اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ (32) وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (33) وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَي إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِك لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37)﴾
رازقيت, لازمه توحيد و تقسيم آن به روحي و بدني
در سوره مباركه «سبأ» كه در مكه نازل شد سه مسئله، عنصر محوري اين سوره را تشكيل ميدهد: يكي توحيد, يكي وحي و نبوت يكي معاد; گرچه خطوط كلي اخلاق و حقوق هم مطرح است در جريان توحيد فرمود لازمهٴ توحيد, تأمين رزق مردم است رزق اعم از رزق بدني است كه خوراكي و پوشاكي و مانند آن است و رزق روحي كه وحي و نبوّت و علوم آسماني است; لذا جريان ارسال انبيا جزء رزق مردم است و ذات اقدس الهي از آن جهت كه رازق است براي مردم پيامبر ميفرستد.
لازمه ربوبيت, فرستادن رزق روحي در پرورش بشر
لازمهٴ ربوبيّت, ارسال رسول است همان بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه براي فرزندش نامه نوشتند كه اگر خدا ـ معاذ الله ـ شريك ميداشت, آن شريك هم پيامبري ميفرستاد[1] از همين باب است; زيرا لازمه ربوبيت, پروراندن بشر است بشر تنها با رزق بدني پرورانده نميشود با رزق روحي كه وحي و نبوّت است پرورش مييابد, اگر خدا رازق است بايد رزق ارواح بشر را هم بدهد تنها رزقِ روحي بشر, وحي الهي است, دستور الهي است; لذا مسئله نبوت را در كنار ربوبيت ذكر ميكند.
الحاد حقيقت شرك مشركان
بعد از بازگو كردن اين سه مطلب يعني توحيد, وحي و نبوت و معاد ميفرمايند اينها در دنيا حرفي براي گفتن ندارند مشركان به حسب ظاهر مشركاند ولي در واقع ملحدند زيرا براي خدا شريكي قائلاند كه اين شريك, صنم و وثن و مانند آن است و در معاد هم ميگويند ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[2] به اصنام و اوثانشان خطاب ميكنند كه ما شما را مساوي با ربّالعالمين دانستيم خب اين مساوات اگر به اين معناست كه اين اصنام و اوثان يا آن قدّيسين بشر نظير عيسي(سلام الله عليه) يا فرشتهها ـ معاذ الله ـ شبيه الله هستند, خب اينها كه شبيه الله نيستند, الله را شبيه اينها ميدانند بازگشتش به انكار ربوبيت است براي اينكه آنكه شبيه صنم و وثن است يا شبيه انسان و فرشته است كه ديگر خدا نيست گرچه ظاهراً مشركان خيال ميكنند كه به خدا معتقدند ولي در واقع منكر پروردگارند براي اينكه آنكه آنها معتقدند خدا نيست آنها خدايي معتقدند كه شبيه فرشته است يا فرشته, شبيه اوست ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ به معبودهايشان خطاب ميكنند كه ما شما را مساوي با ربّالعالمين دانستيم خب اينها كه مساوي ربّالعالمين نيستند ربّالعالميني كه مساوي اينها بشود, ميشود موجود امكاني، ديگر ربّالعالمين نيست پس در حقيقت مشركان, ملحدند منتها نميفهمند.
خلط بين تكوين و تشريع, علت شرك رهبران شرك
راز شرك اينها هم مشكل علم حصولي و علم حضوري و اينها نيست مشركان دو گروه بودند: گروهي مقلِّد بودند, گروهي رهبران شرك بودند آنها كه مقّلد بودند قبول و نكول آنها به رأي اثبات و نفي نياكانشان است چيزي را قبول ميكنند كه نياكانشان بپذيرند ميگويند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾,[3] چيزي را نفي ميكنند كه نياكانشان نپذيرفته باشند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾[4] اگر به اين مقلّدان بگوييد چرا اين مطلب را ميپذيريد, ميگويند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾ اگر سؤال كنيد چرا فلان مطلب را نفي ميكنيد, ميگويند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾ پس معيار قبول و نكول و تصديق و تكذيب مقلّدان, كارِ رهبران آنهاست رهبران آنها هم در اثر خلط بين تكوين و تشريع گرفتار شدند.
استدلال رهبران شرك در حق جلوه دادن آن
آنها استدلالشان اين است كه ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[5] به حسب ظاهر معتقد بودند كه خدايي هست و قادر مطلق است ميگويند خدا هست و قادر مطلق است و كارِ ما را و وضع ما را ميبيند اگر اين كار ما بد باشد خب جلويش را ميگيرد ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾ به صورت قياس استثنايي هم مغالطهاي را تنظيم كردند چون خدا قادر است و عالِم است و ميتواند جلوي بدي را بگيرد و جلوي كار ما را نگرفت و نميگيرد معلوم ميشود كار ما حق است اين خلط بين تشريع و تكوين است.
آزادي انسان در نظام تكوين و راهنمايي او در نظام تشريع
فرمود ما در نظام تكوين، اينها را آزاد گذاشتيم در نظام تشريع گفتيم چه چيزي بد است, چه چيزي خوب است, چه چيزي بايد, چه چيزي نبايد, چه چيزي جهنم دارد, چه چيزي بهشت دارد, ما اگر جلوي اينها را بگيريم كه ميشود جبر, در نظام تكوين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾,[6] ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾,[7] ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[8] و آيات ديگر, يعني انسان آزاد است اما در نظام تشريع, بنده است محرّماتي دارد, واجباتي دارد, چه چيزي بر او واجب است چه چيزي بر او حرام است, پس آن خلط تكوين و تشريع, رهبران شرك را وادار كرده آن حرف نابجا را بزنند اين تقليد كوركورانه, مقلّدان را وادار كرده كه تصديق و تكذيبشان را با آن بيان بازگو كنند.
نزاع تبهكاران در جهنم و مقصّر دانستن ابليس و يكديگر
فرمود اينها وقتي به جهنم رفتند حرفها را به هم برميگردانند اين يكي ميگويد تو مقصّر بودي, آن يكي ميگويد من مقصّر نبودم تو خودت مقصّر بودي. در دوزخ اين منازعه هست مبسوطش در سوره مباركه «اعراف» گذشت كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ تبهكاران از چند راه به دنبال بهانه هستند.
الف: تبيين مقصّر دانستن ابليس و پاسخ او در سوره «ابراهيم»
گاهي ابليس را بهانه قرار ميدهند گفتگويشان با ابليس در سوره مباركه «ابراهيم» مطرح شد[9] ابليس ميگويد من كاري نكردم اين همه انبيا و اوليا, صحف آسماني آوردند اين صحيفه آسماني هر صفحهاش دعوتنامه است خب دعوت الهي بود, فرشتهها بودند, انبيا بودند, اوليا بودند, ائمه بودند, معصومين بودند ميخواستيد برويد من هم يك دعوتنامه نوشتند, دعوتنامه من به صورت وسوسه و اينهاست, دعوتنامه آنها به صورت الهام است به صورت ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] است به صورت كتاب آسماني است خب ميخواستيد نياييد, پس در سوره مباركه «ابراهيم» روشن شد كه اينها حرفي براي گفتن ندارند.
ب: بيان مناظره پيروان با رهبران و پاسخ آنان در سوره «اعراف»
گفتگو و منازعه و مناظره اينها با رهبران شرك در سوره مباركه «اعراف» هست در همين سوره «سبأ» هست كه اينها ميگويند مستكبران باعث شدند ما به ضلالت افتاديم آنها هم ضال بودند هم مُضلّ, ما در اثر اضلال آنها, تبليغ سوء آنها به دام افتاديم, مستكبران ميگويند نه خير, شما كاملاً مختار بوديد اينطور نبود كه حرفِ ما, شما را مجبور كرده باشد انبيا آمدند, اوليا آمدند ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[11] محقَّق شده است براي شما روشن شده است حق چيست اما به دنبال ما راه افتاديد اينچنين نيست كه شما بر ما فضليت داشته باشيد, ما گناهمان بيشتر بوده و جُرم ما بيشتر باشد نه خير ما هم دو گناه داشتيم يكي ضلالت خود, يكي اضلال شما; شما هم دو گناه داريد يكي ضلالت خودتان, يكي تقديم ما بر رهبران الهي; شما هم دو گناه كرديد منتها حالا نميدانيد.
ج: اتّهام و تبرّي دوستان از يكديگر
بخشي از مناظره اينها با دوستان آنهاست چون اينها دوستان يكديگر بودند و با هم معصيت ميكردند هيچ كدام ديگري را نميتواند متهم كند كه تو باعث شدي ولي از يكديگر تبرّي ميجويند ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ﴾[12] سومين بخش ناظر به آنهاست آنها هيچ كدام يكديگر را متهم نميكنند كه تو باعث شدي ولي ميگويند تو دوست بدي بودي دشمن يكديگر ميشوند همينها كه با هم در مجلس گناه شركت ميكنند اينها خليل مجلس گناهاند عدوّ يوم القيامه هستند بنابراين در سه بخش از آيات قرآن كريم تبرّي و بيزاري تبهكاران مطرح است يكي اينکه از ابليس تبرّي ميجويند ميگويند تو باعث شدي ابليس ميگويد من باعث نشدم, يكي اينکه تبرّيشان از رهبران كفر است كه آنها در حقيقت شياطينالانس هستند آنها هم ميگويند ما باعث نشديم, بخش سوم آن خُلّت بيجاست كه با هم معصيت ميكردند تبرّي دارند; منتها آنجا يكديگر را متّهم نميكنند كه شما باعث شدي; ولي دشمن يكديگر ميشوند ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ﴾ در اين بخش فرمود اينها در قيامت حرفها را به يكديگر برميگردانند.
تبيين آزادي انسان در نظام تكوين و اجبار او در نظام تشريع
پرسش: اين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ که در... .
پاسخ: اين تكوين است, انسان آزاد است.
پرسش: بشر تكويناً آزاد نيست تشريعاً آزاد است.
پاسخ: تشريعاً ـ معاذ الله ـ آزاد باشد كه ميشود اباحهگري; يعني تكويناً, ولي ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾ اين بگير و ببند براي چيست پس.
پرسش: از فرمايش حضرتعالي استفاده ميشود كه بشر به دو منادی مخاطب است.
پاسخ: انسان در نظام تكوين آزاد است هر راهي را ميخواهد انتخاب كند مجبور نيست كمال در اين است كه آزاد باشد اما در نظام تشريع الاّ ولابد بايد واجبات را انجام بدهد محرّمات را ترك كند خب اگر ـ معاذ الله ـ در نظام تشريع ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ باشد اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[13] پس براي چيست, اين بگير و ببندها پس براي چيست.
پرسش: به شرط اينکه آن فرد قادر باشد اين راه را انتخاب كند يا انتخاب نكند.
پاسخ: آن ميشود تكوين يعني دو راه برايش مشخص است هر دو راه را ميتواند انتخاب كند منتها انبيا گفتند راه خوب را انتخاب كن, عقل گفت راه خوب را انتخاب بكن, اهل بيت گفتند راه خوب را انتخاب بكن از طرف خدا, در نظام تكوين, انسان موجودي است دو بُعدي، هر راهي را خواست ميتواند طي كند هيچ جبري در كار نيست اين نشانه كمال است كه انسان آزادانه راهي را انتخاب كند ولي در نظام تشريع الاّ ولابد بايد راه حق را انتخاب كند. اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾ معلوم ميشود در نظام تشريع الاّ ولابد بايد طرف انبيا را برود.
تصوير قرآني سرنوشت تبهكاران در قيامت
در آيه 31 به صورت فعل مضارع فرمود: ﴿وَلَوْ تَرَي﴾ به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب ميكند كه تو ميبيني ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ همهاش در اين آيه به صورت فعل ماضي است ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ بعد در آيه 32 همه اينها به صورت فعل ماضي است تعبير از آن به فعل ماضي براي اينكه مستقبل محقّقالوقوع در حكم ماضي است آن وقت به جاي اينكه بفرمايد: «يقول الذين» ميفرمايد: ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ اين صحيفههاي الهي, دعوتنامه است آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ دعوتنامه است براي شما حق آمده است ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ شده است خب ميخواستيد حرف ما را گوش ندهيد ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ يك وقت است كسي در اثر جهل به موضوع, جهل به حكم, خطا, سهو, نسيان, اضطرار, الجا, اجبار به گناه تن در داد كه بر اساس حديث رفع گناه نيست «رفع عن امّتي تسع»[14] اينها كه گناه نيست اما اگر كسي عالماً عامداً به طرف گناه رفته است كيفر ميبيند مستكبران به مستضعفان ميگويند حق به طرف شما آمد, نصاب بلوغ را گذراند بنابراين ﴿بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾.
سخن بهشتيان و جهنميان هنگام ورود به آن
در سوره مباركه «اعراف» كه اين گفتگو مبسوطاً گذشت اين بود كه وقتي دستور رسيد ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ بهشتيها وقتي وارد بهشت ميشوند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾ به يكديگر سلام ميكنند, دوزخيان وقتي وارد جهنم شدند به يكديگر لعن ميكنند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اُخت يعني مِثل نه يعني خواهر, اينكه در كتابهاي ادبي ميگويند «باب كان و اخواتها» يعني أمثالها, اُخت يعني مِثل.
تقاضاي عذاب مضاعف تابعان براي متبوعان خود و پاسخ الهي
﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ يعني اين تابعان درباره متبوعان ميگويند: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ ميگويند خدايا! اين مستكبران، ما را به گمراهي كشاندند عذاب اينها را دو برابر بكن, ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما دو گناه كرديد آنها هم دو گناه كردند ولي شما حساب نميكنيد آنها دو گناه كردند يكي ضلال خود, يكي اضلال شما; شما هم دو گناه كرديد يكي ضلال خود, يكي تقديم رهبران كفر, ائمه كفر بر ائمه هدا; شما هم دو كار كرديد ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ﴾[15] آن مستكبران به مستضعفان ميگويند شما برتري نداريد ما هم دو گناه كرديم شما هم دو گناه كرديد.
پرسش: مستكبران سه گناه كردند تقديم خودشان بر ائمه هدايت هم خودش گناه است.
پاسخ: نه, آن ضلالت است نسبت به خودشان اين ضلالت است نسبت به ديگران اضلال است اينها هم همين كار را كردند اينها معصيت انجام دادند (يك) و به دنبال ائمه كفر رفتند به دنبال ائمه هدا نرفتند (دو).
امكان مضاعف شدن عذاب رهبران شرك به خاطر اعمال ديگر
حالا ممكن است كسي كه جزء ائمه كفر باشد نظير فرعون و اينها عذابش بيشتر باشد بر اساس سيّئات ديگري كه انجام داد لذا در قرآن كريم فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[16] بعضيها هيزم جهنماند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] بعضيها وقودالنار هستند وقود «ما توقد به النار» است حالا يا آتشزنه است نظير ماده انفجاري يا آتشگيره است قبلاً كه در روستاها و شهرها از هيزم استفاده ميكردند آن هيزم بزرگ و درشت ديرسوز را در آشپزخانهها كنار اجاق نگه ميداشتند, هيزمهاي زودسوز و نازك و اينها را با آن ميگيراندند آن هميشه در كنار اجاق بود يعني آن چوب گردو يا چوبي كه بالأخره ريشه درخت است محكمتر است قويتر است بزرگتر است اين هميشه با يك سوخت و سوز متوسطي در آشپزخانه زير خاكستر بود اين هميشه بود اين را ميگويند وقود, وقود يعني «ما توقد به النار» حالا يا نظير كبريت بود يا نظير همان كُندهها. فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[18] فرعون و امثال فرعون، اينها وقودالنارند ديگران هيزماند, بالأخره اين هيزمها را با آن وقود ميگيرانند اين البته هست, اما اگر فرعون و امثال فرعون نباشند اينها متعادلاند، ديگر ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ نيست. در سوره مباركه «اعراف» فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ سرّ گناه مضاعفشان مشخص و كيفر مضاعفشان هم مشخص. اما در اينجا فرمود: ﴿بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾ آن وقت مستضعفان ميگويند بالأخره درست است ما مجرميم اما شما هم سهم تعيينكنندهاي در گمراهي ما داشتيد ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ﴾ شما شب و روز مگر نقشه نميكشيديد, مكر شبانهتان, مكر روزانهتان, توطئهتان كه ما را چگونه فريب بدهيد اين كار را كرديد يا نكرديد, البته ممكن است بخشي از اينها جزء كساني باشند كه ﴿وَقُودُ النَّار﴾ باشند ولي بالأخره اين حرف, اين درگيري هميشه هست اما آن بيان نوراني ذات اقدس الهي در سوره «اعراف» كه فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يعني شما حساب نكرديد شما نميدانستيد وقتي دنبال اينها راه افتاديد در خانه اهل بيت بسته ميشود ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾.
استفاده بازگشت شرك مشركان از جمله ﴿ َنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً ﴾
از اينكه ﴿نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ معلوم ميشود روحِ شرك به الحاد برميگردد براي اينكه اگر نِدّ يعني مِثل, اگر ﴿نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ يعني ـ معاذ الله ـ ربّالعالمين مساوي اينهاست اينها مساوي ربّالعالمين هستند اين انكار ربوبيت است براي اينكه موجودي كه مساوي اين صنم و وثن باشد يا مساوي حضرت عيسي باشد يا مساوي فرشتهها باشد اين ديگر رب نيست بازگشت شرك، عندالتحليل به انكار ربوبيت است.
احتمال فخررازي در معناي ﴿أَسَرُّوا النَّدَامَةَ ﴾ به اظهار ندامت
﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾ در اين گفتگوها اثر ندارد و عذاب را ميبينند عذاب را كه ديدند آن ندامت را ميخواهند كتمان كنند احتمالي جناب فخررازي از بعضيها نقل ميكند كه اِسرار جزء كلماتي باشد كه جزء لغت اضداد است كه دو معنا دارد يكي پوشاندن, يكي اظهار كردن; [19] اِسرار هم به معناي پوشاندن و رازداري است, هم به معني اظهار است ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ﴾ يعني «أظهروا الندامة» ندامت را ظاهر كردند براي اينكه آن روز, روزي است كه ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[20] درون, بيرون ميآيد اگر درون, بيرون ميآيد جا براي كتمان نيست ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾[21] مگر امروز زبان حرف ميزند امروز تمام اعضا و جوارح حرف ميزنند هر چه دارند ميگويند, اينچنين نيست كه فقط اعضا و جوارح حرف بزند و دل حرف نزند اگر و اعضا و جوارح اينها شهادت ميدهند معنايش اين نيست كه فقط اعضا و جوارح حرف ميزنند دل حرف نميزند باطن حرف نميزند اگر ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾ شد جا براي كتمان نيست.
بررسي دو مبنا در شهادت اعضا و جوارح انسان در قيامت
در مسئله اينكه اعضا و جوارح شهادت ميدهند دو مبنا بود كه گذشت: يكي اينكه اعضا و جوارح شهادت ميدهند, حرف ميزنند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[22] يك لحظه هم هست كه ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالْكُفْرِ﴾[23] است «تشهد انفسهم» است شاهد با مُقرّ خيلي فرق ميكند اگر خود متّهم حرف بزند ميگويند اقرار كرده, اگر ديگري عليه متهم حرف بزند ميگويند شهادت داده آنكه متهم است اگر حرف بزند كه نميگويند شهادت داد شهادت براي ديگري است معلوم ميشود دست و پا گناه نميكند انسان است كه گناه ميكند منتها براي اينكه انسان را بسوزانند دست و پا را ميسوزانند غرض اين است كه اِسناد شهادت به جلود و دست و پا براي اين است كه آنها بيگناهاند انسان است كه گناه ميكند. حالا در بخشهاي ديگر فرمود اينها ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالْكُفْرِ﴾ هستند شهادت ميدهند, اينكه شهادت ميدهند چطوري شهادت ميدهند با اينكه اينها مقرّند اگر متّهم اقرار بكند كه نميگويند شهادت داد اينجا احتمال دادند مطابق ذيل آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[24] كه فريقين از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ عدهاي به صورت حيوان در ميآيند[25] اگر انسان تبهكاري به صورت حيوان در آمد اين دارد شهادت ميدهد اگر كسي به صورت گرگ در آمده اين تمام هويّت او دارد شهادت ميدهد که من درندهام لازم نيست حرف بزند اِسناد شهادت به يك موجود كه متهم است بايد با توجيه همراه باشد متهم اگر اقرار كرده بايد بگوييم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[26] خب آن درست است اما بگوييم شهادت داد يعني چه, اعضا و جوارح را ميفهميم براي اينكه اعضا و جوارح گناه نميكنند اين انسان است كه گناه ميكند آنها ابزار كارند دست كه گناه نميكند اين را ميفهميم اما آنجا كه دارد خود اينها شهادت ميدهند يعني چه, يا ناچاريم بگوييم شهادت به معني اقرار است نظير ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ يا مطابق ذيل آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ كه حضرت فرمود عدهاي به صورت حيوانات در ميآيند اگر انساني به صورت حيوان در آمده تمام هويّت او دارد شهادت ميدهد كه درنده است اين ديگر راحت است توجيه نميخواهد.
ديدگاه علامه طباطبايي در تفسير ﴿أَسَرُّوا﴾ به مخفي نمودن ندامت
به هر تقدير درون, بيرون ميآيد وقتي كه درون, بيرون آمده يا ﴿أَسِرُّوا﴾ را بايد به معني «أظهروا» بگيريم كه قولي است كه فخررازي نقل ميكند يا راهي كه ديگران منهم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) طي كردند كه اينها تلاش و كوشش ميكنند كه ندامتشان را مثل دنيا بپوشانند همانطوري كه در دنيا دروغ ميگفتند, در قيامت هم سعي ميكنند دروغ بگويند كه از باب ظهور ملكات است[27] كه در سوره «انعام» گذشت كه ميگفتند: ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[28] اين ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ با اينكه شركشان علني شد اعمالشان ظهور كرد شركشان علني شد همه شهادت دادند اينها مشركاند متن شركشان ظاهر شد ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[29] شرك ظهور كرده شرك را دارند ميبينند اما معذلك ميگويند ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ اين است كه خدا ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[30] آنجا كذب ممكن نيست چون جِدّ متمشّي نميشود الآن در اين شبستان كسي بخواهد خبر دروغي بگويد كه مثلاً داربستي اينجا نصب كردند اين جدّش متمشّي نميشود چون در حضور يكديگر كه نميشود دروغ گفت در قيامت كلّ صحنه حاضر است آن وقت دروغ يعني چه, دروغ الاّ ولابد خبري است براي كسي كه از صحنه غايب است وگرنه جِدّ انسان كه متمشّي نميشود مگر اينكه اين طنز بگويد در قيامت اصلاً دروغ ممكن نيست نه بد است چون همه چيز حاضر است وقتي همه چيز حاضر است جِدّ متمشّي نميشود تا آدم دروغ بگويد اين نظير دنياست كه گاهي مَلكات, ظهور ميكند ديديد يك آدم بددهن در خواب هم كه حرف ميزند فحش ميدهد در خواب هم كه بخواهد حرف بزند حرفهاي پرت و پلا دارد اين ظهور ملكات اوست اينكه در خواب, حرف اختياري ندارد يك آدم فحّاش در عالم خواب هم كه دارد حرف ميزند حرفهاي بد ميزند اين ظهور ملكات دروني اوست آن روز اينها تلاش و كوشش ميكنند كه ندامتشان را بپوشانند ولي قابل پوشاندن نيست خجلاند, پشيماناند, پشيماني اينها در چهرههاي اينها ظهور كرده راه براي پوشاندن ندامت نيست به اين صورت فرمود: ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾.
آشكار شدن گناه تبهكاران با آويزان شدن غلها بر گردن آنها
بعد فرمود خب حالا ما چه كار بكنيم ما دو كار ميكنيم: يكي اينكه اين غلها را ميآوريم به گردن اينها آويزان ميكنيم, يكي اينكه خود غلها و اين صحنهاي كه ما اِغلال داريم و يكي گردن آنها و يكي خود آنها همه و همه ميفهمند كه اين غُل چيزي نيست مگر گناه اينها، ما از جاي ديگر آهنگري درست نكرديم.
تبيين غلهاي اعمال انسان در دعاي ختم قرآن امام سجاد(عليه السلام)
اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) را نگاه كنيد اين دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در باب ختم قرآن كه وقتي انسان قرآن خواند بعد اين دعاي نوراني را بخواند از آن دعاهاي بسيار پربركت است در دعاي ختم القرآن به اين صورت است كه پروردگارا! هنگام مرگ كه فرا ميرسد «تَجَلَّي مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ» فرشته مرگ, عزرائيل(سلام الله عليه) از پردههاي غيب تجلّي ميكند «وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا» بعضي از بزرگان از حكماي متأخّر اينها عادتشان اين بود روزي دو ركعت نماز يا مقداري قرآن يا ذكر و اينها را داشتند تقديم به پيشگاه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) ميكردند كه بالأخره رابطهاي باشد كه وقتي حضرت آمد با آدم با وضع خوبي رفتار بكند اين هم مثل جبرئيل است اين فرشته عصمت است فرشته كمال است همانطوري كه در ادعيه هست كه نسبت به جبرئيل(سلام الله عليه) سلام ميكنيم, به ميكائيل(سلام الله عليه) سلام ميكنيم[31] نسبت به عزرائيل(سلام الله عليه) هم بايد سلام كنيم اين بزرگواران اين كار را ميكردند روزي مقداري عبادت حالا يا نماز بود يا قرآن بود يا ذكر بود تقديم به پيشگاه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) ميكردند كه بالأخره يك رابطه باشد. «تَجَلَّي مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَي الْآخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلَاقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ» اين عمل است كه غُل گردن ميشود آهنگري جايي باشد و غُلي درست بكنند آنها را ما خبر نداريم ممكن است آن هم باشد اما آنكه بيّنالرشد و قطعي است همين است اعمال به صورت غُل در ميآيد «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ وَ كَانَتِ الْقُبُورُ هِيَ الْمَأْوَي إِلَي مِيقَاتِ يَوْمِ التَّلَاقِ»[32] بعد دعا و صلوات ديگر است. اينكه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ هزارها سرّ در جريان قيامت است كه براي ما روشن نيست اما اين مقدارش روشن است كه عمل, غُل گردن است آن آيهاي كه در مسئله بخل فرمود كساني كه بخل ميورزند ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ آنجا هم همين بحث گذشت اين بُخل, طوق لعنت ميشود يك جهنم منقول است كه ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ اين جهنم منقول چه كسي است يا چيست يا كجاست آن را «لست أدري» ولي رواياتي هست كه فرشتهها اين جهنم منقول را كشان كشان ميآورند[33] جهنم غير منقولي هم هست.
پررمز و راز بودن اسرار قيامت و اطلاع كم از آن
غرض اين است كه مسئله قيامت, اسرار قيامت, هزارها پيچ و خم دارد كه ما بخشي از آنها را ميفهميم چون نه در حوزهها اين علوم بحث شده و بحث ميشود نه ما آن تلاش و كوشش را كرديم كه آن را نظير حارثةبنمالك ببينيم بنابراين فتوا دادن و منحصر كردن و حكم جزمي صادر كردن كه اين است و لا غير اين براي خود ائمه(عليهم السلام) است آن مقداري كه الآن براي ما روشن است اين است كه عمل, غل گردن ميشود اما چيزهاي ديگر هم هست يا نه, آن بحث خاصّ خودش را دارد ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾بعد ميفرمايد: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ما كيفر نميدهيم مگر متن عمل را, متن عمل ميشود كيفر.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . نهجالبلاغه, نامه 31; «يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ».
[2] . سوره شعراء, آيه 98.
[3] . سوره زخرف, آيات 22 و 23.
[4] . سوره مؤمنون, آيه 24; سوره قصص, آيه 36.
[5] . سوره انعام, آيه 148.
[6] . سوره بقره, آيه 256.
[7] . سوره كهف, آيه 29.
[8] . سوره بلد, آيه 10.
[9] . سوره ابراهيم, آيه 22.
[10] . سوره شمس, آيه 8.
[11] . سوره بقره, آيه 256.
[12] . سوره زخرف, آيه 67.
[13] . سوره حاقه, آيات 30 و 31.
[14] . تحفالعقول, ص50.
[15] . سوره اعراف, آيات 38 و 39.
[16] . سوره بقره, آيه 24.
[17] . سوره جن, آيه 15.
[18] . سوره آلعمران, آيه 11; سوره انفال, آيات 52 و 54.
[19] . ر.ك: التفسير الكبير, ج25, ص208.
[20] . سوره طارق, آيه 9.
[21] . سوره نساء, آيه 42.
[22] . سوره فصلت, آيه 21.
[23] . سوره توبه, آيه 17.
[24] . سوره نبأ, آيه 18.
[25] . مجمع البيان, ج10, ص642; الكشاف, ج4, ص687.
[26] . سوره ملك, آيه 11.
[27] . الميزان, ج16, ص382 و 383.
[28] . سوره انعام, آيه 23.
[29] . سوره زلزال, ايه 8.
[30] . سوره انعام, آيه 24.
[31] . تهذيب الأحكام, ج2, ص100.
[32] . الصحيفة السجادية, دعاي 42.
[33] . الكافي, ج8, ص312; الامالي (شيخ صدوق), ص176.