اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15) إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16) وَمَا ذلِكَ عَلَي اللَّهِ بِعَزِيزٍ (17) وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَمَن تَزَكَّي فَإِنَّمَا يَتَزَكَّي لِنَفْسِهِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (18) وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَالْبَصِيرُ (19) وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ (20) وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ (21) وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ (24)﴾
هشدار قرآن به ناشنوايي بتها و خروج فرعون از آن
در آيه چهارده سوره مباركه «فاطر» فرمود: ﴿إِن تَدْعُوهُمْ لاَ يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ﴾[1] درباره بتها فرمود بتپرست بداند كه از بتها كاري ساخته نيست آنها نه خواستههاي شما را درك ميكنند, نه صداي شما را ميشنوند نه بر فرض درك بكنند ميتوانند مشكل شما را حل كنند. اين درباره اوثان و اصنام است و مانند آن, درباره خود فرعون نيست كه او ادّعا ميكرد ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[2] يا ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[3] اين منظورش از اله و الوهيّت و ربوبيّت اين نبود كه بايد مرا بپرستيد ميگفت در اين كشور فقط قانوني كه من تصويب ميكنم بايد اجرا بشود وگرنه خودش هم نظير ساير بتپرستان قِبطي بتي داشت و ميپرستيد كه درباريان فرعون به او گفتند اگر جلوي پيشرفت موسي را نگيري تو و آلهه تو را از بين ميبرند ﴿يَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾[4] معلوم ميشود او هم آلههاي داشت, آنها را ميپرستيد و بتپرست بود اينكه ميگفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾ يا ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ يعني تنها ارادهٴ من است كه كشور را اداره ميكند قانون [يعني] آنچه من گفتم, اراده كردم و تصويب كردم بيش از اين ادّعايي نداشت و خودش هم بتپرست بود.
اضطرار انسان در فهم مفاهيم برهاني و اختيار او در ايمان به آن
مطلب دوم در جريان قيامت مستحضريد كه ما در دنيا اختياري داريم در آخرت، تحت اعمال و عقايد دنيايمان اداره ميشويم در دنيا ما ميتوانيم در راه علم تلاش و كوشش كنيم يعني مقدّمات علمي را فراهم كنيم وقتي وارد قلمرو علم شديم برهاني اقامه شد ديگر در اختيار ما نيست كه ما بگوييم من نميخواهم بفهمم انسان وقتي برهان اقامه شد ميفهمد, دليل ارائه شد, مضطرِّ به فهميدن است وقتي دليل، ضروري بود يعني بديهي بود انسان در برابر بديهي قرار گرفت هرگز نميتواند بگويد من ميخواهم نفهمم همانطوري كه در فضاي بيرون اگر كسي نوري را ديد, آفتابي را ديد نميتواند بگويد من نميخواهم ببينم, نميخواهم بفهمم; وقتي كه نور را ديد يقيناً ميفهمد بين نفس و علم, اراده فاصله نيست ولي بين نفس و مقدّمات تعليم و تحصيل فاصله است ممكن است مطالعه نكند, ممكن است فكر نكند, ممكن است گوش ندهد اينها مقدمات علم است اما وقتي برهاني اقامه شد بين نفس و فهميدن, هيچ چيزي فاصله نيست; لذا انسان چون در برابر ضروري قرار گرفت, مضطرّ به فهميدن است اين براي انديشه و عقل نظر; اما [درمحدوده] عقل عمل كه ايمان است و باور كردن است و عقيده است نه عقد علمي، كاملاً مختار است ميتواند چيزي را كه صد درصد فهميد حق است را به جان خود گره نزند و باور نكند اين كاملاً مقدور اوست.
اختيار, سرّ ايمان نياوردن فرعون به موسي(عليه السلام) با علم به حقّانيت او
اينكه وجود مبارك موساي كليم به فرعون گفت براي تو مسلّم شده است كه اين حق است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[5] معذلك ايمان نياورد اينكه خدا فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[6] اين «استيقان» مثل «استكبار» اين الف و سين و تاء براي شدّت مبالغه و نهايت كمال است فرمود براي او صد درصد روشن شد يقين پيدا كرد كه كار موساي كليم(سلام الله عليه) معجزه است بين نفس و ايمان, اراده فاصله است انسان ميتواند ايمان بياورد ميتواند نياورد, اگر لجبازي كرد و ايمان نياورد يك كار عادي انجام داد.
سلب اختيار در قيامت سبب ناتواني انسان بر آوردن ايمان
اما در معاد، اين اختيار گرفته ميشود نه اينكه اضطرار به جاي آن ميآيد, اختيار گرفته ميشود بدون جانشين. در معاد, انسان خيلي از چيزها را كه فكر نميكرد ميبيند و علم پيدا ميكند ميگويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ﴾[7] ما را برگردان دنيا كه جاي عمل است آنجا ايمان بياوريم اينجا جاي ايمان نيست يعني بين نفس و ايمان كاملاً رابطه قطع شد چون «انّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[8] مشكل مشركان و كافران و تبهكاران اين است كه حق براي آنها صد درصد روشن ميشود ولي ميخواهند ايمان بياورند نميتوانند «انّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» چون اگر آنجا جاي ايمان باشد ايمان ممكن باشد پس آنجا هم شريعتي هست, رسالتي هست, وحي و نبوّتی هست, تبشير و انذاري هست اين ميشود دنيا ديگر آخرت نيست خب آنجا ايمان ميآورند ديگر راحت ميشوند وقتي ايمان آوردند در اثر گناهان دنيا ممكن است مقداري معذّب بشوند ولي مخلَّد نيستند براي اينكه مؤمناند لذا حساب آخرت كاملاً جداست.
اِخبار قرآن به عدم اعتراف دشمنان دين بر خدايي خدا در قيامت
مسئله بعدي آن است كه عدهاي دشمن ديناند ﴿مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾[9] اينها كه دين را باور نكردند و دشمن ديناند در جهنم هم به مالك دوزخ ميگويند: ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ خدا را كه قبول ندارند, دشمن الله هم هستند, به مالك دوزخ(سلام الله عليه) ميگويند به خدايت بگو جان ما را بگيرد نميگويند: «ربّنا اقض علينا» ميگويند: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[10] نه «ربّنا» اينها از معانديني هستند كه ﴿عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ﴾ هستند در قيامت مشكل جدّيشان اين است.
دلالت آيه ﴿أنْتُمُ الْفُقَراء...﴾ بر معرفي تكيهگاه واقعي انسان
مطلب بعدي آن است كه در اين آيه كه فرمود شما فقراي الي الله هستيد يعني آن راهها بسته است به صنم و وثن بخواهي اعتنا كني بسته است, به افراد بخواهيد تكيه كنيد راه بسته است, به خودتان بخواهيد تكيه كنيد راه بسته است فقر هست و راهي غير از الله نيست پس ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾ كه در بحث جلسه قبل روشن شد كه اين آيه نميخواهد بگويد شما نيازمنديد چون نيازمندي محسوس همه ماست منتها مشكل خيليها اين است كه نميدانند به چه كسي نيازمندند لذا خبر را معرفه آورد يعني ما چيز جديدي نميخواهيم بگوييم كه شما فقرا و نيازمنداني هستيد تمام اهميت اين جمله ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾ به آن متعلّقش است در آن روز روشن شد كه اگر گفتند «زيدٌ قائم في السوق» ما دو مطلب را ميفهميم: يكي اينكه زيد ايستاده است نشسته نيست, يكي اينكه قيامش هم در بازار است اما آنجا كه خبر معرفه است و مخاطب ميداند ديگر لازم نيست خبر نكره باشد ما آن قيد را ميآوريم ميگوييم زيدي كه ايستاده است قيامش در بازار است در مسجد است يا امثال ذلك, اينجا خبر معرفه است و روشن است لازم نيست بگويند «أيّها الناس أنتم الفقير» معلوم است ما نيازها را احساس ميكنيم, هر روز در اثر بيماري, فقر, گرسنگي, تشنگي به پوشاك, به خوراك نيازمنديم; منتها نميدانيم به چه كسي نيازمنديم اين الله كه اسم اعظم است و ذكر شده همه اسمايي كه در دعاي نوراني «جوشن كبير» آمده زيرمجموعه آن است يعني اگر كسي مريض است به «الشافي» محتاج است اگر كسي مديون است به «الرازق» محتاج است, گرسنه است به «الغني» محتاج است, اگر دورافتاده است به «القريب» محتاج است همه اين اسماي «جوشن كبير» زير پوشش الله است كه مستجمِع جميع صفات است فرمود شما هر مشكلي داشته باشيد به شافي, به كافي, به وافي, ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾[11] نيازمنديد.
در صدد تهديد و ارعاب بودن آيه ﴿إنْ يشأ يُذْهِبكم...﴾
بعد فرمود اگر شما اين راه را نرفتيد چون انبيا هم مبشّرند هم منذر, انذار را از اينجا شروع ميكند ميفرمايد خدا شما را ميبرد يك عدّه ديگر ميآورد ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين درصدد تهديد و ارعاب است وگرنه سنّت الهي بر اين است كه هر روز شما ميبينيد يك عدّه در بيمارستانها به دنيا ميآيند در گورستانها هم يك عدّه دفن ميشوند اين ديگر يك امر جاري است در هيچ كشوري نيست مگر اينكه شما ميبينيد هر روز يك عده وارد دنيا ميشوند يك عده هم خارج ميشوند اما اينكه فرمود: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين تهديد است براي اينكه به حيات شما خاتمه ميدهد و يك عده ديگر را ميآورد نظير آن آيه كه فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[12] فرمود اگر شما نتوانستيد اين نظام را اداره كنيد خدا شما را از بين ميبرد يك عده را ميآورد كه اين نظام را بتوانند خوب اداره كنند اينطور نيست كه خدا از دينش, از نظامش دست بردارد ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ در اينگونه از موارد هم فرمود: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين يك تهديد است.
هشدار به سنگيني بار گناهكاران در قيامت و عدم حمل آن توسط ديگران
حالا كه شما را ميبرد با بار سنگينتان ميبرد وقتي با بار سنگين رفتيد نه خودتان ميتوانيد آن بار را حمل كنيد براي اينكه سنگين است نه ما بار شما را به ديگري ميدهيم براي اينكه ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ نه خواهش و تمنّي و استدعاي شما نسبت به ارحامتان اثرگذار است ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي﴾ پس تمام راههاي كمك بسته است نه خودتان ميتوانيد اين بار را حمل كنيد, نه ما بار شما را به ديگران ميدهيم, نه خواهش و تمنّي شما اثر ميكند و از ارحامتان بخواهيد كمك بگيريد مشكل شما را حل كنند.
خداي «غنيّ حميد» برآورنده نياز انسان و لزوم شكرگزاري از او
لذا فرمود شما فقيريد (يك) خدا غني است (دو) اما اينچنين نيست بگوييم شما فقيريد و خدا غني است شما فقيرِ الي الله هستيد و خدا غنيّ و مُنعِم بر شماست لذا هم شما پسوندي داريد كه فقير الي الله هستيد هم خدا غنيّ حميد است مشكل شما را حل ميكند محمود شما است وقتي مشكل شما را حل كرد شما بايد سپاسگزار باشيد, حامد باشيد, شاكر باشيد نه اينكه شما فقيريد او غني است نه خير, شما فقير به او هستيد او هم غنيّ بر شماست به فيضش ميرسيد تمام نيازهايتان برطرف ميشود لذا غنيّ حميد است.
چگونگي اجرايي شدن تهديد در صورت عدم شكر
اين غنيّ حميد اگر مشكل شما را حل كرد بايد شاكر و سپاسگزار باشيد نشد ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ كه در صدد تهديد است البته مؤمنين اگر رخت بربستند روح و ريحاناند شما ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[13] گرفتار ميشويد و اين براي خدا كار آساني است كه شما را ببرد يك عدّه ديگر را بياورد اينكه شما را به طور طبيعي ببرد يك عده را به طور طبيعي بياورد اين هر روزه جزء سنّت الهي است اين تهديد نيست اما يك عده را منقرض بكند كه اثري از اينها نگذارد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾[14] هيچ اثري از اينها در دنيا نيست فقط اگر شما پژوهشگر تاريخي باشيد نام اينها را در لابهلاي كتابهاي تاريخ ميبينيد ميگوييد روزي در اين مملكت فلان كس بود, ما اينها را اُحدوثه قرار داديم, حديث قرار داديم, سخن قرار داديم وگرنه در جهان خارج اثري از اينها نيست. ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ ٭ وَمَا ذلِكَ عَلَي اللَّهِ بِعَزِيزٍ﴾.
عدم نابودي انسان با مرگ و حمل گناه او توسط ديگران
وقتي وارد آن عالَم شديد نه اينكه شما را نابود بكند انسان اگر با مرگ نابود بشود كه راحت است چون معدوم, معذّب نيست فرمود اينچنين نيست كه شما نابود بشويد شما منتقل ميشويد از داري به دار ديگر با بارتان هم منتقل ميشويد كسي نيست بار شما را ببرد ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ وِزر يعني آن بار سنگين, وازر يعني كسي كه حامل وزر است, باربر, هيچ باربري بار شما را نميبرد نكره هم ميتواند در اثر اينكه در سياق نفي واقع شد مفيد عموم باشد هيچ باربري بار شما را نميبرد اين اجمال به متن.
سه راه ممكن در حمل بار انسان توسط ديگران و نفي آن در مسئله
بعد اين متن را تفصيل داد فرمود سه راه دارد ما بخواهيم بار شما را به دوش ديگري بيندازيم هرگز اين كار را نميكنيم شما خودتان بخواهيد ببريد مقدورتان نيست از ارحامتان بخواهيد كمك بگيريد آنها هم جواب شما را نخواهند داد شما هستيد و بارتان ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ﴾ مثقلة يعني نفسي كه در اثر بار سنگين احساس ثِقل ميكند زير بار مانده, مُثقله يعني نفسي كه بار بر او سنگيني كرده است اگر اين نفس مثقله, از ديگري كمك بخواهد كه مقداري از بار او را ببرد آن ديگري بار او را نميبرد گرچه ارحام او هم باشد چون ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾,[15] ﴿وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا﴾ حَمل اين اوزار, آنچه در پشت است حِمل است آنچه در شكم است حَمل است ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ﴾[16] كه در سوره «يوسف» گذشت همين است يعني يك بار شتر, اگر كسي اين گمشده بار را پيدا كند جايزهاي كه به او ميدهيم در برابر اين جُعاله, بار يك شتر گندم است و مانند آن، اين را ميگويند حِمل آنكه در بطن است حَمل است اينكه در پشت است حِمل است ﴿إِلَي حِمْلِهَا لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيء﴾ از اين وزر, شيئي.
نفي هر گونه پناهگاه در قيامت و علت آن
در بخشهايي از قرآن فرمود اصلاً وَزري نيست وزر مستحضريد در دامنه كوه يك سلسله غارها و پناهگاههايي است كه حالا مسافر, راهگمكرده يا حيوانات، آنجا پناهنده ميشوند فرمود در قيامت وَزري نيست ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ﴾ اين كوهها و اين تپّههاو اين ارتفاعات كلاً تسطيح ميشود ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ٭ فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾[17] سؤال ميكنند كه كوهها چه ميشود ميفرمايد تمام اين كوهها در درّهها ريخته ميشود كلّ زمين تسطيح ميشود هيچ تپّه و پَستي و بلندي ندارد در سوره «ق» هم فرمود: ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[18] چشم انسان هم در آن روز حدّت دارد تيز است ديگر كار ميكروسكوپ و تلسكوپ را ميكند دورترين نقطه را ميبيند اگر كسي بخواهد جايي پناهنده شود پناهگاهي نيست پشت درختي نيست, پشت ديواري نيست, پشت تپّهاي نيست و اگر كسي خواست او را ببيند هر جا باشد در اثر تيزبيني آن چشم او را ميبيند لذا هيچ انسان شرمندهاي قدرت حفظ و استتار ندارد. در اينجا فرمود: ﴿لاَ يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ﴾ آن كسي كه مَدعوّ است ﴿ذَا قُرْبَي﴾ باشد ارحام اين باشد كسي از فرزندش كمك بخواهد كه مقداري از بار او را حمل كند اين مقدور نيست.
انذار و تبشير, وظيفه عام انبيا و بهرهوري عدهاي از آن
انبيا گذشته از اينكه معلّم كتاب و حكمتاند براي اجراي آن احكام و حِكم, تبشير و انذاري هم دارند تشويق و تنبيه هم دارند تبشير انبيا در گروهي اثر ميگذارد, انذار انبيا در گروهي اثر ميگذارد ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ در سوره مباركه «فرقان» ملاحظه فرموديد كه انبيا(عليهم السلام) آمدند ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[19] همه را انذار ميكنند منتها بهرهبران از انذار, مؤمناناند فرمود ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾,[20] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا﴾[21] اينجا هم كه فرمود فقط انذار ميكني يعني فقط مؤمنين از انذار شما طرْفي ميبندند وگرنه انذار, انذار جهاني است ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ است همه كفار و مشركين را انبيا انذار كردند اما بهرهوري براي مؤمنان است.
عالمانِ صاحبان خشيت, پذيراي انذار الهي و شمول آن بر عالمانِ تجربي
﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ﴾ خشيت هم حالا در همين سوره مباركه «فاطر» خواهد آمد كه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ اين ناظر به علماي فقه و اصول و امثال ذلك نيست در اثر عموم يا اطلاقي كه اين آيه دارد عالمان فقه و اصول را هم شامل ميشود ولي اصلِ سياق آيه درباره عالماني است كه يا مهندسي كشاورزي دارند يا ستارهشناساند يا ساير رشتههاي تجربي را بلدند در سوره «فاطر» به خواست خدا كه خواهد آمد آيه 27 و 28 اين است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ ٭ وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ كساني كه جامعهشناساند, كساني كه معدنشناساند, كساني كه زمينشناساند, كساني كه مهندسين كشاورزياند, كساني كه ستارهشناساند, كساني كه هواشناساند يعني همين علوم تجربي.
ذكر آيه ﴿إنَّما يَخشي الله﴾ در كنار علوم تجربي دال بر ديني بودن آن
فرمود اينها هم كه از خدا ميترسند معلوم ميشود اينها جزء علوم ديني است اگر در ذيل آيه نَفْر آمده بود ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ انسان خيال ميكرد كه اين آيه مخصوص فقها و مفسّران و اصوليين و اينهاست اما اين آيه درباره مهندسان و منجّمان و ستارهشناسان و اينها آمده به اطلاقي كه دارد فقها و اصوليين را هم شامل ميشود اين نظم دقيق رياضي كه از دورترين نقطه غرب اين نسيم حركت ميكند بعد به صورت باد در ميآيد درجهاش زياد ميشود ابر توليد ميشود ابر زن داريم, ابر مرد داريم اينها نكاح ميكنند, باردار ميشوند, هنگام بارداري خدا براي اينها رَحِم قرار ميدهند كه ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾[22] اينها شلنگي نبارند قطره قطره ببارند اگر كسي اينها را خوب درك كند شب و روز، ساجد در پيشگاه حق است اين نظم دقيق تازه بشر پنج درصدش را فهميده آنقدر اين حساب دقيق و رياضياش متقن است كه ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾[23] غرض اين است كه ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در كنار علوم مهندسي و كشاورزي و اينهاست.
اقوال در شريعت و افعال در خلقت دو رشته از علم ديني
پرسش: اين قدري جاي تأمّل است فرمود از عبادِش علماست.
پاسخ: بله, اول بايد جزء بندگان باشند اما در ذيل آيه نفر نفرمود كه ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ اصلش كه بايد بنده باشد وگرنه خشيت ندارد اگر كسي علم ديني را به عنوان علم ديني نشناسد كه خشيتي ندارد همين علم ديني در فقه و اصول هست, همين علم ديني در كشاورزي و نجوم هم هست اينها اقوال خداست آنها افعال خداست آن افعال خدا را ميفهمد به خدا ايمان ميآورد بندگي او را ميپذيرد و خشيت دارد اينها اقوال الهي را ميفهمند ايمان ميآورند بندگي او را ميپذيرند و خشيت دارند اطلاق عموم آيه سوره «فاطر» كما سيأتي شامل فقها و اصوليين هم ميشود ولي اساس كار آن است.
انبيا و ائمه(عليهم السلام) مصداق اتمّ خشيت الهي و اضافي بودن حصر در «إنَّما»
پرسش: مصداق اتمّ علماي اينجا انبيا و ائمه نيستند؟
پاسخ: خب آن در همه جا همينطور است انبيا و اينها كه احتياجي به مهندسي كشاورزي و اينها ندارند اينها كه اهل خشيتاند اهل خشوعاند (يك) اهل خضوعاند (دو) بالاتر و جامعتر از همه اهل خشيتاند (سه) آنها كه هميشه برترند ولي منظور آن است كه سياق آيات براي علوم تجربي است مهندسان عالِم, منجّمان عالم, محقّقان عالم, زمينشناسان عالم, اگر علم ديني را كاملاً ادراك كنند اينها اهل خشيت هستند.
پرسش: با ﴿إنَّما﴾ نميسازد.
پاسخ: ﴿إنَّما﴾ حصر اضافي است مثل همين آيه هجده كه فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ﴾ با اينكه او ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ است با اينكه فرمود: ﴿تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[24] لُدّ جمع ألدّ است آن ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[25] آن دشمنترين دشمنها را بترسان اين هست ولي بهرهٴ از انذار براي كيست مثل ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[26] با اينكه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاس﴾[27] است اما ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ براي اينكه متّقيان بهره ميبرند اينجا هم انذار، حصر اضافي است آنجا هم خشيت, حصر اضافي است.
پرسش: علومي كه بر پايه حس و تجربه باشد چطور خشيت ايجاد ميكند؟
پاسخ: براي اينكه از نظم پي به ناظم ميبرد وقتي از نظم پي به ناظم برد در برابر ناظم، خشوع دارد.
تبيين متعلّق حصر «إنّما» در پذيرش انذار الهي انبيا
﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ﴾ آنها كه به غيب ايمان دارند يعني از تجربه به ماوراي تجربه, از فيزيك به متافيزيك ايمان دارند تنها به محسوس و شهادت ايمان ندارند ايمان به غيب دارند و ستون دين را كه نماز است[28] اقامه ميكنند اينها از انذار شما بهره ميبرند و اگر كسي طاهر شد اينچنين نيست كه حالا از فقر خود بكاهد (يك) يا ـ معاذ الله ـ از فقر الي الله بكاهد (دو) نه, فقرش همچنان محفوظ است فقرش هم الي الله است اين هم همچنان محفوظ است ولي طهارتش به سود خودش است ﴿وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ هم سير شما به طرف الله است هم صيرورت شما به طرف الله است منتها هر كسي با آن اسم خاصّي محشور ميشود كه آن را ميپرستيد اينچنين نيست كه همه اينها به الله محشور بشوند خيليها به رازق, خيليها به كريم, خيليها به باسط, خيليها به شافي, خيليها به كافي و مانند آن محشور ميشوند.
بررسي تمثيل يا تعليل بودن موارد حصر در پذيرش انذار انبيا
مطلب مهم آن است كه اين چند موردي كه خداي سبحان ذكر فرمود اينها تمثيل است يا تعليل. فرمود همه از انذار استفاده نميكنند فقط يك عده هستند كه از انذار تو بهرهمندند چرا؟ با اينكه شما ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ هستيد همه را انذار ميكنيد چرا؟ سيدناالاستاد و عدهاي از مفسّران بر آن هستند كه اين چند تعبير همهشان تمثيل است.[29] فرمود: ﴿الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ از انذار شما استفاده ميكنند آنهايي كه «لا يؤمنون بالغيب و لا يقيمون الصلاة» استفاده نميكنند چرا؟ براي اينكه همانطوري كه به حسب ظاهر كور و بينا يكسان نيستند, تاريكي و نور يكسان نيستند, فضاي خنك با جاي گرم و سوزان يكسان نيستند, زنده و مُرده يكسان نيستند, بهرهوران از انذار با محرومان از انذار هم يكسان نيستند مؤمن و كافر هم يكسان نيستند. اين درست است اما اگر بگوييم تعليل است, علّت آن حکم را بيان كرديم نه اينكه با مَثل حل كرديم يك وقت است انسان، تعليل دارد ميگويد ميدانيد چرا اين دارو اثر ميكند براي اينكه اين بيماري از فلان ويروس يا از فلان ميكروب تشكيل شده است اين دارو ضدّ آن ويروس يا ميكروب است تنازع و درگيريشان را نشان ميدهد آن وقت اين دانشجوي پزشكي را با علت درمان آشنا ميكند اين ميشود طبيب محقّق, يك وقت براي او مَثل ميزنند ميگويد اين دارو براي درمان فلان بيماري مثل فلان سنگ است كه به شيشه ميخورد شيشه را ميشكاند اين در حدّ تمثيل است او هم در حدّ تمثيل ميفهمد.
تقويت قول به تعليل بودن موارد متعلّق حصر در «إنّما»
اين جملهاي كه فرمود فقط شما انذارتان در اهل خشيت اثر ميكند آنها كه اهل خشيت نيستند از انذار شما بهره نميبرند اگر بگوييم اين تمثيل شده به كور و بينا به زنده و مُرده اين محقّقانه نيست مطلب را ميفهماند ولي محقّقانه نيست اما اگر بگوييم نه, واقعاً اينها كورند مطابق سوره مباركه «حج» اينها كورند نه اينكه كورِ ظاهري داريم و بيناي ظاهري داريم اينها شبيه هم نيستند نه, يك عده واقعاً كورند يك عده واقعاً كَرند مگر اين حرفها با گوش ظاهري كار دارد با گوش ظاهري كه همه ميشنوند آن گوش باطني كه بايد بشنوند اينها واقعاً ندارند يعني كسي كه حقيقتاً كور است با كسي كه حقيقتاً بيناست اينها شبيه هم نيستند يعني اينها واقعاً كورند قوم شعيب به شعيب گفتند ﴿مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ﴾[30] ما اين حرفهايي كه تو ميگويي نميفهميم اگر كسي معيار معرفتشناسياش حس و تجربه باشد او احكام عالَم غيبي را با چه چيزي ميفهمد اينها واقعاً كورند, واقعاً كَرند, واقعاً مردهاند. اينكه فرمود زنده و مُرده يكسان نيست اين در حدّ تمثيل نيست اگر تمثيل بود يكي, دوتا كافي بود اما اينها تعليل است فرمود: ﴿مَا يَسْتَوِي الأحْيَاءُ وَلاَ الأمْوَاتُ﴾ واقعاً اينها مردهاند اگر حيات حيواني بگوييد بله, اينها ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾[31] حيات حيواني دارند احساس دارند, تخيّل دارند, غذا ميخواهند و مانند آن, اما بخواهند از مرز حيوانيّت بالا بيايند تعقّلات انساني داشته باشند آن حيات را ندارند اگر فرمود: ﴿إنْ هُمْ إلاَّ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ پس حيات انساني را واقعاً ندارند امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي حمد عرض ميكند خدايا اگر شما راه حمد را به ما نشان نميدادي ما نعمتهاي شما را بيحمد صرف ميكرديم و اين جامعه كه نعمت الهی را بيجا صرف بكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ»[32] معلوم ميشود كه انسان در منظر امام سجاد(سلام الله عليه) «هو الحيّ المتألّه الحامد» است اين «حمد» فصل مقوِّم انسان است كه اگر كسي حامد نباشد انسان نيست اين تعارف ندارد و اگر كسي چشم باطني داشته باشد نظير آنچه وجود مبارك امام سجاد و امام باقر(سلام الله عليهما) در سرزمين عرفات كه فرمودند: «ما أكثرُ الضجيج و أقلُّ الحجيج»[33] خب ميبيند, هر دو يعني امام باقر و امام سجاد(سلام الله عليهما) به بعضي از شاگردانشان در صحنه عرفات نشان دادند كه برخيها واقعاً حيواناند اگر كسي در برابر امام زمانش بايستد كه ديگر انسان نيست اين حقيقتاً حيوان است آن وقت اين ميشود تعليل نه تمثيل, اينها را اگر ما به تعليل حمل كنيم اُولاست ﴿إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ﴾ اين نشانه تعليل است فرمود اينها در قبرند يعني هفت, هشت نفري كه در يك خانواده بينماز و روزه زندگي ميكنند اين يك مقبره خانوادگي است حالا در وسط شهر افتاده هفت, هشتتا مرده اينجا زندگي ميكنند فرمود كساني كه در قبر هستند كه تو نميتواني بشنواني يعني وجود مبارك پيغمبر ميرفت در قبرستان سخنراني ميكرد تا خدا بفرمايد كساني كه در قبرند حرف تو را نميشنوند تو آنها را اِسماع نميكني يا نه, همينها كه در خانه ابوسفياناند, در خانه ابوجهلاند اينها هفت, هشت نفرند كه در يك مقبره خانوادگي زندگي ميكنند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره فاطر, آيه 14.
[2] . سوره نازعات, آيه 24.
[3] . سوره قصص, آيه 38.
[4] . سوره اعراف, آيه 127.
[5] . سوره اسراء, آيه 102.
[6] . سوره نمل, آيه 14.
[7] . سوره سجده, آيه 12.
[8] . نهجالبلاغه, خطبه 42.
[9] . سوره بقره, آيه 98.
[10] . سوره زخرف, آيه 77.
[11] . سوره زمر, آيه 36.
[12] . سوره محمد, آيه 38.
[13] . سوره جن, آيه 15.
[14] . سوره مؤمنون, آيه 44.
[15] . سوره عبس, آيه 34.
[16] . سوره يوسف, آيه 72.
[17] . سوره طه, آيات 105 ـ 107.
[18] . سوره ق, آيه 22.
[19] . سوره فرقان, آيه 1.
[20] . سوره يس, آيه 70.
[21] . سوره نازعات, آيه 45.
[22] . سوره نور, آيه 43; سوره روم, آيه 48.
[23] . سوره ملك, آيه 3.
[24] . سوره مريم, آيه 97.
[25] . سوره بقره, آيه 204.
[26] . سوره بقره, آيه 2.
[27] . سوره بقره, آيه 185.
[28] . الكافي, ج2, ص119; الامالي (شيخ طوسي), ص529.
[29] . الميزان, ج17, ص37.
[30] . سوره هود, آيه 91.
[31] . سوره فرقان, آيه 44.
[32] . الصحيفة السجادية, دعاي اول.
[33] . تفسير الامام العسكري, ص607; المناقب, ج4, ص184.