25 02 1985 2109297 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 12 (1363/12/06)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)

انفاق و نماز، عامل ارتباط انسان با خداي سبحان

در اين آيهٴ كريمه بعد از ايمان به غيب، دو صفت و دو فعل از اوصاف و افعال مهم ديني را بيان فرمود: يكي مسئلهٴ اقامهٴ نماز است كه تحكيم ارتباط عبد با مولاست؛ دوم مسئله انفاق است كه اين انفاق هم يا در تحكيم ارتباط عبد با مولاست يا در تحكيم ارتباط عبيد ـ بعضي از اينها نسبت به بعضي ـ در پرتو توجّه حق. اين‌چنين نيست كه انفاق، بيان رابطهٴ مردمي باشد و نماز، بيان رابطهٴ الهي؛ همان طوري كه نماز براي تحكيم ارتباط انسان با خداست، انفاق هم براي تحكيم ارتباط انسان با خداست؛ يا مستقيماً انفاق براي تحكيم ارتباط انسان با خداست؛ مثل انفاق جان و مال في سبيل الله، انفاق جان در سبيل خدا براي تحكيم ارتباط انسان با خداست، سخن از [ارتباط] انسانها با يكديگر نيست؛ و گاهي انفاق براي آن است كه تحكيم رابطهٴ انساني انسانها در ارتباط با خداي سبحان حاصل بشود؛ مثل كمكهايي كه انسانها به يكديگر مي‌كنند. پس اين طور نيست كه انفاق براي ايجاد روابط حسنه بين مردم باشد و نماز براي ايجاد رابطهٴ بين عبد و مولا. لذا در قرآن كريم مسئله انفاق را همان طوري كه نسبت به يكديگر (يعني انسانها نسبت به يكديگر) بيان مي‌كنند، مسئلهٴ انفاقي كه انسان در راه خدا، براي خدا مستقيماً با خدا ارتباط برقرار مي‌كند آن را هم بيان مي‌كند؛ كسي كه جانش را در جبهه براي خدا اعطا مي‌كند اين مثل نماز است كه تحكيم ارتباط عبد و مولاست. براي نماز، احكام و آداب و اسراري است كه ممكن است به خواست خدا در طيّ بحثهايي كه آيات مناسبي، جريان احكام يا آداب يا اسرار صلات را متعرّض‌اند بحث بشود.

ضرورت انفاق از رزق الهي

امّا مسئلهٴ انفاق كه فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾؛ اين ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾، از اينكه فرمود: «آنچه ما به اينها داديم اينها انفاق مي‌كنند» هم تشويق به انفاق است و هم اينكه به انسان منفِق مي‌فهماند از مال خودت چيزي را انفاق نمي‌كني، زيرا رزق خدا را داري به ديگران مي‌دهي و هم اينكه بيان مي‌كند اگر كسي خواست چيزي را انفاق كند بايد مال حلال و مال طيّب باشد كه بشود «رزق خدا» و بشود آن را به خدا نسبت داد، چون اگر كسي مالي را از غير حلال فراهم كرد اين «رزق الله» نيست؛ «رزق» چيزي است كه بشود آن را به خدا نسبت داد، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ[1]؛ مال حرام كه انتفاعِ از آن صحيح نيست، نمي‌شود آن را به خدا نسبت داد و آن را «رزق» دانست و خدا را رازقِ آن پنداشت. بنابراين در اين كريمه هم تشويق به انفاق است؛ هم انساني كه انفاق مي‌كند مي‌داند كه مال خدا را دارد انفاق مي‌كند و هم اينكه مي‌كوشد حلال و طيّب را انفاق كند؛ وگرنه «حرام» مشمول اين كريمه نخواهد بود، زيرا اگر كسي مالي را از حرام فراهم كرد و در راه حرام صرف كرد اين معصيتي روي معصيت است، چون تصرف قبلي‌اش حرام بود و تصرّف بعدي‌اش هم حرام است. اينكه فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ يعني از اموال حلال انفاق مي‌كنند؛ در حقيقت آنچه را كه انسان از حلال تهيّه كرده است آن را دارد انفاق مي‌كند و امّا آن حرامي كه مخلوط به حلال است و دارد خمسش را مي‌پردازد در حقيقت دارد اداي دين مي‌كند؛ اين جزء انفاق نيست.

پرسش ...

پاسخ: اين شخص [راه] رزق حلال خود را بست و راه بيراهه و بيگانه رفت. يك بياني در سيرهٴ حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه حضرت با ناقه نزديك مسجد آمدند [و] به كسي گفتند زمام اين شتر را بگير تا من در مسجد نمازم را بخوانم و برگردم، وقتي حضرت كارشان را در مسجد انجام دادند و برگشتند، ديدند آن شخص زمام اين شتر را گرفت و بُرد بازار [و] به چند درهم فروخت. حضرت فرمود: من قصدم اين بود كه وقتي كارم تمام شد به همان معادلي كه از راه حرام فراهم كرده است، به همين معادل او اجرت بدهم؛ امّا او راه حلال را بست و به سراغ راه حرام رفت. اين‌چنين نيست كه خداي سبحان راه حلال را فراهم نكرده باشد.

پرسش ...

پاسخ: بالفعل است ديگر؛ امّا اين طور نيست كه به انسان بگويد چه زحمت بكشي، چه زحمت نكشي، من روزي را به منزلت مي‌فرستم! فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا[2]، از اين طرف هم به انسانها فرمود: ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ[3]. از آن طرف خداي سبحان رزق را آماده كرده است، از اين طرف هم به مردم فرمود كه حركت كنيد [كه] روزي حلالتان آماده است و براي هر انساني هم رزق حلال را مشخّص كرده است. اگر كسي به سوء اختيار خود به طرف حرام رفت، از حلال عمداً محروم شد و خود را عمداً گرفتار حرام كرد.

پرسش ...

پاسخ: حرام رزق نيست، رزقِ غير است؛ نه رزقِ اين شخص. رزقِ حلال را خدا براي او مقرّر كرد؛ ولي او عمداً رزق حلال خود را فراهم نكرد [و] به سراغ رزق حرام رفت. آنچه خودش مصرف كرده است حرام است و آن حلالي كه خداي سبحان براي او مقرّر كرده است او براي فراهم ‌كردن آن حركت نكرد، چون خدا رزقش را معيّن كرد؛ ولي او به طرف رزق حلال نرفت، عمداً به طرف مال حرام رفت.

ضرورت انفاق از حلال و امكان انفاق از همه نعمتها

بنابراين هم ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾ نشانهٴ آن است كه انسان بايد حلال را در راه خدا صرف كند؛ هم آيات ديگري كه مي‌فرمايد: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ[4] كه اين هم بحثش خواهد آمد. و چون همهٴ نعمتها از آنِ خداست كه در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[5]؛ خواه جان، خواه مال، خواه علوم و امثال ذلك و خواه ديگر كمالات، هر كس بتواند آنچه را كه خداي سبحان به او داد در راه خدا صرف كند، اين انفاقِ في سبيل‌الله است. هر رزقي [كه] خداي سبحان به انسان داد، انسان موظف است آن را در راه خدا انفاق كند.

پرسش ...

پاسخ: بله ديگر؛ آنچه ما به اينها روزي داديم، اين اطلاق دارد ديگر.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ متّقين كساني‌اند كه از روزيهايي كه ما به اينها داديم انفاق مي‌كنند؛ اين هم شامل جان و مال مي‌شود [و] هم شامل علم و ديگر كمالات مي‌شود. لذا از امام صادق(سلام الله عليه) به عنوان «جري و تطبيق» نقل شده است كه ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾؛ يعني علمي كه خداي سبحان به اينها داده است، اينها علم را انفاق مي‌كنند، تعليم مي‌كنند، كتاب مي‌نويسند و منتشر مي‌كنند كه «ومما علمناهم يبثون»[6]؛ بثِّ علم [و] نشر علم، انفاقِ علم است.

پنداري نادرست از معناي انفاق

بعضيها پنداشتند كه چون مادّهٴ «انفاق» اصلش «نَفَقَ» و «نفق» است و هر كلمه‌اي كه اوّلش «نون» و «فاء» باشد به معناي زوال و نابودي و از بين رفتن است مثل نَفَد، نَفَر، نَفَي و امثال ذلك ـ هر كلمه‌اي كه اوّلش و وسطش «نون» و «فاء» باشد به معناي زوال و نابودي است ـ «انفاق» هم يعني ازاله و اعدام؛ آدم چيزي را از بين مي‌برد؛ يعني مالي را كه دارد، از بين مي‌برد، به غير مي‌دهد [و] ديگر مالك آن مال نيست [و] چون مادهٴ كلمه «انفاق» با زوال و نيستي همراه است، اين جز انفاقهاي مالي چيز ديگر را شامل نمي‌شود! براي اينكه انفاقهاي مالي است كه انسان وقتي كه مال را داد ديگر در اختيار او نيست؛ امّا انفاقهاي علمي اين‌چنين نيست، اگر مطلبي را به كسي آموخت نه‌تنها كم نمي‌شود، بلكه اضافه خواهد شد؛ بنابراين كلمهٴ «انفاق» شامل تعليم و امثال ذلك نخواهد شد. جوابش آن است [كه] گرچه كلمهٴ «نفق» به اين معناست؛ «نفذ»، «نفد»، «نفق» همه به معناي سرايت، گذشت، زوال و مانند آن است؛ امّا همين ماده دربارهٴ انفاقهاي خداي سبحان استعمال شده است.

انفاق در راه خدا، موجب ازدياد نعم الهي

در سورهٴ «مائده» آيهٴ 64 اين است كه ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ﴾؛ اين‌چنين نيست كه تفويض، حق باشد و خداي سبحان جهان را كه آفريد كارها را به ديگران يا به خود جهان واگذار كرده باشد، بلكه دستِ جلال و جمال خدا گسترده و باز است و هر نحوي كه بخواهد انفاق مي‌كند؛ در حالي كه وقتي خدا چيزي را انفاق كرد از مِلك و مُلك خدا بيرون نمي‌رود؛ مثل اينكه انسان از دستي به دست ديگر گذاشته باشد. اين طور نيست كه انفاق خدا به معناي ازاله، اعدام و امثال ذلك باشد كه چيزي را كسر كرده باشد، بلكه انفاق خدا زمينهٴ ازدياد نعمت است: «لا تزيده كثرة العطاء إلاّ جوداً و كرماً»[7]؛ عطاي خدا و انفاقِ خدا زمينهٴ كثرت نعمت است. ديگران اگر نعمت داشتند و به غير دادند، ممكن است از آنها كم بشود؛ امّا نعمتهاي خدا اين‌چنين است: هر اندازه كه خدا به يك انساني نعمت مرحمت كند، زمينهٴ كثرت نعم را فراهم مي‌كند: «لا تزيده كثرة العطاء إلاً جوداً و كرماً».

نقش استفاده بجا از نعمت و شكر در ازدياد نعمت الهي

 بيان ذلك اين است كه اگر خداي سبحان نسبت به كسي عطيه‌اي كرد [و] آن عطيّه را اين شخصِ گيرنده لايق بود [و] بجا مصرف كرد، زمينهٴ فراهم ‌كردن عطيّه بيشتر پيدا شده است؛ لياقت پيدا مي‌كند كه خدا بخشش جديد كند. اگر دوباره خدا چيزي به او مرحمت كرد، او لايق بود و بجا مصرف كرد، بر اساس ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ[8]، نعمت جديدي به او مي‌دهد. اگر بار سوم اين نعمت را هم بجا مصرف كرده است، زمينه پيدا مي‌شود كه بار چهارم نعمت جديد بدهد، چون ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ﴾. نعمت خدا خاصّيتش اين است: اگر به انساني برسد، انسان حق‌شناسي كند و آن نعمت را بجا مصرف كند، زمينهٴ نِعَم بعدي فراهم مي‌شود. خدا چنين مُنعمي است كه اگر به كسي ببخشد، اين بخشش زمينهٴ بخشش بعدي را فراهم مي‌كند (همين بخشش او). اگر او لياقت را هم ببخشد، اگر او قابليّت را هم ببخشد كه انسان بفهمد از اين نعمت چگونه استفاده كند، يك بار كه بخشيد، اين زمينه بخششهاي بيشمار را فراهم مي‌كند؛ «لا تزيده كثرة العطاء إلاّ جوداً و كرماً»[9]. در اين ادعيه يك لسان آن است كه هر چه ببخشي كم نمي‌شود؛ بعضي از لسانها آن است كه نعمت تو و بخشش تو باعث ازدياد نِعَم و بخششت خواهد بود، چون اگر تو چيزي را بخشيدي و كسي حق‌شناس بود و اين را بجا مصرف كرد، استعداد بيشتري پيدا مي‌كند [و] وقتي استعداد بيشتر پيدا كرد، فيض تو (كه دائم است) باعث مي‌شود به اين استعدادِ جديد، پاسخ جديد بدهد. بنابراين خدايي كه انفاق او، نِعم او و احسان او؛ نه‌تنها نفاد و زوال ندارد، بلكه روز‌افزون است؛ مع‌ذلك در سورهٴ «مائده» دربارهٴ اِنعام خدا تعبير به انفاق شده است. اين انفاق يعني بخشش؛ نه يعني چيزي كه حتماً بايد زايل بشود. بنابراين اگر روايتي در اين [ذيل] آيهٴ سورهٴ «بقره» آمده است از امام صادق(سلام الله عليه) كه به عنوان «جَرْي و تطبيق» مسئله تعليم را هم جزء ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ دانستند، درست است. حضرت فرمود: يكي از مصاديق انفاق رزق آن است كه كسي كه چيزي بلد شد به ديگران هم بياموزاند، اين وظيفه است؛ ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾. همان طوري كه زكات مال بخشي از آن واجب است و بخشي از آن مستحب؛ زكات علم هم بخشي از آن واجب است [و] بخشي از آن مستحب.

پرسش ...

پاسخ: پس مي‌شود جايي كه انفاق صدق كند، نفاد و زوال صدق نكند؛ خدا انفاق كرد، از مال خودش چيزي را به «زيد» داد.

پرسش ...

پاسخ: خب، پس اگر «عمرو» به «زيد» مي‌دهد، از دست او بيرون مي‌رود و خداي سبحان به «زيد» مي‌دهد، از دست او بيرون نمي‌رود، معلوم مي‌شود در حقيقت انفاق، زوال و نابودي اخذ نشده است [و] آن خصوصيت مورد است نه در حقيقت انفاق؛ مثل اينكه در علم «زيد» اين‌چنين است كه «زيد» علمش مسبوق به جهل بود؛ اما نه اينكه در حقيقت علم اخذ شده است كه حتماً بايد مسبوق به جهل باشد، بعضي از علمها مسبوق به جهل هستند [و] بعضي نيستند.

قابل ‌زوال نبودن انفاق واقعي

بنابراين، اين ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾؛ هم شامل انفاقهايي مي‌شود كه با زوال همراه است و هم شامل انفاقهايي مي‌شود كه با زوال همراه نيست، [بلكه] با ازدياد همراه است. مضافاً به اينكه اگر انفاق، انفاق به حق باشد زايل نمي‌شود. انسان چيزي را كه در راه خداي سبحان بدهد، جاي آن را خدا فوراً پر مي‌كند؛ زوال ندارد، به حَسَب صورت، مالي از جايي به جاي ديگر منتقل شد. خداي سبحان فرمود: در مسائل مالي اگر شما چيزي را در راه خدا انفاق كرديد فوراً جايش پر مي‌شود: ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ[10]؛ خدا خَلَف، خليفه و جاي آن را فوراً پر مي‌كند؛ مثل يك نهر روان است كه اگر شما يك قَدَح از اين نهر روان برداشتيد جايش خالي نمي‌ماند.

پرسش ...

پاسخ: اگر زوال است بايد يك مدتي خالي باشد؛ اين يك زوال نسبي است، پس در حقيقت زوال نيست.

پرسش ...

پاسخ: خب، اگر اين خلأ بماند معلوم مي‌شود كه زوال است؛ اما اگر شما قدح آبي را از نهر برداشتيد [آيا] مي‌گوييد اين زايل شد يا رفتن همان و پرشدن خلأ همان؟ اين مثل سنگ جامد نيست كه اگر شما زير درخت، سنگي را كنديد جايش خالي باشد. فرمود: انفاق در هر امري باشد مثل آن است كه شما مقداري از اين نهر روان برداريد، فوراً جايش پر مي‌شود.

تفاوت انفاق در راه خدا با غير آن

پرسش ...

پاسخ: منظور اين است كه به حسب ظاهر، انسان خيال مي‌كند كه اين زايل شده است و چيزي خلأِ آن را پر نكرده است؛ در حالي كه شما وقتي باطناً مي‌نگريد مي‌بينيد هميشه اين نهر پُر آب است. اگر انسان سنگي را از زير يك درخت بردارد چون جامد و ايستاست چيزي جاي آن را پر نمي‌كند، اين «انفاقِ في غير سبيل‌الله» است؛ امّا «انفاق في‌سبيل‌الله» مثل آن است كه شما يك كاسه از اين دريا برداريد، فوراً جايش پر مي‌شود؛ بنابراين اگر هم انسان خوب نگاه بكند مي‌بيند چيزي كم نشد. اين كلمه [نفق] ـ منهاي تربيتهاي آسماني ـ همان «نفد»، «نفذ»، «نفر» و امثال ذلك را دارد؛ «نفق» يعني رفت؛ «نفق في الارض» يعني رفته در زمين؛ امّا وقتي تعليمات آسماني را مي‌بينيد، مي‌بينيد چيزي كم نشد؛ تعليم آسماني مي‌گويد: انفاق زوال نيست، انفاق استخلاف است، چيزي جاي آن را پر مي‌كند؛ يعني اگر شما مالي را در راه خدا داديد فوراً جايش پر مي‌شود. عمده خزينه است؛ عمده جيب «زيد» كه نيست! فوراً در خزينه، خدا به حساب او واريز مي‌كند؛ حالا چه وقت مي‌دهد خودش مي‌داند؛ كجا مي‌دهد خودش مي‌داند.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اوّلش «نون» باشد و دومش «فاء»، آن را ممكن است در «نفع» نقض كنيد؛ نه در «دفع». آنچه اوّلش «نون» است و دومش «فاء» ادّعا كرده‌اند كه معناي مشتركي دارد؛ مثل «نَفَذَ» «نَفَدَ» «نَفَرَ» «نَفَيَ» «نَفَقَ»؛ منتها در «نَفَعَ» احياناً ممكن است مورد نقض قرار بگيرد.

پرهيز از افراط و تفريط در مقدار انفاق

گرچه خدا اصل مالكيّت را امضا كرده است؛ [يعني] هر كسي از راه حلال هر چه فراهم كرده است از آنِ خود اوست، افراد را كه شما نسبت به هم مي‌سنجيد مي‌بينيد هر كه هر چه از راه حلال فراهم كرد براي اوست و امّا اگر افراد را با خداي سبحان بسنجيد اين‌چنين نيست كه انسانها در برابر خدا مالك باشند. در بحثهاي قبل گذشت كه انسان با خدا بيعت كرد؛ بيعت كرد، يعني جان و مالش را به خدا فروخت، بيع كرد، [پس] ديگر مالك مال و جان نيست. اگر نسبت به ديگران مالك است چون نسبت به ديگران كه بيعت نكرد؛ اگر «زيد» چيزي را فراهم كرد و «عمرو» از راه حلال چيزي را فراهم كرد، هر دو مالك دسترنج خودشان‌اند، اين درست [است]، چون نه «زيد» با «عمرو» بيعت كرد [و] نه «عمرو» با «زيد»؛ امّا اگر «زيد» و «عمرو» ايمان آوردند و با خدا بيعت كردند؛ يعني جان و مالشان را با خدا بيع كردند، ديگر در برابر خدا مالك جان و مال نيستند. وقتي با خدا بيعت كردند، مي‌شوند خليفة‌الله؛ يعني نمايندهٴ خدايند در جان و مال خودشان، [بنابراين] اگر بخواهند در جانشان [يا] در مالشان تصّرف كنند بايد صاحب مال اجازه بدهد. لذا در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾؛ خداي سبحان شما را در آنچه خليفه قرار داد دربارهٴ آن شما انفاق كنيد؛ آيهٴ هفت سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾؛ شما اگر ايمان آورديد يعني بيعت كرديد، بيعت كرديد يعني جان و مالتان را به خدا فروختيد، اگر جان و مالتان را به خدا فروختيد مي‌شويد نمايندهٴ خدا در تصّرف جان و مال، پس مي‌شويد «خليفة‌الله في المال و النّفس»، لذا فرمود: آنچه را خداي سبحان [در آن] شما را خليفه كرد، به شما اجازه مي‌دهد كه انفاق كنيد. كجا انفاق بكنيد، در چه راه انفاق بكنيد، چقدر انفاق كنيد [را] بايد آن «مستخْلِف» اجازه بدهد؛ يعني آن «الله» كه شما را خليفه كرد (شما خليفهٴ او هستيد) و او مستخلِف شماست [بايد] به شما اجازه بدهد. او نه‌تنها اجازه داد، بلكه امر كرد كه جان و مال را در راه او صرف كنيد: ﴿أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾، آن‌گاه فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ[11]. در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ[12]؛ چيزي را كه شما انفاق كرده‌ايد، خداي سبحان فوراً خَلَفش را مي‌فرستد (خليفهٴ آن مال را مي‌فرستد) و آن خلأ را پر مي‌كند (اين در يك آيهٴ ديگر است كه بعداً ملاحظه مي‌فرماييد).

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب؛ در دنيا يا آخرت شما به او مي‌رسيد؛ نه اينكه او در دنيا آن كار را مي‌كند يا بعداً تصميم مي‌گيرد. دنيا و آخرت براي «زيد» است كه خداي سبحان؛ يا در دنيا به او مي‌دهد يا در آخرت؛ والاّ فوراً در خزينه به حساب او واريز كرده است، چون «فاء» است با ترتيب است؛ نه «ثم»: ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ﴾؛ يا در دنيا «زيد» مي‌گيرد يا در آخرت؛ والاّ الآن به نام اوست.

پرسش …

پاسخ: مالكيّت تكويني يا تشريعي؟

پرسش …

پاسخ: مالكيّت تكويني كه دارد، مالكيّت تكويني نسبت به احجار و اشجار هم دارد. اين سخن از مالكيّت تشريعي است، مالكيّت تشريعي؛ يعني اگر كسي بيعت كرد، حلال و حرام را پذيرفت؛ كدام قسمت واجب است؛ كدام قسمت واجب نيست را پذيرفت؛ و الاّ مالكيّت تكويني البته احدي مالك چشم و گوش هم نيست. اگر كسي بيع كرد يعني ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي﴾؛ اگر كسي ايمان نياورد، خدا از او چيزي نمي‌خرد؛ خدا فقط از مؤمنين مي‌خرد؛ كالاهاي خوب را مي‌خرد: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم[13]، از غير مؤمن نمي‌خرد اصلاً.

ديدگاه مؤمنان و منافقان دربارهٴ انفاق

چون انفاق در حقيقت از روزي خداست كه انسان رزق او را به اذن او در راه او صرف مي‌كند، آنها كه متّقي‌اند و ايمان به غيب دارند اين انفاق را يك غنيمت مي‌دانند؛ آن ‌كه كافر و منافق است و ايمان نياورد، اگر هم خدمتي به حَسَب ظاهر در راه دين بكند ـ چون منافقانه است ـ  اين را «غرامت» مي‌داند، لذا مي‌گويد «به من چه»؟؛ مي‌گويد «مالم كم مي‌شود». مؤمن، انفاق را غنيمت مي‌داند، چون مي‌داند فوراً جايش پر مي‌شود؛ غيرمؤمن، انفاق را غرامت مي‌داند، چون به غيب ايمان ندارد كه بفهمد جايش پر مي‌شود. و اينكه گفته شد انفاق مثل آن است كه انسان قدحي آب از درياي روان بردارد، آن قدحِ آب را كجا مي‌خواهد بريزد؟ اين قدحِ آب را بيرون مي‌ريزد يا به پاي نهال هستي خود مي‌ريزد و خود را سرسبز مي‌كند؟ اگر انفاق عبارت از آن است كه انسان از اين درياي روان بگيرد (يك قدح آب را بگيرد) و به پاي نهال خود بريزد كه خود سرسبز بشود، همين كه يك قدح آب را از اين درياي روان گرفت و به پاي نهال خود ريخت و خود سرسبز شد و آن جاي خاليِ موقّت هم فوراً پر شد، اين كار غنيمت است يا غنيمت نيست؟ مؤمن كه دركش اين است، انفاق را غنيمت مي‌داند؛ غيرمؤمن كه دركش اين نيست، انفاق را غرامت مي‌داند.

بازگشت آثار انفاق به خود انسان

امّا از اينكه خداي سبحان فرمود: چيزي كه شما در راه خدا داديد ما جايش را پر مي‌كنيم، آن همان آيه است كه ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ[14]. امّا اينكه فرمود: اگر شما انفاق كرديد براي تثبيت موقعيّت خود شماست؛ مثل آن است كه اين ظرف آبي كه از اين دريا گرفتيد يا از اين رودخانه گرفتيد، بيرون نريختيد، به پاي درخت ديگران هم نريختيد، [بلكه] به پاي درخت ايمان خود ريختيد و خودتان را سرسبز كرديد، اين مي‌شود «غنيمت». اين را در سورهٴ «بقره» تبيين كرد؛ فرمود: اينها كه في سبيل‌الله انفاق مي‌كنند، براي تثبيت خودشان است؛ و الاّ نظام ما به احسن وجه دارد اداره مي‌شود؛ او براي اينكه خودش نلرزد و نلغزد دارد انفاق مي‌كند. آيهٴ 265 سورهٴ «بقره» را ملاحظه بفرماييد: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾؛ فرمود: آنها كه براي رضاي خدا انفاق مي‌كنند تا خودشان را تثبيت كنند، خودشان ثابت‌قدم باشند و نلغزند و نيفتند، اينها كه براي تثبيت موقعيّت خودشان انفاق مي‌كنند، پاداشي هم دارد (كه ما الآن آن پاداش را شرح مي‌دهيم). يك وقت انسان يك نهالي را كاشته كه ممكن است با يك تندباد از بين برود؛ [يا] يك نهالي كاشته است كه با يك داس و تبر ممكن است از بين برود؛ [ولي] يك وقتي يك شجرهٴ طوبايي غرس كرده است كه با هيچ عاملي از بين نمي‌رود: «لا تحرّكه العواصف»[15]. انساني كه در راه خدا انفاق مي‌كند يك قدح آبي (يك سطل آبي) در پاي نهال هستي خود مي‌ريزد كه موقعيّت خود را تثبيت كند، خودش را ثابت كند [تا] نلغزد و چيزي او را به سمت خود جذب نكند، [مي‌خواهد] خود را از سقوط نجات بدهد؛ و الاّ عالَمي است كه دارد مي‌گردد، چه حاجتي خداي سبحان يا دينِ خداي سبحان به انسان دارد؟ اين طور نيست كه اگر كسي جاني انفاق كرد يا مالي انفاق كرد بگويد «اگر من نبودم دين [اقامه] نمي‌شد يا زايل مي‌شد يا مثلاً ثباتي نداشت».

پرسش ...

پاسخ: نه؛ آن را خداي سبحان در سورهٴ «توبه» دارد كه كفّار و منافقين هر چه انفاق بكنند از اينها مقبول نيست. آن هم به خواست خدا خواهد آمد.

عدم زوال انفاق در راه خدا

﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ[16]؛ مثل باغي است كه در يك جاي برجسته است ـ «ربوه» يعني يك زمين برجسته، «رابي» يعني تَلْ‌مانند، زمين برجسته ـ زمين برجسته، مرتّب آفتاب به آن مي‌تابد، باران كه آمد مرتّب به آن مي‌بارد؛ اين طور نيست كه سايه باشد و آفتاب به آن نتابد. اگر يك بوستاني باشد (يك باغي باشد) در يك زمين برجسته‌اي، مرتّب آفتاب دارد، مرتّب باران دارد و اين محصولش رشد خواهد كرد و درختانش سرسبز خواهد بود (كه اين در فوايد انفاق خواهد آمد). منظور آن است كه اگر كسي، علمي يا مالي يا جاني را انفاق كرد، گرچه فوراً جايش پر مي‌شود؛ امّا اين طور نيست كه اين «نفاد» و «زوال» داشته باشد و اين يك قدَح آب را به ديگري داده باشد، اين قدح آب را در پاي آن شجرهٴ طوباي خود ريخت؛ خود را محكم كرده است.

انفاق، غنيمت مؤمن و غرامت كافر

و امّا كفّار و منافقين ديدشان اين‌چنين نيست؛ مؤمن وقتي انفاق را خوب شناخت، انفاق را غنيمت مي‌داند؛ كافر و منافق چون انفاق را نشناخت، آن را يك غرامت مي‌داند. در سورهٴ «توبه» آيهٴ 98 به بعد اين است: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛ بعضي از اعراب اين طور بودند كه اگر چيزي را مي‌خواستند انفاق كنند اين را غرامت مي‌پنداشتند؛ مي‌گفتند «مال ما كم مي‌شود، چرا ما هميشه غرامت ببريم»، انفاق را يك نحو غرامت مي‌دانستند، ﴿وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾؛ امّا در قبال [آنان] مؤمنينشان: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾؛ بعضيها كه مؤمن به خدا و قيامت‌اند، انفاق را تقرّب الي‌‌الله مي‌دانند، اين را يك غنيمت مي‌دانند؛ مي‌گويند: «ما انفاق كنيم تا از دعاي خير پيامبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] بهره بگيريم»، چون ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾.

نقش انفاق در بهره‌مندي از دعاي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)

اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ[17]، يعني تو اگر دعا كردي، دعايِ تو خوشايند اينهاست [و] اينها را آرام مي‌كند يا اينها آرام مي‌شوند؟ يك وقت است انسان با جمله‌اي ممكن است چيزي بگويد كه از نظر رواني طرف را تسكين دهد؛ اما اينكه خداي سبحان فرمود: «دعاي تو سَكَنْ اينهاست»، يعني از نظر رواني اينها آرام مي‌شوند يا سكونت اينهاست [و اينها] واقعاً آرام مي‌شوند؟ يعني فقط اثر تلقيني دارد يا حقيقتاً اينها را آرام مي‌كند؟ حقيقتاً اينها را آرام مي‌كند؛ نه اينكه فقط اثر تلقيني داشته باشد؛ ﴿إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ[18]؛ اينها را آرام مي‌كند. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿مِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ[19]؛ براي اينكه به اين دعاهاي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برسند تا آرام بشوند، خُب چه كسي است كه نمي‌خواهد بيارامد و هيچ چيزي او را غمگين نكند؟ پس انفاق، تسكين جان است و تثبيت موقعّيت خود آدم، اين طور نيست كه انسان به غير انفاق كند.

تأثير اصلي انفاق در جان انسان و تأثير بالعرض آن در جامعه

البتّه اثرِ بالعرضِ انفاق به غير مي‌رسد؛ مثل اينكه انسان در بوستان منزلش، درختي غرس كرده است، عابر از سايهٴ درخت استفاده مي‌كند؛ يا گُلي را در باغچه‌اش غرس كرده است، عابر از بويش استفاده مي‌كند. هر كار خيري كه انسان انجام مي‌دهد در باغچهٴ جانِ خود انجام مي‌دهد، اگر به ديگري خيري رسيد مثل آن است كه بويِ گلِ انسان به ديگري برسد. كسي معطّر شده است و گذشت، ديگري به عنوان رهگذر از بوي عطر اين شخص استفاده مي‌كند؛ كار خير اين است؛ نه اينكه انسان براي ديگري كار خير انجام بدهد و تازه جزا را در قيامت از خداي سبحان بگيرد؛ هم‌اكنون جزا مي‌گيرد، آن جزاي الهي كه يوم‌القيامة ظهور مي‌كند فوق آن است.

فتحصّل [پس به دست مي‌آيد] كه انفاق؛ هم تسكين قلب است [و] هم تثبيت موقعيّت خود آدم. اگر سورهٴ «بقره» است فرمود: ﴿تَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ[20]، اگر سورهٴ «توبه» است كه فرمود: اينها براي اينكه به صلوات رسول برسند، به دعاهاي پيامبر (عليه و علي اهل بيته التحيّة و الثّناء) برسند انفاق مي‌كنند[21].

 

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 58.

[2] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 6.

[3] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 17.

[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 267.

[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[6] ـ بحارالانوار، ج2، ص 17.

[7] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي افتتاح

[8] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.

[9] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي افتتاح.

[10] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[11] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 7.

[12] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[13] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[14] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 39.

[15] ـ ر . ك: كافي، ج1، ص 455؛ اين عبارت راجع به اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) آمده است.

[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.

[18]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.

[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 99.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[21] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 99.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق