اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52) وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَيٰ الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53) وَإِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَيٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ َارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ (54)﴾
اوامر خداوند و بايد تشريعي و شايد تكوين
در شمارش نعمتهاي الهي بر بنياسرائيل به اين قسمت رسيديم كه خداي سبحان فرمود: شما با مشاهده اين همه آيات روشن و بيتنه به دنبال سامري حركت كرديد يعني معجزات موساي كليم (سلاماللهعليه) يك معجزّات بيّن و روشن بود معجزهاي نبود كه در آن احتمال خلاف راه پيدا كند با اين كه معجزه را از نزديك لمس و احساس كرديد كه دريا باز شد شما نجات پيدا كرديد و فرعون غرق شد «و أنتم تنظرون» معذلك «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» به خود ستم كرديد در اين بار خداي سبحان بر شما منت نهاد و از شما عفو كرد تا شما شاكر باشيد مسئله مهمي كه هست اين است كه خداي سبحان چگونه عفو كرد با اين كه آن دستور سنگين را داد كه «توبوا الي بارءكم فقتلوا انفسكم» كه بايد روشن شود كه با آن دستور سنگين كه وحي رسيد شما شمشير بگيريد يكديگر را بكشيد و عده زيادي هم كشته شدند. اين چگونه عفو است. امّا قبل از آنكه به آنجا برسيم. فرمود: ما از شما عفو كرديم گذشتيم تا شما شاكر باشيد امّا اين شكر را به عنوان امر حتمي بيان نكرد فرمود: «لعلّكم تشكرون» اين «لعلّكم تشكرون» نه براي آن است كه شايد شكر كنيد، نه بايد شكر كنيد منتهي اين فعل، چون فعل اختياري است از آن بالعل ياد ميشود نه اين كه شكر امري غيرلازم باشد در حدّ يك امر مستحب و مانند آن باشد كه از اين جهت بالّعل ياد شده است اين «لعلّكم تشكرون» نظير «لعلّكم تهتدون» در آيهٔ بعد است اهتبديٰ يك امر ضروري و لازم است امّا انسان مختار است كه هدايت بشود، شكر هم يك امر ضروري و لازم است انسان مختار است كه شاكر باشد در مورد اختيار اختيار بالّعل ياد ميشود نه اين كه لعل يعني شايد و اميد است كه شما شاكر باشيد. كه اگر شكر نكرديد نكرديد نخير اين چنين نيست بايد شكر كنيد منتهيٰ چون يك فعل اختياري است احياناً از شما صادر ميشود و احياناً هم صادر نميشود تعبير به لعل كرد نظير «لعلّكم تهتدون» كه در جمله بعد فرمود «وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» در اينجا يك امر ضروري و لازم است نه اين اهتدا و در حد شايد است بلكه بايد است منتها بايدي كه به يك انسان مختار تحميل ميشود با شايد تحميل ميشود اين بايد تشريعي با شايد تكويني آميخته است گرچه انسان مستلزم است كه تشريعاً مهتدي بشود ولي تكويناً مختار است اين هدايت پذيرش حتماً براي انسان لازم است و انسان مجبور است شرعاً كه هدايت را بپذير تكويناً آزاد و مختار است چون يك امر ضروري است از آن به عنوان واجب ياد ميشود و با امر ياد ميشود و چون با تكوين و اختيار تكويني همراه است از او با شايد ياد ميشود لذا همهٔ بايدهاي خدا را قرآن كريم با شايد ذكر ميكند نماز را انجام بدهيد شايد هدايت شويد يا بر شما نماز را واجب كرديم شايد هدايت شويد اين شايد تكويني در كنار آن بايد تشريعي است. اين يك شايد تشريعي نيست تا اين از آن مستحب و مانند آن در بيايد فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» كه مبحثش مبسوطاً گذشت آيهاي كه محل بحث است اين است فرمود: «و اذ قال موسيٰ لقومه» يعني متذكر اين حال باشيد كه موساي كليم به قوم چنين گفت: «يا قوم» تعبير يا قوم تعبيري عاطفهانگيز است اي قوم من، معلوم ميشود مطلب، مطلب عاطفي است، مطلب رحمت است، خوب اين مطلب رحمتي كه در كنار «يا قوم» ياد ميشود بايد به حال مردم گوارا و ملايم باشد در حالي كه ميبينيم اين مطلبي كه ياد ميشود اين است كه فرمود: «يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» شما بر خود ستم كرديد با مشاهده اين همه آيات روشن به بتپرستي تن در داديد. «يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ» چه اين كه در آيهٔ قبل هم فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» يعني به خود ستم كردهايد چون «انّ الشّرك لظلم عظيم» ظلم به خود انسان است نه به خداي سبحان خداي سبحان نه ظالم است و نه مظلوم امّا ظالم نيست چون «و لا يظلم ربّك احداً» و امّا مظلوم نيست چون «هو القاهر فوق عبادة» قهر ندارد كسي كه بتواند بر خدا ستم كند سراسر عالم ستاد و سپاه منظّم حقند. «لله جنود السّموات و الأرض» انسان چگونه بر خدا ستم ميكند اگر گفته شد «انّ الشرك لظلم عظيم» يعني ظلم به حال خود مشترك است وگرنه نسبت به خداي سبحان ظلم فرض ندارد كه كسي بتواند بر خدا تعدّي كند. «هو القاهر عباده» و «هو الغالب» «كتب الله لاغلبنّ أنا و رسلي» بنابراين اين كه فرمود: «و أنتم ظالمون» يعني بر خود ستم كردهايد به شهادت همين آيهٔ محل بحث كه فرمود: «يا قومانّكم ظلمتم علي أنفسكم» به خود ستم كردهايد چون هيچ ممكن نيست كه انسان معصيت كار به ديگري ستم كند به خود ستم ميكند و اثر ضعيف اين معصيت ممكن است به ديگران سرايت كند. «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ» اين اتّخاذ نشان ميدهد كه عجل را به عنوان معبود و اله قبول كرديد معمولاً اين مفعول ثاني در اين گونه از موارد محذوف است چون مشخص است وفتي گفتند عجل را اتّخاذ كردند نه يعني گوساله ساختند تصوير و تجسيم عجل غير از اتّخاذ عجل است شما گوساله را اتّخاذ كرديد، اتّخاذ كرديد يعني براي او يك ستمي قائل شديد. «بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ» اگر حمله به همين جا ختم ميشد انسان به خوبي صدور و ذيل حرف را ميفهميد كه خداي سبحان قبلاً فرمود شما گوساله را به عنوان معبود پذيرفتيد ما از شما عفو كرديم تا در برابر اين عفو شما شاكر باشيد يا موساي كليم فرمود «يا قوم» اين نداي عاطفهآميز را «يا قوم انّكم ظلمتم الي انفسكم فتوبوا الي بارءكم» توبه كنيد و خودتان را تطهير كنيد اگر سخن به همين جا ختم ميشد محذوري نبود امّا فرمود: «فتوبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» خودتان را بكشيد اين كشتار دستهجمعي در كنار توبه مطرح است. يعني هم بايد نسبت به گذشته نادم باشيد هم نسبت به آينده عازم باشيد كه دوباره اين كار را نكنيد هم دست به شمشير كنيد و يكديگر را بكشيد اين چه عفو است؟ اين چه شكري در بر دارد؟ خداي سبحان دستور داد كه شما يكديگر را بكشيد، حالا آن قمستها كه تاريخ نسبت خيلي معتبر نيست يا اگر روايتش صحيح نباشد خيلي مورد بحث نيست يا اگر روايت صحيح باشد چون در اينگونه از مسائل خبر واحد است و واحد غيرتعبدي نيست باز خيلي بحث نيست كه چند هزار نفر كشته شدند بالاخره يك عده كشته شدند، عده ديگري را كشتند حالا گاهي از چندين هزار سخن به ميان ميآورد با يا از چند صد نفر يا چند ده نفر يا اصلاً چند نفر بالاخره فرمود: شما بايد يكديگر را بكشيد حالا يا آنها كه گوساله را نپرستيدند شما را بكشيد گفتند در يك هواي تاريكي اينها به نبرد يكديگر پرداختند و يكديگر را كشتند تا هوا روشن شد عده زيادي كشته شدند بالاخره اين قتل بود حالا يا آنها كه گوساله نپرستيدند مأمور شدند كه اين گوسالهپرستان را بكشند يا همهٔ يكديگر را كشتند چه آنها كه پرستيدند چه آنها كه نپرستيدند براي اين كه آنها كه نپرستيدند نهي از منكر نكردند مثل اينهايي هستند كه پرستيدند بالاخره همهٔ مبتلا شدند كه يكديگر را بكشند آنگاه اين دستور سنگين چگونه عفو تقلي ميشود اگر اين تا اينجا كار ختم ميشد و به عمل نميرسيد باز هم جاي عفو بود بعضي جاي اين را داشت كه انسان بگويد عفو كرد. نظير آنچه كه خداي سبحان به ابراهيم (سلاماللهعليه) فرمود: و ابراهيم هم در عالم رؤيا تلقي كرد كه رفت و فرزندش را ذبح ميكند گفت: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» دستور قتل و ذبح رسيده است در عالم مضيٰ و ابراهيم (سلاماللهعليه) هم رفته امتثال كند وقتي كه فرزندش به پهلو خوابانيد و «وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ ٭ وَنَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» اگر كار به اينجا ميرسيد باز جامي عفو بود يعني اگر دستور قتل ميرسيد وقتي ميخواستند يكديگر را بكشند فرمان ميرسد كافي است ما ميخواستيم امتحان بكنيم.
جواب سؤال: نه آن يك تأويلي است «أنفسكم» يعني خودتانرا بكشيد مثل اين كه «إِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ» وفتي انسان وارد خانهاي ميشود مستحب است سلام كند اگر كسي در خانه بود كه بر اهل خانه سلام ميكند و اگر كسي در خانه نبود كه «السّلام علينا و علي عباد الله الصّالحين» بالاخره بر خودتان سلام كنيد اين كه ميفرمايد «فسلّموا لي أنفسكم» يعني بر يكديگر اينجا هم فرمود «ففتلوا أنفسكم» يعني يكديگر را بكشيد و اين امر به قتل است اين امر به قتل اگر امتثال نشود بلكه يك امر امتحاني باشد نظير آنچه كه به ابراهيم خليل (سلاماللهعليه) فرمود و دستور بدهد كه كافي است باز جا دارد كه بگويد: «ثمّ عفونا عنكم» ما از شما عفو كرديم امّا اگر امر به قتل در كنار توبه باشد و طبق تاريخ و نقل اينها يكديگر را كشته باشند اين چه عفوي است اين كه فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» ما از شما بعد از بتپرستي عفو كرديم تا شما شاكر باشيد اين چه عفو است؟ اگر نظير كار ابراهيم خليل (سلاماللهعليه) بود قابل هضم بود كه خداي سبحان عفو كرده است. امّا اگر فرمود: اين كار را بايد بكنيد مثل اين كه به عدهاي ميفرمايد: بايد به جبهه برويد! خوب رفتند به جبهه و كشته شدند پس خدا فرمود ما از شما عفو كرديم جبهه رفتن را!! فتال را عفو كرديم اين چه عفوي است؟
جواب سؤال: اين كه با توبه حل است يك انسان نائب نادم از گذشته است عازم نسبت به ... نه، خود توبه عبارتست از هوس كشي مگر نه آن است كه هواي انسان انسان را وادار به بتپرستي ميكند اگر كسي توبه كرد اين هوس را سركوب ميكند يعني نسبت به گذشته شديداً پشيمان است و نسبت به آينده جدّاً عازم است با يك اراده شكستناپذير ديگر اين كار بد را نكنم خود همين توبه شكست نفس اماره است. اين «فقتلوا أنفسكم» كه نميخواهد آن را بيان كند بلكه ميخواهد چيز ديگر را بيان كند بنابراين اين كه فرمود: «فتوبوا الي بارءكم فقتلوا انفسكم» متوقع گردانيد بر توبه قتل را معلوم ميشود كه يك امر جدائي است و تاريخ هم اين را بيان ميكند حالا كار به رقم قتل نيست كه چقدر كشته شدهاند و كار به اين نيست چه كساني كشتند و چه كساني كشته شدهاند بالاخره يا خود اين بتپرستان را كشتند يك نقل است. يا آنها كه بتپرستي نكردند ولي نهي از منكر هم نكردند آنها هم مانند بتپرستان در اين قتال طرفيني حضور داشتند و هم كشتهاند و هم كشته شدهاند. اينها بحثهاي تاريخي است كه قرآن روي اينها كار ندارد بارها به عرضتان رسيد كه قرآن نور هدايت است نه قصد و تاريخ لذا كاري به اين مسائل ندارد در چه زمان، در چه هفته، در چه ماه بود آنها مال قصه و سرگذشت است كه اصلاً در قرآن كريم اين گونه از مسائل نيست چون نور است فرمود: «فتوبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» يك قتلي واقع شده است اين قتل بدترين كيفر است چگونه با عفو سازگار است؟ خوب اگر خدا توبه را قبول نكند كه تواب نيست و اگر توبه را قبول نكند كه امر نميكند، اگر توبه است و خداوند هم تواب است ديگر امر به قتل چيست؟ اگر امر به قتل است ديگر منّت گذاشتن به اين كه ما عفو كرديم تا شاكر باشيد از كي عفو كردند؟ اين كه فرمود: همديگر را بكشيد اين عفو است؟ اگر فرمود: توبه كنيد من توبه شما را ميپذيرم خوب بعد ميفرمايد ما از شما عفو كرديم اين درست. نه اين كه نميتواند معاذ الله امر به قتل كند او هر چه بخواهد ميتواند و امّا اينكه فرمود: خودتان را بكشيد ما از شما گذشتيم از چي گذشت؟ از اينكه فرمود: ما از شما عفو كرديم معلوم ميشود يك مطلبي است كه خداي سبحان آن مطلب را با عفو اسقاط كرده است. فرمود: «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ» ميبينيد محور بحث روي توبه است. چندين بار در اين كريمه سخن از توبه است دستور توبه ميدهد بعد ميفرمايد: خدا توبهپذير است توبه شما را پذيرفت بعد استدلال ميكند او توّاب است. بعد در كنار توّاب رحيم را هم ذكر ميكند و ميفرمايد: او رحيم است. ظاهراً آنچه كه در اين كريمه مطرح است و «ثمّ عفونا عنكم» حل كند آن است كه يك حكم كلامي و يك حكم فقهي مرتد يك حكم فقهي دارد يك حكم كلامي حكم فقهي آن است كه بايد او را كشت و مهدور الدم است و آن كسي كه بعد از روشن شدن حق و قبول كردن اين اله، از دين اله برگردد حكمش قتل است اين حكم فقهي امّا آيهٔ توبه او مقبول است يا نه؟ و اگر كشته شد به همين كشتن اكتفا ميشود يا نه بحث كلامي است اگر توبه نكرد و كشته شد خوب يقيناً در قيامت گرفتار جهنّم خواهد شد اين نظير حدود عادي در معاصي جزئي نيست كه نظير قصاص باشد. خوب اگر كسي مسلماني وقتي گناه كبيرهاي مرتكب شد خوب يا بد قصاص بشود و قصاص شده است. ارتدادي در كار نبود تا از ارتداد توبه كنند. ولي اگر كسي معاذ الله مرتد شد او را حد زدند اين حد او يك حكم فقهي است اين كه مشكل كلامي را حل نميكند البته در جهنم هم ميسوزد اگر توبه كرد آنگاه وارد آن مسئله كلامي ميشود كه توبهاش مقبول است يا نه عند التحقيق توبهاش قبول است ولي حكم فقهي بايد بار باشد در سائل عديده نظير طهارت قتل، نظير عده طلاق گرفتن و مانند آن اين حكم فقهي بار است. ولي آن مسأله كلامي جداست خداي سبحان فرمود: شما يك حكم كلامي داريد يك حكم فقهي. حكم كلامي شما با توبه حل ميشود ما شما را از عذاب اليم نجات ميدهيم. اين عفو است مگر نه آن است كه انسان مرتد كافر است و بايد براي ابد در جهنّم مخلّد باشد اگر كسي توبه كرد و توبه او مقبول شد مشمول عفو خداست. براي اين كه از عذاب ابد رهايي پيدا كرد. ميماند يك حكم فقهي اين حكم فقهي نسبت به آن عذاب ابد قابل قياس نيست. آنهم گفتهاند به اين كه دستور رسيده است همين كه مقداري كشتن محقق شد عدهاي رعد اي را كشتند و بالاخره اكثريت متنبّه شدند ديگر لازم نيست كشتار ادامه پيدا كند. پس پذيرش توبه كه يك حكم كلامي است اين سنّت خداست. وگرنه كسي كه مشرك و كافر و بتپرست شد بايد به عذاب ابد گرفتار بشود اگر با توبه خود را بتواند از آن عذاب ابد برهاند اين در اثر عفو الهي است و اين شكر لازم دارد خدا را شكر كه اين در را به روي انسان باز گذاشت اينكه ميگويد «انت الّذي فتحت لعبادك باباً الي التوبه» و «باباً علي عفوك و سميته التّوبة» دردعاهاي خمسه عشر است از بيانات مأثور از امام سجّاد (سلاماللهعليه) است به اين است كه توبه در رحمت است خداي سبحان اين در را به روي انسانهاي تبهكار باز كرد فرمود: ما شما را از آن عذاب ابد كه تاريخبردار نيست رهايي داديم سخن يك ميليون سال و دوميليون سال نيست. اگر يك كسي مرتد مُرد خوب گرفتار عذاب ابد است. عذاب ابد كه قابل شمارش نيست كه چندين سال است فرمود: ما از شما از آن عذاب ابد با توبه گذشتيم اين مسئله كلامي ميماند مسئله فقهي كه بايد انجام بگيرد الآن اگر كسي مرتد شد بالاخره بايد او را كشت اين حكم فقهي است و امّا حكم كلامي را خداي سبحان منّت نهاد و توبه اينها را قبول كرد الآن خيليها برانند كه توبه مرتد فطري پذيرفته نميشود البته نسبت به بحثهاي فقهي حق با اينهاست كه آن احكام چهارگانه بايد با ربا باشد امّا بحثهاي كلامي محققين از فقها هم فرمودند: كه آن توبه اينها بينه و بين الله مقبول است بنابراين اگر اين ناظر به آن مسئله كلامي باشد جا براي عفو هست مضافاً به اين كه كشتار را ادامه پيدا نكرد و خداي سبحان فرمود: كه همين مقدار بس است. عناويني كه هم در اين آيه مطرح است اين است كه فرمود: خدايي كه بارء شماست تعبير به خالق نكرد فرمود: بارء شماست فرمود: خدايي كه شما را بينقص آفريد برءي از نقص آفريد، از او دست برداشتيد به يك گوسالهاي كه او الگوي حماقت است تن داديد آن خدا را به عجل فروختيد با مشاهده اين همه آيات و بيّنات.
جواب سؤال: نه آنها هم نهي منكر نكردند و يك وظيفه سنگيني را در شرايط خطرناك انجام ندادند يك حكم فقهي بار است نه حكم كلامي. چرا در شريعت آنها شايد اينطور باشد. الآن توبه در شريعت ما اينطور نيست فعلاً در شريعت آنها سخن ميگوييم و اين به عنوان تأييد است وگرنه بحث دربارهٔ شريعت موساي كليم است وگرنه در شريعت ما كه اصلاً قتلي در كار نبود توبه با قتل آميخته نيست آن در غير ارتداد و امثال ذلك همان حد دنيايي كافي است امّا در مسئله ارتداد كافي نيست. چون اينها يك حكم فقهي و يك حكم كلامي است و كلامي را بايد با مسئله توبه حل كرد لذا فرمود به اينكه «توبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» اين را به عنوان يك حكم فقهي در بنياسرائل و رايج كرد البته براي آنها يك همچنين حكم فقهي هم لازم بود براي اين كه آنها با مشاهده كردن آنهمه آيات بيّنه باز در غيبت چند روزه موساي كليم دست به گوسالهپرستي زدند با سامري موساي كليم آنچنان رفتار كرد كه با فرعون رفتار كرد و با اينها هم اين چنين رفتار كرد «فتلوا أنفسكم ذالكم خيرلكم عند بارءكم» خدايي كه شما را با بهترين وجه آفريد خدايي كه خود بري از نقص است شما را منزه و مستوي الخلقه آفريد. بارو شماست آن خدايي كه بروي السّمات و آن خدايي كه انسانها براي عيب آفريد، بينقص آفريد، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» جان آدم را مستوي الخلقه، خلق كرد به او حقيقتهاي فجور و تقويٰ را الهام كرد آن خدا بارء است و انسان را برءي از نقص افريد اينچنين نيست كه انسان را بدون آگاهي خلق كرده باشد گفت تو و اين مكتبهاي گوناگون جهان، اينچنين نيست خداي سبحان انسان را با سرمايه خلق كرد فرمود: تو را با اين نور فطرت خلق كردم برو هرچه كه مطابق فطرت است بگير و بيگانه را پرت كن. خدا انسان را مستويالخلقه خلق كرد. لذا شده است براي هم خالق است هم بارء است كه مبرّاي از نفس خلق كرد ممكن است كسي بدون چشم بدنيا بيايد ممكن است با نقص بدنيا بيايد امّا اينها مهم نيست آنچه كه مهم است فرمود: من هم انسانها را مستوي الخلقه خلق كردم. خلقت اينها مال جان اينهاست و من جان اينها را تسويه كردم چگونه تسويه كردم؟ «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» چگونه خداي سبحان روح را مستوي الخلقه خلق كرد بينقص و بيعيب خلق كرد فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» چگونه خداي سبحان روح را مستوي الخلقه خلق كرد. بينقص و بيعيب خلق كرد. فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» اين فايي كه بعد ذكر شده بيان تسويه خلقت روح آدم است و امّا روح هيچكس را ناقص نكرديم. ممكن است بدن نقص داشته باشد مهم نيست امّا روح را ما مستوي الخلقه، خلق كرديم يعني تقواي روح و فجور روح را به روح الهام كرديم. او را با اين سرمايه خداداد به عالم فرستاديم شديد بارء او و او را مبرّاي از نفس خلق كرديم. خدايي كه اينچنين است و انسان از اين خدا صرف نظر كند برود به سراغ يك عجل آنهم با مشاهده كردن آن همه معجزات آنهم گروهي كه عبد فرعون بودند كه فرعون گفت: «وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ» همهٔ اين نعمتهاي الهي را يكي پس از ديگري از نزديك حس كردند خوب يك همچون حكم فقهي هم بايد براي اينها باشد به همين بني اسرائيلي كه اتخاذ عجل كردند فرمود: «يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ» كه كلمه بارء را خيلي تكرار ميكند نميفرمايد: «توبوا الي خلقكم» اين تعليق حكم به وصف است كه مشعر به عليّت است «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ» بالاخره بايد شما به حضورتان بارءتان برويد آنكه شما را بينقص آفريد بايد بينقص پيشش برويد و براي ابد بمانيد اگر هم چند روز هم در دنيا محكمتر مانديد محذوري ندارد براي اين كه عند الله براي ابد مغيمند چون وقتي يكديگر را كشتند توبه اينها قبول خواهد شد و براي ابد مرفّه و راحتند. «خير لكم عند بارءكم فتاب عليكم» خداي سبحان توبه شما را پذيرفت ديگر همين حساب جمع مذكر سالم را همچنان ادامه ميدهد كه اين تتمه كلام موسي (سلاماللهعليه) است موسي ميفرمايد: خدا بر شما منّت نهاد و توبه شما را هم پذيرفت چرا؟ چون «إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ» تسويه جسم هم هست نه اين كه جسم بيتسويه نيست امّا نقص جسم هم هست. بعضي از افراد اعميٰ به دنيا ميآيند بعضي از افراد اكمه بدنيا ميآيند امّا مستويالخلقه از نظر روح هستند همهٔ روحها اينچنين است. مجانين بعد پيدا شده وگرنه جنون يك امر عارضي است بنابراين آنگاه ميتوان گفت «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» معناي خود را باز مييابد كه خداي سبحان عفو كرده است.
جواب سؤال: خوب آن هم از محتملات است ولي سؤال اين است اصل قتل چرا؟ نه معلوم ميشود كه از آن عذاب ابد عفو كرده است از آن عذاب ابد گذشتش عفو است، عفو كه شد آن وقت شكر دارد. اگر عفو محقق شد شكر بجاست چون از آن عذاب ابد عفو شده است انسان راحت شده است بنياسرائيل كه توبه كردند با انجام آن حكم فقهي از عذاب ابد رهايي پيدا كردند بنابراين عفو معناي خود را پيدا ميكند.
جواب سؤال: الآن بحث در شريعت موسي است. بنابراين عفو كه شد شكر هم بجاست و امّا آيهٔ بعد فرمود: «وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ».
جواب سؤال: نه به اين زندهها ميگويد ما از شما عفو كرديم براي اين كه شاكر باشيد همين حكم اين چنين است اگر دستور هم برسد بايد شاكر باشند قبل از قتل بايد شاكر باشند كه خداي سبحان با مسئله قتل عذاب ابد را از اينها گرفته است اگر به كسي بگويند ما از آن عذاب ابدت گذشتيم. در صورتي كه توبه كني و تن به اين قتل بدهي اين شاكر است قبل از قتل شاكر است و آنهايي هم كه قتل از آنها گرفته شد آنها هم شاكرند. «وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» اين همان اصالت الحسّ بودن بني اسرائيل وادراشان كرده است كه گاهي پيشنهاد بدهند كه يك خداي ديدني بياور. موساي كليم بگويد به اين كه آنچه كه اينها دارند «مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ» گاهي بگويند لازم نيست خداي ديدني بياوري آن خداي خود را به ما نشان بده تا ما آن را ببينيم. از بخشها اينچنين بود كه در سورهٔ اعراف آيهٔ 138 به بعد اين بود «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ» اينها با مشاهده آن همهٔ آيات روشن همين كه از دريا گذشتند ديدند گروهي سرگرم بتپرستي هستند يك بتي را دارند تكريم ميكنند به موساي كليم عرض كردند يك خدايي همانند خداي اين بتپرستها براي ما قرار بده كه موساي كليم فرمود: شما جاهليد روش اينها متبّر است و باطل. وقتي از ان نااميد شدند به موساي كليم عرض كردند به اين كه «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» اگر خدايي ديدني نميآوري لااقل خداي خودت را به ما نشان بده تا ما ببينيم اين حرف كسي است كه گرفتار حس است. گفتند يا يك خداي ديدني يا اگر دين خدايان ديدني باطلند و خداي تو حق است آن خداي خودت را به ما نشان بده كسي كه ميگويد موجود منحصر در ماده است و چيزي كه ماده ندارد سهمي از هستي ندارد و شناخت او هم روي حس است و بس حرفش همين است كه من تا چيزي را نبينم باور نميكنم تا احساس نكنم ايمان نميآورم وقتي از آن پيشنهاد نااميد شدند كه خداي ديدني براي اينها بسازد گفتند پس خداي خود را به ما نشان بده «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» با يك نفي مؤكّد «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» نه آن رؤيت قلبي كه مال اولياي الهي است آن كلمه جهرة را ذكر كردهاند تا معلوم شود منظور رؤيت بصري است تا خدا را ما به طور وضوح و روشن نبينيم ايمان نميآوريم «حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» شما ديديد صاعقه الهي آمد به حيات عدهاي خاتمه داد و دوباره عدهاي زنده شدند كه بحثش در آيات ديگر هست فرمود: شما اين منظره را هم ديديد عدهاي از شما يا همهٔ شما مُرديد و زنده شديد خوب به ياد اين نعمت باشيد الآن هم كه قرآن كريم با بنياسرائيل سخن ميگويد يعني در صدر اسلام و عصر نزول بر بنياسرائيلي سخن ميگويد كه آباءشان با اين نعم روبرو شدند و از آن متنعّم شدند. فرمود: ما صاعقه الهي را فرستاديم به حيات شما خاتمه داد و شما از نزديك احساس كرديد بعد شما را زنده كرديم آن جريان نزول صاعقه و مرگ دسته جمعي عدهاي و زنده شدن همانها بعد از مرگ را خداي سبحان در آيات ديگر بيان كرد كه انشاء الله يكي پس از ديگري خواهد آمد. امّا دربارهٔ اين كه موساي كليم دعا كرد و با ادعاي موساي كليم اينها زنده شدند آن را سورهٔ مباركه اعراف آيهٔ 155 اينچنين بيان ميكند. ميفرمايد: «وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ» كه با اين دعاي موساي كليم خداي سبحان عدهاي را زنده كرد تعبير به اصنامكم هم در آيات ديگر هست كه شما مُرديد و ما شما را دوباره مبعوث كرديم پس هم معجزات را در بيرون خود احساس كرديد كه ميشود جزو آيات آفاقي اعجاز و هم در درون خود احساس كرديد كه ميشود جزو آيات انفسي اعجاز خوب بياد اين نعم باشيد گاهي ما در برابر شما عدهاي را از بين برديم كه شما اگر خوب بنگريد ميبينيد كه جزو معجزات آفاقي خداست و گاهي خود شما را در اثر تبهكاريتان از بين برديم و دوباره زنده كرديم ميشود جزو آيات انفسي اعجاز اينها همه را ديديد با مشاهده اين همه معجزات آفاقي و انفسي چرا به بيراهه ميرويد الآن خطاب قرآن كريم به بنياسرائيل است كه همهٔ اينها را اسلاف گذشته اينها ديدند و اينها ديدند و اينها از نظر سند قطعي تاريخي ايمان دارند چون بسياري از اينها در تورات هست و خبر متواتر هم اينها را تصويب كرده است اينها كه الآن قرآن با آنها روبروست در صدر اسلام اينها نه آيات آفاقي را ديدند نه آيات انفسي را، اينها در تورات خواندند و به عنوان خبر متواتر قطعي از نياكانشان نشنيدند امّا اين كه قرآن فرمود: «و أنتم تنظرون» براي اين كه جامعه يهود را يك جامعه ميداند و اگر مطلبي براي انسان ثابت بشود ولو به عنوان خبر متواتر مثل آن است كه در خود صحنه حضور داشته باشد لذا با دعاي موساي كليم اينها زنده شدند و تعبير قرآن كريم اين است كه «ثمّ بعثناكم» امّا معجزات ديگر را با آيات بعد تبيين ميفرمايند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»