوّل فرمود: أماني هيچ كسي نقش ندارد، كسي بگويد من مسلمانم، خب اگر مسلماني ﴿ذروا ما بقىٰ من الرّبا إن كنتم مؤمنين﴾[32] كسي كه بگويد من مسلمانم بهشت مي‌روم و از من شفاعت مي‌كنند، ربا هم مي‌گيرم. فرمود: اينچنين نيست.

 

خلاصهٴ بحث

پس مقام اوّل آن است كه هر كه بد كرد كيفر مي‌بيند چه آدم خوب باشد چه آدم بد، و هر كه كار خوب كرد و آدم خوب بود يعني عقيده خوب داشت بهشت مي‌رود اين خلاصه مقام اوّل، امّا مقام ثاني كه آدم خوب كيست؟ و كار خوب چيست؟ مؤمن كيست و عمل صالح چيست؟ خب اين را بايد وحي بگويد كدام وحي؟ وحي منسوخ يا وحي ناسخ؟ خب بايد وحي ناسخ بگويد، وحي ناسخ اليوم علي وجه الأرض، قرآن كريم است و اِلىٰ يوم القيامة هم قرآن كريم خواهد بود، كتب أنبياي پيشين هم محرَّفند و هم منسوخ و اين كتابي كه خداي سبحان صيانت آن را براي ابد حفظ كرده است قرآن كريم است و همواره دارد تحدّي مي‌كند كه ﴿إن كنتم في ريب ممّا نزّلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله﴾[33] پس كسي مؤمن است كه ايمانش را كتاب ناسخ يعني قرآن كريم تبيين كرده باشد و عملي صالح است كه قرآن كريم آن را عمل صالح بداند. خب اگر كسي، نمازش را به غير قبله بخواند اين عمل صالح نيست، روزه‌اش را در غير ماه مبارك رمضان بگيرد اين عمل صالح نيست، چون قرآن فرمود: ﴿من شهد منكم الشهر فليصمه﴾[34] يا فرمود: ﴿حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره﴾[35] و مانند آن.

بنابراين، اين آيهٴ مباركهٴ﴿إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات﴾[36] جلوي هرگونه تمنيّات را هم مي‌گيرد، جلوي هرگونه يأس را هم مي‌گيرد و اصول كلي را بيان مي‌كند آنگاه خطوط جزئي را آيات ديگر تبيين مي‌كند.

 

صائبان كيانند؟

امّا درباره صابئين كه اينها كيانند؟ چون يك بحث تاريخي است نه بحث تفسيري، اجمالاً از قرآن كريم استفاده مي‌شود كه اينها مشرك نيستند بت‌پرست نيستند جزو مشركين نيستند چون در برابر مشركين قرار گرفته‌اند به شهادت آيهٴ ١٧ سورهٴ حج، حالا تلفيقي از يهوديت و مسيحيت است يا پيروان يحياي شهيدند چه اين كه صابئين ايران فعلاً يك چنين ادعايي دارند در هنگام تدوين قانون اساسي عدّه‌اي از اين صابئين ايران آمدند كه شما در اين قانون اساسي اسم يهود و نصارا را برديد و آنها را به عنوان دينهاي رسمي شناختيد و اسم صابئين را نبرديد. به آنها گفته شد كه شما بالآخره اگر كتابي داريد جزو پيروان يحياي شهيد خواهيد بود(سلام الله عليه) و كتاب يحيي هم جز انجيل چيز ديگر نبود و ما درباره مسيحي‌ها هم گفتيم اين بود كه آنها تا حدودي قانع شدند و رفتند الآن صابئين ايران مدّعي‌اند كه ما پيروان يحياي شهيديم، يحيىٰ(سلام الله عليه) هم به حضرت مسيح ايمان آورده بود و كتاب جدايي نداشت تنها كتاب رسمي آن روز انجيل بود و خود يحياي شهيد هم به همان كتاب مؤمن بود و عمل مي‌كرد نظير اين‌كه لوط(سلام الله عليه) به ابراهيم ايمان آورده بود عيسيٰ(سلام الله عليه) از اولوالعزم است نه يحيا نه زكرّيا و امثال ذلك. اينها حافظ شريعت ديگرانند، خود شريعت مستقلي نياورده‌اند و مقداري از اين بحث صابئين را «ملل ونحل شهرستاني» بيان كرد و مقداريش را هم «الآثار الباقية ابوريحان بيروني» كه سيدنا الاُستاد بخشي از اينها را در جلد اوّل[37] ذكر كرد و بخشي از اينها را در جلد ششم و هفتم ذكر كرد آنها هم احياناً به رياضتها به تهذيب نفس و امثال ذلك معتقد بودند، براي ستاره‌ها ارزش تأثير استقلالي قائل نبودند گرچه آنها را احترام مي‌كردند اما آنها را به عنوان رب بدانند مانند مشركين، اينچنين نبودند.

«والحمدلله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.

[2]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 8.

[3]  ـ همان.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 278.

[5]  ـ همان.

[6]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 53.

[7]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 52.

[8]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 53.

[9]  ـ همان.

[10]  ـ همان.

[11]  ـ همان.

[12]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[13]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 53.

[14]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[15]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[16]  ـ همان.

[17]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 17.

[18]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[19]  ـ همان.

[20]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[21]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.

[22]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[23]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 124.

[24]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.

[25]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[26]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[27]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 124.

[28]  ـ همان.

[29]  ـ بحار، ج 46، ص 82.

[30]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 97.

[31]  ـ كافي، ج 1، ص 461؛ «لو لا أنَّ الله تبارك و تعالي خلق أميرالمؤمنين(ع) لفاطمة ما كان لها كفو علي ظهر الأرض مِن آدم و مَن دونه».

[32]  ـ سور‌ بقر‌، آيهٴ 278.

[33]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[35]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 144.

[36]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 277.

[37]  ـ الميزان، ج 1، ص 194.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق