اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ (35) وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ (36) وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَصِيرٍ (37) إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (38)﴾
طرح مباحثي پيرامون كتاب الهي و تصديق وحي بودن آن
در اين سوره مباركه «فاطر» كه در مكه نازل شد بخشي مطالب توحيد, بخشي مطالب وحي و نبوّت, بخشي هم مسائل معاد را مطرح ميفرمايند در خلال اين اصول سهگانه مطالب كلّي كه مربوط به فقه و اخلاق و حقوق است يادآور ميشوند. بعد از جريان توحيد و ادلّه توحيد, مسئله كتاب الهي را ذكر فرمود بعد فرمود آنچه ما به شما وحي فرستاديم اين كتاب, حق است و منحصر به فرد است آنچه ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) افاضه فرمود كلام الهي است كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾.[1]
علت نامگذاري آن به كتاب و فرق آن با الواح حضرت موسي(عليه السلام)
و از اين به كتاب ياد كردند يا براي آن است كه به لحاظ آن مكتوبِ برترش كه لوح محفوظ و امثال ذلك است كتاب ميشود يا نه, آنچه به املاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و كتابت حضرت امير و ساير اصحابي كه از طرف حضرت مأذون بودند نوشته ميشدند اين را خداي سبحان امضا كرد و اين را كتاب الله ناميد وگرنه آنطوري كه براي حضرت موسي, الواح موسي را فرستاد كه ﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ﴾[2] اين كتاب را به حضرت موسي دادند چنين كتابي به حضرت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندادند كلمات را به سمع حضرت رساند و به منظر حضرت فرشتهاي آمد كه اين كلمات را به حضرت ابلاغ كرد آنگاه حضرت املا فرمود بر اساس ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[3] وجود مبارك حضرت امير و ساير صحابه به اذن حضرت نوشتند.
بيان سه گروه از وارثان كتاب و شمول فضل الهي بر آنان
فرمود اين كتاب را ما به مسلمانهايي كه مصطفا هستند و برگزيده ما هستند به ارث گذاشتيم. در جريان تقسيمبندي گاهي ذات اقدس الهي حق و باطل را تقسيم ميكند بعد درجات حق را و دركات باطل را جداگانه ذكر ميكند و در سايه اين تقسيم اوّلي, ايمان و كفر را كساني كه مهتدياند و كساني كه ضالاند را ذكر ميكند آنگاه درجات هدايت را جداگانه, دركات ضلالت را هم جداگانه ذكر ميكند. فعلاً درصدد بيان كسانياند كه در صراط مستقيماند و مسلمان و موحّدند و به قرآن عمل ميكنند; منتها اينها سه درجه دارند بعضيها ظالمِ لِنفسهاند نه ظالمِ نفس; ظالم نفس غير از ظالم لنفسه است آن كسي كه معصيت ميكند ظالمِ نفس است اما آن كسي كه به خودش فشار ميآورد بخشي از مشكلات را تحمل ميكند براي اينكه به مقام برتر برسد آن ظالم لنفسه است احياناً كسي هم كه معصيت ميكند او را هم ظالم لنفسه ميگويند ولي بالأخره مسلمان است, موحّد است و خدا را قبول دارد. به دليل اينكه خداي سبحان اين سه گروه را وارث كتاب الهي قرار داد, يك; و از صفوت و مصطفا بودن برخوردار كرد, دو; بعد در پايان فرمود فضل كبير الهي شامل حال اينها شد, سه; اين فضل كبير را به صورت ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ تفسير كرد, چهار; در جنّات, تحليه هست و لباس حرير هست و امثال ذلك و ساير كمالات, پنج و شش الي كذا.
حمد الهي, سخن وارثان كتاب
اينها كساني هستند كه ميگويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ در مقابل اينها كساني هستند كه در آيه 36 فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُم﴾ كذا و كذا. معلوم ميشود اينها از حوزه اسلام هيچ كدامشان بيرون نيستند همه در حوزه اسلاماند منتها برخورداري اينها فرق ميكند.
نحوه تقسيم انسانها در قرآن كريم
در قرآن كريم گاهي تقسيم به ايمان و كفر و حق و باطل و مانند آن است, گاهي درجات حق و دركات باطل را ذكر ميكند, گاهي مجموع اقسام را ذكر ميكنند آنچه در سوره مباركه «واقعه» هم هست كه شما سه گروه خواهيد بود مقرّبين و اصحاب يمين و اصحاب شمال;[4] يعني حق و باطل در آن روز كنار هم هستند حق به دو قسم تقسيم ميشود: عالي و اعلا, باطل هم دركاتي دارد آن مكذّبين ضالّين دركاتي دارند آنها كه در مسير حقّاند بعضيها ميانياند يعني اصحاب يمين, بعضيها عالي و برترند يعني مقرّبين; ولي در سوره مباركه «توبه» تقريباً به پنج قسم تقسيم فرمود از آيه 97 به بعد پنج گروه تقريباً تقسيم شدند ﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا﴾ در آيه 99 فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ تقريباً پنج گروه را آنجا ذكر فرمود كه بعضي در مسيرند بعضي منحرفاند آنهايي كه در مسيرند هم مختلفاند آنهايي هم كه منحرفاند مختلفاند.
شراكت اقسام سهگانه وارثان كتاب در اصل اسلام با حفظ مراتب
فعلاً در اينجا اين اقسام سهگانه كسانياند كه در اصلِ اسلام سهيماند منتها درجاتشان فرق ميكند آنها كه خيلي برترند كه «يحوم حوم ربّه» هستند طبق آن روايتي كه از معصوم(سلام الله عليه) رسيده است آنها جزء برتريناند كه «يحوم حوم ربّه» مقتصد كساني هستند كه «يحوم حوم قلبه» بر اساس عقل و قلب حركت ميكنند و آن گروه نازل كه «يحوم حوم نفسه»[5] احياناً لغزشي هم دارند. اينها كسانياند كه ﴿يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ﴾ هستند و ذيل مجموعه آيه 29 همين سوره هستند كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ و كذا و كذا. در برابر اينها آيه 36 است كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُم﴾ كذا و كذا. فتحصّل آن سه قسم همهشان از اسلام برخوردارند, از صفوت برخوردارند, وارثان كتاب الهياند, فضل الهي شامل حال آنها شده است ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ﴾ به چه گروه؟ به ﴿الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا﴾ اينها جزء بندگان ما هستند كه از صفوت الهي برخوردارند; منتها همه اينها يكسان نيستند بعضيها لغزشي دارند, بعضي معتدلاند, بعضي پيشرو هستند ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾ البته سِبقتشان به اذن الله است چه اينكه اقتصاد گروه دوم هم به اذن الله است و اين, آن فضل كبير است.
فضلِ الهي, محور هدايت انسان و ارثبري او از كتاب
اين بخش را فضل دارد اداره ميكند سه بار كلمه «فضل» در اين بخش آمده يعني در آيه سي فرمود: ﴿وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾ در آيه 32 هم فرمود: ﴿ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾ در آيه 35 هم فرمود: ﴿أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ﴾ همه اين بخشها با فضل الهي است چون ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] اصلِ هدايت به فضل الهي است, دادن عقل و فطرت, فضل الهي است فرستادن انبيا فضل الهي است, دادن توفيق فضل الهي است; منتها بعضيها ـ معاذ الله ـ «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم»[7] اين فضل را كنار ميگذارند وگرنه ذات اقدس الهي فضل را عطا كرده و ميكند.
تبيين برگزيده بودن هر سه گروه و تفاوت درجات آنها
پرسش: با توجه به رواياتي كه از ائمه رسيده اين ﴿مِنْ عِبَادِنَا﴾ را بعضيه ميتوانيم بگيريم, عموم نباشد.
پاسخ: بله آن عباد مطلق كه تكويني باشد همه بندگان خدا باشند آيه 36 هم شامل حال اينها ميشود كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ هم جزء بندگان خدا هستند.
پرسش: ... خاص باشد مخصوص ائمه(عليهم السلام).
پاسخ: نه, چون ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ هم دارد, ﴿مُقْتَصِدٌ﴾ هم دارد بعد دارد كه همه در «جنّاتِ عدن» هستند منتها آنهايي كه برترند يعني ﴿سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾ كه «يحوم حوم ربّه» كه مخصوص اهل بيت است آنها از درجات برتري برخوردارند وگرنه همه اينها را وارثان كتاب الهي شمرد, يك; از همه اينها به مصطفا ياد كرد, دو; همه اينها از فضل الهي برخوردارند, سه; همه اينها در جنّات عدناند, چهار; همه اينها ميگويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾, پنج; منتها درجات اصطفا و ارثبري فرق ميكند در قبال اينها كساني هستند كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ آنها هم بندگان خدا هستند يعني مخلوق الهياند; منتها حالا حقّ بندگي را رعايت نميكنند.
بيان بعضي از مصاديق فضل كبير
پرسش: ميفرمايد: ﴿ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾ چه چيزي فضل كبير است؟
پاسخ: اين ايراث, اين اصطفا اينها فضل كبير است كتاب را به اينها دادن, اينها را مصطفا كردن و برگزيدن, اين فضل كبير الهي است خدا به خيليها كتاب داد اما آنها كه «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم» آنها از صفوت برخوردار نيستند از فضل الهي برخوردار نيستند زيرا خداي سبحان داد اما آنها «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم».
تبيين خانه استقرار بودن بهشت و مسافرخانه بودن دنيا
اين ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ عَدْن يعني استقرار. دنيا را ذات اقدس الهي چون مسافرخانه است مَمرّ ميداند اين در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «فَخُذوا مِن ممرّكم لِمَقرّكم»[8] دنيا دارالمرور و الفرار است آخرت ﴿دارُ الْقَرار﴾[9] است متحرّك نميتواند دائماً حركت كند وگرنه ميشود عبث, حركت, به سوي چيزي رفتن است اگر مقصدي نباشد و منتهايي نباشد و قرارگاهي نباشد اين حركت ميشود عبث چون حركت, طلب است به سوي چيزي رفتن است اگر مطلوبي نباشد طلبِ بيمطلوب ميشود عبث, اگر به مطلوب رسيد خب ميآرمد ميشود دارالقرار. دنيا مَمرّي است, مسافرخانهاي است كه مسافرانش در حركتاند البته خود دنيا در حركت نيست چون خانه كه حركت نميكند; اينكه ميگوييم مسافرخانه, مسافر حركت ميكند نه خانه; دنيا وضعش همين است و هست اين زمين هست, اين آسمان هست, اين شئون و اعتباريات هم هست اما كساني كه در مسافرخانهاند رفت و آمد ميكنند مثل رودخانه, رودخانه كه حركت نميكند رودي كه در اين خانه هست حركت ميكند.
پرسش: بر اساس حركت جوهري تمام اشياء در حال حركت نيستند؟
پاسخ: چرا, تكويناً در حال حركتاند اما اينكه در اينجا مطرح است مسائل تشريع است آن را بر اساس ﴿أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾ معنا ميكنند اما اينكه شما در حركت هستيد به ﴿دارُ الْقَرار﴾ ميرسيد به ﴿دارَ الْمُقامَةِ﴾ ميرسيد اين ناظر به مسئله تشريع و دين و امثال ذلك است كه ايمان و كفر در آن مطرح است.
حمد بهشتيان به خاطر برطرف شدن حزن با رسيدن به آن
پس شما از دارالمرور و دارالفرار ميگذريد به دارالقرار ميرسيد آنجا جاي اقامه است و ميمانيد وقتي آنجا رسيديد ميگوييد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ البته مؤمنان خاص ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[10] اما اين مجموع وقتي از دنيا دارند ميروند به عالَمي ميروند كه خبري ندارند، قهراً حزن و اندوه با اينها همراه است كه كجا ميروند با اينها چه ميكنند سرانجام چه ميشود خيلي از لغزشهايشان فعلاً يادشان نيست آيا مورد عفوند يا مورد عِقاباند در حال حُزن و اندوه به سر ميبرند وقتي كه وارد بهشت شدند ميگويند خدا را شكر كه اين حزن و اندوهِ ما را از ما گرفت. در صحنه قيامت هم با اينكه صداي جهنم از فاصلههاي دور شنيده ميشود اينها ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾[11] اصلاً صدايي كه به حس بيايد اينها احساس نميكنند با اينكه غرّشي دارد كه عدهاي ميبينند و ميشنوند. اين گروه وقتي وارد محدوده بهشت شدند ميگويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ لباس آنها هم از حرير است و غذاي آنها هم كه نعمتهاي بهشتي است كه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[12] و عمده اين است كه اينها ديگر از حزن و اندوه رهايي پيدا كردند.
اعتراف بهشتيان به «غفور» و «شكور» بودن خدا و علت آن
شكر خدا هم از اين جهت است كه ﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ﴾ ما كار زيادي نكرديم ولي خداي سبحان از همه لغزشهاي ما گذشت و در برابر همه اعمال و عقايد خوبِ ما پاداش خوب عطا كرده است شكرگزار خوبي است ﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ﴾ به اين دو اسم از اسماي حسناي خدا كه هر دو اسم مبالغه و وصف مبالغي هستند خدا را ميستايند درست است خدا غافر و شاكر است اما به عنوان غفور شكور در آنجا ظهور دارد ﴿الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ﴾ اين هم ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ است نه به استحقاق ما.
نفي همه رنجها و آسيبها از انسان در بهشت
﴿لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ﴾ كه اين نكرهها هم در سياق نفي است ديگر هرگز رنج و غصّه و آسيب و درد و بيماري و اينها به سراغ ما نخواهد آمد هيچ مِساسي ندارد براي اينكه در اين نشئه يعني بهشت ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[13] اصلاً خستگي نيست, كار لغو نيست, لُغوب نيست, دشواري نيست, نشئهاي است كه با سير و آساني و رحمت همراه است همانطوري كه در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه جهنم داري است كه «ليسَ فيها رحمة» هيچ رحمت و گذشتي در جهنم نيست كه آيات بعدي شاهد آن است. بهشت هم داري است كه «لا نصبٌ فيها و لا لُغوب» آنجا هم نفي جنس است اينجا هم نفي جنس، در آنجا هيچ رحمت و گذشتي نيست براي اينكه اگر رحمت و گذشتي ميبود در اين عقبات كئود بود كسي كه به هيچ وجه اهل رحمت و گذشت نيست در آنجا مستقر ميشود در بهشت هم هيچ رنج و نَصب و دشواري و خستگي وجود ندارد ﴿لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ﴾ اين براي كساني است كه در صف حق هستند درجاتي هم براي آنها هست.
اختصاص عذاب شديد و دائم و بدون پايان و تخفيف براي اهل جهنم
اما آنها كه در صف باطلاند دركاتي هم براي آنها هست از آيه 36 شروع ميشود فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ﴾ براي اينهاست اين «لام» هم «لام» اختصاص است اصلاً جهنم را براي همينها خلق كردند همانطوري كه براي اهل معنا دارد كه ﴿لَهُمُ الْجَنّة﴾[14] بهشت براي اينهاست اينجا هم ميفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ﴾.
﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ﴾ قضاي الهي و حُكم الهي هم بر اينها نميآيد كه اينها بميرند ﴿فَلمّا قَضَيْنا﴾[15] يعني حُكم كرديم پايان امر او را دستور داديم پاياني براي اينها نيست كه اينها بميرند و راحت بشوند ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ﴾ تا ﴿فَيَمُوتُوا﴾ كه اين نون افتاده براي اينكه جواب آن است تا بميرند و راحت بشوند ﴿وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم﴾ زنده هم كه هستند از تخفيف عذاب برخوردار نيستند پس عذاب شديد هست از يك سو و مستمر و دائم است از سوي ديگر; آنها درخواست مرگ ميكنند اما مرگ براي آنها نيست تخفيف هم در كار نيست ﴿وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ﴾ هر كافري را ما اينطور جزا نميدهيم هر كسي كه خيلي كفر ورزيده شما ميبينيد در برابر انبيا, اوليا, معصومين اينطور ايستادند, اينطور قتل عام ميكنند, اينطور غارت ميكنند, اينطور ذبح ميكنند نسبت به اين ﴿كَفُورٍ﴾ فرمود ما هيچ رحمي نخواهيم داشت ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا﴾ تا با مردن راحت بشوند ﴿وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا﴾ آنجا اگر كسي بميرد راحت ميشود ولي مرگي در كار نيست اما اينجا اگر كسي خودكشي بكند تازه اول عذاب اوست چون اينجا بعد از مرگ, حساب و كتابي هست آنجا بعد از مرگ ديگر حساب و كتابي نيست اگر كسي آنجا بميرد ديگر حساب و كتابي نيست چون بعد از مرگ ديگر شريعتي در كار نيست منتها مرگي در آنجا نيست ولي اينجا اگر كسي خودكشي كرد تازه اول عذاب اوست براي اينكه وارد صحنه محاسبه ميشود ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ ٭ وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ﴾ صريخ دارند اهل نالهاند, اهل استغاثهاند.
اِخبار قرآن از تقاضاي بازگشت به دنياي جهنمي معتقد به خدا
آنها كه ذرّهاي از علاقه به خدا در آنها هست يا عقيده به خدا در آنها هست يعني علم دارند ولو ايمان نداشتند اينها ميگويند ﴿رَبَّنَا﴾ آنهايي كه ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾[16] نميگويند «ربّنا» اينها به مالك دوزخ(سلام الله عليه) ميگويند: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[17] تو از خداي خودت بخواه كه جان ما را بگيرد اينها ديگر نميگويند: «ربّنا اقضِ علينا» پس آنها كه در جهنماند بعضيها در درك اسفلاند بعضي در دركات مياني, آنها كه در دركات ميانياند ميگويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ آنها كه ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾ با لجاجت ديني مُردهاند آنها اصلاً حاضر نيستند بگويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا﴾ اينها به مالك دوزخ(سلام الله عليه) ميگويند ما كه قبول نداريم حالا تو كه ميگويي خدايي هست از خداي خودت بخواه جان ما را بگيرد ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾.
امكان تكامل علمي و نفي هر گونه تكامل عملي در آخرت
﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ بارها ملاحظه فرموديد قيامت ظرف علم است, ظرف تكامل علم است و مانند آن, به هيچ وجه ظرف عمل نيست و تكامل عملي در قيامت نيست يعني انسان كاري بكند كامل بشود اگر كاري بكند ايمان بياورد, اخلاقي پيدا كند ميشود نظام شريعت, اگر جايي تكليف باشد دين هست, دستور هست, رسالت هست تازه ميشود دنيا. تمام مشكل اين است كه انسان حق را ميفهمد و نميتواند ايمان بياورد نمونهاش خواب است گاهي ميبينيد همه ما كم و بيش اين مطلب را تجربه كرديم خوابهاي خوبي نصيب انسان ميشود يا خوابهاي مياني; وقتي بيدار شديم ميگوييم اي كاش اين مطلب را سؤال ميكرديم چون در خواب هر كسي حرف ميزند محصول ملكات بيداري اوست اعمال او محصول ملكات بيداري اوست كه قبلاً چه كرده است در اختيار خودش نيست وقتي بيدار شد ميگويد اي كاش اين مطلب را من سؤال ميكردم اين كاش اينطور جواب ميدادم. اين خواب, نموداري است از جريان قيامت كه اين روايت را هم مرحوم كليني در روضه كافي نقل كرده بعد مرحوم فيض هم از روضه كافي نقل كرده كه انسانهاي اوّلي ميخوابيدند و خواب نميديدند بعدها خوابديدن نصيب انسان شد به انبيايشان كه به اينها ميگفتند چرا دستورات را عمل نميكنيد ميگفتند اينها چيست كه ما در عالَم رؤيا ميبينيم؟ انبيا ميفرمودند اينها نمونهاي از آن چيزهايي است كه ما به شما ميگوييم[18] شما خيال ميكنيد انسان بايد از اين قبرستان در بيايد زنده بشود در دنيا, اين معناي برگشت از آخرت است و معاد است؟! اين نيست آنچه شما در عالَم رؤيا ميبينيد نمونهاي از آن چيزهايي است كه ما به شما ميگوييم, ما به شما ميگوييم حيات ديگر داريد نمونهاش همين است كه شما در عالَم رؤيا ميبينيد. غرض اين است كه همه ما در عالَم رؤيا تجربه كرديم خيلي از چيزها را ما دلمان ميخواست سؤال بكنيم ولي دست ما نبود يك چيز ديگر سؤال كرديم يا اصلاً سؤال نكرديم معلوم ميشود كه در قيامت حرف زدنها تابع ملكات و عقايد قبلي است بين انسان و عمل صالح كاملاً رابطه قطع است كه «إنّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[19] به هيچ وجه بعد از مرگ, تكامل عملي نيست كه كسي كاري بكند به كمالي برسد اما تكامل علمي فراوان است خيلي از چيزها را كه نميفهميد, ميبيند, ميشنود ميگويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[20] اينجا جواب ميآيد كه هرگز جا براي رجوع نيست.
قطع رابطه نفس با ايمان و عمل صالح در قيامت
پرسش: طبق بيان حضرتعالي كه بارها فرموديد كساني که در جهنم هم هستند باز ...
پاسخ: نميتوانند ايمان بياورند آتش را ميبينند.
پرسش: فرمود: ﴿سَمِعْنَا﴾.
پاسخ: ﴿سَمِعْنَا﴾ اما «أطعنا» نيست ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اينجا ما نميتوانيم ايمان بياوريم يعني بين نفس و ايمان كه اراده است اين رابطه كلاً قطع است مثل خواب, ما نمونهاش را در خواب داريم وقتي كه بيدار شديم ميگوييم اي كاش چنين چيزي ميگفتيم خب بايد در بيداري در مدتهاي قبل، عمل صالح انجام ميداديم تا زبان ما گويا به حق باشد تا اگر خواب خوبي ديديم سؤال خوبي بكنيم در خواب هر كه حرف ميزند هر كه انديشهای دارد محصول ملكات زمان بيداري اوست در قيامت هم همينطور است در جهنم هم همينطور است هيچ ممكن نيست كسي ايمان بياورد اگر ايمان بياورد موحّد ميشود موحّد كه مخلَّد در نار نيست اگر آنجا جاي ايمان باشد پس تكليف هست كه واجب است ايمان بياورد اگر تكليف باشد جا براي وحي و نبوّت و رسالت است آن وقت ميشود دنيا ديگر آخرت نيست تمام مشكل در آخرت اين است كه حق روشن ميشود بيّن ميشود «كالشمس في رائعة النهار و رابعة النهار» اما نميتواند ايمان بياورد لذا ميگويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اينجا هم ميگويند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾.
پرسش:... فهميدند كه آتشي هست; ايمان نميتوانند بياورند اما يقين كردند كه آتش هست.
پاسخ: يقينِ علمي دارند يقين علمي كه مشكل را حل نميكند بايد بپذيرد عقد هست ولي عقيده كه نيست بايد باور بكند كه جهنم, فعل خداست چنين باوري نميتواند بكند تمام مشكل اين است هيچ كمالي در قيامت از سنخ كمال عملي نيست كه انسان كاري بكند كامل بشود ولي كمال علمي فراوان است و اين كمال علمي بر او حجّت است.
پرسش: تا چه درجهاي؟
پاسخ: هر اندازه كه او استعداد داشته باشد در دنيا فراهم كرده باشد.
نشان دادن دركات جهنم به انسان تبهكار و درك او از آن
در جريان عذاب اگر خيلي تبهكار باشد خيلي از دركات عذاب را به او نشان ميدهند آتش قيامت را كاملاً درك ميكند چون صدر و ساقه قيامت همهاش ادراك است ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾[21] زنده است جهنم ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ وقتي كفّار را ميبيند ﴿سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾[22] اين رؤيت را به نارِ جهنم اسناد ميدهد اگر آتش جهنم، كفار را از فاصله دور ببيند نعره ميزند نه «إذا رأوها» ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾.
عدم حزن بهشتيان از فزع اكبر و نوراني بودن آنان
اما بهشتيها ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾. در قيامت دو نفر كنار هم هستند يكي فضاي خيلي روشن و شفافي دارد يكي در تاريكي است آنجا كه نورش نور آفتاب و ماه نيست برق نيست هر كسي نور را به همراه خودش ميبرد ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ﴾[23] لذا در قيامت يك نفر فضاي روشني دارد ايستاده همه جا را هم ميبيند, كسي در دو قدمي او, يك قدمي او, كنار او ايستاده است هيچ جا را نميبيند مثل اينكه دو نفر هستند يكي اهل ايمان است يكي اهل كفر كنار هم هستند در خيابان و بيابان دارند حركت ميكنند.
پرسش: آدمهاي خوب كه در بهشتاند وقتي حق روشن ميشود ثمرش براي آنها چيست؟
پاسخ: لذت ميبرند ﴿وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ لذّتي است بدون رنج, در دنيا لذّت بدون رنج نيست.
اعطاي درجات بالاتر به بهشتي بر اساس فضل الهي
پرسش: اگر به دست نياورند چه میشود مثلاً، براي آنها مراتب بالاتر روشن ميشود؟
پاسخ: درجات بالاتر را با فضل الهي، خدا به اينها عطا ميكند اما نه اينكه اينها كاري بكنند و بالاتر بروند. اينها هر اندازه كه در دنيا انجام دادند استحقاق درجاتي دارند خدا ميدهد اما خداي سبحان فرمود: ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[24] لطف بيشتري عطا ميكند, درجات بالاتري ميدهد اما اينها كاري بكنند كه به وسيله اين كار, استحقاق پيدا كنند كه درجات بالاتر داشته باشند اين فقط در دنيا ممكن است در آخرت ممكن نيست.
همراه با رنج نبودن لذايذ بهشتي بر خلاف دنيا
در دنيا هر لذّتي كه باشد با رنج همراه است، بالأخره انسان در لذّتي كه هست ميفهمد كه اين دوام ندارد يا خودش از بين ميرود اين را رها ميكند يا آن شيء لذيذ از بين ميرود او را رها ميكند بالأخره اين قطع به فراق هست ولي در آنجا چون دائم است لذّتش هم لذّت مشوب نخواهد بود.
پاسخ خداوند به تقاضاي بازگشت به دنياي جهنمي معتقد
﴿أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ﴾ پاسخي كه از طرفي ذات اقدس الهي به اين گروه داده ميشود اين است كه ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مِن تذكّر﴾ ما عمر طولاني به شما داديم اگر يك بار, ده بار, سهو و نسيان كرديد آنقدر به شما عمر داديم كه جا براي تذكره بود, تذكّر بود, يادآوري بود به اندازهاي كه شما يادتان بيايد ما به شما عمر داديم ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ﴾ اين يكي, ما چون حقايق را در درون شما گذاشتيم شما ميتوانستيد متذكّر بشويد از طرفي هم از بيرون هم نذير آمد ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ همين علما, همين روحانيون اينهايي كه در مسجدها, در حسينيهها براي شما گفتند اينها نذير ما هستند حالا اگر توفيقي داشتيد محضر امام(سلام الله عليه) محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كرديد خب آنها هم نذيرهاي الهياند ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾[25] اما مطابق آيه سوره «توبه» كه ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[26] همين است اينچنين نيست كه به افراد بگويند مگر پيغمبر به تو نگفت, مگر امام به تو نگفت, ميگويند مگر اين روحاني محل به شما نگفت, مگر در حسينيه آن آقا به شما نگفت, حرفهاي ما را به شما گفت, مگر ﴿جَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ همه حرف پيغمبر را از نزديك شنيدند يا همه حرف امام را از نزديك شنيدند اينطور كه نيست. فرمود: ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ اين روحانيون شما, اين پيشنمازان شما, اين علماي شما اين احكام را براي شما گفتند, خب پس تذكّر هست در درون, ﴿جَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ هست در بيرون, هم حجّت دروني است هم حجّت بيروني، امروز نالهتان اثر ندارد اين همه شما براي مردم مشكلات ايجاد كرديد هر جا گراني بود شما افزوديد, هر جا اختلاس بود حضور داشتيد جان مردم را گرفتيد.
حكم به ظالم بودن جهنمي از طرف خداي عليم و عدم ناصر براي او
﴿فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَصِيرٍ﴾ ديگر نفرمود «فما لكم» اسم ظاهر آورد نه ضمير, يك; با وصف ذكر كرد, دو; اين تعليق حكم بر وصف است مشعر به عليّت است, سه; نفرمود «فما لكم» فرمود: ﴿فَمَا لِلظَّالِمِينَ﴾ يعني شما چون ظالم هستيد ميخواهيد شما را چه كار كنيم. اين همه شما به ديگران ستم كرديد ما الآن با شما چه كار كنيم اين ﴿إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ تمام كارهايي كه شما داشتيد خدا ميداند ﴿إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خدا نه تنها به صدور و قلوب شما عالِم است به ذاتالصدور عالِم است. يك وقت است كه ما ميگوييم خدا از دست ما باخبر است يك وقت ميگوييم از آنچه در مُشت ما بسته است هم باخبر است يك وقت ميگوييم خداي سبحان از صدور و قلوب ما باخبر است يك وقت ميگوييم نه, آن خاطراتي كه در صدور هست كه از آن خاطرات به «ذاتالصّدور» ياد ميكنند از آنها هم باخبر است خب وقتي از ذاتالصدور باخبر بود يقيناً از خود قلب كه قلب چهكاره است هم باخبر است ﴿إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره شعراء, آيات 193 و 194.
[2] . سوره اعراف, آيه 145.
[3] . سوره نجم, آيه 3.
[4] . ر.ك: سوره واقعه, آيات 88 ـ 92.
[5] . معاني الأخبار, ص104.
[6] . سوره نحل, آيه 53.
[7] . الكافي, ج1, ص203.
[8] . نهجالبلاغه, خطبه 203.
[9] . سوره غافر, آيه 39.
[10] . سوره بقره, آيات 62, 112 و... .
[11] . سوره انبياء, آيه 102.
[12] . سوره رعد, آيه 35.
[13] . سوره طور, آيه 23.
[14] . سوره توبه, آيه 111.
[15] . سوره سبأ, آيه 14.
[16] . سوره بقره, آيه 98.
[17] . سوره زخرف, آيه 77.
[18] . ر.ك: الكافي, ج8, ص90; ر.ك: الوافي, ج25, ص641.
[19] . نهجالبلاغه, خطبه 42.
[20] . سوره سجده, آيه 12.
[21] . سوره عنكبوت, آيه 64.
[22] . سوره فرقان, آيه 12.
[23] . سوره تحريم, آيه 8.
[24] . سوره ق, آيه 35.
[25] . سوره بقره, آيه 213.
[26] . سوره توبه, آيه 122.