اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلينَ (71) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فيهِمْ مُنْذِرينَ (72) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ (73) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ (74) وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ (75) وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ (76) وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ (77) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ (78) سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ (79) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ (82)﴾
نقل عقيده مؤمنين و مُلحدين دربارهٴ مرگ و معاد و تأثير و ردّ آن
عصاره بحث قبل اين شد كه عقيده مردان با ايمان اين است که ما يك مرگ داريم و بعد راحتی ابدی; عقيده مردم مُلحِد اين است که ما يك مرگ داريم و بعد نابودي محض. قرآن كريم اين دو عقيده را نقل کرده، يكي را امضا و يكي را رد ميكند؛ ميفرمايد آنها كه ميگويند ما يك مرگ داريم و بعد رفاه ابد, از ما گرفتند و سخنشان حق است ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولي﴾[1] که در رفاه هستند و آنها كه ميگويند يك مرگ داريم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾[2] بر باطل میباشند، بلكه اينها بعد از مرگ در «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان»[3] هستند و مانند آن. حرف مؤمنين را در سوره مباركه «صافات» آيه 58 به بعد اينچنين نقل فرمود که وقتي وارد صحنه بهشت شدند ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾[4] ما يك مرگ داريم و بعد زندهايم و زندگي بعد از مرگ با عذاب همراه نيست ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾. اين سخني كه در سوره «صافات» نقل شده است، در سوره مباركه «دخان» تأييد شده است؛ همين مطلب كه در آيه 56 سوره «دخان» فرمود: ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولي وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ﴾، اما آنها كه ميگويند: ﴿إِنْ هِيَ﴾، آن را هم در سوره مباركه «دخان» آيه 34 به بعد نقل فرمود که ﴿إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ ٭ إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ ٭ فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ٭ أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ﴾[5] كه قرآن حرف اينها را نقل ميكند و رد ميكند. اما آنچه در سوره مباركه «غافر» آيه يازده آمده كه ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ ـ انشاءالله ـ وقتي به سوره «غافر» رسيديم اين دو «موت» و دو «حيات» و دو «احياء» توجيح ميشوند كه آيا «موت» قبل از دنياست، بعد «موت» از دنياست يا نه, موت به معني هجرت و انتقال است، انتقال از دنيا به برزخ و انتقال از برزخ به صحنه قيامت. پس يك مرگ بيشتر نيست، منتها براي مؤمنان رفاه ابد است و براي كافران, عذاب. اين ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾ كه در سوره مباركه «صافات» محور بحث بود؛ يعني بهشتيها اين مطلب را بازگو ميكنند و قرآن هم در سوره «دخان» تصديق كرد كه مردان الهي فقط يك مرگ دارند و بعد رفاه ابد, كفار يك مرگ دارند و بعد عذاب بعدي.
اقامه حجت با انذار براي پيشينيان و سرانجام قبول و نكول آنان
مطلب بعدي آن است كه در همين سوره مباركه «صافات» فرمود اين مطالبي را كه ما گفتيم براي پيشينيان هم بود؛ ما براي پيشينيان حجّت اقامه كرديم، انبيا فرستاديم، انبيا گرچه مبشّر و منذِر هستند؛ ولي صبغه انذار اثر آن بيش از تبشير است که از اينها به عنوان انذار ياد كرده است; لذا به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[6] و به عالمان دين هم در آيه «نَفر» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا﴾[7] گرچه «يُبَشِّرُ» هم هست، اما ﴿وَ لِيُنْذِرُوا﴾.
در اينجا فرمود ما انبيا را براي انذار فرستاديم؛ در سوره مباركه «صافات» آيه 71 به بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلينَ﴾؛ اينكه در عصرِ تو برخي ميپذيرند و برخي نميپذيرند، اين سابقه دارد و در گذشته هم همينطور بود که بسياري از افراد در سابق به ضلالت افتادند و ما حجّت را بر آنها تمام كرديم ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فيهِمْ مُنْذِرينَ﴾؛ ـ «لام»، «لام» قسم است ـ انبيا را براي انذار فرستاديم، حالا نگاه كن كه پايان كار «منذَرين» چيست، ما قصه را براي شما نقل ميكنيم. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين انبيا و اُمم گذشته نبود، خداي سبحان ميفرمايد تو در بين انبيا و امم گذشته نبودي؛ ولي من قصص آنها را مبسوطاً براي شما بيان ميكنم ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾ انبيا «مُنذِر» بودند, يك; اقوام و اُمم آنها «منذَر» بودند, دو; آنها كه پذيرفتند به فيض و فوز رسيدند, سه; آنها كه نپذيرفتند گرفتار كيفر تلخ شدند, چهار; نگاه كن ببين قصه چه بود، من دارم براي شما نقل ميكنم.
تبيين جامع قصص انبيا و أمم گذشته براي پيامبر(ص)
در جريان قصص انبيا، به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تمام كوي و برزن عالَم غيب را نشان ميدهد كه قبلاً هم گذشت که فرمود: ﴿ما كُنْتَ ثاوِياً في أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[8] تو در جريان مدين نبودي؛ ولي قصه از اين قبيل است، ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾؛[9] ولي قصه از اين قبيل است, ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾؛[10] ولي قصه از اين قبيل است, ﴿ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾؛[11] ولي قصه از اين قبيل است. آدرس كوچه و پسكوچه جهان غيب را ذات اقدس الهي براي حضرت تبيين ميكند. تو در قصه مريم نبودي؛ ولي جريان اين است, تو در كوه طور نبودي؛ ولي قصه اين است, تو در مدين نبودي؛ ولي قصه اين است. تمام اينها را يكي پس از ديگري بازگو ميكند و اينجا هم ميفرمايد که حالا در جريان طوفان نوح نبودي؛ ولي قصه طوفان نوح را دارم بازگو ميكنم ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾، البته انبيا آمدند «انذار» كردند که بعضي قبول و بعضي «نكول» كردند, آن كساني كه قبول كردند بعضي «مخلِص» بودند، بعضي «مخلَص» و مخلَصين در سطح بالايي از نجات هستند ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾، اين متن اوّلي بود.
نقل جريان نوح(ع) و دعاهاي او
حالا وارد قصص كه ميشوند جريان حضرت نوح را, جريان حضرت ابراهيم را, جريان حضرت موسي را, جريان حضرت لوط را، جريان حضرت هارون و اينها را يكي پس از ديگري در همين سوره مباركه «صافات» ذكر ميكنند. اول از حضرت نوح(سلام الله عليه) شروع فرمود که ميفرمايد: ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ﴾؛ نوح در چند قسمت با ما ندا كرد و مشكل خود را با ما درميان گذاشت، گفت: ﴿فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ﴾,[12] يك; در سوره مباركه «نوح», دعاي نوح را به اين صورت ذكر كرد که آيه 26 به بعد سوره «نوح» اين است: ﴿ وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَ لاَ يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً كَفَّاراً * رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لاَ تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ تَبَاراً﴾[13] دعاها و نداهاي نوح(سلام الله عليه) يك مقدار طلب مغفرت بود, يك مقدار طلب نصرت بود, يك مقدار درخواست هلاكت بود، براي قومي كه 950 سال حضرت دعوتشان كرد و اينها اجابت نكردند؛ لذا گاهي به اين صورت درميآيد كه من ﴿دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً﴾؛[14] ولي در اينها اثر نكرده؛ در سوره مباركه «قمر» آيه ده فرمود: ﴿فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ﴾، در موارد ديگر دعاهاي حضرت نوح را به صورت مبسوط ذكر فرمود؛ اين دعاي حضرت نوح است و ندايش هم با خلوص بود،
اجابت همراه با تعظيم و تكريم دعاهاي نوح(ع)
اما قرآن كريم در اجابت دعاي حضرت نوح ميفرمايد او ما را براي نصرت خواست; حالا يا نجات از قوم يا نجات از غرق يا از هر دو، با ما حاجت خود را در ميان گذاشت و از ما كمك خواست ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ﴾؛ ما براي او جوابدهنده خوبي بوديم، چطور جواب داديم؟ ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ﴾؛ اين هم با ماده, هم با صورت، جريان را تأكيد كرد و با اهميت ذكر كرد؛ با ماده, اهميت اين پاسخ را ذكر كرد فرمود: ﴿فَلَنِعْمَ﴾؛ يعني خوب بود, با صورت براي اينكه جمع مذكر سالم آورد و فرمود: ﴿فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ﴾. اينكه جمع مذكر سالم آورد، براي اجلال و تكريم و تعظيم مقام مُجيب است. پس مادتاً و صورتاً به اين جواب اهميت داده شد ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ ٭ وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ﴾؛ هم او و هم اهل او را از دشواري سخت نجات داديم؛ هم از قوم تبهكار نجاتشان داديم و هم از طوفان مُهلك نجاتشان داديم که اختصاصي به «احدهما» ندارد و هر دو را شامل ميشود؛ ما آنها را از دست قومشان نجات داديم و آنها را از هلاكت هم نجات داديم.
مقصود از بقاي ذرّيه نوح در ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ البَاقِينَ﴾
﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛ فرزندان او را ما نگه داشتيم كه نسلهاي بعدي از فرزندان حضرت نوح هستند. اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ در بعضي از روايات كه در تفسير شريف كنزالدقائق[15] ملاحظه فرموديد که از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است، اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛ يعني انبيا و اوليايي كه بعدها آمدند اينها از ذريّه حضرت نوح(سلام الله عليه) هستند, يك و اما در برخي از تعبيرهاي تفسيري كه ظاهرش هم همين است، اين است كه ما بعد از جريان طوفان فقط ذريّه او را باقي گذاشتيم و بقيه مُردند که اين دو مطلب است: يكي اينكه فقط ذريّه او سوار كشتي شدند يا اينکه تنها ذريّه او سوار كشتي نشدند، ديگران هم سوار كشتي شدند؛ ولي ديگران بعد از جريان طوفان نسلشان منقرض شد، تنها كسي كه نسل او مانده است وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) بود. ميشود از آيه سوره مباركه «اسراء» استفاده كرد كه سرنشينان كشتي نوح تنها خود نوح و اهل و ذريّه نوح نبودند، بلکه ديگران هم جزء سرنشينان كشتي بودند، زيرا در آيه سه سوره مباركه «اسراء» اينچنين آمد: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾؛ ذريّه كساني كه ما آنها را با نوح در كشتي حمل كرديم، معلوم ميشود سرنشينان كشتي, نوح بود و اهل نوح به استثناي آنكه ﴿لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾[16] نوح بود و اهل نوح با ذريّه برخي افراد ديگر, پس سرنشينان كشتي منحصر به خانواده نوح نبود؛ نوح بود و اهل نوح به استثناي فرزندش كه ﴿لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾ با عدّهاي كه به عنوان ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا﴾، اين منافات ندارد كه بعد از اينكه سرنشينان كشتي از غرق نجات پيدا كردند و طوفان فروكش كرد، سرنشينان كشتي, نوح بود و خانواده نوح و ذريّه نوح که اينها ماندند و بقيه نسلشان منقرض شدند. پس اگر گفته شد ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ معنايش اين نيست كه تنها كسي كه سوار كشتي شد ذريّه او بود تا اينکه با آيه سه سوره مباركه «اسراء» هماهنگ نباشد، چون آيه سه ميگويد سرنشينان كشتي، اعم از نوح و اهل نوح و ذريّه ديگران بودند که عيبی ندارد و آيه سوره «صافات» كه محلّ بحث است نميگويد كه سرنشينان كشتي فقط ذريّه او بودند, ميفرمايد آنها كه ماندند فقط ذريّه حضرت نوح بودند, پس منافات ندارد كه سرنشينان كشتي سه گروه بودند؛ يعني خود حضرت نوح بود, اهل و ذريّه نوح بودند و ذريّه قوم آخرين بودند که اينها سرنشينان كشتي بودند، وقتي كه طوفان فروكش كرد ﴿يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ﴾[17] تمام شد، نسل حضرت نوح مانده و نسل ديگران منقرض شد; لذا فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾.
پرسش: ممکن است بچههای حضرت نوح به همراه نوح باشند بعد ذرّيه اين بچهها ... ؟
پاسخ: نه ديگر, اگر بچههاي او هستند ذريّه نوح هم هستند. در سوره مباركه «اسراء» آيه سه كه دارد ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾ معلوم ميشود اينها ذريّه نوح نبودند نوه و نتيجه و نبيره او نبودند يك گروه ديگر بودند ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾؛ يعني نوح كه سرنشين كشتي بود در كشتي نگه داشتيم، يك عدّه ديگر هم كه سرنشينان كشتي بودند نگه داشتيم, بنابراين با آيه محلّ بحث كه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ ميتواند هماهنگ باشد؛ يعني منافاتي ندارد، چون اينها از نظر بقاي بعد از طوفان, محور بحث هستند ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ اين حصر است.
پرسش: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا﴾ در جريان بنیاسراييل آمده؛ يعنی در کنار آنها بودند.
پاسخ: بله، ﴿مَعَ نُوح﴾ تا آن وقت بودند؛ ولي بعد ممكن است منقرض شدند ﴿وَ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُديً لِبَني إِسْرائيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُوني وَكيلاً﴾،[18] اينها چه كساني هستند؟ ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾ اينها ذريّه كساني بودند كه با نوح حمل شدند. بنابراين سرنشينان كشتي, نوح بود و اهل نوح بود و گروه ديگر، حالا تا چه وقت ماندند اين منافات ندارد كه در مدتي هم مانده باشند. آيه محلّ بحث كه ميفرمايد: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ كه اين ضمير فصل با معرفه بودن خبر نشانهٴ حصر است؛ يعني آن كسانی که ماندند فقط ذريّه حضرت نوح هستند. در روايتي كه از ابيجعفر(سلام الله عليه) نقل شده است ميفرمايد اينكه فرمود باقي هستند؛ يعني مسئله نبوّت و رسالت و ولايت در دودمان ذريّه حضرت نوح باقي ماند، اگر اين باشد جمعش خيلي آسانتر است و اما اگر ظاهر و اطلاق آيه محلّ بحث را بگيريم كه ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛ يعني ديگران منقرض شدند، اين هم منافات ندارد كه سرنشينان كشتي غير از ذريّه نوح, كساني هم بودند.
تبيين دو احتمال در چگونگي ماندگاري ذرّيه نوح(ع)
مطلب ديگر اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾ كسان ديگر حالا يا به عنوان نبوّت نبودند يا اصلاً نبودند اينها باقي هستند. اينكه فرمود: ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛ ما وجود مبارك نوح را يك چهره ماندگار قرار داديم «تَرَكهُ»؛ يعني «أبقاهُ»، اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ»؛[19] يعني «اُبقي», بعد از خودم اينها رو باقي ميگذارم. اينكه ميگويند «ما ترك» ميّت اين است؛ يعني آنچه بعد از رحلت او مانده است. ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛ يعني در اقوام و ملل آينده ما حضرت نوح را نگه داشتيم، او «بقيةالله» است. اينكه در حديث شريف ثقلين آمده است که «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ»، اين ثقلين «بَقيّةُ الرَّسول» است, قرآن «بَقيّةُ الرَّسول» است و خود عترت «بَقيّةُ الرَّسول» است, «تَارِكٌ»؛ يعني «اُبقي» اينجا هم ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾. اگر اينچنين شد، بنابراين نسلهاي آينده يا انبيا و اوليا مخصوصاً از دودمان حضرت نوح هستند يا نه, نسلهاي آينده همهشان فرزندان نوح میباشند. مفسّرين ميگويند او سه فرزند داشت كه سام بود, حام بود و يافث; از سام, قوم عرب و عجم اينها به وجود آمدند, از حام بعضي از اقوام, از يافث بعضي از اقوام ديگر. كلّ اقوامي كه روي كُره زمين هستند از سه فرزند حضرت نوح هستند يكي سام, يكي حام و يكي يافث؛ اينها را مفسّران مثل زمخشري[20] و امثال ذلك نقل كردند، البته اين روايت نيست. اما به هر تقدير اگر برابر روايت امام باقر(سلام الله عليه) معنا كرديم؛ يعني انبيا و اولياي بعدي از فرزندان حضرت نوح هستند و ممكن است ذراري ديگری هم باقي باشند و اگر طبق ظاهر آيه كه خيلي از اهل تفسير اينچنين معنا كردند، تنها كسي كه بعد از طوفان مانده است ذريّه نوح است، اين با آيه سوره مباركه «اسراء» ميتواند هماهنگ باشد؛ يعني آنها سرنشينان كشتي بودند؛ ولي بعد منقرض شدند. ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛
انحصاري بودن «سلام» الهي بر نوح(ع) و علت آن
بعد از اينكه ميفرمايد وجود مبارك نوح در اثر اينكه نُه قرن و نيم تلاش كرده است و «شيخ الأنبياء» است و سيره و سنّت او صبر و استقامت و پايداري بود، از تمام جهانيان درود خدا بر او، براي اينكه همه اين بركات از نوح(سلام الله عليه) است. در قرآن كريم عنوان «تسليم» مثل «تصليه» آمده است؛ در «تصليه» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾[21] كه در سوره مباركه «احزاب» بحث آن گذشت که اين «تصليه» است و بعد دستور داد كه شما مؤمنين هم «تصليه» و هم «تسليم» داشته باشيد. در همان سوره مباركه «احزاب» نسبت به مؤمنين فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾؛[22] خدا و فرشتگانِ خدا بر شما مؤمنين صلوات ميفرستند تا شما را نوراني كنند كه اين هم در سوره مباركه «احزاب» گذشت. در جريان تسليم برای حضرت ابراهيم، براي حضرت موسي, براي حضرت هارون چنين هست: ﴿سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هَارُونَ﴾,[23] ﴿سَلامٌ عَلي إِبْراهيمَ﴾ و مانند اينها هست، اما در هيچجا اين پسوند را ندارد كه ﴿فِي الْعالَمينَ﴾، اين درود و تحيّت جهاني مخصوص وجود مبارك نوح است، براي اينكه او يك تلاش بیعديل جهاني كرده است ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾، ـ هر كس ـ بعديها كه ميآيند در كنار سفره حضرت نوح نشسته هستند. اگر از فرزندان او انبيا و اوليا برخاستند اين ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾ معناي شفاف خوبي خواهد داشت و اگر هم انبيا همه از فرزندان حضرت نوح نبودند باز تلاش و كوشش مستمر نُه قرن و نيم او ميتواند الگويي براي تمام انبيا باشد. خداي سبحان در قرآن كريم به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد که صبر و استواري جريان نوح را ببين، چه اينكه ميفرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ﴾,[24] ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ﴾ كذا و كذا،[25] اما پيشگام همه اينها وجود مبارك حضرت نوح است؛ لذا شما در قرآن جايي نميبينيد كه سلام جهاني و تحيّت جهاني بفرستد، تنها مخصوص وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) است، ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾؛
برهاني نمودن انحصار جهاني «سلام» بر نوح به محسن و مؤمن بودن او
آنگاه اين مطلب را برهاني ميكند، در همه جهانها چرا درود خدا بر نوح باشد؟ براي اينكه ما «محسنين» را پاداش ميدهيم، اين كبراي مسئله است؛ يعني او جزء «محسنين» بود و ما هم «محسنين» را پاداش ميدهيم; لذا به او پاداش داديم که اين تعليل به كبراي قياس است، فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾ چرا؟ براي اينكه ما «محسنين» را جزا ميدهيم، پس معلوم ميشود که او جزء «محسنين» بود؛ احساني كه قرآن كريم از آن به عظمت ياد ميكند ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾، بعد به اين تعليل هم اكتفا نكرده است و فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ منشأ احسانِ او, عبادت مؤمنانهٴ او بود، او جزء بندگان خاص و بندگان «مخلَص» ما بود كه جزء ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾ است، بلكه جزء پرورندههاي بندگان «مخلَص» هم بود؛ ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ يك دليل, ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ اين دليل ديگر که اين ميتواند هم صغراي آن كبرا باشد و هم براي خودش كبراي ديگر باشد؛ اگر ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ بود و هر مؤمني هم جزء «محسِن» است، پس اين ميتواند صغراي آن كبرا باشد و اگر گذشته از اينكه صغراي آن كبرا بود خودش مستقيماً كبراي ديگر بود، نتيجهاش اين است كه ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ و ما «عباد» مؤمنين را پاداش ويژه ميدهيم، پس به نوح(سلام الله عليه) پاداش ويژه داديم؛ اين دو تعليل گاهي ميتواند جمعاً يك قياس را تشكيل دهد و گاهي ميتواند دو قياس را تشكيل بدهد؛ اگر ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ صغراي آن مَطوی[26] باشد اين يك قياس جداست ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ كبراي ديگر است و يك قياس جداست يا نه, ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ هم ميتواند صغراي قياس اول باشد و هم ميتواند صغراي قياس دوم؛ منتها در قياس اول صغرا مَطوي است قبل از اين ﴿إِنَّهُ﴾ و در قياس دوم كبرا مَطوي است؛ بالأخره اين «إنّ» نشانه تعليل است، ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾, يك; ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ كه صغراست, دو; اين براي تبشير.
تراخي در رتبه بودن معناي ﴿ثُمَّ﴾ در ﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الأَخَرِينَ﴾
﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ﴾، اين ﴿ثُمَّ﴾ معنايش اين است كه ما اينها را نجات داديم که تراخي در رتبه است و نه در زمان؛ همزمان كه ما عدّهاي را به هلاكت رسانديم، وجود مبارك نوح و سرنشينان كشتي را نجات داديم، نه اينكه اول آنها را غرق كرديم و بعد اينها را نجات داديم; البته وقتي طوفان شد آنها غرق شدند، بعد وقتي دستور آمد ﴿يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ﴾ به آن مناسبت ممكن است كه ﴿ نَجَّيْناهُ﴾ و امثال ذلك از آن جهت آمده باشد.
امر به تدبّر در عاقبت تلخ سرپيچي كنندگان از اوامر انبيا
بعد از اينكه در همين آيه 72 فرمود ما انبيا را فرستاديم، اول از حضرت نوح(سلام الله عليه) شروع كرده است، بعد وقتي جريان حضرت نوح را به پايان رسانده و به هلاكت قوم كه رسيد فرمود: ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾ نگاه كن عاقبت كساني كه «منذَر» بودند؛ ولي متأسفانه «انذار» در آنها اثر نكرده و كيفر تلخشان چه بود و به چه درّهاي سقوط كردند، بعد از اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ﴾ آنگاه جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) را جداگانه مطرح ميكند و میفرمايد: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾.[27]
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره دخان, آيه56.
[2]. سوره صافات, آيه59.
[3]. امالی(طوسی), ص28.
[4]. سوره صافات, آيات 58 و 59.
[5]. سوره دخان, آيات 34 ـ 37.
[6]. سوره مدثر, آيه2.
[7]. سوره توبه, آيه122.
[8]. سوره قصص, آيه45.
[9]. سوره قصص, آيه44.
[10]. سوره قصص, آيه46.
[11]. سوره آل عمران, آيه44.
[12]. سوره قمر, آيه10.
[13]. سوره نوح, آيات 26 ـ 28.
[14]. سوره نوح, آيه5.
[15]. کنز الدقائق، ج7، ص335؛ «عن أبي جعفر(عليه السّلام) في قوله: ﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ﴾ يقول: بالحقّ و النّبوّة و الكتاب و الإيمان في عقبه، و ليس كلّ من في الأرض من بني آدم من ولد نوح، قال اللّه في كتابه: ﴿احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ منهم ﴿وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ﴾ و قال أيضا: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ﴾».
[16]. سوره هود, آيه46.
[17]. سوره هود, آيه44.
[18]. سوره اسراء, آيه2.
[19]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[20]. الکشاف، ج2، ص115.
[21]. سوره احزاب, آيه56.
[22]. سوره احزاب, آيه43.
[23]. سوره صافات, آيه120.
[24]. سوره مريم, آيه41.
[25]. سوره مريم, آيات51 و 54 و56.
[26]. فرهنگ لغت معين: 1ـ در هم پيچيده، درنورديده 2ـ پوشيده 3ـ پيچيدگي، حلقه .
[27]. سوره صافات, آيه83.