بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
حمد الهي و سلام و صلوات بر پيامبران و دوده طاها
حمد خدايي را سزد كه آغاز جهان از اوست و پايان عالم به سوي اوست. صلوات و سلام الهي پيامبران، به ويژه خاتمِ آنان را رواست كه پيام آوران معرفتِ صائب و عملِ صالحاند، و جانشينان آنان، مخصوصاً دودهطاها و ياسين، بالاخص حضرت بقية اللّه(ارواح من سواه فداه) را بجاست كه هماهنگ قرآن حكيم، جامعه انساني را به استوارترين مَسْلك رهنموداند.
خير مقدم به اساتيد حاضر در همايش
مقدم اساتيد بزرگوار كشور را در همايش «بسيج اساتيد، انقلاب اسلامي، رسالتها و راهكارها» گرامي ميداريم و اميدواريم هر قدم و اقدامي كه در جهاد و اجتهاد برداشتهايد و برميداريد، مقبول خداي سبحان باشد كه فقط از پرهيزكاران ميپذيرد، و چون اين همايش به منظور تبيين رسالت رَساي استادانِ نامآور، پيرامون انقلاب اسلامي و صيانت آن از آسيب دسيسه فرهنگي و سلامت آن از گزند زبانه فتنه فكري تشكيل شد و سعي بليغ و مشكور سالكان كوي ولايت و رهبري سهم تعيين كنندهاي در احياي مآثر امام راحل«قده» كه در آستانه چهاردهمين سالگرد ارتحال ملكوتي آن قائد عظيم الشأن قرار داريم دارد، لذا توجه حضّار ارجمند به چند اصل حياتي معطوف ميشود.
فراگيري علوم الهي در مدرسه مستخلف عنه
اصل يكم. كرامت انسان كه مرهون خلافت او است، اقتضا دارد كه وي فقط در مدرسه مُسْتَخْلَف عنه خود به فراگيري علوم الهي بپردازد و دانشي را از غير او نياموزد و در غير راه وي به كار نگيرد، زيرا علمي كه نه از اوست، برخطاست و هر عملي كه نه براي او است، خطيئه خواهد بود. انديشهاي از خطا و انگيزهاي از خطيئه بودن مصون است كه از عقل ناب و نقل سَره ديني پايه گرفته باشد و در دلمايه خلوص و صفا مايهدار شده باشد.
عناصر محوري مدرسه بشريت
لذا خداي سبحان مدرسه بشريّت را فراگيري اسماي حسناي الهي ناميد و خود را معلّم اين مكتب ناميد و فارغ التحصيلهاي آن را فرشتهپرور دانست و درباره عناصر محوري ياد شده چنين فرمود: ﴿وعَلَّم آدم الأسماء كلّها... ﴾ [1] كه به معلّم و متون درسي مكتب خدا اشارت دارد و ﴿يا آدم أنبئهم بأسمائهم... ﴾ [2] كه به مَلَكپروري انسان كامل عنايت دارد.
رسالت انسان تعلم يافته در مكتب الهي
رسالت انسانِ فراغت يافته از بارگاه منيعِ تعليم اسماي خدا، همانا بيان معارف قرآن و عترت است كه به چنين زبان آموزنده اهتمام شد و سخن نغز و پر مغز ﴿علّمه البيان... ﴾ [3]، يادآور آن است و نيز بَنان نويسنده مسطورِ سودمند است كه كلام تابناكِ ﴿والقلم و ما يسطرون﴾ [4] گواه سوگند خدا به آن است كه رسالت انسانِ تعلّم يافته از مكتب آفريدگار خويش، ايراد مقال و ارائه مقالتي است كه فرشتهخويي را رواج دهد و ددمنشي شيطانهاي كوچك و بزرگ را فرونشاند و هرگونه نفاق و شقاق را رجم و طرد كند و حَرم اَمْن نظام اسلامي ميهن خود را از تطاول مهاجمان فرهنگي و شبيخون غارتگران حريت و استقلال مصون دارد.
اثر آميختگي اسماي حسنا با عمل صالح
چون علم اسماي حسنا آميخته با عمل صالح است و نظير قرآن و عترت از يكديگر جدا نيستند، متعلّمان چنين مكتبي انديشوران وارستهاند كه دلدادگي آنان با خردورزي هماهنگ، و خردمندي آنها با دلبري وصاحبدلي مقرون است.
جَسْت دلم كه من دَوَم ٭٭٭٭ گفت خرد كه من رَوَم
كرد اشارت از كَرَم ٭٭٭٭ گفت بَليٰ، كلا كما
خوان چو رسيد از آسمان ٭٭٭٭ دست بشوي و هم دهان
تا كه نيايد از كَفَتْ ٭٭٭٭ بوي پياز و گندنا
كانِ نمك رسيد هين ٭٭٭٭ گر تو مليح و عاشقي
كأس ستان و كاسه ده ٭٭٭٭ شور گزين، نه شوربا[5]
معناي اسلامي شدن دانشگاه ها و آثار آن
اصل دوم. عناصر محوري فضاي علمي كشور را متون درسي از يك سو، معلمان و متعلمان از سوي ديگر تشكيل ميدهند. وقتي دانشگاه اسلامي ميشود كه علوم تدويني آن مخالف رهنمود وحي و عقل برهاني نباشد و معلمان و متعلمان در بخش عقائد، اخلاق و اعمال، نه به ذَنْبِ شخصي آلوده و نه به گناه اجتماعي مبتلا باشند. در اينحال، قلمرو كتابهاي درسي از نفوذ شبهات واهي و بدآموزيهاي مستور يا مشهور مصون بوده، رفتار و گفتار و نوشتار و بالاخره كردار مسئولانِ پذيرش دانشجويان و پرورش آنان، از عصيان يا نسيان عمدي كه در حدّ خود تخلّف رسمي محسوب ميگردد، محفوظاند و سيرت و سنّت متعلمان علم و اخلاقگرايي بوده و از شيوه مشئوم مدركپرستي نجات يافته و دانش را براي تقرّب به ساحتِ قدسِ دانشآفرين فراميگيرند، حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: «وَجدتُ عِلمَ الناسِ كلَّهُ في اربع؛ اوّلها اَن تَعرفَ ربّك، و الثاني اَن تَعرفَ ما صَنَعَ بك و الثالث ان تَعْرفَ ما أراد بك و الرابع اَن تعرفَ ما يُخرجكَ عن دينك».[6]
دانش هاي سودمند براي جامعه انساني
دانش صائب و سودمند جامعه انساني را در چهار رشته يافتم؛ اول معرفت پروردگار و شناخت توحيد آن، دوم شناخت كيفيت پروراندن و نحوه تدبير و اراده او، سوم معرفت دين، شريعت و دستورهاي مذهبي كه خداوند آنها را از مردم خواست، و چهارم شناخت چيزي كه باعث ارتداد و خروج از دين ميگردد. معارف اصول و فروع دين در اين حديث نوراني بازگو شد و چنين علمي نافع خواهد بود و براي اسلامي شدن مراكز فرهنگي، به ويژه آموزش عالي راهكار مناسبي است، زيرا هم جنبه علمي آن ملحوظ شده است و هم صبغه عملي و اخلاقي آن مورد عنايت قرار گرفت.
آثار قرار گرفتن قلم و حكم در اختيار بي عقل و گمراه
اگر قلم به دست بيعقل و علم افتد، حكم ناصواب صادر و اجرا ميشود:
چون قلم در دست غدّاري فتاد ٭٭٭٭ لا جرم منصور بر داري فتاد
چون سفيهان را اين كار و كيا ٭٭٭٭ لازم آمد يقتلون الانبياء[7]
و اگر حكم در اختيار گمراه واقع شود، وبال به حساب كمال ميآيد و چاه جاه تلقي ميشود و سقوط صعود محسوب ميگردد:
حكم چون در دست گمراهي فتاد ٭٭٭٭ جاه پنداريد و در چاهي فتاد
طفل راه فقر چون پيري گرفت ٭٭٭٭ پَي روان را غولِ ادباري گرفت
احمقان سرور شده ستند و زِبيم ٭٭٭٭ عاقلان سرها كشيده در گليم[8]
معناي استقلال علمي و اهميت آن
اصل سوم. استقلال علمي چونان استقلال سياسي، اقتصادي، نظامي، و مانند آن از مسائل اساسي نظام اسلامي است و معناي استقلال علمي تنها در اين نيست كه از اعزام دانشجو به خارج بينياز شويم يا از دعوت استاد به داخل مستغني گرديم، بلكه در توليد فرهنگ و فنّآوري و نوپروري و ابتكار، به بارگاه رفيعي نائل شويم كه در آن مقام منيع، انسانِ صاحبدل و فنّان، مظهرِ اسمِ مباركِ بديعِ خداي سبحان قرار ميگيرد و هرگز غبار كهنگي بر افكار او نمينشيند و هيچگاه اثر فرسودگي در آراي او مشهود نميشود و در هيچ بخشي از صدر مطالب تا ساقه مسائل مطروح وي نشان گسستگي ديده نميشود، بلكه پيكر منسجم رهآورد فكري او از قرن تا قدم موزون و متعادل است، زيرا هم رخدادهاي جهان بيرون معلوم او است و هم نيازهاي درون جامعه انساني معروف وي است، و هم ارتباط او به مخزن علم ازلي خداي سبحان محفوظ و هم افاضه مبدئي كه دائم الفضل و الفيض است مستمر.
استقلال علمي انديشوران در علوم گوناگون
بنابراين، چنين انديشوري هم در مرتبه دانش تجربي كه به احساس و طبيعت نزديكتر از سائر علوم است، مستقل ميشود و هم در علم رياضي كه از استحكام بيشتري برخوردار است، خود كفا ميگردد و هم راه به فنِّ شريفِ برتر كلام و حكمت الهي پيدا ميكند و گاهي نيز از رائحه دلانگيز عرفان نظري معطّر ميشود و هم احرام كوي عرفان عملي را از ياد نميبرد و همه اين رهتوشهها را فداي مقدم سلطانِ علوم و ملكه دانشها، بينشها و گرايشها، يعني وحي و الهام انبيا و رسولان و اوليا(عليهمالسلام)، به ويژه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) كه حضرت صديقه كبري فاطمه زهراٍّ و نيز حضرت مريم عذرا از زمره آن ذوات مقدّس محسوباند مينمايد.
دانشگاه و حوزه، مرزبان علوم، قانون اساسي و ولايت فقيه
دانشگاه و حوزهاي كه از چنان اساتيد و چنين برنامه درسي و اخلاقي متنعم باشد، توانمند است كه استقلال علمي كشور اسلامي خويش را رقم بزند و مقتدر است در تدوين معارف بديع خود قلم بزند و قادر است در كوي قرآن و عترت قدم بنهد و سزاوار است وصي وصيتنامه الهي و سياسي امامراحلِ باشد و بجاست وارث فلاح و صلاح و نجاح شهيدان شاهد گردد و سبب دلگرمي آزادگان سرافراز شود و خلاصه مرزبان قانون اساسي و ولايت فقيه باشد، تا هيچ بيگانهاي طمع خام در سر نپروراند و هيچ آشنايي احساس يأس نكند.
تشويق قرآن به رسيدگي عالم ملكوت
قرآن حكيم ضمن ترغيب به بررسي عالَم و مُلك قلمرو طبيعت، تَحْضِيض به رسيدگي عالَم ملكوت و منطقه فراطبيعت را ملحوظ داشت و صاحب نظرانِ نظريّه پرداز را به پرواز ملكوتي فراخواند و چنين فرمود: ﴿اَوَلم يَنْظروا في ملكوتِ السَّمواتِ والأرضِ و ما خَلقَ اللّهُ من شيءٍ و اَن عسي أن يكون قد اقتربَ اَجلهُمْ فَبِأي حديثٍ بعدهُ يُؤمنُون﴾[9]. پي بردن به ملكوت و باطن جهان طبيعت به صنعت فروغ مذهب ميبخشد و آن را از تيه تكاثر به طور كوثر منتقل مينمايد، زيرا مشاهده ملكوتِ اشيا از شهود زمامدار آن، يعني خداي سبحان تهي نيست؛ ﴿قُلْ مَنْ بيدهِ ملكوتُ كلّ شيءٍ و هو يُجيرُ و لا يُجار عليه﴾.[10]
رسالت دانشوران بسيجي حوزه و دانشگاه
يك پژوهشگر حوزوي يا دانشگاهي با غوصِ در بحر ملكوت، هم گوهر ناب و كمياب ابتكار و فنآوري را به ارمغان ميآورد و هم چشم دل او دست غيبي را كه هماره بر سر سالكانِ صالح كشيده ميشود و همواره از آستين نامرئي بدر ميآيد و سينه نامحرم را ميكوبد و او را از افيونخواني دين و نظر سنجي ناصواب و طرح غمخواري از خونخوار و دسيسه پذيرش وسوسه شيطان بزرگ باز ميدارد، مشاهده ميكند؛ چنين مُحقق متحقّقي شايسته نام پرافتخار دانشور بسيجي است كه مباركش باد.
در راه رضاي تو، قربان شده جان، و آنگه ٭٭٭٭ در پردهٴ قرب تو، زنده شده قربانها
ميدان رضاي تو، پُر گرد غم و محنت ٭٭٭٭ ما روفته از ديده، آن گرد زميدانها
چون فضل تو شد نظار چه باك زبي باكي ٭٭٭٭ چون ذكر تو شد حاضر، چه بيم زنسيانها
گر دُرّ عطا بخشي، آنك صدفش دلها ٭٭٭٭ ور تير بلا باري، اينك هدفش جانها[11]
مظهريت خداي اعلا، معناي استعلاي علمي انديشوران
اصل چهارم. استعلاي علمي همچون استعلاي شئون ديگر كشور، از مطالب و مطالبات صحيح مجاهدان نستوه اين مرز و بوم است كه ضمن مسئوليت همگان، بسيج اساتيد حساسيّت ويژهاي نسبت به آن خواهد داشت.
فرق استعلاي علمي و استكبار مذموم
استعلاي علمي جامعه مسلمان به معناي مظهريت درست آنان براي اسم مبارك علي اعلاي الهي است. چنين نامي كه از محتواي محمود برخوردار است، از مضمونِ مذموم برخي از واژهها، مانندِ استكبار، استنكار در پيشگاه علم و عقل منزّه است، زيرا معناي استعلاي مورد بحث، حفظ اعتلاي موجود و حراست از آن و طلب علوّ برينِ مفقود است كه چنين كار سترگي شيوه سالكان پويا و راهيان جويا است و دستور چنين برتري طلبي ممدوح از حضرت ختمي مرتبتصلي الله عليه و آله و سلم رسيد كه فرمود: «إنّ اللّه سبحانه يُحبّ مَعالِيَ الأمور و يكره سفسافها» [12]؛ خداوند كارهاي والا، همتهاي بالا و افكار بلند را دوست دارد و امور نازل، پست و فرومايه را نميپذيرد.
نماز، راه عملي بار يافتن به اعتلاي علمي و الهي
نماز كه ستون دين و مصداق بارز صراط مستقيم است، با ذكر پر بركتِ عظيم و اعلا در ركوع و سجود آميخته است كه عبد سالك را در قدم اول به عظمت و علوّ مأنوس نمايد و در قدم دوم به وادي اعظم و اعلا برساند، زيرا هرچه بنده صالح به اعتلا بار يابد، كوچكي ما سوي اللّه را كه خود نيز در آن زمره است، بهتر مييابد و بزرگي خداي اعلا را بيشتر مشاهده ميكند؛ «عظُم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونهُ في أعينهم... »[13]. بر عكس، فرد طالح كه در اثر بزرگبيني دنياي فرومايه، برده او ميشود و از عبوديت شرف بخشِ خداي اعلا محروم ميگردد: «...من عظُمتْ الدنيا في عينهِ و كبُرَ موقعها من قلبه، آثرها علي اللّه تعالي فانقطع اليها و صار عبداً لها».[14]
رسالت خطير بسيج اساتيد دانشگاه ها
اكنون كه حُسْنِ استعلاي علمي روشن و فرق آن با استكبار مذموم معلوم شد، لازم است مسئولان علمي آموزشِ عالي، به ويژه بسيج اساتيد دانشگاهها عنايت فرمايند تا اولاً تمام مطالب مطروح در جوّ دانش و پژوهش بازنگري و پالايش شده، بخشهاي فائل و آفل احتمالي آنها زائل گردد و جوانههاي جديد و بالنده و به روز و كار آمد بر آنها افزوده شده و انسجام بين سالف و آنف حفظ شود و نوترين رهآورد فنّي بشري كه در حدّ خود فيض تازه الهي است، مورد ارزيابي قرار گيرد و طبق رهنمود مباركِ «اعلمُ الناسِ مَن جمعَ علم الناس إلي علمه» [15] امتثال شود و از صدور يا ظهورِ رهتوشه داخلي به بيرون از مرزهاي اقليمي كه از جنبه الهي و انساني، هرگز خارج از حوزه اسلامي نخواهد بود، دريغ نشود و همين تعامل متقابل و تعاطي متعادل مايه ترميم قصور گذشته و مانع پديد آمدن فتور و پايه تجلّي اعتلاي آينده خواهد بود.
راز محمود بودن اعتلاي علمي
راز محمود بودن اينگونه اعتلاي علمي و رمز ممدوح بودن آن همين است كه بركات فراواني را به همراه دارد، زيرا رهايي از ظلم و ضَيم و نجات از تحقير و توهينِ مستكبران را در بر دارد و رسيدن به ترويج فرهنگ ناب وتكريم همه جوامع انساني و خواستن كاميابي آنان از ارمغان معارف ديني و نيل به انديشه صائب و انگيزه صالح را توصيه مينمايد و مصداق روشن اهتمام به امور مسلمانان است؛ چه اينكه تفسير عملي آياتي است كه توده مردم را به عنوان ﴿يا أيها الناس﴾ [16]، خطاب كرده است، زيرا در فرهنگ قرآن حكيم، جامعه بشري امانت خداست و رهبران آسماني امناي الهياند، عالمان راستين وارثان معنوي پيامآوران وحياند و مأموريت همگان، بدون واسطه يا باواسطه، نجات انسانيت از جهل علمي و جهالت عملي است كه در رسالت حضرت ختمي مرتبت تجلي يافت؛ «...فهداهم به من الضلالة و انقذهم بمكانه من الجهالة».[17]
مجراي افاضه الهي قرار گرفتن در خيرات
تشخيص خير و مصلحت جامعه و قيام به ارزيابي آن و اقدام به تحقّق آن، به مثابه مجراي افاضه الهي قرار گرفتن است. از دعاي حضرت امام سجاد(عليهالسلام) كه فرمود: «...وَ اَجرِ للناسِ علي يدي الخيرَ و لا تمْحقْهُ بالمنِّ وَهبْ لي معالي الاخلاقِ وَ اعْصِمْني مِنَ الفخرِ»؛[18] خدايا بر دستم خير مردم را جاري فرما و آن را با منّت نهادن محو و بياثر نفرما و اخلاق بلند را به من هبه فرما و مرا از گزند فخر فروشي و مباهات بيجا حفظ فرما، همين مطلب استنباط ميشود.
تامين آرامش دل، رسالت انديشوران بسيج
اصل پنجم. رسالت انديشمندانِ بسيج، گذشته از تعليمِ متونِ تأليف يافته از ره آورد عقل و نقل، تأمين آرامش دل و طمأنينه قلب سالكان نوپا است. مهمترين عاملي كه سبب نا آرامي دلها است، همانا هراس از تهاجم و پيروزي دشمن از يك سو و اندوه از انبوهِ تهديدهاي متخاصم از سوي ديگر است.
براي رفع نگراني موجود در برخي افراد و دفع آن نسبت به بعض ديگر، بايد به دژي پناه برد كه دژبان آن خدايي است كه سراسر موجودهاي طبيعي و فرا طبيعي ستاد و سپاه اجرايي اويند؛ «كلمة لا إله إلاّ الله حصني فمن قالها دخل حصني و من دخل حصني اَمِنَ مِنْ عَذابي» [19]، ﴿و للّه جنود السموات والأرض﴾ [20]، لذا خداشناسان راستين از غير خدا نميهراسند، زيرا در تمام شئون زندگي كه خوف و رجا از مظاهر بارز آن است، موحّداند؛ ﴿الذين يبلّغون رسالات اللّه و يَخشونه و لا يخشون أحداً إلاّ اللّه﴾.[21]
قرآن حكيم به منظور خوفزدايي حضرت موساي كليم(عليهالسلام) از پيروزي ساحران و آلفرعون چنين پيامي دارد: ﴿لا تخف إنّك أنتَ الاعلي﴾ [22]؛ نترس تو برتر و بالاتري، و براي اندوهروبي حضرت ختمي مرتبتصلي الله عليه و آله و سلم از گفتههاي باطل ياوهگويان چنين حكمي دارد: ﴿قَدْ نَعلمُ إنّه ليحزُنكَ الذي يقولون﴾ [23]، ﴿ولا يَحْزُنكَ قولهم إنّ العزّة للّه جميعاً هو السميع العليم﴾.[24]
هراس كاذب و اندوه كاذب از دشمن نداشتن
وقتي تمام عزّت و نفوذ ناپذيري و اقتدار در اختيار خداي سبحان باشد، مجالي براي هراس كاذب از دشمن و اندوه ناصواب از او نيست. آنچه بسيجيان عزيزِ متحصّنِ در حِصنِ توحيد را از ديگران ممتاز ميكند، همين تأمين الهي است. لذا نه از بيگانه اماننامه ميطلبند و نه نوشيدن كاسه زهر را به همديگر تعارف ميكنند، چون كأس لبريز ولايتمداري كاسه زهرآگين شكست را به كام ديگران ميريزد و آنچه امام راحل(قدسسرّه) نوشيد، صبر تلخ بود كه ثمر شيرين داد و فروپاشي حزب بعث را دربرداشت و متلاشي شدن اشغالگرانِ مستكبر را به همراه دارد، زيرا آغاز و انجام بارگاه رفيع آفرينش حق است: ﴿ما خلقنا السموات والأرض و ما بينهما إلاّ بالحقّ﴾ [25] و تهديد باطل و تحديد عاطل را راهي به نظام متقن حق نيست؛ مردم متديّن از غير خدا نميهراسند و به غير او اميد ندارند.
شجره طوباي انقلاب، شاهد صدق وفاداري ملت ايران
شجره طوباي انقلاب اسلامي به رهبري امام راحل«قده» ثمر شيرين پيروزي دفاع مقدّس و استقرار و استحكام نظام الهي، شاهد صدق و وفاداري مردان و زنان موحّدِ اين مرز و بوم است.
پروردگارا! جمهوري اسلامي، مقام معظم رهبري، دولت و ملّت و مملكت را حفظ فرما! امام راحل و شهدا را با اوليا محشور فرما! مسئولان بهويژه متصديان اين همايشِ باشكوه را نصرت فرما!
جوادي آملي
14/3/1382
[1] ـ سوره بقره، آيه 31.
[2] ـ سوره بقره، آشيه 33.
[3] ـ سوره الرحمن، آيه 4.
[4] ـ سوره قلم، آيه 1.
[5] ـ ديوان شمس تبريزي.
[6] ـ الكافي، ج 1،ص 50.
[7] ـ مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 1399 ـ 1398.
[8] ـ همان، دفتر چهارم، ابيات 1452 ـ 1447.
[9] ـ سوره اعراف، آيه 185.
[10] ـ سوره مؤمنون، آيه 88.
[11] ـ ديوان حكيم سنائي.
[12] ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 73.
[13] ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
[14] ـ همان، خطبه 160.
[15] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 394.
[16] ـ سوره بقره، آيه 21.
[17] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[18] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 20، ص 92.
[19] ـ بحار الانوار، ج 49، ص 127.
[20] ـ سوره فتح، آيه 4.
[21] ـ سوره احزاب، آيه 39.
[22] ـ سوره طه، آيه 68.
[23] ـ سوره انعام، آيه 33.
[24] ـ سوره يونس، آيه 65.
[25] ـ سوره احقاف، آيه 3.