21 12 1985 2168757 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 127(1364/09/30)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (٤۸)﴾

شبهات شفاعت

بعد از بيان انحاي عذاب در قيامت و اينكه تمام راههاي نجات بسته است مسألهٴ شفاعت را به عنوان راه نجات از عذاب مطرح مي‌كند و نفي مي‌كند و چون آيات فراوان ديگري شفاعت را في‌الجمله اثبات مي‌كند قهراً آن آيات مبيّن و مقيّد اين آيه خواهند بود. منتها بحث در اين است كه آيا دليل عقلي بر استحالهٴ شفاعت هست يا نه؟ چون دليل عقلي بر ضرورت شفاعت نيست كه بالضّروره شفاعت بايد واقع بشود يعني همان طوري كه اصل مبدأ به عنوان برهان عقلي دليل قطعي بر ضرورتش اقامه شده است و اصل معاد دليل قطعي بر ضرورتش هست اصل وحي و رسالت دليل قطعي بر ضرورتش هست اصل شفاعت اينچنين نيست كه بالضروره شفاعت بايد واقع شود. و كاري كه عقل به عهده دارد آن است كه امكانش را اثبات كند يا امتناعش را نفي كند. اگر امكانش اثبات شد يا امتناعش نفي شد ظواهر كتاب و سنّت كه شفاعت را تثبيت مي‌كند قول صادق مصدَّق است و قول صادق مصدّق حق است و حق واجب الاعتقاد است. بنابراين كار عقل آن است كه شبهاتي كه در اين مسأله دربارهٔ شفاعت مطرح شده است آنها را طرد كند بعضي بفكر همان شبهات واهي آمدند آياتي كه ناظر به مسألهٴ شفاعت است آن را جزو آيات متشابه دانستند. آيات متشابهي كه ديگر در كنارش آيات محكم نيست تا با ارجاع متشابه به آن محكم بشود محكم. قهراً يا به زعم خودشان با تأدّب برخورد كردند و گفتند كه علم اين روايات و آياتي كه مربوط به شفاعت است به اهلش موكول است يا خيلي جسارت بخرج دادند بالصّراحه شفاعت را انكار كردند اين شبهه را يك مقدار در تفسير المنار ملاحظه مي‌فرماييد.

 

شبهه سوّم

بعضي از اين شبهاتي كه در مسأله شفاعت هست اين است كه شفاعتي كه ما به ياد داريم در پيش مردم آن است كه شفيع كاري بكند كه آن حاكم از كيفر اين محكوم بگذرد آن حاكم يا عادل است يا ظالم اگر حاكم ظالم بود كه طبق روابط كار مي‌كند نه طبق ضوابط هم با تغيير علم مي‌توان تصميم او را عوض كرد هم با تغيير ميل مي‌توان ارادهٴ او را عوض كرد هم ممكن است شفيع كاري بكند كه او را آشنا بكند كه شما در اين حكم اشتباه كرديد و هم ممكن است شفيع كاري بكند كه بگويد گرچه اشتباه نكرديد ولي برابر آن علاقه‌اي كه هست به استناد آن علاقه شما صرف‌نظر كنيد. حاكم اگر عادل نباشد يا از راه تغيير علم و آگاهي، يا از راه تغيير اراده و ميل مي‌شود حكم او را عوض كرد. بنام شفاعت سيّئه كه *«و من يشفع شفاعةً سيّئة»*﴿1﴾ اين جزو شفاعتهاي سيّئه است. ولي اگر حاكم عادل بود تنها راه شفاعت تغيير علم است. يعني شفيع كاري كه مي‌كند راههاي آگاهي آن حاكم عادل را توسعه مي‌دهد يك سلسله ادلّه اقامه مي‌كند مي‌گويد به فلان دليل اين حكم صواب نيست و حق نيست. شفيع كاري مي‌كند كه آگاهي و علم حاكم عوض مي‌شود و در نتيجه چون علمش عوض شد حكمش هم عوض مي‌شود پس شفاعت وقتي مطرح است كه حاكم علمش يا اراده‌اش تغييرپذير باشد حالا يا بر اساس اينكه فقط روي علم كار مي‌كند يا بر اساس آنكه هم روي علم كار مي‌كند هم روي هوا و ميل. ولي اگر حاكمي نشود علم او را عوض كرد و علم او ازلي بود و خطاپذير نبود قهراً ارادهٴ او هم عوض شدني نيست. اگر حاكمي عادل بود و علمش ازلي بود به جميع امور عالم است و حكم او حق است ولا ريب فيه و چون حق است و لا ريب فيه پس علم او عوض نمي‌شود و چون اراده‌اش فقط تابع علم است نه تابع غير علم پس ارادهٴ او هم تغييرپذير نيست قهراً آن حاكم شفيع را به درگاه خود راه نمي‌دهد، شفاعت در محكمهٴ حاكم اينچنيني راه ندارد و خداي سبحان حاكمي است كه علمش ازلي است و كارش هم بر اساس علم است و براي همهٔ احكام پاداش و كيفري معيّن كرده است. بعنوان تبشير و انذار انبيا را اعزام كرده است. هر كس كار خير كرد پاداشش بهشت است و كار شرّ انجام داد كيفرش جهنّم است ديگر نمي‌شود با شفاعت شافعين ارادهٴ خدا را عوض كرد. چون اراده‌اش به استناد علم اوست و علم او هم كه ازلي است و لا يتغيّر. اين شبهه‌اي است كه شما در تفسير المنار ملاحظه مي‌فرماييد.

 

جواب شبهه

جواب اين شبهه آن است كه اولاً اينها در امور فعليّه است نه در امور ذاتيّه، ثانياً خداي سبحان علمش ازلي است امّا معلوماتش در لايزال‌اند مرتّب در تغيير‌اند و او از همان ازل مي‌داند كه چگونه معلومات را كه متغيّرند اراده كند با ارادت جزيي زائد بر ذات و حادث. خداي سبحان مي‌داند كه در فلان وقت فردي موجود مي‌شود و در فلان مقطع زماني به تكليف مي‌رسد. و در فلان شرايط اطاعت مي‌كند و در فلان شرايط معصيت مي‌كند. حكم همهٔ اين اطاعات و معاصي را هم مي‌داند. و مي‌داند بر اساس آن معصيتي كه كرده است استحقاق عذاب دارد بعد مي‌داند كه مورد لطف وليّي از اولياي الهي قرار مي‌گيرد و فلان وليّ يا فلان نبيّ در فلان مقطع از او شفاعت مي‌كند و در اثر شفاعت فلان شفيع در مقطع بعد آن كيفر از او گرفته مي‌شود يا كلاًّ يا بعضاً. همهٔ اينها را در ازل مي‌داند در لايزال پياده مي‌كند. مثل اينكه خداي سبحان مي‌داند در فلان وقت شخصي به دنيا مي‌آيد و به سراغ درس خواندن مي‌رود در فلان مقطع امكانات درس خواندش را فراهم مي‌كند در مقطع بالا امكانات درسهاي بالاتر را براي او فراهم مي‌كند. استاد مناسب به او مي‌دهد فقاي خوب براي او فراهم مي‌كند و مانند آن. همهٔ كارهايي كه خداي سبحان روزانه انجام مي‌دهد كاري است جزيي. چون *«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»*﴿2﴾ اين شؤون جزيي به ارادات جزيي مستند است اين ارادت جزيي صفات فعل است كه در كتاب و سنّت معمولاً اراده‌اي كه مطرح است ارادهٴ فعلي است احياناً ممكن است در گوشه‌اي از روايات به اراده ذاتي اشاره شده باشد اين اراداتي كه هست همهٔ ارادات فعلي است. ارادات فعلي صفت فعل است نه صفت ذات. صفت فعل را از مقام فعل انتزاع مي‌كنند. هر روز خداي سبحان شأن جديد دارد و فيض تازه دارد امّا در ازل مي‌داند كه اين نظام را اينچنين بايد اداره كرد. مي‌داند كه در فلان وقت بايد به فلان شخص فلان نعمت را داد در فلان وقت فلان علم را داد در فلان وقت فلان بركت را داد و مانند آن. معلوم امري است جزيي، متغيّر كه در لايزال است نه علم كه در ازل است متغيّر باشد پس خداي سبحان در ازل مي‌داند كه اين شخص چه اَدواري را پشت سر مي‌گذارد و چه مراحلي را در پيش دارد. در هر مرحله فيض مناسب آن مرحله را افاضه مي‌كند خداي سبحان مي‌داند كه فلان شخص در فلان وقت مريض مي‌شود و مي‌داند كه بايد او را درمان كرد و درمان او هم بعد از بيماري اوست. بر اساس *«وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ»*﴿3﴾ در فلان مقطع خاص فلان بيمار را شفا مي‌دهد شفا يك امر جزيي حادث است كه ارادهٴ جزيي از اين امر جزيي انتزاع مي‌شود امّا در ازل معلوم خداي سبحان بود كه فلان وقت مريض مي‌شود و فلان وقت بايد او را درمان كرد. دربارهٔ شفاعت هم اينچنين است نه اينكه ارادهٴ ازلي خدا تغيير كند يا علم ازلي خدا تغيير كند. خداي سبحان اگر چنانچه باران مي‌فرستد اين باران فرستادن يك امر جزيي است روي ارادهٴ جزيي باران مي‌فرستد امّا در ازل مي‌داند كه در فلان وقت فلان سرزمين گرفتار خشكي مي‌شود و فلان عبد صالح نماز استسقا مي‌خواند و در اثر آن نماز استسقا زمينهٴ لطف خدا فراهم مي‌شود و در فلان مقطع بعد به بارانها دستور بارش مي‌دهد اين كارهاي جزيي روزانه كه *«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»*﴿4﴾ اينها حادثند با ارادات جزيي زايد بر ذات حادثند. اينها اراداتشان فعلي است نه ذاتي. امّا علمي كه نقشهٴ اين ارادات جزيي را تنظيم مي‌كند ازلي است، نه اينكه شفاعت شفيع در علم ازلي خداي سبحان بخواهد تحوّلي ايجاد كند تا آنوقت انسان بگويد علم ازلي كه عوض نمي‌شود همان طوري كه با نماز استسقا باران مي‌بارد همان طوري كه با دعا مشكل حل مي‌شود همان طوري كه خودش وعده داد فرمود: *«إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم»*(5) اين وعده را در سورهٔ نساء به مؤمنين داد. آيهٔ 31 سورهٔ نساء اين است كه *«إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم وَنُدْخِلْكُم مُدْخَلاً كَرِيماً»* اين وعدهٴ كلي است فرمود: شما اگر گناهان كبيره را ترك كرديد اميدبخشش گناهان صغيره هست ما از گناهان صغيرهٴ شما مي‌گذريم. خب اگر كسي در فلان مقطع گناه كبيره‌اي مورد ابتلاي او بود او براي رضاي خدا گناه كبيره را نكرد بعد يك مرتبه مبتلا به گناه صغيره شد خداي سبحان وعده داد كه چون شما به احترام فرمان اله از گناه كبيره خود را حفظ كرديد من هم گناه صغيرهٴ تو را مي‌بخشم. *«إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم»* يعني سيّئاتكم الصّغيرة. خب اين وعده خداست. در چه وقتي گناه صغيره بخشوده مي‌شود اين حادث است امّا در ازل اينچنين تنظيم شده است يا اينكه فرمود: *«و ألَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً»*﴿6﴾ فرستادن باران يك حادثه جزيي است. امّا خداي سبحان مي‌داند كه فلان سرزمين خشكي زده عبد صالحي پيدا مي‌شود كه نماز استسقا مي‌خواند يا مردمي پيدا مي‌شوند كه بر صراط مستقيم حركت مي‌كنند چون در ازل مي‌داند كه در فلان مقطع فلان حادثه پيش مي‌آيد و به دنبالش فيض اِله نازل مي‌شود پس علم او ازلي است گرچه ارادات او روزانه است گرچه *«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»*﴿7﴾ امّا علمش ازلي است. شفاعت هم اينچنين است. دعا و استغفار هم اينچنين است. پس اينطور نيست كه شفاعت باعث تغيير علم ازلي واجب تعالي باشد تا محذور از اين جهت راه داشته باشد و اين شبهه آيات مباركهٴ شفاعت را جزو متشابهات بكند كه، يا روايات فراواني كه دربارهٔ شفاعت وارد شده است او را جزو متشابهات بكند.

سؤال ...

جواب: هر كاري كه انسان انجام مي‌دهد يك حادثه جزيي است و در ازل معلوم خداي سبحان است با مباديش. مي‌داند كه در فلان وقت فلان شخص با اختيار خود اين كار را مي‌كند.

سؤال ...

جواب: بسيار خوب، منظور آن است كه حوادث جزيي را مي‌توان با ارادات جزيي حل كرد كلّ اين نظام كه يك واحد حقيقي به هم مرتبط است به علم ازلي استناد داد. مثل اينكه انسان مي‌داند كه اين شخص در اثر اين ناپرهيزي كه دارد در فلان وقت بيمار مي‌شود اين طبيب حاذق مي‌داند كه اين شخص در فلان وقت مريض مي‌شود و راه درمان او در سال اول آن است كه از آن قرص‌ها استفاده كند سال دوم از آن كپسول‌ها استفاده كند سال سوم از آن شربتها استفاده كند و مانند آن. بعد هنگام دستور روزانه دستورات متفاوت مي‌دهد امّا اين دستورات متفاوت در مقام كار است نه در مقام علم. اينكه طبيب حاذق گاهي دستور قرص مي‌دهد گاهي دستور كپسول مي‌دهد گاهي دستور شربت مي‌دهد داروها را عوض مي‌كند نه اينكه علمش عوض شده است او از قبل مي‌داند كه اين بيمار را در طي اين چند سال بايد اينچنين درمان كرد. علم او ثابت است اين معلوم است كه متغيّر است حالا اگر طبيبي علمش وسيعتر بود او دربارهٔ خيلي‌ها چنين نظري مي‌تواند بدهد تا برسيم به كسي كه علمش ازلي است اگر ذات اقدس اله علمش ازلي است مي‌داند كه اين حوادث در طي اين مراحلي كه در پيش دارند يا پشت‌سر گذاشتند بايد چگونه اداره بشوند هر لحظه به لحظه فيض جديد مي‌رساند امّا مجموع آنها را در ازل مي‌داند كه چگونه بايد اينها اداره بشوند. نه اينكه هر لحظه علم تازه‌اي پيدا بشود و بدنبال علم جديد ارادهٴ جديدي نشأت بگيرد.

بنابراين اصل اين شبهه كه علم ازلي تغييرناپذير است و شفاعت مستلزم تغيير علم ازلي است اين مقدمهٴ ثانيه ممنوع است. علم ازلي تغييرناپذير است و شفاعت مستلزم تغيير علم نيست تا انسان با اين شبههٴ واهي شفاعت را جزو متشابهات بداند.

 

شبهه چهارم

شبههٴ ديگري كه معمولاً در نوشته‌هاي وهّابيّين و امثال ذلك هست اين است كه شفاعت باعث نقض غرض است. انبيا آمدند انسانها را به عبادت خدا دعوت كردند و هدف آفرينش انسانها هم عبادت است و انبيا آمدند در برابر عبادتها بشارت بدهند و در برابر معصيتها انذار كنند. انبيا مبشّر و منذرند اگر هدف آفرينش عبادت است چه اين كه فرمود: *«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»*﴿8﴾ و اگر انبيا آمدند بعنوان بشير نذير *«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»*﴿9﴾ ديگر جا براي شفاعت نيست. خب اگر شفاعت حق باشد يك تبهكار بدون توبه بخشوده بشود اين جري خواهد شد شفاعت باعث هتك حرمت احكام است باعث تجرّي گنهكاران است و اين روا نيست بنابراين شفاعت حق نيست. اين هم يكي از شبهات.

 

جواب شبهه

غافل از اينكه شفاعت يك بركتي است كه اميد ايجاد مي‌كند نه تجرّي بياورد بيان ذلك اين است كه اگر خداي سبحان بفرمايد هر كه گناه كرد ما مي‌بخشيم يا شفاعت مطلقاً دربارهٔ همهٔ گنهكاران است اين تجرّي مي‌آورد. يا اگر نسبت به گروه مخصوص خداي سبحان اعلام كند كه فلان گروه اگر گناه كردند ما اينها را مشمول شفاعت قرار مي‌دهيم مثلاً سادات اگر گناه كردند مشمول شفاعتند بله اين باعث تجرّي است. يا فلان معصيت اگر واقع شد يقيناً با شفاعت بخشوده مي‌شود اين مستلزم نقض غرض است امّا هم نسبت به اصل معصيت مبهم است كه خدا از چه گناهي مي‌گذرد و هم نسبت به اصل گنهكاران مستور است كه خدا اين گناه را از چه گناهكاري مي‌گذرد و تا چه حد مي‌پذيرد و شفاعت چه گروهي را مي‌پذيرد همه و همه مبهم است و جز خدا و خواص اولياي او نمي‌دانند اين باعث رجا است نه باعث تجرّي. گفتند چند چيز را خداي سبحان در چند چيز مخفي كرده است. اين در جوامع روايي ما هست مرحوم ابن بابويه نقل كرد ديگران هم نقل كرده‌اند يكي اينكه خداي سبحان قهر خود را در بين معاصي مخفي كرد(10) لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصي بپرهيزد چون نمي‌داند خدا با كدام معصيت او را مي‌گيرد گرچه خدا عفوّ و رحيم است امّا قهرش كه از بين نرفت معلوم نيست خداي سبحان انسان را با كدام معصيت مي‌گيرد. لذا بر انسان لازم است از همهٔ معاصي بپرهيزد و هيچ معصيتي را كوچك نشمارد. دوم آن است كه معلوم نيست كداميك از اطاعت‌ها و عبادات انسان مقبول است. خدا قبولي را در بين اطاعات مستور كرده است معلوم نيست كدام اطاعت مورد پسند خداست. لذا انسان بايد همهٔ دستورات الهي كه واجب بود انجام بدهد و از مستحبّات هم محروم نماند و هيچ كار خيري را هم تحقير نكند چون معلوم نيست كدام كار خير را خدا قبول مي‌كند او كسي است كه «يقبل اليسير»(11) لذا آن خير مقبول در بين خيرات مستور است كسي حق ندارد كار خيري را تحقير بكند. سوم آن است كه وليّ خود را در بين اوليا مستور كرده است؟ معلوم نيست كه در چه لباسي وليّ خدا بسر مي‌برد لذا كسي حق ندارد كسي را تحقير كند ما چه مي‌دانيم كه اين شخص از اولياي الهي است يا نه. هيچ كسي بنده خدا را حق ندارد تحقير كند شايد او جزو اولياي الهي باشد. چهارم اينكه ليلهٴ قدر را در بين ليالي مخفي كرده است اين خفا باعث رجا است نه باعث تجرّي. مگر فرمود ما از فلان گناه با شفاعت مي‌گذريم؟ يا از فلان طائفه مي‌گذريم؟ اينكه مشخص نيست.

سؤال ...

جواب: اينها اقرب به شفاعتند نه از هر شيعه‌اي. ممكن است كسي شيعه باشد معصيت بكند و مشمول شفاعت هم نباشد. آنها فرمودند شفاعت ما مال شيعيان ماست ديگران محرومند اين يك حصر اضافي است نه اينكه كلّ شيعه از شفاعت برخوردار است اين ناظر به آن است كه ديگران محرومند نه تمام افراد شيعيان بهره‌مند هستند. اين لسان، لسان حصر قياسي و نفي قياسي است يعني شفاعت ما به غير شيعيان ما نمي‌رسد نه به فرد فرد شيعه مي‌رسد. اين لسانش نفي است بالقياس إلي غير الشيعة.

سؤال ...

جواب: اگر از كبائر اجتناب كرد. خب كدام انسان است كه اطمينان دارد از همهٔ كبائر اجتناب كرده است؟ و چه انساني مطمئن است كه در آينده مبتلا به كبيره نمي‌شود هيچكس نمي‌داند كسي مي‌تواند بگويد من گناه كبيره نكردم؟ يا در آينده هم معصوم هستم و مصون هستم (غير از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم الصلاة و عليهم السّلام)؟

سؤال ...

جواب: امّا *«لمن يشاء»*﴿12﴾ آن قضيّهٴ مهمله است كه در قوهٴ قضيّهٴ جزئيه است.

سؤال ...

جواب: بسيار خوب، پس رجا مي‌آورد نه تجرّي اگر كسي معصيت كرد آن عذابي كه *«لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»*﴿13﴾ را هم شنيد يأس و نااميدي او را مي‌گيرد، مي‌گويد اكنون  كه بايد بسوزم  چرا گناه نكنم. اين شفاعت او را اميدوار مي‌كند مي‌گويد بسيار خوب، خدا كه كريم است اميدواريم از گذشته ما بگذرد و در آينده هم ما را حفظ كند برمي‌گردد به راه مستقيم. يكي از بهترين علل تقويت رجا همين است كه انسان خود را از خطر نااميدي حفظ كند. باعث تجرّي نخواهد شد بلكه موجب رجا است. آنجا هم فرمود: *«لمن يشاء»*﴿14﴾.

سؤال ...

جواب: نه، توبه مي‌كند بعد مي‌شكند، توبه مي‌كند بعد مي‌شكند. گرفتار فسخ عزيمت است. امّا اميدوار است خدا ببخشد به عفو او به كرم او تكيه مي‌كند نه به توبه خود.

 

شبهه پنجم

يكي از ديگر شبهات كساني كه ادلّهٴ شفاعت را جزو متشابهات پنداشته‌اند اين است كه اين باعث هتك حرمت و تجرّي مي‌شود گفتند بحث شفاعت انسان را جري مي‌كند.

 

جواب شبهه

جوابش آن است كه بين تجرّي و رجا فرق است. وقتي شفاعت باعث هتك حرمت و باعث تجرّي گنهكاران مي‌شود كه مشخص كند كه از چه گروهي شفاعت مي‌شود يا از چه گناهي خدا مي‌گذرد يا در چه سنيني خدا مي‌گذرد اين چنين نيست همهٔ اينها مبهم است و همهٔ اينها بعنوان قضيّهٴ جزئيه مخفي است. از كدام گناه مي‌گذرد معلوم نيست از چه كسي مي‌گذرد معلوم نيست. در چه سنّي مي‌گذرد معلوم نيست.

سؤال ...

جواب: اين تهديد امر است خودش هم تهديد است، اين وعيد است نه وعده، خلف وعيد مخالف با حكمت نيست. در عين حالي كه فرمودند شفاعت ما شامل نمي‌شود ممكن است شفاعت كنند. چون وعده نيست كه خلف وعده بد باشد اين وعيد است خلف وعيد بد نيست. اينكه خداي سبحان فرمود: اگر معصيت كرديد من شما را عذاب مي‌كنم ممكن است خلف وعيد كند اين خلف وعيد رحمت است.

سؤال ...

جواب: مشخص كرد فرمود اگر كسي استخفاف صلاة بكند شفاعت ما شامل حالش نمي‌شود. پس آن از آن طرف است اينكه باعث تجرّي نيست. آن نه به آن معناست كه اگر كسي نمازش را خوب خواند از همهٔ گناهانش ما شفاعت مي‌كنيم. باز هم لسانش نفي قياسي است. فرمود: اگر كسي نماز را سبك بشمرد از شفاعت محروم است نه اگر كسي نماز را خوب خواند حتماً ما از او شفاعت مي‌كنيم از همهٔ معاصي او هم شفاعت مي‌كنيم.

سؤال ...

جواب: اميدواريش ضعيف است نه منفي. چون همين برهاني كه الآن عرض شد خودش اميد مي‌بخشد. يك وقت انسان خيال مي‌كند كه خلف وعيد هم مثل خلف وعده بد است نه، اينچنين نيست. خلف وعده بد است نه خلف وعيد. اگر خداي سبحان تهديد كرد بعد به تهديدش عمل نكرد كه لطف و رحمت است خلف وعده بد است كه خداي سبحان *«لا يخلف الله الميعاد»*﴿15﴾ ممكن نيست خلف وعده كند، با حكمت سازگار نيست. امّا خلف وعيد كه با رحمت سازگار است نه مخالف با حكمت است نه مخالف با ساير اسماي حسنا.

سؤال ...

جواب: اين هم رجا را تأكيد مي‌كند، هم آن علل وسطيّه را به ما آشنا مي‌كند. آن شافعين علل وسطيّه هستند در حقيقت ما در كلّ كارها داريم شفاعت مي‌كنيم الآن يك كسي كه تشنه است و سراغ آب زلال مي‌رود مي‌خواهد از شفاعت آب مدد گيرد تا عطش را برطرف كند. شفاعت يعني توسّل به يك وسيلهٴ حقيقي. منتها در مسائل اعتباري مسألهٴ شفاعت را ما در عرف مطرح مي‌كنيم وگرنه شفيع يعني يك موجود حقيقي كه رابط باشد و رابطه‌اش هم قراردادي نباشد بين آن مبدأ و بين اين مستفيض فيض را دريافت كند و به اينها برساند مجاري فيض باشد اگر كسي بداند مجاري فيض فراوان است اميدوارتر مي‌شود.

 

ـ درجات شفاعت

سؤال ...

جواب: در شفاعت به خواست خدا درجاتي است يكي از درجات شفاعت همان ترفيع رتبه است. يكي از مراتب و درجات شفاعت تخفيف عذاب است. شفاعت انشاء الله رروشن خواهد شد مراتبي دارد حتّي جهنّمي‌ها از شفاعت برخوردارند كه باعث تخفيف عذاب مي‌شود آنها يا اهل اعراف خواهند شد اعرافيها مشمول شفاعت مي‌شوند كه فرشتگان يا اهل بيت(عليهم‌السّلام) آنروز دستور مي‌دهند كه ادخلوا الجنّة به شفاعت آن‌ها. آنهايي هم كه در بهشت هستند مشمول شفاعت خواهند بود باعث ترفيع درجه مي‌شود. آدم و من دونه تحت لواي رسول خدا(صلّي‌الله ‌عليه ‌و آله) است آنها درجاتشان بوسيله شفاعت ترفيع پيدا مي‌كند.

منظور آنست كه اين روح اميد به انسان مي‌دهد نه باعث تجرّي مي‌شود. اگر كسي در تمام اين امور شاك باشد نداند كه آيا گناهش بخشيده است يا نه اين بين خوف و رجا بسر مي‌برد. براي هيچ كسي نامهٴ خصوصي نيامد كه از گناهان تو شفاعت مي‌شود كه. و اگر راه شفاعت بالكل بسته باشد مثل راه توبه. راه شفاعت بسته باشد، راه توبه بسته باشد اين نااميدي مي‌آورد و اين نااميدي انسان تبهكار را تبهكارتر مي‌كند. پس شفاعت مي‌شود رحمت كه باعث رجا است نه باعث تجرّي.

سؤال ...

جواب: خب اگر كسي در برابر آن وعيد قطعي به اين رجاي احتمالي، خود را سرگرم كرده است كه ويلٌ له چون از آن طرف كيفر مسلّم است از اين طرف شفاعت براي او، نسبت به او مشكوك است. ديگر آدم عاقل كه دست از عذاب مقطوع به اميد يك شفاعت مشكوك برنمي‌دارد.

سؤال ...

جواب: يك كرامتي خواهد بود امّا. اين نه به آن معناست كه اين طايفه مصون هستند و مصونيّت دارند اينچنين نيست «خلق الله الجنّة لمن أطاعه و أحسن و لو كان عبداً حبشيّاً، خلق النّار لمن عصاه و لو كان ولداً قرشيّاً»(16).

سؤال ...

جواب: نه، خلف وعيد مطابق با رحمت و حكمت است با  عنايت است. اولاً وعده و وعيد انشا است انشا كه صدق و كذب ندارد. اينچنين مي‌كنم و ... اينها انشا است. انشا نه صدق دارد نه كذب برخلاف اِخبار. هر دو انشا است و اينها مصون از صدق و كذب است.

سؤال ...

جواب: مي‌تواند امّا از آينده‌اش مطمئن نيست اولاً و از سرائر خود مطمئن نيست ثانياً. گاهي وقتي سرائر انسان در قيامت ظهور كرد *«وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»*﴿17﴾، *«بدا لهم سيّئات مَا كَسَبُوا»*﴿18﴾ و امثال ذلك. خيلي از امور است كه انسان خيال مي‌كرد تقواست بعد معلوم شد توهّم تقوا بود. همينكه در كتابهاي اخلاقي نوشته‌اند يك شخصي خود را به عنوان خدمتگزار دين مي‌پندارد، به عنوان واعظ يا راهنما يا امام جماعت و امثال ذلك در يك شهري مدّتها خدمت كرده است بعد كسي وارد شهر شد كه بهتر از او حرف مي‌زند بهتر از او امامت را اداره مي‌كند مردم به سراغ او رفتند نوعاً مي‌گويند به اين كه مردم خوش‌ استقبال و بدبدرقه هستند. اگر در چنين حادثه‌اي هيچ تكان نخورد گفت خب خدا را شكر اين كاري كه ما بايد بكنيم ديگري كرد ديگران مي‌كنند يا ديگري مي‌كند معلوم مي‌شود لله در يك عمر خدمت كرد. اگر گله مردم شهر را آغاز كرد گفت: مردم خوش‌استقبال و بدبدرقه‌اي هستند معلوم مي‌شود در تمام اين مدّت در تحت ولايت شيطان بود، هنوز آزمايش نشده‌ايم ما. اين در كتابهاي اخلاقي هست ملاحظه مي‌فرماييد.

سؤال ...

جواب: جمله، خبريّه است امّا مؤدّا انشا است. ألقيت بداع الإنشاء. مثل جملهٴ خبريّه كه گاهي به داعيهٴ امر مي‌آيد مثل: «يعيد صلاته»(19) القا مي‌شود. جمله خبريه است اما به داعي انشا القا شده است.

سؤال ...

جواب: نه، چه اسميه چه فعليه چه «يعيد صلاته» چه الصلاة معادة، علىٰ ايّ حال جمله گاهي خبريه است ولي تلقي بداع الإنشاء اگر انشا شد نه صدق دارد نه كذب خداي سبحان خلف وعده اصلاً ندارد. چون مستحيل است عقلاً و نقلاً. قرآن كريم مي‌فرمايد: *«لا يخلف الله الميعاد»*﴿20﴾. اين *«لا يخلف الله المعياد»* خبر است و مطابق با عقل هم هست. امّا آن خلف وعيد چرا، خلف وعيد مطابق با رحمت است نه دليل عقلي بر استحاله‌اش داريم و نه دليل نقلي هم تكذيبش مي‌كند.

سؤال ...

جواب: البته بايد اطاعت خدا باشد كه زمينهٴ شفاعت است. شفاعت از مسلمان است و موحّد.

سؤال ...

جواب: آن آيات. «اِدّخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمّتي»(21) آن روايات را مي‌گويد، آيات آنها را استثنا كرده است. ولي منظور آن است كه لسان آن ادلّه نفي قياسي است يعني شامل غير شيعيان نمي‌شود نه شامل فرد فرد شيعه مي‌شود.

سؤال ...

جواب: البته *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿22﴾ *«إلاّ من شهد بالحقّ»*﴿23﴾ آنها آن روايات هم بيان مصاديق همين آيات است كه آن در بيابان مشفوعٌ له است كه از چه كسي شفاعت مي‌كند الآن بحث در اين است كه آيا شفاعت مستحيلةٌ أم ممكنة.

 

ـ دليل عقلي بر استحالهٴ شفاعت وجود ندارد

اين بحثها را در الميزان لابد ملاحظه فرموديد كه همهٔ آنها تنظيم شده است منتها اين بزرگوار اصلاً اسم نمي‌برد كه اين اشكال از آن كيست دأب سيّدنا الأستاد اين بود كه اصلا او حرف خود را مي‌زد تا آنجا كه ممكن بود نام كسي را نمي‌برد وگرنه اين شبهه مال المنار است. ايشان عين عبارت را نقل مي‌كند امّا بدون اينكه بگويد اين شبهه از كيست. اين قدر بزرگوار است كه اصل حرف را نقل مي‌كند كار به گوينده ندارد و آن حرفهاست با هم در برخوردند الآن بحث در اين است كه «هل الشفاعة ممكنة ام لا؟» آنها خواستند با اين شبهات بگويند شفاعت ممكن نيست بعد آيات و روايات را جزو متشابهات كنند. ايشان مي‌خواهند بفرمايند نه، شفاعت ممكنةٌ. وقتي ممكن شد صادق مصدَّق گفت: يجب الإيمان به. آنها خواستند با اين شبهه نصوصي كه در آيات و روايات وارد شده است اين‌ها را از محكم بودن به متشابه بودن تنزّل بدهند بگويند متشابه است ما علمش را نداريم، نمي‌فهميم چيست. يا علمش به اهلش مربوط است يا اصلاً مردود است. ايشان مي‌فرمايد: هيچ تشابهي نيست اگر هم بعضي از آيات متشابه باشند آيات محكم ديگري داريم *«الاّ لمن ارتضي»*﴿24﴾ روشن مي‌كند براي كيست *«الاّ من شهد بالحق»*﴿25﴾ روشن مي‌كند براي كيست اصل شفاعت اشكال عقلي ندارد تا شما بگوييد روي اين اشكال عقلي به عنوان يك دليل لبّي مخصّص اطلاقات باشد. يا مقيّد عموم باشد اينچنين نيست.

 

ـ مسلمان همواره بين خوف و رجا است

در سورهٔ مباركهٴ اعراف آيهٔ 99 مي‌فرمايد به اينكه رحمت ما مسلّم است، گذشت ما مسلّم هست امّا خداي رحمان آيا خداي قهّار هم هست يا نه؟ اگر او «أشدّ المعاقبين» است «في موضع النكال و النقمة» و «أرحم الرّاحمين» است «في موضع العفو و الرّحمة»(26) انسان همواره بين خوف و رجا بايد باشد نه خود را در امان ببيند. لذا در آيهٔ 99 سورهٔ اعراف فرمود به اينكه: *«أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿27﴾ اينها در امانند كه ما اينها را كاري نداريم؟ اينها از عذاب ما در امانند؟ كسي خود را از عذاب ما در امان مي‌بيند كه خاسر باشد سرمايه را باخته باشد وگرنه كسي سرمايهٴ جان و ايمان را نباخته باشد موحّد باشد، مسلمان باشد بين خوف و رجا است نه در امان باشد هيچكس حق ندارد خود را در مأمن بيابد و بگويد من در امان هستم مگر يك انسان خاسر. اين يك امان مذمومي است. *«أفأمنوا مكر الله»* اينها آيا از نقشهٴ خدا غافل شده‌اند و در امان مانده‌اند؟ *«فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»* خب اين هر گونه تجرّي و هرگونه غرور را نهي كرده است فرمود: شما در امان نباشيد ممكن است بوسيلهٴ بعض از سيّئات گذشته معاقب باشيد يا ممكن است در آيندهٴ نزديك يا دور مبتلا بشويد و عقاب بشويد هيچ كسي خود را در امان نمي‌بيند مگر يك انسان خاسر. خب كسي كه خاسر نيست و اهل تجارت است كه *«يَرجون تجارة لن تبور»*﴿28﴾ او خود را چگونه مي‌بيند؟ بين خوف و رجا مي‌بيند. هم از آن طرف فرمود: *«إنّه لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»*﴿29﴾ مي‌شود هم از اين طرف فرمود *«فلا يأمن مكر الله إلاّ القوم الخاسرون» پس هم آن امان محض باطل است هم آن يأس محض باطل است، مي‌شود بين خوف و رجا، كسي حق ندارد نااميد محض باشد، كسي هم حق ندارد خود را در امان ببيند. چه كسي درر امان است *«فلا يأمن مكر الله إلاّ القوم الخاسرون»* از آن طرف هم *«لا ييأس من روح الله إلاّ القوم الكافرون»*﴿30﴾ بين خوف و رجا اين همان آيه‌‌اي است كه فرمود: *«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»*﴿31﴾ كه انسان را بين خوف و رجا اداره مي‌كند. خب بين خوف و رجا، با اينكه فرمود من اَرحم الرّاحمين هستم با اينكه فرمود من بدون توبه ممكن است يك عدّه گنهكاران را ببخشم يعني آنهايي كه گناهان كبيره كردند پس معلوم مي‌شود اين مكتب، مكتبي نيست كه كسي را جري كند مگر آيهٔ سورهٔ نساء نفرمود به اينكه غير از شرك همهٔ معاصي كبيره را ممكن است خدا بي‌توبه ببخشد. چون با توبه شرك هم كه مي‌بخشد. امّا *«لمن يشاء»*﴿32﴾ معلوم نيست در بين اين ميلياردها نفر كيست كه آن روز عذابش يك لحظه‌اش قابل تحمّل نيست گاهي ممكن است فرزندي از اخلاف انسان فرزند صدم، هزارم به بار بيايد كه باعث مغفرت و رحمت نياكانش باشد، روشن نيست. يا نياكان گذشته باعث آمرزش خلف كذا باشند اينكه روشن نيست ولي اجمالاً كار خدا روي حكمت است خب چطور آن باعث تجرّي نشد. مگر خداي سبحان فقط با توبه مي‌بخشد بي‌توبه نمي‌بخشد؟ چطور آيهٔ سورهٔ نساء باعث تجرّي نشد اين كه فرمود *«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»*﴿33﴾ اينكه مي‌بينيد مرحوم علاّمه در شرح تجريد و ديگر بزرگان هم همين را تصريح كرده‌اند كه منظور بي‌توبه است براي صدر آيهٔ است. چون صدر آيهٔ دارد كه خدا شرك را نمي‌آمرزد يعني شرك بي‌توبه را و الاّ شرك با توبه را مي‌آمرزد كه. الآن همهٔ مشركين اگر مسلمان بشوند بخشوده مي‌شوند. پس اينكه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»* يعني بلا توبه منتها *«لمن يشاء»* روشن نيست از چه گناهي، از چه گنهكاري، چه وقت، در چه شرايطي مي‌بخشد. چطور اين باعث تجرّي نشد آنوقت شفاعت باعث تجرّي شد؟!

 

«و الحمد لله ربّ العالمين»

پاورقي‌ها:

﴿1﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 85.

﴿2﴾ سورهٔ الرحمن، آيهٔ 29.

﴿3﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 80.

﴿4﴾ سورهٔ الرحمن، آيهٔ 29.

﴿5﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 31.

﴿6﴾ سورهٔ جنّ، آيهٔ 16.

﴿7﴾ سورهٔ  الرحمن، آيهٔ 29.

﴿8﴾ سورهٔ ذاريات، آيهٔ 56.

﴿9﴾ سورهٔ انفال، آيهٔ 42.

(10) ر . ك معاني الاخبار، ص 112؛ بحار، ج 68، ص 176.

(11) وسائل الشيعة، ج 2، ص 462.

﴿12﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿13﴾ سورهٔ فجر، آيات 25 ـ 26.

﴿14﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿15﴾ سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 9.

(16) بحار، ج 46، ص 82.

﴿17﴾ سورهٔ كهف، آيهٔ 104.

﴿18﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 48.

(19) كافي، ج 3، ص 17.

﴿20﴾ سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 9.

(21) بحار، ج 8، ص 30.

﴿22﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.

﴿23﴾ سورهٔ زخرف، آيهٔ  86.

﴿24﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.

﴿25﴾ سورهٔ زخرف، آيهٔ 86.

(26) مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح؛ أنّك أرحم الراحمين في موضع العفو والرحمة واشد المعاقبين في موضع النكال والنقمه.

﴿27﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 99.

﴿28﴾ سورهٔ فاطر، آيهٔ 29.

﴿29﴾ سورهٔ يوسف، آيهٔ 87.

﴿30﴾ سورهٔ يوسف، آيهٔ 87.

﴿31﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 9.

﴿32﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿33﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق