أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (٤۰)
وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (٤۱)﴾
پيوند عناصر آيات
بعد از بيان اين كه هدايت خداي سبحان كه تنزّل يافت انسان دو قسم است، يا هدايت الهي را ميپذيرد و در نتيجه از خوف و حزن مصون ميماند يا كفر ميورزد و گرفتار عذاب ميشود آنگاه جريان بني اسراييل را به عنوان نمونه ذكر ميكند. ميفرمايد به اين كه نِعَمي كه به شما دادم متذكر آن نعمت باشيد كه تذكر نعمت بازگشتش به شكر نعمت است و به عهدم وفا كنيد تا من به عهد شما وفا كنم. و به سوي من راهب و هراسناك باشيد كه اين رهبت و ترس از من، ضامن اجراي همان تذكّر و شكر است و هم وفاي به عهد.
شرط حتميت وفاي خدا
از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند چرا دعاي ما را خدا مستجاب نميكند با اين كه فرمود *«اُدعوني أستجب لكم»*﴿1﴾ فرمود: شما چون به عهد خدا وفا نكرديد خدا هم به عهدش وفا نميكند اگر شما به عهد خدا وفا كنيد و دعايتان دعاي صادق باشد خدا هم به عهدش وفا ميكند.(2) معلوم ميشود اين ناظر به يك اصل كلي است اختصاصي به بني اسراييل ندارد. اين كه فرمود: *«و أوفوا بعهدي أوف بعهدكم»* نه مورد، مخصّص است نه خود اين لسان، لسان تخصيص است. بلكه تلازم بين عهدين را تفهيم ميكند يعني خداي سبحان اگر به عهدش، بخواهد به عهدش وفا كند مشروط است به اين كه بنده هم به عهد بندگي خودش وفا كند. تا عبوديّت محقّق نشود مستلزم آن نيست كه ربوبيّت به عهدش وفا كند. لذا امام ششم(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود شما به عهدتان وفا نكرديد لذا دعايتان مستجاب نيست. و اين *«إيّاي فارهبون»* هم همان طوري كه ملاحظه فرموديد از چند جهت مشتمل دعوت به رهبت و ترس از خداست با افادهٴ حصر.
ترغيب اهل كتاب به پذيرش قرآن
آنگاه فرمود: *«و آمنوا بما أنزلت مصدّقاً لما معكم»* يعني آنها كه اهل كتاب نيستند فقط يك معجزه در برابر آنهاست و آنها را به پذيرش دعوت ميكند و آن خود قرآن است. امّا شما كه اهل كتاب هستيد معجزهٴ انبياي سلف را ديدهايد تورات و انجيل را ديدهايد و به آن ايمان آوردهايد اين مطالب هم در تورات و انجيل هست هم در قرآن. بنابراين شما ديگر قبل از ديگران كفر نورزيد. *«و لا تكونوا أول كافر به»* ديگران اگر كفر ورزيدند براي اين كه فقط با قرآن روبرو شدند كه قرآن في نفسه معجزه است امّا شما هم با قرآن روبهرو هستيد كه بيّنهٴ الهي است هم به تورات و انجيل مواجه هستيد كه آنها هم بيّنات حق است. اين سخن هم در تورات و انجيل هست هم در قرآن، پس شما قبل از ديگران كفر نورزيد. *«وَلاَ تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ»* يعني شما قبل از ديگران ايمان بياوريد. اين لسان گرچه لسان نهي است ولي امر به ايمان است كه قبل از ديگران شما مؤمن باشيد. چون شما دو بيّنه داريد ديگران يك بيّنه. شما در برابر قرآن و تورات قرار داريد يا در برابر قرآن و انجيل قرار داريد ديگران فقط در برابر قرآن قرار دارند. كاري نكنيد كه قبل از ديگران كفر بورزيد بلكه كاري كنيد كه قبل از ديگران ايمان بياوريد اين *«وَلاَ تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ»* گرچه لسان، لسان نهي است امّا امر است به سبقت در ايمان. چون اگر كسي ايمان نياورد كافر است. لازم نيست كه كفر يك امر وجودي باشد تا اين كه نهي به آن تعلّق بگيرد همين كه ايمان نياورد كافر است. فرمود شما قبل از ديگران ايمان بياوريد و اگر قبل از ديگران ايمان نياورديد قبل از ديگران كفر ميورزيد. شما اولين كافر نباشيد براي اين كه شما داراي دو بيّنهٴ الهي هستيد.
سؤال ...
جواب: اين بحثش قبلاً گذشت كه عهد يك طرفش معاهد است طرف ديگر متعاهد. آن طرفي كه معاهد دارد ميگويد عهد من. آن طرفي كه متعاهد دارد ميشود «عهدكم». وگرنه دو پيمان نيست. اين يك پيمان است يك طرفش ايجاب طرف ديگرش قبول. منتها آن طرفي كه زمامش به دست معاهد است ميشود «عهد المعاهد» آن طرفش كه زِمامش به دست متعاهد است ميشود «عهد المتعاهد» مثل بيع دو طرف دارد. اين *«أوفوا بالعقود»*(3) كه همان «أوفوا بالعهود» است اگر بايع به عهدش وفا كرد مثمن را تسليم كرد مشتري به عهدش وفا ميكند ثمن را تسليم ميكند.
سؤال ...
گرويدن به قرآن، تأكيدي بر ايمان به تورات و انجيل
جواب: *«وٰامنو بما أنزلت»* به آن *«ما أنزلت»* برميگردد اين *«ما أنزلت مصدقاً لما معكم»* است يك چيز جدايي نيست. يعني آن چه كه در تورات و انجيل آمده همان را قرآن تصديق دارد. بنابراين شما اگر چنان چه به تورات و انجيل هم بخواهيد مؤمن باشيد بايد به پيغمبر اسلام ايمان بياوريد. چون در تورات و انجيل اين مسأله به خوبي آمده است و شما پيغمبر را ميشناسيد همانطوري كه فرزندانتان را ميشناسيد. در بعضي از آيات خداي سبحان احتجاج كرد فرمود به اين كه اينها *«يعرفونه كما يعرفون أبنائهم»*(4)؛ به خوبي پيغمبر را ميشناسند چون همهٴ مشخّصات در تورات و انجيل آمده. در بعضي از بخشهاي قرآن كريم وقتي كه اهل كتاب را توبيخ ميكند كه چرا ايمان نياورديد فرمود: شما پيامبر اسلام را ميشناسيد آن طوري كه فرزندانتان را ميشناسيد؛ *«يعرفونه كما يعرفون أبناءهم»*.
سؤال ...
جواب: چون در تورات و انجيل نوع خصوصيّات حضرت آمده است. چه اين كه در همان سورهٴ مائده در آن آيهٴ معروف فرمود: *«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ»*﴿5﴾ آنچنان رسول خدا با همهٴ خصوصيّات در عهدين تبيين شده است كه اهل كتاب وقتي رسول خدا را ديدند با همهٴ مشخّصات شناختند آنطوري كه هر پدري پسرش را ميشناسد. *«يعرفونه كما يعرفون أبناءهم»*(6) بنابراين وجهي ندارد كه رسالت حضرت را نپذيرند و به قرآن ايمان نياورند.
سؤال ...
جواب: خصوصيّات حضرت را، شخصي و شخصيتش را مشخص فرمود در همان كتاب آسماني.
دعوت به اولين ايمان
بنابراين اين كه فرمود: *«و لا تكونوا أوّل كافر به»* روحش به اين برميگردد يعني قبل از ديگران شما ايمان بياوريد و اولين مؤمن شما باشيد. *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ»* شما اگر اولين كافر شديد سنّت كفرگذاري را هم بايد به عهده بگيريد ديگران هم به اين سنّت باطل شما مبتلا ميشوند. لذا يك عدّه زمامدار ديگران در جهنّم خواهند شد چطور دربارهٴ فرعون فرمود *«يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ»*﴿7﴾ در قيامت هم او جلو و ديگران به دنبال او حركت ميكنند. اگر كسي ايمان از او متوقع است او كفر بورزد سنت كفر را نهاده است و ديگران كافر ميشوند و وِزر ديگران را هم او ميبرد. لذا خداي سبحان به اهل كتاب ميفرمايد شما قبل از ديگران كفر نورزيد.
تجارت خانهٴ دنيا
*«وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً»* اين *«ولا تشتروا بآياتي ثمناً قليلاً»* براي بيان نحوهٴ اشترا و فراهم كردن كالاست چون اصل حيات دنيا را خداي سبحان دار تجارت معرفي كرد فرمود: دنيا دار تجارت است يعني انسان هر لحظه دارد كالا ميدهد بايد در برابرش يك ثمني دريافت كند. اين عمر كالاست اين كالا خواه ناخواه از انسان گرفته ميشود كسي نميتواند بگويد من سرمايهام را نگه ميدارم تجارت نميكنم. انسان هر لحظه دارد سرمايه ميبازد پس اين نشئه جاي تجارت است، ممكن نيست كسي در اين عالم زندگي كند و بگويد: من نميخواهم كسب بكنم. نميخواهم كسب بكنم يعني نميخواهم سرمايه بدهم اين شدني نيست. پس اين دنيا دار تجارت است يعني هر لحظه دارد سرمايه ميدهد. چون هر لحظه دارد سرمايه ميدهد در برابرش بايد يك ثمني داشته باشد. پس اصل اين كه دنيا دار تجارت است مفروغ عنه است اين ديگر قراردادي نيست جزو اعتباريّات نيست اين در نظام تكوين است.
تجارت منجيه
منتها دين براي آن آمده است كه به انسان بگويد شما كه در دنيا داريد تجارت ميكنيد هر لحظه داريد سرمايه ميدهيد در برابر اين سرمايه چه دريافت كنيد. اين آيهٴ سورهٴ صف كه فرمود: *«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»*﴿8﴾ ملاحظه بفرماييد به ما نميآموزد كه شما بايد تجارت كنيد. به ما ميگويد كه من شما را راهنمايي كنم كه چهجور تجارت كنيد. اصل تجارت را مفروغ عنها ميگيرد، نحوهٴ تجارت را دلالت ميكند نميفرمايد كه آيا من شما را راهنمايي كنم چه كنيد، شما تجارت كنيد. اين را نميفرمايد، ميفرمايد: *«هل أدلّكم علي تجارةٍ تنجيكم»* كه اين تجارت منجيه را ميخواهد به ما نشان بدهد.
بنابراين ممكن نيست كسي در دنيا باشد و اهل تجارت نباشد. چون نشئهٴ گذرا نشئهٴ دادن سرمايه است. بنابراين انسان در هر شرايطي كه باشد دارد كسب ميكند اگر خوب كسب كرد *«لها ما كسبت»*﴿9﴾ اگر بد كسب كرد *«عليها ما اكتسبت»*﴿10﴾ اينچنين نيست كه انسان كاسب يا مكتسب نباشد بالآخره يا كاسب است يا مكتسب. يا خير كسب ميكند *«لها ما كسبت»*﴿11﴾ يا شرّ كسب ميكند *«عليها ما اكتسبت»*﴿12﴾ شريعت براي اين است كه انسان را به تجارت منجيه دلالت كند. اصل اين كه دنيا دار تجارت است پس محلّ بحث نيست. يك بخش قرآن ما را به تجارت منجيه راهنمايي كرد. فرمود: *«هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»*﴿13﴾ آن راهش اين است كه *«تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»*﴿14﴾ و معناي ايمان همان بيعت است كه مكرّر ملاحظه فرموديد. تجارت كردن يعني سرمايه را دادن و در برابرش چيزي گرفتن و آن سرمايه را اضافه ميكند و سرمايهٴ انساني جان آدمي است. انسان جانش را در اختيار خريدار قرار ميدهد يا آن خريدار خداست. *«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ»*﴿15﴾ يا آن خريدار هوس است كه *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*﴿116﴾ بالآخره انسان جانش را ميفروشد اين كه گفته ميشود وقت را ميفروشد عمرش را ميفروشد يعني حياتش را ميفروشد و حيات همان عصارهٴ هستي انسان است. يا انسان خوب تجارت ميكند ميشود *«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ»*(17) يا بد تجارت ميكند. *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*(18) بالآخره انسان جان را ميفروشد خود را ميفروشد بيعت ميكند يعني خود را بيع كرده است. اگر در سورهٴ توبه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم»*﴿19﴾ براي اين كه «مؤمنين باعوا أنفسهم و أموالهم من الله سبحانه و تعالى» به او فروختند و خدا هم خريد. آن گاه در نحوهٴ تجارت به ما آموخت كه چه بفروشيم و به چه كسي بفروشيم.
تجارت غير مربحه
عدّهاي كه بد تجارت كردهاند فرمود: *«فما ربحت تجارتهم»*﴿20﴾ اين بحثش در همان اوائل سورهٴ مباركهٴ بقره بود كه مبسوطاً گذشت. بعد از بيان كردن جريان كفّار و منافقين در آيهٴ ١٦ همين سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود: *«أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ»*﴿21﴾ اينها سود نبردند نه يعني به همان حالت اولي هستند ممكن نيست كسي سرمايه را ببازد و ضرر نكند. اين كه فرمود: *«فما ربحت تجارتهم»* سود نبردند يعني سرمايه را دادند و چيزي نصيبشان نشد نه سرمايه باقي است. لذا فرمود: *«خسروا أنفسهم»*(22) پس تجارت مربحه را، منجيه را مشخص كردهاند تجارتي كه سود ندارد آن را هم مشخص كردهاند كساني كه بينابين هستند در اين مسير تجارت قدم برداشتهاند كه اميد تجارت رابحه دارند آنها را هم به او معرفي كرد فرمود: *«وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ»*﴿23﴾ كه فرمود اينها اميدوارند كه چنين تجارتي نصيبشان بشود. بنابراين خصوصيّات تجارت را قرآن كريم به ما آموخت آنها كه سود كردند آنها را به ما معرفي كرد آنها كه ضرر ديدند آن را هم به ما معرفي كرد.
كتمان علمي و عملي اهل كتاب
در اينجا به اهل كتاب مخصوصاً به علما ميفرمايد: آنچه را كه ميدانيد به مردم بگوييد. يك وقت انسان كتمان علمي ميكند اين تحريف قرآن است، تحريف كتاب است. يك وقت كتمان عملي ميكند. كتمان عملي يعني طرزي عمل ميكند وقتي ديگران اين روحاني و اين عالم را ديدند خيال ميكنند دين همين است. دربارهٴ اهل كتاب دو جور تحريف ممكن بود هم تحريف علمي هم تحريف عملي. هم ميتوانستند آيات تورات و انجيل را تحريف كنند، چون تورات و انجيل به عنوان معجزهٴ خالده نازل نشد و هم تحريف عملي يعني عملاً بد رفتار ميكردند ديگران كه علما و احبار را ميديدند خيال ميكردند دين همين است كه اينها انجام ميدهند.
كتمان علمي و تحريف در اسلام و قرآن راه ندارد
ولي در اسلام تحريف علمي ممكن نيست كه كسي قرآن كريم را تحريف كند. امّا تفسير به رأي، بد عمل كردن اينها ممكن است كه انسان بد عمل كند ديگري وقتي يك عالم را ميبيند خيال ميكند كه دين همين است. لذا قرآن كريم روي اين گروه زياد تكيه ميكند. روي تودهٴ مردم خيلي تكيه ندارد چون از تودهٴ مردم، مردم سنت تلقي نميكنند و اما دربارهٴ كسي كه روش او ممكن است سنتي باشد روي اينها خيلي تكيه ميكند.
سرانجام تحريف كنندگان و اهل كتمان
لذا اين مسأله را مكرّر در مكرّر قرآن گوشزد كرد نه تنها به عذاب اليم تهديد كرد فرمود اگر كسي قدمي برداشت كه باعث تحريف دين بود خدا اصلاً او را نگاه نميكند با او اصلاً سخن نميگويد. *«وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا ينظر إليهم يَوْمَ الْقِيَامَةِ»*﴿24﴾ قسمت مهم اين تهديدها مال اَحبار و رُهبان اهل كتاب است كه دين را تحريف كردند يعني آن حق را كتمان كردند. و اگر كسي حق را كتمان بكند در مقام عمل طوري عمل بكند كه ديگران خيال كنند دين همين است اين مشمول همان قهرهاي الهي خواهد شد.
متاع قليلٰ
لذا فرمود: *«و لا تشتروا بآياتي ثمناً قليلاً»* كه اين را قبلاً ملاحظه فرموديد *«ثمناً قليلاً»* قيد، قيد توضيحي است نه قيد احترازي. نه اين كه دنيا دو قسم است بعضي قليل است بعضي كثير. و شما با متاع كم تجارت نكنيد. نه، سراسر دنيا قليل است. همين كه فرمود: *«قل متاع الدّنيا قليل»*﴿25﴾ يعني كثرت اصولاً در دنيا نيست. دربارهٴ كفّار و منافقين و امثال ذلك ميفرمايد: *«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَي عَذَابٍ غَلِيظٍ»*﴿26﴾؛ ما يك مقدار كمي اينها را بهرهمند ميكنيم بعد به عذاب دردناك و سنگين مبتلا ميكنيم. يا به كافر ميفرمايد: *«قل تمتّع بكفرك قليلاً»*﴿27﴾ با آن كه دربارهٴ قارون دارد كه *«إنّ مفاتحه لتنوء بالعصبة»*﴿28﴾ اين را قرآن قليل ميداند با آن كه مخزن سرمايهٴ او يا كليد سرمايهٴ او طوري بود كه يك گروه توانمند بايد كه ميكشيدند و باز فرمود به اين كه سرمايهدارتر از قارون هم قبلاً بودند. ما كساني كه از قارون سرمايهدارتر بودند هم به هلاكت نشانديم كه *«أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً»*﴿29﴾ دربارهٴ سرمايهداران حجاز قرآن كريم به پيغمبر فرمود: به اينها بگو ما قبل از شماها سرمايهداراني را هلاك كرديم كه شما به معشار آنها نرسيديد. *«و ما بلغوا معشار ما آتيناهم»*﴿30﴾ يعني شما يك عشر ثروت آنها را هم نداشتيد. معلوم ميشود داشتن ثروتي در حد قارون يا اعشاري بر ثروت قارون افزوده باشد همه و همه قليل است چون چيزي كه گذراست اندك است چيزي كه دائمي است كثير است. اين را قرآن كريم در سورهٴ نحل بيان كرد كه چرا متاع دنيا قليل است. اين كه فرمود: *«لا تشتروا باياتي ثمناً قليلاً»* يعني اگر همهٴ دنيا را هم به شما بدهند كم است و در برابر دريافت همهٴدنيا حاضر نباشيد كه خلاف بگوييد. *«و لا تشتروا بآياتي ثمناً قليلاً»* اين مسألهٴ *«و لا تشتروا بآياتي ثمناً قليلاً»* را ملاحظه ميفرماييد كه در بسياري از آيات مطرح كرده است.
ادامهٴ بحث سرانجام تحريف كنندگان
اصل تحريف را كه كتمان حق است در همين سورهٴ مباركهٴ بقره به اهل كتاب نسبت ميدهد. آيهٴ ٧٥ ميفرمايد: *«وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»*﴿31﴾ اين اصول كلي هم شامل اهل كتاب است هم شامل غير اهل كتاب ولي آيهٴ ٧٩ بيانش اين است فرمود: *«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»*﴿32﴾ در اين آيهٴ كريمه چند بار ميفرمايد: واي به اينها. صدر آيه ميفرمايد: *«فويل للّذين يكتبون»* در ذيل آيه هم دوبار ميفرمايد: *«فويلٌ لهم»* اينها كه دست نوشتهٴ خود را به عنوان وحي بر مردم عرضه ميكنند بدا به حال اينها. اينها ميخواهند ثمن كم دريافت كنند، يعني هرچه بگيرند كم است. *«ليشتروا به ثمناً قليلاً»*﴿33﴾ اگر مقام بگيرند كم است و اگر مال هم دريافت كنند كم است.
باز در همين سورهٴ مباركهٴ بقره، آيهٴ ٨٩ ميفرمايد به اين كه: *«وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكَافِرِينَ ٭ بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»*﴿34﴾ اينها ميشناختند خصوصيات رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را با شناخت انكار كردند اينها خودشان را ارزان فروختند. پس اينچنين نيست كه انسان چيزي بدهد و دنيا بگيرد بلكه خود را ميدهد و دنيا ميگيرد. حالا عنايت ميفرماييد كه چگونه عذاب از درون شروع ميشود مگر دنيا درونش شعله نيست؟ حقيقت دنيا جهنّم نيست؟ اگر كسي خود را فروخت و دنيا گرفت يعني چه؟ يعني شد جهنّم. اگر گفته شد *«و أمّا القاسطون فكانوا لجهنّم حطباً»*﴿35﴾ به اين مناسبتهاست. انسان وقتي خود را فروخت دنيا خريد يعني چه؟ مگر اين يك خريد و فروش اعتباري است؟ نظير خريدن فرش است كه انسان در اتاق خود بگذارد؟ يا كتابي است كه در دست نگه بدارد؟ انسان چيزي كه جداي از خود است ميدهد و چيزي كه جداي از خود است ميخرد با يك خريد و فروش اعتباري. يعني مال ميدهد و فرش ميگيرد كه آن مال امري است اعتباري. ملكيّت فرش امري است اعتباري. خريد و فروش يك امري است اعتباري. خود فرش هم يك موجود خارجي است از انسان جداست. ولي در عقايد انسان اينچنين داد و ستد دارد؟ يك داد و ستد اعتباري است يا خود را ميدهد و دنيا ميگيرد؟ اگر خود را داد و دنيا گرفت باطن دنيا مگر جهنّم نيست؟ دنيا اگر متمثّل بشود به چه صورت در ميآيد؟ اگر خداي سبحان بخواهد دنيا را به صورت جسم دربياورد به چه صورت درميآورد؟ دين را بخواهد به صورت جسم دربياورد به چه صورت درميآورد؟ دين را به صورت بهشت درميآورد، دنيا را به صورت جهنم. اگر اين دنيا بخواهد به صورت جسم متمثل بشود به چه صورت درميآيد؟ به صورت آتش درميآيد. اگر دين بخواهد به صورت جسم متمثل بشود به چه صورت درميآيد؟ *«جنّات تجري من تحتها الأنهار»*﴿36﴾ بنابراين اينچنين نيست اگر كسي دنيا را گرفت و دين را فروخت آتش در بيرون جان او باشد اين است كه *«نار الله الموقدة»* *«الّتي تطلّع علي الأفئده»*﴿37﴾ قرآن ميفرمايد: اينها جانشان را بد فروختند نه مالشان را بد فروختند. تا انسان بگويد اين خريد و فروش بيرون از جان آنهاست. چون جان را دادند و دنيا گرفتند و حقيقت دنيا جهنّم است در قيامت در درون انسان شعله ميجوشد *«نار الله الموقدة ٭ الّتي تطلّع علي الأفئده»*.
سؤال ...
جواب:
مراد از دنيا
اين دنيا در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد آنچه كه انسان را از ياد خدا غافل كند اين دنياست. در جمع بين اين دو بياني كه در بيانات مبارك حضرت امير است كه گاهي ميفرمايد: دنيا متاع غرور است بعد ميفرمايد كه دنيا متاع غرور نيست تو فريب خوردي او تو را فريب نداد. اين بحثش گذشت فرمود به اين كه دنيا يك وقتي دار غرور است كه زشتيها را نشان ندهد او تمام زيباييها و تمام زشتيها را به شما نشان داد. اگر سرسبزي و خرمي را نشان داد، بيماري و بيمارستان و گورستان و امثال ذلك را هم به شما نشان داد. مردهها را هم به شما نشان داد. بديها را هم نشان داد. خوبيها را هم نشان داد فرمود: «و ما الدنيا عرّتك»(38) او تو را فريب نداد «و لكن اغتررت بها»(39) تو به او مغرور شدي. آنچه كه انسان را از خدا غافل ميكند دنياست، دنيا يعني آن. و الاّ دنيا به معناي آسمان و زمين كه نيست آسمان و زمين نظام طبيعت هستند. جزو نظامهاي زيباي عالم هستند و جزو آيات الهي هستند خداي سبحان كه زمين را بد نگفت آسمان را بد نگفت. دريا و صحرا كه دنيا نيست. اين «من» و «ما» دنياست. اين مال من است، من از تو عالمتر هستم، من اين مقام را دارم، من بايد بالا بنشينم، من بايد محترم باشم، من بايد اين سمت را داشته باشم. اين «من» دنياست. و اگر كسي حقيقت را بدهد اين «من» و «ما» كه دنياست بخرد درونش شعله ميشود لذا ميفرمايد: اينها خودشان را ارزان فروختند. *«بئسما اشتروا به أنفسهم»*﴿40﴾ چه كسي آزادتر از حضرت امير(سلام الله عليه) بود؟ ولي از نظر قرآن كريم حضرت خودش را به خدا فروخت. كسي آزاد است كه خود را به مولا بفروشد فرمود: *«و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»*﴿41﴾ خب اگر كسي خود را به خدا فروخت چه ميگيرد؟ رضوان ميگيرد. رضوان يك امر آزادي است. توكل ميگيرد، تسليم ميگيرد. اين جانش ميشود راضي. آزاد خواهد بود.
بنابراين اين تجارت نظير تجارتهاي دنيايي يك امر اعتباري نيست كه بيرون از جان انسان انجام بگيرد در اين كريمه فرمود: *«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَي مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»*﴿42﴾ در همين آيهٴ قبل بر اين افراد لعنت فرستاد فرمود: *«فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكَافِرِينَ ٭ بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»*﴿43﴾. اينها خودشان را ارزان فروختند باز در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 159 ميفرمايد كه: *«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»*﴿44﴾؛ اگر احبار و رهبانِ اهل كتاب نبودند كه ما امروز گرفتار اين بيگانگان نبوديم. بالآخره اگر مسيحيّتي هست و اگر يهوديّتي هست براي اين كه اَحبار و رهبان نگذاشتند كه حقيقت تورات و انجيل را مردم بفهمند وگرنه مردم فطرتاً موحّد هستند. فرمود به اين كه اينها كتمان كردند مسائل را نگفتند براي مردم. ما به طور روشن جريان اسلام و رسول خاتم(صلي الله عليه وآله وسلّم) را در تورات و انجيل گفتيم اينها جاي ابهام نبود كه *«يعرفونه كما يعرفون أبناءهم»*﴿45﴾ ولي براي حفظ مقام نگفتند مسائل را به مردم لذا ميفرمايد كه اينها كه كتمان كردند. *«يلعنهم الله و يلعنهم اللاّعنون»*(46) هر لعنتي كه هر لاعن ميكند آنها هم ملعون اين لعنتها خواهند بود. چون بدترين ظلم را اينها روا داشتند
شعله كشيدن آتش از درون
حالا اين تحليل را ملاحظه فرموديد كه انسان در معاصي خودش را ميفروشد و دنيا ميگيرد و دنيا جهنّم است آن وقت چگونه درون انسان شعله ميجوشد. در همين سورهٴ مباركهٴ بقره، آيهٴ ١٧٤ ملاحظه ميفرمايد فرمود: *«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ»*﴿47﴾. اينها فقط آتش ميخورند. نه در قيامت آتش ميخورند در قيامت معلوم ميشود كه در تمام اين مدت داشتند آتش ميخوردند الآن هم دارند آتش ميخورند. فرمود: اينها كه حق را كتمان كردند و آنچه در عهدين بود براي مردم نگفتند و براي حفظ مطامع دنيا خطر كتمان را تحمل كردند *«أولئك ما يأكلون في بطونهم إلاّ النّار»* يعني به حسب ظاهر دارند ميوه ميخورند ولي درونشان آتش است. به حسب ظاهر دارند نان ميخورند ولي درونشان شعله است. اين حصر كرد. اين لسان قويتر از لسان آيهٴ سورهٴ نساء است. آنجا حصر نكرد فرمود: *«الذين يأكلون أموال اليتاميٰ ظلماً إنّما يأكلون في بطونهم ناراً»*﴿48﴾ *«إنّما يأكلون في بطونهم ناراً»* نه *«ما يأكلون في بطونهم إلاّ النار»*(49) يعني آنچه كه اينها ميخورند آتش است. امّا در اين آيه كتمان كه بدترين معصيت همين است اينها جز آتش چيز ديگر نميخورند. چرا؟ براي اين كه خودشان را فروختند. آنكه مال يتيم ميخورد يك گوشهاي از درونش را به جهنّم فروخت. با جهنّم يك شركتي دارد يك گوشهٴ ديگر ممكن است براي توبه باز باشد. امّا اين كه كتمان كرد و جلوي دينداري مردم را گرفت و حق را كتمان كرد جز آتش چيز ديگر نميخورد. چرا؟ چون خودش را فروخت به چه چيز فروخت؟ به دنيا، حقيقت دنيا چيست؟ جهنّم است. پس اين شخص جز نار چيز ديگري نميخورد. *«مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»*﴿50﴾.
سلب تكلم و نظر تشريفي خداي سبحان
خداي سبحان با بعضي از افراد در قيامت تكلّم تشريفي دارد يعني آنچه كه براي انبيا و معصومين(عليهم السّلام) در دنيا روشن شد نموداري از آن كرامتها براي مؤمنين به مقدار درجهشان در بهشت روشن ميشود. خدا با يك عدّه در قيامت سخن ميگويد لذت مناجات و كلام خدا را عدّهاي به مقدار ايمانشان در بهشت بهرهمند ميشوند مشابه آنچه كه موساي كليم(سلام الله عليه) در دنيا از شنيدن كلام حق لذت برد. منتها موساي كليم(سلام الله عليه) با درجات بيشتر، مؤمنين با درجات متوسط يا ضعيفتر. ولي بالآخره لذت شنيدن كلام حق در بهشت نصيبشان ميشود. ولي خداي سبحان با اين گروه اصلاً سخن نميگويد *«لا يكلّمهم الله يوم القيامة»* و اينها به هيچ وجه قابل تزكيه نيستند. نه توبه براي اينها ميسّر است نه شفاعت براي اينها ميسر است كسي از اينها شفاعت كند فرمود: *«و لايزكّيهم و لهم عذاب أليم»*(51) زيرا *«أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَي وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ»*﴿52﴾. چگونه اينها ميتوانند بر آتش صبر كنند؟ باز در سورهٴ مباركهٴ آل عمران مسألهٴ كلام را با نظر يكجا نفي ميكند. آيهٴ ٧٧ سورهٴ آل عمران اين است كه: *«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ»*﴿53﴾، خلاق يعني نصيب يعني بهرهاي ندارند. اين كه فرمود مردم در دعا چند قسمت هستند بعضي ميگويند: *«ربّنا ٰاتنا في الدّنيا»*﴿54﴾ فقط دنيا ميخواهند. منطقشان اين است كه به ما دنيا بده *«وماله في الآخرة من خَلاق»*﴿55﴾ يعني لا نصيب لهم في الآخرهٴ. در اين كريمه هم فرمود: *«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ»*(56) يعني هيچ نصيبي ندارند. *«و لايكلّمهم الله و لا ينظر إليهم يوم القيامة»*﴿57﴾ اين نظر تشريفي را خداي سبحان نسبت به اينها روا نميدارد. با اين كه او *«بكلّ شيء بصير»*﴿58﴾ است. اينچنين نيست كه كسي از ديد خداي سبحان بيرون باشد. لا يعزب عن علمه مثقال ذرّة او بكلّ شيءٍ شهيد است او *«بكلّ شيءٍ محيط»*﴿59﴾ است. او *«بكلّ شيءٍ بصير»*﴿60﴾ است. او «والبصر ذاته و لا مبصر»(61) هنوز مبصري در عالم نبود او بصير بود چگونه در قيامت اينها را نگاه نميكند؟ اينكه فرمود: *«لا ينظر إليهم يوم القيامة»*(62) آن نظر تشريفي را نسبت به اينها ندارد *«و لايزكّيهم و لهم عذابٌ أليم»*﴿63﴾.
سؤال ...
سرّ قليل بودن دنيا
جواب: در سورهٴ مباركهٴ نحل اوّل آن آيه را بيان ميكند بعد ميفرمايد: *«ما عندكم ينفد و ما عند الله باق»*﴿64﴾ در آيهٴ ٩٥ و ٩٦ سوره نحل اين است كه: *«و لا تشتروا بعهد الله ثمناً قليلاً»*﴿65﴾ چرا؟ چون *«إنّما عند الله هو خير لكم إن كنتم تعلمون»*(66) آنگاه در آيهٴ ٩٦ ميفرمايد: *«ما عندكم ينفد و ما عند الله باق»*﴿67﴾ شما و آنچه نزد شماست نفاد و زوالپذير هستيد. خدا و آنچه نزد خداست بقا دارد. پس اگر در آيهٴ ٩٥ سورهٔ نحل فرمود: *«و لا تشتروا بعهد الله ثمناً قليلاً»*(68) براي اينكه كلّ دنيا قليل است چون نفادپذير است. و كل آخرت باقي است چون ابدي است. لذا فرمود: *«و ما عندكم ينفد و ما عند الله باق و لنجزينّ الّذين صبروا أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون»*﴿69﴾.
اين مسأله كتمان اهل كتاب بعد از روشن شدن را در آيهٴ ٢٠ سورهٴ انعام اينچنين بيان فرمود كه: *«الّذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم»*﴿70﴾ پس هيچ بهانهاي اينها ندارند چون به خوبي پيغمبر را شناختند آنگاه *«الّذين خسروا أنفسهم فهم لايؤمنون»*﴿71﴾ اينها خودشان را باختند. نه اين كه انسان سرمايه خارج از جان خود دارد آن سرمايه را ميبازد اگر كسي ايمان نياورد خود را ميبازد، خود را ميبازد نه يعني خود را هدر ميدهد گم ميكند نه. خود را تبديل ميكند به جهنّم آن وقت خود ميشود مشتعل. *«الّذين خسروا أنفسهم فهم لايؤمنون»*.
سؤال ...
جواب: جلال كه كمال باشد نميبينند، جلال كه قهر باشد ميبينند. ميگويند: *«ربّنا أبصرنا و سمعنا»*﴿72﴾.
تعبير قرآن از اهل تحريف و كتمان به كفره ظلم و فسق
در سورهٴ مباركهٴ مائده اين معنا را هشدار ميدهد ميفرمايد: به اين كه اينكه، ما به اينها گفتيم شما كتمان نكنيد و برابر آن تورات عمل كنيد ميفرمايد: اگر كسي قانون الهي در دستش بود و شأنيّت اجراي حدود الهي داشت مع ذلك بما أنزل الله حكم نكرد گرفتار كفر و ظلم و فسق است. اين سه محذور را در سه آيه بيان كرد اينكه فرمود در آيهٴ سورهٴ مائده كه آيهٔ 44 سورهٔ مائده *«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُديً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا»*﴿73﴾ بعد ميفرمايد در ذيلش: *«فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً»*﴿74﴾ آنگاه در ذيل فرمود: *«وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»*﴿75﴾ اين *«من لم يحكم»* عدم ملكه است يعني اگر كسي بتواند *«بما أنزل الله»* حكم بكند ولي حكم نكند گرفتار كفر است. نفرمود: من حكم به غير ما أنزل الله فأولئك هم الكافرون. لازم نيست انسان حكم به غير *«ما أنزل الله»* بكند همين كه بتواند *«بما أنزل الله»* حكم كند ولي حكم نكند گرفتار كفر و ظلم است. شأنيّت بايد داشته باشد البته كسي كه قادر نيست به او نميگويند: *«من لم يحكم بما أنزل الله»* چون قادر نيست اين لسان، لسان عدم ملكه است امّا اگر كسي قادر بود ولي *«بما أنزل الله»* حكم نكرد حالا يا ساكت بود يا به غير *«ما أنزل الله»* حكم كرد مشمول اين حكم است *«و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون»*.
مشركان حجاز، چون اهل كتاب، گرفتار تجارت زيانبار
و اين مسألهٴ تهديد به اين كه دنيا قليل است اختصاصي به اهل كتاب ندارد معناي تجارت كردن اين نيست كه انسان اول ايمان داشته باشد. بعد ايمانش را به دنيا بدهد نه. همين كه ايمان نياورد تجارت كرده است يعني سرمايه را داد و كفر خريد لذا همين لساني كه خداي سبحان به اهل كتاب ـ كه خدا را قبول دارند، قيامت را قبول دارند، وحي را قبول دارند ـ به همهٴ اينها فرمود. مشابهٴ اين لسان را به مشركين فرمود كه مشركين نه ربوبيّت خدا را قبول دارند نه قيامت را قبول دارند نه وحي و رسالت را. در سورهٴ توبه دربارهٴ مشركين ميفرمايد كه: *«اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ٭ لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً وَأُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ٭ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ»*﴿76﴾ كه اين هم شامل اهل كتاب خواهد بود البته هم شامل مشركين.
بنابراين انسان هر لحظه دارد تجارت ميكند و تجارتش اين است كه هر لحظه دارد حيات و جان خود را ميدهد و در برابر اين اگر ايمان نگيرد تجارتش تجارت مربحه نيست.
«والحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
(1) سورهٔ غافر، آيهٔ 60.
(2) تفسير برهان، ج 1، ص 90؛ قمي، ج 1، ص 46؛ نور الثقلين، ج 1، ص 73.
(3) سورهٔ مائده، آيهٔ 1.
(4) سورهٔ بقره، آيهٔ 146.
(5) سورهٔ اعراف، آيهٔ 157.
(6) سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
(7) سورهٔ هود، آيهٔ 98.
(8) سورهٔ صف، آيهٔ 10.
(9) سورهٔ بقره، آيهٔ 286.
(10) سورهٔ بقره، آيهٔ 286.
(11) سورهٔ بقره، آيهٔ 286.
(12) سورهٔ بقره، ايه 286.
(13) سورهٔ صف، آيهٔ 10.
(14) سورهٔ صف، آيهٔ 11.
(15) سورهٔ بقره، آيهٔ 207.
(16) سورهٔ بقره، آيهٔ 90.
(17) سورهٴ بقره، آيهٴ 207.
(18) سورهٴ بقره، آيهٴ 90.
(19) سورهٔ توبه، آيهٔ 111.
(20) سورهٔ بقره ، آيهٔ 16.
(21) سورهٔ بقره، آيهٔ 16.
(22) سورهٔ انعام، آيهٔ 12.
(23) سورهٔ فاطر، آيهٔ 29.
(24) سورهٔ آلعمران، آيهٔ 77.
(25) سورهٔ نساء ، آيهٔ 77.
(26) سورهٔ لقمان، آيهٔ 24.
(27) سورهٔ زمر، آيهٔ 8.
(28) سورهٔ قصص، آيهٔ 76.
(29) سورهٔ قصص، آيهٔ 78.
(30) سورهٔ سبأ، آيهٔ 45.
(31) سورهٔ بقره، آيهٔ 75.
(32) سورهٔ بقره، آيهٔ 79.
(33) سورهٔ بقره، آيهٔ 79.
(34) سورهٔ بقره، آيات 89 ـ 90.
(35) سورهٔ جنّ، آيهٔ 15.
(36) سورهٔ بقره، آيهٔ 25، سورهٔ آل عمران، آيهٔ 15.
(37) سورهٔ همزه، آيات 6 ـ 7.
(38) نهج البلاغة، خطبهٴ 223.
(39) نهج البلاغة، خطبهٴ 223.
(40) سورهٔ بقره، آيهٔ 90.
(41) سورهٔ بقره، آيهٔ 207.
(42) سورهٔ بقره، آيهٔ 90.
(43) سورهٔ بقره، آيات 89 ـ 90.
(44) سورهٔ بقره، آيهٔ 159.
(45) سورهٔ بقره، آيهٔ 146.
(46) سورهٴ بقره، آيهٴ 159.
(47) سورهٔ بقره، آيهٔ 174.
(48) سورهٴ نساء، آيهٔ 10.
(49) سورهٴ بقره، آيهٴ 174.
(50) سورهٔ بقره، آيهٔ 174.
(51) سورهٴ بقره، آيهٴ 174.
(52) سورهٔ بقره، آيهٔ 175.
(53) سورهٔ آلعمران، آيهٔ 77.
(54) سورهٔ بقره، آيهٔ 200.
(55) سورهٔ بقره، آيهٔ 200.
(56) سورهٴ آلعمران، آيهٴ 77.
(57) سورهٔ آلعمران، آيهٔ 77.
(58) سورهٔ ملك، آيهٔ 19.
(59) سورهٔ فصّلت، آيهٔ 54.
(60) سورهٔ ملك، آيهٔ 19.
(61) كافي، ج 1، ص 107.
(62) سورهٴ آلعمران، آيهٴ 77.
(63) سورهٔ آل عمران، آيهٔ 77.
(64) سورهٔ نحل، آيهٔ 96.
(65) سورهٔ نحل، آيهٔ 95.
(66) سورهٴ نحل، آيهٴ 95.
(67) سورهٔ نحل، آيهٔ 96.
(68) سورهٴ نحل، آيهٴ 95.
(69) سره نحل، آيهٔ 96.
(70) سورهٔ انعام، آيهٔ 20.
(71) سورهٔ انعام، آيهٔ سورهٔ 20.
(72) سورهٔ سجده، آيهٔ 12.
(73) سورهٔ مائده، آيهٔ 44.
(74) سورهٔ مائده، آيهٔ 44.
(75) سورهٔ مائده، آيهٔ 44.
(76) سورهٔ توبه، آيات 9 ـ 11.