اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (4) تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَي أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِي إِلَي الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (12)﴾
تأييد مقام رسالت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و بر صراط مستقيم بودن او
بعد از سوگند به قرآن كريم فرمود شما از مرسلين هستيد نه تنها از انبيا هستيد از مرسلين هستيد و صاحب كتاب هم هستيد و بر صراط مستقيم هستيد حالا يا اين ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ خبر بعد از خبر است يا متعلّق است به ﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ اگر ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ متعلَّق اين متعلِّق باشد كه معنايش اين است كه همه مرسلين بر يك صراطاند، ديگر ما صراطهاي متعدّد نخواهيم داشت چون همهشان يك صراطاند «انّهم علي صراطٍ مستقيم» و اگر خبر بعد از خبر باشد هم باز همين معنا را ميرساند تو از مرسليني يقيناً تو بر صراط مستقيمي.
نفي پلوراليزم ديني با استفاده از ﴿ إِنَّكَ ... عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴾
جريان كثرت ديني به اصطلاح پلوراليزم ديني اين بحثش هم در سوره مباركه «انعام» گذشت هم سوره «اعراف» كه ما بيش از يك صراط نداريم البته راههاي فرعي كه از آنها به عنوان شريعت و منهاج ياد ميشود داريم ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[1] هر ديني فروعات خاصّ خودش را دارد نمازش مخصوص, قبلهاش مخصوص, روزهاش مخصوص، اينها فروعات خاصّ هر دين است ولي مجموعاً هر ديني, صراط مستقيم است و صراط مستقيم هم يكي است اينطور نيست كه صراطهاي مستقيم ما داشته باشيم. حالا به آيات سوره مباركه «انعام» و «اعراف» هم اشاره ميشود.
برهان اول در نفي پلوراليزم ديني
برهان مسئله هم اين بود كه در سوره «هود» بيان قرآن اين است كه خدا بر صراط مستقيم است ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[2] تمام كارهاي خدا سبحان بر صراط مستقيم است وقتي كار خدا بر صراط مستقيم بود كار انبيا و ائمه(عليهم السلام) هم بر صراط مستقيم است اينچنين نيست كه ما چندتا صراط مستقيم داشته باشيم يكي صراط مستقيمي باشد كه راه خدا بر آن است يكي هم راههاي مستقيم داشته باشيم كه راه انبيا بر آن است اينكه نيست پس ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ كه شد همه انبيا هم راهيان راه الله هستند, اين يك مطلب. در سوره مباركه «آلعمران» هم گذشت كه تنها دين مرضيّ نزد خدا و مقبول نزد خدا اسلام است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[3] لذا دين نه تثنيه دارد نه جمع, صراط هم نه تثنيه دارد نه جمع; صراط يكي است, دين يكي است, اسلام يكي است آن فروع جزئي كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ اينها راههاي فرعي است كه هر كدام از اينها باز به همين صراط مستقيم برميگردد اينطور نيست كه ما چندتا صراط داشته باشيم.
پرسش: سُبُل با صراط چه فرق دارد؟
پاسخ: سُبل چون به غير حق هم اسناد داده شده است ﴿سَبِيلَ الْغَيِّ﴾[4] هم داريم سبيل گاهي حق است گاهي باطل ولي صراط فقط حق است سبيل شيطان داريم.
برهان دوم در نفي پلوراليزم ديني
در سوره مباركه «انعام» فرمود: ﴿وَهذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً﴾ اين راه مستقيم الهي است كه ﴿قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ﴾ آن وقت ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ﴾[5] اين صراط مستقيمي كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود همان ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ است كه واحد است و كثير نيست همان ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ است كه واحد است و كثير نيست; لكن در سوره مباركه «اعراف» از آن به ﴿كُلِّ﴾ ياد شده است آيه 86 سوره مباركه «اعراف» اين بود: ﴿وَلاَ تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ﴾ آن معنايش اين نيست كه ما چند صراط داريم اين صراط مستقيمي كه از مبدأ تا معاد است اين مقاطع گوناگوني دارد شما در مقطع نماز ننشين, در مقطع روزه ننشين, در مقطع حجاب و عفاف ننشين, به افرادي كه در مدين شعيب(سلام الله عليه) به سر ميبردند فرمودند شما سرِ راه مردم ننشينيد كار خيري كه مردم ميخواهند انجام بدهند شما بنشينيد آنجا جلوي كار خير را بگيريد اينچنين نباشد اگر نماز و روزه دو چيز است, اگر حج و عمره و زكات و خمس چند چيز است معنايش اين نيست كه ما چندتا صراط داريم اين راه يكي است هر گوشه نامي دارد اينچنين نيست كه ما چندتا صراط داشته باشيم. پس ﴿بِكُلِّ صِرَاطٍ﴾ نه يعني صراطهاي متعدّد يعني بكلّ مقطع از مقاطع اين صراط; چون خدا بر صراط مستقيم است همه انبيا هم بر همين صراطاند آنكه در سوره مباركه «نساء» بود اين بود كه ﴿مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾ اينها چه كسانياند ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[6] همه اينها همسفران همين راهاند اينطور نيست كه انبيا داراي صراطهاي گوناگون باشند اگر اينچنين باشد كه كسي همسفر انسان نيست اگر همه انبيا همسفرند, اگر همه اوليا همسفرند, اگر همه شهدا و صدّيقين همسفرند معلوم ميشود راه يكي است ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾ خب اگر صراطها متعدّد باشد هر پيامبري صراط خاصّ خودش را داشته باشد او ديگر همسفر انسان نيست. اينها وجوهي بود كه قبلاً گذشت و جريان پلوراليزم ديني يعني كثرت ديني ابطال شد; البته سبيلهاي فرعي هر ديني كه به آن بزرگراه ميرسد متعدّد است اينها شِرعه و منهاج است اينها دين نيست.
﴿عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اگر متعلّق به مرسلين باشد; يعني همه مرسلين بر يك صراطاند اگر خبر بعد از خبر باشد آن هم به همين وجه, تو بر صراط مستقيمي چه اينكه انبياي ديگر هم بر صراط مستقيماند.
علت ذكر نشدن تبشير در كنار انذار و اثر نداشتن آن
مطلب ديگر آن است كه اگر انذار در اينها اثر ندارد تبشير هم اثر ندارد چون معمولاً انذار اثرش بيش از تبشير است اگر فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ اينچنين خواهد بود «سواء عليهم أبشرتموهم أم لم تبشّر سواء عليهم انّهم لا يؤمنون» براي اينكه اگر انذار اثر نكرد يقيناً تبشير اثر نميكند برهان هم اقامه كني اثر نميكند چون خود آنها آمدند گفتند كه براي ما بيتفاوت است ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[7] نگفتند «سواء علينا أوعظت أم لم تعظ» گفتند اصلاً براي ما بيتفاوت است چه موعظه بكني چه اصلاً جزء واعظين نباشي آن ﴿أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ كه عِدل ﴿أَوَعَظْتَ﴾ نيست «سواء علينا أوعظت أم لم تعظ» اما «لم تعظ» نگفتند, گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ چه موعظه بكني چه اصلاً كارت اين نباشد كه موعظه بكني براي ما بيتفاوت است. اين افراد بيتفاوت وقتي گرفتار عذاب شدند بخواهند جزع بكنند ميبينند اثر ندارد ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾[8] چه فرياد بكنيم چه ناله بكنيم چه ناله نكنيم بايد عذاب را بچشيم همينها كه ميگفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا﴾ آن روز هم ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾.
تشبيه و تمثيل بودن ﴿أَغْلاَلاً﴾ در صورت وضع الفاظ بر معاني ظاهري
اگر الفاظ براي همان معاني جِرمي و جسمي ظاهري وضع شده بود ـ كما ذهب إليه بعض ـ اين ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾ و مانند آن ميشود تشبيه يا تمثيل, اما اگر الفاظ براي ارواح معاني و مفاهيم عامّه وضع شد ـ كما هو الحق ـ اين حق است تشبيه و تنزيل نيست حجاب دو قسم است حجاب ظاهري, حجاب باطني «حُجُب النور» همين است «حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور»[9] همين است حجاب چه ظاهري مثل پرده و ديوار, چه باطني مثل درجات برتر. غُل اينطور است و مقمح بودن اينطور است, سد اينچنين است پس تشبيه بودن و تمثيل بودن متفرّع بر اين است كه الفاظ براي همين معاني جِرمي و جسمي وضع شده باشد.
تقويت ديدگاه وضع الفاظ بر ارواح معاني و واقعي بودن ﴿أَغْلاَلاً﴾
اگر براي ارواح معاني وضع شده باشد اينچنين نيست كه تشبيه باشد واقعاً همينطور است مثل ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾,[10] ﴿طَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[11] چاپ شده, حرفهاي نوشته پاك ميشود اما چاپشده پاك نميشود فرمود: ﴿طَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ مُهر شده, چه وقت مُهر ميكنند ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ نامه را چه وقت مُهر ميكنند آن وقتي كه جا براي نوشتن نباشد اگر انسان چهارتا كلمه هم بخواهد بنويسد كه مُهر نميكند وقتي كلّ نامه را پر كرد و نوشت و جا براي هيچ چيزي نبود آن آخرش امضا ميكند فرمود اينها همه اين صفحه دل را كه لوح طيّب و طاهر بود ما به آنها داديم اين را پر كردند ديگر جا براي هيچ چيزي نيست فقط امضاي ما مانده ما هم امضا كرديم ما مُهر كرديم اگر راه براي موعظه بود هرگز ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ نبود, ﴿طَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ نبود, چون يك سطر هم كه باشد باز اميد توبه هست اما وقتي كه كلّ صفحه را اينها سياه كردند به جايي رسيدند كه خودشان بالصراحه ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ ذات اقدس الهي هم به پيغمبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ يعني كلّ اين صفحه لوح دل را اينها سياه كردند خب ديگر ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ ميماند يك امضا آن وقت ما امضا ميكنيم مُهر ميكنيم اين دل, مُهرشده است.
پرسش:...
گسترده بودن دايره انذاركنندگان الهي و شمول آن بر علماي بلاد
پاسخ: اين بحثش گذشت فرمود نذير حالا يا پيغمبر است يا امام معصوم است يا نايب خاص است يا نايب عام و علما هستند.
پرسش: راجع به ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ﴾مگر قرآن نمیگويد ﴿إن مِن أمَّةٍ إلَّا خَلا فيها نَذِيرٌ﴾؟[12]
پاسخ: بله, يعني پيامبري نيامده به تمام افراد تبهكار كه وارد جهنم ميشوند ميگويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[13] اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ كه قبلاً بحث شد همين بود هيچ جهنمي نيست مگر اينكه فرشتههاي جهنم(سلام الله عليهم) به او ميگويند مگر نذير نيامده نذير، تنها پيغمبر و امام نيست عالِم محل, امام جماعت, سخنران محل, واعظ محل, مسئلهگوي محل اينها نذيرند, حجّت الهي را دارند ميگويند, اگر تمام جهنميها هنگام گرفتاري به جهنم فرشتهها به آنها ميگويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ خب اين معنايش اين است كه پيامبر مگر براي تو نيامد, مگر زماني كه انبيا بودند درِ خانه هر فردي ميرفتند يا جانشينان ميرفتند يا عالمان ميرفتند يا مبلّغان ميرفتند يا سفرايي كه انبيا اعزام ميكردند ميرفتند اينها ديگر نذير الهي بودند يك روحاني محل, يك امام جماعت, يك واعظ كه احكام الهي را براي مردم آن محل ميگويد اين نذير است هيچ وقت اينچنين نيست كه اين در قيامت بتواند بگويد خدايا پيغمبر كه در خانه ما نيامده ميگويد خب بالأخره او شاگرد پيغمبر بود او هم حرف پيغمبران را زد از خودش كه نگفت, آن روحاني محل, آن امام جماعت, آن واعظ كه از خودش نگفت او هم گفت «قال النبي, قال الوصي» ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ آنها حرفي براي گفتن ندارند.
پرسش: حضرت استاد! ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ﴾ با آيه 71 سوره مائده که آنجا میفرمايد: ﴿فعَموا وَ صَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾ ... .
پاسخ: پس معلوم ميشود هنوز باز است اين سطر آخر باز است تا آن آخرين لحظه خداي مهلت ميدهد يك سطر مانده به آخرِ اين لوح هم باز مهلت ميدهد باز ﴿تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾[14] اگر اينها برگشتند خب خدا قبول ميكند تا انسان زنده است و نفس ميكشد توبهاش مقبول است اما اگر به وضع فرعون گرفتار شده است ميگويند: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ﴾[15] بنابراين اگر الفاظ براي معاني عام, مفاهيم عام و ارواح معاني وضع شده است اينها ديگر مجاز نيست.
تبيين معنای «غُل» از ديدگاه شيخ طوسی ره
مطلب بعدي آن است كه همانطوري كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان فرمودند آن قلاّده است كه به گردن آويزان ميكنند; غُل, دستها را به گردن ميبندند[16] اين ميشود غل, اين دستها را به گردن ميبندند تا زير چانه كه اين نتواند سر خم كند. در بحث ديروز روشن شد كه اين شخص جلوي خود را نميتواند ببيند آينده را هم نميتواند ببيند از گذشته هم خبري ندارد زير پاي خودش را هم نميتواند ببيند سر به هواست.
سرّ تعبير به ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ با توجه به سر به هوا بودن تبهكاران
اگر سر به هواست آيا بالا را ميتواند ببيند؟ اگر بالا را ميتواند ببيند چرا بالقول المطلق فرمود: ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ سرّش اين است كه اينها مقمحاند; مقمح «المقموح رأساً, المغضوض بصراً» آنكه سر به هواست و از شدّت هراس چشمش مغضوض است اينكه ميگويند: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ چشمتان را فروهشته كنيد, نگاهتان را كوچك كنيد, بشكنيد اين است آن مرفوعالرأس مغضوض البصر را ميگويند مقمح بنابراين هيچ جايي را نميبيند اينطور نيست كه حالا سر به هوا كرد بالا را بتواند ببيند بالا را هم نميبيند اگر بالا را ميديد كه مقمح نبود «أغشينا» نبود, ﴿فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾ نبود اين اِغشا كه بعضيها «أعشا» هم قرائت كردند[17] اين شبكوري, اين غشيه, اين غشاوه, اين ﴿لاَ يُبْصِرُونَ﴾ اين مقمح بودن معلوم ميشود كه اينها سرشان به هواست كه جلوي پا را نميبينند, بالا را هم نميبينند براي اينكه مغضوضالبصرند چشمشان فروهشته و شكسته است ديدشان شكسته است اينها چنين گرفتاري دارند. حالا در اين فضا فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾.
عدم استفاده تبهكاران از مهلت الهي در بازآفريني سمع و بصر
در قيامت هم اينها به همين وضع گرفتار ميشوند در قيامت اول «كأنّ» است بعد «أنّ» همان طوري كه براي اولياي الهي اول مقام «كأنّ» است بعد مقام «أنّ» از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند احسان چيست؟ احسان مستحضريد دو معناي روشني دارد «أحسن» يعني «فَعَل فعلاً حسنا» تواضع, احسان است ادب, احسان است. يكي اينكه متعدّي است «أحسن» يعني «أعطي غيره شيئاً» نسبت به غير كرامت كرده, كار خيري نسبت به ديگري انجام داده, مشكل ديگري را حل كرده, اين به غير احسان كرده. سوم اينكه مقامي از مقامات عبادت است كه فرمود: «الإحسان أن تعبد الله كأنّك تراه فإن لم تكن تراه فإنه يراك»[18] اين از وجود مبارك پيغمبر رسيده است در روايات حضرت است در منابع خاصّه و عامه هم آمده اين را ميگويند مقام احسان, مقام احسان اين است كه انسان طرزي خدا را عبادت كند كه گويا ميبيند اول «كأنّ» است بعد آن مراحل عاليهاش «أنّ» است كه «ما كنت أعبد رباً لم أره»[19] اين در بخش مثبت, در بخش منفي اول «كأنّ» است بعد خود «أنّ» اول گويا نميشنوند, بعد حقيقتاً نميشنوند. اين گويا نميشنوند را در آيه هفت سوره مباركه «لقمان» بيان كرده فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا﴾ گويا نشنيد, آخرها اصلاً نميشنوند درك نميكنند ميگويند اين افسانه است, خرافه است. پس اول «كأنّ» است بعد «أنّ» هم در مقام مثبت هم در مقام منفي، اينهايي كه اول «كأنّ» بود به آنها مهلت دادند به جاي اينكه «كأنّ» را تبديل بكنند به سمع و بصر به «أنّ»ی ﴿لاَيُبْصِرُون﴾تبديل شده است آن وقت ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾,[20] ﴿لَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا﴾,[21] ﴿لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا﴾,[22] ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا﴾[23] مثل اين بتها مثل اين چوبها.
اخبار قرآن به کور محشور شدن تبهكاران در قيامت
اين گروه در قيامت به همين وضع گرفتار ميشوند در سوره مباركه «ابراهيم» آمده است در قيامت اينها همين گرفتاري را دارند آيه 42 به بعد سوره مباركه «ابراهيم» اين است ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ ٭ مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ دلِ اينها خالي است هيچ چيزي در دلشان نيست, سرشان بالاست اما قدرت اينكه چشم را اين طرف و آن طرف بكنند ندارند جايي را هم نميبينند. همين افراد سر به هوايي كه نه پيش پا را ديدند, نه جلو را ديدند, نه پشت سر را ديدند در قيامت هم به مضمون همين آيه 42 و 43 سوره مباركه «ابراهيم» گرفتار ميشوند.
وضع الفاظ براي معاني عام, دال بر تشبيه نبودن ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ﴾ در آيه
بنابراين چون الفاظ براي معاني عام وضع شد اين مجاز نيست حجاب تنها حجاب مادي نيست حجاب معنوي را هم شامل ميشود «حتي تخرق ابصار القلوب حُجب النور» را واقعاً شامل ميشود مجاز نيست, تشبيه نيست و حجاب هم گاهي مستور است گاهي مشهور; حجاب مشهور همين ديوار است و پرده است و در, حجاب مستور همان گناه است و امثال ذلك. گناه واقعاً حجاب است منتها آدم نميبيند كه اين حجاب است. اگر اينچنين شد ظاهر آيه سوره مباركه «يس» بر معناي خودش حمل ميشود و احتياجي هم به تشبيه و امثال ذلك كه جناب فخررازي گفتند نيست. فرمود: ﴿فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ ٭ وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ براي اينكه خودشان ميگويند اين ـ معاذ الله ـ افسانه است.
نمونهاي از شيريني قرآن در آيه ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ...﴾
﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾ چقدر اين كتاب شيرين است وقتي ميخواهد بترساند ميگويد از خداي رئوف بترس نه از خداي منتقم آخر اين تناسب ندارد وقتي ميخواهند بترسانند به چه چيزي ميترسانند ميگويند از آقايي كه بخشنده است بترس يا ميگويند از آقايي كه منتقِم است بترس اما قرآن اينطور حرف نميزند چقدر اين كتاب شيرين است! ﴿وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾ اينها كه حس و تجربه نيست يك وقت است كه انسان از مار و عقرب ميترسد اين خشيت بالحس است بالشهادة است اين غيب نميخواهد اما توحيد، غيب است معاد غيب است وحي و نبوّت غيب است فرمود اين همه رحمت, لطف, بزرگواري اين خشيت شما بايد مؤدبانه باشد ﴿وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾ اين دليل است بر اينكه شما بايد اين كار را بكنيد براي اينكه اين همه رحمت كرد اگر هم نترسي باز هم رحمت ميكند مگر اينكه خودت درِ رحمت را ببندي وگرنه او «دائم الفيض علي البريّة» است ﴿وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ﴾ اينجا سخن از رحمت است, سخن از تبشير است, سخن از مغفرت است سخن از اجر كريم است با چنين خدايي روبهرو هستيم اگر ـ معاذ الله ـ انسان با مُردن ميپوسيد خب حرفي نبود ولي وقتي از پوست به در ميآيد به جهان ابد سفر ميكند با دست خالي رفتن كار آساني نيست فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ﴾ همين كار را فرمود فقها و علماي حوزه بايد انجام بدهند فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا﴾[24] خب اگر ﴿وَلِيُنذِرُوا﴾ هست در قيامت كه فرشتهها به جهنميها ميگويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ همين است نه اينكه حتماً پيغمبر بيايد, حتماً امام معصوم(عليهم السلام) بيايند همين علما كه گفتند همين حرف انبيا را ميگويند. ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ﴾ يعني انذار تو در اينها اثر دارد ﴿وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ﴾.
پرسش: اين آيات ... برگشتش به انفال و طينت نمیشود؟
طيّب و طاهر بودن همه نفوس و «مستويالخلقه» بودن همه آنها
پاسخ: نه, يعني در اينها نافع است همه طينتها طيّب و طاهر است منتها درجاتش ممكن است فرق بكند ولي نصاب لازم را فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[25] فرمود قسم به كسي كه نفس را مستويالْخِلقه خلق كرد نفس مثل بدن نيست كه بعضيها ناقصالخِلقه به دنيا بيايند نفس هيچ كسي نقص خلقت ندارد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ آن وقت سؤال: تسويه نفس به چيست؟ مستويالخلقه بودن نفس به چيست؟ جوابش با آن «فاء» فصيحيه است كه فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[26] به همه اين سرمايه را داد البته بعضي بيشتر بعضي كمتر, آنهايي كه بيشتر است مسئوليت بيشتري هم دارند آنهايي كه كمتر است مسئوليت كمتري دارند ولي نصاب لازم تكليف را به همه داد.
پرسش: بعضیها که مجنوناند ... .
پاسخ: اگر مجنون هستند علمِ به علم نيست اينچنين نيست كه جلوي فطرت را بگيرد اين دستگاه مغزش اينچنين شده است وگرنه اينچنين نيست كه در درون او فطرت نباشد, در درون او الهام نباشد همان مجنون, راز و رمزي هم با خداي سبحان دارد.
ارائه فجور و تقوا به نفس و دفن شدن آن با پذيرش فجور
﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اين نصاب لازم را خدا به همه داد; منتها كسي اول قدري غبارآلود ميكند بعد اين را دفن ميكند هيچ كسي آن فطرت خود را نميتواند اِماته كند و بميراند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[27] تَدسيس تفعيل است و مبالغه و كثرت باب ثلاثي مجرّد است «تدسيس» و «تدسيه» كه اين سين سوم تبديل به ياء شد بعد ياء به الف تبديل شد, شده ﴿دَسَّاهَا﴾ اصلش «دَسَّسها» بود «تدسيس» كه باب تفعيل است ثلاثي مجرّدش «دسيسه» است اين است كه انسان مقداري خاكها را كنار ببرد چيزي را درون خاك بگذارد يك مقدار خاك رويش بريزد اين را ميگويند دسيسه كه ﴿أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[28] اين است فرمود شما آن فطرت را دسيسه كرديد خاك اغراض و غرايز روي آن ريختند ولي آن زنده است هرگز نميميرد هرگز از بين نميرود شما عمداً اين را خفه كرديد بنابراين هيچ كس بدون فطرت و بدون حجّت نيست.
محفوظ بودن كارهاي انسان در نامه اعمال و ظهور آن در قيامت
فرمود ما سه كتاب داريم: يكي اينكه جميع اشيا در آن كتاب هست كه ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ اين كتاب مبين ماست لوح مبين ماست لوح محفوظ است اين كتابي است كه همه چيز از عرش تا فرش در آنجا ثبت است انسان و عقايد و اعمال انسان, حيوانات, نباتات, اينها هستند. يك كتاب براي امت و جامعه هست كه ﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا الْيَوْمَ﴾[29] فرمود هر امّتي يك كتاب اجتماعي دارد كه ما افراد را مطابق آن كتاب اجتماعي كه شما در فلان مسائل اجتماعي چه كار كرديد يكي هم ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾[30] هر كسي را با اعمال فردياش محشور ميكنيم نامه اعمال هر كسي را به دست او ميدهيم يا دست راست يا دست چپ. فرمود همه اعمال محفوظ است هيچ چيزي از بين نميرود منتها اينها الآن نميبينند وقتي ما اين سدها را برداشتيم اين غلها را برداشتيم بعد بصر او را هم تقويت كرديم آن وقت ميگويد: ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[31] بله تمام آنچه در اين كتاب نوشته است اينها اعمال من است ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ﴾ كلّ شيء را ما در آنجا گفتيم و نوشتيم البته فعلاً بحث در نامه اعمال اشخاص است كه در قيامت ظهور ميكند.
لدنّي بودن علم پيامبران دال بر عدم آموزش آنان توسط فرشتگان
اما اينكه آيا ممكن است فرشتهها در قوس صعود، چيزي ياد انبيا بدهند يا نه؟ اينطور نيست براي اينكه خود انبيا(عليهم السلام) طبق بيان قرآن كريم مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[32] خب اگر علم لدنّي است, اگر تلقّي است, اگر ﴿لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ است آنجا كه جاي فرشتهها نيست, پس كلّ قرآن را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لديالله كه بالاتر از عندالله است ياد گرفته يعني كلّ قرآن براي آن حضرت علم لدنّي است بنابراين مراحل مياني و نازلهاي كه فرشتهها ميآورند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[33] اينطور نيست كه حالا فرشتهها در قوس صعود چيزي به پيغمبر ياد بدهند اينها حرفهايي كه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آگاه است تقديم ميكنند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره مائده, آيه 48.
[2] . سوره هود, آيه 56.
[3] . سوره آلعمران, آيه 19.
[4] . سوره اعراف, آيه 146.
[5] . سوره انعام, آيات 126 و 127.
[6] . سوره نساء, آيه 69.
[7] . سوره شعراء, آيه 136.
[8] . سوره ابراهيم, آيه 21.
[9] . اقبال الأعمال, ص687.
[10] . سوره بقره, آيه 7.
[11] . سوره توبه, آيه 93؛ سوره نحل، آيه 108؛ سوره محمّد، آيه 16.
[12] . سوره فاطر، آيه 24.
[13] . سوره ملك, آيه 8.
[14] . سوره مائده, آيه 71.
[15] . سوره يونس، آيه 91.
[16] . ر.ک: التبيان فی تفسير القرآن، ج 8، ص 445.
[17] . جامع البيان، ج 22، ص 99.
[18] . بحارالأنوار, ج67, ص196 و 219; صحيح البخاري, ج6, ص20.
[19] . الكافي, ج1, ص98 و 138.
[20] . سوره بقره, آيه 171.
[21] . سوره اعراف, آيه 179.
[22] . سوره اعراف, آيه 179.
[23] . سوره اعراف, آيه 179.
[24] . سوره توبه, آيه 122.
[25] . سوره شمس, آيه 7.
[26] . سوره شمس, آيه 8.
[27] . سوره شمس, آيه 10.
[28] . سوره نحل, آيه 59.
[29] . سوره جاثيه, آيه 28.
[30] . سوره اسراء, ايه 13.
[31] . سوره كهف, آيه 49.
[32] . سوره نمل. آيه 6.
[33] . سوره شعراء, آيات 193 و 194.