أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي العَالَمِينَ (٤۷) وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (٤۸)﴾
شكر نعمت، عامل مزيد نعمت
معمولاً انبيا(عليهم السلام) با لسان تبشير و انذار مردم را هدايت ميكنند موساي كليم(سلام الله عليه) به قومش فرمود خداي سبحان ميگويد كه *«وإذ تأذّن ربّكم لئن شكرتم لَأزيدنّكم ولئن كفرتم إنّ عذابي لشديد»*﴿1﴾ آن لسان عامّ موساي كليم(سلام الله عليه) كه با تبشير و انذار آميخته بود در اين كريمه خداي سبحان به بنيإسرائيل همان مطلب را تفهيم ميكند. فرمود بياد نِعَمَم باشيد يعني شاكر باشيد تا نعمتها افزون بشود ذكر نعمت همان شكر نعمت است و شكر نعمت مزيد نعمت را در بر دارد امّا اگر كفران نعمت كرديد بايد از روزي بترسيد كه هيچ راهي براي نجات نيست.
خلاصهاي از ويژگيهاي عذاب و قيامت
بعضي از آيات قرآن كريم عظمت روز قيامت را از لحاظ شدّت عذاب بيان ميكند و بعضي از آيات ناظر به آن است كه مبدأ فاعلي عذاب در قيامت خداي سبحان است و احدي مثل خدا عذاب كننده نيست *«لايعذِّب عذابه أحد»*﴿2﴾.
و بعضي ديگر از آيات قرآن كريم ناظر به آن است كه هيچ راهي براي نجات نيست. در دنيا اگر كسي بخواهد از عذاب برهد راههاي فراواني است هم عفو راه دارد كه اصل عذاب عفو بشود و هم تخفيف راه دارد كه اگر اصل عذاب عفو نشد لااقل از حدّت و شدّت عذاب كاهش يابد و هم ضمانت راه دارد كسي ضامن باشد انسان موقّتاً در مسائل مالي فرصتي پيدا كند تا دِيْنَش را تأديه كند هم كفالت راه دارد كه انسان آزاد بشود كسي كفيل او بشود تا بتواند مشكل را بعداً حل كند. يا اصل عذاب در دنيا برداشته ميشود به نام عفو يا مقداري از عذاب برداشته ميشود به نام تخفيف يا مال و نظائر مال به عنوان ديه يا فدا و مانند آن جبران عذاب را به عهده دارد و انسان از عذاب ميرهد يا شخص به عنوان كفيل عهدهدار تن انسان است كه انسان از زندان آزاد ميشود و مانند آن. اينها راههاي نجات از عذاب است در دنيا. همهٴ اين راهها را خداي سبحان در قرآن كريم بالإجمال يا به تفصيل اشاره كرد و نفي كرد اصل نصرت را در قيامت نفي كرد. فرمود: كسي ياري و ياوري ديگري را به عهده ندارد و روزي نيست كه شفاعت از مجرمين پذيرفته شود كه مجرمين بتوانند شفيع بياورند چون شفاعت بايد به اذن خداي سبحان باشد قرآن كريم هم مشخّص فرمود كه شفاعت از آنِ كيست چه گروهي حقّ شفاعت دارند و چه گروهي مشفوعٌ لهاند و نه مسألهٴ فدا وضمانت در قيامت مطرح است و نه مسألهٴ كفالت. يك سلسله از مسائل اجتماعي و رواني در دنيا هست كه آن براي تخفيف عذاب نقش مؤثّري دارند گرچه عذاب را برطرف نميكند ولي در تخفيف اَلَم و درد مؤثّر است آن هم در قيامت نيست مثل عيادت كردن بيمار، مثل پرسيدن حال رفيقي كه گرفتار شد همين پرسيدن يك دلجويي است همين عيادت كردن بيمار و از حال او با خبر شدن يك تسلّي رواني است ولو آن مرض با اين سؤال كردن برطرف نميشود و درمان نميشود ولي از نظر دلجويي آن انسان آسيب ديده بياثر نيست اين هم در قيامت نيست. اين را خداي سبحان مطرح ميكند كه در قيامت كسي حال كسي را نميپرسد كه گرچه عذاب برطرف نميشود ولي يك دلجويي و تسلّي با اين سؤال كردن هست. ولي در قيامت اين هم نيست اگر كسي به ملاقات زنداني رفت يا به عيادت بيمار رفت گرچه از رنج آن زنداني يا مرض آن بيمار كم نميشود ولي از نظر مسائل رواني يك مقدار تشفّي براي آن مريض يا محبوس هست. اين را هم خداي سبحان دربارهٴ قيامت نفي كرد. بيان ذلك اين است كه در آيهٴ محلّ بحث فرمود: كسي از كسي جزا نميدهد يعني دِيْن كسي را كسي اَدا نميكند كفايت كسي را كسي به عهده ندارد چه اين كه از انسان مجرم و متّهم شفاعت مقبول نيست كه او شفيع بياورد چه اينكه از او عَدل و معادل اين عذاب اَخذ نميشود كه او مالي معادل اين عذاب بدهد و از عذاب برهد. چه اين كه منصور هم نخواهد بود اَحدي اينها را ياري ميكند.
مراد از *«عدل»*
در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 123 فرمود، ١٢٢ مشابه همين آيات محل بحث دربارهٴ بنيإسراييل اين چنين آمده است و ١٢٣ *«يا بنيإسرائيل اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم وأنّي فضّلتكم علي العالمين ٭ واتّقوا يوماً لاتجزي نفس عن نفس شيئاً ولايقبل منها عدلٌ ولاتنفعها شفاعة ولاهم ينصرون»*﴿3﴾ اين آيهٴ دوم يك خصوصيّتي دارد كه بعضي از نكات آيهٴ اولىٰ را هم حل ميكند. فرمود به اينكه: از روزي بپرهيزيد كه كسي از كسي جزا و كفايت نميكند و نميدهد و از او عَدل اخذ نميشود عَدل يعني چيزي كه معادل اين عذاب باشد كه مشكل را برهاند در دنيا عدل هست يعني به كسي كه بايد كفّاره بپردازد و از پرداخت كفّاره عاجز است گفتند روزه بگيرد أو صياماً *«عدل ذلك صياماً ليذوقَ وَ بالَ أمره»*﴿4﴾ اين در مسألهٴ كفّارات حج آمده است امّا در آخرت مشابه دنيا نيست كه عَدل بگيرند در سورهٴ مائده آيهٴ ٩٥ عَدل را در دنيا مطرح كرده است فرمود اگر كسي كفّارهاي بايد بپردازد *«يا أيّها الّذين آمنوا لاتقتلوا الصّيد وأنتم حرم»*﴿5﴾ در حال اِحرام صيد نكنيد *«ومن قتله منكم متعمّداً فجزاءٌ مثل ما قتل من النّعم يحكم به ذوا عدل منكم هدياً بالغ الكعبة أو كفّارة»*﴿6﴾ آن كفّاره چيست *«طعام مسكين»*﴿7﴾ اگر كسي مال نداشت كه مسكين را اِطعام كند چه كند؟ *«أو عدل ذلك»*﴿8﴾ خب معادل اين كفّاره چيزي است به نام عَدل يعني در عِدل اوست تا اين مشكل را حل كند.
خب معادل كفّاره چيست؟ *«أو عدل ذلك صياماً»*﴿9﴾ چند روز روزه بگيرد كه روزه گرفتن عَدل كفّاره است اگر كسي مال نداشت كفّاره بدهد روزه ميگيرد و از اين تكليف نجات پيدا ميكند. اين عَدل در دنيا هست ولي در آخرت نيست يعني جزاي معادل و كيفر معادل در آخرت نيست كه انسان در برابر عذاب جهنّم كاري انجام بدهد كه آن كار عَدل عذاب جهنّم باشد اينچنين نيست پس مثل دنيا نيست قهراً لا يؤخذ منها عَدلٌ *«لايقبل منها عدلٌ ولاتنفعها شفاعة»*﴿10﴾ از انسان متّهم و مجرم در قيامت جز عذاب بدني چيزي متوقّع نيست. *«ولاتنفعها شفاعة»* كه مسألهٴ شفاعت علىٰ حِده بحث ميشود *«ولاهم ينصرون»*﴿11﴾ نصرت را بالكلّ نفي كرد فرمود كسي در قيامت منصور نيست چون ناصر جز خدا نيست *«وكفىٰ بربّك هادياً و نصيراً»*﴿2﴾ خداي سبحان هم نصرتش مخصوص يك گروه خاص است. اگر كسي بخواهد فديهاي بپردازد اين فديه را قرآن كريم مشخّص كرد كه انحاي گوناگون براي فديه متصوّر است و هيچكدام از آن انحا در آخرت نيست چه اين كه تخفيف و عفو در آخرت نيست در دنيا البته تخفيف و عفو هست چه اين كه دربارهٴ قصاص در سورهٴ بقره آيهٴ ١٧٨ فرمود اگر كسي، كسي را كشت بايد قصاص بشود. *«يا أيّها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص في القتلىٰ الحرّ بالحرّ والعبد بالعبد والأنثىٰ بالأنثي فمن عفي له من أخيه شئٌ فاتّباع بالمعروف»*﴿13﴾ اگر اولياي دم عفو كردند كه تابع معروف شدند *«و أداءٌ إليه بإحسان ذلك تخفيف من ربّكم و رحمة فمن اعتدىٰ بعد ذلك فله عذابٌ أليمٌ»*﴿14﴾ ديگر بعد از عفو كسي حقّ تجاوز ندارد پس در دنيا هم عَدل راه دارد يعني اَخذ معادل هم عفو راه دارد كه انسان رأساً از عذاب برهد ولي در آخرت اين چنين نيست.
پذيرفته نشدن فديه و خطر ابتلاي به سراسيمگي در عذاب
براي اهميّت مسألهٴ آخرت كه هيچ راهي براي نجات از عذاب نيست آيات فراواني اين مسأله را ترسيم ميكند آيهٴ ٩١ سورهٴ آلعمران اين است كه: *«انّ الّذين كفروا و ماتوا وهم كفّار فلن يقبل من أحدهم مليءُ الأرض ذهباً و لو افتدىٰ به»*﴿15﴾ اگر زمين مالامال از طلا باشد او همهٴ اين طلاها را بپردازد كه از عذاب قيامت نجات پيدا كند از او نميپذيرند. *«أولئك لهم عذابٌ أليمٌ و ما لهم من ناصرين»*﴿16﴾ اين نفي نصرت در كنار اين آيه باز آمده است.
سؤال ...
جواب: جهنّميها چون انكار ميكردند در قيامت به آنها گفته ميشود كه شما در دنيا حرف انبيا را ميگفتيد سحر است *«أفسحر هذا»*﴿17﴾ همين هم سحر است. *«اصلوها فاصبروا أو لاتصبروا»*﴿18﴾ چه صبر كنيد چه جزع كنيد بايد از اين جهنّم با اين جهنّم معذّب بشويد اين ديگر كه سحر نيست چون ميبينيد منظور آن است كه هيچ راهي براي جهنّميها نيست كه نجات پيدا كنند آيهٴ ص ٣٦ سورهٴ مائده اين است كه: *«إنّ الّذين كفروا لو أنّ لهم ما في الأرض جميعاً ومثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيامة ما تقبّل منهم ولهم عذابٌ أليمٌ»*﴿19﴾ در آن آيه كه قبلاً خوانده شد اين بود اگر همهٴ زمين لبريز از طلا باشد اينها بپردازند اينها مقبول نيست. در اين آيهٴ ٣٦ سورهٴ مائده ميفرمايد اگر همهٴ زمين *«لو أنّ لهم ما في الأرض جميعاً»*﴿20﴾ اگر همه آنچه در روي زمين است مالِ اينها باشد *«ومثله معه»*﴿21﴾ معادل اين هم باز مال اينها باشد. يعني زمين با همهٴ محتوياتي كه دارد اگر مال جهنّمي باشد و مثل اين هم باز مال او باشد يعني دو چندان زمين مال او باشد بخواهد بدهد و از عذاب برهد از او قبول نميشود. اين كنايه از آن است كه اصلاً فديه در قيامت نيست.
سؤال ...
جواب: در دنيا با توبه مسأله حلّ است ولي در آخرت توبهاي نيست.
سؤال ...
جواب: نه اگر كسي در دنيا بخواهد راه از براي نجات پيدا كند ميسّر است توبه است. در آخرت توبه هم نيست چون آنروز روز عمل نيست).
كريمهٴ ديگر، سورهٴ مباركهٴ انعام آيهٴ ٧٠ اينچنين است ميفرمايد به اينكه: *«وذَكِّر به أن تُبْسَل نفسٌ بما كسبت»*﴿22﴾ اينها را متذكّر كن مبادا يك وقتي در اثر اعمالشان به اِبسال و سراسيمگي مبتلا بشوند يه وقتي عذاب بغتتاً ميآيد انسان را مبسل ميكند مبسل يعني سراسيمه. فرمود: *«تأتيهم بغتةً فتبهتهم»*﴿23﴾ يا در بخش ديگر فرمود: *«فإذا هم مبلسون»*﴿24﴾ چون عذاب قيامت دفعتاً ميآيد انسان را مبهوت ميكند و انسان سراسيمه ميشود مبسل است نميداند به كي پناه ببرد در اين كريمه فرمود: اينها را از عذاب قيامت متذكّر كن كه مبادا يك وقتي گرفتار اِبسال و سراسيمگي بشوند *«وذكّر به أن تبسل نفس»*﴿25﴾ يعني مبادا اين كه كسي بوسيلهٴ كار خودش به اِبسال مبتلا بشود كه *«ليس لها من دون الله وليّ ولاشفيعٌ»*﴿26﴾ احدي وليّ انسان در قيامت نيست جز خدا و خداي سبحان هم رحمت خاصّهاش نصيب اولياي مخصوص اوست *«وإن تعدل كلّ عدل لايؤخذ منها»*﴿27﴾ اگر هر چه را بخواهد به عنوان عَدل و معادل بپردازد از او قبول نميشود حالا گاهي خدا ميفرمايد زمين و آنچه مثل زمين است گاهي ميفرمايد: اگر همهٴ زمين مالامال از طلا باشد گاهي هم تعبيرات ديگر دارد. در آيهٴ٧٠ سورهٴ انعام ميفرمايد: *«وان تعدل»*﴿28﴾ يعني آن نفس آن نفس هر عَدل و معادلي را بخواهد بپردازد از او قبول نميشود *«وإن تعدل كلّ عدلٍ لا يؤخذ منها أولئك الذين ابسلوا بما كسبوا لهم شرابٌ من حميم و عذاب أليم بما كانوا يكفرون»*﴿29﴾ در سورهٴ مباركهٴ يونس آيهٴ ٥٤ تعبيري مشابه گذشته دارد ميفرمايد: *«ولو أنّ لكلّ نفسٍ ظلمت ما في الأرض لَافتدت به»*﴿30﴾ اگر ظالم در قيامت مالك همهٴ زمين و آنچه در زمين است باشد حاضر است فديه بدهد از بس عذاب دردناك است امّا كسي از او فديه نميپذيرد.
*«وأسروا النّدامة لمّا رأوا العذاب وقضي بينهم بالقسط وهم لايظلمون»*﴿31﴾ با قسط و عدل بين اينها حكم ميشود و اينها مظلوم نخواهند بود نتيجهٴ اعمال خود است كه ميكشند در سورهٴ رعد آيهٴ ١٨ باز لسانش آن است كه: *«للّذين استجابوا لربّهم الحسنيٰ»*﴿32﴾ آنها كه نداي حق را اجابت كردند عاقبت حسنا به انتظار آنهاست امّا *«والّذين لم يستجيبوا له لو أنّ لهم ما في الأرض جميعاً ومثله معه لافتدوا به»*﴿33﴾ اگر زمين و آنچه در زمين است و مماثل او هم باز مالِ او باشد حاضر است بدهد و از عذاب برهد. يعني هرچه در زمين است اگر دو برابر باشد اگر دوتا زمين ميداشت و دو سلسلهٴ جبال و معادن و درياها و صحراها ميداشت حاضر بود به عنوان فديه بپردازد ولي آن روز فديه مقبول نيست. در سورهٴ مباركهٴ فرقان آيهٴ ١٩ به مشركين ميفرمايد توان اِنصراف عذاب نداريد. *«فقد كذّبوكم بما تقولون فما تستطيعون صرفاً ولا نصراً»*﴿34﴾ اين بتها در قيامت شما را تكذيب ميكنند ميگويند اينها حقّ معبوديّت نداشتند و شما را دعوت نكردند و شما اينها را به عنوان معبود پذيرفتيد. امروز كه قيامت است استطاعت صرف عذاب نداريد كه عذاب را از خود منصرف كنيد. به هر نحوي كه باشد يا كفالت باشد يا ضمانت باشد و مانند آن. *«فما تستطيعون صرفاً ولانصراً»*﴿35﴾ كسي هم ناصر شما نيست. معمولاً نصرت با معونت فرق دارد معونت در مطلق خيررساني، كمك رساني است خواه در موارد ابتلا و گرفتاري، خواه در موارد جذب خير. امّا نصرت معمولاً در موارد دفع شرّ است فرمود: اصلاً اين عذاب به هيچ وجه از شما منصرف نميشود و كسي هم ناصر شما نيست *«فما تستطيعون صرفاً ولانصراً»*﴿36﴾ كه بعضي از نصوص اينچنين است كه در قيامت نه صرفي است و نه عَدل. آن حديثي كه ميفرمايد در قيامت نه صرف است و نه عَدل، عَدل را از بعضي از آيات ياد شده گرفتهاند و صرف را از اين كريمه اخذ كردهاند كه هيچ ممكن نيست كسي در قيامت كسي بتواند عذاب را از خود منصرف كند در سورهٴ مباركهٴ زمر هم آيهٴ ٤٧ لسانش مانند بعضي از آيات گذشته اين است كه: *«ولو أنّ للّذين ظلموا ما في الأرض جميعاً ومثله معه لافتدَوْا به من سوء العذاب»*﴿37﴾ اگر براي ظالمين اين امكان بود كه زمين و آنچه در زمين است و مماثل آن را مالك باشد حاضر هست كه به عنوان فديه بپردازد و از عذاب برهد. ولي از اينها پذيرفته نميشود. *«وبدالهم مِن الله ما لم يكونوا يحتسبون»*﴿38﴾ چيزهايي كه فكر نميكردند بر آنها آن روز حل شد و روشن شد.
ـ انتفاء تخفيف عذاب حتي در حدّ تسلّي روان
در سورهٴ مباركهٴ غافر آيهٴ ٤٩ تخفيف را هم نفي ميكند در قصاص ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان ميفرمايد: *«ذلك تخفيف من ربّكم»*﴿39﴾ كه حقّ عفو داده شد، و امّا در قيامت به جهنّميها ميگويند اصلاً *«لايخفّف عنهم العذاب»*﴿40﴾ چه اين كه در همين سورهٴ غافر آيهٴ ٤٩ لسانش اين است كه *«وقال الّذين في النّار لخزنة جهنّم ادعوا ربّكم يخفّف عنّا يوماً من العذاب»*﴿41﴾ كفّاري كه در نارند به خازنان جهنّم ميگويند از خدايتان بخواهيد كه مقداري از عذاب ما بكاهد. ديگر نميگويند «ادعوا ربّنا» يا خودشان از خدا بخواهند اينچنين نيست كسي كه كفر در درون او رسوخ كرده است در قيامت هم به خزنهٴ جهنّم به فرشتگان و مسؤلان جهنّم(سلام الله عليهم) به آنها هم ميگويد از خدايتان بخواهيد نميگويند از خداي ما يا گاهي ميگويند: *«يا مالك ليقض علينا ربّك»*﴿42﴾ مالك كه خازن نار است به او خطاب ميكنند كه مالك خداي تو عمر ما را بگيرد و مرگ ما را برساند *«يا مالك ليقض علينا ربّك»*﴿43﴾ نه ربّنا كسي كه كفر در درون او رسوخ كرده است در قيامت هم باز به زبان توحيد سخن نميگويد
سؤال ...
جواب: اين آيات مطلق است مجرم، ظالم، امثال ذلك را ميگيرد. ولي آيات شفاعت دربارهٴ مؤمنين لسان خاصّي دارد. امّا دربارهٴ اينكه كفالت در قيامت نيست. اينها ناظر بود به مسألهٴ ضمان مالي كه اين انسان با بيع و خلّت و فديه و عَدل و امثال ذلك مشكل، مشكل عذاب را با مسائل مالي حل كند امّا مسألهٴ كفالت و همچنين مسألهٴ احوالپرسي كه يك تسلّي رواني است آنها را هم در سورهٴ مباركهٴ معارج نفي كرده است
سؤال ...
جواب: اين به عنوان فرض، تمام اين لسانها ملاحظه فرموديد با لو امتناعيّه بود كه *«لو أنّ لهم ما في الارض»*﴿44﴾ زمين هست منتها مالِ اينها نيست *«الملك يومئذٍ لله»*﴿45﴾ *«لمن الملك اليوم لله الواحد القهّار»*﴿46﴾ همهٴ اينها را با لوشرطيّه با إن و امثال ذلك ملاحظه فرموديد نه اگر براي اينها باشد. در دنيا يكي از راههاي تخفيف عذاب همان حال پرسي و ملاقات و عيادت است گفتند اگر مريض شديد به دوستانتان بگوييد اين در باب عيادت مريض اين رواياتش در وسائل هست براي اينكه دوستانتان با خبر ميشوند دعا ميكنند به عيادت شما ميآيند و فيضي ميبرند آنها يك فيض ميبرند و شما هم يك تسلّي پيدا ميكنيد گرچه مرض رنجور با عيادت بيمار، با عيادت دوست برطرف نميشود ولي يك تسلي است بالآخره اين را هم خداي سبحان در قيامت نفي كرد. در آيهٴ ١٠ سورهٴ معارج، معارج ميفرمايد: *«ولايسأل حميم حميماً»*﴿47﴾ حميم يعني دوست گرم، دوست صميمي و دوستي كه گرم باشد با انسان مثل آب گرم كه ميگويند حميم اين دوست گرم را ميگويند حميم. فرمود دوستي كه در دنيا با انسان بود و دوست گرم انسان بود حال انسان را نميپرسد نه براي اينكه انسان را گم كرده نميبيند نه اينچنين نيست *«يبصّرونهم»*﴿48﴾ جملهٴ بعد اين است اينها ميبينند نشان يكديگر ميدهند امّا همه گرفتار خودشاناند آنكه خوب است اجازه ندارد احوالپرسي كند آنكه بد است كه گرفتار حال خودش است لذا فرمود احوالپرسي هم در قيامت نيست *«لايسأل حميمٌ حميماً»*﴿49﴾ كسي از كسي سؤال نميكند كه حالتان چطور است آن خوبها به اذن خدا كارميكنند و خدا اجازهٴ احوالپرسي نميدهد بدها هم كه گرفتار كار خودشانند. لذا اين نحوه تسلّي رواني كه در دنيا هست اين كاري به ضمانت و كفالت و فديه و ديه و روزه و كفّاره و اينها ندارد اين يك تسلّي رواني است، تخفيف رواني است اينهم در قيامت سلب شده است. لا يسأل *«ولا يسأل حميمٌ حميماً»*﴿50﴾ آنگاه فرمود اين كه دوستي از دوستي سؤال نميكند نه به خاطر اينكه نميبيند و از او خبر ندارد *«يبصَّرونهم»*﴿51﴾ اينها را تبصير ميكنند نشان ميدهند نه اينكه نميبيند لذا نميپرسد نه، ميبيند با خبر هست ولي يا حقّ پرسيدن ندارد يا حال پرسيدن ندارد اگر خوب است كه حقّ پرسيدن ندارد اگر بد است كه گرفتار عذاب است حال پرسيدن ندارد اين راجع به نفي آن حالت رواني
سؤال ...
جواب: نه، آن مسائله است. آن مسائله يك نحوه شدّت عذاب است مثلاً كه ديروز هم بحث شد *«ما سلككم في سقر ٭ قالوا لم نك من المصلّين»*﴿52﴾ امّا اينجا كه عنوان حميم اخذ شد يعني دوست صميمي از دوست صميميش حال نميپرسد تا مشكل او را با اين مسأله حال پرسيدن و مسألهٴ رواني حل كند نه مسائله در قيامت نيست مسائله هست، احياناً اعتراض هست كه *«ما سلككم في سقر»*﴿53﴾ چرا جهنّم افتاديد مگر عقل نبود مگر وحي نبود اينگونه از سؤالات هست. امّا سؤال احوالپرسي كه دلداري باشد براي انسان نيست. لذا عنوان حميم را اخذ فرمود. حميم آن دوست صميمي را ميگويند. دوست گرم را ميگويند اين كه فرمود: *«إدفع بالّتي هي أحسن فإذا الّذي بينك و بينه عداوة كأنّه ولي حميم»*﴿54﴾ ناظر به اين قسمت است فرمود اگر كسي نسبت به شما بد كرد شما با بزرگواري و گذشت او را حل بكنيد همين كه دشمن شماست وليّ حميم ميشود يعني دوست گرمتان ميشود حميم يعني دوست گرم دوست صميمي يعني دوستي كه دوستيش پر است. آن صخرهٴ صمّاء آن سنگي كه سنگين باشد درونش پُر باشد او را ميگويند صخرهٴ صمّاء صميم شئ يعني درون شئ پر باشد. دوست صميمي دوستي كه در محبّت او خلأ و خللي نباشد اين را ميگويند دوست صميمي. از اينگونه دوستهاي صميمي به وليّ حميم ياد ميشود. فرمود آنروز هيچ دوست حميم از حميم ديگر سؤال نميكند اينها هر دو در دنيا دوست حميم بودند سرگرم بودند. امّا در قيامت به فكر يكديگر نيستند
سؤال ...
جواب: اين استدعاست آن هم با محروميّت و با جواب نفي رنجآور روبروست كه *«قيل ارجعوا وراءكم»*﴿55﴾ حالا كي جواب ميدهد معلوم نيست همانها جواب ميدهند يا ديگري جواب ميدهد *«قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نوراً»*﴿56﴾ برويد دنبال كارتان اينجا جاي نور نيست. او سؤال نميكند نه اين. مريض دلش ميخواهد كسي به سراغش برود امّا سالم به عيادت مريض در قيامت نميرود آن كريمهٴ سورهٴ هود سؤال را از اين طرف طرح ميكند. يعني واماندهها سؤال ميكنند تكدّي ميكنند. امّا آن حميم حال اينها را نميپرسد نه اينكه اينها نميخواهند، اينها ميطلبند. آن آيهٴ سورهٴ حديد اين است كه منافقين به مؤمنين ميگويند صبر كنيد ما بيائيم از نورتان استفاده كنيم و امثال ذلك. نگاه به ما كنيد از نورتان ما مدد بگيريم سؤال يعني تكدّي در قيامت هست امّا سؤال يعني احوالپرسي كه تشفّي باشد نيست والاّ آن كسي كه وامانده است از هر طرف استمداد ميكند كسي بدادش نميرسد. سؤال به معناي مسألت، به معناي خواستن، به معناي درخواست هست واماندهها ميخواهند امّا كسي حال اينها را نميپرسد. اينكه فرمود: *«لايسأل حميم حميماً»*﴿57﴾ يعني هيچ سالمي به فكر مريض نيست يا هيچ مريضي هم به فكر مريض نيست. نه اينكه هيچ مريض و افتادهاي از ديگري مسألت نميكند، كمك نميكند. كمك را به عنوان وانفساه ميطلبد.
سؤال ...
جواب: نه واقعاً سؤال نميكنند. براي اينكه آنكه خوب است كه بدون اذن خدا حقّ سؤال ندارد آنكه بد است كه گرفتار عذاب خودش است كه *«كلّ نفس تجادل عن نفسها»*﴿58﴾
سؤال ...
جواب: نه، حالا كفالت را جملهٴ بعد نفي ميكند. *«من نوركم»*﴿59﴾ سؤال يعني تكدّي، يك سؤالي كه گدا از توانگر ميكند اين سؤال هست آن وقت جواب نفي ميشوند كه رنجآور است *«قيل ارجعوا وراءكم»*﴿60﴾ نظير سؤالي كه در بحث ديروز طرح شد كه اصحاب نار از اصحاب جنّت مسألت ميكنند كه از آب بهشت، آن ممّا رزقكم الله بما بدهيد *«قالوا إنّ الله حرّمهما علي الكافرين»*﴿61﴾ اين جواب سركوب كننده را ميشنود، سؤال به معناي درخواست كه مواجه ميشود با جواب سركوب كننده در قيامت هست اما سؤال به معناي حال پرسي كه تشفّي باشد مثل اينكه دوست حال دوست مريضش را ميپرسد كه حالتان چطور است اين احوال پرسي كردن مقداري از رنج رواني مريض را كم ميكند اين را فرمود در قيامت نيست *«ولايسأل حميمٌ حميماً»*﴿62﴾ يعني دوست صميمي كه در دنيا دوست صميمي ديگر را مورد خطاب قرار ميدهد حالش را ميپرسيد اين حال پرسي هم در قيامت نيست.
سؤال ...
جواب: البتّه اين عقد اُخُوّت اگر چنانچه انسان به جايي برسد كه خودش انشاءالله حقّ شفاعت داشته باشد به اذن خداي سبحان ميتواند شفاعت كند و اگر آن شخص هم بتواند مشفوعٌ له باشد از رحمت خاصّه مدد ميگيرد اين ميافتد در بحث شفاعت كه مفصّل خواهد بيان شد انشاء الله.
سؤال ...
جواب: نه، اين لسان لسان عذاب است.
صدر و ساقهٴ اين آيات ناظر به عذاب است. وقتي كه جريان قيامت را تشريح ميكند ميفرمايد به اينكه *«فاصبر صبراً جميلاً ٭ إنّهم يرونه بعيداً ٭ ونريٰه قريباً»*﴿63﴾ اينها بعيد از امكان ميدانند ما قريب به امكان يا قريب به وقوع ميدانيم. *«يوم تكون السّماء كالمهل ٭ وتكون الجبال كالعهن ٭ ولايسأل حميمٌ حميماً ٭ يبصّرونهم»*﴿64﴾ اين لسان، لسان عذاب است جملهٴ بعد براي نفي كفالت است فرمود: *«يودّ المجرم لويفتدي من عذاب يومئذٍ ببنيه ٭ و صاحبته واخيه ٭ وفصيلته الّتي تؤويه ٭ ومن في الأرض جميعاً ثم ينجيه ٭ كلاّ إنّها لظيٰ»*﴿65﴾ فرمود در قيامت مجرم علاقمند است كفيل بدهد و نجات پيدا كند، از اين زندان برهد.
ـ رضايت مجرم در قيامت به فديه دادن همهٴ عشيرهٴ خويش
خب كي را كفيل بدهد؟ كي را به عنوان فديه به جاي خود بنشاند و خود از عذاب برهد؟ مال را كه از او قبول نكردند اگر جميع زمين لبريز از طلا بود يا زمين و مثل زمين مال او بود به عنوان فديه از او قبول نميكردند مسائل مالي مشكل قيامت را حل نميكرد امّا مسائل شخص و بدن هم مشكل قيامت را حل نميكند لذا فرمود: *«يودّ المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذٍ ببنيه»*﴿66﴾ همهٴ فرزندانش را بدهد *«يومئذٍ ببنيه»*﴿67﴾ همه فرزندانش را بدهد *«وصاحبته و أخيه»*﴿68﴾ همسرش و برادرش را هم بدهد و *«فصيلته الّتي تؤويه»*﴿69﴾ در دنيا بستگان و اَقربا و اَرحام او عشيرهٴ او بودند چون با هم معاشر بودند همين عشيره در قيامت فصيله در دنيا عشيره است چون هر يك با ديگري معاشر است در قيامت همين عشيره ميشود فصيله چون هر يك از اينها از ديگري منفصل است، لذا فرمود: *«وفصيلته الّتي تؤويه»*﴿70﴾ كدام فصيله؟ اين فصيلهاي كه همان در قيامت اينها را اِيوا ميكرد مأوا ميداد عشيرهٴ او بودند، همين عشيرهٴ او در حقيقت. منتها نفرمود «و عشيرته» براي اينكه آنروز ديگر سخن از عشيره نيست سخن از فصيله است. اگر *«يوم يفرّ المرء من اخيه ٭ و أمّه و أبيه»*﴿71﴾ آن عشيره ميشود فصيله در حقيقت. منتها اين كلمهٴ *«تؤويه»*﴿72﴾ را فرمود تا روشن بشود اينها اين فصيله همان عشيرهاي بودند كه در دنيا به اينها مأوا ميداد. اِيوا ميداد، مسكن ميداد به سراغ اينها حركت ميكرد و مانند آن. بيگانه نبودند. از اين اَرحام و عشيره كه گذشته، حاضر است همهٴ مردم روي زمين را فديه بدهد، كفيل بدهد و برهد. خب اينكه همهٴ مردم را فديه بدهد كه در اختيار او نيست فرض ميكند اگر همهٴ مردم روي زمين در اختيار او بودند حاضر بود همه را به عنوان كفيل بدهد و از زندان جهنّم برهد. مثل اينكه اگر همهٴ زمين مال او بود حاضر بود بپردازد و از عذاب جهنّم برهد و حال آنكه مقدورش نيست. اينها همه فرض است براي ترسيم شدّت عذاب و الاّ همه مردم زمين كه در تحت اختيار او نيستند كه او كفيل بسپارد كه *«وفصيلته التي تؤويه ٭ و من في الأرض جميعاً»*﴿73﴾ همهٴ مردم زمين را حاضر است به جاي خود كفيل بدهد كه نجات پيدا كند *«ثمّ ينجيه ٭ كلاّ»*﴿74﴾ اينچنين نيست، با اُمنيّه و آرزو كار حاصل نميشود. *«كلاّ»*﴿75﴾ اين ردع خواستههاي اوست *«إنّها لظىٰ ٭ نزّاعةً للشّويٰ»*﴿76﴾ بنابراين تا كنون ثابت شد كه به عنوان نفي جنس مسألهٴ بيع، مسألهٴ فدا، مسألهٴ صرف مسألهٴ عدل، مسألهٴ نصرت، مسألهٴ ضمانت مسألهٴ كفالت، مسألهٴ سؤال و احوالپرسي كه يك مسألهٴ رواني است همه و همه از معذّبين قيامت مسلوب است. ميماند مسألهٴ شفاعت.
شفاعت، راه نجات از عذاب
دربارهٴ شفاعت مثل آيات ديگر و مثل شؤون ديگر اينچنين نيست كه اينها را به عنوان نفي جنس نفي كرده باشد و استثنا نكرده باشد. دربارهٴ شفاعت همين آيهاي كه اشاره شد و آيهٴ سورهٴ مباركه بقره يعني آيهٴ ١٢٣ سورهٴ بقره اين است كه: *«واتّقوا يوماً لاتجزي نفس عن نفس شيئاً ولايقبل منها عدلٌ ولاتنفعها شفاعة»*﴿77﴾ ملاحظه ميفرماييد كه لسان كم كم دارد عوض ميشود شفاعت به حال او نافع نيست نه شفاعت نيست. يك سلسله از آيات دارد كه از او شفاعت پذيرفته نيست اين نفي جنس نيست كه شفاعت در قيامت نيست بعضي از آيات مثل همين آيه ١٢٣ دارد كه شفاعت به حال او نافع نيست نه شفاعت نيست تا كم كم برسيم به سراغ آياتي كه شفاعت را في الجمله استثنا ميكند. بعد از اينكه استثنا كرد شافع را مشخّص ميكند كيانند مشفوعٌ له را مشخص ميكند كيانند، انحا و درجات شفاعت را مشخّص ميكند كه چيست تا روشن بشود كه *«من ذا الّذي يشفع عنده إلاّ باذنه»*﴿78﴾ ناظر به كدام محدوده است و نقش شفاعت در قيامت تا چه حدّ است.
والحمد لله ربّ العالمين
پاورقيها:
﴿1﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 7.
﴿2﴾ سورهٔ فجر، آيه 25.
﴿3﴾ سورهٔ بقره، آيات 122 ـ 123.
﴿4﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿5﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿6﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿7﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿8﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿9﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 95.
﴿10﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 123.
﴿11﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 123.
﴿12﴾ سورهٔ فرقان، آيهٔ 31.
﴿13﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 178.
﴿14﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 178.
﴿15﴾ سورهٔ آلعمران، آيهٔ 91.
﴿16﴾ سورهٔ آلعمران، آيهٔ 91.
﴿17﴾ سورهٔ طور، آيهٔ 15.
﴿18﴾ سورهٔ طور، آيهٔ 18.
﴿19﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 36.
﴿20﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 36.
﴿21﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 63.
﴿22﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿23﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 40.
﴿24﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 44.
﴿25﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿26﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿27﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿28﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿29﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 70.
﴿30﴾ سورهٔ سونس، آيهٔ 54.
﴿31﴾ سورهٔ يونس، آيهٔ 54.
﴿32﴾ سورهٔ رعد، آيهٔ 18.
﴿33﴾ سورهٔ رعد، آيهٔ 18.
﴿34﴾ سورهٔ فرقان، آيهٔ 19.
﴿35﴾ سورهٔ فرقان، آيهٔ 19.
﴿36﴾ سورهٔ فرقان، آيهٔ 19.
﴿37﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 47.
﴿38﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 47.
﴿39﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 178.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 162.
﴿41﴾ سورهٔ غافر، آيهٔ 49.
﴿42﴾ سورهٔ زخرف، آيهٔ 77.
﴿43﴾ سورهٔ زخرف، آيهٔ 77.
﴿44﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 36.
﴿45﴾ سورهٔ حج، آيهٔ 56.
﴿46﴾ سورهٔ غافر، آيهٔ 16.
﴿47﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 10.
﴿48﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 11.
﴿49﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 10.
﴿50﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 10.
﴿51﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 11.
﴿52﴾ سورهٔ مدّثر، آيات 42 ـ 43.
﴿53﴾ سورهٔ مدّثر، آيهٔ 42.
﴿54﴾ سورهٔ فصّلت، آيهٔ 34.
﴿55﴾ سورهٔ حديد، آيهٔ 13.
﴿56﴾ سورهٔ حديد، آيهٔ 13.
﴿57﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 10.
﴿58﴾ سورهٔ نحل، آيهٔ 111.
﴿59﴾ سورهٔ حديد، آيهٔ 13.
﴿60﴾ سورهٔ حديد، آيهٔ 13.
﴿61﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 50.
﴿62﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 10.
﴿63﴾ سورهٔ معارج، آيات 5 ـ 7.
﴿64﴾ سورهٔ معارج، آيات 8 ـ 11.
﴿65﴾ سورهٔ معارج، آيات 11 ـ 15.
﴿66﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 11.
﴿67﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 11.
﴿68﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 12.
﴿69﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 13.
﴿70﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 13.
﴿71﴾ سورهٔ عبس، آيات 34 ـ 35.
﴿72﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 13.
﴿73﴾ سورهٔ معارج، آيات 13 ـ 14.
﴿74﴾ سورهٔ معارج، آيات 14 ـ 15.
﴿75﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 15.
﴿76﴾ سورهٔ معارج، آيات 15 ـ 16.
﴿77﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 123.
﴿78﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 255.