بسم الله الرحمن الرحيم و إياه نستعين
حمد ازلي خداي را سزاست، تحیّت ابدی پیامبران به ویژه حضرت ختمی نبوّت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را رواست و درود بیکران، اهل بیتِ وحی مخصوصا ًحضرت ختمی امامت، مهدی موجودِ موعود (عج) را بجاست؛ به این ذوات قدسی تولّی مینماییم و از معاندانِ لَدود آنان تبرّی میجوییم. مقدم اندیشوران محترم را گرامی داشته و از برگزارکنندگان این همایش وزین سپاسگزاریم. امید است توفیق الهی، دلمایۀ پژوهشهایِ ژرفِ متفکران شود! لازم است در این پیام کوتاه چند نکته درباره جهان بینی از منظر حکمت متعالیه ارائه گردد:
یکم. معرفتشناسی، روشهای متعدّدی دارد مانند تجربی، تجریدی و شهودی؛ یعنی ممکن است از راه احساس و تجربۀ حسّی مطلبی ثابت شود و نیز از راه ادراک کلّی و تجرید عقلی مطلوبی اثبات گردد و نیز از راه علم حضوری و شهود قلبی، حقیقتی روشن شود. به هر تقدیر مطلبی در جهانبینی قابل طرح و بررسی است که به صورت برهان عقلی تبیین گردد، زیرا محسوس مادّی مادامی که پشتوانه عقلی نیابد مفیدِ یقینِ معرفتشناسیِ منطقی نیست، هر چند ممکن است موجب قطعِ معرفتشناسیِ روانی باشد. چنانکه معرفت شهودی فقط برای خود شاهد، حجت است و اگر بخواهد به صورت فنّ معتبر درآید حتماً باید از مبادی برهان استمداد کند و از علم حضوری به دانش حصولی تنزّل یابد تا قابل تعامل فکری باشد و رسالت این مطلوب به عهده عرفان نظری است. که با حوزه تفکر عقلی قرابت تام دارد بنابراین فلسفه الهی مهمترین بنیان معرفتی است که تأمینِ مبادی تصدیقی علوم دیگر را در نهاد خود دارد.
دوم. حکمت متعالیه ضمن تعالیِ تجریدی خود، تدانیِ تجربی را از نظر دور نمیدارد یعنی در عین متعالیه بودن، متدانیه خواهد بود، زیرا جریان حرکت جوهری و تبیین بُعدِ رابعِ زمان و تشریحِ سیلانِ ضروریِ قلمرو طبیعت، از مسائل جدّی آن است، همانطوری که جسمانیّۀ الحدوث بودنِ روح و تمام آثار علمی و عملی آن از معارف رسمی آن به شمار میرود و با روشن شدن امکانِ تعالی موجودِ مادّی و نیل به مقام تجرّد، بسیاری از مطالب حکمت عملی مانند اخلاق، حقوق و مدنیّت به خوبی قابل تحلیل خواهد بود، زیرا تمام رفتار، گفتار، نوشتار و کردار انسان همراه با عقیده و وصف نفسانی او در صحابت روح وی در تحوّل است و هرگز کار آلوده، صفت ناپسند و عقیدۀ باطل به صورت فرشته عقلی در نمیآید و برای فرشتۀ مجرّد شدن، پیمودن صراط مستقیمِ عقل و عدل لازم است و حکمت متعالیه، عهدهدار تبیین اصول جامع و مبانی کلّی آن است.
سوم. حکمت متعالیه، مسیر تقرّب به مبدأ هستی را به خوبی ترسیم مینماید و سالکان کوی وصالِ پروردگار را به آن راهنمایی میکند، زیرا اصلِ فاصلۀ مخلوق با خالق پذیرفتهشده است و نزدیک شدن بنده با خداوند از راه معرفت، محبّت و عبادت، میسور است و در پاسخ این پرسش که تقرّب ممکن به واجب چگونه است، دائماً گفته میشود که قربِ مزبور معنوی است نه مادی و نزدیکیِ مکانَت است نه مکانی. روشن است که با این تعبیرهای نارسا فاصله حق و خلق و تفاوت عابد و معبود معلوم نخواهد شد. حکمت متعالیه بعد از تصریح به اینکه ذات واجب الوجود، هویّت محض و حقیقتِ صِرف و نامحدود است، در تفسیر عناوین وَحیانی مانند لقای خدا، تقرب به او و ... ارزیابیهای متدبّرانه نمود و مناسبترین راه را به دست آورد و آن اینکه:
1- فاصله واجب و ممکن را عناوین اعتباری و قراردادیِ اجتماعی نظیر ریاست و مرئوسیّت تشکیل نمیدهد.
2- فاصلۀ مزبور را مفاهیم منطقی که از آن به معقولات ثانی منطقی یاد میشود تأمین نمیکند.
3- فاصلۀ یادشده را مفاهیم فلسفی که از آن به معقولات ثانی فلسفی تعبیر میشود تضمین نمینماید .
4- فاصله مطرحشده را ماهیات امکانی که از آن به مقولات جوهر و عرض یاد میشود پُر نمیکند.
5- فاصله ذکرشده را حقایق وجودی بنا بر تباین آنها به عهده نمیگیرد.
محذور مشترک وجوﻩِ یادشده همانا گسیختگی آنها از یکدیگر است و امور گسسته هرگز صراط مستقیم و راه پیوسته نخواهند بود تا مَعبَر سالکان کوی نیاز به بارگاه پروردگار بینیاز باشند.
6- فاصله مطرحشده را درجاتِ تشکیکیِ حقیقتِ وجود تشکیل میدهد یعنی مقصد، تقرّب به مرحلۀ کمالِ هستی است و بین آن مرحله برین و مراحلِ میانه و نازل، گسیخته نیست وگرنه نزدیک شدن به مقصد و لقای آن ممکن نبود.
7- ارتقای از مرحله فرود به مرتبه فراز، بدون حرکت جوهری و تحوّل درونی میسور نیست زیرا هر گونه ترقّی در اعراض و دگرگونی در عوارض مادامی که در پرتو تکامل ذاتی نباشد نه ممکن است و نه سودمند.
بنابراین فلسفه متعالی، این مهندسی را فراسوی سالکان کوی وصال ارائه نمود که هم راه رشد یعنی تقرّب به پروردگار موجود است و هم عبور در آن ممکن. نکته فاخر اینکه مقصود از نزدیک شدن و منظور از لقای الهی، ارتباط با برخی از اسمای حسنای خداست وگرنه دو منطقه وجوبی برای همگان و نیز برای همیشه ممنوع و ممتنع است: یکی نیل به ذات واجب که بسیط صِرف است و دیگری اکتناهِ اوصافِ ذات که عین ذات میباشند.
چهارم. فلسفه کلّی، تأمینکنندۀ صبغۀ الهی بودن همه علومی است که درباره موجودهای امکانی بحث میکنند یعنی فلسفه، مهمترین خدمتی که به علوم میکند این است که آنها را الهی و دینی مینماید زیرا ثابت مینماید که یکی از اصولِ و جامعِ هستیشناسی، نظام علّت و معلول است و معلول نسبت به علت خود، وجود رابط (نه رابطی) بوده و علت در قیاس به معلول، مستقل است و سلسله به هم پیوستۀ علل و معالیل به واجبالوجود منتهی میشود که صدر و ساقۀ جهان آفرینش، صنع اوست و چون خداوند، حکیم محض است، صنعت او با حکمت و هدفمندی مطرح است و سلسله علل فاعلی به فاعل بالذات ختم میشود و سلسله علل غایی به غایت و هدف بالذات مختوم میگردد و خداوند، فاعل بالذات: ﴿هوالاول﴾1 و غایتِ بالذات: «هوالاخر»2 است پس جهان، مخلوق خداست و تمام علوم به خلقتشناسی بر میگردد یعنی موضوعاتِ مسائل، محمولاتِ آنها و ترتّب محمولها بر موضوعها همگی صنع خداست و هر رشتهای از علوم تجربی و ریاضی و تجریدی، پژوهش کار خدا را به عهده دارد. بنابراین فرض ندارد که علم از آن جهت که علم است سکولار باشد هر چند ممکن است عالم از جهت دینباوری یا خلاف آن سکولار باشد.
خلاصه آنکه
1- صحنۀ هستیِ ممکنات، ساحتِ صنعتِ خداست به طوری که هیچ چیزی در آن یافت نمیشود مگر آنکه مخلوق پروردگار است .
2- هر علمی اعمّ از تجربی و تجریدی، تفسیر خلقت خداوند است یعنی معلومها مصنوع پروردگارند و استدلالهای عقلی، درخششِ چراغ درونی است که خداوند با بیانِ ﴿و نفس و ما سوّاها﴾ 3و رهنمودِ ﴿ عَلَّم الانسان ما لم یَعلَم ﴾4 آن را روشن کرد.
3- عقل، سراج منیری برای معرفت صراط مستقیم است.
4_ از سراج، کار صراط ساخته نیست و عقل هرگز قانونگذارِ تکوین یا تشریع نیست زیرا تنها قانونگذار خداوند سبحان است و عقل همتای نقل، تحت راهنمایی وحیِ معصومانه، منبع معرفتی دستورهای الهی است و نه بیش از آن.
5- همان طوری که تفسیر متون دینی، علمی است الهی، تحریرِ ساختار خلقت نظام کیهانی در رشتههای گوناگون، علمی است دینی.
6- دین، قانونِ مدوّن پروردگار است و شناختن آن مستقیماً با وحی و الهامِ انبیا صورت میپذیرد و معرفتِ با واسطۀ آن با عقل برهانی و نقل معتبر خواهد بود.
7- عقل و براهین آن را نمیتوان مصادره کرد و رنگ بشری به آن داد زیرا موهبت پروردگار است و رهآوردِ آن حجت الهی است به طوری که عمل برابرِ قطع عقلی، واجب و ترک عمل در برابر یقین عقلی نیز حرام خواهد بود.
این همه برکات به وسیله فلسفۀ کلی، بهرۀ علوم تجربی و تجریدی میشود یعنی فلسفۀ کلی گذشته از تأمین وجود موضوعات علوم و مبادی آنها، الهی بودن آنها را نیز تأمین مینماید. آنچه هم اکنون در علوم تجربی و مانند آن رایج است بررسی موجوداتی است که نه ارتباط با مبدأ فاعلی: ﴿هوالاول﴾5 داشته و نه مبدأ غایی خود: «هوالاخر»6 را در نظر دارد. روشن است که صِرف سیرِ افقی در شناخت اشیا باعث معرفت عمیق آنها نخواهد بود. امید است تمام مراکز تحقیق و پژوهش در مدار خلقتشناسی کوشش نمایند تا صبغۀ الهی بودن علوم محفوظ بماند و خدمت فلسفۀ مطلق به تمام فلسفههای مُضاف و نیز به همه علوم روشن گردد! مجدّداً مقدم محققان فلسفه و نیز کوشش شخصیتهای علمی را ارج نهاده، توفیق همگان را در جهانبینی توحیدی از پروردگار واحد و اَحَد مسئلت مینماییم!
جوادي آملي
آبان 1388
1 - سوره حدید، آیه 3
2 - الکافی، ج1، ص 115.
3 - سوره شمس، آیه 7.
4 - سوره علق، آیه 5.
5 - سوره حدید، آیه 3.
6 - الکافی، ج 1، ص 115.