اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد ازلي خداي را سزاست كه شهادت در راه خود را كوثرِ مجاهدانِ نستوه قرار داد; تحيّت ابدي, پيامبران الهي به ويژه حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رواست كه نثار جان در مقدم جانآفرين را تسنيمِ مبارزانِ مقاوم معرّفي كرد و درود بيكران, دودة طاها و اسرة ياسين مخصوصاً حضرت ختمي امامت مهدي موجود موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را بجاست كه مصالح امّت اسلامي بر منافع فردي را بهترين رهتوشه معاد دانست. به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان لَدُود اينان تبرّي مينماييم.
اكنون كه نامآوران گمنام و رجعتكنندگان بعد از هجرت, فضاي آزاد و مستقل دانشگاه بينالمللي امام خميني قزوين را وطن مألوف پيكرهاي پاك خود قرار دادهاند و اساتيد محترم و دانشجويان عزيز, ميزباني ضيوفالرحمان را پذيرفتند, ضمن تقدير از مقدّر الهي و سپاس از مهمانداران دانشمدار و تشكّر از خانوادههاي معزّزي كه معروف نزد ملكوتيان و مجهول پيش ناسوتياناند, توجّه انديشمندان به نكاتي معطوف ميشود:
يكم: پيام اصلي شهيدانِ دينباورْ, تبيين هويّت علم ديني است تا در پرتو متون درسي, دانشگاهها اسلامي شود و عصارة آن اين است كه علم به معناي مجموع مسائلِ منسجم از مثلّثِ معلوم, علم و عالم تشكيل ميشود. معلوم عبارت از خلقت خداست زيرا هر چه در حوزة نظام كيهاني است آفريده اوست و چيزي به نام طبيعت در برابر خلقت وجود ندارد, در نتيجه تمام دانشهاي طبيعي به علوم خلقتشناسي برميگردد. عقل كه مخلوق و وديعة الهي است, شرعاً مأمور به پژوهش و طلب علم در هر زمان و در هر زمين و با هر زبان است, چنانچه مأمور به پرهيز از مغالطه و رهايي از قياس و خيال و گمان و وهم بوده و موظّف است در تصديق و تكذيب, با برهان به سر برد. آنچه عقل تجربي يا تجريدي به دست آورد هنگامي كه با ساير ادلّه شرعي هماهنگ شده باشد حجّت شرعي است و بايد برابر آن عمل شود و از مخالفت آن پرهيز كرد, زيرا عقل برهاني همانند نقلِ معتبر, مُبيِّنِ سنّت خدا در حوزة خلقت است و علمي كه دربارة كار خدا تحقيق ميكند اسلامي است و هرگز دين در جدارِ نقل محبوس نبوده و كشفِ كار خدا همانند كشف قولِ خدا هم با عقل صورت ميپذيرد و هم با نقل. عالِم و انديشور مسلمان به جستجوي سنّت خدا ميپردازد و رهتوشة عقل تجربي يا تجريدي خود را با دليل نقليِ معتبر هماهنگ ميكند و به آن عمل مينمايد و اين همان اسلامي شدن علوم است.
دوم: پيامِ ديگر شهيدانِ دينمدار, قبلهيابي است تا صحابة دانش به سَمت قبلة دل روي آورند و خداوند را كه از حبلِ وريد انسان به او نزديكتر است مشاهده نمايند و از نفوذ معنوي وي كه بين هر فرد و قلب او حائل ميشود آگاه گردند و هويّت خويش را در آينه بندگي او بنگرند; نه فراتر از عبوديّتِ خود را در ساحت قدس ربوبيّت پروردگار ببينند. نه خود را به غير او بفروشند, زيرا ريشة اصلي شمس و قمر و ساير منظومههاي كيهاني, مقداري دود است: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ﴾1 ولي عِرق اصيل انسان, روح الهي است: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾2. شهيدانِ شاهد به اين مطالب بار يافتند و همان را در فضاي دانشگاه بارانداز نمودهاند كه:
چو آمد موسي عمران چرا از آلفرعوني ******** چو آمد عيسي خوشدم, چرا همدم نميگردي
ميان خاك چون موشان, به هر مطبخ رهي سازي ****** چرا مانند سلطانان برين طارم نميگردي
سَر آنگه سَر بود اي جان كه خاك راه او باشد ********* ز عشق رايتش اي سَر چرا پرچم نميگردي
قلم آنجا نهد دستش كه كم بيند درو حرفي******** چرا از عشق تصحيحش تو حرفي كم نميگردي3
سوم: زيارتْ, عبارت از حضور زائر در پيشگاه سرور است. زيارت خداوند در عبادت اوست كه تجلّي آن در اقامة عمودين يعني نماز است, زيرا «قد قامت الصلاة» يعني «حان وقت الزيارة»4; هنگام زيارت پروردگار فرا رسيده است. زيارت انبيا و اولياي معصوم الهي, معناي خاص خود را دارد كه در موطن مناسب خود تحرير شده است. زيارت مؤمنان سَره كه شهيدان, به ويژه گمنامان آنان از بارزترين مصاديق آناند, ضمن درخواستِ تعاليِ مرتبه آنان, پيام پايداري و رهنمود پايمردي در تحصيل علم نافع و تكميل مبادي نوآوري و مباني شكوفايي را به همراه دارد تا جوامع انساني مخصوصاً امت اسلام از جهل علمي و از جهالت عملي برهند و به عقل جمعي بار يابند تا حضرت امام مهدي موجود موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تمام دفائنِ عقول را اِِثاره كند و جامعة بشري به آرمان ديرينة رهبران الهي نائل گردد.
چون كه كليم حق بشد, سوي درخت آتشين ****** گفت من آب كوثرم, كفش برون كن و بيا
جَست دلم كه من دَوَم, گفت خِرَد كه من رَوَم ***** كرد اشارت از كرم, گفت بليٰ كِلا كُِما
كان نمك رسيد هين, گر تو مليح و عاشقي ***** كأس ستان و كاسه ده, شور گزين نه شوربا
غفر الله لنا و لكم
جوادي آملي
اسفند 1387
1 . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.
2 . سورهٴ حجر, آيهٴ 29.
3 . ديوان شمس تبريزي, ص929.
4 . مستدرك الوسائل, ج4, ص69.
15/12/87