بسم الله الرحمن الرحيم و ايّاه نستعين

الحمد لله الذى قال فى محكم كتابه: ﴿إنّما وليّكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يُقيمون الصلوة ويؤتونَ الزكوة و هم راكعون﴾[1] و قال: ﴿يا أيّها الرسولُ بلِّغْ ما أُنزل إليك من ربّك وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من النّاس إنّ الله لا يهدي القوم الكافرين﴾[2] و قال: ﴿...اليومَ يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخْشوْهُم و اخْشونِ الْيوم أكملتُ لكم دينكم و أتْممتُ عليكم نعمتي و رضيتُ لكم الإسلام ديناً...﴾.[3]

الصلاة و السلام علي رسوله الذى قال: «من كنتُ مولاه فهذا علىٌّ مولاه»[4] وعلي عترته الذين أذْهب الله عنهم الرِّجس و طهَّرهم تطهيراً، و الذين هم تالى كتاب الله الذى لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، بهم نتولّي ومن أعدائهم نتبرّءُ إلي الله.

الحمد لله الذى جعلنا من المتمسّكين بولاية أميرالمؤمنين و الأئمة (عليهم‏السلام).

سالروز خجستهٴ غدير خم و عيد ولايت كبرا را به ساحت قدس حضرت بقية الله (ارواح من سواه فداه) تهنيت عرض كرده، كاميابي امّت اسلامي به ويژه حضّار گرانقدر، از ذات اقدس پروردگار مسألت مي‏شود.

جرعه اي از بيكران

گرچه پي بردن به حقيقت ولايت الاهي از يك سو، و معرفت سيّد اولياي خداوند از سوي ديگر، مقدور غير معصوم نخواهد بود و شرح حدود و رسوم آن ميسور كسي نيست؛ ليكن هرگز عدمِ امكانِ دركِ كُلّ، مصَحّحِ تَركِ كُلّ نيست و عدم اقتدار بر غَوْص در ژرفا، مجوّز ترك سباحَت در جوار ساحل نخواهد بود.

با استعانت از لطف عميم خدايِ مستعانْ و استمداد از فضل فراگير او، اصولي را در طيّ فصولي به عرض شما برادران و خواهران بزرگوار كه در همايش وَلَوي مسجدِ هدايتِ آمل حضور يافتيد، مي‏رسانم.

فصل يكم. حضرت علي (عليه‏السلام) همتاي جهان آفرينش است

انسان كامل، چونان اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) عصارهٴ نظام آفرينش است و آن چه در جهان امكان به طور كثرت، مَنْشُور است، در حقيقت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) به طور وحدت ملْفُوف است و هماهنگي اين لَفّ و نَشْر، پيام خاص خود را دارد و آن اين‏كه وجودهاي طبيعي، مثالي، عقلي و الاهي اشياي عيني، همتاي مراحل چهارگانهٴ وجود اين عبد محض و با اخلاصِ خداوند خواهد بود، به طوري كه اگر نظام تكوين، به صورت انسان كامل مُتَمثِّل گردد، همان حضرت علي (عليه‏السلام) خواهد بود و اگر حقيقت انسان كامل مانند علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) به صورت جهان عيني مُتبلوِر شود، همين جهان كنوني خواهد شد.

اين تبادل و تعاملِ متقابل، محصول تطابق لَفّ و نشر است كه به آن اشارت شد، لذا آن حضرت (عليه‏السلام) دربارهٴ خويش چنين فرمود: ما لله عزّ وجلّ آيةٌ هى أكبر منّى[5]؛ براي خداوند نشانه‏اي بزرگ‏تر از من نيست، همان‏طور كه بزرگ‏تر از مجموع جهان، چيزي نيست.

انسان كامل، مظهر اسم اعظم

راز اين آيت كبرا بودن را بايد در مظهريت انسان كامل براي اسم اعظم الاهي جست‏وجو كرد. البته ذوات نوراني اهل‏بيت عصمت و طهارت (عليهم‏السلام) چون از يك سِنْخ وحدتِ ويژه برخوردارند؛ و أنّ أرواحكم و نورَكم و طينَتكُم واحدةٌ طابَتْ و طَهُرَتْ، بَعْضُها من بعضٍ[6] و اثر اين هماهنگيِ كامل انسانِ معصوم و جهان را مي‏توان در علم غيب انسان كامل، نسبت به آن چه در جهان مي‏گذرد و نيز تأثير وي در آن را به اذن خداوند مشاهده نمود.

فصل دوم. حضرت علي (عليه‏السلام) همتاي قرآن كريم است

انسان كامل، همچون حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) همتاي قرآن حكيم است كه اين كتابِ سترگ، گذشته از تصديقِ صحائفِ آسمانيِ انبياي سَلَفْ، بر همهٴ آن ها هيمنه و سَيْطَره داشته، جامع هر طارِفِ عتيد و سالِفِ تَلِيد بوده، براي هر قادم و غابري قانوني گذرانده و دارد.

چون اوجِ مقام مَنيعِ هر پيام‏آوري، همانا صحيفهٴ آسماني اوست، و قرآن كريم بر همهٴ آن كتاب‏ها مُهَيْمِنْ است، انسان كاملي كه طبق حديثِ متواتر؛ إنّى تاركٌ فيكم الثقلين، كتابَ اللهِ وعتْرتى أهل‏بيتى... لَنْ يفترقا حتّي يردا علىَّ الحوض[7] كُفْو قرآن مجيد است و در هيچ مرحلهٴ وجودي از او جدا نخواهد بود، سرآمد همهٴ انسان‏هاي متكامل است، مگر آن كه براي همهٴ آن ذوات نورانيِ نَبَوي و وَلَوي، وحْدتِ ويژه‏اي در نشئهٴ فراطبيعي قائل شد كه با ارتفاع كثرت، سخن از هَيْمَنَه و مانند آن مطرح نخواهد شد.

طهارت، لازمه ي شناخت ولايت

چون انسان كامل همتاي قرآن حكيم است، آفرينش او به نحو تجلّي از امّ الكتاب، و تنزّل از كتاب مُبين بوده، معرفت او كه همان مِساس علمي با آن ذات مقدس است، بدون طهارت، ميسور نخواهد بود؛ زيرا قرآن و هر حقيقت ديگري كه معادل آن باشد، از تماس غير طاهر مصون است؛ ﴿... لا يمسُّه إلاّ المطهَّرون﴾.[8]

گروهي كه معاصر حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بوده، او را از نزديك مي‏ديدند يا بعد از شهادت آن حضرت در سنت و سيرت او مطالعه كرده و مي‏كنند، ليكن از طهارت روح طَرْفي نبسته بودند، همهٴ آن ها اهل نظر و نگاه بوده‏اند و هيچ يك از آنان اهل بَصَر و ديدن نبوده‏اند. لذا خداوند دربارهٴ چنين افرادي نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، فرموده است: ﴿وإنْ تدْعوهم إلي الهُدي لا يسْمعوا و تراهم ينظرون إليك و هم لا يُبْصرون﴾.[9]

٭ ٭ ٭

 

فصل سوم. كيفيّت معرفت و معرّفي حضرت علي (عليه‏السلام)

شناختِ انسانِ كاملْ، مانند حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) و تفسير نحوه هستي آن عنصر تامّ وَلَوي، طبق آن چه در فصل يكم و دوم گذشت، در خور تجزيه و تحليل است؛ امّا بنابر اين كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) همتاي جهان آفرينش باشد، معرفت آن حضرت (عليه‏السلام) نظير شناخت جهان عيني، داراي مراتبِ متنوّع است. زيرا مبناي معرفت برخي، حسّ و تجربهٴ احساسي است، و مدار شناخت بعضي، تعقّل و برهان عقلي است و پايهٴ ادراك گروه ديگر، شهود و عرفان قلبي.

آنان‏كه موجودهاي عيني جهان آفرينش را با مبناي حسّ و تجارب احساسي مي‏شناسند، اساس معرفت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) را در بررسي تاريخي و گزاره‏هاي سمعي و بصري جستجو مي‏نمايند و از عُمْق و سَمْك معارف عقلي آن حضرت (عليه‏السلام) محرومند.

آنان كه حقايق جهان عيني را با براهين عقلي مي‏فهمند، با تحليل حكيمانهٴ نهج البلاغه و ديگر مآثر و آثار قيّمِ آن حضرت از عُمق درياي علم و از سَمْك و ارتفاع آسمان دانش عَلَوي، در حدّ علم حصولي و شناخت مفهومي بهره‏مند مي‏گردند، ولي از شهود عيني علوم آن حضرت (عليه‏السلام) بي‏نصيب‏اند، و آنان كه اسماي حسناي الاهي را با مشاهده قلبي مي‏يابند و با عين اليقين، آيات خداوند را مي‏نگرند، گرچه از ديگران در معرفت اسرار عَلَوي كامياب‏ترند؛ ليكن از اكتناهِ مقامِ علميِ آن حضرت (عليه‏السلام) محروم خواهند بود.

تنوع درتفسيرحقيقت علوي

غرض آن كه شُحْروُرِ شهود همانند طايرِ تفكّرْ به كُنهِ مقام اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) پر نمي‏كشند و هر پرنده در برابر فرمان لا يَرْقي إلىّ الطيرُ[10] مَقْصُوصُ الْجَناحْ خواهد بود. امّا بنابر اين كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) همتاي قرآن كريم باشد، تفسير حقيقت عَلَوي گاهي همانند تفسير قرآن مجيد، سلسله‏اي و ترتيبي و زماني موضوعي است.

در روش تفسير سنّت و سيرتِ حقيقي آن حضرت (عليه‏السلام) گذشته از سه مَنْهَجِ حسّ و عقل و قلب، تجربه و تعقّل و عرفان، مَنْهَج چهارمي وجود دارد كه آن، راهِ نَقْل و روش حديث است؛ تفسير موضوعي نحوهٴ هستي آن حضرت، همانند تفسير موضوعي قرآن مجيد، متنوّع است.

همانطور كه متخصّصانِ علومِ گوناگون، موضوع مناسب با رشتهٴ تخصّصي خود را انتخاب كرده، آيات مشتمل بر همان موضوع را محور تفسير موضوعي خود قرار مي‏دهند، فنّ‏آورانِ فنونِ متعدد، فنّ مناسبِ با رشتهٴ تبحّري خويش را بر مي‏گزينند و سيرتِ ويژهٴ عَلَوي (عليه‏السلام) را كه حاويِ آن فنّ مزبور است، مدار تحليل و تفسيرِ خود قرار مي‏دهند.

هر تفسير موضوعي اگر بخواهد از اِتْقان و جامعيت بانصيب باشد، بايد نصابِ كاملِ تفسيرِ سلسله‏اي و ترتيبي را فراهم كرده باشد.

فتنه گري در سايه تمسك به متشابهات سنت

همان‏طور كه بيماردلان، با هَجْر محكماتْ و پيروي بي‏جا از متشابهاتِ قرآن مجيد فتنه‏گري مي‏كنند، منحرفانِ از ولايت نيز با كنار گذاشتن سنّت و سيرتِ مُتقن و محكمِ حضرت علي (عليه‏السلام) به دنبالِ متشابهات از آداب و سننِ آن حضرت، شعلهٴ فتنه را مي‏افروزند و با زبانهٴ آن، نسبت به ارزش‏هاي متعاليِ قرآن و عترت زبان‏درازي مي‏كنند.

همان طور كه خداوند حقيقت قرآن را از تطاول رخدادهاي تلخ تاريخ حفظ مي‏فرمايد؛ ﴿إنّا نحن نزّلنا الذّكر وإنّا له لحافظون﴾[11] همچنين حقيقتِ عترتِ طاهرين (عليهم‏السلام) را كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) اوّلين امام از آن ذواتِ مقدّس است، از آسيب تحريف كج‏انديشان و تهاجم كژراههٴ منحرفان، مصون نگه مي‏دارد.

رهايي از افراط و تفريط

اكنون كه روشن شد، موقعيّت وجوديِ حضرت علي (عليه‏السلام) همتاي مجموع آفرينش است و موقعيّتِ علميِ آن حضرت نيز همچون قرآن كريم است، معلوم خواهد شد كه چرا، غير از افراد معتدل و ميانه‏رو، گروهي دربارهٴ آن حضرت به غلوّ و اِفراط مبتلا شدند و عدّه‏اي نيز به تقصير و تفريط تن در دادند و هر دو گروه طبق بيان خود آن حضرت هلاك شدند؛ هَلَك فىّ رَجلانِ: مُحِبٌّ غالٍ و مُبْغِضٌ قالٍ[12] و يَهْلِكُ فىّ رجلان: مُحِبٌّ مُفْرِط و باهِتٌ مُفْتَرٍ.[13]

تشخيص هستهٴ مركزي ولايت و تصفيهٴ آن از لابه‏لاي شبهاتِ فَرْثِ اِفراط و دَمِ تفريط و ارائهٴ آن به صورتِ لَبَنِ ناب و شير شفّاف و گواراي امامت و خلافت، كاري صعب بلكه مستصعب است؛ ليكن با عنايت و حمايت و هدايت اله از يك سو، و با درايت ولايت‏مدارانهٴ عبدِ صالحِ سالك، كه آن هم به فيض و فَوزِ خدايي وابسته است، از سوي ديگر، چنين مَعْسوري، مَيْسور خواهد شد.

فصل چهارم. علي بن ابيطالب (عليه‏السلام) به منزلهٴ جان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است

پيوند معنوي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليه‏السلام) را بايد در حقيقت ولايت جست‏وجو كرد. زيرا باطن نبوتْ همانا ولايت الاهي است كه اين منزلت كبرا مشترك بين رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام (عليه‏السلام) است؛ البته اختصاص وحيِ تشريعي به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امتياز ويژهٴ آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) كه پايهٴ تقدّم و مايهٴ ترجّح آن ذات مقدّس نسبت به همهٴ امامان معصوم (عليهم‏السلام) همچنان محفوظ خواهد بود.

چون از لحاظ ولايت كه پشتوانهٴ نُبوّت است، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) سهيم‏اند لذا مي‏توان وجود گرامي علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) را به مثابه جان مبارك نبيّ اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تلقّي نمود. در اين فصل به دو نمونهٴ نقلي بسنده مي‏شود:

يكم. آيهٴ مباهله؛ ﴿فمنْ حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوْا ندْعُ أبْنائَنا و أبْنائَكم و نساءنا و نسائكم و أنفسنا و أنفسكم ثمّ نبْتهلْ فنجْعلْ لعنت الله علي الكاذبين﴾.[14] در اين آيه طبق نقل مورّخانِ صدر اسلام و مفسّران نامدار، حضرت علي (عليه‏السلام) به منزلهٴ جان رسول گرامي تلقّي شده است.

دوم. حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فرمود: إنّك تسْمع ما أسْمع وتري ما أري[15]؛ يعني تو مي‏شنوي چيزي را كه من مي‏شنوم و مي‏بيني چيزي را كه من مي‏بينم. حضرت علي (عليه‏السلام) در اين باره فرمود: أري نور الوحى و الرسالة و أشمُّ ريح النبوّة[16]؛ يعني من نور باطني و معنوي وحي و پيامبري را با چشم ملكوتي مي‏بينم و بوي غيبي نبوّت را با شامّهٴ دل درك مي‏كنم.

چون مَهْبط وحي الاهي همانا قلبِ مطهّرِ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ ﴿نزل به الرّوح الأمين ٭ علي قلْبك لتكون من المنذرين﴾[17] اگر حضرت علي (عليه‏السلام) بخواهد نور وحي و رسالت را با بصيرت قلبي ببيند و بوي نبوّت را استشمام نمايد، حتماً بايد در محدودهٴ جان رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن حضرت، پيوند غيبي داشته باشد و همين معنا مُصَحّح تنزيل روح عَلَوي به منزلهٴ روح نَبَوي (عليهماآلاف‏التحيّةوالثناء) خواهد بود.

مظهر تام اسماي الهي

منشأ همهٴ اين آثار مثبت آن است كه حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) انسانِ كامل، خليفة الله و مظهرِ تامّ همهٴ اسماي حسناي الاهي است. لذا همتاي مجموع نظام كياني از يك سو، و كفو و هم‏سنگ قرآن كريم از سوي ديگر، و چون جان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي سوم خواهد بود و اين همان كَوْنِ جامعِ حَضَراتِ خَمْس است، كه تفسير آن از حوزهٴ رسالتِ اين پيام خارج است.

فصل پنجم. ويژگي‏هاي حضرت عليّ بن ابي‏طالب (عليه‏السلام)

خصوصيّت‏هاي عقل نظري و عقل عملي اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فراوان است كه تَيَمُّناً به ذكر نمونه‏هايي تبرّك مي‏جوييم:

نخستين مسلمان

1. حضرت علي (عليه‏السلام) اول كسي بود كه در فضاي جاهليّت به حقانيّت اسلامي پي برد و اوّلين شخصي بود كه شهامت كسر اصنام جاهلي را داشته، به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آورد و اين تنها يك سَبْقِ زماني نبود، بلكه سَبْق‏هاي وافري را به همراه داشت، و خود آن حضرت دربارهٴ اوّل مؤمن بودن خود چنين فرمود: أنا أوّل مَنْ صَدَّقَه[18] و أنا أوّل مَنْ آمَنَ به[19] و إنّى أوّل مَنْ أنابَ و سَمِعَ و أجابَ، لم يَسْبِقْنى إلاّ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم).[20]

دومين معلم

2. اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در بين امّت اسلامي نخستين مسلماني است كه معارف الاهي و عقايد حقّه را تبيين و تعليل كرد و از آن دفاع و حمايت نمود؛ لذا نزد محققان علوم الاهي، رسول اكرم معلّم اول و علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) معلّم ثاني معروفند و هيچ فرد ديگري توان تحرير مسائل عميق توحيد و ساير اسما و اوصاف خداوند را نداشت.

ابن ابي الحديد در شرح خطبهٴ 84 نهج البلاغه مي‏گويد:

«بدان كه توحيد و عدل و مباحث شريف الاهي فقط از كلام اين مرد (علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام)) شناخته شد و سخن ديگران چيزي از معارف مزبور را در بر نداشت و آنان چيزي از مباحث الاهي را تصور نمي‏كردند و اگر آن را ادراك مي‏كردند، حتماً بازگو مي‏كردند؛ وهذه الفضيلة عندى أعظم فضائله عليه‏السلام».[21]

وي در شرح خطبهٴ 86، راجع به نوآوري و ابتكار حضرت علي (عليه‏السلام) چنين مي‏گويد: أوّل من خاضَ فيه من العربِ علىٌّ عليه‏السلام.[22]

آنگاه مي‏نويسد: از اين جهت است كه همهٴ متكلمان (اعم از اشاعره و معتزله و اماميه و زيديه و كيسانيه و...) به حضرت علي (عليه‏السلام) اِنْتِماء و انتساب داشته، و فقط او را به عنوان استاد كلام و رئيس متكلمان، پذيرفته‏اند.[23]

بي رغبتي به دنيا

3. حضرت علي (عليه‏السلام) در پرتو تألّه، هر چه صبغهٴ غير خدايي داشت و از دنيا محسوب مي‏شد، آن را طلاقِ بائن داد كه مجالي براي رجوعِ مجدّد نخواهد بود و زرق و برقِ زر و سيم براي آن حضرت جاذبه‏اي نداشت. لذا طبق نقل ابن ابي الحديد، هر هفته، بعد از توزيع عادلانه اموال ملي، بيت‏المال را جارو مي‏كرد و بعد از رفت و روب، دو ركعت نماز در آن مي‏خواند و مي‏فرمود: «تا شاهدم در قيامت باشد».[24]

عرفان ناب علوي

4. حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نوآوري مهم‏تري داشت كه نسبت به تعليمات حصولي و فكري او رجحان كامل داشت و آن گشودن بابِ عرفانِ ناب و تعليم شهودي و رهبري ملكوتي بود كه در صحائفِ صاحبدلانِ شاهد مسطور است.

پيروزي در دو جبهه

5. حضرت علي (عليه‏السلام) شهامت جهاد اكبر را با شجاعت جهاد اصغر به هم آميخت و سلحشوري پيكارهاي مصاف اسلام و كفر را به خود اختصاص داد و در دوران نوجواني سران و صناديدِ عرب را به خاك افكند و شاخ شاخمداران قبايل را در هم شكست چنان‏كه خودش در اين باره فرمود: أنا وَضَعْتُ فى الصِغَر بكَلاكِلِ العَرَب و كَسَرْتُ نَواجِمَ قُرونِ ربيعةَ و مُضَر....[25]

آگاهي آن حضرت (عليه‏السلام) از به حق بودن خود و اطّلاعِ وي به باطل بودنِ مخالفان از يك سو، و اعتماد آن حضرت (عليه‏السلام) به وعدهٴ تخلّف‏ناپذير خداوند از سوي ديگر، زمينه‏اي شد تا آن حضرت نامه‏اي به اهل مصر بنگارد و در آن مرقوم فرمايد: اگر دشمنانم روي زمين را پر كنند و من تنها باشم، با همهٴ آن ها مبارزه خواهم كرد و هراسي نخواهم داشت؛ إنّى و الله لوْ لقيتُهُم واحداً و هم طِلاعُ الأرضِ كلّها، ما باليْتُ و لا استوحشتُ، و إنّى من ضلالهم الّذى هم فيه و الهدي الذى أنا عليه لعلي بصيرةٍ من نفْسي و يقينٍ من ربّى....[26]

مسألهٴ مرگ، كه براي بسياري از انسان‏هاي عادي رعب‏آور است، براي آن حضرت (عليه‏السلام) كاملا ً حل شده بود و صبغهٴ لقاي الاهي به خود گرفته بود. لذا اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) آن را گوارا مي‏دانست و دربارهٴ آن چنين مي‏فرمود: واللهِ لابنُ أبى طالبٍ آنس بالموت من الطفل بثدى أُمّه...[27] ، «فواللهِ ما أُبالى، أدخلت إلي الموْتِ أو خرج الموْت إلىّ....[28]

سابقهٴ آن حضرت (عليه‏السلام) در نبرد و پيشگامي وي در ممارستِ نظامي براي همگان مسلّم بود، لذا در اين باره چنين فرموده است: هلْ أحدٌ منهم أشدُّ لها مِراساً و أقدمُ فيها مقاماً منّى، لقد نهضْتُ فيها و ما بلغْتُ العشرينْ و ها أنا ذا قد ذرّفْتُ علي السّتّين....[29]

رهبري ملكي و ملكوتي علوي

6. سياست صغراي عَلَوي در كنار سياست كبراي آن حضرت (عليه‏السلام) باعث اختصاص جمع رهبري مُلكي و ملكوتي به وي شد. زيرا اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) گذشته از تهذيب نفوس سالكان صالحْ و صرف نظر از تزكيهٴ ارواح مشتاقانِ مفْتاق، رهبري امت اسلامي را به بهترين شيوهٴ علمي و عملي دارا بود.

خطر زورمداران و تهاجم ابرقدرت‏ها را گوشزد مي‏كرد و فتنهٴ دو امپراطوري بزرگ معاصر خود را هشدار مي‏داد و جامعهٴ اسلامي را از سلطهٴ آن ها آگاه مي‏كرد و كيفيّت رهايي از يوغ ذلّت استعمار و رسيدن به نور استقلال و آزادي را راهنمايي مي‏فرمود و در اين باره چنين گفت: فاعْتبرُوا بحال وَلَدِ إسماعيل و بنى إسحاق وبنى إسرائيل(عليهم‏السلام)، فما أشدّ اعتدال الأحوال و أقرب اشتباه الأمثال، تأمّلوا أمرهم فى حال تشتّتهم و تفرّقِهِم ليالى كانت الأكاسرةُ والقياصرةُ أرباباً لهم....[30]

بررسي دقيقِ انقلاب اسلامي ايران به رهبري بنيانگذار جمهوري اسلامي و طرد نظام سلطهٴ دو ابرقدرتِ شرق و غرب به خوبي نشان مي‏دهد، آن چه امام راحل(قدّس‌سرّه) و ملّت بزرگوار ايران انجام داده، همچنان به رهبري مقام معظم زعامت، ادامه مي‏دهند، اقتدا به امام ملك و ملكوت، حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) خواهد بود.

٭ ٭ ٭

 

فصل ششم. هدف غدير خم و بهره‏وري از همايش علوي

هدف از تعيين حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) از طرف خداوند، براي جانشيني رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامت امت، همان هدفِ اصيل بعثتِ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، يعني تعليمِ كتاب و حكمت از يك سو، تزكيهٴ نفوس و تهذيب ارواح از سوي ديگر، و قيام مردم به قسط و عدل از سوي سوم، و بالاخره خروج جامعهٴ انساني از تاريكي جهل علمي و تيرگي جهالت عملي، و ورود آن به فضاي روشن دانش و صحنهٴ منوّر بينش خواهد بود.

چنين آرماني فقط در پرتو قرآن و عترت از يك سو، و رهبري فقيه آگاه و سياستمدار صالح و مدير و مدبّر از سوي ديگر، و وحدتِ تزلزلْ‏ناپذير و ائتلافِ اختلاف‏ناپذير امّت، محقّق خواهد شد.

دعوت به اتحاد

حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) هدف امامت را، تنظيم و سامان بخشيدن امور ملّت معرفي كرد؛ «و الإمامة نظاماً للا قمّة و الطاعة تعظيماً للإمامة».[31] اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) عاملِ اختلاف و سبب تشتّت و پراكندگي را خُبْثِ سريره و زشتي باطن دانست و در اين باره چنين فرمود: و إنّما أنتم إخوانٌ علي دين الله، ما فرَّق بيْنكم إلاّ خُبْثُ السرائر و سوءُ الضمائر.[32]

وحدت اساس فيض الهي

حضرت علي (عليه‏السلام) گاهي با زبان تحبيب و تطميع، جامعهٴ اسلامي را به اتّحاد و هم‏آوايي فرا مي‏خواند و زماني با لِسانِ تحديد و تهديد، امت اسلامي را از اختلاف برحذر مي‏دارد؛ گاهي خير جامعه را در ظلّ وحدت معرّفي مي‏نمايد و زماني خطر آن را در اثر شكاف و خلاف، اعلام مي‏دارد و مي‏فرمايد: و ألزموا السواد الأعظم. فإنّ يد الله مع الجماعة، و إيّاكم و الفرقة فإنّ الشاذَّ من الناس للشّيطان كما أنّ الشاذِّ من الغنم للذّئب.[33] چون دست غيبي پروردگارِ منزّه از دست، با متحدان است، لذا بايد سَوادِ اعظم و امّت منجسم و هماهنگِ اسلامي را حفظ نمود، و چون گوسفند وامانده از رَمَه، از حفاظت چوپان محروم است و طعمهٴ گرگ قرار مي‏گيرد، لازم است از صفوف به هم فشردهٴ مسلمين فاصله نگرفت تا از آسيب وسوسهٴ شيطان در امان بود.

هيچ فرد خردمند يا گروهِ متفكّر، از خير منصرف نمي‏شود و به شرّ رو نمي‏آورد مگر آن كه در تشخيص خير و شرّ، دچار اشتباه شده باشد.

حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) براي هدايت به معيار خير و شر، اتّحاد و همدلي را مدار خير دانسته، اختلاف و كينه‏ورزي را محور شرّ معرفي نموده و در اين باره چنين فرمود: إيّاكم و التلوّن فى دين الله، فإنّ جماعةً فيما تكرهون من الحقّ، خيرٌ من فرقةٍ فيما تحبّون من الباطل، و إنّ الله سبحانه لم يعط أحداً بفرقةٍ خيراً ممّن مضي ولا ممّن بقي.[34]

از اين سخن بلند، نه تنها سودمندي اتحاد و زيانباري اختلاف استفاده مي‏شود، بلكه استمرار سنّت الاهي در گذشته و حال و آينده نيز معلوم خواهد شد؛ زيرا اساس فيض الاهي بر وحدت و جماعت پي‏ريزي شده، هيچ‏گونه خيري در تفرقه و كثرت‏گرايي نامعقول نخواهد بود.

جامعيت اميرالمومنين

آگاهي به چنين سنّتِ تحوّل و تبدّل‏ناپذير، يا از روي علم غيب است كه ويژهٴ اولياي خداست يا از راه تحليل عقلي رخدادهاي تاريخي و استمداد از شواهد عقلي و نقلي است كه تا حدودي بهرهٴ محقّقانِ فن تاريخ و نصيب تحليل‏گران سنن الاهي است.

حضرت علي (عليه‏السلام) دربارهٴ سنّت‏شناسي تحليلي چنين مي‏فرمايد: ... من تبيَّنتْ له الحكمة عرف العبرة و من عرف العبرة فكأنّما كان فى الأوّلين[35]؛ انسان هوشمندِ حكيم، از رخدادهاي فرعي تاريخ مي‏گذرد و عبور مي‏كند تا به سنّتِ اصليِ زوال‏ناپذير آن بار يابد كه همين عبورِ از فرع به اصل، عبرت خواهد بود و تحليل‏گر عقلي با گذشت از چنين معبري است كه گويا با نياكان جامعهٴ كنوني بوده است.

آن حضرت (عليه‏السلام) دربارهٴ خودش چنين مي‏فرمايد: من گرچه در درازاي تاريخ نبودم و با تبارها و دوره‏هاي پيشين به سر نبردم، اما با بررسي آثار آنان به منزلهٴ يكي از آن ها شمرده شده‏ام: بل كأنّى بما انْتهي إلىّ من أُمورهم قد عمّرت مع أوّلهم إلي آخرهم....[36]

چون اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) جامع هر دو علم ياد شده بود؛ يعني هم از راه غيب از سنّت الاهي آگاه بود، هم از راه تحليل عميق عقلي، از سنّت تحوّل‏ناپذير خداوند باخبر بود، لذا خطرِ اختلاف را به عنوان اصلي كلي گوشزد كرد تا هيچ‏كس در هيچ مقطعِ تاريخ، هوس اختلاف در سر نپروراند. زيرا هرگز خداوند، جامعهٴ پراكنده و امّت متخاصم با يكديگر را خير نمي‏دهد.

هم سويي سخن علوي با كلام الهي

ريشهٴ قرآني سخن حضرت علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) گذشته از آيهٴ 103 سورهٴ آل عمران كه دعوت همگان به اعتصام به حبل الله در آن مطرح شده است و گذشته از آيهٴ 47 سورهٴ حجر كه بهشتيان را منزّه از كينه و دشمني نسبت به يكديگر مي‏داند، در آيهٴ 14 سورهٴ حشر است كه خداوند در اين باره چنين مي‏فرمايد: «... تحْسبهمْ جميعاً وقلوبهم شتّي ذلك بأنّهم قوم لا يعقلون» عصارهٴ اين آيهٴ كريمه اين است كه افرادي كه داراي مبدأ مشترك و هدف مشترك و دين مشتركند، اگر دل‏هاي اينان در اثر اغراض و غرايز، پراكنده باشد، خردمند نيستند.

اكنون كه شمه‏اي از مناقب بي‏شمار حضرت علي (عليه‏السلام) بازگو شد، معلوم مي‏شود آن چه را كه مرحوم سيد حيدر آملي از امام صادق (عليه‏السلام) نقل نمود به چه جهت است: ولايتى لأميرالمؤمنين عليه‏السلام خيرٌ من ولادتى منه[37] و چون انسان كامل مظهر تامّ بسيط الحقيقه است، لذا همه چيز را به عنايت خداوند دارد. چنان‏كه سيّد علي همداني از عرفاي قرن هشتم گفته است:

پرسيد عزيزي كه علي اهل كجايي ٭٭٭٭ گفتم به ولايات علي از همدانم

نه زان همدانم كه ندانند علي را ٭٭٭٭ بل زان همدانم كه علي را همه دانم

پروردگارا، نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، امّت بزرگوار ايران اسلامي، مخصوصاً حضّار گرانقدر، بالاخص خدمتگزاران اين همايش علوي را در ظلّ حضرت وليّ عصر (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) حفظ فرما.

عبداللّه جوادي آملي

25 / 1 / 77 ذي‏الحجة 1418

 


[1]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[2]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.

[3]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[4]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.

[5]  ـ اصول كافي، ج 1، ص 207، ح 3.

[6]  ـ مفاتيح الجنان ،زيارت جامعه.

[7]  ـ اثبات الهداة، ج 1، ص 735.

[8]  ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.

[9]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.

[10]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 3.

[11]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 9.

[12]  ـ نهج البلاغة، حكمت 117.

[13]  ـ همان، حكمت 469.

[14]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 61.همان

[15]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 192

[16]  ـ همان.

[17]  ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 193 ـ 194.

[18]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 37.

[19]  ـ همان، خطبهٴ 71.

[20]  ـ همان، خطبهٴ 131.

[21]  ـ شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 6، ص 410.

[22]  ـ همان، ص 370.

[23]  ـ شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 2، ص 371 ـ 372.

[24]  ـ همان، ج 2، ص 199.

[25]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 192 (قاصعه).

[26]  ـ نهج البلاغه، نامهٴ 62.

[27]  ـ همان، خطبهٴ 5.

[28]  ـ همان، خطبهٴ 55.

[29]  ـ همان، خطبهٴ 27.

[30]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 192 (قاصعه).

[31]  ـ نهج البلاغة، حكمت 252.

[32]  ـ همان، خطبهٴ 113.

[33]  ـ همان، خطبهٴ 127.

[34]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 176.

[35]  ـ نهج البلاغة، حكمت 31.

[36]  ـ همان، نامهٴ 31.

[37]  ـ جامع الأسرار، ص 500.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات