اعوذ بالله من الشيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي العَالَمِينَ (٤۷) وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (٤۸)﴾
ترغيب به شكر و تحذير از كفران نعمت
بعد از بيان نعمتهاي فراواني كه خداي سبحان نسبت به بنياسراييل روا داشت، هم از باب بشارت و هم از باب تبشير و تنذير ميفرمايد به اين كه به ياد نِعَم الهي باشيد يعني شاكر باشيد تا نعم الهي افزوده شود و كفران نعمت نكنيد زيرا اگر كفران نعمت كرديد گرفتار عذابي ميشويد كه رهايي از آن عذاب ميسّر نيست. اين تكرار *«يا بنيإسرائيل اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليكم»* براي آن است كه اينها را به شكر وادار كند. چون ذكر نعمت همانطوري كه ملاحظه فرموديد به شكر نعمت برميگردد. و اينكه فرمود: *«نعمتي التّي أنعمتُ عليكم»* يعني مُنعمتان را فراموش نكنيد. در سورهٴ فاطر به همهٴ مردم خطاب فرمود: *«يا أيهّا النّاس اذكروا نعمة الله»*(1) امّا در باره بنياسرائيل يك خصيصه اي است كه مي فرمايد: *«نعمتي الّتي أنعمت عليكم»* چند بار خود را به اينها ارائه ميدهد. ميفرمايد: به ياد نعمت من باشيد كه من آن نعمت را بر شما روا داشتم و اين نعمت هم از بالا تنزّل كرده است لذا با كلمهٴ «علي» ياد شده است *«أنعمت عليكم»* يعني از بالا اين نعمت تنزل كرده است پس به ياد اين نِعَم باشيد.
نعمت ويژه برتري بر جهانيان
و يكي از بر جستهترين نعمتها اين بود كه نه تنها ما شما را از شرّ فراعنه مصر آزاد كرديم بلكه به شما سلطنت دنيايي و اخروي داديم *«وأنّي فضّلتكم علي العالمين»* از بين شما ما ملوك و انبيا مبعوث كرديم. سليمان(سلام الله عليه) را ملك و ملكوت داديم داود(سلام الله عليه) اين چنين بود. اينها از شما برخاستند.
ـ مراد از *«العالمين»*
لذا *«و أني فضّلتكم علي العالمين»* يعني بر عالَمين عصرتان نه بر جميع عوالم. به شهادت اينكه همينها كه كفران نعمت كردند خداي سبحان دربارهٴ همين بنياسراييل ميفرمايد به اين كه: *«ضربت عليهم الذلّة و المسكنة»*(2) دربارهٴ همين بنياسراييل فرمود: *«غضب الله عليهم»*(3) دربارهٴ همين بنياسراييل فرمود: *«وألقينا بينهم العداوة والبغضاء إلي يوم القيامة»*(4) تا روز قيامت اينها گرفتار اختلاف داخلياند. براي اينكه در برابر اين همه نعم كه بايد شاكر ميبودند كفران نمت كردند و دچار سختترين عذاب دنيايي شدند در برابر اين بشارتهايي كه خداي سبحان مرحمت كرده است آنها را از عذاب قيامت ميترساند.
ميفرمايد: *«يا بنيإسرائيل اذكروا نعمتي الّتي أنعمت عليهكم وأنّي فضّلتكم علي العالمين»* كه اين ذكر خاصّ بعد از عام است. اين فضيلت بر عالَمين جزو برجستهترين نعمتهايي است كه خداي سبحان به بنياسرائيل مرحمت كرد.
سؤال ...
جواب: چون با قرينههايي كه در بين هست و ياد شده است اينها ناظر به عالَمين عصر است به شهادت همان اياتي كه تلاوت شده است كه *«ضربت عليهم الذلّة والمسكنة»*(5) معلوم ميشود ناظر به آن عصر است نه ناظر به جمي اعصار.
گسيختگي روابط اجتماعي و خانوادگي در قيامت
آنگاه فرمود: *«واتّقوا يوماً لا تجري نفس ن نفس شيئاً ولا يقبل منها شفاعة ولا يؤخذ منها عدل ولا هم ينصرون»*؛ فرمود: از روزي بپرهيزيد كه احدي در آن روز به داد شما نميرسد. و از شما هيچ چيزي پذيرفته نميشود. و هيچ جايي براي داد و ستد نيست. همهٴ راههاي نجات از عذاب در آن روز بسته است. انسان اگر بخواهد از عذاب برهد يا خود قدرت دارد كه ميتواند دفاع كند و يا اگر خود قدرت ندارد كه دفاع كند روي مسايل قراردادي از قبيل تجارت و كمك مال و مانند آن ميتواند از يك عذاب نجات پيدا كند يا اگر مسائل مالي به مشكل او خاتمه نداد رو روابط انساني و قراردادهاي اجتماعي كه در جامعهها مطرح است انسان از عذاب ميرهد. يا اگر روي قراردادها نبود روي پيوندهاي اجتماعي نبود يك عامل غيبي دستي از غيب بيرون ميآورد و مشكل را حل ميكند. ميفرمايد در قيامت هيچ يك از اين راههايي كه انسان را از عذاب خدا برهاند نيست نه خود انسان قدرت دفاع دارد نه يكي از بستگان و ارحام او به فكر اوست. نه مسألهٴ قرارداد و تجارت و خريد و فروش مشكل انسان را حل ميكند نه ناصر و ياور پيشبيني نشدهاي در بين است كه مشكل انسان را حل كند. هيچ راهي براي حل مشكل انسان در قيامت نيست.
ويژگيهاي عذاب در قيامت
در قرآن كريم راجع به قيامت بحثهاي فراواني دارد كه يك مقدار از آن بحثها ناظر به تشديد عذاب قيامت است يك مقدار از آن بحثها ناظر به آن است كه تمام راههاي نجات بسته است.
آن آياتي كه ناظر به بيان شدت عذاب قيامت است نظير *«إنّ زلزلة الساعة شيء عظيم»* يا *«فكيف تتّقون إن كفرتم يوماً يجعل الولدان شيباً»*(6) روزي كه كودك را پير ميكند، روزي كه عالم ميلرزد، در آن روز عذابش قابل تحمّل نيست زيرا عذاب كننده خدايي است كه قهري مانند قهر خدا نخواهد بود. لذا فرمود *«لا يعذّب عذابه أحد ٭ ولا يوثق وثاقه أحد»*(7) طوري عذاب قيامت بيان شد كه قابل تشبيه و تمثيل نيست كه انسان عذاب قيامت را با يكي از عذابهاي دنيا تشبيه كند. اصولاً فرض ندارد كه انسان در دنيا يك عذاب بيافريند كه مثل عذاب قيامت باشد. چون حتّى آنهايي را كه در أخدود و كانال عذاب سوزاندند آنها در پيشگاه خدا راحت بودند در برابر عقلشان، وجدانشان احساس نشاط ميكردند در عين حال كه بدنشان داشت ميسوخت. اصحاب اُخدودي كه در آن كانال سوختند در عين حال كه جسمشان ميسوخت اميد اين داشتند كه به پاداش الهي برسند. يا احياناً ديگران را كه در دنيا عذاب ميكنند اينها به اميد اينكه اين شكنجه و عذاب اينها روزي مشكل را حل كند اين عذاب آنها براي آنها گواراست. امّا در قيامت انسان ميبيند كه باطل بود و حق با انبيا بود و ميبيند كه اين عذاب تمام شدني نيست و باعث خزي و رسوايي دائمي اوست. لذا به هيچ وجه نميشود نمونهاي از آن عذاب قيامت در دنيا ترسيم كرد. لذا فرمود: *«لا يعذّب عذابه أحد ٭ ولا يوثق وثاقه أحد»* نه احدي مثل خدا تعذيب ميكند نه احدي مثل خدا در بند ميكند. پس از نظر شدّت عذاب طوري نيست كه انسان بتواند مشابه آن را در دنيا پيدا كند.
مسدود بودن راه نجات در قيامت
اما بخش ديگر آياتي است كه تمام راههاي نجات را ميبندد. ميگويد احدي به داد انسان نميرسد. چون هر كه در قيامت است مشغول كار خودش است. هم نيكان مشغول كار خودشانند هم بَدان اين را در آيهٔ سورهٔ عبس مشخص فرمود در آيهٔ 37 به بعد سورهٔ عبس اين است *«لكلّ امرء منهم يومئد شأن يغنيه»*(8) هر كس در قيامت كاري دارد كه آن كار او را سرگرم ميكند هم بدان سرگرم كار خودند و به فكر ديگران نيستند هم نيكان امّا نيكان *«وجوه يومئذ مسفرة ٭ ضاحكة مستبشرة»*(9) اينها مشغول نعمتاند مشغول لذّتند. و غرق لذتند به فكر احدي نيستند.
روزي كه به فكر انسان رنج كش بودن، جرم است
چون در آن روز به فكر انسان رنج كشيده بودن جرم است. چون هيچ كس در آن روز رنج نميكشد مگر ظالم. لذا نيكان به فكر اهل عذاب نيستند چون اگر بخواهند به فكر اهل عذاب باشند اين فكر اهل عذاب بودن نقص است. آنها در محكمهٴ عدل اله ظالم شناخته شدند و به فكر ظالم بودن نقص است. لذا بهشتيان و متنعمان به فكر ظالمين نيستند اينها سرگرم نعمتند سؤال: جواب: بله، براي آن است كه به او بگويند كه اين جرياني كه الآن ميكشي اين دروغ بود نه اين كه به فكر آنها باشند براي استخلاص آنها تلاش بكنند يك بهشتي به ديگران ميگويد كه *«كان لي قرين»*(10) من يك دوستي داشتم كه ما را در برابر مسائل ديني استهزا ميكرد شما از او خبري نداريد *«فاطّلع فراه في سواد الجحيم»*(11) از بالا اشراف پيدا كرد و او را در وسط جهنّم ديد آنگاه ميفرمايد: ديدي حق با ما بود اين چنين نيست كه نيكان در آن روز به فكر اهل عذاب باشند چون كسي كه در قيامت به فكر معذّب شد معلوم شده است كه مشكلات برزخ، مشكلات احتضار مانند آن نتوانست او را از عذاب برهاند او در عدل اله ظالم شناخته شد و چون ظالم شناخته شد صحيح نيست كه كسي به فكر ظالم باشد.
سؤال ...
جواب: بحث شفاعت به خواست خدا يكي از بحثهاي رسمي اين كريمه است كه مطرح ميشود.
ـ روزي كه هر كس به خود مشغول است
بنابراين نيكان به فكر اهل عذاب نيستند بَدان هم كه گرفتار عذاب خودشان لذا در اين كريمه فرمود: *«لكلّ امرء منهم يومئذ شأن يغنيه»*(12) هر كسي مشغول كار خودش است هم نيكان سرگرمند هم بَدان اما نيكان سرگرميشان به اين است كه *«وجوه يومئذ مسفر ٭ ضاحكة مستبشرة»*(13) عدّهاي با چهرههاي روشن و اسفار و نوراني و با بشارت و لبخند بر لب سرگرم نعمتند كه *«في شغل فاكهون»*(14) پس اين گروه كه اهل بهشتند به فكر اهل عذاب نيستند گروه ديگر هم كه *«ووجوه يومئذ عليها غبرة ٭ ترهقها فترة ٭ أولئك هم الكفرة الفجرة»*(15) آنها كه غبار آلودند و گرفتار عذابند. آنها هم كه به فكر ديگران نيستند، پس هيچ كس در قيامت به فكر ديگري نيست.
ـ روزي كه هيچ كس بدون اذن الهي نميتواند سخن بگويد
و اگر در قيامت كسي بخواهد به فكر ديگري باشد بايد به اذن خداي سبحان باشد. چون قيامت روزي نيست كه كسي بدون اذن خدا بتواند سخن بگويد. اين را در كريمه *«يوم يأت لا تكلّم نفس إلاّ بإذنه»*(16) بيان فرمود، فرمود روزي در پيش داريد كه احدي بدون اذن خداي سبحان سخن نميگويد آيهٔ 105 سورهٔ هود اين چنين است *«يوم يأت لا تكلّم نفس إلاّ بإذنه»* هيچ كسي حق سخن ندارد مگر به اذن خدا. نظير دنيا نيست كه هر كس هر چه خواست بگويد. *«فنهم شقي و سعيد»*(17) آنگاه شقاوت و سعادت حكمش چيست در آيات بعد بيان فرمود پس قيامت روزي نيست كه كسي بدون اذن خدا بتواند سخن بگويد و اگر كسي هم بخواهد شفاعت كند بايد به اذن خدا باشد و خداي سبحان هم دربارهٴ شفاعت به چه اشخاص اذن ميدهد شفعا كيانند مشفوع له چه كساني هستند مبسوطاً در قرآن بيان فرمود روايات هم بيان كرده است كه بحث جدايي است خواهد آمد.
سؤال ...
جواب: در قيامت همين كه انسان وارد ساهرهٴ قيامت شد بدون اذن خدا نميتواند سخن بگويد اگر بخواهد دربارهٴ كسي شفاعت كند بايد به اذن خدا باشد. لذا در سورهٔ عبس فرمود همه سرگرم كار خودشانند نيكان سرگرم لذّتند بَدان سرگرم عذابند پس هيچ كسي به فكر ديگري نيست لذا در همان سورهٴ مباركهٴ عبس، عبس بعد از اينكه اصل جريان را كه تلاوت شده است فرمود: *«لكلّ امرء منهم يومئذ شأن يغنيه»*(18) قبلش اين چنين فرمود، فرمود قيامت كه فرا رسيد *«فإذا جاءت الصاخة ٭ يوم يفرّ المرء من أخيه ٭ وأمّه و أبيه ٭ و صاحبته و بنيه»*(19) انسان از ارحام و بستگان خود ميگريزد اگر خوب است از اينها ميگريزد براي اينكه خوب بايد از بد فاصله بگيرد اگر بد است كه گرفتار كار خودش است. آن روز خوب حق ندارد به فكر بد باشد مثل دنيا نيست در محكمهٴ عدل اله كسي مجاز نيست به فكر ديگري باشد چون آن ديگري آنجا، آن روز ظالم شناخته شده است حرف همهٴ انبيا را پشت سر گذاشت و به هيچ وجه به صراط مستقيم نزديك نشد لذا همه از ديگران ميگريزند هم نيكان موظفند كه فاصله بگيرند هم بَدان، نيكان براي آن كه بدون اذن خدا سخن نميگويند و خدا اذن نميدهد دربارهٴ ظالمين كسي حرف بزند نمونهاش آن است كه به نوح پيغمبر فرمود تو اصلاً با من دربارهٴ ظالمين سخن نگو *«إنّي أعطك أن تكون من الجاهلين»*(20) با اينكه نوح(سلام الله عليه) چيزي به خدا عرض نكرد، عرض كرد كه شما وعده داديد اهلم را حفظ كنيد و پسر من اهل من است باري تعالي فرمود به اينكه او اهل تو نيست او اهليت ندارد *«إنّه ليس من أهلك»* قبلش هم فرمود *«ولا تخاطبني في الذين ظلموا»*(21) اصلاً با من دربارهٴ اينها صحبت نكن اينها كساني نيستند كه تو مجاز باشي با ما دربارهٴ اينها سخن، صحبت كني. براي اينكه ما تمام مهلتها را داديم تمام حجّت الهي براي اينها روشن شد *«ليهلك من هلك عن بيّنة»*(22) شدأ آنگاه فرمود.
سؤال ...
جواب: اينكه به اذان خداست يك توبيخي است براي اينها، بحثش قبلاً شد هم خزنهٴ جهنّم سؤال ميكنند هم بهشتيان سؤال ميكنند خزنهٴ جهنّم وقتي كه جهنّميها را ميخواهند وارد جهنّم كنند سؤال ميكنند *«الم يأتيكم نذير»*(23) مگر پيغمبر نيامد، چرا حرفهاي آنها را گوش نداديد بهشتيان هم از آنها سؤال ميكنند *«ما سلككم في سقر ٭ قالوا لم نك من المصلّين»*(24) اين چنين نيست كه به فكر آنها باشند يعني شفاعتي كنند مشكل آنها را حلّ كنند شفاعت يك مرحلهاي دارد كه بحثش جداست و كتاباً و سنّةً شفاعت ثابت شده است براي شفاعت بايد بحث علي حدّه كرد.
سؤال ...
جواب: بله، در سورهٴ عبس فرمود به اينكه اينها از يكديگر فرار ميكنند سخن اين نيست كه كسي به داد كسي ميرسد سخن آن است كه همه از يكديگر فرار ميكنند اين معنا را كه به عنوان اصل كلّي بيان فرمود كه *«لكلّ إمرء منهم يومئذ شأن يغنيه»*(25) هر كسي سرگرم كار خودش هست بعضي سرگرم لذّتند *«وجوه يومئذ مسفرة ٭ ضاحكة مستبشرة»*(26) و بعضي گرفتار عذابند *«وجوه يومئذ عليها غبرة ٭ ترهقها قترة ٭ أولئك هم الكفرة الفجرة»*(27) اين معنا را در آيات فراوان به صورتهاي جزييتر بيان كرد. در سورهٔ مباركهٴ انفطار آيهٔ 17 به بعد اين است كه خداي سبحان به رسولش ميفرمايد به اينكه *«و ما أدراك ما يوم الدين ٭ ثمّ ما أدراك ما يوم الدّين»*(28) شما نميدانيد قيامت چه خبر است؟ وقتي خداي سبحان به رسولش يك چنين تعبيري ميفرمايد پيداست وضع قيامت به حسب ظاهر به درك ما نخواهد آمد. *«ثمّ ما أدراك ما يوم الدين»* در آن روز چه خبر است؟
ـ روزي كه هيچ كس مالك چيزي براي ديگري نيست
*«يوم لا تملك نفس لنفس شيئاً والأمر يومئذ لله»*(29) احدي براي احدي نميتواند كار كند. تمام كارها مال خداست گرچه امروز هم تمام كارها مال خداست و در قيامت ظاهر ميشود كه كار مال خدا بود ولي در دنيا اين حجاب هست انسان خود را يا ديگري را صاحب اثر ميپندارد ولي در قيامت اين حجابها برطرف ميشود معلوم ميشود *«والأمر يومئذ لله»* پس هيچ كسي مالك چيزي در قيامت براي كسي نيست.
ـ روزي كه روابط اجتماعي، داد و ستد دوستي و شفاعت منتفي است
اگر اين چنين شد همهٴ راههاي نجات از عذاب بسته است. كسي بخواهد رو قدرتهاي تكويني مشكلي را حل كند توان آن را ندارد رو كارهاي اعتباري و قراردادي مثل خريد و فروش مشكل را حل كند آن قدرت را ندارد . چون در آنجا نظام قراردادي و اعتباري راه ندارد. بيعي باشد، خريد و فروشي باشد چيزي بدهند چيزي بستانند اين چنين نيست آن را در آيات ديگر مشخص فرمود كه اصلاً قيامت جاي خريد و فروش نيست.
سؤال ...
جواب: نه، آنكه بساط دنيا برچيده ميشود *«والأرض جميعاً قبضته يوم القيامة والسمٰوات مطويات بيمينه»*(30) بساط كل آسمان و زمين را جمع ميكنند و زلزلهٴ سمايي و اسماني پيش ميآيد عالم را ميتكانند *«إنّ زلزلة الساعة شيء عظيم»*(31) بعد كلّ آسمان و زمين وضعش عوض ميشود *«يوم تبدّل الأرض غير الأرض والسمٰوات»*(32) يعني كلّ زمين و اسمان اوضاعش عوض ميشود آنگاه قيامت بپا ميشود.
سؤال ...
جواب: نه، قيامت اولش اين چنين است بعد وارد بهشت و جهنشم ميشوند همين كه قيامت صاخهٴ قيامت فرا رسيد حكم دنيا منقطع ميشود حكم قيامت آن است كه *«يأت لا تكلّم نفس إلاّ بإذنه»*(33) *«يوم يفرّ المرء من أخيه»*(34) و مانند آن.
قيامت روزي نيست كه احكام دنيا در آن روز جاري باشد. در آيهٔ 254 سورهٔ مباركهٴ بقره اين است كه *«يا أيّها الذين ٰامنوا أنفقوا مما رزقناكم من قبل أن يأتي يوم لا يبيع فيه ولا خلّة ولا شفاعة والكافرون هم الظالمون»*(35) فرمود مؤمنين آنچه كه ما به شما داديم در راه خدا انفاق كنيد قبل از آنكه روزي فرا برسد كه در آن روز اصلاً خريد و فروش نيست. روزي نيست كه انسان با روابط دوستي مشكل را حل كند، روزي نيست كه از كسي شفاعت پذيرفته شود. نه انسان ميتواند شفيع ديگران باشد مگر به اذن خدا نه ميتواند مشفوع له باشد مگر به اذن خدا. ولي اصلاً بيع و خلّة نيست. اين نفي جنس است خريد و فروش در آن روز نيست. مسألهٴ خلّت و دوست بازي نيست. نه روابط است نه ضوابط. انسان يا گاهي خود كار ميكند مشكل را حل ميكند اين ميشود بيع اين ميشود كسب و مانند آن. يا دوستي دارد كه مشكل او را حل ميكند اين ميشود خلّت خليل آدم، حبيب آدم مشكل آدم را حل ميكند فرمود آن روز جايي نيست كه خليل آذم به فكر آدذم باشد خلّتي حاجت نيست، رفع خلّت نيست سدّ خلّهاي نيست نه دوستي به فكر دوست است نه بيع و تجارتي در آن روز راه دارد اصلاً روز، روز خريد و فروش نيست *«لا بيع فيه ولا خلّة ولا شفاعة»* بيع و خلّه به عنوان نفي جنس نفي شده است ولي شفاعت به عنوان مطلق نفي شده است البته آيات بعد تقييد ميزند اين را هم شفاعت حق است، شافع شخص است كيست مشفوعٌ له مشخص است كيست.
سؤال ...
جواب: نه، آنجا هم همين اين خواستن ذلّت است مأذونند كه ذليل بشوند، مأذونند كه جواب «اِخسَ» بشوند در آنجا وقتي از اهل بهشت سؤال ميكنند كه آنجا كه خدا به شما روزي كرده است از اب بهشت و از عذاي بهشت به ما مرحمت كنيد جواب ميآيد *«إنّ الله حرّمهما علي الكافرين»*(36) اينها همين مقدار مأذونند كه جواب خزيآميز بشنوند. بنابراين در قيامت اصل بيع و خلّت نفي شده است چه اينكه كار هم از انسان منقطع است.
ـ روز قطع روابط خانوادگي و قراردادهاي اجتماعي
انسان در دنيا مشكلش را يا به علل و اسباب انجام ميدهد يا با روابط و انساب انجام ميدهد يعني يا خود كار ميكند مشكلش را برطرف ميكند يا اگر خود توان كار را ندارد به وسيلهٴ پدر و برادر و فرزند و قوم قبيله مشكل او حل ميشود در قرآن كريم راجع به هر دو مطلب فرمود به اينكه قيامت بساطش جمع شده است هم دربارهٴ ضوابط و علل و اسباب فرمود: *«تقطّعت بهم الأسباب»*(37) كسي نميتواند از راه سبب به يك مشكلي برسد، مشكلي را حل كند و هم دربارهٴ روابط و انساب فرمود و قتي نفخ صور شد *«فلا أنساب بينهم»*(38) چون همه از خاك برميخيزند. ديگر سخن از پدر و پسري نيست. آنكه در سورهٴ عبس فرمود *«يوم يفرّ المرء من أخيه»*(39) يعني من الذي كان في الدنيا أخاً له نه در آنجا كسي برادر كسي است چون برادري و پدري و پسري در يك نظام توالد و توليد است اما وقتي همه يك دفعه سر از خاك برميدارند سخن از پدر و پسري نيست. لذا نه اسباب در آن روز سهمي دارد چون *«تقطّعت بهم الأسباب»*(40) نه انساب و روابط در آن روز مؤثرند چون *«فلا أنساب بينهم»*(41) بنابراين انسان هيچ كاري از او ساخته نيست در برابر آن عذاب.
سؤال ...
جواب: نه، از كسي كه در دنيا برادر او بود گرنه وقتي بدر و پسر با هم از خاك برميخيزند يك كسي والد نيست ديگر ولد نيست اگر دربارهٴ قيامت گفته شد اب و اخ يا اب و ابن يا والد و ولد به علاقهٴ ما كان است يعني آنها كه در دنيا پدر و پسر شدند و گرنه اينها همه در آخرت يك جا سر از خاك بر ميدارند كه *«منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارةً اُخرىٰ»*(42)
سؤال ...
جواب: يعني آنهايي كه در دنيا پدرشان بودند به انتظار آنها به سر ميبرند و اين زمينهٴ رحمت براي اوليايي خواهد بود كه فرزندان صالح داشتند امّا اين چنين نيست كه پدر و پسر در آن روز روي توالد يكي بشود پدر ديگري بشود پسر بلكه همه دفعتاً به اذن خدا سر از خاك برميدارند و اگر گفته شد يكي پدر و ديگري پسر يعني يكي در دنيا پدر بود و در دنيا ديگري پسر بود.
ـ فاقد ايمان يا مؤمن بي عمل، در قيامت بي بهره است
بنابراين آن روز هيچ راهي براي تحصيل كمال براي انسان نيست. لذا در سورهٔ مباركهٴ انعام آيهٔ 158 ميفرمايد به اينكه *«يوم يأتي بعض آيات ربّك لا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً قل انتظروا إنّا منتظرون»* اگر اين آيهٔ ناظر به روز قيامت باشد نه روز عذاب دنيا معنايش اين است كه در قيامت كسي كه در دنيا ايمان نياورد يا ايمان آورد ولي از ايمانش نفعي نبرد در قيامت سودي ندارد *«لا ينفع نفساً إيمانها»* آن روز اگر بخواهد ايمان بياورد آن ايمان نافع نيست ايمان چه گروهي نافع نيست؟ ايمان كسي كه *«لم تكن آمنت من قبل»* در دنيا ايمان نياورد يا اگر ايمان آورد *«أو كسبت في إيمانها»* كه اين *«كسبت»* عطف است بر *«آمنت»* عطف بر منفي است كه نفي، وقوع هم درميآيد *«لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً»* يعني لم تكن كسبت في إيمانها خيراً، يا ايمان آورد ولي فقط به اعتقاد بسنده كرد عمل نكرد خيري از ايمانش نبرد پس اگر كسي ايمان بياورد و برابر ايمان عمل كند در قيامت راه نجات دارد و اگر كسي ايمان نياورد در دنيا يا ايمان بياورد ولي از ايمانش بهرهٴ عملي نبرد در قيامت ايمان او سودي ندارد. لذا تمام علل و اسباب بسته است اين معنا كه اسباب و انساب در قيامت بساطشان منقطع شد در آيات گوناگون به صور جزئي بيان ميشود.
سؤال ...
جواب: درست است، اين يك لذّتي است كه پدر در قيامت پسر را در كنار خود در بهشت ببيند، امّا آنجا هم اشاره شد كه اينكه فرمود *«وألحقنا بهم ذرّيّتهم»*(43) خداي سبحان وعده ميدهد مؤمنان وقتي بهشت رفتند ما ذراري اينها را به آنها ملحق ميكنيم *«وما ألتناهم من عملهم من شيء»* ما از اعمال اينها چيزي كم نميكنيم، ذراري صالحه را به اينها ملحق ميكنيم براي اينكه قرهٴ عيني باشد همه و همه به لحاظ دنياست و گرنه در آخرت كسي پدر كسي نيست چون با هم از خاك سر برميدارند انسان وقتي كه در آخرت با پسرش سر از خاك برداشت لذّت ميبرد كه با هم در بهشت باشند امّا نه به اين معناست كه در آنجا يكي پدر است و ديگري پسر.
ـ روزي كه تنها قلب سليم نافع است
سؤال ...
جواب: ايمان جزئي است از وظيفه، هم عمل لازم است هم ايمان در آن روز اين معنا را خداي سبحان در سورهٴ شعراء هم مشخص فرمود كه حيزي نافع نيست مگر قلب سليم، آينهٴ 88 و 89 سورهٴ شعراء اين است كه *«يوم لا ينفع مال ولا بنون ٭ إلاّ من أتي الله بقلب سليم»* اين از باب سالبه به انتفاء موضوع است يعني مال و بنوني نيست. نه اينكه مالي انسان دارد بنوني دارد و به حال انسان نافع نيست *«إلاّ من أتي الله بقلب سليم»*(44) آنگاه دربارهٴ خصوص پدر و پس كه مهمترين نقش اجتماعي را اينها نسبت به هم دارند در سورهٔ لقمان بيان فرمود آيهٴ 33 سورهٔ لقمان اين است كه *«يا أيّها الناس اتّقوا ربّكم واخشوا يوماً لا يجزي والد عن ولده ولا مولود هو جاز عن والده شيئاً»* خب اگر پدر و پسر به داد يك ديگر نرسند بيگانه البته به داد ديگري نميرسد. اين بيان فرد كامل است. اگر هيچ كاري پدر براي پسر نكند و هيچ كاري پسر براي پدر نكند خب از ديگري چه ساخته است. اين *«شيئاً»* نكره در سياق نفي است. يعني هيچ كاري از اينها ساخته نيست. از روزي بترسيد كه *«لا يجزي والد عن ولده ولا مولود هو جاز عن والده شيئاً إنّ وعد الله حقّ فلا تفرّنّكم الحياة الدنيا ولا يفرّنّكم بالله الغرور»* پس مسائل خانوادگي در قيامت مطرح نيست. قراردادهاي اجتماعي را هم فرمود كه روزي است كه *«لا يغني مولىً عن مولى شيئاً»*(45) آن را در سورهٔ دخان آيهٔ 41 بيان كرد فرمود: *«إنّ يوم الفصل ميقاتهم أجمعين ٭ يوم لا يغني مولىً عن مولى شيئاً»*(46) آن ولايتها چه ولايي كه در دنيا به عنوان ولاي عتق مطرح است ولاي ضمان جريره مطرح است و امثال ذلك چه ولاهاي ديگر. هيچ مولايي از مولّىٰ عليهاش حمايت نميكند. *«يوم لا يغني مولىً عن مولى شيئاً ولا هم ينصرون ٭ إلاّ من رحم الله إنّه هو العزيز الرحيم»*(47) كه اين طليعهٴ بحث رحمت و شفاعت است كه كم كم سخن آنها به ميان خواهد آمد.
سؤال ...
جواب: يعني در قيامت كسي پدر و كسي پسر نيست چون هر دو وقتي با هم از سر خاك برداشتند توالدي نيست تا يكي پدر باشد ديگري پسر.
سؤال ...
جواب: همان گذشته است اگر انسان خاطرات گذشته را در دنيا داشت در قيامت حفظ كند لذّت ميبرد كه زحمات او هدر نرفت لذّت ميبرد كه زحمات او در دنيا هدر نرفت پسرش به بهشت آمد و گرنه آنجا كسي پدر باشد و ديگري پسر اين چنين نيست.
سؤال ...
جواب: درست است حالا بحث شفاعت خواهد آمد به لطف الهي كه از چه گروهي شفاعت ميكنند.
سؤال: جواب: يعني اينها همه به علاقهٴ ما كان است كسي كه در دنيا پدر او بود نه اينكه در آخرت يكي پدر است ديگري پسر. چون وقتي هر دو مردند و هر دو سر از خاك برداشتن توالدي در كار نيست تا يكي پدر باشد ديگري پسر يكي از جزئيات فروع مسأله.
سؤال ...
جواب: والدين حقيقي در دنيا و آخرت محفوظ است چون از خاك برنخاستند آنجا «أنا و عليّ أبوا هذه الأمّة»(48) اين درست است. آنكه از دنيا نشأت نگرفت آن در قيامت هم همينطور است *«ملّة أبيكم إبراهيم»*(49) در دنيا و آخرت هست «أنا و عليّ أبوا هذه الأمة» در دنيا و آخرت هست.
ـ روزي كه كسي بار ديگري را به دوش نميكشد
آيهٔ 111 سورهٔ نحل گوشهاي از اين گوشههاي انقطاع سبب و نسب را بيان ميكند ميفرمايد به اينكه *«يوم تأتي كلّ نفس تجادل عن نفسها»* هر كس به جدال به نفع خود سرگرم است. كسي به فكر ديگري نيست *«و توفّىٰ كلّ نفس ما عملت و هم لا يظلمون»* چون هر كس سرگرم كار خودش هست بنابراين به فكر ديگري نيست مگر نيكانند كه قدرت دارند به فكر افتادهها باشند آنها هم كه بدون اذن خدا كار نميكنند. بَدان كه اصلاً فرصت ندارند به فكر ديگري باشند فقط نيكانند كه اين قدرت را دارند و اين قدرتشان بايد به اذن خدا اِعمال بشود ميماند مسأله شفاعت. آنكه بَد است قدرت اين را ندارد كه براي ديگري قدم بردارد *«كلّ نفس تجادل عن نفسها»* در همين بخشي كه سورهٔ مباركهٴ انعام ميفرمود اگر كسي ايمان نياورد يا از ايمانش استفاده نكرد در قيامت بهرهاي از ايمان جديد نميبرد ميفرمايد به اينكه هيچ كس بار ديگري را نميبرد آيهٔ 164 سورهٔ انعام همين است كه كسي بار ديگري را نميبرد *«ولا تكسب كلّ نفس إلاّ عليها و لا تزر وازرة و زر أخرىٰ ثمّ إلي ربّكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون»* كه طليعه آخرت را طرح ميكند. ميفرمايد هيچ باربري بار ديگري را نميبرد. وازره آن نفسي است كه خود وزر دارد. آن نفسي كه وزر و بار سنگين خود را حمل ميكند ديگر باربر ديگري نيست پس هيچ باري را ديگري براي انسان نميبرد *«لا تزر وازرة وزري أخرىٰ»* يعني وزر وازرة أخرىٰ كه *«أخرىٰ»* صفتي است براي موصوف محذوف وزر نفس أخرىٰ، وزر وازرة أخرىٰ.
معناي آيهٴ *«ليحملن أثقالاً مع أثقالهم»*
و اگر دربارهٴ عدّهاي آمده است كه اينها *«ليحملنّ أثقالهم وأثقالاً مع أثقالهم»*(50) نه يعني بار ديگران را هم ميبرند. كساني كه باعث گمراهي عدّهاي شدند نه اينكه بار افراد گمراه شده را ميبرند كه افراد گمراه شده سبكبار باشند اين چنين نيست. اين گمراه كنندهها هم بار خود را ميبرند، هم معادل بار گمراه شدهها را ميبرند بدون اينكه از بار گمراه شدهها چيزي كم باشد نفرمود: وليحملنّ أثقالهم مع أثقالهم فرمود: *«وليحملنّ أثقالهم وأثقالاً مع أثقالهم»* يعني گمراه كنندگان گذشته از اينكه بار خود را ميبرند يك سلسله بارهاي اضافي هم بايد ببرند چون ديگران را گمراه كردهاند امّا اين چنين نيست كه گمراه شدهها بي بار باشند بار هيچ كس را در قيامت ديگري نميبرد و آنها كه گناهانشان بيشتر است *«ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيامة»*(51) است در يك بخش قرآن ميفرمايد به اينكه اينها يك بار سنگين ميبرند چون گناه سنگيني كردند، در بخش ديگر ميفرمايد به اينكه اينها گذشته از آن اثقال خود اثقال ديگري را هم ميبرند *«ليحملنّ أثقالهم أثقالاً مع أثقالهم»*(52) يا *«ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيامة»*(53) اين چنين نيست كه هيچ كدام از اين دوتا آيهٔ تلاوت شده مقيّد آيهٔ سورهٔ انعام باشد كه *«لا تزر وازرة وزر أخرىٰ»*(54) اين از آن آياتي است كه تقييد نشده و نميشود. اين چنين نيست كه يك باربري بار ديگري را حمل بكند هر كسي بار خود را ميبرد. آنهايي كه بار اضافيميبرند چون كار اضافي كردند. آنها هم گمراه شدند هم گمراه كردند لذا اوزارشان كامل است. و اثقالي روي اثقالشان آمده است، پس اين چنين نيست كه *«لا تزر وازرة وزر أخرىٰ»* تقييد شده باشد در سورهٔ مباركهٴ ابراهيم وقتي خصيصهٴ قيامت را بيان ميكند آيهٔ 31 ميفرمايد *«قل لعباده الذين ٰامنوا يقيموا الصلاة و ينفقوا ممّا رزقناهم سرّاً وعلانية من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه ولا خلال»*(55) كه اصلاً هيچ گونه داد و ستد در آن روز نيست، هيچگونه خليل و حبيب و رفيقيابي هم در آن روز نيست كه بار انسان را رفيق انسان ببرد اين چنين نيست.
سؤال ...
جواب: مسألهٴ تجسّم اعمال و امثال ذلك در آيهٴ بحثهاي قبل يعني آيهٔ 25 و 26 همين سورهٔ مباركهٴ بقره مبسوطاً بحث شد كه *«كلّما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الّذي رزقنا من قبل واتوا به متشابهاً»* بحث شد، حالا ممكن است مناسبتهاي ديگري هم بحث بشود.
در همان سورهٔ مباركهٴ نحل آيهٔ 25 فرمود: *«ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيامة ومن أوزار الذين يضلونهم بغير علم ألاساء ما يزرون»* از سنخ اوزار ديگران هم ميبرند نه اين *«من»* من تبعيضيّه باشد يعني بعض از گناهان آنها را ميبرند اين چنين نيست. هر كسي گناه كرد بار خود را بايد ببرد اگر كسي گمراه شد اين چنين نيست كه آن گمراه كننده بار گمراه شونده را ببرد و اين بي بار باشد اين چنين نيست. گمراه كننده هم باري دارد، گمراه شونده هم باري دارد كه بايد ببرد منتها گمراه كننده بار بيشتري دارد اگر گمراه شونده بدون حجّت و بدون بيّنه رها ميشد حق با او بود. امّا وقتي خداي سبحان ميفرمايد *«ما كنّا معذّبين حتي نبعث رسولاً»*(56) عقل از درون وحي از بيرون *«ليهلك من هلك عن بيّنة»*(57) پس همه بعد از قيام حجّت گمراه شدند. اگر اين چنين است پس وزر خود را بايد خودشان حمل كنند. بنابراين
سؤال: جواب: در مسألهٴ غيبت آن هم در حقيقت عمل خود انسان است يعني مظلوم شدن و حيثيت انسان رفتن اين زمينه ميشود، در دنيا جاي نقل و انتقال است در آخرت ظهور ميكند نه در آخرت جاي نقل و انتقال باشد در آخرت ميبيند به اينكه اَعمالي به حساب او نوشته شده آن صاحب عمل ميبيند به اينكه اَعمال او در دفتر عمل او نيست در دنيا نقل و انتقال شد در قيامت ظاهر ميشود براي اينها پس تا الآن اين چنين روشن شد كه در قيامت كاري كه انسان با آن كار بتواند سودي جلب كند يا ضرري دفع كند در اختيار او نيست. انسان فقط و فقط در كنار سفرهٴ عقيده و خلق و عمل خود نشسته است و بس. اگر خلق بَد داشت فرق خواب و قيامت «النوم أخ الموت»(58) اين است كه آن بيداري است و اين خواب اسست او قويست و اين ضعيف است كاري از انسان ساخته نيست كه مشكل خود را حل كند انسان فقط مهمان است ميزبان انسان عقيدهٴ اوست و خلق اوست و عمل اوست حالا تتمهاش در بحثهاي بعد.
«والحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
﴿1﴾ سورهٔ فاطر، آيهٔ 3.
﴿2﴾ سوره بقره، آيهٔ 61.
﴿3﴾ سورهٔ مجادله، آيهٔ 14؛ سورهٔ ممتحنه، آيهٔ 13.
﴿4﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 64.
﴿5﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 61.
﴿6﴾ سورهٔ مزمّل، آيهٔ 17.
﴿7﴾ سورهٔ فجر، آيات 25 ـ 26.
﴿8﴾ سورهٔ عبس، آيهٔ 37.
﴿9﴾ سورهٔ عبس، آيات 38 ـ 39.
﴿10﴾ سورهٔ صافات، آيهٔ 51.
﴿11﴾ سورهٔ صافات، آيهٔ 55.
(12) سورهٴ عبس، آيهٴ 37
﴿13﴾ سورهٔ عبس، آيات 38 ـ 39.
﴿14﴾ سورهٔ يس، آيهٔ 55.
﴿15﴾ وره عبس، آيات 40 ـ 42.
﴿16﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 105.
﴿17﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 105.
﴿18﴾ سورهٔ عبس، آيهٔ 37.
﴿19﴾ سورهٔ عبس، آيات 33 ـ 36.
﴿20﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 46.
﴿21﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 37.
﴿22﴾ سورهٔ انفال، آيهٔ 42.
﴿23﴾ سورهٔ ملك، آيهٔ 8.
﴿24﴾ سورهٔ مدثّر، آيات 42 ـ 43.
﴿25﴾ سورهٔ عبس، آيهٔ 37.
﴿26﴾ سورهٔ عبس، آيات 38 ـ 39.
﴿27﴾ سورهٔ عبس، آيات 40 ـ 42.
﴿28﴾ سورهٔ انفطار، آيات 17 ـ 18.
﴿29﴾ سورهٔ انفطار، آيهٔ 19.
﴿30﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 67.
﴿31﴾ سورهٔ حج، آيهٔ 1.
﴿32﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 48.
﴿33﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 105.
﴿34﴾ سورهٔ عبس، آيهٔ 34.
﴿35﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 254.
﴿36﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 50.
﴿37﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 166.
﴿38﴾ سورهٔ مؤمنون، آيهٔ 101.
﴿39﴾ سورهٔ عبس، آيهٔ 34.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 166.
﴿41﴾ سورهٔ مؤمنون، آيهٔ 101.
﴿42﴾ سورهٔ طه، آيهٔ 55.
﴿43﴾ سورهٔ طور، آيهٔ 21.
﴿44﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 89.
﴿45﴾ سورهٔ دخان، آيهٔ 41.
﴿46﴾ سورهٔ دخان، آيات 40 ـ 41.
﴿47﴾ سورهٔ دخان، آيات 41 ـ 42.
(48) بحار، ج 23، ص 259
﴿49﴾ سورهٔ حج، آيهٔ 78.
﴿50﴾ سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 13.
﴿51﴾ سورهٔ نحل، آيهٔ 25.
﴿52﴾ سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 31.
﴿53﴾ سورهٔ نحل، آيهٔ 25.
﴿54﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 164.
﴿55﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 31.
﴿56﴾ سورهٔ اسراء، آيهٔ 15.
﴿57﴾ سورهٔ انفال، آيهٔ 42.
(58) مستدرك، ج 5، ص 123.