اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسيٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (51) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52) وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَيٰ الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)﴾
در شمارش نعم الهي اين مطلب را خداي سبحان به بني اسرائيل خصوصاً و به عامّه انسانها عموماً تذكّر داد كه اگر كسي بخواهد ديني غير از دين الهي را بر مردم تحميل كند چه با زور، چه با حيله، نه تنها خدا آنها را رها نخواهد كرد آنها به اشدّ معاقبه، عقاب ميكند و هرگز آنها را مشمول عفو نخواهد كرد ممكن است از يك مشركي با توبه بگذرد ولي ممكن نيست از آن مبدأ شرك، از آن وقود نار، بگذرد اگر كسي آئين شرك و بتپرستي را در بين مردم رواج داد خواه با زور و ستم خواه با نيرنگ و حيله، خدا از او نميگذرد ممكن است از توده محروم ناآگاه با توبه بگذرد ولي از آن كساني كه سران اين شرك و انحراف بودند به هيچ وجه نميگذرد، گذشته از عذاب آخرت، در دنيا هم آنرا به بدترين وجه عذاب ميكند لذا هيچ فرقي بين فرعون و سامري نيست چه اين كه هيچ فرقي هم بين ال فرعون و آل سامري نخواهد بود گرچه در قرآن به عنوان آل سامري نيامده امّا يك گروه سامري را در اين حيله همراهي كردند در هنگام ترويج گوسالهپرستي همه با هم گفتند اين خداست «فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامري گفت: اين خداست بلكه آل سامري هم گفتند: اين خداست آل يعني همان گروهي كه رجوعشان به يك اصل است كه آل يعني رجع، مآل يعني مرجع چون رجوع يك عده به اصل واحد خواهد بود از آن گروه به عنوان «آل» ياد ميكنند. آل فرعون، مآل و مرجعشان فرعون بود در زور و تحميل، آل سامري مآل و مرجعشان سامري بود در حيله و نيرنگ لذا در هنگام ترويج گوساله پرستي همهٔ اين آل سامري گفتند: اين خداست. «فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» نه تنها سامري گفته است كه اين خداست بلكه آل سامري هم گفتند و همان طوري كه خداوند بساط فرعون و آل فرعون را جمع كرد و به دريا ريخت فرمود: «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ» دربارهٔ سامري و آل سامري هم يك همچنين عقوبتي را تشريح كرد مخصوصاً دربارهٔ خود سامري او را هم به بدترين وضعي در دنيا و آخرت معاقب كرد كه به هيچ وجه مشمول رحمت خاصّه نباشد و اگر فرعون ادعاي خدايي داشت «أنا ربّكم الأعلي» يا «ما علمت لكم من اله غيري» هيچ فرقي بين اين بت ناطق با آن عجل خائر كهبت صامت است نبود اين بت ناطق را هم خدا به دريا غرق كرد آن بت صامت را هم موساي كليم به فرمان خدا تحريق كرد كه «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» همان طوري كه اين بت ناطق را خدا به دريا انداخت كه اثري از او نماند آن بت صامت و خائر را هم به دريا انداز كه اثري از آن بت نباشد چون در قيامت هر دو وقور نار خواهند بود، آنچه زمينه شرك را ترويج ميكند آن در قيامت وقود نار است يعني مادهاي است آتشاز، ديگران ماده خام جهنّمند و «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» اينها هيزم جهنّم هستند امّا فرعون و مثل فرعون وقود نارند يعني آن ماده آتشاز، آتش گيرنده را ميگويند وقود، يعني هم خود مشتعل است و هم ديگران را هم ميسوزاند وقتي خداي سبحان وقود جهنّم را بيان ميكند ميفرمايد: «قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» آن ماده آتشزاي جهنّم كه خود منفجر و مشتعل است و ديگران را مشتعل ميكند او انسان است و حجاره بعد نمونههايي از انسانها كه وقودند ميشمارد فرمود: «كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» كه آن فرعون را به عنوان وقود جهنّم ياد ميكند بعد آن حجارهاي كه هم كه وقود جهنّم است گفته شد آن حجاره همان بتهايي است كه سنگهايي است كه بصورت بتها تراشيده شد كه «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» هم در دنيا خداي سبحان فرعون و سامري و عجل را كه بت خائر و صامت بود به دريا انداخت هم در قيامت فرعون و امثال فرعون از يك طرف و بتها و امثال بت از طرف ديگر بصورت وقود نار درميآيند. امّا از توده مردم ناآگاه با يك توبه با يك مقدار تنبيه و تأديب ميگذرد از توده بني اسرائيل با يك مقدار توبه و يك مقدار تأديب عفو كرد و گذشت و نه از فرعون گذشت نه از سامري گذشت و نه آن عجل را به حال خود رها كردو براي اين كه توده مردم مبتلا نشوند به ديني كه با زور بر اينها تحميل ميشود يا به ديني كه با حيله و نيرنگ بر آنها تحميل ميشود آنها را به تعقل واميدارد ميفرمايد: يك مقدار از حس بالاتر بيائيد كه روي حس حكم نكنيد شما معجزات را به عقل مستند كنيد تا هرگز فرعون از يك طرف و سامري از طرف اين باطل را بر شما تحميل نكنند چون حرف فرعون هم اين بود كه من ميترسم موساي كليم دين مردم را از مردم بگيرد «إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» يعني همين قانوني كه من بر شما تحميل كردم كه دين شماست اين دين حق است و موسي ممكن است اين دين را از شما بگيرد براي اين مردم به اين ذلت دچار نشوند كه باطل را حق بپندارند گاهي حرف فرعون را به عنوان دين حق تلقي كنند گاهي عجل سامري را به عنوان حق تلقي كنند قرآن كريم اينها را به تعقل وادار ميكند راه تعقل هم اين است كه تنها معجزه از اين جهت كه خارق عادت است راهگشا نيست انسان بايد چند مرحله را بگذارند تا بتواند بر پايه معجزه يك مطلب ديني را استوار كند آن مطلب اول اين است كه حقيقت اعجاز را بفهماند كه معجزه چيست؟ حقيقت اعجاز چيست؟ فرق ما هوي معجزه با علوم غريبه ديگر چيست؟ يعني معجزه كه حق ست با سحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلك از امور و علوم غريبه چيست؟ بعد از اين كه اين فرق جوهري و ماهوي را روي براهين عقلي تشخيص داد آنچه كه در خارج واقع شده است بايد روي براهين تشخيص بدهد كه مصداق معجزه است نه مصداق علمي از علوم غريبه ديگر اين دو بعد از اين دو مرحله نوبت به مرحله سوم ميرسد كه تحليل عقلي كند چه تلازم عقلي بين معجزه و صدق دعوي نبوت است چرا اگر كسي معجزه آورد و در كنارش هم ادعاي نبوت داشت حتماً راست ميگويد ممكن است در دعواي نبوت كاذب باشد و در معجزه صادق اين چه تلازم ضروري و عقلي است كه اگر كسي معجزه آورد و در كنارش دعواي نبوت داشت آن دعوا، حق است معجزه چگونه شهادت بر صدق دعوا ميدهد حداقل اين سه مسئله عقلي را بر با براهين علمي و عقلي حل كند كه دينش به حسّ تكيه نكند آن وقت است كه اگر يك سامري هم پيدا شد ما يك گوسالهاي را به حرف درآورد اين به گوساله اعتنا نميكند امّا اگر اين براهين عقلي نبود فقط دين به حسّ تكيه كرد يك روز به دنبال عصاي موسيٰ حركت ميكنند روز ديگر هم به دنبال عجل سامري چنانچه اتفاق افتاد آنها نخواستند دنبال باطل بروند، خيال كردند اين دين حق است حرف آل سامري هم اين بود كه اين گوساله هم خداي شماست هم خداي موسيٰ «قَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» اين كه در بعضي از روايات گذشته از اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) نقل شده است «جنّدا نوم الاكياس و فترهم» خوشا به حال افراد عاقل خواب افراد عاقل بهتر است از بيداري افراد جاهل و متنيّسك است افطار كردن افراد عاقل بهتر از روزه مستحبي گرفتن افراد زاهد بيتشخيص است همين است اگر دين پايه عقلي نداشت انسان يك روزي به دنبال موسي و روز ديگر هم به دنبال سامري حركت ميكند لذا قرآن كريم اين مسئله گوساله پرستي را در موارد گوناگون با براهين مختلف ذكر كرد بعد فرمود همان كاري كه خدا با فرعون كرد با گوساله هم كرد اثري از گوساله نگذاشت در اين آيهٔ كريمه كه محل بحث است فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» شما كه به بدترين گناه كه شرك است مبتلا شديد ظلم كرديد چون «انّ الشّرك نطلم عظيم» و منظور از اتّخاذ عجل هم نه يعني گوساله و مجسّمه ساختي اين را خيليها فتوا به حرمت دادند، خيليها هم فتوا به كراهت دادند به قول مرحوم امين الاسلام اصل مجسّمه سازي را عدهاي ترحيم كردهاند اكثر هم گفتهاند كراهت دارد امّا آنچه كه مهم است مسئله اتخاذ عجل به عنوان اله است نه اصل مجسّمه سازي اين مضيٰ را در همين سورهٔ مباركه بقره آيهٔ 92 باز اشاره كرد فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» امّا نحوه اتّخاذ عجل را در ساير آيات بيان كرد كه اينها عجل را به عنوان معبود مطرح كردند. اصل اين كه گوساله را سامري مطرح كرد براي آن است كه بنياسرائيل مبتلا بودند به بتپرستي عموماً و بت هم گوساله و گاو بود خصوصاً لذا قرآن كريم جريان ذبح بقره را بيان ميكند كه فرمود: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» تا بدانيد اين خدا نيست، اين معبود نيست شر دستور كشتن گاو هم اين است كه اينها بدانند اين اله و معبود نيست و از خود ضرر را دفع نميكند و مانند آن. بتپرستي در بين بني اسرائيل يعني قوم فرعون رواج داشت خود فرعون هم بت پرست بود «ايذرك و الهتك» كه آل فرعون دربارهٔ او گفتهاند نشان ميدهد كه خود او هم بتپرست بوده است اين بتپرستي عموماً و احترام به گاو و گوساله به عنوان يك احترام ديني خصوصاً در آن سرزمين رايج بود و وقتي اسلام آمد كه همان دين حقيقي است كه همهٔ انبيا و همان دين را براي مردم ميآوردند كه «انّ الدّين عند الله الاسلام» بساط بتپرستي عموماً و گاو و گوسالهپرستي خصوصاً برچيده شد در اين مدت كوتاهي كه موساي كليم (سلاماللهعليه) به مواعده رفت براي ملاقات و مناجات سامري همان سنت جاهلي گذشته را ترويج كرده است يك چيز سابقهداري بود لذا قرآن فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ» محبت گوساله در دلشان اشراب شده است يك بدعت بيسابقه نيست كه در دل آنها اشراب شده باشد اصل احترام به بت به عنوان احترام ديني مخصوصاً گاو در بين آن قوم رواج داشت لذا فرمود: «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» علاقه به اين گوساله در دلشان اشراب شد چون همان سنت كهن بتپرستي قبل از اسلام و قبل از آمدن موساي كليم (سلاماللهعليه) بود. درباره اين گروه سوره مباركه اعراف آيه 148 به بعد اين است كه فرمود: «وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ» از همان زيورهاي فراعنه جسدي همانند گوساله ساختند كه بانگي برآورد روي آن دستگاهي كه تعبيه كرده بود آنگاه خداي سبحان ميفرمايد به اين كه مگر نميديدند كه اين حرف نميزند «أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لاَيُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً» مگر نميبينند كه كاري انجام نميدهد هدايتي نميكند «اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ» به ظلم شرك مبتلا شدند و آن را به عنوان اله اتّخاذ كردند آنگاه اين توده ناآگاه را با برهان روشن كرد فرمود: ما از اينها عفو كرديم و گذشتيم «وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» اين «سقط في أيديهم» يعني در دستشان مانده است اين تعبير ادبي است كه به عنوان مثل چه در بين عربها چه در بين غيرعربها هست اگر كاري را انسان بيحساب شروع كرد به مقصد نرسيد ميگوييم در دستش مانده است. بنياسرائيل اين گوساله پرستي در دستشان مانده است يعني مشكلي را حل نميكند «و لمّا سقط في أيديهم» يعني اتّخاذ عجل روي دستشان مانده است اين مثل است چه در بين تازيان، چه در بين عربها آنگاه فرمود: «و أوا قد ضلّوا» ديدند كاري در دستشان مانده است و ديدند گمراه شدند توبه كردند. «وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» امّا خداي سبحان دربارهٔ اين گروه چه تصميمي گرفت بعداً روشن ميشود ولي دربارهٔ آل سامري سخت گرفت لسان قرآن اين نيست كه سامري و آل سامري امّا لسان قرآن اين است وقتي اين مجسّمه و گوساله ساخته شد «فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» معلوم ميشود سامري يك باند و اطرافياني داشته است و آنها آل سامريند در سورهٔ طه آيهٔ 88 به بعد اين است كه «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ» سامري دست به اين كار زد با آن نيرنگ گوسالهاي ساخت كه صدايي در آن تعبيه شد به او حيات نداد امّا آن سامري گفتند: اين خداست تنها خود سامري اين خواست قرآن اين است كه فرمود: «فقالوا» نه «قال» گوسالهسازي را فعل مفرد ذكر كرد فرمود: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً» اين كار را به سامري نسبت داد امّا در اين كه اين گوساله معبود است آن را به يك گروهي نسبت داد فرمود: «فقالوا» اينها گفتهاند كه «فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى» پس اگر سامري با نيرنگ گوسالهپرستي را ترويج كرد يك آلي هم داشت خدا نسبت به اينها هرگز رحم نميكند چه اينكه نسبت به خود سامري هم رحم نكرد نسبت به خود گوساله هم رحم نكرد نسبت به خود گوساله هم رحم نكرد نسبت به خود فرعون هم رحم نكرد فرعون و گوساله يا يكجور عذاب كرد هر دو را به دريا ريخت منتها دربارهٔ فرعون خودش فرمود «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ» و امّا دربارهٔ گوساله در همين سورهٔ طه از زبان موساي كليم اينچنين ميگويد: ميفرمايد به اين كه موساي كليم اولاً با اينها از راه استدلال سخن گفت كه «أَفَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً» رب كسي است كه مالك سود و زيان باشد اين گوساله مالك سود و زيان نيست پس رب است به صورت شكل ثاني منطقي رب آن است كه هدايت كند اين هدايت نميكند پس رب نيست. اينها را به عنوان برهان ذكر كرد بعد به سامري ميفرمايد به اين كه «قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سامِريُّ» اعتراض كرد به سامري موساي كليم گفت چرا به دست اينكار زدي؟ امرت كارت انگيزهات چه بود كه دست به اين بتپرستي زدي؟ سامري هم اعتراف كرد: «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي» كه جريان نفس مسوّله قبلاً گذشت آنها توده ناآگاه بودند اينها سران استكبار و شرك بودند. لذا بينشان فرق است.
جوا ب سؤال: نه آل سامري به همراه سامري گوسالهپرستي را بر مردم تحميل كردند آنها به مردم گفتند: «هذا الهكم» حالا يا جزو باند قبلي او بودند يا بعداً به او پيوستند بالاخره آنها مروّجان شرك بودند آنها به مردم گفتند: اين خداست امّا موساي كليم دربارهٔ سامري تصميم الهي را اينچنين نقل ميكند مقال فاذهب» فرمود برو. «فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تو تا زندهاي بايد به عذاب وحشت و تنهايي بسر ببري. حالا يا بيماري مبتلا ميشود كه آن بيماري آن را نزوي ميكند يا طبق فرمان موساي كليم (سلاماللهعليه) او آنچنان منزوي ميشود كه با احدي در ارتباط نيست. همواره هم از تنهايي وحشت ميبرد «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ» تا زندهاي به اين عذاب تنهايي و وحشت مبتلا و گرفتاري و اگر هم موعدت فرا رسيد هرگز آن موعد تخلّفپذير نيست و قهراً ميميري و به عذاب بعدي هم گرفتار ميشوي. «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ» يك ميعاد شخصي هم داري از مرگ به بعد كه آنهم تخلّفپذير نيست. پس به عذاب دنيا و عذاب بعد از دنيا مبتلا خواهي بود اين مال خود سامري دربارهٔ گوسالهاش هم گفت نگاه كن ببين با گوسالهات چه ميكنيم «وَانظُرْ إِلَى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً» اين خداي تو كه بر مردم تحميل كردي و گفتي اين اله موسا است و در حقيقت هوي تو به صورت گوساله مجسّم شده است و همين هوي را ميپرستي چون هر كه غيرخدا ميپرستد در حقيقت هوس را ميپرستد «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ» فرمود: نگاه كن اين خداي دروغين او كه تو مستمراً در برابر آن خضوع و اعتكاف داري «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» ما اين را تحريق ميكنيم نه تنها ميسوزانيم بلكه به اشدّ سوختن، آن را ميسوزانيم بعد اين كه به صورت خاكستر درآمد در دريا ميپاشيم كه اثري از اين گوساله در خشكي نباشد حالا يا اين گوساله را تحريق كردند و سوزاندند بعد صورت خاكستر درآوردند و خاكسترش را به دريا ريختند يا اگر نه از طلا بود و هنگام سوختن آب ميشد منظور از آن تحريق همان تبريد است يعني او را با چيزي كه براده براده درست ميكند ريز ريز ميكنيم بعد به دريا ميريزيم اين دو تعبيري كه دربارهٔ تحريق شده است گفتهاند اگر او از طلا ساخته شده باشد كه «حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِينَةِ الْقَوْمِ» وقتي از طلا ساخته شده باشد اين خاكستر نميشود با آتش بلكه آب ميشود. لذا اين را بايد با مبرّد آنچيزي كه براده براده و ريز و ريز ميكند با آن خرد كرد و بعد به دريا ريخت يا اگر از طلا و غيرطلا ساخته شده است و قابل سوختن است او را ميسوزانند و خاكسترش را به دريا ميريزند «لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» نسف هم يعني خرد كردن اينكه دربارهٔ كوهها دارد كه سؤال ميكنند خدا در قيامت با كوه چه ميكند «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً» يعني اين كوهها را خرد ميكند همانند ذرههاي ريز قرار ميدهد اين حالت ميگويند نسف فرمود: ما با گوسالهات همان كاري را ميكنيم كه با فرعون كرديم فرعون را هم گرفتيم و به دريا انداختيم آن بت ناطق را به دريا انداختيم اين بت خائر و صالت را هم به دريا مياندازيم. كه اثري از اين بتها در زمين نباشد فرقي ندارد بين فرعوني كه معبود دروغين انسانهاست يا عجلي كه معبود دروغين انسانهاست هر دو را بايد ريشهشان را كند هر دو هم در قيامت وقود النّار هستند كه «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» اينگونه از حجارها وقود نار هستند چون «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ».
جواب سؤال: الان كه دارند مرتب مجسمههاي باصدا ميرساند اين كه كار آساني است الآن كه مسائل حل شد او با دسائسي توانست اين كار را انجام بدهد الآن مجسمههايي كه بانگي دارند را ميتوانند با منابع پيشرفته بسازند. حرف نزد، حيات نداشت در آن بحثهاي قبل به عرض رسيد كه اين تعبيري كه خدا فرمود: «عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ» نفرمود: «عجلاً له خوار» ناظر به آن است كه حيات نداشت گرچه حيات نداشت گرچه بعضي خواستهاند از اين عنوان تحريق كه فرمود: ما آن را ميسوزانيم استفاده كنند كه او حياتي دارد.
جواب سؤال: نه يعني ما به دريا گفتيم اين را در يك كناري نگهدار كه خزيش افزون شود و ديگران را دربارهٔ آنها چنين دستوري نداديم در كريمه دارد «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» ما به اين دريا دستور داديم كه اين فرعون بدنش را جابجايي نكن كه از منظر مردم دور باشد بلكه يك گوشهاي قرار بده كه ببينند و عبرت بگيرند كه اين خزي بعد از مرگ است دربارهٔ عجل و گوساله هم همين كار را كرده است. و امّا دربارهٔ آل سامري، آل سامري مثل آل فرعون به عذاب مبتلا شدند كه اينها اول داخل بني اسرائيل بودهاند ولي ممكن است يك كس از نظر ظاهر داخل در گروهي باشند مثل منافقين و از نظر باطن مانند مشركين باشند منافقين صدر اسلام هم چنين بودهاند، اينها همهٔ به حسب ظاهر با آمدن موساي كليم مسلمان شدند يعني همهٔ انبيا اسلام را بر مردم عرضه كردند، اينها دين را پذيرفتند بعد وقتي آن پذيرششان روي تحقيق نبود يك سامري هواپرست هم در بينشان پيدا شد كه مردم را به گوسالهپرستي دعوت كرد چون گوسالهپرستي يك سنّت كهن و روش جاهلي اينها بود. قبلاً بتپرستي بود عموماً و گاوپرستي بود خصوصاً. گاو در بين آن قوم يك قداستي داشت و خداي سبحان اصرار داشت به اين كه اين قداست را بشكند گاهي دستور ميدهد گاو را بكشيد تا مسئله حل بشود «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» دربارهٔ آل سامري اينها كه سران اين شرك بودند آيهٔ 152 سورهٔ اعراف اين است كه «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ» آنها كه عجل را به عنوان معبود اتّخاذ كردند و روي اين ايستادند غضب الهي شامل اينها ميشود و ذلّت دنيا نصيب اينها خواهد شد و اين يك سنّت قطعي خداست كه هر كس به خدا افترا بست بدعتي گذاشت، ديني غيرالهي را بر مردم يا با زور يا با نيرنگ تحميل كرده است خدا آنان را اينچنين عذاب ميدهد. دربارهٔ توده ناآگاه است سخن از عفو است و توبه است و احياناً كشتن يكديگر. دربارهٔ اين گروه كه سران شرك بودند فرمود: غضب الهي است و ذلّت حيات دنياست و اين هم سنّت خداست كه «كذلك نجزي المفترين» بنابراين همهٔ گوسالهپرستان يكسان نبودند آنها كه جزو باند سامري بودند مثل خود سامري عذاب دردناكتري داشتند آنها كه جزو افراد عادي گوسالهپرستان بودند يك كيفر متوسطتري داشتند.
جواب سؤال: نسبت به او تأثيري ندارد وقتي كه ابراهيم خليل (سلاماللهعليه) بتها را در هم ميشكند براي چوبها دردي نميآورد اما يك تحقير و مبارزهاي است بر عليه بتپرستها فرمود: «وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم» من اين چوبها را ميشكنم وقتي هم كه اين كار را كرد يك تحقيري بود يك توبيخي بود نسبت به بتپرستها اينجا هم موساي كليم (سلاماللهعليه) به سامري فرود: نگاه كن به من، ببين من معبود دروغين تو را چه ميكنم «وَانظُرْ إِلَى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً» تا يك برهان هم برايشان باشد اگر اين گوساله ربّ بود و مالك سود و زيان بود و مشكلي را حل ميكرد لااقل مشلك خودش را حل ميكرد همان كاري كه ابراهيم خليل (سلاماللهعليه) فرمود: «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم» بعد دست به تبر برد و همهٔ اينها قلم قلم كرد فرمود ديديد كاري از دست آنها ساخته نيست اگر ربّ بودند از خودشان دفاع ميكردند اين كار را هم موساي كليم نسبت به گوساله كرد فرمود به اين كه او اگر سمتي داشت از خود دفاع ميكرد ديديد كه ما او را ريشهكن كرديم چه اين كه دربارهٔ فرعون هم همين مطلب است اگر فرعون اله شما بود، ربّ اعلاي شما بود، مشكل شما را حل نميكرد. لااقل مشكل خود را ميتوانست حل كند ما او را به كام دريا فرو برديم.
جواب سؤال: بله اين هم يك تأديب ديگري است براي بتپرستها فرمود: شما با بتانتان «كلاّ هما في النّار» هستيد آتش بالاخره سنگ يا چوب را بسوزاند كه تعذيبي نيست اين در حقيقت تعذيبي است نسبت به خود بتپرست فرمود: «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» عابد و معبود «كلاّ هما في النّار» ولي اين كه عابد و معبود «كلاّ هما في النّار» اينها كه ميبينند معبودشان مثل خودشان مشتعل است و عذابي است روي عذاب وگرنه براي سنگ چه عذابي است كه بسوزد براي چوب چه عذابي است كه قطع بشود.
جواب سؤال: ضب نيست، فحش دادن نيست، يك وقت شما ميخواهيد استدلال كنيد «أَفَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً» و نحو ذلك برهان اقامه كرد، استدلال آورد، معجزات و آيات و بيّنات آورد ديد اثر نميكند آنگاه است كه هم تبر را بدست ابراهيم ميدهد و هم ابزار تحقير را بدست موساي كليم (سلاماللهعليه) الآن هم ميگويد تا مادامي كه اهل حرف هستيد و داريد استدلال ميكنيد بد نگوييد كه بهانه به دست ديگران بدهيد و اگر ديد كه اهل استدلال نيست خوب بايد همهٔ اينها را ريشهكن كرد اگر چنانچه خداي سبحان اين بساطها را از نبي اسرائيل نقل كرد فرمود: قسمت مهم بساط محصول جهل شماست در بيانات اميرالمؤمنين (سلاماللهعليه) هست كه شما اگر خواستيد ببينيد حق با كيست؟ اول حق را بشناسيد «اعرف الحق فأعرف اهله» دينتان را با برهان بگيريد نه از دهن زيد و عمرو چون اگر كسي دينش را از دهان زيد و عمرو بگيرد بكر و خالد هم او را از دين خارج ميكنند اين از بيانات امام صادق (سلاماللهعليه) است فرمود: اگر كسي با حرف مردم به دين علاقمند شد گروه ديگر او را از دين خارج ميكنند اين است كه حضرت فرمود: «اعرف الحق فأعرف اهله» اين مضمون در گفتههاي ائمه (عليهمالسّلام) با تعبيرات گوناگون هست آن اشكال اساسي كه در بحث قبل مطرح شد اين است كه خداي سبحان فرمود: من از شما عفو كردم تا شما شكر كنيد اين عفو با آن دستوري كه بعداً ميرسد «طوبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» اينها چطور با هم جمع ميشود آيا از همه عفو كرد يا از غير آل سامري عفو كرد يا آن «طوبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» معناي ديگري دارد وگرنه اين كه نقل شده است كه موساي كليم از طرف خدا مأمور شد به مردم بگويد شما صف ببنديد در تاريكي شمشير بگيريد يكديگر بكشيد كشتار دسته جمعي شما نسبت به يكديگر بكشيد، كشتار دستهجمعي شما نسبت به ديگر توبه شماست اين چه عفو است اين كه خدا فرمود: شما بتپرستي را بر خداپرستي ترجيح داديد «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ٭ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ» ما از شما عفو كرديم چي را عفو كرد؟ با اين كه فرمود: «توبوا الي بارءكم فقتلوا أنفسكم» اين تاريخها درست است يا آيه معناي ديگري دارد يا بايد بين اينها از نظر مصداق جمع كرد يا از نظر معنا جمع كرد ملاحظه ميفرماييد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»