بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
اثبات وحدت و صمديت خدا و بطلان صنم و ثنويت
حمد خداي سبحان را سزاست كه با صمديت وي هرگونه صَنَم پَرستي آفِل، و با وحدت او هرگونه ثنويّت و تَثليث عاطل است، و تحيّت و درود پيامبران الهي، مخصوصاً حضرت ختمي مرتبت را به جا است كه با رسالت آنان هرگونه تَنَبّي باطل و اوصياي راستين آنها، بالاخص حضرت بقية الله(ارواح من سواه فداه) را رواست كه با خلافت آنان هرگونه ادعايي فائل است؛ به اين ذوات قُدسي تَوَلّي داريم و از دشمنان آن تَبرّي مينماييم.
تجليل از همايش "بانوي آفتاب" و روز زن
مقدم شما رجال علمي حوزه و دانشگاه و برادران و خواهران ايماني را در كنگره علمي «بانوي آفتاب» گرامي مي داريم، و مساعي مشكور ستاد برگزار كننده آن را ارج مينهيم و قبول خدماتِ غابر و حاضر و توفيق بركاتِ برترِ قادم و آتي را براي همگان مسئلت ميكنيم.
زاد روز خجسته حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) را به ساحت مقدّس خاتم اوصيا و عموم مشتاقان قرآن و عترت(عليهمالسلام) و شما فرهيختگان علم و دين تهنيت، و قِرانِ مباركِ آن را با سالروز ميلاد فرزند عظيم الشأن آن حضرت، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، امام راحل(قدسسرّه) و با روز زن و گراميداشت منزلت مادر حرمت مينهيم و اميدواريم در ظلّ ميلاد امّاَبيها، تمام نيازهاي فردي و جمعي دولت و ملّت برآورده گردد، و بارقه وحدت امّتِ اسلامي بيش از پيش درخشان شود.
بضعه اي از معارف و مآثر فاطمي (س)
هرچند انديشوران ولايتمدار با بيان و بنان، معارف فاطمي را از يك سو و عناوين مطروح در فراخوان را از سوي ديگر ارائه كرده و سهم وافري در تأمين اهداف اين كنگره علمي داشته و دارند، ليكن بَضعهاي از مآثر آن حضرت كه در اين پيام ميگنجد، در طي اصولي مرقوم، تا نتائج مُتَرَقّبِ اين همايش وزين تلويحاً تضمين گردد.
جمع شدن عناصر محوري استخلاف در هويت حضرت زهرا (س)
اصل يكم. حضرت فاطمهٍّ در اثر آگاهي از اسماي حسناي الهي به مقام منيع خليفه خدا شدن نائل آمد، زيرا تمام عناصر محوري استخلاف در هويّت آن حضرت جمع شد، چون بِهال، آل عمران، و تطهير، احزاب، و موّدت مردمي كه اجر رسالت «شوري» است، و ايثار و اطعام مسكين و يتيم و اسير «هل اتي» و سرانجام كوثر الهي را به نحو جمع سالم جمع كرد، و كون جامعي بود كه شايسته هبوط امين وحي «جبرئيل(عليهالسلام) » و دريافت مصحف شد كه در آن ملاحم سالف و آنف ثبت و غيب و شهادت مشهود بود. ادراك كنه چنين انسان كامل و جامعي ميسور نيست ؛ «...لانّ الخَلْقَ فُطِموا عن مَعْرفتها»،[1] ليكن آنچه مقدور نيست، مورد دستور نيست و آنچه مورد تكليف است، معسور نيست.
تلازم بين معرفت و مودت حضرت فاطمه (س)
سرّ لزوم شناخت بانوي آفتاب، ضرورت مودّت وي چونان سائر اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) است و وداد بدون معرفت محبوب متصوّر نيست. هر اندازه عرفان آن گوهر ملكوتي بيشتر، مودّت قلبي نسبت به آن ذات قدسي افزون تر خواهد بود.
ليلة القدر بودن حضرت فاطمه (س)
اصل دوم. حضرت فاطمهٍّ كه از منظر برخي از معصومان(عليهمالسلام) باطن ليلة القدر است، بيانگر روند تكاملي اسلام و جهش تصاعدي حاملان راستين قرآن و عترت(عليهمالسلام) است، زيرا مُلك سليمان با همه احتشام بر بال «غدوّها شهرٌ و رَواحُها شهرٌ» [2] مستقر بود، لذا سرعت آن محدود بود، ليكن ملكوت حضرت ختمي مرتبتصلي الله عليه و آله و سلم بر شهبالِ «ليلة القدر خير من ألف شهرٍ» [3] استوار است، لذا جهش آن طوري است كه ميتوان يك شَبه ره صد ساله را پيمود و پيمانه اين پيمودن به دست هم پيمانان ولايت فاطمي است كه در صدد ادراك ليلة القدراند، وگرنه براي ليلة القبريها چنين سيري ميسور نيست؛
تو ليلة القبري برو تا ليلة القدري شوي ٭٭٭٭ چون قدر مر ارواح را كاشانه شو كاشانه شو
نماز، مركب راهوار عروج به ليلة القدر
اگر مركب رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم هنگام معراج بُراق بود كه هر قدم او به شعاع ديد بود؛ خُطاهُ مدّ بصره[4]، مَطِيّه رهوار امّت هنگام عروج نسبي نماز است كه عمود دين ميباشد و با اقامه صحيح آن ميشود، ظاهر و باطن ليلةالقدر را به قدر هستي خويش ادراك كرد و از آن سكوي پرواز استعانت جست و طبق ظرفيت ظريف و طريف روح مجرّد، طرفه فاطمي را زيارت نمود؛
ديدم سحر آن شاه را بر شاهراه «هَلْ اَتي» ٭٭٭٭ درخواب غفلت بي خبر زو بوالعلّي وبُوالعَلا
اگر انسان كاملي خود باطن ليلة القدر باشد، تمام گامهاي استوار او چنان است، هر لحظه راه هزار ماهه ميرود. كدام چابك سواري به گَرد وي ميرسد تا به گِرد او طواف كند. مركب توده دوستان بانوي آفتاب چوبين است و اسب چوبين چون پاي چوبين استدلاليون بي تمكين است؛
اسب چوبين بر تراشيدي كه اينست اسب من ٭٭٭٭ گر نه چوبين است اَسْبَت، خواجه يك منزل بتاز
معرفي وسيله بودن ائمه (ع) در خطبه فدكيه
ليكن «كرم دوده طاها و ياسين بكند كار خويش»، زيرا خود آن بانو در خطبه فدكيّه، خاندان عصمت را كه به تجمّل مينشينند و به جلالت ميروند، وسيله معرفي كرد و چنين فرمود: «...فَاحْمَدُوا الله الذي بنوره و عظمته ابتغي من في السموات و من في الارض اليه الوسيلة فَنَحْنُ وسِيْلَتُه في خلقه و نحن آل رسوله و نحن حجّة غيبه و ورثة انبيائه».[5]
معناي صحيح توسل
آنچه در توسّل معتبر و متوقّع است، اين نيست كه خداوند به سبب آن وسيله به بنده خود نزديك شود يا كلام او را بشنود يا به رفع نياز او توانا گردد، تا گفته شود خداي سبحان بر بنده خود اَقْرَب مِن حَبْل الوريد است[6] و نيز خداي سبحان بكلّ شيء سميع است يا ﴿علي كلّ شيء قدير﴾ [7] است و مانند آن، بلكه به سبب آن وسيله شخص محتاج شايسته تقرّب گردد و لائق شود كه كلام او مورد اعتنا واقع شود و نياز وي برطرف گردد؛ به هر تقدير، اصل ابتغاي وسيله مورد دستور خداوند است: ﴿وابتغوا إليه الوسيله﴾.[8]
تعيين مصداق عام يا مطلق به عهده عموم يا اطلاق خود دليل لفظي نيست، بلكه با دليل جداگانه ميتوان وسيله بودن چيزي يا شخصي را ثابت كرد كه در اين خطبه، وسيله بودن اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) بيان شد .
اسوه بودن سيره و سنت فاطمي از جهات گوناگون
اصل سوم. حضرت فاطمهٍّ با سيره رائج و سنّت معصومانه دارج خود اسوه همگان بوده و هست، ليكن در رفتارهاي خاص خويش قدوه صنف مخصوص است؛ مثلاً در سير دروني و ذكر، اسوه عارفان شاهد و در انديشه و فكر ذهني، قدوه حكيمان و متكلمان و فقيهان و صاحبان فنون ديگر است. تحليل خطبه معروف آن حضرتٍّ، سند صلاحيّت اِئتساي خردمندان علوم عقلي و نقلي به آن ذات قدسي است.
پاسخ به شبهه الحادي مادي گرايان با كلام فاطمي (س)
به عنوان نمونه جمله «ابْتَدَع الأشياء لا من شيءٍ كان قبلها... » [9] است؛ اين تعبير تابنده حلّ برخي از شبهات مادي گرايان مُلْحِد را به عهده دارد، زيرا شبهه الحادي آنان عبارت از اين است: اگر جهان مبدأ فاعلي دارد و آن مبدأ چيزي را آفريد، آيا اوّلين مخلوق خود را از «شيئي» آفريد يا از «لاشي» اگر از «شيء» خلق كرد، پس آن «شيء» كه مادّه خام آفرينش جهان بود، ازلي است و نيازمند به مبدأ فاعلي نيست، و اگر از «لاشيء» آفريد، لاشيء عدم محض و صلاحيّت مادّه خام خلقت را ندارد، و هيچ چيزي از دو طرف نقيض بيرون نيست؛ يعني ارتفاع نقيضان ممتنع است.
فاطمه (س) و تفسير آيات ارث
پاسخ چنان شبههاي در اين كلام نوراني ارائه شد و آن اينكه نقيض «مِن شيء»، «من لاشيء» نيست، بلكه نقيض آن «لامِن شيء» است؛ يعني خداوند جهان را به طور ابداع و بدون آنكه نيازي به مادّه خام داشته باشد، انشا فرمود.
همين تعبير فنّي كه درس آموز اهل حكمت و كلام است، بعد از حضرت فاطمهٍّ ميراث علمي حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) واقع شد و در خطبههاي علوي تجلّي نمود. اينگونه از اصول بديع عقلي كه زمينه تفريع مجتهدانه حكيمان و متكلمان است، در بيانات آن بانوي آفتاب كم نيست؛ چه اينكه تفسير آيات ارث و اشارت به عموم و اطلاق آن از يك سو و عدم تقييد آن به قيد خاص از سوي ديگر، و استقرار توارث بين اعضاي خاندان نبوّت از سوي سوم، مي تواند قدوه فقيهان و مفسرّان باشد كه تحرير آن از حوزه اين پيام خارج است.
پذيرش كثرت گرايي سياسي در سايه اصالت وحدت
اصل چهارم. حضرت فاطمهٍّ كثرت گرايي و پلوراليزم سياسي و اجتماعي را در ظلّ اصالت وحدت و لزوم انسجام امّت و هماهنگي ملّت مسلمان با سنّت حسنه خود پذيرفت و آن را امضا كرد و از هرگونه چالش داخلي و تنش محلّي و منطقهاي پرهيز نمود، و همانند امير مؤمنان از تشتّت و شقّ عصاي مسلمانان جدّاً تحاشي داشت و استحكام نظام اسلامي را در برابر دشمنان خارجي لازم ميدانست.
ابطال كثرت گرايي در متن دين و معارف دين
اجمال آن اينكه هيچگونه كثرت در متن دينِ حق راه ندارد، بطوري كه صراط مستقيم متعدد باشد و هر كس بتواند از هر صراطي به مقصد برسد و نيز هيچگونه تكثّري در معرفت صائب نيست، به طوري كه معرفت صحيح نسبي باشد و هركس هر برداشتي از متون مقدس داشت، صواب باشد، و هر قرائتي از دين درست و مطابق با واقع باشد، بلكه اصل دين واحد و صراط مستقيم يگانه و قرائت صحيح يكتا است و مجالي براي كثرتِ حقيقي در اين حرمهاي امن و حريمهاي محدود نخواهد بود، لذا مباحث كلامي به دور از اعتساف و تحجّرِ مُفْرِطانه و تهتُّكِ مُفَرِّطانه هماره دائر خواهد بود و از تضارب عاقلانه و عادلانه آرا، بسياري از مطالب روشن ميشود، ليكن كثرت سياسي در سطح بين الملل و اجتماعي، در قلمرو خاص و زندگي مسالمتآميز، با گرايشهاي متعدد و عقائد متنوع، هم معقول است و هم منقول، لذا مقبول خواهد بود.
هماهنگي سيره فاطمي (س) با قرآن حكيم در برنامه هاي اجتماعي
سيره عترت طاهرين(عليهمالسلام) كه بانوي آفتاب از مصاديق بارز آن است، هماهنگ با قرآن حكيم است كه معادل آن هستند. در قرآن برنامهاي ويژه براي پيروان اسلامِ معهود و مخصوص است: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾ [10]، و برنامهاي براي رهروان اسلامِ ابراهيمي است؛ ﴿يا أهل الكتاب تَعالوا إلي كلمةٍ سواء بيننا و بينكم . . . ﴾ [11] و دستوري براي جامعه جهاني با هر دين و آيين و مرامي است؛ ﴿لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يُخرِجُوكم مِن دياركم أن تبرّوهم و تُقسِطوا إليهم إنّ الله يحبّ المقسطين﴾.[12]
اتحاد خردمندانه و اختلاف نابخردانه
وقتي اسلام نداي عدالت و صلاي برّ و قِسط را نسبت به كساني كه خارج از مرز اسلاماند، سر ميدهد، هرگز فتوا نميدهد كه برادرانِ معتقد به خداي واحد، دين واحد، قرآن واحد، قبله واحد، معاد واحد، وحي و نبوت واحد و بسياري از معارف و عقائد و اخلاق و احكام و آداب و سُنَنِ همسان و مشترك از فيض وحدت و فَوزِ اتّحاد محروم گردند، چون چنين كتاب آسماني كه از علوم غيب و شهادت سخن ميگويد و هدف اصلي آن خردمندپروري است، هرگز كار نابخردانه را امضا نميكند و اختلاف و تشتّت، منشائي جز فقدان عقل ندارد؛ ﴿و تَحسبُهُم جميعاً و قلوبهم شتّي ذلك بأنّهم قوم لايعقلون﴾.[13]
كلام پرمغز علوي درباره تفرقه
اگر نفع كاذبي در اختلاف باشد، عائد دشمن مشترك ميشود و هرگز بهره مختلفان نخواهد شد. گفتار نَغْز و پر مغز حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) اين است: «فايّاكم و التلوّن في دين الله فانّ جماعةً فيما تكرهون من الحق خيرٌ من فُرقة فيما تحبّون من الباطل و انّ الله سبحانه لم يُعطِ أحداً بفرقةٍ خيراً ممنّ مضي و لاممّن بَقِي... ».[14] چنين تعبير جامعِ گذشته و حال و آينده، بيانگر استقرار سنّت تبديل ناپذير الهي بر اين است كه صلاح و فلاحي در فرقه نيست و هرجا نجاح نباشد، جز طلاح چيز ديگر نخواهد بود و منشأ هرگونه صلاح تقواست و مبدأ هرگونه طلاح طغوا است.
محاوره فرهنگي درفضاي اتحاد حوزه و دانشگاه
آنچه از عالمان دين باور و مسئولان حوزوي و دانشگاهي متوّقع است، همانا اتحاد ظاهر و باطن خويش است تا توفيق برقراري اتحاد ديگران را به دست آورند. در چنين فضاي باز و پاكي، محاوره فرهنگي به صورت حكمت، موعظه حسنه و جدال احسن ظهور ميكند و بارور ميگردد، وگرنه هرگونه حواري جز مِراء مذئوم و جدال مذموم نخواهد بود و ثمر تلخ آن جز نزاع و فَشَل و ذهاب شكوه شوكت نيست.
معناي الگو بودن حضرت فاطمه (س)
اصل پنجم. حضرت فاطمهٍّ اسوه سالكان كوي حق، به ويژه براي زن و معارف مربوط به زنان است، چنانكه هركدام از دو وزنه وزين قرآن و عترت(عليهالسلام) قدوه محقّقانِ علمي و متحققان عملي است؛ معناي الگو بودن يك شيء عتيق و كهن كه مصون از اندراس و كهنهگي و منزّه از گذشت تاريخ مصرف و مبرّاي از افيون و افسون و افسانه است، دعوت به انجماد، تحجّر، ارتجاع و ركود نيست؛ چه اينكه تحليل آن به تجويز تفسير به رأي و توجيه اختلاف قرائت، به معناي پلوراليزم، تفسيري بدون اصل ثابت نخواهد بود، زيرا كتابي كه مدّعي حيات بخشي است، با قفل قلب و يُبس دل و ركود ذهن موافق نيست و دفتري كه داعيه ثبات و دوام دارد، با زمانمندي و زوال مخالف است، بلكه معناي عريق آن مرهون ارزيابي عقل در هندسه دين و شريعت است.
ساختار و هندسه دين و ارزيابي عقل
لازم است عنايت كه اوّلاً دين عبارت از حكم خداست، ثانياً منبع دين، يعني حكم خداوند، علم ازلي و اراده ذات اقدس خداست، ثالثاً كاشف از حكم خدا، يعني دين يا عقل برهاني است يا نقل معتبر، رابعاً عقل برهاني اعم از تجربي و تجريدي است، به طوري كه از قياس و خيال و گمان و وهم پالوده بوده و به هيچكدام آنها آلوده نگردد، وگرنه حجت كاشف نخواهد بود، خامساً نقل معتبر اعم از قرآن و سنّت معصومان(عليهمالسلام) است، به طوري كه نه نسخه منحوس «حسبنا كتاب الله» شنيده شود و نه نعره مشئومه تحريف قرآن معاذ الله و خروج آن ازصحنه استدلال، سادساً كاشفِ سنّت معصومان(عليهمالسلام)، يا خبر است يا اجماع يا شهرت، خبر يا واحد است، اعم از مستفيض و غير مستفيض يا متواتر است، اعم از لفظي و معنوي؛ اجماع يا محصّل است يا منقول؛ شهرت يا روايي است يا فتوايي.... .
پرهيز از تقابل هاي ناموزون مانند سنت و اجماع
با طرح اين ساختار كه توليت استيفاي مباحث آن به عهده فنّ اصول فقه است، از برخي تقابلهاي ناموزون پرهيز ميشود و هر حجّتي در جاي اصلي خود قرار ميگيرد؛ مثلاً از رويارويي سنّت و اجماع جلوگيري خواهد شد، زيرا هرگز اجماع در برابر سنّت نيست، چون حجيّت اجماع، به هر تقديري باشد، به عنوان كشف از سنّت معصوم(عليهالسلام) است، نه آنكه خود به صورت مردم سالاري مطلق و بدون پسوند ديني معتبر باشد؛ چه اينكه از تقابل ناميمون عقل و دين اجتناب ميشود، زيرا عقل برهاني كه مفيد قطع رياضي يا طمأنينه عقلايي باشد، در برابر نقل است، نه در قبال دين و در مقابل سمع است، نه در برابر شرع، يعني بايد گفت: فلان مطلب ديني با عقل ثابت شد يا با نقل، با عقل معلوم شد يا با سمع، نه آنكه فلان مطلب عقلي است يا ديني، عقلي است يا شرعي.
ديني بودن محصول دليل عقلي و پاسخ به نقد هاي گوناگون
خلاصه آنكه اگر مطلبي با دليل عقلي معتبر ثابت شد، يا حكم است و يا موضوع حكم و در هر دو حال مدار احتجاج عبد و مولا است و در معاد معيار پاداش و كيفر است و چنين چيزي حتماً ديني و شرعي است. با اين تحليل بسياري از نقدهاي دوران انقلاب و تشكيل حكومت و تبيين مديريّت ديني و حقوقِ محلّي، منطقهاي و بين المللي، تجارت جهاني، الحاق به كنوانسيون و نظائر آن برطرف ميشود، زيرا وقتي جايگاه عقل و نيز رأي همه مردم و اجماع محصّل مشخص شد، نصاب حجّيت و اعتبار آن، هم به لحاظ درون مرزي كه از گزند مغالطه و آسيبِ تمثيل منطقي و قياس اصولي و فقهي مصون است و هم به جهت برون مرزي كه از تعارض با نقل معتبر محفوظ است، به دست ميآيد؛ چه اينكه با تبيين جايگاه نقل، نصاب حجيّت و اعتبار آن، هم به جهت درون بيني كه از آفت «صدور، جهت صدور، و دلالت متن» سالم باشد و هم به لحاظ برون بيني كه از تعارض با عقل قطعي مصون بماند، حاصل ميشود. در چنين اقليمي پيدايش و پرورش هرگونه تمدّني كه با تدّين جامع و باز هماهنگ است، ميسور خواهد بود.
هماهنگي تمدن و تدين و همسويي عقل و نقل
رسالت تدوين رساله هماهنگي تمدّن و تديّن به عهده كارشناسان متون مقدس و خبرگان ماهر قرآن و سنّت معصومان(عليهمالسلام) و عقيلههاي فنون تجربي و علوم تجريدي حكمت و كلام است؛ به طوري كه نه تحت سلطه نقل محض قرار گيرند و نه تحت قهر عقل صرف گرفتار آيند، بلكه چونان فرشتهاي باشند كه اُولي اجنحهاند و جناح نقل را با جناح عقل همسو بيابند و جناح عقل را با جناح نقل هم پرواز، تا قول صادق مصدّق(عليهالسلام) كه فرمود: «انّ لله علي الناس حجتّين . . . » [15] امتثال شود و رهنمود عقل مبرهن كه هماره به ضرورت وحي و حتمي بودن اطاعت از آن فتوا ميدهد، عمل شود؛ يعني پايايي دين پاينده با پويايي و استمرار و نبعان و جوشش احكام و حكم آن مقرون باشد، و جريان اجتهاد در زير قبّه متون قدسي نه در برابر نص، دستوري است كه از رهبران معصوم(عليهالسلام) رسيده است؛ «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع».[16]
بنابراين مجتهد متعهد، هرگز از حوزه تفريع و استنباط فروع از اصول وحياني خارج نميشود و دچار بحران هويّت نشده، تفريع را به تأصيل و تأسيس اصل كه خود بدعتي مذموم است، اشتباه نميكند و تمدّن را در قبال تديّن قرار نميدهد.
حضرت فاطمه (س) متن صراط مستقيم الهي
اصل هفتم. حضرت فاطمهٍّ چونان معصومان(عليهمالسلام) ديگر، در متن صراط مستقيم بوده و هرگز در معرفت آنكه از مو باريكتر است، اشتباه نكرده است و در پيمودن آنكه از لبه تيز تيغ و شمشير برندهتر است، تسامح و تساهل نورزيده است؛ بنابراين همانند قرآن مُمثَّل است كه از تطاول تحريف به زياده يا نقصان مصون مانده است.
پيامد تلخ اومانيسم و فمنيسم
روز زن و گراميداشت مقام مادر در زاد روز بانوي آفتاب، وقتي تبيين ميشود كه اجمالي از پيامد مشئوم اومانيسم و به دنبال آن فمينيسم بازگو گردد تا خطر الحاق به كنوانسيون رفع تبعيض زن و مرد معلوم شود؛ گرچه جزم علمي در اينباره سهل نيست، ليكن حدس تاريخي آن هم صعب نخواهد بود و آن اينكه تحقير بشر و تعجيز او در تعيين برنامههاي سعادتمندانه و سپردن همه امور به قضا و قدر، غافل از آنكه اقدام مسئولانه و قيام آگاهانه هر فردي در جدول تقدير او جا دارد، سبب شد تا گروهي ديگر بدون رعايت استناد امور به قضا و قدر، انسان مدارانه فكر كنند و بشر محوري تصميم بگيرند و انسان را معيار حق و باطل، صدق و كذب، خير و شر و بالاخره حسن و قبح بدانند و آزادي مطلق را حق مسلّم او بپندارند؛ چه اينكه ممكن است حدس شود، تضعيف زن و تبعيد وي از ساحت سياست و اجتماع و تحريم بسياري از مزاياي فرهنگي بر او و تحريم وي از بسياري از امور مباح مايه تمرّد تندروهاي افراطي و پيدايش فمينيسم شده باشد، هر چند دليل معتبري بر اين حدسها اقامه نشده است.
تكريم انسان و خلافت الهي
قرآن حكيم كه عترت طاهرين(عليهمالسلام) معادل آناند، انسان اعم از مرد و زن را تكريم ميكند؛ ﴿لقد كرّمنا بني آدم... ﴾ [17] و سبب كرامت وي را خلافت الهي ميداند؛ ﴿انّي جاعل في الأرض خليفةً﴾.[18] خليفه آن است كه قانون مستخلف عنه را اجرا كند، نه هواي وهم و هوس نفس خويش، وگرنه از خلافت معزول و در نتيجه از كرامت محروم ميگردد.
مشروط نبودن كمالات بشري به ذكورت و انوثت
چون خلافت بشر از خداي سبحان به روح مجرّد و ملكوتي او بر ميگردد و روح مجرّد منزّه از ذكورت و انوثت است؛ چه اينكه انبيا براي تعليم كتاب و حكمت و براي تزكيه آمدهاند و همه اين امور به جان مجرّد انساني رجوع مينمايد، نه به پيكر او، لذا هيچ كمال اعتقادي، اخلاقي كه به روح مجرّد برميگردد، نه مشروط به ذكورت است و نه ممنوع به انوثت.
تفاوت قوانين بدني زن و مرد و تساوي روحي آنان
البته [در] كارهاي عملي و اجرايي كه مربوط به بدن و جوارح است، كاملاً مرزها متفاوت و احكام مفروز و قوانين جداست. به برخي از اين مقررات ويژه زنان اشاره ميشود تا معلوم گردد كه نبايد احكام روح با دستورهاي بدن خلط بشود و تفاوت قوانين بدني با تساوي قوانين روحي اشتباه نشده و حكم به برابري مطلق صادر نشود؛ به عنوان نمونه جريان ارث، با اينكه كمبود سهم برخي از زنان ترميم شده است، پيام الهي در اينباره چنين است: ﴿. . . لاتَدرُونَ أيّهم أقرب لكم نفعاً﴾ [19] و جريان آهنگ نرم و رقيق زنانه به اين صورت ترسيم شد: ﴿. . . فلا تَخضَعنَ بالقولِ فيطمعَ الذي في قلبه مرض﴾.[20] به طوري كه استقصاي كامل تفاوت احكام زن و مرد دشوار است و هيچكدام آنها نشان قُرب مرد به خدا و بُعد زن از آن حضرت نيست؛ به نحوي كه قابل ترميم و جبران نباشد.
صيانت ااحكام الهي و تامين سعادت انسان
بنابراين، توسعه سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي اقتضا دارد، فتواي مراجع بزرگ و عظيمالشأن تقليد، با نظر كارشناسان موضوع و كيفيّت تطبيق آن تديّن بر اين تمدّن، بدون كمترين هزينه نمودن حكم خدا و بدون محجوبيّت از تمدّن راقي هماهنگ شود، تا ضمن صيانت تمام احكام الهي، سعادت زن نيز تأمين شود و چون كنوانسيون مزبور فاقد چنين جمع سالم است، لذا تصويب الحاق ايران به آن نارواست و صرف اشتراط ضمني كه با روح حاكم بر آن مخالف است، اعتبار ندارد و اصرار گروهي بر تصويب آن، با اينكه قبلاً در بعضي از مراكز قانوني مطرح و مطرود شد، تلاش بر هضم مبناي ديني حضرت زهراٍّ محسوب ميشود.
اگر روزگاري گذشت كه اميرمؤمنان(عليهالسلام) در ضايعه همسر مكرمّهاش به مضجع مطهّر رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم خطاب كرد: «ستنبئك إبنتك بتضافر أُمّتك علي هَضمها»،[21] امروز نيز موضعگيري صريح برخي در قبال مراجع و مراكز رسمي شريعت شناسي، زمينه چنان تضافري را تداعي ميكند.
خطرات طرح الحاق به كنوانسيون
طرّاحان چنين مطلبي يا در جمع سالم بين تمدّن و تدين راجلاند، لذا تدين را به قربانگاه تمدّن كاذب ميبرند يا با افزودن قيد وهمي و بياثر «عدم مخالفت با شرع»، گرفتار جمع مكسّر بين توسعه و ديانت شدهاند و يا معاذالله دلباخته نيرنگ بيگانهاند كه اميد است هرگز چنين نباشد، وگرنه اينگونه اصلاح طلبي يك بيماري قلبي است كه جز با كوثر وحي درمان پذير نيست.
پاسخ قرآن به بيماردلان سياسي
نداي قرآن درباره اصل چنين بيماري اين است: ﴿فتري الذين في قلوبهم مرضٌ يسارعون فيهم يقولون نخشي أن تصيبنا دائرةٌ فعسي الله أن يأتي بالفتح أو أمر من عنده فيصبحوا علي ما اسرّوا في أنفسهم نادمين﴾؛[22] يعني آنكه دل بيمار است و قلب او كه مركز ثقل هويّت او است، مريض است، شتابان خود را در جمع دشمنان دين ستيز ميرساند و چنين ميگويد: ميترسيم اوضاع برگردد و كافران مسلط شوند. خداوند در پاسخ دستور فرمود: اميد آنكه گشايشي يا كار و دستور جديدي بيايد، آنگاه سرسپردگانِ بيگانه شرمنده ميشوند. گرچه دامنه مطلب گسترده است، ولي ظرفيت پيام همايش بيش از اين نيست.
مجدّداً مقدم علماي حوزه و انديشوران دانشگاه، رجال سياسي و فرهنگي، برادران و خواهران ايماني استان گلستان و مهمانان را گرامي ميداريم و اجر فراوان ستاد برگزاري كنگره بانوي آفتاب را از خداي سبحان درخواست مينماييم و صيانت جمهوري اسلامي ايران و سلامت مقام معظم رهبري و مراجع عظيم الشأن تقليد و حوزههاي فقهي، فرهنگي و دانشگاهي را از ذات اقدس خداوند مسئلت داريم!
توفيق و عزت و اعتلاي دولت و ملت و مملكت و جوانان را آرزو ميكنيم!
حشر ارواح مؤمنان به ويژه امام راحل(قدسسرّه) و شهدا را با انبيا و اولياي الهي تقاضامنديم!
تعجيل در ظهور حضرت بقية الله ارواح من سواه را خواهانيم!
غفر الله لنا و لكم والسلام عليكم ورحمة الله.
جوادي آملي
مرداد 1382 جمادي الثانية 1424
[1] ـ بحارالانوار، ج 43، ص 65.
[2] ـ سوره سبأ، آيه 12.
[3] ـ سوره قدر، آيه 3.
[4] ـ الكافي، ج8، ص376.
[5] ـ دلائل الإمامه ، ص 32.
[6] ـ سوره ق، آيه 16.
[7] ـ سوره بقره، آيه 20.
[8] ـ سوره مائده، آيه 35.
[9] ـ دلائل الإمامه، ص 32 ـ 31.
[10] ـ سوره حجرات، آيه 10.
[11] ـ سوره آل عمران، آيه 64.
[12] ـ سوره ممتحنه، آيه 8.
[13] ـ سوره حشر، آيه 14.
[14] ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
[15] ـ الكافي، ج 1، ص 15.
[16] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص62.
[17] ـ سوره اسراء، آيه 70.
[18] ـ سوره بقره، آيه 30.
[19] ـ سوره نساء، آيه 11.
[20] ـ سوره احزاب، آيه 32.
[21] ـ نهجالبلاغه، خطبه 202.
[22] ـ سوره مائده، آيه 52.