28 04 2013 1977782 شناسه:

تفسیر سوره احزاب جلسه 14 (1392/02/08)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33) وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً (35)

ديدگاه فخررازی در تفاوت همسران پيامبر با زنهای ديگر به تفاوت پيامبر با ديگران

در جريان تطهير بيت نبوّت كاملاً مرز همسران پيامبر اكرم از اهل بيت(عليهم السلام) جداست وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن طوري كه جناب فخررازي نقل كرد گفت: «لست كأحدكم» من مانند شما نيستم من مسئوليتم خيلي بيش از شماست به همان مناسبت ذات اقدس الهي به همسرانش هم فرمود: ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ[1] حسنات آنها دو برابر پاداش دارد سيّئات آنها دو برابر كيفر دارد استنباطي فخررازي دارد مي‌گويد تقريباً وزان همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به زن‌هاي ديگر وزان حرائر است نسبت به اِماء; حُرّه نسبت به اَمه حكمش دو برابر است حدود و تعزيرات كنيز نصف حدود و تعزيرات حُرّه است در خيلي از موارد, اگر حدود آنها نصف اينهاست پس وزان زن‌هاي عادي نسبت به همسران حضرت وزان اِماء است نسبت به حرائر,[2] اين يك تطبيق ذوقي است.

بيان تفاوت تهديد پيامبر و همسران در قرآن در نقد ديدگاه فخررازی

عمده آن است كه خداي سبحان به خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چنين تهديدي نداشت آن آيه سورهٴ مباركهٴ «حاقه» كه فرمود: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ﴾ خطاب به حضرت نيست عده‌اي تهمت زدند گفتند اين حرف‌هاي پيامبر ـ معاذ الله ـ حرف‌هايي است افترايي, از جاي ديگر گرفته اينها را به حساب وحي آورده آن‌گاه ذات اقدس الهي براي تطهير نبوي فرمود هرگز اين‌طور نيست اگر ـ معاذ الله ـ چنين كاري كرده بود ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا[3] و امثال ذلك اين تهديد حضرت نيست اين پاسخ به آن افرادي است كه تهمت زدند فرمود اگر چنين كاري كرده بود ما جلويش را مي‌گرفتيم به اشدّ وضع اما درباره همسران پيامبر اين‌طور صريح مي‌فرمايد نهي مي‌كند دستور مي‌دهد كه ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ دو قرائت شده يكي ﴿قَرْنَ﴾ يكي قِرنَ, قِرن از وَقَرَ, يَقِرُ يعني وقارتان را در بيوت نبوي حفظ كنيد قَرْنَ يعني قرار و آرامشتان را در اين بيوت حفظ كنيد اين دو وجه را هم مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان نقل كرده[4] هم ديگران ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ شما اسلامي حرف بزنيد و جاهلي فكر بكنيد اين‌چنين نباشد ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي﴾ اگر مسلمانيد هم اسلامي حرف بزنيد هم اسلامي فكر بكنيد اگر اسلامي حرف زديد جاهلي عمل كرديد مي‌شود تبرّج جاهليّت يعني به نحو جاهليّت ظاهر بشويد كسي كه حجاب را رعايت نمي‌كند بدحجاب يا بي‌حجاب است اين اسلامي حرف زد ولي تبرّج جاهلي كرد فرمود: ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي﴾ مستحضريد كه صداي زن مثل مو و بدن او نيست كه عورت باشد نگاه به مو و نگاه به بدن زن جايز نيست «ولو لا لريبةٍ» اما صداي زن, عورت نيست مثل موي زن نيست مثل بدن زن نيست كه شنيدنش مشكل داشته باشد لذا فرمود: ﴿وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً[5] از اين جهت هم گفتن جايز است هم شنيدن لكن تبرّج جاهلي ممنوع است.

دليل ادبی دال بر اختصاص آيه تطهير بر اهل بيت(عليهم السلام)

بعد از اينكه دستور اقامه صلات و زكات داد كه مهم‌ترين عبادت‌هاي بدني و مالي‌اند به طور كلي دستور داد كه خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد كه اطاعت خدا در انجام دستورهايي است كه پيامبر نقل كرده اطاعت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برابر ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ[6] ولايت‌پذيري از آن حضرت است بعد كلّ صحنه را عوض كرده با ضمير جمع مذكّر سالم مطلب را تغيير داد خب 22 ضمير تقريباً ضمير جمع مؤنث سالم است و اين ضميرهاي جمع مذكر نه با قبل سازگار است نه با بعد سازگار.

ناتمامی توجيه آوردن ضمير جمع مذکر به شمول آيه بر حضرت علی و حسنين(عليهم السلام)

برخي‌ها گفتند اين براي ازواج‌النبي است[7] ديگر فكر نكردند كه اين 22 ضمير قبل و بعد همه جمع مؤنث سالم است و اين ضميرهاي جمع مذكر سالم با آ‌نها هماهنگ نيست برخي‌ها كه با اين اشكال روبه‌رو شدند گفتند ازواج‌النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت او وجود مبارك حضرت امير و صديقه طاهره و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را هم شامل مي‌شود و وقتي زن‌ها و مردها در جمعي حضور داشته باشند تغليباً للمذكّر علي المؤنث ضمير جمع مذكر آورده مي‌شود[8] اين راه‌حلّي است كه گروه دوم ارائه كردند خب جريان امّ‌سلمه را كه خيلي‌ها نقل كردند در جريان كساء خود ام‌ّ‌سلمه كه عرض كرد اجازه بدهيد من هم وارد بشوم در برابر آن دعاي نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه شنيد عرض كرد اجازه بدهيد من هم تحت كساء وارد بشوم فرمود اين مقام, مقام تو نيست «أنت إلي خير»[9] تو يك زن صالحه هستي اما اينجا جاي تو نيست خب همسر پيامبر كه بود در آن محفل هم كه حضور داشت از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم كه درخواست كرد ولي حضرت فرمود اينجا جاي تو نيست خب اگر اين براي ازواج‌النبي بود و تغليباً للمذكّر علي المؤنث ضمير جمع مذكر آورده بود خب امّ‌سلمه بايد حضور مي‌داشت معلوم مي‌شود كه اين طبق هفتاد روايتي كه از اين طرف آمده و روايات فراواني كه از طرف اهل سنّت آمده كه جمعاً به صورت يك خبر متواتر قطعي‌السند و قطعي‌الدلاله است اين مخصوص علي و اولاد علي و فاطمه زهرا(صلوات الله عليهم اجمعين) است آ‌نها هيچ راهي ندارند براي اينكه در خوبي امّ‌سلمه حرفي نبود اما حضرت فرمود اين مقام, مقام تو نيست بنابراين آنها راهي ندارند كه اين ضمير جمع مذكر سالم را بتوانند با قبل و بعد توجيه كنند.

آوردن فعل مضارع دال بر استمرار اراده الهی در تطهير اهل بيت(عليهم السلام)

فعل هم اگر به صورت ﴿يُرِيدُ﴾ و «يُذهب» و «يطهّر» مضارع آمده است براي استفاده دوام و تطهير است چون مستحضريد ممكن, حدوثاً و بقائاً نيازمند به عنايت الهي است تفويض, باطل است اين‌طور نيست كه خدا كمالي به كسي بدهد بعد او را رها كند همان‌طوري كه او «دائم الفيض علي البريّة» است نسبت به كلّ نظام, او دائم‌الفيض است نسبت به مؤمنان, كلّ لحظه لحظه سرّش همان جواب سؤالي است كه در يك آيه سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» مشخص شده اگر «يسأله من في السّماوات و الأرض في كل لحظة و لحظة», پس ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[10] يعني «كلّ لحظة و لحظة» روز در برابر شب نيست روز, مجموع شب و روز نيست روز يعني ظهور; در هر ظهور خدا يك فيض تازه‌اي دارد چرا در هر ظهور خدا يك فيض تازه‌اي دارد براي اينكه سؤال, هر لحظه است احتياج هر لحظه است اين ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[11] كه اختصاصي به شب يا روز يا فصل و زمان و زمين ندارد در تمام لحظات سؤال از هر موجودي هست تنها مُجيب خداست بنابراين هم از اين طرف «يسأله مَن فِي السماوات و الأرض في كلّ عام و حال» از آن طرف هم ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ پس اين بايد فعل مضارع باشد كه مفيد استمرار باشد نه اينكه چيزي را به اينها بدهد اينها بعد بتوانند خودشان را حفظ بكنند وگرنه مي‌شود تفويض و اين هم محال است لذا با فعل مضارع فرمود خدا اين كار را كرده. نسبت به اراده تشريعي كه خدا براي همه اراده دارد كه پاك باشند كه در آيه شش سورهٴ مباركهٴ «مائده» در بحث ديروز قرائت شد.

دليل ادبی بر اظهار رجس و تطهير آثار آن از اهل بيت(عليهم السلام)

اما اين ﴿إِنَّمَا﴾ كه حصر است و ﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ كه منصوب است يا به نداء منصوب است يا علي المدح منصوب است نشان مي‌دهد كه اين اراده مستمر نسبت به اين ذوات قدسي بر دو امر استقرار كرده يكي اذهاب رِجس يكي تطهير. يك وقت است چيزي دست كسي يا لباس كسي يك مختصر خون شده انسان مي‌شويد عين را زائل مي‌كند ولي اثرش مانده اين اثر براي تطهير است ازالهٴ عين مي‌شود اذهاب, اثرزدايي مي‌شود تطهير, اگر چيزي بويي داشت رنگي داشت طعمي داشت و عين رفت ولي آن امور ماند بايد آنها هم تطهير بشود لذا هم اذهاب رجس است هم تطهير آثار.

تعليل قرآنی و ادبی در «دفع» بودن نفی رجس و تطهير از اهل بيت(عليهم السلام)

در جريان عصمت, همه اين بحث‌ها به دفع برمي‌گردد نه رفع نه يعني ـ معاذ الله ـ اينها رِجسي داشتند و بي‌طهارتي داشتند و خداي سبحان بخواهد آن رجس موجود را رفع كند يا آن قَذَر موجود را, بلكه اين تطهير بكند يعني نمي‌گذارد كه رجس, نمي‌گذارد قَذِر به حرم امن اينها راه پيدا كند كه مي‌شود دفع مثل اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روزي هفتاد بار استغفار مي‌كردند[12] مي‌بينيد يك وقت كسي بادبزن دستش است كه مگس نيايد يك وقت آن مگس‌پران دستش است كه مگسِ آمده را بپراند اين بادبزن كه دستش است براي دفع است هواي گرم نيايد اين حشره نيايد اين پشه نيايد, استغفار ذوات قدسي دفع است كه مبادا يك وقت پليدي و ناپاكي به طرف اينها راه پيدا كند در جريان حضرت يوسف ملاحظه فرموديد, فرمود ما كاري كرديم كه بدي به طرف او نرفت نه اينكه او به طرف بدي نرفت ﴿كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ[13] نه «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» نفرمود ما او را از بدي منصرف كرديم فرمود اجازه نداديم بدي به طرف او برود خب اهل بيت كه به مراتب بالاتر از يوسف(سلام الله عليهم اجمعين) هستند غرض اين است كه اين‌گونه از اذهاب‌ها اين‌گونه از تطهيرها صبغهٴ دفعي دارد نه رفعي.

سرّ «دفع» بودن نفی رجس و تطهير از اهل بيت(عليهم السلام)

براي اينكه اينها مخلَص‌اند و شيطان نسبت به اينها دسترسي ندارد نه اينكه علاقه‌مند باشد كه كاري به اينها نداشته باشد اينكه گفت: ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[14] براي اينكه آنها چيزي مي‌خواهند كه من بدلي‌اش را ندارم چيزي در دست من است كه آنها اين را عفطه عنز[15] مي‌دانند لذا من چطوري مي‌توانم اينها را فريب بدهم بالأخره اگر كسي بخواهد بزرگي را فريب بدهد بايد ابزارش را داشته باشد چيزي كه او مي‌خواهد اين بتواند بدلي‌اش را درست كند يا چيزي كه مورد علاقه اوست اين بتواند فراهم كند خب اينكه مورد علاقه مخلَصين است كه در دسترس شيطان نيست آنكه در دسترس شيطان است كه آنها عفطه عنز مي‌دانند اين نه براي اينكه نسبت به او احترام مي‌كند توانِ آن را ندارد كه فرمود من شيطان را به بند كشيدم[16] بنابراين نسبت به اين ذوات مقدس بدي, قدرت رفتن ندارد تعبير قرآن اين نيست كه «لنصرفه عن السوء و الفحشاء» تعبير اين است كه ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾.

تبيين اراده تشريعی الهی در نقد اجبار طهارت اهل بيت(عليهم السلام)

پرسش: استاد در اينجا يک سوال اساسی مطرح است و آن اين است که فرموديد كه اينجا اراده تكويني ... است آنجا هم اراده تشريعي بر اين تعلّق گرفته كه اختيار مردم از هر گونه رجس و پليدی پاک و طاهر باشد خب آنجا هم طهارت داريم؛ آنجا اراده تكويني طهارت حاصل مي‌كند اينجا هم اراده تشريعي طهارت حاصل مي‌كند در ماهيّت طهارت فرقي نيست چه تكويناً تعلّق بگيرد چه تشريعاً پس فرق در كجاست؟

پاسخ: فرق هم در اراده است هم در مراد, آن اراده‌اي كه تشريعي است بين اراده خدا سبحانه و تعالي و آن كار, اراده عبد فاصله است يعني خدا خواست كه عبد, مختارانه به طرف طهارت برود خدا نخواست كه عبد مجبورانه به طرف طهارت برود كه بشود جبر, خدا خواست بر اساس ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[17] بر اساس ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ[18] بر اساس ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً[19] بر اساس اينكه انسان, مختار است خدا خواست انسانِ مختار, مختارانه طاهر بشود لذا گاهي مي‌پذيرند گاهي نمي‌پذيرند بين اراده خدا و طهارت خارجي, اراده مختارانه انسان فاصله است اين مي‌شود اراده تشريعيه, از نظر مراد هم فرق است خداي سبحان آن طهارتي كه براي اهل بيت خواسته است كه براي ديگران نخواسته.

پرسش: خب با اين تعبير حضرتعالي مي‌شود جبر.

پاسخ: نه, اين مي‌شود اختيارِ محض.

پرسش: اوليايي هستند که در عمرشان يک مکروه انجام ندادند.

پاسخ: براي اينكه الآن مثالي كه مي‌خواهيم ذكر بكنيم فقط همين الآن به ذهن آدم مي‌آيد و آن اين است كه ممكن است كسي هفتاد سال, هشتاد سال زندگي كند اصلاً به اين فكر نباشد كه با مادرش خلاف شرع انجام بدهد اصلاً در فكرش نيست كه بگوييم اين كار حرام است يا بد است خب اگر كسي مسموم بودن گناه را, زشتي گناه را اين‌طور بداند اصلاً به ذهنش نمي‌آيد اينها مي‌گويند عفطه عنز است همان كه در قصه عقيل فرمود اين مالي كه تو آوردي زير لباس پنهان كردي اگر صدقه و صِله و اينهاست كه به ما نمي‌رسد اگر قصد ديگري داري يعني قصد رشوه داري اين مثل آن است كه آن مار بزرگ يا مار عادي غذايي را بخورد (اولاً) بعد بالا بياورد (ثانياً) بالاآورده آن را كسي خمير درست كند (ثالثاً) به آدم بدهد (رابعاً)[20] خب آدم بالاآوردهٴ خودش را نمي‌خورد چه رسد به بالاآوردهٴ مار كه دو بار از مسير سم گذشت. اين مبالغه نبود در بيان نوراني حضرت, شاعرانه سخن نگفت كه «أحسن الشعر أكذبه»[21] اين حقيقت گناه را ديد خب اگر كسي حقيقت گناه را اين‌طور ببيند هرگز فكرش را نمي‌كند در تمام مدت عمر هيچ ممكن نيست يك مؤمن به اين فكر باشد كه با مادرش خلاف شرع بكند بعد بگويد «استغفر الله» اصلاً به ذهن كسي نمي‌آيد از بس اين كار قبيح است آنها گناه را اين‌چنين مي‌دانند وقتي باطن گناه اين‌طور بود و اين قدر قَذِر و مسموم و كنيف بود اصلاً به فكرشان نمي‌آيد اين مقام عصمت است بنابراين هم در اراده فرق است كه اراده تكوين و اراده تشريع كاملاً از هم جدا هستند هم مراد فرق است درباره آنها خواست كه نه تنها رجس, بوي رجس هم نيايد بوي بدي هم نيايد هم اذهاب رجس است هم تطهير است هم فعل مضارع نشانه استمرار.

بررسی قرآنی مختار بودن انسان

اما از ما خواست گفت ايها الانسان! تو هيچ جبري در كار نداري جهنمي است در كنار, بهشتي است در كنار هر دو را من براي شما تشريح كردم فطرتي دادم بهشت‌پذير عقلي دادم بهشت‌پذير, عقلي دادم جهنم‌گريز ولي آزادي, اين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ ناظر به آزاد بودن انسان است اين‌طور نيست كه اين اباحه‌گري را ـ معاذ الله ـ تجويز كرده باشد خب اگر انسان بخواهد دين را بپذيرد يا نپذيرد كه ـ معاذ الله ـ مي‌شود اباحه‌گري پس آ‌ن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ[22] آن بگير و ببندها براي چيست اين با ﴿لاَ إِكْرَاهَ﴾ سازگار نيست با ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾ سازگار نيست با ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ﴾ سازگار نيست آنجا ناظر به جريان تكوين است انسان, آزادانه يا بهشتي است يا دوزخي و اين حريّت انسان را تأكيد مي‌كند بعد فرمود انبيا را فرستاديم به شما بگويند, عقل داديم, فطرت داديم, ائمه مأموريت پيدا كردند جانشين پيامبر(عليهم السلام) باشند اينها به شما بگويند, اگر با داشتن همه اين حجج الهي بيراهه رفتيد آن وقت بگير و ببند شروع مي‌شود ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾ اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾ با ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّين﴾ كاملاً هماهنگ است.

لزوم احراز طهارت، شرط واگذاری امامت امت به افراد

پرسش: اگر با ديگران قرار مي‌گرفت چه مي‌شد؟

پاسخ: به بعضي‌ها خداي سبحان كرامتي داد يكي بلعم باعور در مي‌آيد يكي سامري در مي‌آيد اما پُست كليدي را خدا بخواهد به عنوان امامت به يك ذوات مقدس بدهد بايد احراز بكند كه اين به هيچ وجه بيراهه نمي‌رود لذا به بلعم‌ها به سامري‌ها به خيلي از اين افراد ذرّه‌اي پُست كليدي نداد چون مي‌دانست اينها چه كاره‌اند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[23] همان سامري كه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ[24] اثر پاي آن مركوب فرشته الهي يا هر چه بود اين بود كه هم ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ[25] را راه‌اندازي كرد هم قطع و وصلش را نه اينكه يكسره مثل بوق قطار بوق بكشد آن اثر رسول, مقتضيِ وصل بوق نبود مقتضي وصل در موردي و قطع در مورد ديگر بود, به هر تقدير فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا[26] ما جامه حريري در برِ او كرديم ولي او از پوست در آمد ما او را با حرير كرامت پوشانديم ولي او در آمده از اين ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ غرض اين است كه پُست كليدي را ذات اقدس الهي به هر كسي نمي‌دهد اينها عالماً قادراً مختاراً مي‌توانند خلاف بكنند اما ﴿عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾ هستند و هرگز خلاف نمي‌كنند به اين ذوات قدسي خداي سبحان سِمت مي‌دهد.

ترک مکروهات توسط اهل بيت(عليهم السلام) به خاطر مبعّد بودن آن

پرسش: اينها چون اصلِ بدی گناه را ميدانند گناه نمیکنند؟

پاسخ: نه خير چون اينها را مُبعِّد مِن القُرب مي‌دانند, نمي‌كنند به ما گفتند مسجد مي‌رويد سير و پياز و اينها مصرف نكنيد كسي كه مي‌خواهد به لقاي محبوب برود نبايد آلوده باشد مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل كرده كه از معصوم(سلام الله عليه) فرمود: «قد قامت الصلاة» يعني «حان وقت الزيارة»[27] زيارت اعتاب مقدس مشخص است اما زيارت الله آن وقتي است كه مؤذّن مي‌گويد «قد قامت الصلاة» يعني وقت زيارت خداست خب اينها وقتي به لقاي محبوب مي‌خواهند بروند مي‌خواهند مطهّر باشند اين نه براي اينكه اينها را به جهنم مي‌برد براي اينكه اينها مانع لقاي رحمت الهي است. بنابراين اينها هيچ راهي ندارند كه اين ضمير جمع مذكر را از يك سو و آن جريان امّ‌سلمه را كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أنتِ إلي خير» لكن اين مقام, مقام تو نيست اين را انكار بكنند «إن هي الاّ الجاهلية الاُوليٰ» اين همين است.

پرسش: آيا ساختار وجودي اهل بيت(عليهم السلام) مثل ساختار ساير انسان‌ها بوده است؟

پاسخ: بله, فرقي از نظر قابليّت نمي‌كند مثل اينكه خيلي‌ها هستند كه اهل علم‌اند ولي بعضي‌ها با طهارت و قداست عمري مي‌مانند مثل آقاي بهجت و آقاي قاضي و اين بزرگان, بعضي‌ها هستند به اندك حادثه‌اي برمي‌گردند اين در خود ما هم هست.

مصاديقی از طهارت روح رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علی(عليه السلام) در پذيرش رهبری جامعه

پرسش: ... پاسخ: خب براي اينكه مي‌داند اين آينده چه خواهد بود مي‌داند اين در آينده هر قدرتي هم كه داشته باشد كلّ خاورميانه در اختيار حضرت بود يك ذرّه بيراهه نرفت خب همان كاري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درباره ابوسفيان كرد آن ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[28] بودنِ خدا را نشان داد اين هم در جريان جنگ جمل, عايشه را محترمانه برگرداند مدينه تا ثابت بكند كه ما خون‌آشام نيستيم ما خون‌ريز نيستيم تا آنجا كه ممكن است با لطف و كَرَم زندگي مي‌كنيم از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آموخت كه اباسفيان خب اين قبل از اسلام كافر بود هنگام ظهور اسلام و فتح مكه مُستسلِم شد منافق ماندن اينها اصلاً اسلام نياوردند قبل از فتح مكه كافر مطلق بودند بعد از فتح مكه منافق مطلق بودند حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»[29] تا ثابت كند ما خون‌ريز نيستيم كشورگشا نيستيم براي خاك و زمان و زمين نمي‌جنگيم خب همان بزرگواري پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باعث شد كه آن عرب خشن را رام كرد همان عنايت و بزرگواري حضرت امير(سلام الله عليه) در جريان جنگ جمل باعث شد كه خيلي‌ها را رام كرد غرض اين است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا مي‌داند كه به اين شخص هر مقامي بدهد اين دنيا براي او عفطه عنز است اما به بلعم به سامري يك مختصر مقام بدهد و كرامت بدهد طور ديگر در مي‌آيند لذا به آنها پُست كليدي نمي‌دهد به اينها پست كليدي مي‌دهد اين جريان براي همه ما هم هست هزارها نفر در حوزه زندگي مي‌كنند چند نفر جزء اوتاد مي‌شوند اين جهاد نفس است از همان اول مبارزه كردن است اول مراقبت است محاسبت است و امثال ذلك.

پرسش: استاد اين «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه»[30] نشان دهنده اين نيست که اين بزرگواران ساختارشان با ديگران ...

پاسخ: چون اينها به حُسن اختيارشان مطيع محض‌اند ذات اقدس الهي اينها را در حرم امن خود جا داد نه اينكه هيچ خصيصه‌اي ندارد و خداي سبحان مزيّت زايدي به اينها داده است.

خلوص در عبوديت اهل بيت(عليهم السلام) سبب ارتقای مقام آنها

پرسش: از آن لحاظ که مصوناند.  

پاسخ: بله, غرض اين است كه خداي سبحان مي‌داند اينها آن‌قدر طيّب و طاهرند كه مي‌ارزد اينها را با همان وضع در خانه خود جا بدهد وگرنه عبور كردن از مسجد كه فضيلت نبود ديگران حق نداشتند اينها حق داشتند در همان حال عبور بكنند در همان حال در مسجد بمانند براي اينكه اين ذوات قدسي آن‌قدر كار خير انجام مي‌دهند كه همه شئونشان الهي است ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[31] اگر اين‌طور شد دعا تحت قُبّه اينها مستجاب است تربت اينها باعث شفاست براي اينكه هيچ چيزي اينها را نمي‌تواند از آن محبوبشان باز بدارد اگر كلّ اين ذخاير براي آنها عفطه عنز است معلوم مي‌شود كه قربي هم دارند مثل ملائكه‌اند اگر ملائكه مي‌توانند در آن خانه‌ها رفت و آمد بكنند اينها هم مثل ملائكه‌اند برخي‌ها كه بالاتر از ملائكه‌اند اينها كه معلّم ملائكه‌اند از ملائكه بالاترند بارها گفته شد كه فرشته‌ها جهان را با اسماي الهي دارند اداره مي‌كنند اين دعاي «سمات» همين است دعاي «كميل» همين است كه «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء»[32] (يك) اسماي الهي هم لفظ نيست مفهوم ذهني نيست با مفهوم ذهني, كلّ جهان را آدم بخواهد اداره كند (دو) اسماي الهي, حقايق ملكوتي است (سه) اين اسما را ذات اقدس الهي اول, اِشهاد مقام آدميّت كرد نه آدمِ شخصي كه «قضية في واقعة» كه امروز وجود مبارك وليّ عصر است (چهار) اين مقام يعني آ‌ن آشنايي, معرفت شهودي آن اسمايي كه «به ملأت أركان كلّ شيء» آنها را انسان كامل به ملائكه ياد داد ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[33] آن وقت فرشته‌ها شاگردان وليّ عصر و امثال وليّ عصرند كه دارند اسماي الهي را ياد مي‌گيرند آسمان و زمين را اداره مي‌كنند آن وقت حضور فرشته‌ها در مسجد جايز است حضور اينها هم جايز است اينها با آن معناي غيبي طاهرند چون اين‌چنين است قذارتي در آنها نيست لذا فرمود: «وَ سدّ الأبواب إلاّ بابه».

علت ثواب مضاعف داشتن نماز در اعتاب مقدس اهل بيت(عليهم السلام)

﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ فرمود اين خانه, خانه عادي نيست اين ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ است در سورهٴ مباركهٴ «نور» گذشت كه اين خانه كه خانه سنگ و گِل نيست اينجا آيات حكمت است آيات معارف است جاي تردّد فرشته‌هاست جبرئيل امين, ساير فرشته‌ها مي‌آيند وحي مي‌آورند پيام الهي را منتقل مي‌كنند اين ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ شما در مكان مصلّي مي‌بينيد كه كجا انسان نماز بخواند ثواب دارد ثواب كجا بيشتر است ثواب كجا كمتر است ايشان مي‌فرمايند ما نصّ خاصي نداريم كه حرم چقدر ثواب دارد اما فقها به بركت آشنايي به قرآن و عترت, حرم اهل بيت با اينكه قبرستان است نماز خواندن در قبرستان هم مكروه است اما اين نه تنها مكروه نيست در جوار قبر معصوم بلكه از خيلي از مساجد بالاتر است از مسجد قبيله از مسجد محله، خدا نام اينها را به نام خود ملحق كرد قبر اينها را به خانه خود ملحق كرد خب چرا نماز خواندن در حرم اين قدر ثواب دارد مثل مسجد است با اينکه در قبرستان است, براي اينكه اينها حيات و مماتشان لله است اگر چنين موجودي شد اينها در بيت وحي و نبوّت تربيت شدند ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ خواهد بود آن‌گاه مسجدالحرام مي‌شود جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ﴾ حرم نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود اين‌چنين, اعتاب مقدسه ائمه اين‌چنين, حرم كريمه اهل بيت میشود اين‌چنين؛ مي‌شود ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ به همسران پيامبر فرمود شما در چنين بيتي هستيد ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ﴾ آنجا ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[34] است در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» هم فرمود: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ[35] گاهي آيات است و حكمت, گاهي تعليم است و تزكيه، اين معارف علمي و عملي از غيب به اينها مي‌رسد فرمود اينجا جاي وحي و نبوّت است جاي تردّد فرشته‌هاست اينها را تلاوت كنيد درك كنيد باور كنيد عمل كنيد و منتشر كنيد ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً﴾ لطف الهي, عنايت الهي از يك سو, آگاهي الهي از سوي ديگر، مي‌داند چه آياتي, چه حكمتي را نازل بكند.

پاسخ خواسته امّسلمه با نزول آيه 35

امّ‌سلمه عرض كرد يا رسول الله! فرهنگ قرآن, محاوره قرآن, ادبيات قرآن مذكرانه است همه جا سخن از ﴿الَّذِينَ﴾ است خب مستحضريد كه طرز محاورات ادبي غير از رعايت كردن آن نكات مذكر و مؤنث است ما هم الآن مي‌گوييم مردم انقلاب كردند مردم به اذن الهي حافظ نظام الهي‌اند اين مردم در برابر زن‌ها نيست آنكه در برابر زن‌هاست مردان است نه مردم, وقتي مي‌گوييم مردم در تظاهرات شركت كردند مردم در نماز جمعه مردم در راهپمايي يعني اعم از زن و مرد اين ﴿الَّذِينَ﴾ها كه در قرآن كريم است به معني مردم است نه مردان چون امّ‌‌سلمه طبق بعضي از نقل‌ها اين مطلب را به عرض حضرت رساند ذات اقدس الهي اين آيه را مبسوطاً نازل كرد يك آيه طولاني هم هست فرمود مردان مسلمان و زن‌هاي مسلمان, مردان مؤمن و زن‌هاي مؤمن كه ايمان, درجه‌اي بالاتر از اسلام است مردان قانت و خاضع و مطيعِ مستمر و زن‌هاي خاضع و قانت و مطيع مستمر, قنوت همان خضوع و خشوع و پذيرش حكم و فرمان الهي است ﴿وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ﴾ صدق در عمل و صدق در فعل همين‌ كه در آيه 23 فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾ صادقِ در قول, صادقِ در فعل ﴿وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ﴾ اين مسئله صبر غير از سكوت است اين صبر مثل نماز جزء واجبات ماست ما در نظامي زندگي مي‌كنيم يعني نظام دنيا, در نظامي زندگي مي‌كنيم كه مدبّر خداست مديرعامل خداست مجري خداست او دارد امور را مي‌گرداند ما كه نمي‌دانيم چه چيزي مصلحت است چه چيزي مصلحت نيست گاهي ابتلا به ثروت است گاهي ابتلا به فقر است گاهي ابتلا به سلامت است گاهي ابتلا به مرض است اين حالات گوناگون رفت و آمد است چيزي چند صباحي كه براي ما ناخوشايند بود ما نبايد فوراً جزع بكنيم براي اينكه او دارد ما را اداره مي‌كند و در هر زمان و زميني هم يك آزمون خاصي است.

بيان اهميت قرآنی صبر و عناصر چهارگانه آن

لذا فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ[36] كه حتي صبر را بر صلات مقدم داشتند «صبرٌ عند المصيبة و صبرٌ علي الطاعة و صبرٌ عن المعصية»[37] فرمود صبر, فضيلتي است كه بر همه واجب است فوراً پرخاش كردن فوراً اعتراض كردن فوراً رنجيدن يا به قضا و قدر بد گفتن يا ـ خداي ناكرده ـ بيراهه رفتن اين‌چنين صحيح نيست صبر, وظيفه‌اي است بالأخره او دارد اداره مي‌كند ما را مي‌آزمايد در آن عناصر چهارگانه سورهٴ «عصر» را ملاحظه فرموديد اين عناصر چهارگانه به دو عنصر برمي‌گردد فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ براي اوّلي است ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ براي دومي است اگر كسي ايمان دارد چون ايمان, حق است بايد تواصي به حق بكند تا ديگران مؤمن بشوند اگر خودش عمل صالح دارد اين عمل صالح در هر سه ضلعش با صبر همراه است ديگران را بايد به صبر توصيه كند, پس ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ﴾ (يك) ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ (دو) اين سومي و چهارمي بازگشتش به همان اوّلي و دومي است چيز تازه‌اي نيست خودش چون مؤمن است ايمان, حق است ديگران را به حق توصيه كند خودش چون عمل صالح دارد عمل صالح بدون صبر نمي‌شود ديگران را به صبر توصيه كند اينجا فرمود: ﴿وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ﴾ و كساني كه صدقه مي‌دهند اعم از واجب و مستحب ﴿وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ﴾ عفّت را حفظ مي‌كنند ﴿وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ﴾ چون آ‌نها عدد مشخصي دارد يك رقم معيّني دارد ذكر خدا كثير است ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ در هر لحظه ما در معرض وسوسه و آزمونيم نام خدا بر لب, فضيلت است و عمده ياد خدا در دل است آن اثري كه ياد خدا در دل دارد آن اثر را نام خدا بر لب ندارد فرمود: ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾ بنابراين خواستهٴ امّ‌سلمه هم كه خواسته همه زن‌هاي مسلمان است با اين آيه وسيع برآورده شد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.

[2] . التفسير الكبير, ج25, ص166.

[3] . سورهٴ حاقه, آيات 45 و 46.

[4] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص337; الكشاف, ج3, ص537.

[5] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 32.

[6] . سورهٴ احزاب, آيهٴ6.

[7] . ر.ك: جامع‌البيان في تفسير القرآن, ج22, ص 7 و 8.

[8] . الجامع لأحكام القرآن, ج14, ص182 و 183.

[9] . ر.ك: جامع‌البيان في تفسير القرآن, ج22, ص6 و 7.

[10] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 29.

[11] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 29.

[12] . الكافي, ج2, ص505.

[13] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 24.

[14] . سورهٴ حجر, آيهٴ  40؛ سورهٴ ص, آيهٴ 83.

[15] . ر.ك: نهج‌البلاغه, خطبه 3.

[16] . ر.ك: الدرالمنثور, ج1, ص54.

[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 256.

[18] . سورهٴ كهف, آيهٴ 29.

[19] . سورهٴ انسان, آيهٴ 3.

[20] . نهج البلاغة، خطبهٴ 224.

[21] . الاعجاز و الإيجاز (ثعالبي), ص71.

[22] . سورهٴ حاقه, آيات 30 و 31.

[23] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.

[24] . سورهٴ طه, آيهٴ 96.

[25] . سورهٴ طه, آيهٴ 88.

[26] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 175.

[27] . التوحيد(شيخ صدوق)، ص241.

[28] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 64.

[29] . الکافی، ج3، ص513.

[30] . اقبال الاعمال، ص296.

[31] . سورهٴ انعام, آيهٴ 162.

[32] . البلد الامين، ص188.

[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.

[34] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129؛ سورهٴ آل عمران, آيهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[35] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 79.

[36] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.

[37] . الكافي, ج2, ص91.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق