13 01 2014 1960413 شناسه:

تفسیر سوره یس جلسه 09 (1392/10/23)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26) بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27) وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَ مَا كُنَّا مُنزِلِينَ (28) إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ (29) يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ (30) أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ (31) وَ إِن كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ (32) وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ (36)

مروري بر مباحث ماجراي اصحاب قريه و پيام شهدا

چون سوره مباركه «يس» در مكه نازل شد و مطالب محوري اين سوره اصول دين و خطوط كلي اخلاق و حقوق است، بعد از نقل آن جريان اصحاب قريه و پي بردن از آن مثال به ممثّل و روشن شدن اينكه فضاي اين بخش از آيات سوره تقريباً چند ضلع داشت كه همه اين اضلاع چند‌گانه روشن شد، فرمود وقتي اين شهيد وارد بهشت برزخي شد از آن‌جا پيامي دارد و خداي سبحان پيام شهداي برزخ را به جامعه مي‌رساند؛ بخشي از آن پيام به صالحان است و بخشي هم موعظه به طالحان؛ آنها كه صالحان هستند با بشارت به آنها مي‌گويند: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي﴾ كه اين با رجا و بشارت همراه است، آنها كه طالح‌ هستند بالأخره تا آخرين لحظه مورد نصيحت عالمان الهي می‌باشند، شهدا هم از اينها صرف‌نظر نمي‌كنند اينها را نصيحت مي‌كنند، بلكه ـ ان‌شاءالله ـ اينها به راه بيفتند.

بنابراين آنچه ما بازماندگان درباره شهدا مي‌گوييم «يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَكُمْ»[1] اين رجا و اميد است و آنچه آنها مي‌فرمايند: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي﴾ نسبت به صالحان رجاست و نسبت به طالحان در حدّ يك دعوت است لازم نيست كه پيام از دو طرف يكسان باشد ما كه مي‌گوييم «يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَكُمْ» براساس اعتقاد مي‌گوييم و آنها كه پيام می دهند: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ برای هر دو گروه پيام مي‌دهند؛ هم گروه صالحان كه معتقدند و هم گروه طالحان كه غير معتقدند، براي آنها صبغه بشارت و رجا دارد، براي آنها صبغه انذار و هدايت دارد.

خاموش شدن تهديدات با حرارت و خروش مشركان با تشر الهي

بعد فرمود اين گروه كه در برابر رهبران الهي ايستادند با اقتدار و خشم سخن مي‌گفتند, مي‌گفتند: ﴿إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ﴾, يك; ﴿لَنَرْجُمَنَّكُمْ﴾, دو; ﴿وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾,[2] سه; اين حرارت و خروش اينها را ما با يك تشر خاموش كرديم نه اينكه اينها را از بين برديم, از بين برديم؛ ولي عمده اين است كه تمام سر و صدای آنها را ما با يك تشر خاموش كرديم ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ گرچه اينها به هلاكت رسيدند, گرچه اينها مُردند، اما تعبير به خُمود كرده است؛ فرمود اينها كه مرتب مي‌گفتند: ﴿إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ﴾ اينها كه مي‌گفتند: ﴿لَنَرْجُمَنَّكُمْ﴾, مي‌گفتند: ﴿وَ لَيَمَسَّنَّكُم﴾ همه اين حرف‌ها با يك تشر خاموش شد ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾.

عدم نزول فرشتگان براي تنبيه مشركان اصحاب قريه و دليل آن

  بعد فرمود ما براي خاموش كردن اينها فرشتگان را نازل نمي‌كنيم، البته ضرورت جنگ اگر باشد مثل بدر و امثال بدر فرمود: ﴿وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا[3] آن‌جا مسئله جبهه رسمي است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كار است و اينها که فرشتگان نازل مي‌شوند، اما براي خاموش كردن سر و صداي اين گروه, فرشته‌ها همان آسمان هم كه هستند اگر يك تشر بزنند حل است لازم نيست آنها پايين بيايند ما افرادي را با انحاي گوناگون اينها را به هلاكت مي‌رسانيم براي همه فرشته نازل نمي‌كنيم يك اصل كلي اين است كه كلّ آسمان و زمين در اختيار ذات اقدس الهي است ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[4] نه «طائِعَين» فرمود ما با تثنيه به اين دو موجود؛ يعني به آسمان و زمين گفتيم ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ اينها هم ﴿قَالَتَا﴾ تثنيه است ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه «طائِعَين» اين دو موجود؛ يعني آسمان و زمين عرض كردند ما با همه آنچه در آسمان و زمين است و مي‌دانيم و نمي‌دانيم همه در پيشگاه تو طائع و خاضع هستيم. اگر ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه «طائعَين» همه در «طوع» و رغبت هستند ديگر لازم نيست خداي سبحان براي هلاكت قارون فرشته نازل كند، همين زميني كه در اطاعت خداي سبحان است فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ[5] گفت: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ[6] همه اينها را ريختيم در دريا، ديگر لازم نيست فرشتگاني كه مدبّرات امر هستند نازل شوند؛ لذا اصل كلي اين است كه تمام موجودات آسمان و زمين مطيع فرمان ذات اقدس الهي هستند, يك; نحوه تعذيب فرق مي‌كند گاهي از باب «شقّ‌القمر» است, گاهي «شقّ‌الأرض» است, گاهي «شقّ‌البحر» است, گاهي «شقّ‌الحجر» است, گاهي «شقّ‌الشجر» است همه اينها را فرمود ما انجام داديم ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ بود، «شقّ‌الأرض» بود, ﴿بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾ بود «شقّ‌البحر» بود, ﴿بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً[7] «شقّ‌الحجر» بود همه اينها را انجام می‌دهيم، اين‌چنين نيست كه حالا در هر موردي لازم باشد مدبّرات نازل شود، اما وقتي جريان جنگ بدر است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و از آن طرف كفار هزار نفرند و از اين طرف مسلمين سيصد نفرند و از آن طرف آنها با عُدّه و عِدّه مسلّح هستند و از اين طرف اينها دست‌خالي هستند در چنين شرايطي ﴿جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾.[8]

تأثير اهميت موارد در كيفيت عذاب‌ها و نزول فرشتگان

پس يك بحث در اطاعت كلي موجودات است و يك بحث در تقسيم كار است. در جريان تقسيم كار كه كيفيت‌هاي عذاب فرق مي‌كند، در سوره «عنكبوت» آيه 39 به بعد اين است: ﴿وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَي بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ مَا كَانُوا سَابِقِينَ﴾، اما ما همه اينها را به انحاي گوناگون از بين برديم ﴿فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ﴾ اين متن؛ ما همه اينها را در اثر گناهي كه كردند كيفر داديم، تفصيل آن: ﴿فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾ اين سنگ‌ريزه‌ها و شهاب‌سنگ‌های آسماني كه اينها عذاب الهي است كه اگر ـ خداي ناكرده ـ برخي از اينها به كره زمين برسد كلّ كُره را پودر مي‌كند، اين سنگ‌ها در همان فضاي بالای جوّ منفجر مي‌شوند ﴿فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾ سنگ‌ريزه, ﴿وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ﴾ با يك تشر, ﴿وَ مِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾ مثل قارون, ﴿وَ مِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾ مثل فرعون, ﴿وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِن كَانُوا اٴنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[9] براي هيچ‌كدام از اينها ما فرشتگان و مدبّرات امر نازل نكرديم، اما در جريان جنگ احزاب و بدر و امثال ذلك يك عده فرشته نازل كرديم؛ آيه نه سوره «احزاب» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾؛ ما بساط آنها را با تندباد به هم زديم, يك; يك سلسله فرستاده‌هايي هم فرستاديم كه شما آنها را نمي‌بينيد, دو. در جريان «خندق» ـ جنگ «احزاب» ـ ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً﴾, يك; ﴿وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾, دو; ﴿وَ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً﴾. در سوره مباركه «آل‌عمران» قصه بدر را مبسوطاً ذكر فرمود، در بدر و مانند بدر كه فرشته‌هاي الهي آمدند آيه 124 به بعد سوره مباركه «آل‌عمران» اين است: ﴿إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ ٭ بَلَي إِن تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ[10] اين‌جا ﴿جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾. بنابراين اگر كار خيلي مهم باشد مثل جريان بدر و احزاب و امثال ذلك فرستاده‌هاي الهي از نزديك مي‌آيند و تصدّي امور را دارند، اما اگر براي يك گروه غير رسمي جنگ و امثال جنگ نباشد فرشته‌هاي الهي همان‌جا يك تشر بزنند كافي است، اگر لازم باشد از نزديك دخالت مي‌كنند و اگر لازم نباشد كه از دور دخالت مي‌كنند, پس اصل اوّلي اين است ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ و اصل دوم اين است كه كلّ موجود هر كدام ﴿فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ﴾ همه‌ آنها اطاعت كردند, اصل سوم اين است كه در موارد مهم فرستاده‌هاي الهي و فرشته‌هاي الهي نازل مي‌شوند، اما معناي ﴿مَا كُنَّا مُنزِلِينَ﴾ اين نيست كه ما هرگز فرشته نازل نمي‌كنيم، بلکه معناي آن اين است كه براي اينها اين كار را نكرديم، چون آ‌ن‌قدر لازم نبود كه حالا فرشتگان الهي تنزّل پيدا كنند ﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَ مَا كُنَّا مُنزِلِينَ ٭ إِن كَانَتْ ﴾؛ يعني آن عقوبت نبود ﴿إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾.

پرسش: در جنگ موسای کليم و فرعون از جنگ بدر کمتر بود... .

پاسخ: جريان جنگي در كار نبود، براي اينكه اينها رفتند دريا همان دريا كافي بود «بأمرٍ واحدٍ» و «بمطلبٍ واحدٍ» مثل جريان ﴿فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ[11] با يك امر, دو كار شده است: با «شقّ‌البحر» وجود مبارك موسي و مؤمنان اطراف او وارد شدند و به مقصد رسيدند، فرعونيان با همان صحنه غرق شدند.

تكويني بودن اطاعت اوامر الهي توسط موجودات همراه با اختيار و علم

پرسش: فايده اطاعت زمين و امثال زمين که بدون اختيار هستند مگر ... ؟

پاسخ: بله, اختيار است; منتها آن اختياري كه انسان دارد كه با شريعت و تكليف همراه باشد نيست. اين همه رواياتي كه آمده است زمين شهادت مي‌دهد, مسجد شهادت مي‌دهد, مسجد شكايت مي‌كند، اختيار تكليفي ندارند كه شريعتي, رسالتي و تكليفي داشته باشند.

پرسش: مگر میشود زمين با حکم خدا مخالفت کند؟

پاسخ: نه, آن ديگر مي‌شود تشريع، به آن صورت تشريع نيست, اما كاملاً درك مي‌كند چه كسي آمده و چه كسي نيامده, كدام همسايه در مسجد شركت كرده و كدام همسايه شركت نكرده، شفاعت مي‌كنند, شكايت مي‌كنند, گزارش مي‌دهند.

پرسش:...

پاسخ: اطاعت تكويني هست و معناي آن همين است فرشته‌ها معصيت نمي‌كنند، چون اختيار دارند با عصمت, اما كلّ موجودات عالَم طبيعت تكويناً يك هوش مناسب خود دارند و يك اطاعت مناسب خود دارند و اصلاً معصيت نمي‌كنند، براي اينكه آن شهوت و غضب و وهم و خيال و امثال ذلك كه عامل تعدّي و پرخاشگري است در اينها نيست. اگر اينها ادراك نمي‌كردند و نمي‌فهميدند كلّ اين روايات را ما بايد توجيه مي‌كرديم، آن وقت آن آيه سوره مباركه «اسراء» كه دارد ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[12] همه را بايد توجيه كنيم، در حالي كه اين‌طور نيست، واقعاً تسبيح دارند, واقعاً درك دارند، منتها ما نمي‌فهميم.

پرسش: اطاعت آنها به چه صورت است.

پاسخ: اطاعت آنها همين است که هر چه ذات اقدس الهي بخواهد در همان مسير حركت مي‌كنند، اين‌چنين نيست كه خداي سبحان دستور دهد كه زمين دهن باز كند قارون را بگيرد و او اطاعت نكند و بگويد من حالا سفت و سخت هستم، اين‌طور نيست.

استثنا بودن هدهد درباره سليمان و مسئول بودن او

پرسش: پس اين روايتی که راجع به داستان سوره «نمل» است در آنجا چرا سليمان دستور داد آن حيوان را مجازات کنند؟

پاسخ: آن حيوان, تربيت‌شده دستگاه وجود مبارك سليمان بود و اولاً آن حيوان بود نه انسان و بخش وسيعي از ادراكات را به بركت حضرت دريافت كرد، مي‌بينيد استدلالي مي‌كند كه شبيه استدلال برخي از حكماي بزرگ و متكلّمين بزرگ است، مگر هر حيواني اين‌طور استدلال مي‌كند؟ هر هدهدي مگر اين‌طور استدلال مي‌كند؟ گفت: ﴿وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ[13] گزارش داد كه من رفتم جايي را ديدم که اينها آفتاب را مي‌پرستند، چرا آفتاب‌آفرين را نمي‌پرستند؟! وقتي مي‌گويد من ديدم عدّه‌اي دارند شمس را عبادت مي‌كنند چرا شمس‌آفرين را عبادت نمي‌كنند اين حرف يك فيلسوف و متكلّم است، هر حيواني که اين گونه حرف نمي‌زند، خيلي از افراد عادي اين‌طور استدلال نمي‌كنند ﴿وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ چرا اينها خدا را عبادت نمي‌كنند؟! اين تربيت‌شده مكتب سليمان است آن وقت مسئوليت هم دارد، مگر هر حيواني اين‌طور استدلال مي‌كند؟

علت ادبي تأنيث ﴿كَانَتْ﴾ و آوردن ﴿الْعِبَاد﴾ در آيه

فرمود: ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ اين تأنيث به لحاظ آن خبر است؛ يعني «إن كانت العقوبة الاّ صيحة واحدة» مثل ﴿فَأَصْبَحُوا لاَ يُرَي إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ[14] گاهي اسم را مؤنث مي‌آورند به لحاظ خبر ﴿كَانَتْ﴾ تأنيث آن به لحاظ آن خبر است و اگر خبر مؤنث نبود مي‌گفتيم آن عِقاب, آن عذاب, «إن كانت عقوبة» با يك تشر ﴿صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ آن وقت همين‌ها كه مي‌گفتند: ﴿لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم[15] همه حرارت‌هاي اينها خاموش شد، سخن از مُردنِ محض نيست. فرمود: ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ بعد فرمود اينها بنده‌ هستند, بنده وظيفه‌ او اطاعت كردن مولاست که اين تعليق حكم بر وصف است، بنده كه حق ندارد در برابر مولا تمرّد كند ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ﴾ نه «علي الناس», «الناس» اگر مي‌فرمود برهان مي‌خواست، اما وقتي مي‌فرمايد: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ﴾ اين تعليق حكم بر وصف است و اين مشعر به عليّت است. بنده بايد حرف مولاي خود را گوش دهد، اگر همه هويّت و هستيِ اينها به عنايت ذات اقدس الهي است، پس نبايد تمرّد كنند.

سرّ استهزاي انبيا توسط مشركان و بيان شبهه آنان

﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾، اينها از نظر معرفت‌شناسي، گرفتار حس و تجربه‌ هستند، در درون، مزاحمي دارند به نام شهوت و غضب كه مزاحم عملي آنهاست, يك مزاحم معرفتي دارند كه وهم و خيال است آنها مزاحم استدلال و برهان اينهاست ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ﴾، چون مزاحمات انديشه را اصلاح نكردند؛ يعني وهم و خيال را تحت عقل نياوردند و شهوت و غضب را هم هدايت نكردند و به رهبري عقل عملي در نياوردند و از دشمن درون نجات پيدا نكردند، هر وقت پيامبري آمد اينها مسخره مي‌كنند و مي‌گويند مگر انسان كه مُرد دوباره زنده مي‌شود؟! شبهه معاد را دارند، اصلِ مبدأ برايشان روشن نشد، فرمود ما براي اينها اظهار تأسف مي‌كنيم، هم برهان اقامه مي‌كنيم بر مبدئيّت خداي سبحان و هم برهان اقامه مي‌كنيم بر مرجعيّت خداي سبحان که هر دو برهان را الآن اين‌جا ذكر مي‌كند: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ ٭ أَ لَمْ يَرَوْا﴾.

جامعيّت قرآن در مباحث تجريدي و تجربي با دعوت مردم به قصص انبيا

 قرآن که بحث‌هاي غيبي و تجريدی ندارد بحث‌هاي تجربي هم داريد، چند بخش از قرآن كريم ناظر به همين است که فرمود ما انبيايي را كه در خاوردور هستند قصه‌هايشان براي شما نگفتيم, انبيايي كه براي باختردور هستند قصه‌هاي آنها را براي شما نگفتيم، فقط قصه انبيايي كه براي خاورميانه هستند را براي شما گفتيم، براي اينكه مي‌خواهيم شما با تجربه هم مسئله را بفهميد؛ بگوييم فلان جا پيامبر آمد عدّه‌اي هدايت شدند، عدّه‌اي تمرّد كردند و به روز سياه نشستند برويد ببينيد، اين برويد ببينيد را كه ما نمي‌توانيم درباره خاوردور و باختردور بگوييم، نه اينكه ـ معاذ الله ـ تمام انبيا در خاورميانه بودند و شرق دور و غرب دور پيغمبر نداشت، اين با بسياري از آيات هماهنگ نيست، زيرا فرمود هيچ سرزميني نيست مگر اينكه ما پيغمبر فرستاديم ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾،[16] اما در چند بخش آيات قرآن كريم فرمود: ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَ مِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾،[17] ما بگوييم آن طرف غرب دور و اين طرف شرق دور انبيايي بودند وضعشان چنين بود که قومشان اطاعت نكردند و به عذاب مبتلا شدند، آن وقت چه راهي براي اثبات داريم؟ اما اين‌جا داريم ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾,[18] درباره بسياري از انبياي خاورميانه حرف ما اين است، برويد ببينيد. آن‌جا كه دسترسي نيست چگونه مي‌توانيم بگوييم برويد ببينيد؟ اجمالاً بدان كه آن طرف هم پيغمبر بود اين طرف هم پيغمبر بود و ما نگفتيم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَ مِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾. حالا اين انبيايي كه در خاورميانه بودند و قصه‌‌هايشان علني بود، تاريخشان روشن بود، سرزمينشان و هلاكتشان روشن بود فرمود: ﴿أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ﴾ شما كه بسياري از اينها را از نزديك ديديد و براي بخشي از شما هم به خبر متواتر رسيد كه عدّه‌اي متمرّد بودند و به بدترين وضع مبتلا شدند، اين‌طور نبود كه به مرگ عادي بميرند تا شما بگوييد كه اين مرگ براي همه هست، تندبادي مي‌آيد ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ[19] آنها كه مؤمن‌ هستند خودشان, خانه‌شان, زندگي‌شان سالم است و آنها كه مؤمن نيستند در مسير اين تندباد می‌باشند که اين مي‌شود معجزه, اگر يك سونامي بيايد, يك زلزله بيايد يك عدّه را كار داشته باشد و يك عدّه را كار نداشته باشد معلوم مي‌شود معجزه است، اين ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ همين است اينها را ﴿أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ[20] كرديم همين است، برويد ببينيد. اينها پيداست معجزه است و اين از علم تجربي كمك گرفتن است.

دعوت قرآن به انديشه در هلاكت بي‌بازگشت اقوام گذشته

فرمود: ﴿أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ﴾ در هر عصر و مصري اينها شواهد فراواني ‌ديدند؛ يك مقدار را مشاهده كردند، يك مقدار به عنوان خبر متواتر براي آنها ثابت شده است، آن‌چنان از بين رفتند كه ديگر برنمي‌گردند ﴿أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾ نه «إلينا» نزد ما برمي‌گردند، چون ﴿إِنَّا لِلّهِ و إِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾،[21] اما ديگر نزد اينها برنمي‌گردند ﴿أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾، اين‌چنين نيست كه اينها نابود شده باشند، همه اينها نزد ما حاضرند. ﴿وَ إِن كُلٌّ لَمَّا﴾؛ يعني «إلاّ» ﴿جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾، همه اينها برابر سوره مباركه «واقعه» ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ[22] در سوره مباركه «هود» هم گذشت كه يوم مشهودی در پيش است كه همه آن‌جا حضور دارند؛ آيه 103 سوره مباركه «هود» اين بود كه ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾ نه اجتماع در كار است، بلكه جمع هستند؛ زندگي معاد, زندگي فردي است که همه هستند؛ ولي هر كسي مهمان سفره خودش است ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾، اما ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾؛[23] زندگي آن‌جا زندگي فردي است ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ[24] من كذا و من كذا که هيچ‌كس مشكل ديگري را حل نمي‌كند، نه ضابطه است و نه رابطه است، نه با خريد و فروش مي‌شود مشكلات را حل كرد و نه با رحامت و دوستي و امثال ذلك مي‌شود نيازها را برطرف كرد، روزي است كه ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَ لاَ خُلَّةٌ[25] اين «لا», «لا»ي نفي جنس است؛ نه رابطه در كار است كه كسي خليل باشد, دوست باشد, رفيق باشد, رَحِم باشد و مشكل را حل كند، چون همه از خاك برخاستند, نه ضابطه‌اي در كار است كه كسي چيزي بخرد, چيزي بفروشد, چيزي اجاره كند نياز هست, يك; انسان مسكن مي‌خواهد, مأوا مي‌خواهد, لباس مي‌خواهد, غذا مي‌خواهد اينها هست، چون بدن دارد؛ به نحو سالبه كليه هيچ ضابطه‌اي نيست كه انسان با آن ضوابط تجاري اين نيازهاي خودش را برطرف كند، هيچ رابطه‌اي هم نيست كه كسي از راه پدري, پسري, مادري, دختري مشكل را حل كند مي‌ماند شفاعت كه شفاعت براي اهل بيت و انبيا و اوليا هست، «مشفوع‌له» هم بايد يك انسان «مرضي‌المذهب» باشد, ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي[26] باشد؛ «مرتضي‌المذهب» و «مرضيّ‌المذهب» همان كسي است كه دين خداپسند را دارد كه ﴿وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾،[27] اگر كسي اسلامي كه دين خداپسند است ﴿وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾ داراي اين مَلكه بود مي‌شود «مرتضي‌المذهب» و «مرضيّ‌المذهب» مشمول اين آيه كه ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾ می‌شود که آنها از شفاعت استفاده مي‌كنند. فرمود آن روز, روز جمع است نه اجتماع که كسي زندگي اجتماعي داشته باشد، آن‌طور نيست ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾، اما در آن روز همه نزد ما حاضرند ﴿وَ إِن كُلٌّ لَمَّا﴾ يعني «الاّ» ﴿جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾ نه اينكه خودشان حاضر باشند، ما كشان‌كشان اينها را مي‌آوريم. احضار؛ يعني جلب كردن، البته يك عدّه مستثنا هستند فرمود بندگان مخلَص را كسي احضار نمي‌كند آنها تشريف مي‌آورند مگر عباد «مخلصين»[28] همه مُحضَرند مگر آن افراد, ما آنها را جلب نمي‌كنيم آنها آن‌جا حضور دارند.

اقامه برهان در اثبات معاد به زمين مرده و احياي آن در بهار

فرمود اينها آيات الهي را چه درباره مبدأ, چه درباره معاد ناديده مي‌گيرند، حالا ما درباره هم مبدأ و هم معاد برهان اقامه مي‌كنيم. ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ﴾ اينها اين زمين را كه مي‌بينند، اين زمين مخلوق است و زمين، مُرده است و اين خاك هم مُرده است، وقتي بهار فرا رسيد درخت‌ها كه خواب هستند ما اين خوابيده‌ها را بيدار مي‌كنيم، وقتي بيدار شدند احساس گرسنگي و تشنگي مي‌كنند محتاج به غذا هستند، تغذيه آنها با آب و خاك و لوازم ديگر است اين درختي كه خواب بود اكنون بيدار شد شروع كرد به تغذيه که اين خاكِ مجاور خود را به عنوان غذا مي‌گيرد، اين خاك، مُرده است، همين خاكِ مُرده مي‌شود خوشه زنده, شاخه زنده, ميوه زنده. ما در بهار دو كار مي‌كنيم: يكي اينكه خوابيده‌ها را بيدار مي‌كنيم و يكي اينكه مرده‌ها را زنده مي‌كنيم، اگر زنده كردن مرده را ديدي پس مي‌شود يك مرده را زنده كرد ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾ ما اين را زنده مي‌كنيم و آن هسته‌اي كه مُرده است وقتي غرس كردند و در دل خاك كاشتند ما آن را به صورت درخت در مي‌آوريم، ما آن مُرده را زنده كرديم ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَي[29] ما هستيم، اگر حبّه گندم باشد ما «فالق» هستيم, اگر هسته خرما باشد ما «فالق» هستيم, بعد از مدتي اين را مي‌شكافيم يك طرف آن به دل خاك مي‌رود به نام ريشه, يك طرف آن سر از خاك برمي‌دارد به نام خوشه و شاخه, ما هم آ‌ن ريشه را در درون خاك تقويت مي‌كنيم، هم اين خوشه و شاخه را در بيرون خاك تربيت مي‌كنيم، ما مُرده را زنده مي‌كنيم, خوابيده را بيدار مي‌كنيم, ميوه‌هاي فراوان مي‌دهيم.  

اثبات مبدأ آفرينش با توجه به نظم عالمانه خلقت و هدفداري آن

اگر خوب نگاه کنيد اين نظم دقيق كشاورزيِ عالمانه است. شما كه مي‌گوييد فلان كس مهندس كشاورزي است، دانشمند است و فرهيخته است، براي اينكه به گوشه‌اي از اسرار كار ما پي برد خب كار ما متنِ علم است و كتاب علمي است آن كسي كه فرهيخته است يك مقدار مطالعه مي‌كند گوشه‌اي از صفحات اين كتاب علمي را مي‌فهمد. اگر آن شخص عالِم است، براي اينكه گوشه‌اي از اسرار اين نظم را دارد مي‌فهمد ما كه نظم‌آفرين هستيم. ﴿أ َلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[30] شما مي‌گوييد اينها دانشمندند، چرا دانشمند هستند؟ براي اينكه گوشه‌اي از كارهاي يك درخت را تازه بعد از چند سال درس خواندن فهميدند. اگر اينها علمشان به اين است كه از نظم اين درخت باخبر باشند، درخت‌آفرين كه عالِم‌تر است ﴿أ َلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾، پس اين براي مبدأ و آن هم درباره معاد، شما دنبال چه چيزي مي‌گرديد؟! اگر كلّ عالَم را بگوييد ما درباره كلّ عالم قبلاً برهان اقامه كرديم كه اين عالَم هوس نيست, هوا نيست كه هر كسي هر كاري خواست بكند, بكند. هم به صورت قضيه موجبه فرمود, هم به صورت قضيه سالبه فرمود, هم در صورت قضيه سالبه فرمود اين عالَم باطل نيست و بطلان‌پذير نيست ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً[31] اين قضيه سالبه است، هم به صورت موجبه فرمود كه ﴿السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾,[32] ﴿بِالْحَقِّ﴾؛ يعني هدفدار است و اين‌چنين نيست كه هر كسي هر كاري كرده, كرده; هيچ‌كسي كاري نمي‌كند مگر اينكه ﴿فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[33] است، نظمي است, حسابي است, كتابي است، حالا يا پاسخ را نقداً مي‌گيرد يا نسيه، يا زود يا دير، بالأخره ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[34] آن دو قضيه كه يكي موجبه است و يكي سالبه, ناظر به اين است كه عالَم ﴿بِالْحَقِّ﴾ است حالا اين «باء» يا «باء» مصاحبه است يا «باء» ملابسه است؛ يعني هستيِ ما پيچيدهٴ در حقيقت است يا پوشيده در حقيقت است يا همراه با حقيقت است، پس هيچ‌كس نمي‌تواند كاري انجام بدهد و فرار كند، اين‌طور نيست، اگر حساب و كتابي نبود، حق نبود؛ يعني باطل بود؛ يعني هر كسي هر چه كرد, كرد; ولي چون حساب و كتابي هست و هر كسي هر كاري انجام دهد در گِرو آن است ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾؛[35] بدهكار است و بدهكار بايد گِرو بدهد، ما مال و منال را گرو نمي‌گيريم، خود شخص را گرو مي‌گيريم، اين در گرو ماست تا تنبيه‌اش كنيم.

پس كلّ عالم بر اساس آن دو قضيه حساب و كتابي دارد؛ درباره اين مسائل شخصي هم دو قضيه هست، هم قدرت خداست كه مي‌تواند بيافريند و مُرده را زنده كند و هم معاد حق است، براي اينكه شما مي‌گوييد مرده را چگونه زنده مي‌كند؟ هر سال شما داريد مي‌بينيد كه مُرده‌ها را خدا دارد زنده مي‌كند اينكه گفتند: «إذا رأيتم الربيع فأكثروا ذكر النشور»[36] ناظر به همين است. فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾ ما زمين را زنده مي‌كنيم, مُرده را زنده مي‌كنيم ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾.

هنرنمايي خداي سبحان در آفرينش ميوه‌هاي متعدد از يك قطعه زمين

در همين سوره مباركه «سبأ»[37] و «فاطر»[38] گذشت فرمود: صرف‌نظر از آن هنرهايي كه داريم فعلاً درباره اصلِ احياي موتا سخن مي‌گوييم، وگرنه هنرهاي ما در سوره مباركه «رعد» هست كه ﴿وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ[39] در يك هكتار زمين شما مي‌بينيد ده‌ها نوع ميوه از اين گرفته مي‌شود, ده‌ها نوع درخت در اين يك هكتار زمين رشد مي‌كند که نه برگ‌ها شبيه هم هستند, نه ميوه‌ها شبيه هم هستند, نه مزه‌ها شبيه هم هستند, نه بوها شبيه هم هستند ﴿وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ ... نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ خاك كه يكي است, هوا كه يكي است, آب كه يكي است, باغبان كه يكي است, اين همه اختلافات از كجا پيدا شده است؟ فرمود كارِ ماست که با نظم  داريم انجام مي‌دهيم، اين هم در سوره مباركه «رعد» گذشت، هم در سوره مباركه «سبأ»[40] و «فاطر»[41] گذشت که در آن ناظر به تفصيل خلقت است.

فتحصّل «أنّ العالَم يدور مدار الحق» هيچ جايي نيست كه باطل راه پيدا كند ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[42] ثانياً نظم عالمانه هست كه اصلِ هستي براساس نظم است, احياي موتا براساس نظم است, ثالثاً هنرهايي كه ذات اقدس الهي نشان مي‌دهد براي آن است كه نيازهاي افراد، متنوّع است و هر كسي نياز خود را در گوشه‌اي از گوشه‌هاي هنرنمايي ذات اقدس الهي ببيند. فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾, يك; ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ گندم, جو, برنج و ساير فواكه ﴿فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ﴾, ﴿وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ﴾ اين دو ميوه را قرآن كريم به طور خصوص در بخشي از آيات جداگانه ذكر مي‌كند: انگور و خرما، ﴿وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ﴾ باغ‌هايي از ﴿نَّخِيلٍ﴾ و انگورها ﴿وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ﴾ ما يك راهنمايي عالمانه داريم.

باردار شدن ابرها و نظم حكيمانه در بارش, دال بر اثبات مبدأ

طبق نياز، اين ابرها را باردار مي‌كنيم، نكاحي بين اين ابرها به وسيله همان بادها برقرار مي‌شود، وقتي اين ابرها باردار شدند ما براي اينها رَحِم درست مي‌كنيم كه اينها شلنگي نبارند كه مزرع و مرتع را ويران كنند ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ[43] غربالي برف مي‌آيد, تگرگ مي‌آيد, باران مي‌آيد و بارش می‌آيد، از خلال و لابه‌لاي اين ابر باردار قطرات مي‌ريزد نه از دهنه اينها بريزد ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ﴾ اين قطره را ﴿مِنْ خِلاَلِهِ﴾ اين كار را مي‌كنيم. حالا اين كار را كرديم بعد از اينكه اينها لواقح شدند، گياهان را تلقيح كردند، و براي باردار شدن آماده كردند اين باران را مي‌بارانيم و اين سرزمين را احيا مي‌كنيم اين كارِ ما از آن سو, اين كارها را كه كرديم قدرت ما در نظم عالمانه هست, در اثبات مبدأ هست, در اثبات معاد هم هست.

جريان چشمه و حركت آب‌هاي زيرزميني و دسترسي به آن دليل ديگر

﴿وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ﴾ حالا ما براي رفع نياز اينها و رفع نياز شما چشمه‌ها را جاري مي‌كنيم. اين آب‌ها به وسيله اين برف‌ها و تگرگ‌ها و باران‌ها مي‌رود زير زمين وقتي زير زمين رفتند يك راهنماي دقيقي در «تحت‌الأرض» هست که كجا سه‌راه باشد, كجا چهار‌راه باشد, كجا يك‌راه باشد, كجا اتوبان باشد, كجا عميق باشد, كجا غير عميق باشد, كجا در دسترس باشد, كجا در دسترس نباشد، فرمود: ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ[44] مَسلك دادن, مسير دادن, اتوبان كردن, كوچه و پس‌كوچه دادن, كوي و برزن دادن زيرزمين را ما انجام مي‌دهيم، اگر ـ خداي ناكرده ـ شما مورد قهر ما قرار بگيريد اين آب را ما قدري پايين‌تر مي‌بريم، اگر پايين‌تر برديم در دسترس شما نبود چه كار مي‌كنيد؟! ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ[45] «ماء مَعين» آبي است كه «تراهُ العيون و تناله الدلاء»[46] آن آبي كه در دسترس است، دلوپذير است و چشم آن را نگاه مي‌كند به آن مي‌گويند «ماء معين»، فرمود: اگر ما اين آب را بخواهيم دو سه هزار كيلومتر پايين‌تر برود الآن هم اگر ـ خداي ناكرده ـ اين نفت و گاز و اينها اگر چند كيلومتر پايين‌تر بروند که فوق صنعت باشد كشور از لحاظ اقتصادی خشك مي‌شود. فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ ما اينها را در دسترس شما قرار داديم، ما به اينها مي‌گوييم نزديك باشيد كه اينها با صنعت دسترسي پيدا كنند، ما از لابه‌لاي اين لجن, آب زلال و كوثري به شما مي‌دهيم آن‌جا كه لوله‌كشي نيست از داخل لجن‌ها در مي‌آيد، مگر ما بين «فرث» و «دم» لبن خالص در نياورديم؟ ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ[47] لبن خالص در مي‌آوريم، اين در گاوها اين‌طور است، در گوسفندها اين‌طور است، در انسان‌ها اين‌طور است، اين‌جا كه لوله‌كشي نيست. اين خدايي كه بين «فرث» و «دم» لبن خالص در مي‌آورد و اين خدايي كه از لابه‌لاي لجن‌ها اين ماء شفاف در مي‌آورد، شما اين كوهستان‌ها نظير چشمه اعلاي دماوند و امثال دماوند مي‌بينيد که قرن‌هاست دارد مي‌جوشد، يك لكّه غبار روي اين ريگ‌ها نيست با اينكه همه از لاي لجن در مي‌آيند، شما تمام اين سنگ‌ها و ريگ‌هايي كه در چشمه است مي‌بينيد شفاف است، هيچ‌كدام غباري نيستند و هيچ‌كدام رنگ نگرفتند، براي اينكه هيچ‌كدام از اينها لجني نيستند، فرمود ما اين كارها را براي شما كرديم. اگر لوله‌كشي الهي است و اگر نظم الهي است فرمود: ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ﴾، فرمود: اگر دير بجنبيد ما قدري اينها را پايين مي‌بريم، اين مي‌شود تحريم الهي، اما اگر با او رابطه داشتيم حسابمان درست است مي‌گويد در دسترس شما قرار داديم، فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً﴾.

مونتاژ خلقت بودنِ صنعت بشر در استفاده از آن

آن وقت آنچه بشر دارد در حقيقت مونتاژ خلقت است نه طبيعت, صنعت بشر مونتاژ خلقت است؛ يعني تمام اين اجزاي پنج‌ شش‌گانه را مثلاً بررسي مي‌كند آثار اينها را شناسايي مي‌كند, تك‌تك اينها اگر باشند چه اثر دارد؟ جمع اينها چه اثر دارد؟ وقتي اين جمع را كنار هم وصل كرد مي‌شود اتومبيل, مي‌شود هواپيما, مي‌شود كشتي, صنعتي كه بشر دارد مونتاژ همين كار خلقت است اينكه گفته مي‌شود ما علم غير ديني نداريم، براي همين است. به نحو سالبه كليه، بشر هيچ چيزي از خود ندارد، فقط چراغي خدا به او داد؛ اين چراغ خدادادي كه به نام عقل است علم تجربي, نيمه‌ تجربي, تجريدي و هر چه هست اين چراغ, اين اجزا را شناسايي مي‌كند, يك; اثر تك‌تك اينها را ارزيابي مي‌كند, دو; اثر جمع اينها را ارزيابي مي‌كند, سه; اينها را كنار هم جمع مي‌كند, چهار که مي‌شود هواپيما, اتومبيل, يخچال و تلويزيون، اين‌طور نيست كه ما چيزي داشته باشيم به نام صنعت و بگوييم اين علم ديگر ديني نيست، اين صنعتي كه اين صنعتگر دارد چه كار مي‌كند؟ غير از اجزاي خلقت و مونتاژ خلقت، آن هم با چراغ خلقت, چيز ديگر انجام نمي‌دهد.

سزاوار افسوس بودن استهزاي مشركان با توجه به نظم توحيدي جهان

بنابراين فرمود شما هر جايي را بررسي كنيد هم دليل توحيد و هم دليل معاد را مي‌بينيد; لذا اگر ما گفتيم: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾ اين تحسّر ما به‌جاست و شما به جاي اينكه از اين نعمت‌ها بهره‌برداري كنيد و خدا را شاكر باشيد با اسراف و اتراف مي‌گذرانيد، ما اين كارها را كرديم ﴿لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾ اعمال شما هم مجاري فيض ماست و ما به شما ياد داديم ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾.

اخبار قرآن به جهل انسان به راز و رمز بخش وسيعي از خلقت

 بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ﴾ فرمود تنها آسماني‌ها نيستند كه خيلي از چيزها را شما نمي‌بينيد تنها موجودات سپهري نيست كه ما بگوييم ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ٭وَ مَا لاَ تُبْصِرُونَ[48] خيلي از چيزهاست كه شما كار انجام مي‌دهيد و نمي‌دانيد, راز و رمز كشاورزي‌ها هنوز براي شما حل نشده, خيلي از بيماري‌ها براي شما حل نشده، تنها بيماري‌هاي انسان نيست بيماري دام هم براي شما حل نشده, تنها بيماري انسان و دام نيست بيماري كشاورزي هم براي شما كشف نشده, خيلي از آفات است كه شما هنوز سمّ آن را كشف نكرديد يا نمي‌كنيد اين‌چنين نيست كه همه كارهاي كشاورزي و درد و درمان كشاورزي براي بشر حل شده باشد، فرمود هنوز خيلي از چيزها را نمي‌دانيد، حالا بعدها ممكن است به عنايت الهي ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[49] يادتان بيايد؛ اين مجموعه حيرت‌آور هم نشانه مبدئيّت خداي سبحان است و هم نشانه مرجعيّت خداي سبحان است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

.[1] کامل الزيارات، ص213؛ سوره نساء، آيه73.

[2]. سوره يس, آيه18.

[3]. سوره توبه, آيه26.

[4]. سوره فصلت, آيه11.

[5]. سوره قصص, آيه81.

[6]. سوره قصص, آيه40.

[7]. سوره بقره, آيه60.

[8]. سوره توبه, آيه26.

[9]. سوره عنکبوت, آيه40.

[10]. سوره آل عمران, آيه124 و 125.

[11]. سوره حديد, آيه13.

[12]. سوره اسراء, آيه44.

[13]. سوره نمل, آيه24.

[14]. سوره احقاف, آيه25.

[15]. سوره يس, آيه18.

[16]. سوره فاطر, آيه24.

[17]. سوره غافر, آيه78.

[18]. سوره آل عمران, آيه137.

[19]. سوره حاقه, آيه7.

[20]. سوره حاقه, آيه7.

[21]. سوره بقره, آيه156.

[22]. سوره واقعه, آيات49 و 50.

[23]. سوره مريم, آيه95.

[24]. سوره عبس, آيه34.

[25]. سوره بقره, آيه254.

[26]. سوره انبياء, آيه28.

[27]. سوره مائده, آيه3.

[28]. سوره صافات, آيه40؛ ﴿إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾.

[29]. سوره انعام, آيه95.

[30]. سوره ملک, آيه14.

[31]. سوره ص, آيه27.

[32]. سوره رم, آيه8.

[33]. سوره انعام, آيه59.

[34]. سوره قمر, آيه49.

[35]. سوره طور, آيه21.

[36]. ر.ک: مفاتيح الغيب، ج17، ص194.

[37]. سوره سبأ, آيه14.

[38]. سوره فاطر, آيه9.

[39]. سوره رعد, آيه4.

[40]. سوره سبأ, آيه24.

[41]. سوره فاطر, آيه3.

[42]. سوره حج, آيه6.

[43]. سوره نور, آيه43؛ سوره رم, آيه48.

[44]. سوره زمر, آيه21.

[45]. سوره ملک, آيه30.

[46]. ر.ک: معالم التنزيل، ج5، ص128.

[47]. سوره نحل, آيه66.

[48]. سوره حاقه, آيات38 و 39.

[49]. سوره علق, آيه5.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق