أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (٤۸)﴾
بحث روايي شفاعت
همهٔ راههاي نجات از عذاب قيامت مسدود است الاّ شفاعت، آيات قرآن كريم مسأله بيع و خلّت و عدل و فداء و امثال ذلك را بالقول المطلق نفي كرده است و هيچ جا استثنا نفرموده است، ولي مسأله شفاعت را استثنا كرده است. و روشن كرد كه چه گروه حق شفاعت دارند و از چه گروه شفاعت ميشود و مانند آن. روايات هم همين را تأييد ميكند منتها براي اثبات آن مطالب گذشته بايد از روايات بيشتر استمداد كرد. چون روايات مبيّن قرآن كريم هستند و خداي سبحان رسولش را به عنوان مبيّن قرآن به ما معرّفي كرد فرمود: *«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ»*﴿1﴾، *«لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»*﴿2﴾ تو مبيّن كتاب هستي اوّل مبيّن در بين انسانها تويي و تو بايد براي مردم اين حقايق را بيان كني. چنانكه اهلبيت(عليهمالسّلام) هم به بيان خود پيامبر مبيّن و مفسّر قرآنند كه فرمود: «إنّي تارك فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي»(3) بنابراين، بدون استمداد از اهلبيت آشنايي به قرآن ممكن نيست بايد از آن روايات مسأله شفاعت به خوبي تثبيت بشود منتها چند نكته است كه در مسأله شفاعت مطرح است يكي همانكه قبلاً به عرض رسيد.
شفاعت مايه اميدواري، نه سبب تجري
شفاعت جز اين كه روح اميدواري در انسان ايجاد كند اثر ديگر ندارد. اينطور نيست كه باعث غرور بشود. بين غرور كه رذيلت است و رجا كه فضيلت است خيلي فرق است شفاعت در حدّي است كه در انسان اميدواري ايجاد ميكند زيرا نه معلوم است از كدام گناه شفاعت به عمل ميآيد نه ملوم است از چه شخصي شفاعت به عمل ميآيد و نه معلوم است در چه موطني از انسان شفاعت ميشود. بلكه دربارهٔ همهٔ اين امور بنحو قضيّهٴ جزئيه مطرح شده است فيالجمله شفاعتي هست از بعضي از گناهان شفاعت ميشود در بعضي از مواطن شفاعت ميشود در هيچ جا به عنوان قضيهٴ موجبه كليّه به ما وعده نداده است مخصوصاً دربارهٔ اين مطلب سوم كه موطن شفاعت معلوم نيست بلكه موطن شفاعت معلوم هست كه در اواخر سير انساني است بيان ذلك اين است كه براي گناه يك سلسله آثاري در دنيا مشخص شد. يك سلسله آثاري هنگام ارتحال از دنيا در حال برزخ مشخص شده است. يك سلسله از آثاري در برزخ مشخص شده است، يك سلسله از آثار در قيامت كبرا مشخص شده است، يك سلسله از آثار در هنگام حساب و محاسبه و به محكمه عدل اِله بردن مشخص شده است. يك سلسلهٴ آثار هم بعد از محاسبه مشخص شده است قسمت مهمّ شفاعت ناظر به مرحله محاسبه و بعد از محاسبه است يعني همين كه كار تمام شد معلوم شد چه شخصي اهل جهنّم است و چه شخص اهل بهشت آنگاه مسألهٴ شفاعت طرح ميشود. خب چه كسي اطمينان دارد كه گناهان او همهٔ آثارش محو ميشود و در مسأله محاسبه و روزي كه مسأله بهشت و جهنّم است آنجا هم نجات پيدا ميكند. بسياري از گناهان است كه در خود دنيا دامنگير انسان ميشود. در فرازهاي دعاي كميل، آثار ذنوب را فيالجمله مشخص فرمود. در بسياري از روايات اين آثار را هم بيان كردند: مثلاً در فرازهاي دعاي كميل اين است كه بعضي از گناهان است كه نعمتها را تغيير ميدهند: «اللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تغيّر النعم»(4) بعضي از گناهان است كه بلا نازل ميكند «اللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تنزل البلاء»(5) بعضي از گناهان است كه روح اميد را از انسان ميگيرد كه اميد يك سرمايهاي است براي انسان «اللّهمّ اغفر لي الذّنوب الّتي تقطع الرّجاء»(6) خب اگر يك كسي روح اميد را از دست داد راه تكامل به روي او بسته است اينها آثار كلي بعضي از گناهان است در روايات بسياري از اين ذنوب مشخص شده است كدام گناه است كه باعث تغيير نعمت ميشود؟ كدام گناه است كه باعث نزول بلا ميشود؟ كدام گناه است كه روح اميد را از انسان ميگيرد؟ انسان نااميد ميشود اينها آثار سوء گناهان است بسياري از گناهان آثار سوءش در دنيا ظاهر ميشود چه كسي ميتواند به اطمينان شفاعت گرفتار غرور بشود و تن به گناه بدهد؟ مگر شفاعت براي آن است كه همهٔ اين آثار گناه را در دنيا هم برطرف كند؟ اگر كسي چند صباح آمد كه درس بخواند در اثر يك سلسله لغزشها و گناهان خداي ناكرده روح اميد از او گرفته شد او ديگر توان درس خواندن ندارد صرف نظر ميكند اين نعمت عظيم كه وراثت انبيا است از او گرفته ميشود يا كسي رفت بسراغ يك فضيلت ديگري در اثر چند گناه آن روح اميدواري از او گرفته شد راه انبيا ديگر از او گرفته ميشود اينها عذاب الهي نيست؟ پس هرگز مسأله شفاعت در انسان غرور ايجاد نميكند فقط در حدّ اميد است. و گناهاني كه باعث حبس دعاست. باعث قطع رجا است باعث نزول بلاست باعث تغيّر نعم است در روايات مشخص شده است كه كدام گناه است كه بلا نازل ميكند يا نعمت را تغيير ميدهد. دربارهٔ اينها كه نگفتند ما شفاعت ميكنيم يا اگر ادله شفاعت اطلاق داشته باشد نسبت به اينها بسيار ضعيف است قسمت مهم مسأله شفاعت مربوط به جهان آخرت است. خب چه شخصي اطمينان دارد كه در دنيا اين گناهان حيثيّت او را از بين نميبرد؟ مضافاً به اينكه كدام انسان است كه ميتواند آن فشار حال مرگ را تحمّل كند يا فشار قبر را تحمّل كند از جريان مرگ به عنوان طامّه موت ياد ميكند مگر كسي ميتواند مسأله مرگ را تحمّل كند. اگر تحمّل ميكرد كه جان نميداد. همهٔ اين گناهان عند الموت ظهور دارد و اثر دارد. در برزخ كه فشار قبر نام دارد ظهور دارد هنگام عرض بر خدا ظهور دارد در روز قيامت قبل از مسألهٴ محاسبه ظهور دارد چه كسي ميتواند اين فشارها را تحمّل كند تا برسد به مسألهٴ شفاعت. اگر بخواهند از اولياي الهي بخواهند در دنيا هم آبروي آدم را حفظ ميكنند امّا به ما آنچنان وعده ندادهاند كه گناهان شما در دنيا هم اثر نداشته باشد اينطور نيست. نوع رواياتي كه مربوط به شفاعت است ملاحظه ميفرماييد مربوط به مسألهٴ آخرت است. در دنيا هم اثر دارد امّا بسيار ضعيف. بنابراين، اينطور نيست كه شفاعت عامل غرور باشد فقط در حدّ رجا انسان را اميدوار ميكند.
سؤال ...
جواب: يعني اثرش بسيار ضيعف است بخواهند چرا ولي به ما وعده ندادهاند.
سؤال ...
جواب: اينها آثار تكويني آنهاست نه شفاعت مصطلح كه در برابر سيّئات تشريعي باشد. اينها ميآيند عند الاحتضار ميگويند به اين شخص رفيقانه رفتار كن و روح او را رفيقانه بگير. عزرائيل(سلاماللهعليه) ميگويد كه من نسبت به هر مؤمني كالوالد الشفيق، رفيقانه روحش را قبض ميكنم. اينها آثار تكويني است امّا شفاعت مصطلح را معمولاً به آخرت ارجاع دادهاند. پس نه معلوم است كه از چه كسي شفاعت ميكنند نه معلوم است از چه گناهي شفاعت ميكنند و نه معلوم است چه وقت شفاعت ميكنند بنابراين، شفاعت جز روح اميد اثر ديگر ندارد. هرگز كسي نميتواند به اطمينان شفاعت فريب بخورد، غرور او را بگيرد. غرور كه رذيلت است از راه شفاعت پيدا نميشود رجا كه فضيلت است به بركت شفاعت نصيب انسان ميشود
حالا روايات را ملاحظه ميفرماييد.
سؤال ...
جواب: آن كه اگر كسي توبه كند كه طوبي له و حسن مآب، امّا سخن از شفاعت انبيا و اولياست مسأله شفاعت توبه را همه پذيرفتهاند. هيچ كسي شفاعت توبه را انكار نكرده است كساني مثل صاحب تفسير المنار و ديگران كه راجع به شفاعت خدشهاي دارند راجع به شفاعت انبيا و اوليا است كه ميگويند احياناً غرور ميآورد و نظاير آن و الاّ «لا شفيع أنجح من التّوبة»(7).
سؤال ...
جواب: اين بعد از اين كه بخواهد از جهنّم نجات بدهد تا آن مرحله كسي ميتواند تحمل كند آن بله يقيني است اين معنا به عنوان موجبه كليه يقيني است كه موحّدين در جهنّم مخلّد نيستند و به بركت شفاعت حضرت بيرون ميآيند. امّا تا كي؟
سؤال ...
جواب: نه، آنها خيليها هستند كه بنام جهنّميون ناميده ميشوند وقتي كه نجات پيدا كردند بنام جهنّميّون در بين مردم معروفند. عرض ميكنند بار الها آن عذاب را از ما گرفتي اين نام را هم از ما بگير كه ما ديگر مفتضح نباشيم.(8) اين نام هم از آنها گرفته ميشود امّا معلوم نيست تا كي بايد در جهنّم بمانند بعد نجات پيدا كنند مربوط به دركات ذنب است.
سؤال ...
جواب: بله تطهيرشان بوسيلهٴ شفاعت است شايد طول بكشد كسي نميتواند تحمّل كند.
سؤال ...
جواب: البته يا با شفاعت پاك ميشوند يا با آتش پاك ميشوند بسيار خب، امّا تا كي شفاعت نصيب آنها ميشود كه دليل نيامده چند مدت بعد شفاعت نصيبشان ميشود حتماً شفاعت است امّا نه معنايش اين است كه روز اوّل يا روز دوم حتماً شفاعت نصيبشان ميشود امّا تا كي؟ تا چه مقدار از عذاب، اين است كه مشخص نكردند امّا روايت را حالا ملاحظه بفرماييد اين روايات يك مقدار در علم اليقين فيض است كه ملاحظه ميفرماييد يك مقداري در جوامع روايي ما هست. در تفسير شريف نور الثّقلين در ذيل آيات شفاعت بطور پراكنده هست. امّا سيّدنا الأستاد(رضوان الله عليه) در الميزان جلد اوّل صفحهٴ 177 به بعد نوع اين روايات را جمع كردهاند و توجيه خوبي هم دربارهٔ روايات دارند اين روايت را فريقين نقل كردهاند مسأله شفاعت را و محقّقين آنها هم پذيرفتند مسأله شفاعت را.
ـ لزوم ايمان به شفاعت و اوصاف شفاعت شوندگان
اوّلين حديثي كه نقل ميكند از امالي مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) است كه از امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) كه از آباي كرامش(عليهمالصّلاةوعليهمالسّلام) از امير المؤمنين(عليهأفضل صلواتالمصّلين) نقل كرده است قال: قال: رسول الله(صلّى الله عليه و آله و سلّم): من لم يؤمن بحوضي فلا أورده الله حوضي. به آن حوضي كه كوثر ناميده ميشود و احياناً كه آبش نه تنها رفع عطش ميكند بلكه گرسنگي را هم رفع ميكند فرمود اگر كسي به آن حوض معتقد نباشد خدا او را از آن حوض برخوردار نخواهد كرد. «و من لم يؤمن بشفاعتي فلا أنا له الله شفاعتي ثمّ قال(صلّى الله عليه و آله) إنّما شفاعتي لأهل الكبائر من أُمّتي» آنها كه گرفتار گناهان كبيره هستند. «فأمّا المحسنون منهم فما عليهم من سبيل»(9) آنكه پاك است عادل است، معصيتي نكرد بر او حرجي نيست. «قال الحسين بن خالد ـ كه يكي از روات اين حديث است ـ قلت للرّضا(عليهالسّلام) يابن رسول الله فما معنىٰ قول الله(عزّ و جلّ) *«و لا يشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿10﴾. پس اينكه خدا فرمود: *«و لا يشفعون الاّ لمن ارتضىٰ»*﴿11﴾ چيست؟ شما كه ميفرماييد پيغمبر فرموده من از كساني كه گرفتار گناهان كبيره هستند شفاعت ميكنم. كساني كه مبتلا به گناهان كبيره هستند كه مرتضا نيستند و خدا هم فقط اينها را استثنا كرد. پس جمع بين آن حديث و اين آيهٔ چگونه خواهد بود؟ قال(عليهالسّلام) «لا يشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ الله دينه»(12) يعني آن آيهٔ ميفرمايد: كسي كه دينش مرتضاست از شفاعت برخوردار است و بيان حضرت هم كه فرمود: «أهل الكبائر من اُمّتي» هم ناظر به اين است كه كسي بايد از امّت او باشد يعني داراي اسلام و دين باشد و دين مرتضا را داشته باشد كه اگر اعمال سوئي داشت به بركت شفاعت حل بشود لازم نيست كه عمل مرتضا باشد چون اگر عمل مرتضا باشد نيازي به شفاعت نيست فرمود: فرمود: «فأما المحسنون فما عليهم من سبيل» پس دين بايد مرتضا باشد نه عمل.
سؤال ...
جواب: اين براي آن است كه بعضي از اهل كبائر مستثنا باشند از شفاعت يا اصولاً كسي كه نماز را سبك ميشمرد ممكن است خدايي ناكرده سرانجام به كفر مبتلا بشود.
تجلي مقام محمود، يعني شفاعت كبرا در روايات
در تفسير عيّاشي از سماعة بن مهران از ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) نقل شده است در معناي آيهٔ *«عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً»*﴿13﴾ امام هفتم(سلام الله عليه) فرمود به اينكه مردم در روز قيامت در حدود چهل سال ميايستند ولي به مقداري ميايستند كه اگر بخواهند با زبان دنيا و زمان دنيا عرضه بشود و تطبيق بشود 40 سال درميآيد وگرنه آنجا نه سالي است و نه ماهي و نه روزي است و نه هفته و نه ساعت. چون زمان نيست و بساط زمين و شمس و قمر و امثال ذلك برچيده شد. «و يؤمر الشّمس فتركب علي رؤوس العباد و يلجمهم العرق و يؤمر الأرض لا تقبل عن عرقم شيئاً»* آن آفتاب سوزان حالا كدام آآآآآآآتمفتاب است؟ آفتاب كه در دنيا بساطش جمع شد. *«اذا الشّمس كوّرت»*﴿14﴾ شد *«جمع الشّمس و القمر»*﴿15﴾ شد؟ *«يوم نطوي السّماء كطيّ السجلّ للكتب»*﴿16﴾ شد شمسي در كار نيست. آن كدام شمس است كه ميتابد؟ علي ايّ حال شمسي است كه فقط بر كفّار ميتابد چون مؤمن كه در صحنه قيامت «في ظلال من الرّحمة» در سايه هستند اصلاً بر بالاي سر مؤمن حرارتي در كار نيست شمسي در كار نيست زمين مأمور ميشود كه اين عرقها را فرو نبرد خداي سبحان كه گاهي دستور به زمين ميدهد *«يا أرض ابلَعي ماءك»*﴿17﴾ گاهي هم دستور ميدهد كه بلع نكن لذا آب روي زمين ميماند اينچنين نيست كه زمين در كارها مستقل باشد. زمين مثل آسمان مطيع فرمان خداست. *«فقال لها و للأرض ائتيا طوعاً أو كرهاً قالتا أتينا طائعين»*﴿18﴾ زمين و آسمان گفتند ما طائعيم آنگاه گاهي در دنيا دستور ميدهد كه اين آب را فرو بِبَر، گاهي هم در قيامت دستور ميدهد كه اين آب را فرو نبر. آنگاه «لا تقبل عن عرقهم شيئاً فيأتون ٰادم» يعني اين اهل قيامت به سراغ آدم(سلام الله عليه) ميآيند «فيتشفعون له» و از او طلب شفاعت ميكنند «فيدلّهم علي نوح(عليه السّلام) و يدلّهم نوح علي إبراهيم(عليه السّلام) و يدلّهم إبراهيم على موسىٰ(عليهما السّلام) و يدلّهم موسي على عيسي(عليهما السّلام) و يدلّهم عيسى فيقول عليكم بمحمّدٍ(صلّى الله عليه و آله)» كار بقدري دشوار است كه از همه ساخته نيست مسأله قيامت را حل كنند. آنگاه رسول خدا(صلّياللهعليهوآله) ميفرمايد: «أنا لها» من براي شفاعت آمادهام «فينطلق حتّي يأتي باب الجنّة فيدقّ» اين كوبه در راه به سينه در ميزند. در بهشت باز است معمولاً خداي سبحان وقتي از بهشت و درهاي بهشت سخن ميگويد ميفرمايد: *«مفتّحةً لهم الأبواب»*﴿19﴾ در بسته نيست امّا در زدن نشانه تأدّب است. «فيقال له من هذا؟ و الله أعلم فيقول محمّد(صلّى الله عليه و آله) فيقال افتحوا له» باز كنيد يعني به او اجازه دهيد. «فإذا فتح الباب استقبل ربّه فخرّ ساجداً فلا يرفع رأسه» آنقدر سجده را حضرت طولاني ميكند تا خداي سبحان اذن بدهد كه او سر از سجده بردارد. سر بلند نميكند «حتّي يقال له تكلّم و سل تعط و اشفع تُشفّع» خداي سبحان به او دستور ميدهد كه سخن بگو جواب ميشنوي سؤال كن عطا مييابي شفاعت كن تشفيع ميشوي شفاعتت مقبول ميشود آنگاه حضرت «فيرفع رأسه و يستقبل ربّه فيخرّ ساجداً» سر بر ميدارد دوباره سر به سجده ميگذارد «فيقال له مثلها» مثل همان كلام دوباره گفته ميشود «فيرفع رأسه حتّي انّه ليشفع من قد اُحرق بالنّار» آنها كه در آتش هستند از آنها شفاعت ميكند. آنها كه با آتش سوختند «فما أحدٌ من النّاس يوم القيامة في جميع الأُمم أوجه من محمّد(صلّى الله عليه وآله)» احدي در قيامت وجيهتر از آن حضرت نيست او موجه است از همه. و هو قول الله تعالى: *«عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً»*﴿20﴾ كه اين را امام هفتم(سلام الله عليه) در بيان اين آيهٔ ذكر ميكند.
سرّ «يا علي» بودن صداي دق الباب بهشت در بيان علاّمه طباطبائي
حديث ديگري در امالي مرحوم صدوق است كه آن را سيّدنا الاُستاد در اين قسمت الميزان نقل نكرده است آن از غرر احاديث اهل بيت است كه اهل جنّت وقتي كه به احترام بهشت در جنّت را دقّ الباب ميكنند، كوبه در را به سينه در ميكوبند در آن حديث شريف دارد كه اين صحيفه و صفحه در فضّه است اين كوبهاش ياقوت است «فاذا دقّت طنّت و قالت يا عليّ»(21) يعني وقتي بهشتيان اين كوبه در را به سينه در ميزنند دقّ الباب ميكنند از برخورد اين كوبه ياقوتي به آن صحيفه فضّهاي طنين و صدائي برميخيزد صداي كوبه در ياعليّ است. اين را سيّدنا الاُستاد(رضوان الله عليه) در درس حديث اينچنين معنا كردند. فرمودند به اينكه سرّ اينكه صداي كوبه در ياعليّ است اين است كه اگر مهماني به سراغ منزل مهمانداري حركت كرد و دقّ الباب ميكند دم در اسم صاحب خانه را ميبرد اگر كسي خواست به خانهٴ زيد برود دم در كه رسيد ميگويد: يا زيد صاحب خانه اوست صاحب خانه را ميخواند. و از او اجازه ميطلبد و با اذن صاحب خانه وارد ميشود اين ادب ورود است صاحب جنّت علي است. يعني در آنجا جز ولايت چيز ديگر نيست هر كس مهمان آنها هستند به احترام او بهشت خلق شد تنها راه اين راه است لذا صداي كوبه در طنين كوبه در اين است: «يا عليّ» اين را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف اماليشان نقل كردند.
آنگاه سيّدنا الاُستاد ميفرمايد: اين روايتي كه سماعة بن مهران از امام هفتم(سلاماللهعليه) نقل كرد بنحو مستفيض مروي است. چون مسأله شفاعت جزو احكام جزئي و فرعي نيست كه انسان با خبر واحد بتواند اثبات كند. امّا در اين مسأله تواتر اجمالي است و تواتر معنوي، ممكن است بعضي از خصوصيّات را نتوان از يك يا دو روايت اثبات كرد ولي از مجموع روايات «بما هي مستفيضة بل متواترة اجمالاً أو معنيً» ميتوان استفاده كرد. لذا ايشان ميفرمايند «و هذا المعني مستفيض» است مروي است گاهي مختصر گاهي مفصّل به طرق عديده چه در خاصّه چه در عامّه. آنگاه ميفرمايند به اينكه پس اين حديث شريف دلالت دارد به اينكه مقام محمودي كه در سورهٔ اسراء به دنبال شبزندهداري به رسول خدا وعده داده شد همان مسألهٴ شفاعت است.
سؤال ...
جواب: بهشت در دارد منتها درش باز است. جهنّم در دارد منتها درش هميشه بسته است (يعني بعد از ورود) چون باز بودن در خودش يك آزادي و نعمت است هيچ كسي حاضر نيست از بهشت به بيرون بيايد و هيچكس نميتواند بدون اذن از بيرون بهشت وارد بهشت بشود. امّا باز بودن در يك نعمتي است. چنانكه در جهنّم هم اينطور است هيچكس حاضر نيست به جهنّم برود و هيچكسي هم قدرت ندارد كه از جهنّم بيرون بيايد ولي مع ذلك در بسته است.
سؤال ...
جواب: اگر شفاعت كردند انسان را به دم در بهشت راه ميدهند. ولي منظور آن است كه اين يك تأدّب ورود است و در تأدّب ورود اثرش اين است.
در تفسير عيّاشي هم از احدهما (يعني از امام باقر يا امام صادق(عليهما السّلام)) رسيده است كه *«عسىٰ أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً»*﴿22﴾ فرمود: اين همان شفاعت است(23) براي اينكه از اينكه فرمود بعداً تو را به اين مقام برسانم معلوم ميشود مربوط به آينده است يعني مربوط به قيامت است.
ـ نياز مؤمنان به شفاعت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)
حديث ديگري باز عبيد ابن زراره از امام صادق(عليهالسّلام) سؤال ميكند كه آيا مؤمن ميتواند شفاعت كند؟ فرمود: آري بعد ديگري به حضرت عرض كرد آيا مؤمن به شفاعت پيامبر محتاج است؟ فرمود: آري. زيرا مؤمنين گرفتار يك سلسله خطايا و گناهاني هستند كه بايد به شفاعت حضرت بخشوده شوند. آنگاه اضافه كردند فرمود: هيچكس نيست مگر اينكه در قيامت به شفاعت حضرت رسول(صلّى الله عليه و آله) محتاج است ديگري سؤال كرد اينكه پيامبر فرمود: «أنا سيّد ولد ٰادم و لا فخر» درست است؟ فرمود: آري درست است. زيرا حلقه در بهشت را ميگيرد و باز ميكند و سجده ميكند و خداي سبحان به او ميفرمايد سر از سجده بردار و شفاعت كن كه شفاعت تو مقبول است طلب كن كه اعطا خواهي شد. آنگاه رسول خدا سر برميدارد دوباره سجده ميكند دوباره خداي سبحان ميفرمايد سر بلند كن شفاعت كن طلب كن شفاعت تو مقبول است(24) اين هم قريب به همان مضموني است كه از امام هفتم(سلاماللهعليه) نقل شده است.
سؤال ...
جواب: بله اينها تمثّل عبادت در دنياست اينها خضوع تكويني است. مثل اينكه دربارهٔ جهنّميها دارد كه *«يوم يكشف عن ساق و يدعون الي السّجود فلا يستطيعون»*﴿25﴾ آنجا عبادت نيست. نظير خضوعي كه فرشتگان دارند. تكليف در كار نبود يك تعبّد تكويني است.
ـ اميدبخشترين آيهٴ از منظر اهل بيت(عليهم السلام)
حديث ديگري كه از امام پنجم(سلاماللهعليه) نقل شده است. سؤال كردند كه كدام آيه اميدبخشترين آيهٔ قرآن است؟ حضرت فرمود مردم دربارهٔ اين سؤال چه جواب ميدهند؟ ديگران نظرشان چيست؟ سائل گفت كه ديگران يعني علما ديگر معتقدند كه اين آيهٔ: *«يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً»*﴿26﴾ اين آيه از تمام آيات قرآن اميدبخشتر است. حضرت فرمود كه: «لكنّا أهل البيت لا نقول ذلك» ما اهل بيت اينچنين نميگوئيم ما نميگوئيم اميدبخشترين آيهٔ، آيهٔ سورهٔ زمر است. سائل عرض ميكند كه پس نظر شما اهل بيت دربارهٔ تعيين اميدبخشترين آيهٔ قرآن چيست؟ حضرت فرمود كه اين آيهٔ سورهٔ ضحيٰ: *«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»*﴿27﴾ «الشّفاعة و الله الشّفاعة و الله الشّفاعة»(28) يعني اين آيهٔ *«ولسوف يعطيك ربّك فترضىٰ»*﴿29﴾ اميدبخشترين آيات قرآن است و اين هم مربوط به شفاعت است.
بيان لطيف علامه طباطبائي ذيل آيهٴ *«ولسوف يعطيك ربك فترضى»*
يك بيان لطيفي سيّدنا الاُستاد در اين زمينه دارند. اينكه خداي سبحان ميفرمايد به اينكه: *«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»*﴿30﴾ يعني آنقدر بدهم كه تو راضي بشوي و تو را هم كه *«رحمة للعالمين»*(31) قرار دادم و تو را هم *«بالمؤمنين رؤوف رحيم»*(32) قرار دادم. يك وقت رضا بعد از عطاست. يك وقت عطا به مقدار رضاست. آن رضايي كه بعد از عطا باشد هر مؤمني مخصوصاً وليّ خدا موظّف است كه راضي باشد به آنچه خدا به او داده قلّ أو كثر. «و اجعلني بقسمك راضياً قانعاً»(33) چه كم چه زياد. يك مؤمن بايد راضي باشد آنچه را كه خدا به او داد چه قليل چه كثير. اين رضاي بعد از قسمت است رضاي به قسمت است يك وقت عطا به مقدار رضاست. كه خداي سبحان ميفرمايد: آنقدر كه تو ميخواهي به تو ميدهم اينقدر بدهم كه راضي بشوي يعني هر اندازه كه رضاي تو در آن است به تو ميدهم از يك طرف پيامبر را معرّفي كرد كه اين *«رحمة للعالمين»*﴿34﴾ است از اين طرف فرمود: *«بالمؤمنين رؤوف رحيم»*﴿35﴾ است. از اين طرف فرمود هر اندازه كه رضاي تو در آن است به تو ميدهم. لذا هيچ آيهاي به اندازه اين آيهٔ اميدبخش نيست. *«و لسوف يعطيك ربّك فترضىٰ»*﴿36﴾ و حضرت فرموده قسم بخدا اين ناظر به شفاعت است.(37)
سؤال ...
جواب: منطقه شفاعت در دنيا اوسع از شفاعتهاي ديگر شفعاست. براي اينكه شفاعت ديگر شفعا شرك و كفر را نميآمرزد توبه، شرك و كفر را هم ميآمرزد. امّا منظقه نفوذ توبه دنياست. انسان تبهكار اگر بيتوبه مُرد ديگر توبهاي در كار نيست ميشود: *«الّذين يموتون و هم كفّار»*﴿38﴾ انسان بعد از مرگ توفيق توبه ندارد يعني عمل اختياري ندارد آنجا منطقه نفوذ شفاعت اولياي الهي است.
ـ انبياء علماء، و شهدا از زمرهٴ شافعان
در خصال از اميرالمؤمنين نقل شده است كه رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: «ثلاثة يشفعون إلي الله عزّ و جلّ فيشفّعون» سه گروهند كه حق شفاعت دارند و شفاعت آنها مقبول است اينها حصر اضافي است نه حصر حقيقي يعني اگر يك روايت گروه چهارم را هم اضافه كرد اينچنين نيست كه اين روايت با او معارض باشد. «الأنبياء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء»(39).
مراد از شهدا اصطلاح فقهي آن است، نه قرآني
و منظور از اين شهدا همان شهداي در معركه هستند. اصطلاح حديثي و فقهي است نه اصطلاح قرآني. اصطلاح قرآني معمولاً از آنها كه در معركه قتال شربت شهادت نوشيدهاند از او به عنوان مقتول في سبيل الله ياد ميكند. *«و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله»*﴿40﴾ معمولاً تعبير شهيد نشده است مگر درلسان حديث و لسان فقه، شهدايي كه در قرآن است احياناً ناظر به شهداي اعمال است. گرچه مرحوم سيّد حيدر آملي احتمال داد كه بعضي از اين آيات كه عنوان شهادت دارد آنها مقتول في معركة القتال را هم ميگيرد ولي ديگران گفتهاند به اينكه اين اصطلاح، اصطلاح حديثي و فقهي است نه اصطلاح قرآني. ولي در اين حديث منظور از شهدا همان مقتولين في معركة القتال هستند كه حضرت فرمود: اوّل انبيا بعد علما بعد شهداي معركه قتال حق شفاعت دارند. كه سيّدنا الاُستاد هم ميفرمايد منظور از اين شهدا در اين حديث همان شهداي معركه قتال است منتها رتبه اينها بعد از علماست كه با ثمّ ياد كرده است. فرمود اوّل انبيا ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.
بيان مراد از علما
البته علمايي كه پابپاي شهداي دين را ياري كنند. يعني علمايي كه در همهٔ مقاطع مداد آنها افضل از دماي شهدا باشد. نه علمايي كه در برابر شهدا قرار بگيرند. و اينكه فرمود: اوّل انبيا بعد علما بعد شهدا يعني آن علمايي كه توانستند شهيد تربيت كنند. علمايي كه توانستند با قلم و بنان و بيان روح فداكاري تربيت كنند و خود هم پيشاپيش اينها باشند اينها البته شفاعتشان قبل از شفاعت شهداست.
سؤال ...
جواب: آن فرد كامل است، نه، در بعضي از روايات ديگر دارد كه كسي در قيامت مبتلا به عقاب ميشود خداي سبحان از او سؤال ميكند كه آيا عالمي را دوست داشتي يا نه؟ ميگويد: نه. آيا با عالمي در يك جلسه غذا خوردي كه بالآخره كسي از آن عالم در آن جلسه چيزي سؤال كند و تو گوش بدهي؟ ميگويد: نه. ميپرسد آيا كسي را دوست داشتي كه او عالم را دوست داشته باشد؟ ميگويد: آري ميفرمايد اين زمينهٴ نجات است. اينقدر دين ما را به علم الهي دعوت ميكند.
سؤال ...
جواب: البته اين مال كسي است كه رنجها ديده است. لذا منظور از اين علما در درجه اوّل اهل بيت(عليهم السّلام) بعد شاگردان آنها است.
ـ آخرين شفيع
حديث ديگري را از خصال مرحوم صدوق از امام رضا(سلام الل هعليه) از آباي كرامش(عليهم السّلام) از رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) نقل ميكند كه «إذا كان يوم القيامة تجلّي الله عزّ و جلّ لعبده المؤمن» خداي سبحان براي بنده مؤمن تجلّي ميكند. «فيوقفه علي ذنوبه ذنباً ذنباً» او را بر تك تك گناهانش آگاه ميكند، كه اين گناه را فلان وقت نكردي؟ اين گناه را فلان وقت مرتكب نشدي؟ همهٔ اين گناهان او را تك تك به او ميفهماند و آگاهش ميكند. *«ثمّ يغفر الله له لايطلع الله تعالي له ملكاً مقرّباً و لا نبيّاً مرسلاً و يستر عليه أن يقف عليه أحد ثمّ يقول لسيّئاته كوني حسنات»*(41) اين تجلّي، يك تجلّي خاص است اگر خداي سبحان، براي بندهاش در قيامت تجلي كرده است معلوم ميشود اين بنده از آن عباد مؤمني بود كه رابطه خاصّي با خدا داشت خداي سبحان يك وقتي گناهان انسان را در ملأ عام مطرح ميكند بعد از اينكه آبروي انسان رفت ديگر ميبخشد ديگر جهنّم نميبرد امّا اين خزي و رسوايي را او بايد تحمل كند. يك وقت قبل از خزي و قبل از رسوايي ميبخشد. چون بعضي هم بايد به خزي مبتلا بشوند هم بايد به نار جحيم مبتلا بشوند. بعضيها به اَحد الأمرين مبتلا ميشوند بعضي از هر دو نجات پيدا ميكنند.
ارتباط مستقيم، غيبي و نامرئي خداي سبحان با بندگان
در اين حديث شريف فرمود: وقتي خدا براي بنده خاصّش تجلي كرد او را به تك تك گناهانش آگاه ميكند بعد ميفرمايد: من از همهٔ گناهانت گذشتم بدون اينكه هيچ امامي و هيچ پيامبري و هيچ فرشتهاي را از گناهان او آگاه كرده باشد. يك چنين خدايي است. چون خداي سبحان يك راهي با بندگانش دارد از راه انبيا و اوليا و فرشتگان و مجاري عادي يك راه مستقيم غيبي نامرئي هم دارد كه فرمود: *«نحن أقرب إليه من حبل الوريد»*﴿42﴾.
اختفاء عصيان بنده، حتى از كرام الكاتبين
اگر خداي سبحان بخواهد آبروي انسان را حفظ كند اجازه نميدهد آن فرشتگاني كه كرام كاتبند و معصومند و موكّلند و مأمور ضبط عقايد و اخلاق و اعمالند آن گناهان را بفهمند تا بنويسند. «و كنت أنت الرّقيب عليّ من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك اخفيته و بفضلك سترته»(43) اينچنين نيست كه ملائكه ندانند او نميگذارد بدانند. بعضي از گناهان است كه خداي سبحان آبروي انسان را پيش ملائكه هم نميبرد، پييش انبيا آبروي انسان را نميبرد حسنات را به آنها نشان ميدهد امّا بعضي از گناهان را به آنها نشان نميدهد كه مبادا اين مؤمن آبرويش پيش فرشتهها برود. يك چنين خداي مهرباني است. در قيامت هم همين كار را ميكند اين حسنات نيست كه خدا به همه نشان بدهد. اين سيّئات است اين مال كسي است كه مظهر ستّار بود آبروي كسي را هم نبرد تمام تلاش و كوشش او اين بود كه حيثيّت ديگران را حفظ كند. اگر يك كسي يك چنين فضيلتي داشت، آبروي ديگران را حفظ كرد، تمام كوشش او اين بود كه پردهبرداري نكند گرچه خودش به گناهان ديگري هم احياناً مبتلا بود امّا آبروي كسي را نبرد اين شخص در قيامت از آن تجلّي خاص احياناً برخوردار است. كه خدا آبروي او را حفظ ميكند و نميگذارد فرشته يا غير فرشته از اين گناه او باخبر بشوند. بعد ميفرمايد كه: گناهان او را خدا دستور ميدهد كه بصورت حسنه در بيايد. چون تمام كارهاي ما قابل تبديل است. اگر نيّت برگشت، روح برگشت همان سيّئات، حسنات ميشود. اينكه فرمود: *«اُولئك يبدّل الله سيّئاتهم حسنات»*﴿44﴾ ناظر به اين دو گروه است احياناً.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
﴿1﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 1؛ سورهٔ ص، آيهٔ 29.
﴿2﴾ سورهٔ نحل، آيهٔ 44.
(3) مستدرك الوسائل، ج 3، ص 355.
(4) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
(5) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
(6) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
(7) نهج البلاغة، حكمت 371.
(8) عوالي اللآلي، ج 1، ص 124.
(9) الامالي للصدوق، المجلس الثاني، ص 7.
﴿10﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.
﴿11﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.
(12) الامالي للصدوق، المجلس الثاني، ص 7.
﴿13﴾ سورهٔ اسراء، آيهٔ 79؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 315.
﴿14﴾ سورهٔ تكوير، آيهٔ 1.
﴿15﴾ سورهٔ قيامت، آيهٔ 9.
﴿16﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 104.
﴿17﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 44.
﴿18﴾ سورهٔ فصّلت، آيهٔ 11.
﴿19﴾ سورهٔ ص، آيهٔ 50.
﴿20﴾ سورهٔ اسراء، آيهٔ 79.
(21) الامالي للصدوق، ص 588.
﴿22﴾ سورهٔ اسراء، آيهٔ 79.
(23) تفسير العياشي، ج 2، ص 314.
(24) تفسير العياشي، ج 2، ص 314.
﴿25﴾ سورهٔ قلم، آيهٔ 42.
﴿26﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 53.
﴿27﴾ سورهٔ ضحى، آيهٔ 5.
(28) بحار، ج 8، ص 57.
﴿29﴾ سورهٔ ضحى، آيهٔ 5.
﴿30﴾ سورهٔ ضحى، آيهٔ 5.
(31) سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
(32) سورهٴ توبه، آيهٴ 128.
(33) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
﴿34﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 107.
﴿35﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 128.
﴿36﴾ سورهٔ ضحى، آيهٔ 5.
(37) الميزان، ج 20، ص 310.
﴿38﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 18.
(39) بحار، ج 8، ص 34.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 154.
(41) بحار، ج 7، ص 287.
﴿42﴾ سورهٔ ق، آيهٔ 16.
(43) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
﴿44﴾ سورهٔ فرقان، آيهٔ 70.