کنگره مسلمانان آمريکا با موضوع «بصيرت دينی» با پيام حضرت آيت الله العظمی جوادی آملی در آمريکا برگزار شد.
کليپ تصويری پيام معظم له
متن پيام معظم له بدين شرح است:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه».
مقدم شما نخبگان، فرهيختگان و علاقهمندان به قرآن و عترت را گرامي ميداريم. از سعي و کوشش مسئولان محترم اين نشست حقشناسي ميکنيم و از عزيزاني که به راه افتادند و از رهتوشه بزرگان طرْفي بستهاند و در صدد صلاح و اصلاح خود و جامعه هستند، سپاسگزاريم و از خداي سبحان مسئلت ميکنيم به همگان توفيق صلاح و اصلاح مرحمت کند.
محور اصلي بحث اين نشست «بصيرت ديني» است. «بصيرت» را قرآن و عترت به خوبي معنا کردهاند. در قرآن کريم انبيا و مرسلان و اولياي الهي را «بصير» ميداند. ابراهيم خليل را، اسحاق را، يعقوب را، اسماعيل ذبيح(عليهم السلام) را قرآن کريم ﴿أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصار﴾[1] ميداند و بصيرت را قرآن کريم سرمايه طيّ طريق و رسيدن به مقصود و شهودِ مقصود در مقصد ميداند.
دو خطبه از خطبههاي نوراني امير بيان و بيان علي بن ابيطالب(عليه السلام) در نهجالبلاغه اختصاص به تبيين معناي «بصيرت» دارد. «بصيرت» در فرهنگ قرآن کريم به معناي بينايي در برابر نابينايي نيست، «بصيرت» معناي دوربيني و تيزبيني در برابر کمبيني و نازکبيني و نزديکبيني است؛ آنکه نزديک را ميبيند و دور را نميبيند کور است، آنکه ظاهر را ميبيند و باطن را نمينگرد کور است. در فرهنگ نهجالبلاغه يعني سخنان علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) که عِدل قرآن کريم است، تبيين و تفسيري براي «بصيرت» شده است؛ فرمود دنيا منتها ديد افرادي است که نابينا هستند. «نابينا» در فرهنگ قرآن و نهجالبلاغه به معناي نابين نيست، به معناي نزديکبين است. انسان مسافري است که دنيا اول، و برزخ و آخرت وسط و پايان راه اوست تا از «دار الفرار» به «دار القرار» برسد. حرکت دائمي نخواهد بود، حرکتِ دائم يعني بيهدف و بيمقصد، دنيا دار حرکت است و حتماً به «دار القرار» ميرسد. آنکه محور حرکت را ميبيند و مدار قرار را نمينگرد او در فرهنگ دين کور است، دنيا منتها ديد أعميٰ است. کسي که فقط دنيا را ميبيند زرق و برق دنيا را، لوازم دنيا را، آسايش و آرامش دنيا را، رفاه دنيا را مينگرد و مرگ را پوسيدن ميپندارد نه از پوست به درآمدن و نابودي ميداند نه به بودِ مطلق پناهنده شدن، آن را فرهنگ نهجالبلاغه کور ميداند که «إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَی بَصَرِ الْأَعْمَی»،[2] چون دور را نميبيند، يک؛ و باطن را نميبيند، دو. و اما بصير کسي است که گذشته از دنيا «دار الحرکة»، «دار القرار» را هم ميبيند، نتيجه را ميبيند، پايان کار را هم مينگرد. فرق اين دو ديد اين است؛ آنکه اهل دنياست رخدادهاي تلخ و شيرين را تماشا ميکند، آنکه اهل آخرت و بصيرت است رخدادهاي تلخ و شيرين را مکتب و مدرَس ميداند و از آنها عبرت ميگيرد.
فرق «عبرت» و «تماشا» اين است که انسان نابينا اين حوادث را ميبيند و لحظهاي لذت ميبرد يا لحظهاي مينالد ولي بصير از اين حوادث عبور ميکند. عبرت را عبرت گفتند، چون سالک از جهل به علم، از جهالت علمي به عقل عملي، از ظلم به عدل و از باطل به حق و از دروغ و کذب به صدق و از شرّ به خير و از قبيح به حَسَن عبور ميکند.
فرق «کور» و فرق «بينا» اين است کور تماشا ميکند و بينا عبور ميکند. اين بيان نوراني امير المؤمنين است در خطبه133 و در خطبه153 اين بيان را ذکر ميکند که بصير عبرت ميگيرد و چيزي را که ميشنود فکر ميکند و عبور ميکند و کور تنها چيزي را که ميبيند وسيله سرگرمي اوست.[3] اين يک فرق فارق. دوم آن است که أعميٰ و کور «لَهَا مُتَزَوِّدٌ» و بصير «مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ»؛ هر دو تلاش و کوشش ميکنند، هر دو در صدد تهيه رهتوشه و زاد هستند لکن بصير براي بعد از مرگ رهتوشه تهيه ميکند و کور براي دنيا رهتوشه تهيه ميکند. او چون راهش محدود است توشه او هم محدود است: «وَ الْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدً»، «وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ»؛ نابينا براي دنيا تلاش ميکند، بينا براي دنيا و آخرت تلاش ميکند، دنيا را صالح و اصلاح ميکند براي اينکه به آخرت بهتر برسد، نه تنها دنياي خود را دنياي ديگران را، در تلاش و کوشش است که خار راه نباشد، يک؛ خار راه را بردارد، دو؛ نه بيراهه برود و نه راه کسي را ببندد «وَ الْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدً»، «وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ». يک انسان بينا رهتوشهاي از دنيا تهيه ميکند براي آخرت، از دنيا مايه ميگذارد براي آخرت ولي کور فقط براي دنيا تلاش و کوشش ميکند.
پس فرق محوري يکي در مسئله تماشا و عبرت است و ديگري در مسئله رهتوشه و زاد تهيه کردن است. هر دو در تلاش و کوشش هستند يکي براي دنيا و ديگري براي دنيا و آخرت، هر دو نگاه ميکنند يکي تماشا ميکند و ديگري عبرت ميگيرد؛ آنکه عبرت ميگيرد اهل حرکت در مسير مستقيم است تا به «دار القرار» بار يابد و آنکه حرکت نميکند در دنيا ميماند تا بپوسد.
بنابراين آنچه که شما بزرگواران در ديار غربت داريد به سر ميبريد يا در ديار خودتان همانجا زندگي ميکنيد بايد پيام بصيرت را که پيام رسمي قرآن و عترت است هم براي خود ملکه کنيد هم به ديگران ابلاغ کنيد و سفير الهي باشد با قولتان، با فعلتان، با علمتان، با عملتان.
اين را هم مستحضريد که هرگز نميشود دنيا را با دنيا شناخت، هرگز نميشود معارف بلند را با علم و با ابزار دنيايي شناخت، اگر کسي خواست محبّت را بشناسد با علم ممکن نيست؛ محبت از سنخ انگيزه است، بصيرت از سنخ انگيزه است، عشق از سنخ انگيزه است، ايمان از سنخ انگيزه است، انگيزه را با انگيزه بايد شناخت، عشق را با عشق بايد شناخت، ايمان را با ايمان بايد شناخت، محبّت را با محبّت بايد شناخت. همان طوري که علم يک بيِّن دارد و يک مبيَّن، يک بديهي دارد و يک نظري، مطالب علمي نظري را با مطالب علمي بديهي ميتوان فهميد چه در بخش تجربي چه در بخش رياضي چه در بخش کلام چه در بخش فلسفه چه در بخش علوم ديگر، در بخشهاي ايمان، بصيرت، عقل عملي، عشق، دوستي و محبّت، هيچ کدام از اينها را نميشود با علم شناخت. مزه بصيرتهاي برين و بالا را با بصيرتهاي پايين ميشود شناخت، عشق بالا را با عشق پايين ميشناخت، ايمان بالا را با ايمان پايين ميشود شناخت، شهود بالا را با شهود پايين بايد شناخت.
ما بايد حواسمان جمع باشد که اگر خواستيم مطلب علمي را بفهميم از علوم ساده به علوم پيچيده بار مييابيم، اگر خواستيم مطلب عملي را بفهميم از اعمال ساده به اعمال پيچيده بار مييابيم. هرگز عشق را با علم نميشود فهميد هرگز ايمان را با علم نميشود فهميد هرگز محبّت را با علم نميشود فهميد؛ پس هرگز انگيزه را با انديشه نميشود فهميد، انديشه را با انديشه ميشود شناخت، انگيزه را با انديشه نميشود شناخت، اين است که فرمودند مقداري اين راه را طي کنيد تا اين مبادي اوليه براي شما حاصل بشود و از مبادي اوليه علم، ايمان و انگيزه به مراحل برتر برسيد.
مجدداً مقدم شما را ميداريم و از ذات أقدس الهي مسئلت ميکنيم به فرد فرد شما به جمع شما به بنيانگذاران محفل آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است مرحمت کند، همه شما فارغ التحصيل شويد، علوم عاليه را فراهم کنيد، به ديار خودتان برگرديد. اگر قرآن کريم در سوره «توبه» مسئله نفْر حوزهها را مشخص کرد که اينها بروند فقيه بشوند به ديار خودشان برگردند،[4] اينها تمثيل است و نه تعيين، اختصاصي به حوزه ندارد، دانشگاهها هم همينطور است، دانشجويان عزيز دانشگاهها به ديار ديگر کشورها مسافرت میکنند مهاجرت میکنند، خردمند میشوند کارآمد میشوند عالم میشوند محقق میشوند پرفسور میشوند تا برگردند به سرزمين خود به مردم خود به ديار خود به وطن خود خدمت کنند. اميدواريم آنچه خير و صلاح همگان است خدا به همه ما عطا کند.
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره ص، آيه45.
[2]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه133.
[3]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه153؛ «فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَر ...».
[4]. سوره توبه، آيه122؛ ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾.