أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتَما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ(۳۵) فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (36)﴾
بهشت حضرت آدم و حوا(عليهما السلام)
بعد از آفرينش آدم(سلام الله عليه) و جريان تعليم اسماء و دستور سجده و اطاعت فرشتگان و تمرّد شيطان يك جريان ديگري را خداي سبحان مطرح ميكند و آن اينست كه فرمود: ما به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت سكونت داشته باشيد. خصوصيّت اين بهشت را در بعضي از قمستهاي قرآن بيان كرد.
شواهد بر اينكه بهشت آدم، باغي از باغهاي دنيا نبوده است
الف ـ مراد از *«الجنّة»* جنت خاص و معهود خارجي است
اين جنّت به عنوان باغي از باغهاي دنيا نميتواند باشد اولاً از اين جنّت با الف و لام ياد كرده است فرمود: ٭«يا آدم اسكن أنت و زوجك الجنّة»٭ معلوم ميشود يك جنّت معهود است و در قرآن غير از بهشت معنوي چيزي به عنوان جنّت، معهود نيست كه با الف و لام از او ياد بشود. مگر در موارد خاصّه كه عهد ذكري و مانند آن باشد وگرنه ٭«الجنّة»٭ عند الإطلاق به لسان قرآن، جنّت دنيايي را شامل نميشود يك امر معنوي خواهد بود پس در زمين باغي باشد به نام جنّت اين مشكل است.
ب ـ فرض اين است كه آدم هنوز به زمين نيامده است
شاهد دوم اينست كه هنوز حضرت آدم(سلام الله عليه) به زمين نيامده است چون در آيات بعد ميفرمايد به اينكه: ما به آدم دستور داديم شما به زمين هبوط كنيد ٭«وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ»٭ معلوم ميشود هنوز به زمين نيامده است، قهراً اين جنّت، جنّت زميني نخواهد بود.
ج ـ عدم هماهنگي، اوصاف ذكر شده براي بهشت آدم با باغهاي دنيايي
شاهد سوم آنست كه در سورهٴ مباركهٴ طه اوصاف اين جنّت را بيان كرد كه فرمود اين جنّت خصوصيّاتش چيست آيهٴ ١١٧ تا ١٢٠ سورهٴ «طه» فرمود: ٭«فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي»٭(١) فرمود ما به آدم گفتيم كه شيطان عدوّ تو و همسر توست شما را از بهشت بيرون نكند اينجا هم از او به عنوان ٭«الجنّة»٭ ياد كرده است.
فرمود شما را از بهشت بيرون نكند كه به زحمت ميافتيد، در شقا و تعب قرار ميگيريد. آنگاه بيرون رفتن از اين بهشت. شقا و رنج دارد درون اين بهشت بودن، نعمتها دارد. آن نعمتها را دارد ميشمارد ميفرمايد: ٭«فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي»٭ اگر شما را از بهشت بيرون كرد در شقا و رنج قرار ميگيريد ولي اگر در اين بهشت باشيد اين مزايا را داريد: ٭«إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَيٰ ٭ وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَي»٭(٢) اين اوصاف اربعه را براي بهشت ذكر كرد فرمود به اين كه در اينجا نه رنجي از درون داريد، نه رنجي از بيرون، انسان تمام مشكلاتش در اين چهار قسمت خلاصه است بعضي از قسمتها از درون است بعضي از قسمتها از بيرون انسان يا از گرسنگي يا از تشنگي رنج ميبرد كه اينها علل دروني دارد يا از سرما يا از گرما رنج ميبرد كه عوامل بيروني دارد.
فرمود: در اين بهشت نه گرسنگي هست نه تشنگي، پس از لحاظ درون رنجي نداريد نه از سرما آسيب ميبينيد كه از برهنگي رنج ببريد نه گرمازده ميشويد كه از بيرون رنج ببريد نه پوشاكي لازم داريد تا از سرما خود را حفظ كنيد نه آفتابزدگي در آنجاست كه رنج بيروني به نام گرما بر شما تحميل بشود. رنج گرسنگي و تشنگي هم نيست يكچنين بهشتي جايي كه انسان نه گرسنه بشود نه تشنه بشود نه برهنه بشود نه آفتاب زدگي داشته باشد اين باغ دنيا نميتواند باشد چون در باغ دنيا انسان گرسنه ميشود منتها غذايي هست كه گرسنگي را رفع كند. تشنه ميشود منتها آبي دارد كه عطش را برطرف كند. آفتاب هست منتها مسكني دارد كه به آن مسكن كه پناهنده شد از آفتابزدگي محفوظ ميماند. سرما هست منتها اين لباسي دارد كه از سرمازدگي خود را حفظ بكند. ولي فرمود: اصولاً در اين جنّت اين رنجها نيست اصلاً گرسنگي نيست. نه گرسنه ميشويد و غذا داريد و رفع گرسنگي ميكنيد نفرمود به اين كه هر وقت بخواهيد سير ميشويد. فرمود: ٭«إنّ لك ألاّ تجوع فيها و لاتعرىٰ ٭ و أنّك لاتظمؤا فيها و لاتضحىٰٰ»٭ اصلاً گرسنه نميشويد، نفي جوع است نه وجود شبع. نفرمود: گرسنه ميشويد ولي غذا ميخوريد سير ميشويد نفي عطش است فرمود تشنه نميشويد نه اين كه تشنه ميشويد بعد آب مينوشيد رفع عطش ميكنيد. خب در بهشتهاي آخرت اينچنين است كه انسان بدون رنج گرسنگي، لذّت سيري دارد بدون رنج تشنگي، لذّت سيرابي دارد در دنيا هر نشاطي با رنج آميخته است يعني انسان تا رنج گرسنگي نبرد از غذا خوردن لذّت نميبرد، تا رنج عطش را تحمّل نكند از نوشيدن آب خنك بهره نميگيرد اين خاصيّت دنياست كه رنجش مقدّمة آن نشاط است ولي در آخرت بدون رنج گرسنگي، انسان لذّت سيري دارد. بدون رنج عطش، انسان لذّت سيرابي دارد.
آنجا هر چه هست نوش است و لذّت، در بهشت اين خصيصه هست اگر اين اوصاف اربعه كه در سورهٴ «طٰهٰ» بيان شد نشانهٴ آنست كه در آنجا اصلاً رنج نيست، براي اين كه رنج يا از درون است يا از بيرون، معلوم ميشود آن جنّتي كه آدم(سلام الله عليه) بود باغي از باغهاي عالم طبيعت و دنيا نبود اين هم شاهد سوم از آن طرف هم نميشود گفت اين همان جنّت معروف است يعني جنّت قيامت كبرا است.
سؤال ...
جواب: بله، در دنيا اينطور است بله امّا در بهشت بدون رنج عطش، لذت كوثر است. بدون رنج گرسنگي لذت غذا خوردن هست در بهشت اصلاً رنج نيست نه اينكه رنج است انسان آن رنج با غذا و آب برطرف ميكند. سراسر لذت و نعمت است
شاهد بر اينكه بهشت آدم، جنت خلد نبوده است
امّا اين بهشت نميتواند بهشت قيامت كبرا باشد. چون آنجا هر چه قرآن كه دربارهٴ آن جنّت ياد كرد با خلود ياد كرد فرمود آنجا «دار الخلد» است كسي از آنجا بيرون نميآيد و از طرفي هم عامل بيرون آمدن آدم(سلام الله عليه) از آن جنّت، شيطنت شيطان بود در آن جنّت خلد اصلاً شيطان راه ندارد جا براي وسوسه نيست چون جا براي وسوسه نيست عامل خروج ندارد كه انسان كاري بكند كه بيرون بيايد.
بهشت آدم، بهشت برزخي
بنابراين، اين جنّت نه ميتواند آن «جنّةالخلد» باشد و نه باغي از باغهاي دنيا، قهراً ميشود بين دنيا و آخرت، يعني بين دنيا و جنّت خلد. ميشود يك جنّت برزخي كه هم مخلّد نيست جاي خلود نيست. و هم احكام بهشت آخرت را دارد.
امكان راه يافت شيطان در جنتهاي مثالي و برزخي
احكام بهشت آخرت اينست كه در آنجا جز نشاط چيز ديگر نيست و خستگي و رنج هم نيست و امّا تمام احكام «جنّةالخلد» را ندارد براي اين كه آنجا، جاي وسوسه است در مسألهٴ برزخ در نشئهٴ برزخي، منتها در برزخ نزولي جا براي شيطنت هست چون شيطان گرچه در «جنّةالخلد» راه ندارد و گرچه در «جنّةاللّقاء» راه ندارد امّا در حدّ متوسّط راه دارد يعني در جنّتهاي مثالي و برزخي، در جنّّتهايى كه بالاخره مقدار دارد، جسم دارد، شكل و اندازه دارد، حجم دارد و امثال ذلك، اين راه دارد. در اين جنّت شيطان ميتواند وسوسه كند آدم(سلام الله عليه) به اين حدّ كه رسيد گرفتار وسوسه شد.
سؤال ...
جواب: آنجا، ببينيم آيا وسوسه با تكليف آميخته است يا نه. در آنجا انسان اگر چنان چه انسان باشد و بخواهد به آن مقام سري بزند آنجا هم وسوسه راه دارد هم تكليف، منتها تكليف دو قسم است يك سلسله تكليفهايي است كه به حكم عقل بر انسانها مقرّر است يك سلسله تكليفهايي است كه از بيرون به وسيلهٴ شرع ميآيد ممكن است تكليفهاي عقلي باشد امّا هنوز تكليف شرعي نيامده باشد. ببينيم تا چه اندازه ميشود اين معنا را ثابت كرد اگر براهين اين معنا را تأييد نكرد به سراغ احتمال ديگر ميرويم.
سؤال ...
جواب: بدن مثالي، بدن حقيقي است. حقيقيتر از بدن مادي است. انسان در نشئهٴ برزخ همان انسان است. در روايات ما آمده است وقتي انسان ميميرد وارد بدني ميشود «كأبدانهم»(3) اين همه رواياتي كه در مسئلهٴ برزخ است و بدن مثالي را تثبيت ميكند، آن بدن قويتر از بدن مادّي است.
بنابراين، اين جنّت نه ميتواند جنّت دنيايي باشد كه باغي از باغهاي دنيا باشد نظير ٭«و دخل جنّته»٭(4) نظير آن كسي كه وارد باغش شد كه جريانش در سورهٴ كهف آمده است ٭«دخل جنّّته وهو ظالم لنفسه»٭ و نه «جنّةالخلد»ي است كه در قيامت كبرا است لابد بين اين دو است براي اين كه بعضي از آثار دنيا را دارد چون وسوسه در او راه دارد بعضي از آثار جنّت آخرت را دارد چون رنج در آنجا نيست. يعني تشنگي و گرسنگي و مانند آن در آنجا نيست.
سؤال ...
جواب:
برزخ صعودي و نزولي
يعني اگر كسي در دنيا باشد آن نشئه را به حساب آخرت ميآورد چون الآن به لحاظ ما كه دارند سخن ميگويد از او به عنوان آخرت ياد ميشود. اگر كسي وارد آخرت شد برزخ را در حكم زمين ميشمارد و اين هم برزخ نزولي است نه برزخ صعودي. برزخ صعودي، آن است كه انسان بعد از موت وارد آن نشئه ميشود برزخ نزولي كه مال جريان آدم(سلام الله عليه) است قبل از اين كه به زمين بيايد در آن نشئه بود برزخ نزولي البتّه با برزخ صعودي فرق ميكند.
سؤال ...
جواب: آن مثل اينكه، نه خود اين كه. در دنيا اگر كسي امكانات داشته باشد واقعاً گرسنه ميشود، منتها غذا دارد كه رفع گرسنگي ميكند واقعاً تشنه ميشود منتها آب مينوشد رفع عطش ميكند سرما و گرما او را آزار ميكند ولي پوشاك دارد امّا در آنجا اصلاً نفي جنس كرد. اين چهار فعل تأويل به مصدر ميرود ٭«ألاّ تجوع فيها و لاتعري ٭ وأنّك لاتظمؤا فيها و لاتضحيٰ»٭(٥) يعني لاجوعَ ولاعريٰ ولا ظلمأ ولا ضحيٰ. بنابراين در آن بهشت اصلاً اينها نبود.
سؤال ...
جواب:
ويژگيهاي جنت خلد
اصلاً خصيصه جنت خلد اين است كه جا براي شيطنت نيست. خداي سبحان، وقتي آن را مطرح ميكند ميفرمايد: (لا لغو فيها و لاتأثيم»٭(٦) به عنوان نفي حقيقت. اصلاً اينجا جاي بدي نيست و شيطان ديگر راه نخواهد داشت اگر در آنجا هم وسوسه راه داشته باشد پس لغو و تأثيم هم در آنجا راه دارد.
سؤال ...
جواب: جنّت آخرت دو قسم است يك قسمتش جنّت برزخي است يك قسمت جنّت قيامت كبراست. آنچه كه مربوط به جنّت خلد است از مختصّات اوست كه خلود و جاودانه بودن است در اين جنّتهاي برزخي نيست، چه صعودي چه نزولي ولي آن مزاياي ديگر البته هست.
يادآوري: مراد از «اكل» مطلق تصرف است
اين كه فرمود: ٭«و كلا منها رغداً حيث شئتما و لا تقربا»٭ يعني هر نحوه بهرهاي كه شما بخواهيد ببريد مجازيد و ديگر بهانه نگيريد. چون همهٴ اين نعم در اختيار شماست. نگوييد به اين كه ما را از بسياري از نعم منع كردند ما مجبور شديم به درخت نزديك شديم. نه رغد يعني عيش وافر و فراوان و رافه، همهٴ امكانات در اختيار شما هست و هيچ بهانهاي نداريد.
محوريت حضرت آدم(عليه السلام) در آيات
و در كلّ اين جريان آن كه اصل است آدم(سلام الله عليه) است و حوّا به تبع اوست هم در اصل اسكان، خدا ميفرمايد: ٭«يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ»٭ هم در مسألهٴ وسوسه، شيطان اوّل به آدم آسيب رساند بعد به تبع به حوّا براي اين كه در بعضي از بخشهاي قرآن ضمير را مفرد آورد.
فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَيٰ»٭(٧) نه «هل أدلّكما» اساس كار، آدم(سلام الله عليه) است. در آيهٴ ١٢٠ سورهٴ «طٰهٰ» فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ»٭ نه «إليهما» ٭«قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَيٰ»٭ نقل نكرد خداي سبحان كه «هل أدلّكما» و مانند آن.
سؤال ...
جواب: معلوم ميشود يكي اصل است ديگري تبع، چون در بسياري از موارد جريان آدم(سلام الله عليه) را ذكر كرد بالإصاله بعد بالتّبع جريان حوّا(عليها سلام) را ذكر كرد. معلوم ميشود كه ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ»٭ يكي بالإصاله است و ديگري بالتّبع. در اينجا هم خداي سبحان خطاب اوّل را متوجّه آدم ميكند ميفرمايد: ٭«يا آدم اسكن أنت»٭ بعد ميفرمايد: ٭«و زوجك الجنّة»٭ پس اساس چه در طرف فضيلت و چه در طرف خروج از جنّت، آدم(سلام الله عليه) است.
سؤال ...
جواب:
همتايي زن و مرد در انسانيت كه مبناي كمال اوست
ملاحظه ميكنيد كمال، مال انسانيّت است انسان نه مذكّر است نه مؤنّث اين بدن است كه يا چنين ساخته شد يا آنچنان انسان بما أنّه انسان نه مؤنّث است نه مذكّر، چون انسانيّت به نفس است و نفس نه مرد است نه زن. اين پيكر است اين ٭«إنّي خالق بشراً من طينٍ»٭(٨) است كه اين گل را يا اينچنين ميسازند يا آنچنان وگرنه ٭«نفخت فيه من روحي»٭(٩) آن روح نه مرد است نه زن. چون شيء مجرّد ذكورت و أنوثت ندارد لذا ملاحظه ميفرماييد در اسلام هيچ كمالي از كمالات مخصوص به مرد نشد نه ذكورت شرط است نه أنوثت مانع، بيان ذلك، اينست كه در كارهاي اجرايي البته وظايف تقسيم است كه مرد چه كار انجام بدهد زن چه كار انجام بدهد. هر كه خلوصش بيشتر بود تقرّبش بيشتر است ممكن است يك زن در مادري بيش از آن مقدار خلوص داشته باشد كه يك همسر در پدري آن كار را انجام ميدهد. آن زن به مراتب فضيلتش بيشتر از مرد است. كارها مال عقيده است و اخلاق و عمل و اينها را روح ميكند بدن ابزار است و روح انساني نه مذكّر است نه مؤنّث، لذا شما مسائل اسلامي را كه در كتاب و سنّت تحليل ميكنيد، اگر اعتقاد است، اگر تقواست، اگر شجاعت است، اگر كمالات عفّت و امثال ذلك است هيچ كدام از اين كمالات نه مشروط به ذكورت است نه ممنوع به اَنوثت.
همتايي زن و مرد در مقام ولايت
نه در وليّ الله شدن ذكورت شرط است كه زن چون فاقد شرط است وليّ الله نشود. نه انوثت مانع است كه زن چون داراي اين مانع است وليّ الله نشود لذا دركنار اولياي الهي در سورهٴ مريم وقتي خداي سبحان نام اوليا و بزرگان را ميشمارد ميفرمايد: ٭«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ»٭(١٠) ٭«واذكر في الكتاب موسيٰ»٭(١١) واذكر في الكتاب كذا و كذا در سلسلهٴ اين بزرگان الهي و آسماني هم بعد از جريان ابراهيم ميفرمايد: ٭«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً»٭(١٢) تمام كمال انسان اينست كه انسان وليّ الله بشود كه كمالي بالاتر از آن نيست آن چهرهٴ رسالت و چهرهٴ نبوّت، چهرههاي اجرايي است، باطن رسالت ولايت است. باطن نبوّت، ولايت است اساس كار اينست كه انسان وليّ الله بشود آن باطن مقامهاست. رسالت يك كار اجرايي است، نبوّت يك كار اجرايي است امّا آن ولايت، يك امر تكويني و امر حقيقي آن چهرهٴ پيوند انسان كامل با خداست در آن چهره شما ميبينيد در بين برجستهترين اولياي الهي، فاطمهٴ زهرا(عليها آلاف التحيّة و الثناء) را شما ميبينيد كه از بسياري از انبيا أفضل است. مريم(سلام الله عليها) را هم ميبينيد سرّ اين كه اسلام براي زن و مرد يك حقيقت قائل شد براي آنست كه كارهاي اجرايي را تقسيم كرده است فرمود قضا را مرد بگيرد بعضي از كارها را زن داشته باشد جبهه را مرد اداره كند، پشت جبهه را زن اداره كند. ممكن است يك زني در تداركات كه غذا براي رزمندهها ميفرستند. با خلوص كار كند و ثوابش از آن رزمنده اگر بيشتر نباشد، كمتر هم نباشد. آنچه كه اساس كار است ايمان است واعتقاد است و خلوص و اين مربوط به بدن نيست بدن يا اينچنين ساخته شد يا آنچنان، بدن در كارهاي اجرايي البتّه نقش دارد لذا كارهاي سنگين را به مرد ميدهند كارهاي سبك را به زن.
ولي شما در سراسر كتاب و سنّت كه ملاحظه ميفرماييد ميبينيد هيچ فضيلتي از فضائل انساني نيست كه ذكورت شرط باشد و انوثت مانع. گفتهاند زن نميتواند مرجع تقليد باشد چون مرجعيّت يك كار اجرائي است امّا اجتهاد چهطور؟ زن نميتواند مجتهد بشود؟ زن نميتواند فقيه بشود؟ چرا. اجتهاد يك كار اجرايي نيست امّا مرجعيّت يك كار اجرايي استو. تماس با مردم است البته بايد مرد باشد. ممكن است يك كسي در رشتهٴ اجتهاد قويتر هم باشد با خلوصتر هم درس بخواند فضيلتش از مرد بيشتر باشد منتها كارهاي اجرايي نتواند انجام بدهد كارهاي او مخصوص به خود آنهاست. علي أيّ حال اين نه براي آن است كه زن فرع است. آدم اصل است و حوّا فرع، نه زن و مرد. خب، اين زن يعني حوّا(عليها سلام) نسبت به آدم البته اينچنين است، نه اين كه زن نميتواند. ما در بين زنان صديقهٴ كبرا(عليها آلاف التحيّة و الثناء) را داريم كه از آدم ابوالبشر هم بالاتر است.
سؤال ...
جواب: نه، اين خصوصيت، خصوصيت عالم أرض نيست، خصوصيّت جسم است.
جسم يا اينچنين است يا آنچنان اين خصوصيت جسم است. هرجا جسم است ذكورت و انوثت است. انسان بعد از اينكه اين بعد را رها كرد وارد برزخ شد با اينكه برزخ قبل از قيامت است. قيامت يك حساب ديگري دارد ولي در برزخ با اينكه اين بدن نيست آنجا ذكورت و انوثت مطرح هست هرجا جسم است ذكورت و انوثت است خواه جسم برزخي خواه جسم ارضي و اگر جسم نيست از سطح جسم بالاتر رفتيم البته ذكورت و أنوثت معنا ندارد.
سؤال ...
جواب:
غرض شيطان از وسوسهٴ انسان
حالا اين شيطان كارش آنست كه اينها را برهنه كند بحثش خواهد آمد. ولي خصيصهٴ بهشت اين است كه اصلاً جا براي تشنگي و گرسنگي و برهنگي و آفتابزدگي نيست يك چنين جنّتي است و اين پيداست كه جنّت أرضي نيست. امّا شيطان ميآيد شيطنت ميكند و تمام تلاش و كوشش او اين است كه آبروي آدم را ببرد اينكه در اين كريمه آمده است كه ٭«طَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ»٭(١٣) و او آنچه را كه مستور بود شيطان اصرار ميكند كه آن مستور را مشهور بكند، عورت اينها را ظاهر بكند يعني عيب را ظاهر بكند تمام تلاش و كوشش شيطان اين است كه آبروي آدم را ببرد حالا اين به چه صورتي بيان ميشود عليٰ حدّه است.
محوريت آدم بر اساس خليفة بودن وي، نه مردگرايي در قرآن
غرض آنست كه در آنجا هيچ رنجي نبود همهٴ نعم بود منتها جسم بود قهراً ذكورت و أنوثت هم بود «جنّةالخلد» نبود براي اين كه «جنّةالخلد» خاصيّتش جاودانه بودن است و شيطان در آنجا اصلاً راه ندارد چون ٭«لا لغو فيها و لا تأثيم»٭(١٤) و اصل اين قصّه هم آدم(سلام الله عليه) است و حوّا به تبع اوست. نه براي اين كه زن تبع مرد است چون در بخشهاي ولايت زن و مرد ندارد. يك زن ممكن است از خيلي از مردان عالم، از مردان الهي عالم هم أفضل باشد مثل صدّيقة كبرا(سلام الله عليها).
سؤال ...
جواب: هر دو خوردند ٭«فأكلا منها»٭(١٥) لذا وسوسهٴ اوّل مال آدم بود بعد در حوّا. چه اينكه اسكان اوّل مال آدم بود بعد ما حوّا، اساس اين قصّه، آدم(سلام الله عليه) است و حوّا به تَبَع اوست. لذا در قرآن دارد: ٭«فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما ووري عنهما من سؤاتهما»٭(١٦) يعني زشتي آنها درآمد وگرنه زن و مرد كه يكديگر را ببينند برايشان زشتي ندارد اصل پديده است. اصل جريان است. تازه چنين چيزي خلق شده است. معلوم ميشود تمام تلاش شيطان اين است كه آبروي انسان را ببرد و قرآن كريم فرمود: ٭«يَا بَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ»٭(١٧) اين فتنه نكند، كاري نكند كه آبرويتان را ببرد، او كاري ندارد چون انسان تمام تلاشش به آن حيثيّت و آبرويش است. وقتي او را از دست داد ديگر براي او انسانيّتي باقي نميماند و شيطنت كاري كه ميكند اينست كه انسان را گرفتار خزي كند و انسان مادامي كه مؤمن است آبرويش ريخته نميشود. تمام تلاش شيطان اين است كه آدم را بيحيثيّت كند.
سؤال ...
جواب:
چگونگي راهيابي شيطان به بهشت
اين هم يكي از شبهات هفتگانه است كه بايد مطرح بشود كه شيطان چگونه راه پيدا كرد. اين را مفسّرين دارند حل ميكنند، ميگويند به اين كه خود شيطان نرفت بلكه به وسيلهٴ ديگران نفوذ پيدا كرد وسوسه كرد. بعض از اسرائيليّات هم در اين تفسير آمده است كه از راه دهن مار وارد شد و از آن راه به جنّت رفت.(18) اين بايد بحث بشود كه چگونه شيطان در آنجا راه پيدا كرد. اين جنّت شد يك جنّت برزخي، وقتي جنّت برزخي شد، راه براي نفوذ شيطنت هست. لازم نيست خودش در آنجا مستقر باشد او ميتواند در نشئهٴ برزخ نفوذ كند. نشئهٴ برزخ، نشئهٴ تجرّد عقلي نيست كه شيطان در آنجا راه نداشته باشد حدّ مخلَصين نيست مادون حدّ اخلاص است وقتي مادون حدّ اخلاص بود در حدّ يك تجرّد وهمي و خيالي است كه شيطان راه دارد. گر چه دائماً آنجا به سر نميبرد ولي راه دارد كه انسان اگر به نشئهٴ برزخي سري زده است اين وسوسهٴ شيطان پاي او را از پايين بكشد او را پايين بياورد نگذارد او در آنجا بماند گاهي شما نمونههايش را شايد در خودتان احساس كردهايد كه به انسان يك حالي دست ميدهد كه خود را از طبيعت فارغ ميبيند بعد ميبينيد اين حال دوام ندارد كسي از پايين، پاي او را ميكشد پايين ميآورد اين شيطان است كه در نشئهٴ طبيعت تلاش و كوشش ميكند تا پاي كساني كه ميخواهند در دالان برزخ كه بالاتر از طبيعت است پا بگذارند پاي اينها را بلغزاند. زيرا پا را از پايين خالي كند. از بالا تو سري نميزند چون دستي به بالا ندارد ولي از پايين پا را ميلغزاند تعبير قرآني اينست كه ٭«فأزلّهما»٭ اينها را لغزاند. اگر انسان حالي به او دست داد كه از نشئهٴ طبيعت خارج شد خود را در يك نشئهٴ صيانت از گناه ميبيند. ميبيند اين حالت حالت بسيار نوراني است امّا دوام پيدا نميكند شيطان از پايين او را ميلغزاند انسان را ساقط ميكند.
برهان بر اين نيست كه حالا شيطان در آن جنّت رفت آنچه كه هست وسوسه كرد نه خودش در آنجا بود بر خلاف آنچه كه در قصّهٴ سجده مطرح است آنچه كه در قصّهٴ سجده مطرح است واقعاً در آنجا بود خداي سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا»٭(١٨) از اين منزلت پايين بيا و امّا در جريان وسوسهٴ آدم، برهاني نداريم كه شيطان در آنجا مستقر بود يك نفوذي هم داشت حالا اصل اين جريان كه به خواست خدا از نظر بحث تفسيري تمام شد ميرسيم به هفت شبههاي كه ميگويند تمام شبهاتي كه در عالم هست به همين هفت اشكال برميگردد و اوّل كسي كه اين شبهات سبعه را در بين مخلوق طرح كرد شيطان بود لذا جبريّه گرفتار يكي از شبهات او شدهاند، مفوّضه گرفتار يكي ديگر از شبهات او شدهاند، خوارج گرفتار يكي ديگر از شبهات او شدهاند مكتبهاي الحادي گرفتار يكي ديگر از شبهات او شدند همه اين شبهات سبعه را در كتابهاي تفسيري طرح كردهاند و جواب دادهاند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١١٧.
(2) سورهٴ طٰهٰ، آيات ١١٨ ـ ١١٩.
(3) كافي، ج 3، ص 244؛ عن ابي عبد الله(ع) قال قلتُ له جُعلتُ فداك يروون ان ارواح المؤمنين في حواصل طيور خضر حول العرش فقال: لا المؤمن أكرم علي الله من أن يجعل روحه في حوصلهٴ طير و لكن في أبدان كأبدانهم.
(4) سورهٴ كهف، آيهٴ ٣٥.
(5) سورهٴ طٰهٰ، آيات ١١٨ ـ ١١٩.
(6) سورهٴ طور، آيهٴ ٢٣.
(7) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٠.
(8) سورهٴ ص، آيهٴ ٧١.
(9) سورهٴ ص، آيهٴ ٧٢.
(10) سورهٴ مريم، آيهٴ ٤١.
(11) سورهٴ مريم، آيهٴ ٥١.
(12) سورهٴ مريم، آيهٴ ١٦.
(13) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٢؛ سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢١.
(14) سورهٴ طور، آيهٴ ٢٣.
(15) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢١.
(16) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٠.
(17) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٧.
(18) در المنثور، ج 1، ص 131.
(19) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.